حجت الاسلام صادق نیا: زیست اخلاقی و رعایت نظام ارزشی ، راهبردی ترین مسئله در ارتقای کارآمدی

  • شنبه, 28 دی 1398 03:48
  • بازدید 1471 بار

مرکز پژوهشی مبنا در پژوهش «بررسی و تحلیل کارآمدی در حوزه‌های فرهنگی و دینی» با مصاحبه با حجت الاسلام مهراب صادق نیا، دکتری جامعه شناسی دین و عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان به‌ گفت‌وگو نشست. وی دلایل اختلال در کارآمدی فرهنگی نظام را تحلیل کرده و راهکارهایی برای ارتقا و بهبود آن ارائه کرد.

شاخص ها و نشانه های ناکارآمدی یک نظام سیاسی در حوزه های فرهنگی و اجتماعی چیست؟
 دست کم در نظام فعلی ایران دو تلقی از کارآمدی و ناکارآمدی وجود دارد که می شود از آنها به دو گونه پیشینی و پسینی تعبیر کرد. در مدل پیشینی کارآمدی بر اساس معیارهایی از پیش تعیین شده ارزیابی می شود. برای مثال لیستی از ارزش ها تهیه می شود و از نظام توقع می رود که این لیست را برای ما برآورده کند. به میزانی که نظام اجتماعی سیاسی ما را به این ارزش ها نزدیک می کند، کارآمد محسوب خواهد شد. این لیست توسط خود نظام تهیه نشده است بلکه نظام برای تحقق آنها پدید آمده است و در واقع خود نظام در اینجا هیچ ارزش استقلالی ندارد. برای مثال ممکن است گفته شود که نبودن رشوه، پارتی بازی و بی عدالتی در جامعه، ارزش هایی هستند که نظام برای تحقق آنها پدید آمده است. حال به میزانی که نظام حاکم این ارزش ها را زنده می کند، می توان آن را کارآمد دانست.
در مدل دوم که اصطلاحاً پسینی هست خود نظام حاکم، اصالت پیدا می کند؛ به این معنا که این نظام اهدافی را دنبال می کند که لزوماً در آن لیست نیستند. برای مثال ممکن است که یک نظام سیاسی هدف خود را این تعیین کند که استکبارستیزی در جامعه تقویت شده و روحیه جهاد و مجاهدت در جامعه فراوان شود. بعد به میزانی که این اتفاقات می-افتد، می گوید که کارآمد است. مثلاً ممکن است در نظر برخی نظام حاکم بر جامعه ایران یک نظام کارآمد باشد و وقتی از آنها سؤال شود که دلیل شما چیست؟ می گویند که چون جبهه مقاومت را تقویت کرده و در جامعه استکبارستیزی افزایش یافته و شاخ آمریکا شکسته شده است. در مدل پیشینی کسی به این موارد توجه ندارد و می گوید که اگر شما آمریکا را از منطقه بیرون کرده و اسرئیل را تهدید کنید، باز هم کارآمدی شما معطوف به آن نظام نامه اخلاقی پیشینی است. یعنی همه اینها باید انجام شود که رشوه و دروغ در جامعه نباشد، منبر و مرثیه امام حسین(ع) در جامعه زیاد باشد و ... اگر در جامعه ما هنوز فقیری هست یا در جایی عدالت زیر پا گذاشته می شود و مشکلات فرهنگی وجود دارد، پس این نظام، کارآمد نیست هر چند که شاخ آمریکا را شکسته و آن را از منطقه بیرون کرده باشید.
 بنابراین مبنای تئوریک برای تعریف کارآمدی یا ناکارآمدی متفاوت است. در دیدگاه پسینی اگر گفته شود که نظام توانسته است بعد از 40 سال خود را از همه مهلکه ها نجات داده و فتنه های زیادی مانند جنگ و تحریم ها را پشت سر گذارد، پس کارآمد بوده است، می تواند حرف درستی باشد چون نظامی که نوپاست و تازه شکل گرفته و هنوز ریشه ندوانده است ولی این همه تهدیدها را پشت سر گذاشته است، نشان می دهد که کارآمد است. اما اگر از زاویه پیشینی نگاه شود، همه اینها برای این است که عدالت در جامعه زیاد شود و روابط انسانها با همدیگر سالم شده و اعتماد عمومی در جامعه گسترش و توسعه پیدا کند و نهاد دین در جامعه تقویت شود و در نهایت رشوه و فحشا در جامعه نباشد! در این حالت ممکن است گفته شود که نظام فقط اینقدر کارآمد بوده است که خود را سرپا نگه دارد و فتنه ها را پشت سر گذارد.
در مدل پیشینی و بر اساس آنچه فرمودید به نظر شما نظام جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی ناکارآمد است یا اینکه صرفاً احساس ناکارآمدی وجود دارد؟
برای پاسخ به این سؤال نباید خیال پردازی کرده و رؤیاهای خود را به جای واقعیت نشاند. بلکه باید بر اساس داده های تجربی موجود قضاوت کرد. نخستین معیار، احساسی است که خود مردم نسبت به این سؤال دارند که آیا نظام ارزشی در جامعه حاکم شده است یا نه؟ مثلاً آیا اعتماد مردم ایران نسبت به گذشته به همدیگر کمتر شده است یا بیشتر؟ آیا احساس می کنند در جامعه رشوه کم شده است یا این احساس را ندارند؟ در اینجا معیار، احساس مردم است و کاری به واقعیت نداریم. وقتی به احساس مردم و ذهن مردم رجوع می شود، از این نظر باید گفت که نظام سیاسی کشور می تواند ناکارآمد توصیف شود. دلیلش این است که روحانیت در سال 1356 مرجع نخست اخلاقس در جامعه ایران بوده و در لیست گروه-های مرجع(Refrence Groups) که گروه هایی هستند که مردم اخلاق خود را از آنها می گیرند، در ردیف اول بوده است اما در حال حاضر به رتبه  پنجم تنزل پیدا کرده است. مطالعات در سه شهر بزرگ تهران، مشهد و اصفهان نشان می-دهد که روحانیت دراین لیست، گروه نخست نیستند. روحانیت یعنی دین و یعنی همان نظام پیشینی است که انقلاب اسلامی بنا بود آن را حفظ کند. کسان دیگری به جای روحانیت این جایگاه را گرفتند و آن محل را پر کرده اند. به بیان دیگر مردم قبل از روحانیت، به چهار گروه دیگر مراجعه می کنند و مسائل خود را سؤال می کنند. همچنین وقتی به مردم مراجعه می شود، ملاحظه می شود که اعتماد عمومی مردم به همدیگر به شدت کم شده است یعنی مردم به همدیگر اعتماد پیشین را ندارند و این بزرگترین خطری است که یک جامعه را در معرض فروپاشی می برد. در حال حاضر به هر مغازه ای که برای خرید وارد شوید، به راحتی چک شما را قبول نمی کنند. گاهی مردم وقتی از عابربانک هم پول می گیرند، همان جا ایستاده و می شمرند یعنی به دستگاه عابر بانک هم اعتمادی ندارند با اینکه می دانند که شمردن هیچ خاصیتی ندارد. اگر فردی ضامن کسی شود این یک کار اخلاقی است اما احساس می کند که قسطش را ممکن است ندهد لذا ضامن نمی-شود. چون می داند که بعضی از آنهایی که ضامن شدند، به دلیل بدهکار شدن وام گیرنده، مجبور شده اند که به زندان روند. یا مثلاً وقتی با ماشین خود از جایی رد می شوید و می توانید یک نفر را سوار کنید، سوارش نمی کنید چون در حوادث خوانده اید که چند روز پیش، یک نفر همینطوری سوار یک ماشین دیگر شده و راننده ماشین را بین راه تلف کرده و ماشینش را دزدیده است. این مسائل ریسک رفتار اخلاقی شما را بالا برده و دیگر شما این کار انجام نمی دهید. در واقع ریسک عمل اخلاقی افزایش پیدا کرده است و در جامعه مردم به همدیگر کمتر اعتماد می کنند. این به آن معناست که نظام حاکم در پیاده کردن ارزش های پیشینی کارآمد نبوده است. ممکن است که فردی ادعا کند که اگر این نظام نبود، آن لیست پیشینی زودتر فرو می پاشید. دقیقاً مثل این است که کسی ادعا کند که اگر این نظام نبود و یک نظام دیگری بود، آن لیست پررنگ تر می شد! هر دو مورد، فقط یک ادعا هستند. به هر حال وضع موجود یک نوع تقلیل گرایی در زمینه ارزش هاست.
ذهنیت مردم همان واقعیت است. مهم نیست که واقع چه هست، مهم این است که مردم این جامعه درباره واقع چه فکر می کنند؟ امر اجتماعی یک امر سیال و ذهنی است و در ذهن مردم جریان دارد. این ذهن مردم هست که واقعیت اجتماعی را فهم می کند و آن را می سازد.
 خارج از احساس مردم، خود ما هم وقتی واقعیت های اجتماعی را بررسی می کنیم، در تجربه های شخصی تک تک ما مواردی هست که نشان دهنده این است که در آن نظام نامه ارزشی، رشدی صورت نگرفته است. به عبارت دیگر اینطور نیست که تعداد نمازخوان ها یا هیئتی ها یا با حجاب ها بیشتر شده باشند. پس به جز احساسات و عواطف مردم، تجربه های شخصی ما هم نشان می دهد که بعد از گذر چهل سال، بزرگترین مشکل جامعه ما مشکل اخلاق است. امروزه بیشترین سؤالی که از نهادهای پاسخگوی به سؤالات مذهبی می شود، سؤالات معطوف به اخلاق است. به همین دلیل است که از مراجع تقلید خواسته شده که موعظه کنند و کلاس اخلاق برگزار کنند. همچنین بیشترین حجم برنامه های تلویزیونی ما مواعظ اخلاقی است. از فیلم و سریال گرفته تا برنامه های ماه رمضان و کلی برنامه های ترکیبی درباره مسائل اخلاقی توضیح می دهند. پس واقعیت اجتماعی هم این است که در تجربه های شخصی ما هم این وجود دارد که واقعاً ناکارآمدی وجود دارد.
عوامل ناکارآمدی یا احساس ناکارآمدی در نظام جمهوری اسلامی (در حوزه‌های قانون‌گذاری، اجرایی، امنیت و ثبات اجتماعی، نظارت و...) چیست؟
متأسفانه درباره تمام این معضلات اخلاقی که در جامعه وجود دارد، به مردم ظلم می شود و همه چیز به گردن آنها انداخته می شود. هیچ وقت گفته نمی شود که در جنگ بین کنش گر و میدان، چرا به میدان یا ساختار هیچ سهمی داده نمی شود؟ مرتب ادعا می شود که این مردم یا همان کنش گران هستند که مقصر هستند. برای مثال گفته می شود که مردم ایران تنبل هستند، در حالی که واقعیت امر این است که اینگونه نیست. کسی که برای امرار معاش خانواده در روز در سه جا کار می-کند و هنگام بازگشت از سر کار، دوباره با ماشین مسافرکشی می کند تا زن و بچه اش را تأمین کند، تنبل نیست و اتفاقاً علاقمند به کار است. چرا نمی گویند که نرخ کار در محیط های اداری ما در روز کمتر از چهل و پنج دقیقه است. دلیلش این است که ساختار از او کاری مطالبه نمی کند! چرا فقط گفته می شود که دانشجویان پایان نامه های ضعیف می نویسند و علم خرید و فروش می شود، در حالیکه چرا ساختار را نمی بینند؟ دانشجویی که هشتاد میلیون برای مدرک دکتری می دهد، چطور می تواند انگیزه علمی داشته باشد؟ دانشگاهی که برای گرفتن این هشتاد میلیون از دانشجوی خود، به جای پذیرش پنج تا دانشجو، ده تا دانشجو می گیرد و به جای داشتن ده استاد، سه استاد می گیرد تا هزینه اش کمتر باشد، به صورت طبیعی دانشجو را به این سمت سوق می دهد که پایان نامه اش را از بیرون خریداری کند.
همچنین گفته می شود که نرخ مطالعه مردم کم است؛ مگر مردم کتاب خوبی دیدند که گفته شود نرخ مطالعه پایین است؟ مگر کسی به ذائقه مردم کتاب نوشته است تا مردم کتاب نخوانند؟ همچنین می گویند که مردم به اخبار سیاسی صدا وسیما بی اعتماد هستند ولی نمی گویند که صداوسیما چه کرده است که کار به اینجا رسیده است! بنابراین اگر قرار است، مشکلی دیده شود باید در دو ساحت دیده شود. هم در ساحت کنش گر یا عامل و هم در ساحت ساختار و نظمی که بر نظام و ساختار سیاسی حاکم است. فرض کنید شما یک شهروند هستید و می خواهید بر اساس نظام نامه ارزشی که این انقلاب را پدید آورده است تا آن نظام نامه ارزشی را حفظ کند، ربا ندهید. اما نمی توانید از بانک، بدون ربا وامی دریافت کنید. هر بانکی که وارد شوید و هر وامی به شما دهد، ربا در آن هست. همه مراجع هم می گویند که این رباست اما بانک ها حاضر نیستند این رویه را عوض کنند. پس این سیستم هست که به شما اجازه نمی دهد که اخلاقی زندگی کنید. امر سیاسی و امر اجتماعی در جامعه ایران، چنان گل آلود است که نمی شود در این زمین گل آلود، تمیز بازی کرد. به همین دلیل ساختار مشکل دارد.
عوامل ناکارآمدی را به تفکیک در 4 حوزه ای که عرض شد، بفرمایید.
در حوزه قوه قضائیه مشکل ما این است که تصور می شود که کار قوه قضاییه این است که مجرمان را تأدیب کند در حالیکه کار این قوه صرفاً تأدیب مجرمان نیست. کار اینها پیش گیری از وقوع جرم یعنی افزایش کنترل اجتماعی است که جرمی اتفاق نیفتد و اگر اتفاق افتاد با آن برخورد  کنند. بزرگترین کاستی ها در ضعف ساختار سیاسی و بعد در سیستم های اجرایی است. مرحله بعد از آن در سیستم کنترلی اعم از نظارت و ارزیابی و بعد از آن هم در سیستم قانون گذاری است. حوزه امنیت و ثبات اجتماعی هم در بخش کنترل گنجانده می شود که به همان وضعیت و خصلت های اجتماعی معطوف است.
 ناظر به خود کنش گران و وضعیت جامعه اگر قرار باشد که عواملی شمرده شود، پیش بینی ناپذیر بودن جامعه یا اصطلاحاً جامعه نشدن جامعه را می توان نام برد. جامعه ما هنوز توده ای از آدمها هستند که کنار هم زندگی می کنند و به جامعه تبدیل نشده است. از نظر سیاسی- اجرایی همواره دیده می شود که واقعیت تحت عنوان مصلحت، بر اخلاق چربیده است. شما طبق قانون حق ندارید وام را از مبلغی بیشتر دهید! اما واقعیت شما را ملزم کرده که این کار را انجام دهید چون گفته اند که مصلحتی در کار است. آن نظام نامه ارزشی پیشینی به دلیل تأمین یک مصلحت حاکم، زیر پا گذاشته شده و کنار رفته است. یا اینکه مجری از آن نظام نامه اطلاعی نداشته و آن را زیر پا گذاشته و یا اینکه مجری به آن نظام نامه اعتقادی نداشته و آن را زیر پایش گذاشته است. یعنی بیشترین مشکل به ناحیه اجرا برمی گردد. شکاف عمیقی بین واقعیت و قانون-گذاری هست و به همین دلیل این شکاف مجرم ساز است. وقتی بین آموزه های اخلاقی و واقعیت اجتماعی گپ زیادی وجود داشته باشد، عملاً چیزی که به عنوان ارزش وضع می شود، در واقعیت اجتماعی قابل اجرا نیست و وقتی قابل اجرا نیست، جرم تولید می شود. نرخ زیاد زندانی ها و مجرمان در جامعه ما به همین جا برمی گردد.
چه عوامل دیگری موجب ناکارآمدی در حوزه اجرایی می شود؟
دلیل دیگر آن ممکن است فاصله عمیق دانش و رفتار در جامعه باشد. متأسفانه در کشور ما آنقدر که تئوری یاد گرفته می-شود در مقام عملف مهارت اجرا وجود ندارد. در حقیقت، واقعیت آلوده تر از آنی است که در ذهن ماست. مثل این است که شما به صورت شبیه سازی شده، خلبانی و رانندگی را یاد می گیرید ولی وقتی پشت فرمان می نشینید، احساس می کنید که چیزی بلد نیستید. دلیل دیگر این است که به اصطلاح ارزش آگاهی از عمل بیشتر شده است یعنی آدمی که آگاهی اخلاقیش بیشتر است بر آدمی که عمل اخلاقیش بیشتر است، شرافت پیدا کرده است. برای همین اگر کسی بیان کند که فیلسوف اخلاق است، برای او جا باز می کنند تا در مجلس حضور پیدا کند اما اگر کسی بیان نماید که عامل به اخلاق است، جایی ندارد. در حالی که اصل، عمل کردن به اخلاق است.
در بحث کنترل و نظارت مبنای اسلام در تهیه آن نظام نامه ارزشی بر اساس نظارت خود آدم ها بر خودشان است یعنی می-گوید خود آدم ها باید به گونه ای تربیت شوند که خودشان را کنترل کنند. این چیزی است که در نظام اخلاقی اسلام آمده است. متأسفانه به جای اینکه به این پرداخته شود و آدم ها به گونه ای تربیت شوند که این تربیت باعث کنترل خود آنها شود، ساختارهای نظارتی از طریق شنود، دوربین مخفی و سرک کشیدن به گوشی ها و حریم خصوصی مردم تقویت می شوند. این کنترل درست نمی کند و دقیقاً نقض همان نظام نامه ارزشی است که برایش انقلاب شد. انقلاب بر پایه اسلام شکل گرفته تا قوانین اسلام پیاده شود. اسلام می گوید که حق ندارید وارد حریم خصوصی کسی شوید و امام علی(ع) به مالک می گوید که حق نداری دنبال عیوب مردمت باشی. ولی متأسفانه با کارهایی که در حال حاضر می شود، دقیقاً همان اسلام به بهانه کنترل زیر پا گذاشته می شود  چون فراموش شده است که نظام تربیتی اسلام چیست؟ زمان پیامبر(ص) زندان نبوده است چون پیامبر سعی می کرد مجرمان را ترمیم کند. یعنی وقتی کسی جرمی مرتکب می شد او را ترمیم می کرد نه تنبیه. غرامت از او نمی گرفت چون تنبیه غرامت انجام جرم است ولی ترمیم، درمان جرم است.
 بنابراین یکی از عوامل ناکارآمدی در حوزه نظارت، جابه جایی سیستم کنترلی در جامعه از کنترل درونی به کنترل بیرونی است. دلیل دیگر این است که با مجرمان به عنوان بیمار برخورد نمی شود. در حقیقت با مجرمین برخورد می شود نه با جرم! جرم همچنان هست. مثلاً طرف با ماشین خود خلاف می کند و مزاحم نوامیس مردم می شود. کاری که می کنند این است که ماشین او را توقیف می کنند. در حالی که ماشین مجرم نیست ولی مجرم الآن در خیابان در حال چرخیدن است. حتی اگر شما راننده را گرفته و به زندان کنید، باز هم جرم همچنان هست.
  سوم اینکه در کنترل جامعه باید زمینه وقوع جرم را از بین برد. وقتی جامعه به گونه ایست که افراد را به سمت رشوه دادن، اختلاس و بزهکاری می برد، کنترل در اینجا معنایی ندارد. در واقع شما کنش گران را کنترل می کنید ولی این سیستم مجرم ساز است. متأسفانه طبق تجربه چهل ساله، هر کسی کار اجرایی در جامعه می گیرد عاقبت به خیر نمی شود چون این سیستم مشکل دارد. اینکه علمای ما توصیه می کنند که کار اجرایی نگیرید، چون می گویند که سیستم آلوده است و انسان آلوده می شود. این سیستم طوری است که وقتی شما وارد آن می شوید، نمی توانید همچنان به صورت یک آدم اخلاقی زندگی کنید. اما در حوزه قانون  واقعاً احتمال خطا کمتر است چون هم فقهایی هستند که اسلام شناس اند و هم رهبری که در رأس کار هست به عدالت موصوف و عادل است. اما دو چیز ممکن است زمینه ای شود که خود قوانین ،جامعه را به سمت انکار آن نظام نامه ارزشی برند؛ 1- تعارض بین مصلحت و آن نظام ارزشی. معمولاً قانونی را که مجلس تصویب می-کند در صورت رد قانون در شورای نگهبان به دلیل مخالفت با شرع، بر اساس سیستم فعلی دوباره به مجمع تشخیص مصلحت می رود و بر اساس مصلحت تصویب می شود. 2- ممکن است قوانین طوری باشند که همدیگر را حمایت نکنند و در نتیجه افراد را در تعارض عملی با نظام اخلاقی قرار دهند. به طوری که همزمان فرد باید دو کار متعارض را انجام دهد.3- قوانین ممکن است ناظر بر واقعیت اجتماعی نباشند و اینقدر از قوانین واقعی فاصله گیرند که افراد به صورت طبیعی بین آنها بزهکاری کرده و جرم مرتکب شوند. اگر وضعیت جامعه به گونه ای باشد که عملاً رفتار اخلاقی در آن ممکن نباشد، اصطلاحاً گفته می شود که جامعه مریض است و اگر جامعه مریض باشد، باز هم آن نظام نامه ارزشی پیشینی قابلیت اجرا ندارد. به نظر می رسد که جامعه ما گرفتار این وضعیت هست و زمینه اجتماعی یا به بیان دیگر امر اجتماعی، امر پاکیزه ای نیست. متأسفانه وضعیت در جامعه طوری است که شهروندان احساس می کنند که اگر دروغ نگویند، لاپوشانی نکنند و ریاکاری نکنند، به آنچه که مایل هستند، نمی رسند.
راهکارهای شما برای از بین رفتن این ناکارآمدی در حوزه هایی که فرمودید، چیست؟
اولین راه درمان مسائل اجتماعی فهم آنهاست. باید آنها را فهم و مطالعه کرد. در جامعه ما متأسفانه دانشمندان علوم اجتماعی که مسئولیتشان بازنمایی وضعیت جاری جامعه است، به دلایل مختلفی مطرودند. چون گاهی چیزهایی را به نمایش می دهند که کسی از دیدن آنها خشنود نمی شود. مثل پزشکی که بیماری مریضش را به او اعلام می کند و مریض دوست دارد از پزشک خبر سلامتی خود را دریابد ولی می فهمد که مریض است. جامعه شناسان باید به کار گرفته شوند.
هزینه مطالعات اجتماعی در کشور ما خیلی بالاست. تصور می شود که دانشمندان علوم انسانی به ویژه دانشمندان علوم اجتماعی، مجموعه ای از آدم های بریده از نظام و جامعه هستند و به آنها بی اعتمادی وجود دارد. درحالیکه اینها باید به کار گماشته شوند و وضعیت جامعه را برای ما بیان کنند. کار دوم عزم و اراده معطوف به قبول این واقعیت هاست و اینکه نباید این واقعیتها را انکار کرد و به گردن استکبار و تهاجم فرهنگی انداخت! بعد از این، نوبت عزم جدی برای درمان است، برای درمان باید این قاعده در نظر گرفته شود که هر مسأله را باید در سنخ خود جواب داد. درمان یک مسأله کلامی با یک تلاش کلامی است و درمان یک مسأله تاریخی با یک تلاش تاریخی است و حل یک معضل اجتماعی هم یک راهکار اجتماعی می خواهد نه راهکاری دیگر! یعنی برای حل یک معضل در جامعه نمی توان مستقیماً به علم کلام متوسل شد. همچنین برای حل یک معضل اجتماعی نمی توان پلیس را زیاد کرد چون نگاه پلیس بیشتر امنیتی است و اجتماعی نیست. برای حل مسائل اجتماعی باید اجتماعی اندیشید و امر اجتماعی را باید از طریق امر اجتماعی پاسخ داد. بعضی از مواقع وقتی یک معضل اجتماعی دیده می شود، برای حل آن گفته می شود که روحانیون در تلویزیون تبلیغ دین یا تبلیغ اخلاق کنند! در حالی که دلیل بی اخلاقی در جامعه، فقدان شناخت و آگاهی نیست! از کجا این را به دست آورده اند که می گویند منبرها را زیاد کنید! بی اخلاقی در جامعه اگر معضل انگیزشی داشته باشد، با زیاد کردن منبر نمی توانید جواب آن را دهید. باید انگیزه رفتار اخلاقی را بالا برد. مثلاً اگر در جامعه ای رشوه زیاد است، شما باید عملا ً نشان دهید که در این جامعه با رشوه کار پیش نمی رود. قانونی در جامعه شناسی می گوید که پدیده ها تا وقتی هستند که کارکرد دارند. وقتی کارکرد آنها از بین رفت، دیگر وجود خارجی ندارند. رشوه تا وقتی هست که شهروندان احساس کنند که کار آنها با رشوه پیش می رود. اما اگر زمانی احساس کنند که با رشوه کار پیش نمی رود، معنایی ندارد که سراغ رشوه روند چون می بینند که کارکردی ندارد. حال اگر به جای دو تا منبری، پانصد تا منبری هم مردم را به نگرفتن رشوه توصیه کنند، تا وقتی که رشوه در جامعه کاربرد دارد، از بین نمی رود.
مثل این است که فردی را در آب انداخته و به او توصیه کنید که خیس نشود. این توصیه ها به جز مشکلات روانشناختی چیزی ایجاد نمی کنند چون همچنان آدمها فکر می کنند بدون ربا یا رشوه نمی توانند، کار خود را پیش برند. لذا این نکته چهارم خیلی نکته مهمی است که هر امری از آنجایی که برمی خیزد، جواب می گیرد نه جاهای دیگر. در حال حاضر جواب-های دیگری در حال داده شدن به این معضلات است.
اگر بر فرض در یک بازه زمانی پنج ساله یا ده ساله این معضلات برقرار باشند چه اتفاقی می افتد؟ اگر راهکارهای شما اجرایی شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
تجربه تاریخی بشر نشان داده است که آدمها با داشتن اندیشه های درست و قشنگ نمی توانند جوامع خوبی داشته باشند. این رویه های خوب است که جوامع آباد را درست می کند نه اندیشه های خوب. آقای مطهری می گوید چیزی که پیامبر(ص) را از دیگران متمایز می کند، رویه ی پیامبر است. متأسفانه اندیشه های ما به رویه تبدیل نشده است! این اساس همه  مشکلاتی است که معطوف به ناکارآمدی است. متأسفانه ایران در همان ساحت اندیشه های زیبا هنوز مانده است. به همین دلیل است که هیچ جامعه ای به اندازه جامعه ایران موعظه نمی شنود. شما هیچ جا نمی توانید این هم موعظه رایگان پیدا کنید! این در حالیست که در کشورهای دیگر افراد برای اینکه موعظه شوند، پول می دهند.
باید افکار بزرگانی مانند حضرت امام(ره) و شهید مطهری به رویه تبدیل شود. مادامی که به رویه تبدیل نشود به همان زیبایی در جای خود باقی می مانند اما در رویه های عملی حضور پیدا نمی کند.
اگر وضعیت حاضر ادامه یابد، در دراز مدت اولین آسیب را آن اندیشه ها می بینند. مردم درخت خوب را از میوه اش می-شناسند، درختی که میوه بد دهد از نگاه مردم، بد است. اگر چندسال این وضعیت ادامه پیدا کند مردم می گویند اینکه میوه درستی نداده است پس دلیل آن این است که اصل آن اندیشه ایراد دارد. اندیشه ای که به رویه تبدیل نشود و با واقعیت ناسازگار باشد، کنار گذاشته خواهد شد. این خطر خیلی جدی است و نظام را تهدید می کند. اما خطر دیگری هست که جامعه را تهدید می کند. این رویه ممکن است باعث پیدایش آنومی(Anomie) ارزشی یا خلاء ارزشی در جامعه شود. ارزش های هر جامعه ای حکم چسب را دارند که آن جامعه را به هم پیوند می دهند و افراد آن جامعه را کنترل می کنند. وقتی فرد تصمیم به انجام کار بدی دارد، حس نگرانی  از نگاه همشهریان، همکاران، پدر و مادر و ... پیش چشم او رژه می رود لذا از انجام دادن آن کار منصرف می شود چون می داند که آنها با کاری که می خواهد انجام دهدف مخالفند! حال فرض کنید در جامعه ای که آنومی ارزشی پیش می آید این پیش بینی ها و گمانه ها وجود ندارد. به همین دلیل فرد ممکن است هر کاری که جلو آید، انجام دهد. در هنگام آنومی ارزشی، چسب جامعه شل می شود و جامعه در خطر فروپاشی اجتماعی قرار می گیرد نه فروپاشی سیاسی! یعنی آن جامعه در معرض تلاشی و تبدیل شدن به چندین جامعه است. این چیزی است که واقعاً جامعه ما را تهدید می کند و اگر اینطور پیش رود، در سالهای آینده نه چندان دور، جامعه ایران نمی تواند انسجام خود را حفظ کند و ممکن است به جوامع متکثر تبدیل شود.
اگر فرمایشات حضرتعالی اعمال شود، چشم انداز از جامعه چطور خواهد بود؟
اگر به این عرایض بنده توجهی شود و درصد بالایی از آن اندیشه های پیشینی، از آن مرام نامه ها و ارزش های دینی، از آن چیزهایی که انقلاب به خاطر آنها شکل گرفت به رویه تبدیل شوند و برای مردم ملموس شود، مردم از آن خرده اشتباهات می گذرند. مثلاً اگر با این وجود رشوه  یا ربایی در جامعه باشد، مردم می گویند که این استثناست و نمی گویند که قاعده است. اما اگر اینها اعمال نشوند این مسائل رویه می شوند که به این معناست که همه انجام می دهند و قبحی ندارد.

خلاصه راهکارها:
1- دو نوع تلقی از کارآمدی در کشور وجود دارد؛ پیشینی و پسینی. در مدل پیشینی، کارآمدی بر اساس معیارهای از پیش تعیین شده که نظام نقشی در تهیه آنها نداشته و فلسفه وجودی نظام جمهوری اسلامی است، مورد سنجش قرار می گیرد مانند برقراری عدالت و اخلاق در جامعه. در مدل پسینی، معیارهایی که توسط خود نظام تهیه شده است، مبنای سنجش کارآمدی قرار می گیرد مانند حفظ نظام، بیرون راندن آمریکا از منطقه، تقویت جبهه مقاومت جهانی و ... . این دو مدل در بخشهایی اشتراک دارند ولی همیشه باید مدل اول در سنجش کارآمدی نظام در اولویت قرار گیرد که متأسفانه بسیاری از اوقات در کشور اینطور نیست.
2- در سال 1356 روحانیت در بین گروه های مرجع (Refrence Groups) جامعه ایران در رتبه اول قرار داشت ولی در حال حاضر به رتبه پنجم تنزل پیدا کرده است. این نشان می دهد که احساس ناکارآمدی مردم نسبت به دین و نظام جمهوری اسلامی افزایش یافته است. روحانیت باید در رفتار خود در جامعه تغییر رویه دهد.
3- اعتماد مردم در جامعه به یکدیگر کاهش یافته و ریسک عمل اخلاقی بالا رفته است. امروزه در کشور بیشتر سؤالاتی که از نهادهای پاسخگو به سؤالات مذهبی می شود، معطوف به اخلاق است و بیشترین حجم برنامه های تلویزیونی به مواعظ اخلاقی اختصاص دارد. این نشان می دهد که کشور در جهت رسیدن به معیارهای پیشینی ناکارآمد است.
4- ریشه مشکلات باید هم در ساحت کنش گر یا عامل و هم در ساحت ساختار جامعه و نظمی که بر ساختار سیاسی حاکم است، دیده شود. متأسفانه بیشتر اوقات در نابه سامانی ها، مردم به عنوان مقصر اصلی جلوه داده می شوند در حالی که خیلی از اوقات، این ساختار و بستر اجتماعی است که چاره ای برای مردم غیر از رفتارهای نامناسب نمی گذارد و سیستم جامعه مجرم ساز است.
5- تصور می شود که کار قوه قضاییه این است که مجرمان را تأدیب کند در حالیکه کار این قوه صرفا این نیست. بلکه کار او پیش گیری از وقوع جرم و افزایش کنترل اجتماعی در جهت جلوگیری از جرم است. این رویکرد باید برای قوه قضائیه در اولویت باشد.
6- از نظر سیاسی- اجرایی همواره واقعیت تحت عنوان مصلحت، بر اخلاق چربیده است و شکاف عمیقی بین واقعیت اجتماعی و قانون گذاری هست که این شکاف مجرم ساز است. در واقع وقتی بین آموزه های اخلاقی که تبلیغ می-شود و واقعیت اجتماعی فاصله زیادی وجود داشته باشد، ارزش ها در واقعیت اجتماعی قابل اجرا نیست در نتیجه جرم تولید می شود. نرخ زیاد زندانی ها و مجرمان در جامعه به همین موضوع باز می گردد. برای رفه این مشکل باید این شکاف را پر کرد.
7- فاصله آگاهی و رفتار در جامعه خیلی زیاد است و مردم تئوری هایی را که یاد گرفته اند نمی توانند در مقام عمل به کار گیرند. این موضوع ریشه در نظام تربیتی و آموزشی ما دارد
8- مبنای نظارت در اسلام بر اساس نظارت خود انسان ها بر خودشان است؛ یعنی خود افراد باید به گونه ای تربیت شوند که خود را کنترل کنند. متأسفانه به جای اینکه به این کار پرداخته شود، ساختارهای نظارتی را از طریق شنود، دوربین مخفی، کنترل گوشی ها و حریم خصوصی مردم افزایش داده ایم که کاری از پیش نخواهد برد و شرعاً هم درست نیست. بنابراین باید محوریت سیستم نظارت و کنترل، به جای کنترل بیرونی به کنترل درونی تغییر کند.
9- در زمان پیامبر(ص)، زندان نبوده است و ایشان سعی می کرد از راه ترمیم، مجرمان را تنبیه کند و وقتی کسی جرمی مرتکب می شد او را ترمیم می کرد نه تنبیه. سیاست کاهش زندانی ها باید سرلوحه کار قوه قضائیه قرار گیرد.
10- سیستم اجرایی و مدیریت دولتی به گونه ای است که وقتی وارد آن می شوید نمی توانید همچنان به صورت یک آدم اخلاقی زندگی کنید.
11-  در نضام قانون گذاری مشکلاتی وجود دارد که به ترتیب می آید:
الف) افزایش تصویب قوانینی که از شورای نگهبان به مجلس بازگشت داده شده  اند در مجمع تخیص مصلحت نظام، نشان دهنده چربش عنصر مصلحت بر حقیقت و ارزش هاست.
ب) تصویب قوانینی که همدیگر را حمایت نمی کنند و افراد را در تعارض باقی می گذارند به طوری که همزمان از آنها خواسته می شود که دو کار متعارض را انجام دهد.
ج) برخی قوانین ناظر بر واقعیت اجتماعی نیستند و اینقدر از مصالح واقعی فاصله دارند که به صورت طبیعی مردم جرم مرتکب می شوند.
12- اولین راه درمان مسائل اجتماعی فهم آنهاست. در جامعه ما متأسفانه دانشمندان علوم اجتماعی که مسئولیت بازنمایی وضعیت جاری جامعه را دارند به دلایل مختلفی مطرود هستند. تصور می شود که دانشمندان علوم انسانی به ویژه دانشمندان علوم اجتماعی، مجموعه ای از آدم های بریده از نظام هستند و به آنها بی اعتماد هستیم. درحالی که باید به کار گماشته و به مشورت گرفته شوند.
13-برای حل مسائل اجتماعی باید اجتماعی اندیشید و امر اجتماعی را از طریق امر اجتماعی پاسخ داد. معضلات اجتماعی از طریق راهکار های اجتماعی پاسخ می گیرند، نه از طریق راهکارهای کلامی، تبلیغی و ... . در جامعه خیلی از معضلات اجتماعی وجود دارد ولی گفته می شود که برای حل مشکل، روحانیون به تلویزیون آمده و تبلیغ اخلاق کنند. بی اخلاقی در جامعه، به دلیل فقدان شناخت و آگاهی نیست تا با افزایش منبرها حل شود! معضل انگیزشی با زیاد کردن منبر حل نمی شود بلکه باید انگیزه رفتار اخلاقی را بالا برد.
14-قانونی در جامعه شناسی و جود دارد که پدیده ها تا وقتی هستند که کارکرد دارند و وقتی که کارکرد آنها از بین رفت دیگر وجود خارجی ندارند. برای حل معضلات اجتماعی مانند رشوه و بی قانونی باید کارکرد آنها را در اجتماع از بین برد.
15-رویکرد حل مسائل با موعظه پاسخگو نیست و باید رویه ها اصلاح شود. هیچ جامعه ای به اندازه جامعه ایران موعظه نمی شود که بیش از حد لازم است. در کشورهای دیگر افراد برای اینکه موعظه شوند، پول می دهد اما در جامعه ایران مردم به طور رایگان موعظه می شوند و قدر آن را نمی دانند.
16- جامعه به سمت خلأ ارزش ها پیش می رود که در این صورت به وضعیت خطرناکی نزدیک خواهیم شد. نبود ارزش های مشترک باعث می شود که دیگر هیچ یک از افراد به چیزی پای بند نباشند. باید این موضوع را به جد مورد توجه قرار داد.

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید