گسست نسلی چیست و به نظر شما این پدیده چه شاخصههایی دارد؟
زمانی که نسلهای متوالی یک جامعه با یکدیگر مقایسه شوند و به دست آید که نسل جدید، از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و روانی با نسلهای پیشین خود فاصله گرفته و سنتهای فرهنگی و رسوم نسل قدیم را کاملاً نپذیرد و برای خود برتری و درجاتی قائل شود و اقتضائات عصر خود را کاملاً متفاوت با گذشته بداند، این جامعه دچار گسست نسلی شده است.
در گذشته روند تحولات جامعه سنتی بسیار کُند اتفاق میافتاد و سنت پرستی رواج داشت؛ در حقیقت هر نسلی تقریباً همان راه پیشینیان را ادامه میداد. قرآن کریم نیز بهنوعی بر این اندیشه تأکید میکند و میآورد هر پیامبری که ظهور میکرد یکی از درخواستها و پیشنهادهای او به مردم، اقتدا به سنتهای خوب پیشینیان بوده است. ولی در جامعه پیشرفته و صنعتی امروز، بهویژه در دهه 1950 به بعد، فاصله میان نسلها بسیار جدی بروز یافته است و دانشمندان علوم اجتماعی نیز از آن بهعنوان یک مسئله و یک معضل در جامعه یاد کردهاند. البته امروزه نظام سرمایهداری یک نظام جهانگستر شده است و همه جوامع بشری بهنوعی این فاصله را بین نسلهای خودشان احساس میکنند. مطالعاتی که بعد از انقلاب در کشور ما انجام شده است، نشان میدهد که تمایز آشکاری بین نسل اول بعد از انقلاب، یعنی دهه شصتیها، و نسل اخیر بعد از انقلاب، یعنی دهه هشتادیها، وجود دارد.
بنابراین میتوان گفت منظور از فاصله نسلی، آن گسست و شکاف میان دو نسل انسانی است که در حوزه بینشها، ارزشها، نگرشها، تمایلات، خلقیات، نیازها، انتظارها، دغدغهها، ترجیحات، نمادها و بهویژه در سبک زندگی به اشکال مختلف خود را نشان میدهد.
آیا میتوان مؤلفهها یا شاخصههای مشخصی برای گسست نسلی در ایران بیان کرد؟
هر کدام از نسلهای جامعه ایران، دارای مصادیق و شاخصههای مختص به خود هستند که آنها را از دیگر نسلها جدا میسازند؛ بهعنوان مثال دهه شصتیها بیشتر درگیر نیازهای اولیه بودند، اما دهه هشتادیها به دنبال نیازهای ثانویه هستند. آنها به اندازه دهه هشتادیها لذتگرا نبودند و خواستههای آنها بیشتر حقیقی و عینی بود؛ در حالیکه دهه هشتادیها عمدتاً خواستههایی فانتزی و خیالی دارند. والدین روی فرزندان دهه شصتی خود بیشتر کنترل داشتند اما کنترل والدین بر روی فرزندان دهه هشتادی بسیار کمتر است که احتمالاً یکی از عوامل آن گسترش رسانهها و ابزارهای اطلاعاتی و فضای مجازی است. درواقع دهه شصتیها از حداقل رسانه در زمان خود برخوردار بودند در حالیکه دهه هشتادیها از حداکثر رسانه بهویژه اینترنت و فضای مجازی برخوردارند. دهه شصتیها عمدتاً در سن قانونی به دنبال شغل و ازدواج بودند و آن را بر سایر امور ترجیح میدانند در حالی که این شاخصهها در دهه هشتادیها چندان جدی گرفته نمیشود، این نسل جدید غالباً دیر ازدواج میکردند و بیشتر روابط برون خانوادگی و خارج از کادر دارند. اساساً نسل امروز کمی جهانشمولتر فکر میکند و بهنوعی خود را متعلق جامعه جهانی میداند؛ این نگرش کاملاً در آرزوها، آمال، اهداف و نمادهایشان قابل مشاهده است. نسل جدید به سبب نگرشهای متفاوت و جهانشمولی که دارد اساساً کمتر قابل کنترل بوده و بیشتر میل به آزادی و استقلال بیشتری دارند لذا نسبت به بسیاری از مسائل همچون خانواده و محدودیت خود حساسیت نشان میدهند. آنان بهآسانی بسیاری از سنتها را نقض نموده و روحیه انتقادگرایی و مطالبهگری بالایی دارند؛ در حالی که دهه شصتیها چنین روحیاتی نداشته و در بسیاری از مسائل اجتماعی و خانوادگی با نسل جدید در تضاد هستند. اینها چیزهایی است که ما از آنها به فاصله بین نسلی تعبیر میکنیم.
به نظر شما چه دلایل و عواملی در گسترش گسست نسلی میتوان برشمرد؟
علل بروز گسست نسلی بیشتر به عوامل بیرونی و خارجی اشاره دارد و دلایل آن بیشتر جنبههای ذهنی، معرفتی و اندیشهای است. در این جهت چند عامل خیلی دخیل هستند که در ادامه بهصورت اختصار به هر یک از آنان اشاره میکنم.
یکی از مهمترین علل گسست نسلی در ایران، فرآیند نوسازی و توسعه مدرن است. درواقع توسعه مدرن با ایجاد تحولاتی، جامعه را از وضعیتهای سنتی جدا کرده است؛ البته در برخی جوامع ازجمله جامعه ما در انتقال وضعیتهای سنتی به وضعیتهای مدرن چندان موفق نبوده و در یک حالت برزخی معلق قرار گرفته است.
دومین عامل، افزایش فزاینده ابعاد شهرنشینی در جامعه ایران است. گسترش چشمگیر مهاجرت روستاییان به شهرها و تبدیل شهرهای کوچک به کلان شهر، بهنوعی جامعه را متأثر نموده و پیامدهای فرهنگی را به دنبال داشته است. بازتابهای این پیامدهای فرهنگی، موجبات تغییرات و اختلافات نسلها را نیز فراهم ساخته است. در حقیقت از سویی ارتباطات گسترده میانفرهنگی در دوران کنونی از طریق رسانهها، مسافرتهای خارجی، محصولات فرهنگی، توریسم، مسابقات ورزشی، روابط تجاری و ... زیاد شده است که در نتیجه آن آمیختگی فرهنگی ایجاد شده است؛ بهگونهای که بهآسانی نمیتوان فرهنگ خودی و فرهنگ بیگانه را از یکدیگر تمیز داد و جدا نمود. از سوی دیگر نیز، جامعه بهآسانی به تکنولوژیهای ارتباطی نوین دسترسی یافته است. جاذبههای شبکههای اجتماعی، رها شدن در انبوهی از اطلاعات و نقشآفرینی فرد در این فضا در کلیت زندگی افراد تأثیر بسیار زیادی داشته و موجبات فاصله میان نسلها را فراهم ساخته است.
سومین علتی که میتوان ذکر کرد، رشد تحصیلات عالی در میان نسل جوان کشور است، در گذشته افراد سواد حداقلی داشتند ولی نسل امروز ما به دانشگاه رفته و از تحصیلات عالی برخوردار است. رشد تحصیلات و نگرش عقلگرایی در نسل جدید باعث گردید که کمتر به آدابورسوم نسل گذشته پایبند باشد و به آن اعتماد کند چراکه اساساً خود را فرهیخته دانسته و برای خود تحولات فرهنگی جدیدی بسترسازی نموده است؛ بهعنوان مثال نسل امروز مانند گذشته به لحاظ شغلی به سنت پدر و اجدادش اقتدا نمیکند؛ در نتیجه با توجه به نقش و کارکردی که در جامعه دارد، وضعیت فرهنگی - اجتماعی متفاوتی را نسبت به اجدادش تجربه میکند.
چهارمین عامل، رهایی از نیازهای اولیه است. در گذشته ما بیشتر درگیر نیازهای اولیه بودیم، یعنی نیازهایی که اگر تأمین نمیشد زندگی ما به مخاطره میافتاد. امروزه بشر از نیازهای اولیه تا حد زیادی فارغ شده است. مطالعات نشان میدهد وقتی انسان از نیازهای اولیه فارغ شود، توجهش بیشتر به سمت نیازهای ثانویه سوق پیدا میکند. اساساً نیازهای ثانویه چون جنبه تجملی و تفریحی و تفننی دارد، حد نمیشناسد و به یک معنا ارضاناپذیر است؛ بنابراین یکی از ویژگیهای انسانهای کنونی میل به نیازهای ثانویه است و با انسانی که دغدغه نیازهای اولیه داشته تفاوت دارد. امروزه افراد از این حد عبور کردهاند و بیشتر به نیازهای تفننی زندگی توجه دارند.
علت پنجمی که میتوان بیان کرد، مسئله آزادی و استقلال بیشتر نسلهای بعدی در مقایسه با نسلهای قبلی است. نسلهای قبلی بسیار تحت کنترل سنت و جامعه بودند. درواقع جامعه اجازه تغییر رسوم و سنتها را به آنها نمیداد و کمتر از آزادی برخوردار بوده و عمدتاً در محدودیت و کنترل بودند. بهطور مثال در گذشته ازدواجها با انتخاب والدین صورت میگرفت ولی امروزه نهتنها خودشان انتخاب میکنند بلکه در برخی موارد برای انتخاب خود خانواده را نیز تحت فشار قرار میدهند.
ششمین عامل شکاف نسلها، مسئله فردگرایی و رواج آن در جامعه است. در گذشته بیشتر روح جمعگرایی بر جامعه ایران حاکم بود، اما بهمرور زمان فردگرایی، بهعنوان فرهنگی غربی، در کشور شدت یافت و جانشین فرهنگ جمعگرایی گردید. در حقیقت جامعه ما در یک یا دو دهه اخیر، شاهد رواج فرهنگ فردگرایی است بهطوری که سلطه والدین بر فرزندان کمتر شده و بحث حریم خصوصی مطرح گردیده است.
آیا به نظر شما فضای مجازی بر ترویج فرهنگ فردگرایی در ایران تأثیر گذارده است یا حس جمعگراییِ مجازی در ایران را ارتقا داده است؟
بله؛ مطمئناً فضای مجازی تأثیر بسزایی در ایجاد حس جمعگرایی مجزایی در ایران داشته است؛ به این معنا که جمعگرایی در قالب دیگری بنام فضای مجازی ارضاء میشود و بهنوعی قبیلهگرایی مجازی اتفاق افتاده است. در حقیقت امروزه افراد به خودشان وابسته شدهاند و کمتر ارتباطات فیزیکی و معاشرتهای مستقیم دارند، این ارتباطات مجازی، فردگرایی را تشدید کرده است. در گذشته ارتباطات صمیمی و عاطفی بود و افراد روی یکدیگر تأثیر میگذاشتند ولی امروزه این امور خیلی محدود شده است. اساساً این فردگرایی در جهان ارتباطات، نقص به شمار میرود و بهنوعی خلاف انتظارات را موجب شده است؛ زیرا در جهان ارتباطات، تصور بر آن بود که با ایجاد فضای مجازی، ارتباطات انسانی گسترده شود، ولی برعکس میبینیم که ارتباطات به اشکال خاصی محدود شده است و در بطن این ارتباطات بیشتر فردگرایی افراد تقویت شده است.
به نظر شما، از میان عوامل ذکر شده، کدامیک مهمترین عامل شناخته میشوند؟
رسانههای جمعی و اجتماعی نقش محوری در اختلافات میان نسلها دارند؛ زیرا این رسانهها، از سویی کانالهای ارتباطی افراد با جامعه جهانی بهشمار میروند و امکان تجربه فرهنگهای مختلف را به افراد در هر جامعهای میدهند و از سوی دیگر، جوامع را بهنوعی به سمت گشودگی هر چه بیشتر پیش بردهاند. از اینرو باید پذیرفت که در جهان کنونی، هیچ جامعهای دیگر نمیتواند خود را محدود و بسنده نماید. گام بعدی هم ارتباطات میانفرهنگی است که نتیجه محصولات فرهنگی و رسانهای، توریسم، تجارت، مسابقات بینالمللی و مسائلی از این قبیل است.
پیامدهای گسست نسلی برای جامعه ایرانی چیست و مشخصاً در زمینه فرهنگ دینی چه تبعاتی به دنبال داشته است؟
نخستین پیامدی که میتوان برشمرد، اختلال در فرآیند جامعهپذیری و فرهنگپذیری است؛ به این معنا که ما دیگر نمیتوانیم میراث فرهنگی - تمدنی خودمان را کاملاً به نسل بعدی منتقل نماییم. به بیان دیگر نسل بعدی دیگر شاهد یک تجمیع سرمایه فرهنگی نیست، زیرا بخشی از فرهنگ و میراث گذشتگان را بهصورت اختیاری به کنار میگذارد و با بخشی از آن خداحافظی میکند.
پیامد دوم این گسست نسلی، تضعیف تدریجی امکان بهرهگیری از اندوختههای پیشینیان است؛ به این معنا که نسل جدید احساس میکند که به دنیای دیگری تعلق دارد و اطلاعات والدین او اطلاعات کهنهای است و از آنجا که فکر میکند اندوختههای پیشینیان برای وی مفید نیست لذا به آن تکیه نمیکند و از مشورت آنها بهره نمیگیرد.
پیامد دیگر این آسیب فرهنگی، کاهش تدریجی سرمایه اجتماعی است. در زندگی اجتماعی، انسان میراثی به نام فرهنگ دارد و هر نسلی، راه خود را از جایی آغاز میکند که نسل پیشین تا آنجا آمده بود. درواقع تراکم اطلاعات، حلقه ارتباط و اتصال بین نسلهاست و گسست بین نسلی راه این اتصال را باریک و باریکتر کرده و منجر به انتقال ناقص اطلاعات میشود.
چهارمین پیامد مهمی که میتوان ذکر کرد، به مخاطره افتادن وفاق جمعی است. به عقیده جامعه شناسان لازمه وفاق اجتماعی تفاهم بر سر یک سری اصول ازجمله باروها، ارزشها، هنجارها و نمادها است. به هر میزانی تفاهم بر سر این اصول بیشتر باشد جامعه یکپارچگی بیشتری دارد و به هر میزانی که این اصول مورد وفاق، مخدوش گردد، جامعه از انسجام و یکدستی جامعه تهی میشود.
ضعف ارتباط معنایی بین نسلها از دیگر پیامدهای گسست نسلی است. نسلهایی که خیلی زبان مفاهمهای با هم ندارند و مفاهیم مشترکی میان آنها یافت نمیشود؛ بهطور مثال مفهوم حاکم و پادشاه و ولیّ امر را گذشتگان به نحوی تلقی میکردند و الآن به نحو دیگری تلقی میکنند. ضعف ارتباط معنایی موجب کاهش تفاهم و ضعف ارتباط بین نسلها شده به این معنا که آن چیزی که من از این واژه متوجه میشوم با آن چیزی که شما متوجه میشوید متفاوت است یا آن چیزی که من از این رفتار میفهمم با آن چیزی که شما میفهمید، ممکن است متفاوت باشد.
مسئله بعد بروز درجاتی از ناهمنوایی در آرمانها و اهداف ملی است. هر کشوری برای خودش یک آرمانها و اهدافی دارد و اینگونه نیست که در قالب یک نسل به آن اهداف برسد. بهطور مثال رسیدن به عدالت، توسعه و ساختن ایرانی آباد و آزاد بهعنوان هدف، زمانی برای افراد مطرح است که مبانی و زیرساختهای مربوط به آن هدف هم مشترک باشد. ممکن است در این شکاف و فاصله بین نسلی اهداف دیگری به میان بیاید و اهداف اولیه مخدوش شده و زیر سؤال رود. در دهه 60، جوانان به دنبال جنگ و جهاد بودند. تفکر غالب از بین بردن تمام مستکبران و آزاد کردن مستضعفان بود؛ ولی الآن گفتمان غالب نسل جوان این نیست و آرمان و اهداف تغییر کرده است. آن چیزی که برای نسل قبل آرمان بود برای جوانان کنونی آرمان به شمار نمیرود و این نسل به نبال آرمانها و اهداف دیگری است. این نتیجه شکافها و گسستهای بین نسلی است. اگر شکافها و گسستها خیلی جدی باشد، آرمانها و اهداف زیر سؤال میرود، ارتباطات با گذشته رقیق و باریک شده و در نتیجه اختلالات هویتی ایجاد میشود. بهطوریکه نمیدانیم فرهنگ خودی ایرانی و فرهنگ ناخودی آن کجا است؟ فرهنگ اصیل و فرهنگ غیراصیل کجا است؟ این مرز برای افراد دهه 60 پررنگ بود ولی امروزه مخدوش شده و نمیدانیم این مرزهای هویتی کجاست.
امروزه در جامعه شاهد تبعات گسست نسلی در زمینه فرهنگ دینی هستیم. البته در جامعه ایران به دلیل اقتدار و تأثیرگذاری سنتها این وضعیت کمتر خود را نشان داده و به اشکال مختلفی بروز پیدا کرده است. رشد قرائتهای متفاوت دینی به دلیل تأثیر کتابهای درسی، فضای مجازی، دانشگاهها و کتابهایش و ... از تبعات گسست نسلی در زمینه فرهنگ دینی دانسته میشود.
به نظر شما در بعد دینداری، چه تفاوتی میان نسل گذشته و امروز وجود دارد؟
نسل امروز در زمینههایی، بعضاً اطلاعات عمیقی در مقایسه با گذشتگان دارد. آنان جسارت در اظهار نظر دارند و به تفسیر ذهنی و مبنای خودشان نسبت به تفسیری که نسل گذشته دارد، بیشتر بها میدهند؛ زیرا نسل جدید مبانی فکری قبلیها را قبول ندارند و از همینرو گفتگو هم نمیکنند چراکه جهانبینی و ارزشهای دینی متفاوتی را برای خود قائل هستند و لذا در بعد دینداری از جمعی به فردی گرایش پیدا کردهاند که مرجعیتگریزی از تبعات آن بهشمار میرود. در حقیقت نسل جدید بیشتر به خودش توجه داشته و از جریانات مختلف تأثیر میپذیرند و در نتیجه به سمت معنویتهای نوظهور گرایش مییابند. شاید بتوان گفت به همین سبب است که دین ورزی احساسی در چند سال اخیر میدان پیدا کرده است. دین افراد از منظر نسل جدید، چیزی است که احساسشان را ارضا کند تا اندیشهشان. همانطور که در عزاداریها هم شاهد هستیم که به مجالس وعظ و سخنرانی تقریباً بهای چندانی داده نمیشود اما در مقابل مداحیها خیلی پررونق است. این نگاه باعث گردیده جایگاه سنتی روحانیت تضعیف شود و محصولات دینی، ماهیت کالایی پیدا نمایند. متأسفانه متولیان امور فرهنگی در سطح خرد و کلان نیز نگاه میکنند که در این بازار کدام کالا خریدار دارد و همان کالاهایی را عرضه میکنند که مشتری داشته باشد.
با وجود روند فعلی، از منظر شما آینده گسست نسلی چطور خواهد بود؟
فاصله نسلی از نگاه توصیفی، یک واقعیت در حال وقوع است، یعنی اساساً ما نمیتوانیم درباره یک واقعیت عینی موضع ارزشی داشته باشیم، خیلی روشن است که هر نسلی باید متفاوت باشد و این، نشانه رشد و کمال است ولی باید یک مواجهه واقعبینانهای با این مسئله داشته باشیم. تبلیغات سرمایهداری مرتباً محصولات فرهنگی تولید میکند و این محصولات فرهنگی همچون مدگرایی به مصرف میرسد. برای اینکه افراد امروز مشتریان یکسری کالاهای جدید شوند، قاعدتاً باید اول اثبات کنند که ما با بقیه تفاوت داریم و نیازهایمان متفاوت است. به نظر میآید تبلیغات سرمایهداری با فروش اقلام فرهنگی خود، به موضوع شکاف بین نسلی دامن زده است.
با وجود این، بنده معتقدم، بهطور کلی شکاف بین نسلی در یک سطح طبیعی است، البته این مسئله از سوی برخی مبالغه شده است. واقعاً اینگونه نیست که بین والدین و فرزندان شکاف زیادی باشد بهطوری که آنان با هم همزبان نباشند و میراث پیشینیان به درد آنان نخورد و آن میراث فقط برای زمان گذشته است. اگر این گرایشها در جامعه ایجاد شود مطمئناً جامعه از هم گسیخته میشود. ما میبینیم که استاد دانشگاه 80 ساله حرفهای شنیدنی برای دانشجوی 20 سالهاش دارد و نمیتوانیم بگوییم شما متعلق به دو یا سه نسل قبل هستید و این انتقال تجربه، کهنه شده است.
بنابراین در آینده نزدیک، جامعه در تمام سطوح گرفتار تغییر نمیشود. باید مرز بین ثابت و متغیر را احیاء کنیم. ببینیم جامعه در چه بخشهایی تغییر میکند، نسل بعدی در چه بخشهایی از نسل قبلی فاصله میگیرد. ممکن است در برخی از باورها، ارزشها و قواعد زندگی تغییر ایجاد شود. حتی برخی معتقدند که شاید بیشتر تغییرات در صورتها و در سبک زندگی اتفاق افتد و خود آن باورها و بنیادهای اصیل اصالتاً تغییر نکنند. شهید مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان»، آورده است که یکسری چیزها همیشه در جامعه بشری بوده است، ولو اینکه شکل آنها فرق کرده است؛ بهعنوان مثال ازدواج همیشه در میان بشر بوده و اکنون نیز وجود دارد. بشر همیشه به دنبال عدالت، آزادی، ثروت، علم، فرهنگ و کمال بوده است و الآن هم هست ولو اینکه ممکن است اشکال اجرایی آنها متفاوت شده باشد.
اگر فاصله بین نسلها را آنقدر بزرگ و جدی جلوه دهیم کانه هر نسلی زندگی را از نو آغاز میکند، باعث میشود که سنتهای فرهنگی منتقل نشوند و اساساً جامعه گرفتار یکسری شکافها میشود، چنین شکافی تا حد زیادی کاذب است.
القاء کاذب و غیرواقعبینانه به مسئله شکاف نسلی، پیامدها و عوارضی برای جامعه به همراه دارد و حتی ممکن است توطئهای پشت این قضیه باشد که واقعاً این روحیه بریدن از سنتها در جوامع تشدید شود و به نحوی در القاء گسست و القاء بینیازی مؤثر باشد و چون این نیاز را سنت نمیتواند برای نسل جدید تأمین کند، پس باید به همان کسانی بچسبم که این نیازها را برای من تأمین میکنند و مکرر دارند مدلهای جدید و مُدهای جدید تولید میکنند.
القاء این فرهنگ غلط باعث گردیده در برخی افراد جامعه به نحوی خودباوری ایجاد شود، یعنی خود والدین همفکر میکنند که بچههایشان حق دارند به این تمایزات دامن بزنند. این مسئله باعث میشود که دخالت والدین در زندگی فرزندان کاهش یابد و در نتیجه فاصله میان آنان افزایش یابد. درواقع خود این القاء باعث میشود که افراد جامعه یا خانواده نسبت به یکدیگر حریم قائل شوند و شاید همین عامل باعث تقویت مسئله حریم خصوصی شده است؛ به این معنا که پدر حق ندارد در کامپیوتر یا در گوشی فرزندش دخالت کند یا از دوستان فرزندش جستجو کند، مثلاً از زنگ تفریحهای بچه جستجو کند که ببیند با کیست و چه میکند؛ بنابراین خود این القاء فرهنگی فاصلهها را تشدید کرده و شاید اغراض و اهدافی پشت این القاء کاذب باشد.
بهنظر شما چه راهکارهایی برای مقابله با گسست نسلی وجود دارد؟
یکی از راهکارها، اصلاح فرآیند جامعهپذیری است. درواقع در انتقال فرهنگ، علیرغم توجه واقعبینانه به فاصله موجود میان نسلها، باید اصلاحات صورت گیرد. باید سعی نمود تا آن بخش از فرهنگ که واقعاً قابل استمرار است، همچنان دوام یابد. اگر نیاز به نقد داشته باشد لازم است که نقد شود. در نقطه مقابل، آن بخشهایی از فرهنگ که فکر میکنیم تاریخ مصرف آنها گذشته است، بهصورت خیلی منصفانه کنار بگذاریم و اصرار نداشته باشیم که آن سلطه و سنت پیشینیان بر نسلهای بعدی هم باشد؛ بنابراین اصلاح فرآیند جامعهپذیری و فرهنگپذیری و انتقال فرهنگ مهم است.
راهکار دیگر برای کاهش فاصله نسلی، نقد مستمر سنتها و تلاش در همسوسازی آنها با ضرورتهای اصلی است. معنای حفظ سنتها این نیست که اساساً از نقد آنها سرپیچی کنیم. سنتها را باید حفظ نمود اما در مواجهه با آن نگاه منتقدانه داشت؛ بنابراین مواجهه واقعبینانه و انتقادی با سنتها امر مهمی است که باید در جامعه رواج یابد.
از دیگر راهکارها میتوان به گشودگی در مقابل تغییرات مفید زمانه اشاره کرد. بسیاری از تغییراتی که در زمانه اتفاق میافتد ممکن است نیازمند تغییرات مفیدی باشد؛ بنابراین بعد از بررسی کارکرد آنها اگر تغییرات مفیدی تشخیص داده شد، باید زمینه ورود به آن تغییرات و پذیرش آنها را مدیریت کنیم. تجربه نشان داده که معمولاً نمیتوان به جنگ نوآوریها رفت، ممکن است یک دهه دیرتر اثر بگذارد ولی بالأخره اثر خودش را خواهد گذاشت. این مسئله نشان میدهد که در مقابل موجهای جدید فرهنگی باید بهنوعی گشودگی داشت، البته گشودگی توأم با انتقاد نه لزوماً انعطاف محض و نه جمود محض.
یکی دیگر از راهکارهای مهم در این مسئله، تقویت فرهنگ گفتگو میان نسلها است. باید بین والدین، اجداد و نسلهای مختلف ارتباط و گفتگو برقرار شود. برعکس آن چیزی که القاء میکنند شما مربوط به دو زمان جدا هستید، باید گفته شود ما به تجربههای پیشینیان نیاز داریم و باید از آن تجارب استفاده کنیم و آن را به فرزندان خود نیز آموزش و انتقال دهیم؛ بنابراین گفتگوی میان نسلی بسیار مهم است.
راهکار دیگر، توجه به اصالتها و عناصر هویتبخش است. در فرهنگ انسانی جامعه، عناصر ثابت و متغیری وجود دارند. تغییرات و شکاف میان نسلی، مشمول همه عناصر فرهنگی نشده است بنابراین باید بحث عناصر رسالت فرهنگی مورد توجه قرار گیرد.
آموزش مهارتهای زندگی نیز از جمله راهکارهای مفید در حل آسیب گسستها است. نسل امروز ما باید یاد بگیرد که با تحولات زمانه به نحوی بهصورت عالمانه کنار بیاید و متوجه باشد که استقبال از این تغییرات تا کجا به نفع و تا کجا به زیان آن خواهد بود.
از جمله راهکارهای دیگری که میتوان ذکر نمود اصلاحات ساختاری در جامعه است. ما در جامعه به اصلاحات نیاز داریم، بخشی از این اصلاحات به افراد مربوط است و بخشی به ساختارها. آموزشوپرورش، دانشگاهها، نظام اقتصادی، نهادها و سازمانهای دولتی به تناسب باید در خودشان تغییرات ایجاد کنند.
گفتمانسازی نیز از جمله راهکارهای رفع این آسیب بهشمار میرود؛ به این معنا که همزمان با تغییرات در جامعه باید گفتمانهایی نیز ایجاد نمود که جامعه را به سمت وضعیتهای مطلوب هدایت نماید. جامعه باید بهصورت مستمر و با عطف و توجه به تحولاتی که پیدا میکند بهصورت زنده و پویا تغییرات را هم در خود ایجاد کند تا به سازگاری و تعادل پویا برسد. جامعه مثل بدن است، اگر بدن شما در جایی که سرما شدید است سازگاری ایجاد نکند از پا در میآیید. گفتمانسازی باعث میشود که این تحولات بهصورت هدایت شده پیش بروند و افراد با این تحولات بهصورت واقعبینانه کنار بیایند.
خلاصه راهکارها:
1- فرایند جامعهپذیری، فرهنگ پذیری و انتقال فرهنگ باید با نگاه واقع بینانه به فاصله نسلی اصلاح شود و بخشهایی از فرهنگ را که فکر میکنیم تاریخ مصرفش به پایان رسیده خیلی منصفانه کنار بگذاریم.
2- باید علاوه بر حفظ سنتها با آنها مواجهه منتقدانه داشته باشیم و این به معنای سرپیچی کردن از سنتها نیست. بلکه باید بهطور مستمر سنتها نقد و با ضرورتهای اصلی همسوسازی شوند.
3- زمینه ورود به موجهای جدید فرهنگی که در جامعه اتفاق میافتد را باید آماده نمود و پذیرش آنها را با رویکرد انتقادی مدیریت کرد.
4- باید روحیه جمعگرایی را در جامعه تقویت نمود و با فردگرایی بهعنوان فرهنگی غربی مقابله کرد.
5- فرهنگ گفتگوی میان نسلها باید تقویت شود. با گفتگوی میان نسلی میتوان از القاء کاذب فاصله نسلی جلوگیری نمود.
6- از آنجایی که تغییرات و شکاف میان نسلی مشمول همه عناصر فرهنگی نمیشود باید عناصر ثابت و متغیر را در ارتباط با فاصله نسلی شناسایی کرد و به اصالتهای هویتبخش جهت تقویت عناصر ثابت در فرهنگ انسانی جامعه بیشتر توجه نمود.
7- باید به نسل امروز آموزش داد که با تحولات زمانه به نحوی بهصورت عالمانه کنار بیاید و بداند که استقبال از این تغییرات تا کجا به نفع و تا کجا به زیان آن خواهد بود.
8- آموزش مهارتهای زندگی بسیار ضروری است و لازم است بهصورت جدی به آن پرداخته شود.
9- باید اصلاحات ساختاری هم در جامعه و هم در افراد صورت گیرد. نهادها و سازمانها نیز باید به تناسب در خودشان تغییرات ایجاد کنند.
10- برای هدایت جامعه به سمت وضعیتهای مطلوب باید گفتمان سازی صورت گیرد. جامعه باید بهصورت مستمر و با توجه به تحولاتی که مییابد بهصورت زنده و پویا تغییرات را در خود ایجاد کند تا به سازگاری و تعادل پویا برسد.
ضرورت تقویت و نهادینه سازی روحیه جمعگرایی در جامعه
مصاحبه تخصصی مرکز پژوهشی مبنا با آقای دکتر سیدحسین شرفالدین جامعهشناس دین و عضو هیئت علمی موسسه آموزش- پژوهشی امام خمینی(ره) با موضوع آسیبشناسی گسست نسلی در ایران