اهمیت شناخت کانون‌های بحران در حل آسیب ضعف اخلاق اجتماعی

  • دوشنبه, 28 مهر 1399 09:20
  • بازدید 826 بار

مصاحبه تخصصی مرکز پژوهشی مبنا با آقای دکتر حسن خجسته، عضو هیئت‌علمی دانشگاه صداوسیما- رئیس پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات با موضوع ضعف اخلاق اجتماعی و امنیت در ایران

• ازنظر شما جامعه ایرانی در حوزه اخلاقی و شاخصه‌های اخلاق اجتماعی چه وضعیتی دارد و علل این شرایط چیست؟
جامعه‌ی امروز - نه‌تنها در ایران بلکه در تمام دنیا - به دلایلی گرفتار ساختاری خارج از اراده‌ شده‌اند که آن ساختار به هنجارها و عادات اخلاقی فشار می‌آورد آن‌هم وصل جامعه‌ به مدرنیته یا شبه‌مدرنیته است. حالا چرا این اتفاق افتاده است؟ اگر از این منظر نگاه کنیم، مبنای این جامعه متصل به مدرنیته و روابط آن بر رقابت استوار است. در این رقابت هم حداقل در سه بُعد خیلی مشهور است، هرچند که ممکن است ابعاد دیگری هم داشته باشد ولی سه بعد آن مهم است. یکی از این سه بُعد ثروت است، دیگری قدرت و پرستیژ اجتماعی و دیگری زیبایی است.
نه اینکه زیبایی اهمیت نداشته در قبل، زیبایی در طول تاریخ مهم بوده است، منتها چارچوب داشته است، مثلاً در ایران قدیم تا 30 سال پیش، زنان ما هم آرایش می‌کردند، منتها 90 درصد در محیط‌های زنانه بود و اگر از حدی از عرف خارج می‌شدند، متهم می‌شدند، این‌طور بود که به آن‌ها برچسب می‌خورد. مردان هم این کار را می‌کردند، مثلاً اگر مردی دکمه‌های پیراهنش را باز می‌کرد، برچسب لاتی به او می‌خورد و این برچسب هم تنبیه اجتماعی داشت، یعنی ممکن بود عده‌ای به او دختر ندهند و یا اگر دختر دارد به خواستگاری دختر او نروند؛ اما آرام‌آرام این حوزه‌های زنانه و مردانه مخصوصاً در ایران درهم‌رفته است و بنابراین آن پایه‌های قبلی نظام اجتماعی جابه‌جاشده است و از این‌طرف هم مبنای روابط، روابط رقابتی و از جنس قدرت بکش‌بکش است. لذا در 30 سال پیش، از هر 100 جوان، 5 جوان می‌خواستند پولدار شوند، اما الان از هر 100 نفر 110 نفر می‌خواهند پولدار شوند؛ یعنی پول برای آن‌ها اصالت دارد. موقعیت اجتماعی مثلاً اینکه چه ماشین و چطور ماشینی و اینکه خانه‌شان در کجای شهر باشد و با چه کسانی دوست باشد، این‌ها برای آن‌ها موقعیت اجتماعی ایجاد می‌کند. زیبایی هم که الان فراگیر شده است، در قدیم زنان این وجه را داشتند، الان دیگر جراحی زیبایی در تمام دنیا خیلی قوی است، یک‌بخشی هم مردان هستند که جراحی زیبایی دارند. تمام این‌ها وجود دارد و حالا به من بگویید که؛ اگر مثلاً من در کسب ثروت برای اینکه جلو بیافتم و یا برای اینکه عقب نیافتم، چقدر ظرفیت اخلاقی به من اجازه می‌دهد؟ مجبور هستم برای برنده شدن در این رقابت رد شوم، رد شوم و بگویم که این‌ فضائل اخلاقی ناکارآمد هستند و یا بگویم اخلاقی عمل کردن سنتی فکر کردن است و از آن رد شوم.
حالا جامعه‌ای مثل جامعه‌ ما به همین دلیل دچار پارادوکس و تناقض خیلی بزرگی شده است. از این‌طرف مثلاً حضرت علی (ع) فرموده‌اند: در دنیا به پایین‌دست و در امر دین به بالادست نگاه کنید. ما برعکس عمل می‌کنیم. به دلیل اینکه این محیط رقابتی وجود دارد، مجبوریم در دنیا به پایین‌دست و در آخرت به بالادست نگاه کنیم. مثلاً می‌گوییم: فلانی هم نماز نمی‌خواند. ولی از این‌طرف در مطالبه‌ی سبک زندگی موردنظر چیزهای دیگری می‌خواهیم.
بنابراین ما نباید توقع داشته باشیم افرادی که باید بدوند و هرکسی که زودتر می‌رسد به چیزهای مهمی می‌رسد، توقع داشته باشیم که اجازه دهد نفر بعدی از او عبور کند؛ بنابراین اگر امکان داشته باشد سعی می‌کند اصلاً اجازه ندهد که این‌ها به مسابقه بیایند و اگر آمدند به نحوی به آن‌ها پشت‌پا بزند، چون هرکسی که به آخر خط برسد، خیلی فرد مهم و موفقی است. می‌خواهم بگویم این نظام، خودش پایه‌های اخلاق را دارد نابود می‌کند.
• یعنی ما در جامعه‌ مدرن امروزی نمی‌توانیم با معیارهای اخلاقی زندگی کنیم؟
همیشه از دانشجویانم می‌پرسم: اگر الان کنکور دکتری باشد و قرار است فقط یک نفر قبول شود، این دانشجو از شما کمک بخواهد به او جواب می‌دهید؟ می‌گوید: نه. حقش است. فرض کنید که بحث تقلب هم نیست. فرض کنید به ما گفته‌اند که می‌توانید به یکدیگر کمک کنید. ما را در کلاس بگذارند و بگویند: در این کنکور فقط یک نفر می‌تواند قبول شود و به همه هم می‌توانید کمک کنید و این هم سؤالات است. حالا چه می‌کنید؟ اخلاق این است که به من کمک کنید.
غالباً در این بازی‌های رایانه‌ای کسی که بازی می‌کند برای اینکه ببرد باید ماشین بدزدند. سرتاسر بازی این‌قدر اخلاق وجود ندارد، این در یک رقابت سخت است. ما اگر بخواهیم بازی اخلاقی درست کنیم، باید برای آن کارهای اخلاقی بگذاریم که اگر کار اخلاقی انجام داد امتیاز بگیرد. این کار را دیده‌اید که گاهی در این بازی‌ها یک‌چیزهایی می‌آید و رد می‌شود و اگر شما این را گرفتید امتیاز می‌گیرید ولی زود رد می‌شود. ما باید یک مسائل اخلاقی را بگذاریم که اگر انجام داد، اگرچه در مسابقه عقب‌مانده ولی یک انرژی می‌گیرد که مثلاً 10 کیلومتر می‌پرد که حداقل بدانیم کارهای اخلاقی هم هست. در کارهایی که ما انجام می‌دهیم این است که از آن‌ها برمی‌داریم و آن‌هم در دست بخش خصوصی است و خودش را مکلّف نمی‌داند که اخلاق را ترویج کند، خودش را مکلّف می‌داند که درآمد داشته باشد، مشتری مدار است.
این، بحران‌هایی است که ناشی از مدرنیته است. در غرب هم گرفتار این مسائل هستند ولی کنترل کرده‌اند. آن‌ها کمک کردند و بحران‌هایش را به نحوی حل کردند. ما الان خیلی درگیر این مسائل شده‌ایم ولی هیچ آمادگی هم نداشتیم.
• تبعات این بی‌اخلاقی به‌ویژه در حوزه امنیتی و اجتماعی چیست؟
یکی از مهم‌ترین تبعات بی‌اخلاقی را در حوزه زنان نمود پیدا می‌کند. زنان در وضع فعلی پذیرفتند که کارکردشان جنسیتی است و بر این اساس رفتارهای خود را صورت می‌دهند. یک مورخ انگلیسی گفته بود من روی پنجاه یا شصت تمدن بزرگ که از بین رفتند کار کردم. ایشان می‌گفت مهم‌ترین علت از بین رفتن این تمدن‌ها جابجایی روابط جنسی قبل و بعد از ازدواج بوده است. من یادم نیست درباره کدام تمدن‌ها این را می‌گفت ولی معتقد بود در این حوزه‌ها تمدن‌ها نتوانستند خودشان را اصلاح کنند و فروپاشیدند. یکی از وجوه اخلاقی که در حال تضعیف است حوزه زنان است. زن اگر این‌گونه بشود وجه امنیتی پیدا می‌کند.
در کل وقتی حوزه قواعد اخلاق ضعیف شد جایگزین آن چیست؟ قواعد رقابت. همان‌طور که گفتم این رقابت هم حداقل در سه بُعد خیلی مشهور است، ثروت، قدرت و پرستیژ اجتماعی و دیگری زیبایی. وقتی همه در رقابتی برای رسیده به این ابعاد قرار بگیرند دیگر قواعد اخلاقی حاکم نیست. بلکه قواعد مادی حاکم می‌شود که اساساً با دین و درنهایت با جمهوری اسلامی ناساز است. چراکه جمهوری اسلامی قوامش را از دین می‌گیرد. وقتی قواعد حاکم بر رفتار ما از دین نباشد می‌توان درنهایت آثار امنیتی برای آن در نظر گرفت.
 این قواعد رقابت هیچ بندی را بر خود نمی‌توانند تحمل کنند.
 ممکن است بتواند از دین سوءاستفاده بکند ولی در اصل طرفدار دین نیستند. با سست شدن پایه‌های دینی جامعه، اساس نظام دینی هم سست خواهد شد.
• نگاهتان درباره آینده این وضعیت چیست؟
من خیلی نگران آینده نیستم. جامعه عموماً به یک خودترمیمی دست میزند. مثلاً انقلاب اسلامی به‌نوعی خودترمیمی جامعه ایرانی در واکنش به فساد دوران قبل خودش بود. مثلاً در مشهد آن زمان که تازه ازنظر فرهنگی دسترسی رسانه‌ای زیادی نداشت مصادیق زیادی از فساد وجود داشت ولی همان جامعه فاسد توانست خودش را به انقلاب برساند و خود را ترمیم کند. در حال حاضر هم وضعیت به همین نحو است؛ و این خاصیت فرهنگ شیعی است؛ یعنی اوضاع هرچقدر هم که خراب شود بالاخره درجایی با عنایت الهی وضع اصلاح می‌شود. این خاصیت جامعه شیعی است.
• راهکار شما برای اصلاح وضعیت اخلاقی جامعه چیست؟
به نظرم من جوامع غربی دو کار انجام داده‌اند برای اینکه بتوانند این روابط را کنترل کنند؛ یکی نظم است، آن‌ها برای اینکه بتوانند روابط را کنترل کنند برای نظم خیلی سرمایه‌گذاری کردند... برای مثال رانندگی آن‌ها نظم دارد، این به این دلیل نیست که آن راننده آدم خوبی است، ولی شهروند خوبی محسوب می‌شود و ما هم که نگاه می‌کنیم می‌گوییم چه آدم بااخلاقی است. یک مثال برای نظم بخواهم بگویم این است که؛‌مسابقات جام باشگاه‌های اروپا در 10-15 سال پیش که من نگاه می‌کردم، به یک دلیل تعقیب می‌کردم. در آن زمان توتی خیلی معروف بود و اگر اشتباه نکنم در همان بازی یکی از بازیکنان ایتالیا خطایی کرد که داور او را اخراج کرد. زمانی که او می‌خواست از بازی بیرون برود به داور احترام گذاشت. گزارشگر ما گفت: ببینید چه‌کار اخلاقی کرد. من فردای آن روز در رادیو ورزش دعوت بودم، گفتم: اشتباه می‌کنید. او اگر این کار را نمی‌کرد، شاید 500 هزار یا 5 میلیون دلار جریمه داشت. او به خاطر فرار از جریمه این کار را کرد. ممکن است در دلش خیلی هم به داور بدوبیراه بگوید. بعد توتی ورزشکار خیلی مهمی بود، یک شبکه‌ی تلویزیونی تبلیغاتی مستقیماً او را پخش می‌کرد برای اینکه تبلیغ بگیرد، یعنی دوربین روی توتی بود. یک‌لحظه توتی روی دفاع طرف مقابل آب دهان ریخت و کسی هم ندید. من این را به یاد داشتم. گفتم: ببینید رفتار فردی توتی این است، ممکن است بازیکن خوبی باشد ولی هیچ اخلاقی در او وجود ندارد. چون باید به هر قیمتی ببرد. چرا مثلاً در مسابقاتی مثل فوتبال یا بوکس، پشت‌صحنه‌ آن‌ها خیلی کثیف است؟ برای اینکه با باخت یک تیم، سهام باشگاه کم‌وزیاد می‌شود، درآمد آن‌ها کم‌وزیاد می‌شود. می‌خواهم بگویم این جامعه‌ی جدید اخلاق خودش را دارد که این راهکار دوم است. این اخلاق فاقد حُسن و قبحی است که ما معتقدیم ولی برای روابط مؤثر است.
به نظر من غربی‌ها این دو کار را کرده‌اند؛ اولی نظم است و دومی هم اخلاق حرفه‌ای است، منظور من اخلاق انسانی نیست. مثلاً شما اگر به یک رستورانی بروید، حتی اگر در تهران هم به رستورانی بروید می‌بینید که جلوی در یک کلاهی برمی‌دارد و خم می‌شود و ما هم خیلی خوشمان می‌آید. ممکن است وقتی خم می‌شود در دلش به ما ناسزا بگوید ولی ما می‌گوییم: به‌به چه‌کار خوبی کرد. ما این را از آن‌ها یاد گرفتیم. این کار، اخلاق حرفه‌ای است که در حرفه‌اش این‌طور رفتار کند. آدم خوشش می‌آید، چون به اداره‌ای که مراجعه می‌کنید، مثلاً فرضاً می‌گویند: بفرمایید و بنشینید. آن‌ها حداقل توانسته‌اند یک لایه‌هایی را مدیریت کنند که لایه‌های ظاهر اجتماعی است. ممکن است آن فرد متخلّق هم نباشد؛ یعنی آن چیزی که ما اعتماد داریم، این است که این کار باید پذیرش قلبی و درونی او باشد که جزء ملکه‌ی زندگی او شود. درحالی‌که آن‌ها مثلاً به خاطر تیم فوتبالشان این کار را می‌کنند.
این، بحران‌هایی است که ناشی از مدرنیته است. در غرب هم گرفتار این مسائل هستند ولی کنترل کرده‌اند. مثلاً جنبش هیپی‌گری برای چه بود؟ یک جنبش اعتراضی به رفتار سوسول‌گرایانه‌ جامعه‌ مدرن بود که همه‌چیز ظاهر دارد و باطن ندارد. آن‌ها کمک کردند و بحران‌هایش را به نحوی حل کردند. ما الان خیلی درگیر این مسائل شده‌ایم ولی هیچ آمادگی هم نداشتیم. ترافیک آن‌ها نظم دارد، این رفتار خودش اخلاق‌مداری است؛ یعنی من اخلاقی عمل می‌کنم، از حد خودم تجاوز نمی‌کنم. البته این هم اخلاق حرفه‌ای است و اخلاق درونی‌شده نیست، یعنی آن چیزی نیست که در باورشان باشد. حالا چون یک مجازات قانونی هم در کنار آن است در اخلاق حرفه‌ای خیلی مؤثر است، یعنی آن نگهبان جلوی در رستوران اگر خم نشود، ممکن است اخراج شود و یا اگر شما از او انتقادی کنید، ممکن است جریمه شود، ولی در ظاهر رفتار اخلاقی است. ممکن است ما اخلاق نداشته باشیم ولی چون جبر است و قاعده‌ی کار این است، ولی ازنظر من اخلاق است و من هم یاد می‌گیرم.
من معتقدم شاید اگر ما بخواهیم اخلاق را درست کنیم، باید کانون‌های بحران‌زا را درست کنیم که این‌ها ذاتاً اخلاق ما را به لجن می‌کشند، حداقل اخلاق حرفه‌ای را خراب می‌کنند و این‌ها هم آن‌قدر شور است که دیده نمی‌شوند، یک مورد ترافیک است. اصلاً به نظر من رانندگی ما تنها حوزه‌ی عمومی است که همه درگیر هستند؛ راننده، سرنشین، عابر و کسی هم که در خانه است، درگیر است، اگر زن است، پدر است، یا پسر است، نگران هستند که چه شده است؛ یعنی همه درگیر هستیم. در ترافیک، رفتار ترافیکی ما ضداخلاقی است؛ یعنی ممکن است شما بخواهید خوب رانندگی کنید ولی هنجار حاکم بر رانندگی به شما این اجازه را نمی‌دهد یعنی اگر بخواهید خوب هم رانندگی کنید مثل افراد عقب‌مانده هستید که بلد نیستید سبقت بگیرید، جا بزنید و فلان کنید و عقب می‌مانید. اگر بخواهید به سمت راست بپیچید، مثلاً ماشین چهارم هستید و آرام‌آرام به ماشین چهلم تبدیل می‌شوید، به همین دلیل شما هم ناچار هستید که مثل بقیه رانندگی کنید. درک ما در رانندگی از جنبه‌ی اخلاقی چیست؟ شما الان من را متجاوز حساب می‌کنید، فردا من شما را متجاوز حساب می‌کنم؛ یعنی ما همه یکدیگر را در ناخودآگاهمان متجاوز می‌دانیم که یک وجه اخلاقی است، تجاوز اخلاقی است و هنوز حقوقی نیست؛ یعنی اگر من جلوی شما بپیچم، کسی قانوناً یقه‌ی من را نمی‌گیرد، اگر راه شما را ببندم هم وجه اخلاقی دارد. ولی ما دائم در اینجا می‌گوییم این وجه از اخلاق را... . خط عابر پیاده و همه‌چیز را می‌توان این‌طور در نظر گرفت. البته الان بعضی‌ها مراعات می‌کنند و پشت خط عابر نگه می‌دارند و مثلاً احترام می‌گذارند و تشکر می‌کنند، ولی خیلی نادر است، عمومیت ندارد، مگر در بخش‌هایی از شهر که کمی تحصیلات و این‌ها بیشتر است.
پس دریافت همه این است که ما ازنظر اخلاقی متجاوز هستیم، بد هستیم، به حقمان قانع نیستیم و غیره و ازنظر عمومی هم به یک معنا نشان می‌دهد که چه مملکت هرج‌ومرجی داریم. فرمانده‌ پلیس می‌گفت: ما به خاطر خط عابر پیاده خیلی وقت می‌گذاریم و هیچ‌گاه نمی‌توانیم درست کنیم. برای اینکه نیم ساعت قبل من یاد گرفته‌ام که قانون‌شکنی لازم است و مملکت بی‌حساب‌وکتاب است. ممکن است اگر ما یک مطالعه‌ی عمیق انجام دهیم، بسیاری از رفتارهای ما در ادارات ناشی از یافته‌ها و تصورمان از ترافیک باشد؛ یعنی این مسئله حداقل جزء عادات ثانویه‌ی ما شده است.
ببینید در هیئات ما همه باهم سینه می‌زنیم ولی برای شام به هم می‌ریزیم، گاهی در بعضی از هیئات برای اینکه به هم نریزید، سفره می‌اندازند و می‌گویند: بنشینید. ولی وقتی می‌گویند: همه بیایید و بگیرید، من می‌ترسم که به من غذا نرسد و در صف جا می‌زنم.
من می‌خواهم بگویم که حالا ما باید فکر کنیم و بگوییم کانون‌های بحرانی ما چیست‌اند، من می‌گویم کانون‌های بحران را باید کشف کرد، ممکن است من گفتم ترافیک، ولی ممکن است ترافیک هم نباشد، من استنباطاً گفتم که ترافیک یکی از کانون‌های بحران‌ساز رفتارهای غلط و حتی ضداخلاقی است. حالا چیزهای دیگری هم می‌توانید پیدا کنید.
• حکومتی کردن اخلاق و دین و تطابق نداشتن اخلاق و عمل کارگزاران را در وقوع این شرایط چقدر مؤثر میدانید؟
من نمی‌خواهم بگویم که حکومت مؤثر نیست. ولی آن را مهم‌ترین عامل نمی‌دانم. مثلاً اگر پدر یک فردی دروغ‌گو باشد، پسر هم حتماً دروغ‌گو است؟ بی‌تأثیر نیست، اما اینکه ما بگوییم چون حکومت این‌طوری است...، اصلاً من می‌خواهم بگویم که چون این پدیده‌ها هستند، حکومت این‌طوری است.
حالا ما یک نظام رسانه‌ای غلطی داریم که مبتنی بر همین است. سال گذشته در شبکه‌های اجتماعی شایع شد که؛ ای‌وای، بدبخت و بیچاره شدیم، به داد برسیم، داماد آقای روحانی رئیس شد و همه هم مخالفت کردند، من نوشتم: این، چه فرض غلطی است. کسی بپرسد که اصلاً ایشان شایسته است یا شایسته نیست. اگر شایسته است، باشد و اگر شایسته نیست چرا باشد. بعد من گفتم: فرض کنید امتیازات ایشان و یک نفر دیگر شبیه به هم است و حتی ایشان یک یا دو امتیاز کمتر دارد، به نظر شما، داماد آقای رئیس‌جمهور بیشتر استحقاق دارد یا من؟ من می‌گفتم که ایشان شود، برای اینکه او چون داماد روحانی است، ارتباطات قوی‌تری دارد و برای سازمان مفیدتر از من است.
حالا می‌خواهم بگویم ما یک جای دیگری داریم که رسانه‌های جدید است که اساساً کاربر محور است و آنجا هم مبتنی بر رقابت است و جایی است که اخلاق‌سوز است، می‌خواهم بگویم یکی از کانون‌هایی که در تمام دنیا اخلاق‌سوز است، ظرفیت رسانه‌های جدید است که ما هیچ فکری برای آن نکردیم.
• یکی از همان کانون‌های بحران.
بله. سوم رسانه‌های نوین هستند. خود رسانه‌ها بی‌اخلاقی‌های زیادی دارند و آن‌هم به خاطر این است که مبتنی بر رقابت است، منتها بی‌اخلاقی آن‌ها خیلی زود شکوفه می‌کند، مثلاً اگر من بی‌اخلاقی کنم بر چهار نفر اثر دارد ولی اگر آن‌ها بی‌اخلاقی کنند روی هزاران نفر اثر دارد. علت هم این است که... البته آن‌ها شاید قصد بی‌اخلاقی نداشته باشند، ولی آن چارچوب اخلاق حرفه‌ای برای آن‌ها تبیین نشده است. به همین دلیل من همیشه مثال می‌زنم و می‌گویم: فارغ از ضعف‌های مدیریتی، یک شبکه امروز نام بابک زنجانی را می‌برد، شبکه‌ی دیگر می‌گوید: ب.ز، شبکه‌ی دیگر می‌گوید: ب.ز و عکس او را هم پخش می‌کند. گفتم: ضعف‌های مدیریتی است ولی ازنظر اخلاقی سه مبنا وجود دارد. آن‌کسی که می‌گوید: بابک زنجانی، مبنای نهایی آن‌ها بر منفعت عمومی است. آن شبکه که نشان نمی‌دهد و ب.ز را می‌گوید: مبنای این‌ها کرامت انسانی است. معنای این هم این است: اگر تو مبنایت را کرامت انسانی در نظر گرفتی، من که پای آنتن هستم، خواستم مطابق اخلاق منفعت عمومی عمل کنم حق ندارم که خودم تصمیم بگیرم. باید رده‌ی بالاتر به من اجازه دهد و بگوید: تو می‌توانی از این خط عبور کنی. چون خط ما کرامت انسانی است که نباید درباره‌ی افراد افشاگری کنیم و اگر افشاگری لازم است، دیگر رده‌ی بالاتر باید تصمیم بگیرد. رده‌ی بالاتر ممکن است مدیر شبکه یا مدیرکل پخش اخبار باشد و دیگر سردبیر خبر نیست. البته ما اخلاق عرفی را رعایت می‌کنیم، ولی شما یک‌چیزی را رعایت می‌کنید که من رعایت نمی‌کنم، من فکر می‌کنم که این سطح از اخلاق لازم است.
بنابراین یکی از کانون‌های بحران مجموعه‌ی رسانه‌ها است که رسانه‌های قبلی مثل رادیو و تلویزیون هستند و رسانه‌های جدید مثل فضای مجازی هم یک معنای دیگری دارد و این هم شاید دومین کانون بحران باشد.
کانون سوم شیوه‌ی مدیریتی ما است. شیوه‌ی مدیریت ما یا درکی که ما از مدیریت داریم موجد یک‌شکل اخلاقی خاص است، شیوه‌ی مدیریت، نظام مدیریت، ایدئولوژی مدیریت اخلاق‌سوز است. هرکسی مدیر می‌شود به یک طبقه‌ی اجتماعی جدیدی وارد می‌شود، در اتاقش را می‌بندد، دستشویی‌اش را جدا می‌کند و. نظام مدیریت در سازمان‌های ما طبقاتی است. مدیران ما در طبقه‌ی ممتازی هستند که امتیازاتی دارند و به همین دلیل هرکسی که می‌خواهد از مدیریت برود، مثل اینکه از آن طبقه رانده می‌شود، دست‌وپا می‌زند که: تو را به خدا اجازه ندهید که من بروم، من ماشین و خانه و... دارم. حقوق که اضافه‌تر است، حقشان است ولی امتیازات معنایی ندارد. شما به پارکینگ‌ها بروید و ببینید جای پارک مخصوص دارند؛ و... فردا که مدیرکل نیستند ازنظر روحی مشکل پیدا می‌کنند، ما دیروز جا داشتیم و امروز جانداریم. من نمی‌گویم: مدیران این‌طور هستند. می‌خواهم این را بگویم، نظام مدیریت توقع دارد که من با راننده بروم، در را برای من باز کنند. نظام مدیریت یک منش اخلاقی در ما به وجود آمده است که ما ناچار هستیم که بعضی جاها اخلاق را عقب بزنیم و وقتی شما به من مراجعه کنید، ناچار هستید که جلوی در منتظر بمانید و بعد هم به من ناسزا بگویید.
البته اشتباه نشود، منظور من مسئولان نیست، وقتی می‌گویم: مدیریت، یعنی ممکن است یک مدیر خیلی سطح پایینی هم باشد ولی وقتی مدیر می‌شود وارد یک طبقه‌ی جدیدی می‌شود که آن طبقه برای خودش منشی قائل است، رابطه‌ای قائل است، زمانی رفتار دیگران اخلاقی است که آن‌طور رفتار کنند، بله قربان بگویند، چشم بگویند. مبادا حرفی را بزنند و یک‌چیزی در حد پیغمبری برای خودشان قائل هستند که به مؤمنین فرمودند که با پیغمبر (ص) این‌طور باشید، توقع دارند که همه آن‌طور باشند و مبادا کسی صدا بلند کند و یا فریاد بکشد و یا نقد کند. همه باید تقدیر کنند. این، فساد اخلاقی است.
• پس در حوزه راهکارها قبل از اینکه متمرکز روی فرد باشیم، راهکارها اجتماعی است.
ببینید من یک مثال بزنم. مثلاً یک بزرگراهی مثل بزرگراه همت را در نظر بگیرید، در بخشی از آن در ضلع مشخصی دوربین بگذاریم و از تمام رانندگان بخواهیم که تمام قوانین ترافیکی را در این بخش رعایت کنند، پشت سر هم بروند و یا راهنما بزنند و تمام قوانین را رعایت کنند، اگر بخواهد گردش‌به‌چپ کند، حق ندارد از خط بیرون بیاید، در تلویزیون هم هم‌زمان هم این‌طرف را نشان داده شود هم آن‌طرف را که چقدر این‌طرف منظم و مفید است و چقدر آن‌طرف همه باهم رفتند و درهم شدند. این ترافیک حُسن و قبح ذاتی دارد، یعنی مردم آنجا هم دوست ندارند که آن‌طور باشد، ما دلمان می‌خواهد که خوب رانندگی کنیم ولی نمی‌توانیم چون هنجار است؛ یعنی تغییر هنجار حاکم سخت است. ولی نمایش این تغییر می‌تواند مفید باشد. پس درمجموع معتقدم باید بتوانیم کانون‌های بحران اخلاقی را در جامعه کشف کنیم؛ و نکته آخر اینکه به‌عنوان راهکار می‌توان از ظرفیت هنر هم می‌شود برای تلطیف فضای روابط انسانی بهره گرفت.

راهکار:
1. برای کنترل روابط اخلاقی در جامعه مدرن باید کانون‌های بحران اخلاقی را در جامعه کشف کرد و برای آن‌ها راهکار یافت.
2. مسئولان باید آموزش و تقویت اخلاق و مهارت اخلاق حرفه‌ای را در دستور کار قرار دهند.
3. باید از طریق نهادینه‌سازی اخلاق حرفه‌ای لایه‌های ظاهر اجتماعی را مدیریت کرد.
4. باید از ظرفیت هنر برای تلطیف فضای روابط انسانی بهره گرفت.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید