عوامل ناپايدارى حكومت علوى

عوامل ناپايدارى حكومت علوى
سيف‏اللّه صرّامى

حكومت چند ساله امام على(ع) پس از حكومت نبوى(ص) بهترين نمونه از يك حكومت اسلامى است. درسهايى كه مى‏توان از روند تشكيل، تداوم و زوال اين حكومت آموخت نه تنها براى پيروان آن حضرت به عنوان بهترين تربيت يافته مكتب اسلام (در حد اولين امام معصوم(ع)) بلكه براى هر ناظر و تحليل‏گر تاريخى هم فراوان است. وقتى گفتارهاى نغز و پربار امام(ع) را در كنار واقعيتها و رخدادهاى مقطع تاريخى اين حكومت بيفزاييم آنگاه جريان هدايت‏بخشى و درس آموزى آن عميق‏تر و وسيع‏تر مى‏شود. بررسى همه‏جانبه مقطع تاريخى حكومت علوى(ع) موضوع تحقيق بلكه تحقيقهاى مفصلى مى‏تواند قرار گيرد. آنچه در يك مقاله مى‏توان انتظار داشت كاوش در برخى از جنبه‏ هاى اين موضوع‏است.


يكی از جنبه ‏های قابل بحث و بررسی در حكومت علوی(ع) «عوامل ناپايداری» اين حكومت است. بررسی عوامل ناپايداری مترتب بر اين است كه اصل ناپايداری را بپذيريم. يعنی اول بايد اثبات كنيم كه حكومتی ناپايدار است سپس به علل و عوامل آن بپردازيم. البته در يك بررسی صرفاً علمی و ذهنی بدون توجه به واقعيتهای خارجی هم ممكن است به طور كلی «عوامل ناپايداری» را بررسی كنيم، چه بر اين باور باشيم كه از نظر تاريخی و واقعيت خارجی هم چنين ناپايداری وجود داشته يا نه. اما موضوع سخن در اينجا واقعيت خارجی حكومت علوی(ع) است.

1. مفهوم ناپايداری حكومت

اگر پايداری يك حكومت را به معنای دوام و هميشگی آن با ساز و كارها و ساختارهای يكسان بپنداريم هيچ حكومتی به اين معنا پايدار نيست. به قول ابن‏خلدون دولتها مانند اشخاص عمرهای طبيعی دارند كه با طی كردن آن از بين می‏روند.[1] اما پايداری می‏تواند به اين معنا باشد كه حكومت با عمر طبيعی خود باثبات و استوار باشد به گونه‏ای كه بتواند در مقابل حوادث گوناگون مانند جنگهای متعادل، شورشها، نارضايتی های مقطعی و ... خود را حفظ كند و در راستای اهداف تعريف شده خود گام بردارد. در چنين حكومتی اگر دولت‏مردان آن و بلكه رييس حكومت هم طی حوادث غير منتظره‏ای از صحنه خارج گردند تزلزل عمده‏ای حاصل نمی‏شود. مفهوم ناپايداری حكومت مقابل اين معنا است. حكومتی ناپايدار است كه با حوادثی از اين قبيل متزلزل يا نابود گردد.

2. ناپايداری حكومت علوی(ع)

قبلاً لازم است توجه شود كه اگر از ناپايداری حكومت علوی(ع) سخن می‏گوييم به معنای غفلت از حقانيت خود اين حكومت چه در معنای فقهی سنّی آن و چه در معنای كلامی و فقهی شيعی آن نيست. پايداری و ناپايداری حكومتها امری است واقعی و خارجی كه تابع علل و عوامل مختلفی است و هم می‏تواند در باره حكومتهای حق و هم در باره حكومتهای ناحق بررسی شود.
واقعيت اين است كه هر ناظر آگاهی به تاريخ اسلام حكومت چندساله اميرالمؤمنين امام علی بن‏ابی‏طالب(ع) را حكومتی ناپايدار می‏بيند، حكومتی كه از ابتدا تا انتهای خود درگير جنگهای داخلی بزرگ و ريشه‏داری در جامعه اسلامی است نمی‏تواند حكومت پايداری باشد. شاهد ديگر، تاب نياوردن اين حكومت است پس از شهادت امام علی(ع) با وجود شايستگی‏های غير قابل ترديد و احترام عمومی كه برای جانشين آن حضرت، امام حسن مجتبی(ع) به عنوان سبط پيامبر اكرم(ص) سراغ داريم، حكومت اسلامی تحت هدايت ايشان بيش از چند ماه دوام نيافت. سرزنشها و شكايتهای فراوانی كه امام علی(ع) در باره مردمان كوفه در آن زمان دارد نشانه روشن ديگری است از ناپايداری اين حكومت.[2] اين در حالی است كه كوفه نسبت به ساير بلاد اسلامی اقبال بيشتری به اين حكومت داشته است و در واقع كوفه بازوی حكومت علوی(ع) است. اساساً استقرار حضرت در كوفه كه پس از سركوب فتنه‏گران جنگ جمل صورت گرفت بر پايه اين بينش بود كه برای تثبيت حكومت، مركز قرار دادن كوفه بهترين انتخاب است. وقتی حضرت در ربذه برای تجهيز و آماده كردن نيرو در برابر برافروزندگان جنگ جمل هست، طبق نقل طبری به كوفيان چنين می‏نويسد:
«... من شما را بر ساير بلاد برگزيدم و از شما برای مقابله با آنچه رخ داده كمك می‏طلبم. پس دين خدا را ياريگر و ياور باشيد ...».[3]
در نقل ديگری از همين نامه يا نامه ديگری كه در همين جريان به اهل كوفه نوشته شده آمده است:
«... من شما و اقامت در ميان شما را از آن‏رو برگزيدم كه دوستی و همبستگی شما را با خدا و رسول(ص) می‏دانم ...».[4]
بنابراين وقتی كوفه با اين امتياز در بين ساير سرزمينهای اسلامی چنين است كه حضرت به ويژه پس از نبرد صفين و نهروان شكايتهای بسيار از آن دارند، حساب بقيه قلمرو اسلامی مانند مدينه، مكه، بصره و مصر روشن است. شام هم كه در مقابل حكومت علوی(ع) صف‏آرايی داشته است.

3. عوامل ناپايداری

موضوع اصلی سخن در اين مقاله عوامل گوناگون ناپايداری حكومت علوی(ع) است. بررسی اين عوامل هم برای مردمان مؤمنی كه در جامعه اسلامی زندگی می‏كنند و انتظار دارند در مسير تكاملی خود شايستگی شهروندی حكومتی با الگوی حكومت علوی(ع) را داشته باشند و هم برای حكومت‏گرانی كه داعيه و انگيزه تشكيل چنين حكومتی را دارند بسيار درس‏آموز است. نكته مهم در اينجا قبل از بررسی عوامل ناپايداری اين است كه گرچه به حقانيت حكومت علوی(ع) اعتراف و باور داشته باشيم و در نتيجه خواهان تشكيل و پايداری چنين حكومتی باشيم، اما در بررسی عوامل ناپايداری خواهيم ديد كه اين عوامل الزاماً امور منفی و منكری كه بايد از آنها احتراز كرد نيستند. برعكس بعضی از عوامل به دليل شدت اهميت و مطلوبيتی كه داشته ‏اند، در عمل و در شرايط خاصی، منجر به ناپايداری حكومت شده‏اند. در ادامه و پس از بررسی عوامل اين مطلب پی‏گيری خواهد شد.
عوامل ناپايداری حكومت علوی(ع) را ممكن است به چند دسته تقسيم كنيم. دسته‏ای «عوامل داخلی» هستند. منظور از عوامل داخلی وضعيتی است كه در بين كسانی كه طرفداران، كارگزاران و شهروندان يا تبعه حكومت علوی(ع) محسوب می‏شدند وجود داشته است. دسته دوم «عوامل خارجی» است. منظور از اين عوامل كسانی هستند كه از ابتدا يا در ادامه حكومت علوی عملاً در مقابل اين حكومت دست به اقدام زدند. بنابراين منظور از خارجی در اينجا غير مسلمانان يا ساكنان خارج از قلمرو اسلامی نيستند. دسته سوم عوامل ارزشی است كه مربوطبه شخص حضرت می‏شود. از اين دسته با عنوان چند نكته «محافظت از ارزشها و اصول» ياد می‏كنيم.
پيش از بررسی اين عوامل توجه به چند نكته لازم است:
1. در واقع ناپايداری حكومت علوی(ع) چنانكه خواهيم ديد حاصل دست به دست هم دادن همه اين عوامل است. گرچه هر يك از اين دسته عوامل می‏تواند تزلزل حكومتی را موجب گردد، ولی ناپايداری وقتی اجتناب‏ناپذير است كه اين عوامل با هم باشند. با هم بودن اين عوامل نه فقط در كنار و در عرض هم بلكه برخی از عوامل باعث می‏شوند كه عوامل ديگر هم در ذات خود بهتر و بيشتر عمل كنند. مثلاً بی‏وفايی و تفرق دلهای اهل كوفه وقتی با تقيّد حضرت علی(ع) به رعايت صداقت حكومت‏گران با مردمان خود و يا عدم اجبار آنان به همكاری با هر وسيله ممكن، همراه شود، در ناپايداری حكومت خيلی بيشتر و بهتر كارگر می‏افتد. از اين‏رو، تقسيم عوامل و تفكيك آنها برای سهولت بيشتر در گزارش و تحليل و بررسی آنهاست و گرنه، واقعيت از تعامل و هم‏آوايی عوامل مختلف ناشی می‏شود.
2. عواملی كه در اينجا بررسی می‏شوند هيچ حصر عقلی ندارند. تنها حاصل كاوشی هستند كه نويسنده در منابع روايی و تاريخی داشته است. ممكن است بتوان با پژوهش و تأمل بيشتر عوامل ديگری را هم رؤيت كرد. البته احتمال دستيابی به عوامل بيشتر ضرری به تحليل و بررسی اين مقدار كه در اينجا می‏آيد نمی‏زند.
3. تأثير اين عوامل در ناپايداری حكومت علوی صبغه‏ای عقلايی و به اصطلاح اعتبار عادی دارد. توضيح اينكه برای خواننده دقيق ممكن است اين پرسش به وجود آيد كه چرايی تأثير عناوين ذيل در ناپايداری حكومتها در كجا اثبات شده است تا در اينجا مصاديق آن را برای ناپايداری حكومت علوی(ع) به دست دهيم؟ مثلاً عنوان بی‏وفايی مردم يا نيرنگ‏بازی دشمنان به عنوان عوامل ناپايداری چه دليلی دارند؟ در پاسخ همين پرسش منطقی است كه بر تلازم عادی اين عنوانها با ناپايداری حكومت تأكيد می‏كنيم. البته ممكن است در يك بررسی صرفاً نظری تأثير هر يك از اين عوامل را در ناپايداری حكومتها به طور كلی و به اصطلاح از جنبه كبروی به بحث و بررسی بگذاريم. ولی در اينجا با تكيه بر همان تلازم عقلايی و عادی و پيش‏فرض گرفتن آن قضايای كبروی، به ارائه و تحليل داده تاريخی در موضوع می‏پردازيم.

الف عوامل داخلی

عوامل داخلی ناپايداری حكومت علوی(ع) را می‏توان از روشن‏ترين عوامل قلمداد كرد. چنانكه قبلاً اشاره شد مراد از عوامل داخلی وضعيتی است كه در مردم تحت قلمرو حكومت علوی(ع) وجود داشته است، چه طرفداران آن حضرت، چه كارگزاران و چه مردمی كه تحت اين حكومت زندگی می‏كردند و رفتارهای جمعی يا فردی آنها در تقويت يا تضعيف حكومت مؤثر بوده است.
غالب عواملی كه ذيلاً می‏آيد هر يك به نحوی در تشكيل يك عامل مستقيم در ناپايداری حكومت از جهت حوزه داخلی دخالت دارند. اين عامل مستقيم همانا عدم وحدت و همدلی مردم است با حكومت. اختلافها، انتقادها و بلكه تعارضها در هر جامعه‏ای كم و بيش وجود دارد. اما اگر اين وضعيت اصل نظام و حكومت را هدف بگيرد نتيجه‏ای جز ناپايداری و تزلزل آن نظام نخواهد داشت.
عامل مستقيم ديگر در اين حوزه در اختيار نداشتن كارگزاران شايسته است. خواهيم ديد كارگزاران شايسته‏ای هم كه به ندرت وجود داشتند به دلايل مختلف تا اواخر حكومت علوی(ع) غالباً از دنيا رفتند. اكنون به گزارش و تحليل اين عوامل می‏پردازيم:

اول پراكندگی سياسی در جامعه

جامعه ای كه امام علی(ع) می‏خواست در آن حكومتی به روش پيامبر اكرم(ص) پياده كند جامعه عصر نبوی(ص) نبود. حوادث مهم و سرنوشت‏سازی كه در مدت زمان رحلت پيامبر اكرم(ص) تا بيعت مردم با حضرت علی(ع) رخ داد جامعه ‏ای بسيار متفاوت ساخته بود.[5] البته ريشه‏های بسياری از اين نمودهای تفاوت، در همان عصر نبوی(ص) يا بسيار پيش از آن در تار و پود سوابق فرهنگی، سياسی و اقتصادی اين جامعه وجود داشته است ولی اين حوادث است كه شاخ و برگهای آن ريشه‏ها را هم پرداخت و نمايان می‏كند.
كاوشی در پراكندگی‏های مختلف جامعه و رسيدگی به علل و اسباب آن در دوران حكومت علوی(ع) خود می‏تواند موضوع مستقلی برای يك مقاله بلكه تحقيق مفصل باشد. اما در اين ميان موضوعی كه بيش از هر چيز ديگر در متون تاريخی به عنوان محور اصلی اختلافات در اين عصر مطرح می‏باشد رفتارهای عثمان به عنوان خليفه مسلمانها و قتل او به دست معترضان است. البته در مورد كوفه يعنی مركز خلافت امام علی(ع) به طور جداگانه بعداً سخن خواهيم گفت. اكنون به كل قلمرو حكومت امام علی(ع) نظر داريم. موضوع اصلی اختلافات در اين جامعه اقدامات و رفتارهای عثمان به ويژه در چند ساله اخير خدمت او و كشته شدن اوست در طی شورشی كه در مدينه به پا شد. اقدامات عثمان به عنوان خليفه سوم، صرف‏نظر از اينكه به چه نيت بود، عملاً تخم اختلاف و پراكندگی را در جامعه كاشت. البته ممكن است لااقل زمينه‏سازی برخی از اين اقدامات را به دوران خلفای پيش از او هم بكشانيم، اما به هر دليل، وحدت نسبی جامعه تا حدود اواسط خلافت او پابرجا بود. قتل عثمان نيز به گونه‏ای كه صورت گرفت خود عامل مستقلی شد در ايجاد اختلاف و آشوب. اساساً اينكه عده‏ای عمدتاً از خارج مدينه يعنی مركز حكومت اسلامی وارد شوند و پس از چند روز محاصره خليفه را تقريباً بدون مقاومتی از پای درآورند هم بهترين شاهد است بر پراكندگی سياسی و سستی نظام اجتماع و هم مانع مهمی بر سر پايداری و استقرار حكومتی كه می‏خواهد بر ويرانه‏ های همين حكومت بنا شود و رهبر آن به عنوان چهارمين خليفه قلمداد گردد. اكنون ببينيم عمده اقدامات اختلاف‏برانگيز عثمان چه بوده است:

1. مخالفت آشكار با برخی از احكام مسلم

دركارنامه خليفه سوم برخی از رفتارهايی كه آشكارا مخالف با احكام مسلم فقهی تلقی می‏شده ثبت شده است. نمونه معروف آن خواندن نماز چهار ركعتی است در منی. در بسياری از منابع تاريخی و روايی اهل سنت نقل است كه عثمان بر خلاف سيره پيامبر اكرم(ص) و خليفه اول و دوم و همچنين مدتی از اوايل خلافت خود، نمازهای چهار ركعتی را در منی تمام می‏خواند. نقل بخاری و مسلم چنين است كه عبداللَّه بن ‏عمر می‏گويد: رسول‏اللَّه(ص) در منی برای ما (به جماعت) نماز را دو ركعتی می‏خواند. ابوبكر و عمر و عثمان در اوايل خلافت خود نيز چنين بودند. تا اينكه عثمان چهار ركعتی خواند.[6]
اين مطلب از قول چندين نفر ديگر از صحابه پيامبر اكرم(ص) كه تا آن زمان بوده‏اند نيز نقل شده است.[7] چنين حركتی اعتراض صحابه را برانگيخت.[8] از جمله گفتگويی در اين باره بين عثمان و عبدالرحمن بن عوف كه در به خلافت رسيدن عثمان نقش تعيين كننده‏ای داشته نقل شده است. در اين گفتگو وقتی عبدالرحمن استدلالهای عثمان را رد می‏كند، نهايتاً تنها سخنی كه می‏شنود اين است كه «هذا رأی رأيته؛ اين نظری است كه من ابداع كرده ‏ام».[9]
علامه امينی در الغدير موارد فراوانی از آرای فقهی خليفه سوم را بر اساس منابع اهل سنت به نقد و بررسی گذاشته است.[10] اعتراضها و اختلافهايی كه اين گونه رفتارها در جامعه ايجاد می‏كرده دامنه‏دار و عميق بوده است. در جامعه‏ای كه بنا دارد وحدت و انسجام خود را بر اساس ارزشها و خواسته‏های دينی بنا كند وقتی احكام دينی اين چنين بدون مبنای پذيرفته شده و قابل‏ دفاع دستخوش تغيير و تحول گردد، همين انسجام و وحدت است كه مورد تهديد قرارمی‏گيرد.

2. تبعيضها و فسادهای مالی

يكی ديگر از اقدامات اختلاف ‏برانگيز در زمان خليفه سوم تبعيضهايی است كه به نفع افراد يا گروه خاصی صورت می‏گرفته است. گفته اند نخستين تزلزلی كه در حكومت عثمان واقع شد از آنجا بود كه برخی اموال زكات وقتی برای عثمان آورده شد آن را به يكی از فرزندان حكم بن‏ابی‏العاص بخشيد. وقتی عبدالرحمن بن‏عوف اين واقعه را شنيد آن مال را گرفت و بين مردم تقسيم كرد.[11] از امام علی(ع) در خطبه معروف به شقشقيه نيز بيانی كوتاه و گويا در وصف تبعيض‏ها و دست‏اندازی‏ها به بيت المال در اين دوره نقل شده است.[12] ابن ابی ‏الحديد در شرح همين بيان، چندين مورد از اين تبعيضها را شمارش می‏كند و می‏گويد:
«در اين دوران بنی‏اميه بر مردم مسلط شدند. خليفه ايشان را بر ولايات گمارد و زمينها را بين آنها تقسيم كرد. وقتی ارمنستان فتح شد خمس اموال به دست آمده را تماماً به مروان بخشيد. همين جا بود كه برخی با اعتراض به او سيره شيخين را به رخ او كشيدند. عبداللَّه بن‏خالد بن‏اسيد از او صله خواست و چهار صد هزار درهم دريافت كرد. حكم بن‏ابی‏العاص كه تبعيدی رسول‏ اللَّه(ص) بود و ابوبكر و عمر هم او را به مدينه راه نداده بودند توسط عثمان برگردانده شد و صد هزار درهم در اختيار او قرار گرفت. مكانی در بازار مدينه كه پيامبر اكرم(ص) برای همه مسلمانها گذاشته بود در اختيار عثمان بن‏حرث بن‏حكم برادر مروان بن‏حكم گذاشته شد. فدك را كه حضرت فاطمه(س) به عنوان ملك يا ميراث خود پس از پيامبر اكرم(ص) مطالبه كرده بود در اختيار مروان گذاشت. مراتع اطراف مدينه را اختصاصی خود و بنی‏اميه قرار داد و ديگران را از آن منع كرد و ...».[13]

3. كارگزاران ناشايست

سخن ابن ‏ابی ‏الحديد مبنی بر تسلط خاندان بنی‏اميه در زمان عثمان گذشت. يكی از پژوهشگران تاريخ اسلام در اين باره می‏نويسد: «مشكل تنها استفاده از اين افراد نبود، بلكه كسانی از اين خاندان بر سر كار گماشته می‏شدند كه مشكلات علی‏ حده داشتند[14]».
وی آنگاه نمونه ‏هايی از كارگزاران ناشايست و بلكه بدنام را با استناد به منابع تاريخی به دست می‏دهد. حكم بن ‏ابی‏ العاص تبعيدی پيش گفته كه برای جمع صدقات قبيله خزاعه به كار گماشته شد. حارث بن‏حكم كه بر بازار مدينه حاكميت يافت. وليد بن‏عقبة بن ‏ابی ‏معيط كه به نقل بسياری از اسباب النزول، طبق آيه (... ان جائكم فاسق بنبأ ...[15]) فاسق ناميده شده بود به حكومت كوفه رسيد. جانشين او كه به دليل اعتراض مردم از كار بر كنار شد يعنی سعيد بن‏عاص نيز وضع چندان بهتری نداشت. عبداللَّه بن‏ عامر پسردايی خليفه كه جوانی ناپخته و كارناآزموده بود ولايت بصره يافت و ...[16].
در كنار نقل همه يا غالب آنچه از اقدامات خليفه سوم گزارش شده و نمونه‏هايی از آن در اينجا آمد، اعتراضها، اختلافها و دو دستگی‏های مردم نقل شده است. در اين اختلافات همچنان كه صحابه و مردم مدينه درگير هستند، نقاط مهم قلمرو اسلامی نيز به نحوی درگير است. مصريان، كوفيان، بصريان و بلكه شاميها در اين ماجراها به نحوی دخالت دارند.[17]
قتل عثمان نيز عامل مستقلی در پراكندگی و تشتت آرا و موضع‏گيری‏ها شد. بر پا كنندگان دو جنگ جمل و صفين خود را خون‏خواهان عثمان معرفی می‏كردند. جدلها، نزاعها و جنگهای كوچك و بزرگ پس از اين قتل تا سالها بر سر اصل قتل، قاتلان، طرفداران آنها و صاحبان خون او ادامه داشت.[18]

دوم ناراضيان سرشناس از حكومت علوی(ع)

دومين عامل عمده از ميان عوامل داخلی ناپايداری حكومت علوی(ع) را می‏توان وجود ناراضيان سرشناس از حكومت دانست. ناراضيانی كه هر يك به نحوی می‏توانستند عده‏ ای را به دنبال خود بكشانند. برخی از اينان عملاً در مقابل حكومت دست به شورش زدند و مقابل حضرت ايستادند كه در ضمن عوامل خارجی ناپايداری قابل بررسی هستند. اما برخی ديگر با وجود آنكه به هر دليلی عملاً علم جنگ عليه حكومت به پا نداشتند ولی نارضايتی خود را هم به عناوين مختلف نشان می‏دادند و به سهم خود نقشی در ناپايداری حكومت ايفا می‏كردند. كارهايی از قبيل شركت نكردن در بسيج و فراخوانی حضرت در مقابل دشمنان، كوتاهی يا تأخير در بيعت با ايشان، فتنه يا شبهه خواندن برخی از حوادثی كه انتظار می‏رفت به نفع آن حضرت در آن وارد شوند. عبداللَّه بن‏عمر، سعد بن‏ابی‏وقاص، حسان بن‏ثابت، زيد بن‏ثابت و ابوسعيد خدری كه هر يك به نحوی مشهور بودند از جمله اين افراد هستند. در اينجا به ترتيب ذيل قالبهايی از نارضايتی اين افراد را می ‏آوريم:

1. تأخير و سستی در بيعت

به اتفاق همه متون تاريخی، پس از قتل عثمان اين مردم بودند كه سراغ حضرت علی(ع) رفتند و از او خواستند كه بيعت را به عنوان خليفه چهارم بپذيرد و حضرت ابتدا خلافت را رد كردند[19] و بلكه بنا به برخی از نقلها به افراد ديگری ارجاع دادند.[20] با وجود اين برخی از افراد سرشناس كه غالباً از اطرافيان و بهره‏مندان از سفره بخششهای عثمان بودند در بيعت با امام علی(ع) تأخير و سستی كردند. برخی هم هرگز بيعت نكردند.[21] حسان بن‏ثابت، كعب بن ‏مالك، مسلمة بن‏مخلد و محمد بن ‏مسلمه از انصار و عبداللَّه بن ‏عمر، زيد بن‏ ثابت و اسامة بن‏ زيد از غير انصار كسانی هستند كه در زمره مخالفان با بيعت امام علی(ع) به شمار رفته‏ اند.[22] طبری چنين نقل می‏كند كه مردم با امام علی(ع) در مدينه بيعت كردند مگر هفت نفر: سعد بن‏ابی‏وقاص، عبداللَّه بن‏عمر، صهيب، زيد بن‏ثابت، محمد بن‏مسلمه، سلمة بن‏وقش و اسامة بن‏زيد.[23] البته، حداقل برخی از اينها بعداً هر چند با تأخير و سستی بيعت كردند.[24]

2. سرپيچی از شركت در جنگ با شورشيان

يكی ديگر از قالبهای نارضايتی و ناهماهنگی اين افراد عدم شركت در فراخوان برخی از جنگهايی است كه حضرت برای سركوب شورشيان عهدشكن داشته‏اند. شيخ مفيد(ره) به نقل عده ‏ای از مورخان می‏نويسد: وقتی امام علی(ع) برای نبرد جمل راهی بصره می‏شدند شنيدند كه سعد بن ‏ابی ‏وقاص، ابن ‏مسلمه،[25] اسامة بن‏زيد و عبداللَّه بن‏عمر از همراهی خودداری می‏كنند. از اين‏رو پی آنها فرستادند و وقتی حاضر شدند فرمودند: به من خبر رسيده كه شما در كار سستی می‏كنيد كه آن را خوش ندارم. در عين حال و با وجودی كه با من بيعت كرده‏ايد شما را به همراهی خود مجبور نمی‏كنم. وقتی حضرت را تصديق كردند، فرمود: پس دليل خودداری شما از همراهی من چيست؟ سعد گفت: من از اين می‏ترسم كه در اين نبرد مؤمنی به دست من كشته شود. اگر به من شمشيری می‏دهيد كه مؤمن را از كافر باز شناسد، با شما همراه می‏شوم. اسامة بن‏زيد نيز چنين عذر آورد كه شما گرامی‏ترين مردم نزد من هستيد ولی من با خدا عهد كرده‏ام كه با اهل لا اله الا اللَّه نجنگم. عبداللَّه بن ‏عمر نيز گفت: من از اين جنگ سر در نمی‏آورم، از شما می‏خواهم مرا بر چيزی كه نمی‏دانم نخوانيد. حضرت در پاسخ همه آنها فرمودند: هر فريفته ‏ای سرزنش نمی‏شود. آيا شما بر بيعت من نيستيد؟ گفتند: آری. فرمود: برويد! خداوند مرا از شما بی‏نياز خواهد كرد.[26]
شيخ مفيد(ره) پس از اين نقل برخی انگيزه‏های واقعی اين افراد را با استناد به دلايلی بيان می‏كند. از جمله اميد سعد بن‏ابی‏وقاص به خلافت خويش را توضيح می‏دهد. سعد در نقلی ديگر از بيان عذری كه در اينجا آورديم چنين گفته است:
«من گمان نمی‏كنم با موقعيت و شرايطی كه دارم كس ديگری از من به خلافت سزاوارتر باشد. از وقتی جهاد كردن می‏دانسته‏ام، (در راه اسلام) جهاد كرده‏ام. اگر كسی از من سزاوارتر بود من خود را سرزنش نمی‏كردم. به نبرد نمی‏پردازم مگر به من شمشيری دهيد كه دو چشم و دو لب و يك زبان داشته باشد و بگويد اين مؤمن است و اين كافر[27].»

3. اعتراض به تقسيم اموال عمومی

يك مشكل اساسی برای بسياری از مخالفان و ناراضيان حكومت علوی(ع) روش آن حضرت در تقسيم اموال عمومی بود. در همان نخستين روزهای خلافت، صدای برخی از افراد از نحوه تقسيم اموال بلند شد. امام علی(ع) كه می‏دانست بسياری روش او را بر نخواهند تابيد ضمن سخنانی كه به نقل ابن‏ابی‏الحديد روز دوم بيعت با ايشان ايراد شد فرمود:
«... فانتم عباد اللَّه و المال مال اللَّه يقسم بينكم بالسوية لافضل فيه لاحد علی احد و للمتقين عند اللَّه غداً احسن الجزاء و افضل الثواب لم يجعل اللَّه الدنيا للمتقين اجراً و لا ثواباً ... فان عندنا مالاً نقسمه فيكم و لا يتخلفن احد منكم عربی و لا عجمی ...[28]؛ شما بندگان خدا هستيد و مال، مال خداست. به طور مساوی بين شما تقسيم می‏شود. هيچ برتری برای كسی بر ديگری نيست. و برای پرهيزگاران فردا روز قيامت بهترين پاداش و برترين ثواب فراهم است. خداوند دنيا را برای پرهيزگاران پاداش و ثواب قرار نداده است ... نزد ما اموالی است كه بين شما تقسيم می‏كنيم و عرب و عجم از آن سهم می‏برند ...»
ابن‏ابی‏الحديد به نقل از استادش می‏گويد: اين اولين سخنی بود كه مخالفان را ناخوش آمد و كينه در دل آنها كاشت.[29] آنگاه اين افراد را كسانی معرفی می‏كند كه به نشانه اعتراض‏به روش حضرت در تقسيم اموال آن را نپذيرفتند: طلحه، زبير، عبداللَّه بن‏عمر، سعيدبن‏عاص، مروان بن‏حكم و مردانی از قريش و غير آن. سپس جلسه گفتگوی اعتراض‏آميز آنها را با حضرت در فردای آن روز نقل می‏كند.[30] در نقلی ديگر، اعتراض طلحه‏و زبير به شيوه تقسيم اموال آمده است. آنان می‏گفتند تساوی در تقسيم اموال مخالف‏با روش خليفه دوم است. حضرت در پاسخ می‏فرمود: اين روش پيامبر اكرم(ص) و برآمده از قرآن است.[31]

سوم خصوصيات كوفه مركز خلافت

غالباً عامل عمده ناپايداری و به سامان نرسيدن حكومت علوی(ع) خصوصيات مردمان كوفه دانسته می‏شود. اين معنا بيش از هر چيز از شكوه‏ ها و سرزنشهای خود حضرت از اين مردم كه انتظار می‏رفت از ابتدا تا انتها بازوی توانای ايشان در از ميان برداشتن موانع عمده استقرار حكومت باشند آشكار است. البته نه همه كوفيان مذموم بوده‏اند و نه در همه مقاطع تاريخی برخورد يكسانی داشته‏اند.[32] در ابتدای همين نوشته اشاره شد كه در اوايل خلافت امام علی(ع) بيشترين اميد برای ياری امام(ع) در بين مراكز مهم اسلامی آن زمان از همين كوفه می‏رفت. چنان كه ياری آنها در جنگ جمل و بلكه در صفين تا قبل از قضيه حكميت كارساز و بلكه سرنوشت‏ساز بود. تفرقه و تشتت بعد از حكميت بود كه به اوج خود رسيد. طبری به نقل يكی از حاضران می‏گويد: كوفيان همراه امام علی(ع) با همبستگی و برادری به صفين رفتند و با دشمنی، تفرقه و كينه همديگر بازگشتند.[33]
همكاری و همياری غالب كوفيان يا لااقل اميد به آن در ابتدا چنان بود كه به نقل برخی از متون تاريخی تمجيد و تشويق امام علی(ع) را برانگيخت. در اين مقطع حضرت كوفيان را با صفاتی همچون «گرامی‏ترين مسلمانان، راه يافته‏ترين به راه مستقيم، عادل‏ترين در رفتار، صاحب برترين سهم در اسلام و بهترين دوستان پيامبر اكرم(ص) و اهل‏بيت(ع)» ستوده است‏[34]. اين در حالی است كه در همين مقطع صحابی نسبتاً با نفوذی مانند ابوموسی اشعری در كوفه، با ايجاد شك و شبهه در مردم آنها را از همراهی امام(ع) بازمی‏داشت. وی می‏گفت: «امام علی شما را به نبرد در برابر مادرتان عايشه و طلحه و زبير دو يار رسول خدا(ص) و كسانی از مسلمين كه همراه آنها هستند می‏خواند. من به اين فتنه‏ها آگاهترم. وقتی رو آورد تيره و تار است وقتی پشت كند نقاب از چهره برمی‏گيرد. اين فتنه مانند درد شكم در تن فرو می‏رود و همه جا را با شاخه‏های خود در بر می‏گيرد. از اين‏رو نمی‏دانيم چه خواهد شد. شمشيرها را غلاف كنيد و نيزه‏ها را كنار گذاريد ...[35]».
البته اين تبليغات در اين مقطع چندان كارساز نبود و نهايتاً سپاهی نسبتاً عظيم از كوفه همراه امام(ع) در جنگ جمل فراهم آمد[36].
اما كوفه تا آخر يك‏رنگ و يك‏زبان همراه و همگام امام علی(ع) به عنوان رهبر حكومت اسلامی باقی نماند. ضربه عمده در قضيه حكميت بر وحدت و همدلی اين مردم با امام(ع) وارد آمد. خوارج به طور مشخص و سازمان‏يافته از همين جا به وجود آمدند؛ هر چند ريشه های فكری و فرهنگی و بروزهای پراكنده‏ای قبلاً وجود داشته است. غير از ايجاد چند دستگی و تفرقه كه در اثر حكميت در سپاه امام(ع) به وجود آمد، روند اجرای آن كه چند ماه به طول انجاميد هم باعث خستگی و دودلی اين سپاه كه با انگيزه‏هايی نه چندان قوی دور هم جمع شده بودند گرديد. همچنان كه نبرد با خوارج در نهروان كه از پی‏آمدهای همين قضيه بود هم گرچه به پيروزی قاطع و سريع امام علی(ع) انجاميد ولی آثار منفی روانی و عاطفی خود را در مردم كوفه باقی گذاشت.
اين ماجراها برای آشنايان به تاريخ اسلام و بلكه اجمالی از آن برای غالب خوانندگان معروف است. همچنان كه اثرگذاری آن در ناپايداری حكومت علوی(ع) كه مركز آن كوفه بوده روشن است. البته معروف بودن و روشن بودن اين تأثير كه ما را از تطويل سخن بازمی‏دارد چيزی از اهميت فراوان آن نمی‏كاهد. در اينجا به يك نمونه از سخنان حضرت در ملامت اين مردم كه نشانی است از سستی و ناتوانی آنها در ياری حكومت مشروع خود بسنده می‏كنيم. اين مردم همان‏هايی هستند كه قبلاً تمجيد و اميد ياری آن حضرت را برانگيخته‏اند. اما گذشت روزگار و كوران حوادث آنها را، البته با زمينه ‏های فكری، فرهنگی، اجتماعی و سياسی خاص، از اين رو به آن رو كرده است:
«... استنفرتكم للجهاد فلم تنفروا و اسمعتكم فلم تسمعوا و دعوتكم سراً و جهراً فلم تستجيبوا و نصحت لكم فلم تقبلوا شهود كغيّاب و عبيد كارباب اَتلو عليكم الحِكَم فتنفرون‏منها و اَعظِكم بالموعظة البالغة فتتفرقون عنها و احثكم علی جهاد اهل البغی فماآتی علی آخر قولی حتی اراكم متفرقين ايادی سبا. ترجعون الی مجالسكم و تتخادعون عن مواعظكم، اقوّمكم غدوة و ترجعون الیَّ عشية كظهر الحنيَّة عجز المقوِّم و اعضل المقوِّم...[37]؛ خواستم تا برای جهاد بيرون شويد در خانه خزيديد، سخن حق را به گوش شما خواندم نشنيديد. آشكارا و نهانتان خواندم پاسخ نگفتيد. اندرزتان دادم نپذيرفتيد. آيا حاضرانی هستيد دور؟ به گفتار چون اربابان، به كردار چون مزدور؟ سخن حكمت بر شما می‏خوانم از آن می‏رميد؟ چنان كه بايد اندرزتان می‏دهم می‏پراكنيد؟ به جهاد مردم ستمكارتان برمی‏انگيزانم سخن به پايان نرسيده چون مردم سبا اين سو و آن سو می‏رويد. به انجمنهای خويش بازمی‏گرديد و خود را فريب‏خورده موعظت وا می‏نماييد. بامدادان شما را راست می‏كنم، شامگاهان چون كمان خميده پشت، سويم باز می‏آييد. شما را اندرز دادن سنگ خارا به ناخن سودن است و آهن موريانه خورده را با صيقل زدودن‏[38].»

چهارم نداشتن كارگزاران شايسته

يكی ديگر از پايه‏های هر حكومت مقتدر داشتن كارگزاران شايسته است. با نگاه به تاريخ اسلام می‏بينيم كه شرايط از اين جهت در حكومت علوی(ع) چندان فراهم نبوده است. سستی در انجام وظايف، عدم كارآيی و تجربه لازم، نداشتن فرمانبری لازم از حضرت، افتادن در دام نيرنگ دشمنی با تطميع و تهديد، از جمله مشكلات عمده‏ای است كه حكومت علوی(ع) از جهت كارگزاران با آن روبه‏روست. هم از وقايع تاريخی و هم از نامه‏ها و خطابه‏هايی كه حضرت با كارگزاران خود دارد اين مشكلات خود را نشان می‏دهد. علاوه بر اين تعداد انگشت‏شماری از ياران باوفا و مخلص مانند عمار و مالك نيز يا در صحنه نبرد با دشمن يا در راه انجام وظيفه يا به دلايل ديگر از دست رفتند.
ابن ‏عباس را در مجموع می‏توان يكی از كارگزاران نسبتاً شايسته و بلكه از نزديكان امام علی(ع) در حكومت به شمار آورد. اما برابر برخی از نقلها نامه‏ای عتاب‏آور كه در نهج ‏البلاغه هم آمده خطاب به اوست. در اين نامه آمده است:
«من تو را در امانت شريك خود داشتم و از هر كس به خويش نزديكتر پنداشتم و هيچ يك از خاندانم برای ياری و مددكاری‏ام چون تو مورد اعتماد نبود و امانتدار من نمی‏نمود. پس چون ديدی روزگار پسرعمويت را بيازرد و دشمن بر او دست برد و امانت مسلمانان تباه گرديد و اين امت بی ‏تدبير و بی ‏پناه، با پسرعمويت نردِ مخالفت باختی و با آنان كه از او به يك سو شدند به راه جدايی تاختی و با كسانی كه دست از ياری‏اش برداشتند دمساز گشتی و با خيانتكاران هم‏آواز. پس نه پسرعمويت را يار بودی و نه امانت را كارساز. گويی كوششت برای خدا نبود يا حكم پروردگار تو را روشن نمی‏نمود و يا می‏خواستی با اين امت در دنياشان حيله‏بازی و در بهره‏گيری از غنيمت آنان دستخوش فريبشان سازی. چون مجال بيشتر در خيانت به امت به دستت افتاد شتابان حمله نمودی و تند برجستی و آنچه توانستی از مالی كه برای بيوه‏زنان و يتيمان نهاده بودند بربودی. چنانكه گرگ تيزتك برآيد و بز زخم‏خورده و از كار افتاده را بربايد. پس با خاطری آسوده آن مال ربوده را به حجاز روانه داشتی و خود را در گرفتن آن بزهكار نپنداشتی ...».[39]
ابن ابی ‏الحديد می‏گويد در اينكه مخاطب اين نامه چه كسی است اختلاف است. ولی از عبارتهای به كار رفته در آن روشن است كه وی از نزديكان و معتمدان حضرت بوده است. وی احتمال وضع و جعل در اين نقل را هم از اين‏رو كه همه آن را نقل كرده ‏اند و در بيشتر متون تاريخی آمده رد می‏كند. از اين‏رو نهايتاً با توجه به شأن و منزلت ابن‏عباس، می‏گويد من در اين مسأله توقف می‏كنم‏[40] (و در آن اظهار نظری نمی‏كنم).
اين نامه كه به نظر ابن ابی‏ الحديد از سند قابل اعتمادی هم برخوردار است هم نشان از آن است كه در آن زمان تا چه اندازه ياران و كارگزاران حضرت گرفتار خيانت و جدايی از ايشان شده‏اند و هم نشان از اينكه وخامت اوضاع تا بدانجا بوده كه ابن ‏عباس يا كس ديگری هم منزلت با او در بين كارگزاران به ناشايستگی می‏گراييده‏اند. مأيوس‏ كننده ‏تر جوابهايی است كه از ابن‏عباس در پاسخ نامه‏ های حضرت نقل شده است. وی در يك پاسخ خود را نسبت به بيت المال به صورتی كه تصرف كرده محق می‏داند و بلكه بيشتر از آن را هم حق خود می‏داند و در پاسخی ديگر با تعريفی، تصرف در بيت المال را از ريختن خون مسلمان شايسته‏ تر می‏داند.[41] البته ممكن است از جهت فردی و شخصی ابن‏ عباس را با توجه به سابقه و لاحقه‏ای كه دارد هرچند با توبه و بازگشت و يا قابل اغماض بودن چنين رفتارهايی به صورت استثنايی در مورد انسانهای شايسته، تبرئه كنيم. اما غرض انعكاس جوّ و فضايی است كه در حكومت علوی(ع) از جهت شايستگی و همراهی كارگزاران وجود داشته است.
وضعيت برخی ديگر از كارگزاران نيز به طور خاص از نامه ‏هايی كه حضرت به آنها نوشته ‏اند روشن می‏شود. از جمله منذر بن ‏جارود عبدی،[42] اشعث بن ‏قيس،[43] مصقلة بن‏ هبيرة،[44] كميل بن ‏زياد نخعی.[45] همچنين در برخی از خطابه های آن حضرت برای مردم كوفه چنين نقل شده است:
«... لقد استعملت منكم رجالاً فخانوا و غدروا و لقد جمع بعضهم ما ائتمنته عليه من فيی‏ء المسلمين فحمله الی معاوية و آخر حمله الی منزله تهاوناً بالقرآن و جرأة علی الرحمن ... [46]؛ من عده‏ای از شما را بر كارها گماردم پس خيانت كردند و نيرنگ زدند. برخی از آنها اموال عمومی مسلمانان را كه من آنها را بر آن ايمن پنداشته بودم گردآوردند و نزد معاويه بردند وبرخی ديگر از روی بی‏اعتنايی به قرآن و سرپيچی از امر خدای سبحان، اموال را به خانه خودبردند ...».

ب عوامل خارجی

مراد از عوامل خارجی چنانچه قبلاً هم اشاره شد خارج از قلمرو اسلامی يا نامسلمانها نيست. مراد كسانی است كه عملاً با حكومت به جنگ و مبارزه پرداختند. غير از درگيريهای كوچك و بزرگی كه در اطراف و اكناف قلمرو حكومت علوی(ع) توسط دشمنان آن حضرت به وقوع می‏پيوست، دوران كوتاه اين حكومت با سه نبرد تمام عيار كه حضرت شخصاً در آن حضور داشتند همراه است. نبردهای جمل، صفين و نهروان. در برخی نقلها، حضرت از دشمنان خود در اين نبردها با عنوان ناكثين، قاسطين و مارقين ياد كرده است.[47] نبرد جمل در مقابل ناكثين، با همه دشواريهايی كه داشت با پيروزی قاطع امام علی(ع) پايان يافت. در نبرد نهروان نيز پيروزی قاطع از امام(ع) بود اما پی‏آمدهای آن تزلزل جدی در تار و پود حكومت و نهايتاً سبب‏ساز شهادت آن حضرت بود. جنگ صفين هم كه با ضرب نيرنگ، تهديد و تطميع معاويه و عمرو عاص نهايتاً به نفع آنها پيش رفت، در واقع با انعقاد پيمان صلح معاويه با امام حسن(ع) جانشين‏ امام علی(ع)، در مدت كوتاهی پس از شهادت آن حضرت، به حكومت علوی(ع) پايان ‏داد.
بنابراين نقش و تأثير عوامل خارجی از قبيل آنچه ذكر شد در ناپايداری حكومت علوی(ع) غير قابل انكار است و نياز به بحث و بررسی بيشتری در اين مختصر ندارد.

ج محافظت از ارزشها و اصول

به نظر می‏رسد خصوصيت و امتياز بارز حكومت علوی(ع) كه عملاً در شرايط زمانی و مكانی، دوران آن به ناپايداری بلكه زوال اين حكومت انجاميد تحفظ و پافشاری امام به عنوان رهبر اين حكومت بر روی دسته‏ ای از اصول ارزشی است. درست است كه عوامل خارجی و داخلی ياد شده نقش عمده‏ ای در ناپايداری اين حكومت داشته ‏اند، اما عامل كليدی و بلكه عامل تيزكننده و شتاب‏دهنده به ساير عوامل همين عامل است. قبل و بعد از حكومت علوی با همين مردم و همين شرايط قلمرو اسلامی شاهد حكومتهای مقتدری همچون حكومت خليفه دوم و حكومت معاويه بوده است كه بيشترين كشورگشايی‏ها را در تاريخ اسلام رقم زده است. اگر اصل برای امام علی(ع) حكومت كردن بود قطعاً می‏توانست با همان وسايل و شيوه‏هايی كه معاويه در همان شرايط حكومت مقتدر خود را سامان داد بر كرسی خلافت اسلامی سالها تكيه زند.
در اينجا مبحث مهم محافظت از اصول و ارزشها يا حفظ حكومت مطرح است. روشن است كه حكومت اسلامی با حفظ قدرت خود می‏تواند بسياری از ارزشهای اسلامی را زنده كند و به حفظ و گسترش آنها بپردازد. اما برخی از اصول ارزشی غير قابل اغماض از ديدگاه اسلام، در شرايطی اصل حكومت و نظام اسلامی را به چالش می‏گيرد. در كوران حوادث و جريانهای روزگار، گاه می‏شود كه اگر حكومت اسلامی بخواهد برخی از اين ارزشها را حفظ كند بايد تن به نابودی يا تزلزل خود بدهد. پرسش اساسی اين است كه در اين چالش وظيفه حكومت‏داران چيست؟ آنچه در روزگار ما به عنوان «مصلحت نظام» گاه گفته می‏شود كه بر همه امور مقدم است، با سيره علوی(ع) برآمده از متون تاريخی و روايی موجود تا چه اندازه منطبق است؟ البته «مصلحت نظام» در اينجا به معنای مصلحت حفظ حكومت برای خود گرفته می‏شود و منظور از «خود» كسانی است كه داعيه و وظيفه حفظ اصول ارزشی از ديدگاه اسلام را دارند. و بر اساس همين وظيفه‏مندی است كه به تشكيل و تثبيت حكومت اسلامی اقدام می‏كنند. بررسی عوامل ناپايداری حكومت علوی(ع) در بخش عوامل ارزشی می‏تواند پاسخگوی اين پرسشهاباشد.
برای سامان دادن به پاسخ پرسشهای فوق لازم است به دو نكته توجه شود. اول اينكه اين اصول كدامند؟ و دوم اينكه در چالش بين آنها و پايداری حكومت كدام يك مقدم است؟ در حد تتبع و تأمل نگارنده و حوصله نوشتاری مختصر، به ترتيب زير به بررسی مهمترين آنهامی‏ پردازيم.

1. اجرای قاطع عدالت

عدالت علی(ع) زبانزد دوست و دشمن است. بررسی معنای عدالت و جوانب مختلف آن در عدالت علوی(ع) در اين مختصر نمی‏گنجد. آنچه در اينجا مورد نظر است شيوه اجرای عدالت است به دست آن حضرت. به طور خاص نيز معنای عدالت اقتصادی و در بعد تقسيم اموال عمومی منظور است. امام علی(ع) معتقد بود اين اموال بايد به طور مساوی بين همه مسلمانان حاضر تقسيم گردد. تقسيم اموال عمومی به طور مساوی در شرايط زمانی و مكانی حكومت علوی(ع) كار آسانی نبود. دشواری عمده آن بود كه اولاً بيش از بيست سال اين اموال با ترتيب و ترجيح خاصی تقسيم می‏شد. ثانياً كسانی با نفوذ اجتماعی قابل توجه معتقد بودند كه اوصافی مانند عرب بودن، سابقه و قدمت مسلمانی و بلكه حسب و نسب خانوادگی برای آنها موجب امتيازاتی می‏شود كه بر اساس آن بايد سهم بيشتری از بيت المال داشته باشند. اين باور، به ويژه در چند سال آخر خلافت عثمان بيش از پيش و با شكلی افراطی‏تر و دايره‏ای تنگ‏تر از تبعيض خانوادگی، تثبيت شده بود.[48]
قبلاً خطبه‏ای كه امام(ع) روز دوم از بيعت مردم با ايشان به عنوان خليفه چهارم ايراد كردند نقل شد. اين خطبه نشان می‏دهد كه حضرت با آگاهی كامل از نفوذ و رسوخ فرهنگ تبعيض در تقسيم اموال عمومی و پی‏آمدهايی كه مبارزه با آن می‏تواند برای حكومت داشته باشد، با آن مخالفت كردند.
روز بعد از ايراد اين خطبه، وقتی مردم برای گرفتن اموال آمدند، به عبيداللَّه بن‏ ابی‏ رافع كاتب فرمودند: از مهاجران شروع كن و به هر كس كه حاضر است سه دينار بده. سپس انصار را هم به همين شكل و نيز هر كسی از مردم كه حاضر است قرمز و سياه. می‏گويند سهل بن‏حنيف عرض كرد: اين بنده ديروز من است كه امروز او را آزاد كرده‏ام، حضرت فرمود: به اوهمان مقدار می‏دهيم كه به تو و به هر يك سه دينار دادند و كسی را بر كس ديگر برتری‏ندادند.[49]
برابر نقل ديگری در خطبه ‏ای كه پس از بيعت با ايشان ايراد شده آمده است:
«... آگاه باشيد! هر زمينی كه عثمان در اختيار افرادی قرار داده يا هر مالی را از اموال عمومی كه بخشيده است، به بيت‏المال مسلمانان برگشت داده می‏شود. حق هر مدت زمانی هم كه بگذرد چيزی آن را باطل نمی‏كند. به خدا قسم اگر اين اموال مهر زنان شده باشد يا كنيزان با آن خريداری شده باشند و در شهرها پراكنده شده باشند آن را به حال اول برخواهم گرداند. بدانيد در عدالت وسعتی است و كسی كه حق را برنتابد و عدالت بر او تنگ آيد، ستم بر او تنگ‏تر است. همانا بدانيد خداوند متعال اين امت را با دو دارو مداوا می‏كند: تازيانه و شمشير و هيچ نرمشی برای كسی در اين دو، نزد امام وجود ندارد ...».[50]
همين روش بود كه عملاً طلحه و زبير را در مقابل امام(ع) قرار داد و نهايتاً جنگ جمل را بر ايشان تحميل كردند. نكته مهم اين است كه حضرت قطعاً می‏دانسته‏اند كه اگر تا حدودی در اجرای عدالت تسامح پيشه كنند و به شكلی همان شيوه سابق را ادامه دهند به تثبيت و پايداری حكومت در آن شرايط نابسامان كمك كرده‏اند.[51] ممكن بود به تدريج و با تدبيرهای معمول در حكومتها بتوان بعداً تقسيم اموال را به گونه عادلانه سامان داد. اما از سخنان بالا چنين برمی‏آيد كه حضرت به تأخير و حتی تدريج در اين باره كه متضمن برخی ناعدالتی‏ها خواهد بود ولی در عوض مصلحت پايداری و تثبيت حكومت را دارد راضی نبوده اند.

2. نفی استبداد و خشونت غير قانونی

يكی ديگر از اصول غير قابل تسامح در سيره حكومتی امام علی(ع) تن ندادن به استبداد و خشونت غير قانونی است. خواهيم ديد كه مراد از قانون در اينجا همان است كه با عنوان حدود الهی مشخص شده است. حتی در همين جملاتی كه چند سطر قبل، حضرت در آنها سخن از شمشير و تازيانه برای اجرای عدالت بردند، آن را به عنوان دارويی كه خدا با آن مردم را مداوا می‏كند و امام مسلمين نمی‏تواند در اجرای آن مسامحه كند مطرح كردند. در جملاتی كه در ادامه خواهد آمد می‏بينيم كه شمشير را برای امام مسلمين آنجا كه خارج از حدود معين الهی باشد نفی می‏كنند. همان شمشيری كه مستبدان تاريخ به وسيله آن مردم را رام و مطيع خود می‏سازند و حكومتهای خود را پايدار و مستقر می‏كنند.
در فرازی از خطبه‏ ای كه در اواخر خلافت ايشان نقل شده و در آن از بی‏وفايی، سستی، خيانت و ناهمراهی برخی از ياران خود و مردم كوفه سخن گفته‏اند، چنين آمده است:
«ايها الناس انی قد بثثت لكم المواعظ التی وعظ الانبياء بها اممهم و اَدّيت اليكم ما ادّت الاوصياء الی ما بعدهم و عاتبتكُم بمواعظ القرآن فلم انتفعْ بكم و ادّبتكم بالدرِّة التی اعِظ بها السفهاء فلم ترعَوُوا و عاقبتكُم بسوطی الذی اقيم به حدود ربی فلم تستقيموا و حدوتكم بالزواجر فلم تستَوسقوا. للَّه انتم اتتوقعون اماما غيری يطأبكم الطريق و يُرشِدُكم السبيل. اما و اللَّه انی لعالم بما يصلحكم و يقيم اَوَدَكم باذن اللَّه و لكنی لا اری اصلاحكم بافساد نفسی (و لقد علمت ان الذی يُصلحكم هو السيف و ما كنت متحريا صلاحكم بفساد نفسی) و لكن سيسلّط عليكم بعدی سلطان صعب ...؛[52]مردم! من موعظه‏هايی كه پيامبران با آن امتهای خود را موعظه می‏كنند، در ميان شما پراكندم و آنچه را جانشينان پيامبران به نسل بعدی می‏رسانند، به شما رساندم و شما را با موعظه‏های قرآن هشدار دادم ولی سودی نبخشيد. و شما را با تازيانه‏ای كه با آن سفيهان را اندرز می‏دهند ادب كردم ولی (از راه كج) برنگشتيد. شما را با تازيانه‏ای كه با آن حدود پروردگارم را برپا می‏دارم مجازات كردم ولی به راه راست نيامديد. همچون شتربانی كه تلاش می‏كند با آواز مخصوصی شتران را گِرد آب فراهم آورد شما را خواندم ولی گِرد نيامديد. شما را به خدا قسم آيا رهبری غير از من انتظار داريد كه شما را به راه آورد و طريق حق نشان دهد؟ آگاه باشيد، به خدا سوگند من می‏دانم چه چيز شما را سامان می‏دهد و كجی شما را به اذن خدا راست می‏كند ولی من اصلاح شما را به قيمت افساد خودم شايسته نمی‏بينم (و به تحقيق می‏دانم آنچه شما را به صلاح می‏آورد همانا شمشير است ولی من كسی نيستم كه صلاح شما را به قيمت فساد خودم دنبال كنم).
پس از اين فراز، تسلط كسی را پيش‏بينی می‏كنند كه به ضرب شمشير و قهر و غلبه مردم را مطيع خود می‏سازد و آنها را به صحنه‏ های نبرد به نفع خود می‏كشاند.»[53]
توسل به زور هر چند برای حفظ حكومت حق و مشروعی همچون حكومت امام علی(ع)، در اين جملات ناشايست شمرده شده است. جمله عميق و عبرت‏آموز «و لكنی لا اری اصلاحكم بافساد نفسی» برای بيان همين معناست. اينكه معروف است «قدرت فساد می‏آورد» همين نوع قدرتی است كه بر پايه استبداد و خشونت بنا شود و نمونه آن را در ادامه همين خطبه پيش‏بينی كرده‏اند. قدرتی كه «احترام بزرگ را نگه نمی‏دارد و به كوچك ترحم نمی‏كند. دانشمندان را گرامی نمی‏دارد. اموال عمومی را بالسويه تقسيم نمی‏كند. به خشونت و تحقير مردم می‏پردازد و آنها را برای نبرد در جنگهايی كه می‏خواهد آماده می‏سازد و ...[54]».
شيوه حكومت علوی(ع) در مقابل اين شيوه قرار دارد. در اين حكومت همراهی مردم از طريق «موعظه» طلب می‏شود نه از طريق شمشير. برای حضرت علی(ع) روش موعظه صرفاً يك شيوه و روشی نيست كه اگر در شرايطی مانند شرايط مردم كوفه كارآيی خود را از دست بدهد، به خاطر حفظ اصل حكومت، هر وسيله ديگری هم از جمله زور و خشونت به كار گرفته شود. حضرت علی(ع) حاضر است حكومت حق و مشروع خود را از دست بدهد اما به هر شيوه‏ای و به طور خاص شمشير و زور خارج از حدود و مجازاتهای معين الهی، متوسل نشود، بيان روشهای حفظ حكومت به طريق غير مشروع و روش مستبدان در فراز فوق و اشاره به كارساز بودن آن در حفظ حكومت راه بسياری از توجيهات را می‏بندد. با اين بيان كسی نمی‏تواند از تقدم مطلق مصلحت حفظ حكومت اسلامی مشروع بر همه مصالح و ارزشهای اسلامی دفاع كند. حضرت با وجودی كه می‏داند و در اين جملات هم اعلام می‏كند كه می‏تواند حكومت مشروع اسلامی را با روش استبداد و خشونت حفظ كند آن را رد می‏كند. بنابراين نمی‏توان گفت اينكه حضرت از چنين روشهايی استفاده نكرده‏اند از آن‏رو بوده است كه در آن شرايط يا توانايی آن را نداشته‏اند يا شرايط فراهم نبوده است.
از اينجاست كه می‏فهميم كه چگونه حفظ ارزش نفی استبداد و خشونت غير قانونی عملاً به ناپايداری حكومت علوی(ع) منجر می‏شود و در شمار يكی از عوامل مهم و كليدی ناپايداری قرار می‏گيرد. تقدم چنين ارزشی بر اصل حكومت كه در سخنان فوق به صورت قضيه كلی و نظری آمده، در سيره عملی آن حضرت هم ديده می‏شود. يك نمونه برخورد حضرت با طلحه و زبير است. جريان نارضايتی و اشاره به برخی از گفتگوهای آنها با امام(ع) قبلاً گذشت. در ادامه همان جريان و مأيوس شدن طلحه و زبير از اينكه بتوانند حضرت را ذره‏ای از جاده عدالت به نفع خودشان منحرف سازند، نقل است كه از حضرت اجازه خروج از مدينه برای عمره گرفتند. حضرت فرمود: شما قصد عمره نداريد بلكه می‏خواهيد نيرنگ و خيانت ورزيد، همانا قصد بصره كرده‏ايد. آنان قسم مؤكد خوردند كه توطئه‏ای عليه حكومت نخواهند كرد و بيعت خود را نخواهند شكست. ابن‏عباس وقتی طلحه و زبير از نزد حضرت بيرون می‏شدند با آنها برخورد كرد و پرسيد اميرالمؤمنين(ع) به شما اجازه خروج داد؟ گفتند: آری. وقتی خدمت حضرت می‏رسد، حضرت خطاب به او می‏فرمايند: به خدا قسم كه اين دو انگيزه‏ای جز فتنه و توطئه ندارند. و سپس چگونگی توطئه آنها را پيش‏بينی می‏كنند. ابن‏عباس عرض می‏كند اگر اين جريان برای شما معلوم است پس چرا به آنها اجازه داديد؟ چرا آنها را به زندان نمی‏اندازيد و به زنجير نمی‏كشيد تا مسلمانها از شر آنها در امان باشند؟ حضرت در پاسخ نمی‏فرمايند كه شرايط اجازه نمی‏دهد يا مصلحت حفظ حكومت چنين اقتضا ندارد. آنچه در پاسخ حضرت با وجودی كه پای حفظ حكومت، تزلزل نظام مشروع اسلامی و توطئه عليه آن در ميان بود، اين است:
«... يا ابن‏عباس أ تأمرنی بالظلم أبدأ و بالسيئة قبل الحسنة و اعاقب علی الظنّة و التهمة و أُآخذ بالفعل قبل كونه؟ كلا! و اللَّه لا عدلت عما اخذ اللَّه علیّ من الحكم و العدل و لا ابتدأ بالفصل...[55]؛ ای ابن‏عباس! آيا تو مرا به آغاز ستم و به بدی قبل از نيكی دعوت می‏كنی؟ (آيا مرا می‏خوانی كه) بر اساس گمان و اتهام كسی را مجازات كنم و قبل از اينكه اقدامی بشود من اقدام كنم؟ به خدا سوگند! از آنچه خدا از من پيمان گرفته، يعنی اجرای حكم خدا و عدالت كوتاهی نمی‏كنم و آغازكننده جدايی نخواهم بود.»[56]

3. نفی غدر و نيرنگ در حكومت‏داری

اصل ارزشی پرهيز از غدر و نيرنگ در حكومت‏داری يكی ديگر از اصولی است كه عملاً به ناپايداری حكومت علوی(ع) كمك كرده است. در خطبه‏ای كه قبلاً فرازهايی از آن نقل شد و گفته شده در روزهای آخر خلافت حضرت ايراد شده، پس از بيان بی‏وفايی و سستی برخی ياران و مردم كوفه و يأس از ادامه حكومت با آنان، در مقايسه با معاويه كه علايم تحكيم و تثبيت حكومتش در مقابل حكومت امام(ع) روشن شده بود، چنين آمده است:
«ايها الناس! و اللَّه ما معاويه بادهی منی و لكنه يغدر و يفجر و لولا كراهية الغدر لكنت من ادهی الناس و لكن كل غدرة فجرة و كل فجرة كفرة الا و ان الغدر و الفجور و الخيانة فی النار ...؛[57] مردم! به خدا سوگند معاويه زيرك‏تر از من نيست. ولی او نيرنگ می‏زند و حكم خدا را سرپيچی می‏كند (با خيانت و غير آن). اگر ناشايستگی نيرنگ نبود من زيرك‏ترين مردم بودم. ولی هر نيرنگی زير پا گذاشتن حكم خداست و هر سرپيچی از حكم خدا به كفر می‏انجامد. آگاه باشيد نيرنگ و نافرمانی و خيانت در آتش هستند ...».
ابن‏ ابی‏ الحديد در شرح اين جملات در باره سياست و زيركی اميرالمؤمنين(ع) به تفصيل سخن گفته است. وی ضمن تأكيد بر زيركی و سياستمداری فوق‏العاده امام علی(ع)، ايشان را با خليفه دوم كه حكومتی نسبتاً مقتدر و پايدار تشكيل داده بود مقايسه می‏كند و می‏گويد:
«به جز شرايط متفاوت كه در ناپايداری حكومت علوی(ع) تأثير بسزايی داشته است، خليفه دوم به قياس، استحسان و مصالح مرسله عمل می‏كرده و كليات متون دينی (عمومات نصوص) را با رأی شخصی و استنباطهای خود از اصولی كه بر خلاف آن كليات بوده تخصيص می‏زده است. خليفه دوم با دشمنان خود كيد و نيرنگ می‏ورزيده و اين روش را به كارگزاران خود نيز توصيه می‏كرده. با تازيانه هر كسی را كه مورد اتهام او بوده تأديب می‏كرده است. كسانی را كه به لحاظ اجتماعی از احترامی برخوردار بوده‏اند، اگر مستحق مجازات هم بوده‏اند می‏بخشيده. در حالی كه اميرالمؤمنين(ع) چنين روشی را شايسته پيروی نمی‏ديده است. ايشان مطابق نصوص متون دينی و ظواهر آن عمل می‏كرده است و با آرای شخصی و قياس آنها را كنار نمی‏گذاشته. امور دنيا را بر دين تطبيق می‏داده است (نه اينكه دين را ابزاری برای امور دنيا قرار دهد). همه برای او (در مقابل قانون و احكام) مساوی بوده ‏اند ... بنابراين شيوه امام علی(ع) با خليفه دوم در اداره حكومت و سياست متفاوت بوده است ...».[58]
وی آنگاه از قول استادش به مقايسه امام علی(ع) و معاويه می‏پردازد و می‏گويد:
«... امام علی(ع) در جنگها فقط آنچه با كتاب و سنت موافق است را به كار می‏گيرد ولی معاويه هم كتاب و سنت را آويزه خود قرار می‏دهد و هم به مخالف با آن عمل می‏كند. همه نيرنگها و تدبيرها را به كار می‏برد چه حلال و چه حرام ... علی(ع) به ورع و تقوا محدود و مقيد است. فقط به آنچه خدا راضی است يعنی كتاب و سنت بر آن دلالت می‏كند پای‏بند است. به كيد، مكر و نيرنگ‏هايی كه (برای حكومت‏داران) معمول است روی نمی‏آورد ...».[59]
همو، بعد از اين، به تفصيل مواردی را می‏ آورد كه لااقل در تعدادی از آنها امام علی(ع) می‏توانسته است با بكارگيری برخی از تدبيرهای معمول حكومتگران، بدون توجه به اصول ارزشی خود، به تحكيم و استقرار حكومت خود بپردازد ولی چنين نكرده است‏[60]. از جمله راضی نشدن به بقای معاويه، اجازه دادن به طلحه و زبير برای خروج از مدينه، در پيش نگرفتن سياست تطميع و تهديد در مقابل تعدادی از ياران كه به دشمن می‏پيوستند، مانع نشدن از معاويه و سپاه او برای استفاده از آب فرات هنگام نبرد صفين در حالی كه معاويه چنين كرد.

4. درسها و عبرتها از عوامل ناپايداری

عوامل ناپايداری حكومت علوی(ع) را مرور كرديم. عوامل خارجی امری طبيعی می‏نمايد كه بايد با آن به روشهای مختلف مقابله كرد. درسها و عبرتها بيشتر در عوامل داخلی و «محافظت از ارزشها و اصول» آموختنی است. هم مردم و هم حكومتهای مشروع اسلامی كه خود را پيرو اميرالمؤمنين علی(ع) در حكومت‏داری می‏دانند، مخاطب اين عبرت‏ها هستند. بر محور پايداری و ناپايداری حكومت وظايف مردم و حكومت يكسان نيست. اين وظايف را در «عوامل داخلی» يادشده در اين نوشتار برای مردم، و در عواملی كه تحت عنوان «محافظت از ارزشها و اصول» خوانده شد، برای حكومت، می‏توان استفاده كرد.
از عوامل داخلی می‏توان آموخت كه وقتی حكومت مشروع اسلامی بر سر كار است، لااقل با اين فرضی كه آن حكومت در راستای وظايف خود بر محور «محافظت از ارزشها و اصول» گام برمی‏دارد، مردم وظيفه همدلی، همراهی و اطاعت از حكومت را بر عهده دارند. حتی انتقاد سازنده تحت عناوين امر به معروف و نهی از منكر، نصيحت ائمه مسلمين و ...، هم در چهارچوب همين وظيفه است. بنابراين بر محور پايداری و ناپايداری حكومت مشروع اسلامی وظيفه مردم، تلاش مطلق در راستای پايداری و تثبيت حكومت اسلامی است. هر يك از عوامل داخلی كه در اين مقاله ياد شد، در واقع، نوعی كوتاهی اختياری يا غير اختياری مردم است در ايفای چنين نقش و وظيفه‏ای.
اما از عوامل ارزشی (محافظت از اصول و ارزشها) چنين می‏توان آموخت كه وظيفه حكومت‏گران به طور مطلق در جهت تثبيت و پايداری حكومت مشروع اسلامی نيست. امام علی(ع) به عنوان حاكم مشروع اسلامی به پيروان خود می‏آموزد كه اصولاً حكومت مشروع برای رسيدن به يك اهداف معينی است. همچنان كه با روشهای معينی هم می‏تواند به حيات خود ادامه دهد. سخن دراين باره فراوان است، اما آنچه به طور مشخص از مختصر بررسی كه در اين مقاله داشتيم به دست می‏ آيد اين است كه:
اولاً، عدالت اقتصادی و تساوی مردم در برخورداری از موقعيتهای اقتصادی يكی از اهدافی است كه حكومت اسلامی نمی‏تواند آن را فدای مصلحت مؤكد و بااهميتی همچون حفظ و پايداری حكومت اسلامی كند. حسب و نسب، سابقه، موقعيت اجتماعی و حتی تقوا و فرهيختگی هم در اينجا موجب برتری و امتياز نمی‏شود. نكته مهم اين است كه اگر امتيازطلبی بر اساس چنين اموری به صورت فرهنگ و عرف روز هم در آمده باشد به گونه‏ای كه مقاومت در برابر آن می‏تواند به تزلزل و ناپايداری حكومت منجر گردد باز هم توجيهی‏ برای صحه گذاشتن بر آن نيست. اما ظرافت قضيه در اين است كه با توجه به اصول‏ديگر، حكومت اسلامی نمی‏تواند حتی برای پياده كردن همين اصل هم به خشونت و زور متوسل شود.
ثانياً، استبداد و خشونت خارج از حدود الهی، در حكومت اسلامی ممنوع است. وقتی اين روش برای تثبيت و پايداری حكومت اسلامی آن هم حكومت آرمانی امام علی(ع) ناپسند و مردود باشد تكليف ساير حكومتهای اسلامی در هر زمان و مكانی و با هر هدفی كه باشد روشن است. روش امام علی(ع) برای تثبيت و پايداری حكومت خود اين است كه با «موعظه» و اجرای مجازاتهای مقرر اسلامی حركت كند. اگر اين ابزارها كارگر نيفتاد لزوم پايداری و حفظ حكومت اسلامی نمی‏تواند توجيه‏گر توسل به شمشير باشد. امام علی(ع) در تعبير زيبا و عميق «و لكنی لااری اصلاحكم بافساد نفسی» كه در ذيل بيان روشهای مشروع برای راه‏اندازی مردم به پيروی از حكومت نقل شده، همين درس را به پيروان خود می‏دهد.
اما ظرافت مطلب در اينجا اين است كه عدم توسل به شمشير برای اصلاح و به راه آوردن مردم هرگز به اين معنا نيست كه در مقابل اقدام عملی دشمنان و براندازی حكومت سكوت و سكون جايز باشد. جالب است در ادامه همين خطبه ‏ای كه جمله فوق در آن بود، وقتی حضرت از بی‏وفايی مردم به شدت گله و شكايت می‏كنند و آنها را به روی كار آمدن حكومتهای جبار و قهار انذار می‏دهند، و با موعظه‏های به يادماندنی هشدار می‏دهند، اشعث بن‏قيس عرض می‏كند: (حال كه كار به اينجا كشيده و همراهی عمومی مردم را به هر دليلی از دست داده ‏ايد) چرا همچون عثمان بن‏ عفان عمل نمی‏كنيد[61]؟ ظاهراً و با توجه به پاسخی كه حضرت می‏دهند مرادش اين است كه همانند او در خانه بنشينيد و در مقابل اقدام براندازان حكومت كاری نكنيد. در پاسخ حضرت آمده است:
«... من چگونه مانند عثمان رفتار كنم در حالی كه دليل روشن از پروردگارم دارم و حجت در دستانم است و حق با من است؟ به خدا سوگند هر كس اجازه دهد تا دشمن به گوشت و استخوان و پوست او حمله كند و جانش را به خطر اندازد و خون او را بريزد در حالی كه می‏تواند او را باز دارد، ناتوانيش بزرگ و دلش سست است. تو ای پسر قيس! اگر خواهی چنين (مانند عثمان) رفتار كن اما من به خدا قسم هرگز با دست خود چنين نمی‏كنم. (اگر مانند عثمان بر من بشورند) چكاچك شمشيرها است كه از آنها مرگ و جراحتهای دست و پا برخواهد خاست؛ آنگاه خدا هر چه خواهد آن كند ...[62]».
در اينجا حضرت به مشروعيت و حقانيت خود استناد می‏كنند و اقدام قاطع عليه شورشيانی كه دست به شمشير برده‏اند را توجيه می‏كنند. اما در آنجا كه به راه آوردن و مطيع ساختن مردم مطرح است مشروعيت و حقانيت حكومت نمی‏تواند توجيه‏گر كاربرد خشونت و شمشير باشد. يعنی در مورد مردمی كه عليه حكومت اقدام عملی نمی‏كنند اما حتی در زمان حساس جنگ با دشمن هم به همراهی حكومت مشروع اسلامی برنمی‏خيزند، نمی‏توان با استناد به مشروعيت و حقانيت حكومت و اينكه اگر به زور هم كه شده مردم را همراه نكنيم اصل حكومت در معرض زوال و نابودی قرار می‏گيرد، زور و تحميل را توجيه كرد. در اين مورد موعظه و تبليغ حسن به روش پيامبران الهی و البته اجرای حدود تعريف شده در متون اسلامی است كه مشروعيت دارد. و گرنه سر از «اصلاح ديگران به قيمت افساد خود» در خواهد آورد. امام علی(ع) در اين جملات نورانی‏[63] همراهی آگاهانه، هدايت شده و گزينش‏گرانه مردم را طلب می‏كند.
ثالثاً، كاربرد نيرنگ و عذر كه به نظر می‏رسد می‏توان آن را امروزه «سياسی‏كاری» ناميدبرای حفظ حكومت مشروع اسلامی ممنوع است. از مقايسه امام علی(ع) خود را با معاويه، بر محور پايداری و ناپايداری حكومت، چنين برداشت می‏شود كه گويا حضرت می‏فرمايد: من «علی(ع)» خواهم ماند و هرگز برای حفظ و پايداری حكومت خود «معاويه» تاريخ نخواهم شد.

 

پی نوشت ها
________________________________________

[1]. ابن‏خلدون، مقدمه ابن‏خلدون، تهران، استقلال 1410 ه.ق، ص‏170. ابن‏ خلدون اين مدعای خود را بر برهانی استوار دانسته كه از مبانی خود او در روند تشكيل و توسعه و زوال حكومتها ناشی می‏شود. البته درستی مدعا كه در جای خود قابل بررسی است الزاماً به معنای درستی اين مبانی نيست.
[2]. بنگريد نهج ‏البلاغه، خطبه‏های 34، 69، 71 و 119.
[3]. تاريخ طبری، ج‏3، ص‏494.
[4]. همان، ص‏493.
[5]. بنگريد: ابن‏ ابی ‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج‏2، ص‏275، پايان شرح خطبه 92.
[6]. الغدير، ج 8، ص 145.
[7]. همان.
[8]. طبری، تاريخ الامم و الملوك، ج‏3، ص‏322 و ... .
[9]. همان.
[10]. الغدير، ج‏8، صص‏331 143. همچنين بنگريد: رسول جعفريان، تاريخ خلفا، صص‏147 145.
[11]. ابن ابی‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، بيروت، دارالفكر، ج‏1، ص‏194 و نيز طبری، ج‏3، ص‏399.
[12]. نهج‏البلاغه، صبحی صالح، ص‏49.
[13]. ابن‏ابی‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج‏1، ص‏96، در شرح خطبه 3 و نيز بنگريد: الغدير، ج‏8، صص‏321 به بعد و رسول جعفريان، تاريخ خلفا، صص‏150 به بعد.
[14]. رسول جعفريان، تاريخ خلفا، ص‏147.
[15]. حجرات(49)، آيه 6.
[16]. جعفريان، همان، صص‏150 148.
[17]. عثمان برخی از ناراضيان حكومت خود را به شام كه عمدتاً به واسطه حضور قوی معاويه نقطه امنی برای او می‏نمود تبعيد می‏كرد ولی اينان در آنجا نيز برای او و معاويه مشكل‏آفرين بودند، همان، صص‏165 163.
[18]. بنگريد: ابن‏ابی‏الحديد، ج‏2، ص‏290.
[19]. تاريخ طبری، ج‏3، ص‏450 به بعد و نهج‏البلاغه، صبحی صالح، خطبه 92، ص‏136.
[20]. همان، ص‏456 و ابن‏جوزی، تذكرة الخواص، ص‏57 و ابن‏ابی‏الحديد، ج‏1، ص‏119 (شرح خطبه 22).
[21]. همان، ص‏452.
[22]. جعفريان، تاريخ خلفا، ص‏230.
[23]. تاريخ طبری، ج‏3، ص‏454؛ الارشاد، ص‏130 و تذكرة الخواص، ص‏58.
[24]. ابن‏سعد، طبقات، ج‏3، ص‏31.
[25]. ظاهراً محمد بن‏سلمه.
[26]. الجمل، صص‏45 و 46 و نيز بنگريد: تاريخ طبری، ج‏3، ص‏466.
[27]. ابن‏سعد، طبقات، ج‏3، ص‏143.
[28]. ابن‏ابی‏احديد، شرح نهج‏البلاغه، ج‏2، ص‏272، شرح خطبه 92.
[29]. همان.
[30]. همان، و ص‏273.
[31]. بحارالانوار، ج‏32، ص‏30.
[32]. بنگريد: رسول جعفريان، تاريخ خلفا، صص‏348 343.
[33]. تاريخ طبری، ج‏4، ص‏45.
[34]. ارشاد، ص‏133 و نيز بنگريد: شرح ابن‏ابی‏الحديد، ج‏1، ص‏211، جمل، ص‏132 و تاريخ طبری، ج‏3، ص‏493.
[35]. جمل، ص‏134 و نيز بنگريد: تاريخ طبری، ج‏3، ص‏497.
[36]. جمل، ص‏136 به بعد و تاريخ طبری، ج‏3، ص‏500.
[37]. نهج‏البلاغه، صبحی صالح، ص‏141: خطبه 97. پژوهشگران سخت‏كوش «تمام نهج‏البلاغه مشهد و قم مؤسسة الامام صاحب الزمان(عج) 1418، ص‏524 491» تلاش كرده‏اند تحت عنوان خطبه 61 مجموعه‏ای گرانبها از منابع متعدد فراهم آورند كه متن نقل شده قسمتی از آن است. به نقل برخی از آن منابع (همان، صص‏491 و 524) اين خطبه در واپسين روزهای حيات آن حضرت ايراد شده است.
[38]. نهج‏البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدی، ص‏89.
[39]. همان، ص‏313.
[40]. شرح نهج‏البلاغه، ج‏4، صص‏89 88 و نيز بنگريد: تاريخ طبری، ج‏4، ص‏108.
[41]. همان، ص‏88.
[42]. نهج‏البلاغه، ص‏461، نامه 71.
[43]. همان، ص‏366، نامه 5.
[44]. همان، ص‏415، نامه 43 (البته در اين نامه رفتار ناشايست به طور قطعی نسبت داده نمی‏شود بلكه به صورت خبری كه رسيده است).
[45]. همان، ص‏450، نامه 61. در اين نامه ناتوانی يا سستی در انجام وظيفه مورد سرزنش است نه خيانت يا عدم موالات‏باامام(ع).
[46]. ارشاد، ص‏148.
[47]. نهج‏البلاغه خطبه 3 (معروف به شقشقيه): فلما نهضت بالامر نَكَثتْ طائفة و مرقت اخری و قَسَط آخرون. به نقل از پيامبر اكرم(ص) نيز نبرد با اين سه گروه ياد شده است، ميثم بن‏علی بن‏ميثم البحرانی، شرح نهج‏البلاغه، ج‏1، ص‏265. و نيز بنگريد: ابن شهرآشوب، المناقب، ج‏3، ص‏167 و ابن ابی‏الحديد، شرح نهج‏ البلاغه، ج‏1، ص‏96، (شرح خطبه شقشقيه).
[48]. بنگريد: رسول جعفريان، تاريخ خلفا، صص‏243 241.
[49]. ابن ابی‏ الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 272.
[50]. تمام نهج‏ البلاغه، ص‏402.
[51]. نصيحت مالك كه می‏توان او را وفادارترين يار حضرت دانست. و پاسخ ايشان به او در همين باره را در شرح ابن ابی‏الحديد ج‏1، ص‏215 (شرح خطبه 34) بخوانيد. وی در همين جا، نقل می‏كند كه مهمترين عامل در روی‏گردانی عرب از امام(ع) مسأله اموال بوده است.
[52]. تمام نهج‏ البلاغه، ص‏511.
[53]. همان.
[54]. همان.
[55]. شيخ مفيد، الجمل، ص 89 و ... .
[56]. همين روش برخورد با مخالفان را می‏توان در برخورد حضرت با خريت بن‏راشد كه در تاريخ طبری آمده مشاهده كرد. در آنجا نيز شبيه به اين جملات در مقابل پيشنهاد دستگيری و حبس برخی از كسانی كه متهم و مشكوك به توطئه هستند ولی هنوز اقدامی نكرده‏اند وجود دارد: تاريخ طبری، ج‏4، صص‏88 86.
[57]. تمام نهج‏البلاغه، ص‏514.
[58]. شرح نهج‏البلاغه، ج‏2، ص‏878.
[59]. همان، ص‏887.
[60]. همان، ص‏905 889.
[61]. تمام نهج‏البلاغه، ص‏519. البته سوء نظر اشعث با توجه به وضعيتی كه متون تاريخی در مجموع از او گزارش می‏دهند در مطرح كردن اين سخن بسيار محتمل است. اما به هر حال، پرسش و پاسخی درس‏آموز مطرح شده است.
[62]. همان.
[63]. «ايها الناس انی قد بثثت لكم المواعظ ...: تمام نهج‏البلاغه، ص‏511 كه قبلاً ذيل عنوان «نفی استبداد و خشونت غير قانونی» نقل شد.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

قانون شکنی
آیه شریفه : إِنَّمَا ﭐلسَّبِيلُ عَلَى ﭐلَّذِينَ يَظْلِمُونَ ﭐلنَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي ﭐلْأَرْضِ بِغَيْرِ ﭐلْحَقِّ أُوْلَـٰئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ  (سوره مبارکه شوری ، آیه 42)ترجمه : گناه بر کساني است که به مردم ظلم مي‏کنند ، و بدون داشتن بهانه‏اي و حقي مي‏خواهند در زمين فساد و ظلم کنند ، آنان عذابي دردناک دارند. روایت : قال علی( ع ): من تعدی الحق ، ضاق مذهبه.  (بحار الانوار ، ج 77 ، ص 211 )ترجمه : امام علی(ع) مي‌فرمايد: هر کس از حق (قانون) تجاوز کند ، در تنگنا گرفتار می آید.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید