روشهاى تربيت سياسى كارگزاران از منظر امير المؤمنين على(ع)

روشهاى تربيت سياسى كارگزاران از منظر امير المؤمنين على(ع)

در مقوله «بقاء و زوال دولت» در فلسفه سياسى اسلام، چگونگى عملكرد كارگزاران نظام سياسى يكى از مسايل مهم و درخور توجه است. بى گمان رفتار درست و سنجيده كارگزاران در استحكام پايه هاى حكومت و ماندگارى آن نقشى اساسى دارند.

 

اين كار جز با انتخاب افرادی لايق و شايسته و توجه به تربيت سياسی مستمر آنان امكان پذير نيست، چرا كه ممكن است مقام و قدرت به تدريج سبب انحراف و يا تغيير ماهيت آنان گردد.

پيامبر اسلام(ص) و امام علی(ع) به اين امر مهم توجه جدی داشتند و افرادی را تربيت كردند كه جز به رضای خدا و خدمت به خلق خدا به چيز ديگری نمی انديشيدند، افرادی چون: سلمان، عمار ... مالك اشتر، محمد بن ابی بكر و ... ياران و كارگزارانی كه رهبانان شب و مجاهدان روز بودند. به عنوان نمونه: علی(ع) از مالك اشتر، در نامه ای به مردم مصر، چنين ياد می كند:

«به درستی كه او شمشيری از شمشيرهای خداست كه نه تيزی آن كُند می شود و نه از جهيدن و ضربه زدن باز می ماند، اگر او به شما دستور دهد كه به جنگ برويد، حركت كنيد و اگر دستور به قيام داد، بدون تأخير قيام كنيد؛ چون او تنها از دستور من پيروی می كند.»[1]

نامه ها و دستورالعمل های حكومتی آن حضرت به كارگزاران و مردمی كه در قلمرو حكومتی ايشان می زيستند بيانگر اهتمام ايشان به تربيت سياسی كارگزاران و توده مردم است. در ميان اين نامه ها، عهدنامه مالك اشتر، دارای اهميت ويژه ای است. زيرا در اين نامه، افزون بر ارائه و آموزش شيوه های تربيت سياسی كارگزاران به مالك اشتر، اصول و مبانی و اهداف نظام سياسی اسلام را در همه ابعاد نشان می دهد.

تربيت سياسی كارگزاران در گفتار و سيره اميرالمؤمنين علی(ع) به ويژه در نهج البلاغه همانند دهها مسأله مهم ديگر زندگی، به شيوه ای غير از شيوه های ديگر حكومتهای جهان مطرح شده است. البته چنين نيست كه امام علی(ع) فصلی در اين باره گشوده باشد و با تربيت مقدماتی به نتيجه برسد چرا كه تعليم و تربيت در آن روزگار همانند امروز رشته ای علمی نبود تا آن بزرگوار از روشهای مشخصی سخن بگويد ولی ايشان به عنوان مربی و سياستمداری نمونه از شيوه های گوناگون به روش خاص خود استفاده كرده است.

روش و شيوه انسانی الهی كه با منبع وحی متصل و مرتبط است. افزون بر اين، مسأله تربيت سياسی كارگزاران به صورت يك مسأله نظری، تجريدی و ذهنی مطرح نبوده است چرا كه امام علی(ع) با اين مسأله درگير بوده و به عنوان يك حاكم سخن گفته و عمل كرده و به ابعاد گوناگون اين مقوله پرداخته است.

ضرورت طرح و اهميت اين گونه بحثها برای ما كه می خواهيم حكومتی دينی و علوی داشته باشيم بر كسی پوشيده نيست. از اين روی، نظام اسلامی با الگوگيری از حكومت علوی بايد زمينه و شرايط لازم را برای تربيت سياسی كارگزاران خود فراهم نمايد. توجه نداشتن به اين مهم، ممكن است پيامدهای زيانباری را در پی داشته باشد.

از جمله ممكن است كسانی اداره كشور را به دست گيرند كه نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان چندان حساسيتی نداشته باشند، و از سوی ديگر در برابر ترديدآفرينی های دشمنان، وسوسه شده و به ابزاری در دست آنان بدل گردند و يا توان و كارآمدی لازم را برای مديريت نداشته باشند و در نتيجه نظام اسلامی به ناكارآمدی متهم گردد.

در اين مقاله تلاش خواهيم كرد مهمترين شيوه هايی كه امام علی(ع) برای تربيت سياسی كارگزاران خود به كار گرفته است استخراج و تبيين كنيم. اما پيش از پرداختن به اين كار، با تحليل مفهوم شناسانه عناصر اصلی بحث، يعنی «شيوه»، «تربيت»، «سياست»، «روشهای تربيت سياسی» و «رابطه بين تربيت سياسی با تربيت دينی و اخلاقی»، زمينه پرداختن به اصل مسأله را فراهم آوريم.

بررسی مفاهيم

1. مفهوم روش:

روش راه رسيدن به هدف است و روش تربيتی راه رسيدن به هدف تربيتی است.[2] روش تربيتی را می توان به دو گونه: ساده و مركب بيان كرد. روش تربيتی ساده در قالب «مفهوم» و روش تربيتی مركب در قالب «گزاره انشايی» بيان می شود. گاه خوب و بدها تبيين و معرفی می شود و گاه به خوب و بدها دستور داده می شود. علی(ع) از هر دو روش در تربيت سياسی كارگزاران و توده مردم استفاده كرده است.

هدف تربيت سياسی كارگزاران چيست؟ پاسخ به اين پرسش بر اساس مكتبهای گوناگون متفاوت است. هر مكتب سياسی بر اساس اصول و مبانی نظری خود هدفهای ويژه ای را دنبال می كند. در اسلام هدف از تشكيل حكومت دينی، اجرای شريعت و برآوردن نيازهای مادی و معنوی جامعه است. از اين روی، تربيت سياسی هم بايد در اين راستا صورت گيرد.

2. مفهوم تربيت:

واژه تربيت در لغت به معنای پرورانيدن و يا پرورش دادن و بار آوردن آمده است.[3] اما در اصطلاح، تعريفهای زيادی از آن ارائه شده است. اين تعريفها در عين تعدد، در اين جهت توافق دارند كه تربيت مجموعه تدابير و روشهايی است كه برای به فعليت در آوردن ابعاد گوناگون انسان به كار گرفته می شود.

با توجه به تعريف ياد شده، مربی بايد ابعاد گوناگون انسان را بشناسد تا بتواند جريان تربيت را بر اساس سرشت و فطرت او انجام دهد. افزون بر اين، شكوفا كردن ابعاد انسان نمی تواند دفعی باشد بلكه بايد به تدريج صورت پذيرد.

3. مفهوم سياست:

واژه سياست در لغت به معنای «اصلاح امور خلق»، اداره كردن و حكم راندن بر رعيت، يا «رياست نمودن» و «ادب و مجازات كردن»، «ضبط ساختن مردم از فسق به ترسانيدن و زدن»، «اجرای حكم به عدالت» و ... به كار رفته است.[4] و در اصطلاح، بر اساس اختلاف ديد صاحب نظران سياسی تعريفهای گوناگونی از آن ارائه شده است. سياست از ديدگاه اسلام، تدبير و ساماندهی امور مادی و معنوی جامعه است؛ البته به گونه ای كه رشد و تعالی برای همگان ممكن باشد.[5]

از رواياتی كه واژه سياست در آنها به كار رفته [6] استفاده می شود كه سياست از نگاه اسلام بر دو گونه است: پسنديده و ناپسند. آن سياستی كه در راه اجرای عدالت، ادای حقوق مردم و رعايت ارزشهای الهی، به كار رود پسنديده است و آن سياستی كه در راه ستم به مردم و هر گونه باطل و مفاسد به كار رود منفی و ناپسند خواهد بود. به ديگر سخن، اگر سياست ابزاری برای تأمين نيازهای مادی و معنوی مردم باشد مثبت و پسنديده است و اگر ابزاری برای اهداف شيطانی قرار گيرد ناپسند است.

4. مفهوم تربيت سياسی:

با توجه به آنچه در مفهوم «تربيت» و «سياست» آورديم می توان گفت: تربيت سياسی يعنی شكوفاسازی استعدادهای مديريتی و سياسی فرد همراه با پرورش ارزشهای دينی اوست.

به ديگر سخن، تربيت سياسی يعنی پرورش انسانهايی آگاه، شايسته و متعهد. انسانهايی كه خود را در برابر خدا و خلق خدا، مسؤول بدانند و در اداره و ساماندهی منطقه مأموريت خود و ديگر عرصه های سياسی، درونی (همانند روابط با مردم و رعايت حقوق آنان) و بيرونی (مسايل جهانی و بين المللی ...) به وظايف و مسؤوليتهای خود عمل كنند.

5. كارگزاران:

كارگزاران ترجمه «عمّال» (جمع عامل) است. در معنای لغت عامل گفته اند:

«عامل كسی است كه امور شخص را در مال، ملك و كارهای او بر عهده گيرد و متولی آن باشد، از همين جاست كه به مسؤول دريافت زكات عامل گفته اند.»[7]

واژه كارگزار در اينجا به معنای مأموری است كه از سوی حاكم مسؤوليتی را در امور اجتماعی و سياسی، اقتصادی و نظامی عهده دار می شود. بنابراين مقصود از كارگزاران در اينجا استانداران، فرمانداران و كسانی اند كه به گردآوردن زكات و خراج می پردازند. همچنين ديگر افرادی كه از سوی حاكم تعيين می شوند و نمايندگان آنها جزو كارگزاران به شمار می آيند.

6. تربيت دينی و تربيت سياسی:

آيا بين تربيت دينی و تربيت سياسی و اجتماعی و يا بين تربيت دينی و تربيت اخلاقی رابطه وجود دارد؟ و يا بين آنها هيچ رابطه ای وجود ندارد؟ به ديگر سخن، آيا تربيت سياسی، اجتماعی و اخلاقی جزو قلمرو تربيت دينی كاری به تربيت سياسی و اخلاقی ندارد؟

پاسخ پرسش ياد شده بستگی دارد به اينكه ما دين را چه بدانيم. اگر دين را «امری مقدس و صرفاً معنوی و فردی و يا يك تجربه دينی» بدانيم چنان كه غربی ها و برخی از روشنفكران داخلی چنين پنداشته اند، بين آنها هيچ پيوندی وجود ندارد.

تربيت دينی شامل تربيت سياسی و اجتماعی يا تربيت اخلاقی نمی شود. اما اگر دين را «مجموعه ای از عقايد، ارزشهای اخلاقی و احكام عملی» بدانيم همان گونه كه متفكران اسلامی معنا كرده اند، تربيت دينی قلمرو گسترده ای پيدا می كند و تربيت سياسی و اجتماعی و تربيت اخلاقی را نيز در بر می گيرد و كسی كه به تربيت دينی اقدام كند در واقع به تربيت سياسی و اخلاقی نيز اقدام كرده است.

7. تفاوت تربيت سياسی كارگزاران با اخلاق كارگزاران:

در اخلاق كارگزاران نگاه نخستين و بالذات به فضيلت و رذيلت و خودسازی است و بحثها بر محور «خويشتن سازی و چگونگی كسب فضيلتها و كنار گذاشتن رذيلتها دور می زند. اما در تربيت در باره «دگرسازی» و اثرگذاری بر اخلاق و رفتار كارگزاران دور می زند. اين دو عرصه هر چند در بخش عمده ای از اصول و اهدافِ كلی، به يكديگر نزديك می شوند ولی در بخش ديگری از اصول و روشها و نيز نوع نگاه و زاويه ديد و حيثيت بحث از يكديگر فاصله می گيرند.

غفلت از اين امر مايه ابهامها و تاريكی های فراوانی بويژه در تفاوتهای اخلاق و مباحث تربيت دينی شده است. جداسازی آنها می تواند پرتوی روشنتر بر عرصه تحقيق در مسايل اسلامی بيفكند.

روشهای تربيت سياسی

تربيت سياسی همانند ديگر انواع و گونه های تربيت دارای روشهايی است كه بايد آنها را شناخت و به كار بست. هرچند در روزگار امام علی(ع) تعليم و تربيت همانند امروز رشته ای علمی نبود تا از شيوه های مشخص، در آن زمان سخن گفته شود. ولی از دقت و تأمل در گفتار و سيره آن بزرگوار در دوره حكومت پنج ساله اش می توان روشهای بسياری را استخراج و در تربيت سياسی كارگزاران از آن بهره گرفت. در اين مقال، به مهمترين و اساسی ترين اين روشها خواهيم پرداخت:

1. توجه به رشد عقلانی

در تربيت سياسی با توجه به موقعيت افراد و مسايل گوناگون از روشهای مختلف تربيتی استفاده می شود. از روشهايی كه امام علی(ع) برای تربيت كارگزاران و عموم مردم از آن بهره می گرفت، شيوه عقلانی است. مقصود از روش عقلانی، مجموعه تدبيرها و راههايی هستند كه به گونه ای سازمان يافته رشد و پرورش عقل را در دو بند نظری و عملی فراهم می آورند.

شخصيت انسان از ابعاد گوناگون جسمی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی و عقلانی تشكيل می شود. از نگاه فيلسوفان تربيتی آنچه در زمينه تربيت بيشتر از همه چيز بايد مورد توجه قرار گيرد بُعد عقلانی انسان است چرا كه اين بُعد بيانگر امتياز انسان از ديگر حيوانات و به ديگر سخن انسانيت انسان بستگی به پرورش قدرت عقلانی او دارد. از سوی ديگر بُعد عقلانی انسان هر چند از ديگر ابعاد تأثير می پذيرد ولی در پرورش آنها نقشی اساسی دارد.

افزون بر همه اينها كار تربيت، خود يك تلاش عقلانی است. بررسی ماهيت انسان، تشخيص نيازهای مادی و معنوی او تهيه برنامه های آموزشی، گزينش روشهای اساسی و ارزيابی پيشرفت افراد از جهت تربيتی همه جنبه عقلانی دارند.[8] قرآن كريم، پايه و اساس نظام تربيتی اسلام را بر حكمت و عقلانيت استوار می داند.[9]

در حكومت و مديريت و رفتار سياسی نيز، عقلانيت نقش محوری دارد. سيره امام علی(ع) در همه ابعاد حكومت چه پذيرش خلافت [10] و چه پس از آن در برخورد با مردم و جريانهای گوناگون و كارگزاران بر عقلانيت استوار بود. در گفتار امام علی(ع) سخن راجع به عقل، عاقل و دعوت به تفكّر و تعقّل فراوان است.[11]

هدف در اينجا نقل اين نمونه ها و تحليل آنها كه در جای خود بسيار لازم است، نيست. در اينجا تنها به نمونه هايی اشاره می كنيم كه علی(ع) از اين شيوه برای تربيت كارگزاران خود سود جسته است.

الف. تفكّر و تعقّل

دعوت به تفكر و تعقل يكی از شيوه های تربيت عقلانی است. علی(ع) از اين شيوه نيز در تربيت سياسی كارگزاران بهره گرفته است. سخنان امام علی(ع) در اين باره بر دو گونه است. در پاره ای از آنها به گونه ای عامّ، همه مردم از جمله كارگزاران به تفكر و تعقل دعوت و پيامدهای آن نيز بيان شده است:
تفكر و احتياط، انسان را از لغزشها نگه می دارد.[12]
هر كس فكرش طولانی تر باشد بصيرت او نيكوتر است.[13]

پاره ای از سخنان، خاص كارگزاران است. در اينجا نيز تنها به يكی از نامه های آن بزرگوار به يكی از كارگزارانش به نام عبداللَّه قيس مشهور به ابوموسی اشعری بسنده می كنيم:

ابوموسی اشعری پيش از حكومت امام علی(ع) والی و كارگزار كوفه بوده است. پس از بيعت مردم با علی(ع) او نيز از مردم برای آن حضرت بيعت گرفت و همچنان به عنوان كارگزار كوفه باقی ماند. وقتی جنگ جمل در گرفت او چون انسانی جاه طلب و عافيت خواه بود می خواست در گوشه ای بنشيند و از منافع حكومت استفاده كند و از صدمات آن بركنار باشد، از اين روی، در برابر دعوت علی(ع) به شركت در جنگ جمل نه تنها پاسخ مثبت نداد كه به مردم گفت: اين جنگ فتنه است، و هر دو طرف جنگ مسلمانند و شركت در آن جايز نيست! علی(ع) در نامه ای پس از اشاره به برخورد نادرست ابوموسی می نويسد:

«فاذا قدم عليك رسولی فارفع ذيلك و اشدد مئزرك و اخرج من حجرك و اندب من معك فان حققت فانفذ و ان تفشلت فابعد ... فاعقل عقلك، و املك امرك و خذ نصيبك وحظّك ...؛[14]

وقتی كه فرستاده من بر تو وارد شد دامن به كمر زن و كمربندت را محكم ببند، و از خانه ات بيرون آی، و از كسانی كه با تو هستند دعوت نما، اگر حق را يافتی و تصميم خود را گرفتی آنها را به سوی ما بفرست و اگر سستی را پيشه كردی از مقام خود دور شو ...»

سپس آن حضرت پس از اشاره به آثار زيانبار كناره گيری از حق از او می خواهد كه با تفكر و در كمال آزادی راه درست را از نادرست تشخيص دهد و هر كدام را می خواهد انتخاب كند. لذا پس از آن می فرمايد:

«عقلت را جمع كن و انديشه ات را به كار گير و مالك كار خويش باش و بهره و نصيبت رادرياب...»
سپس آن بزرگوار اشاره می كند كه اگر اين كار را نمی پسندی از حكومت كناره گيری كن.

ب. دعوت به دانش و همنشينی با عالمان

يكی از راههای پرورش عقل، فراگيری دانشهای گوناگون است:

«العقل غريزة تزيد بالعلم و التجّارب؛[15]
عقل غريزه ای است كه به وسيله علم و تجربه رشد پيدا می كند.»
علم و دانش مقدمه عمل است و انسان برای تشخيص درست از نادرست و انجام كارهای پسنديده به آن نياز دارد. از باب نمونه علی(ع) به يكی از كارگزاران خود به نام كميل می فرمايد:
«يا كميل لا تأخذ الّا عنّا تكن منّا؛ای كميل، سرمايه علمی و عملی خود را جز از ما مگير تا از ما باشی.»

«يا كميل، ما من حركة اِلّا و انت محتاج فيه الی معرفة؛[16] ای كميل، هيچ حركتی نيست مگر اينكه تو در آن نياز به شناخت داری.»

از فراز ياد شده برمی آيد كه كارگزاران حكومتی در همه كارهای خود چه حكومتی و چه غير حكومتی نياز به شناخت و آگاهی دارند. تحقق اهداف حكومت دينی، اجرای شريعت، برخورد با دشمنان ... همه و همه نياز به دانش و آگاهی های گوناگون دارد. و در بسياری از موارد از عهده يك نفر برنمی آيد و شايد به همين جهت باشد كه يكی از سفارشهای علی(ع) به كارگزاران همنشينی و گفت و گوی با عالمان و نخبگان است:

«با دانشمندان و حكيمان فراوان گفت و گو كن. چرا كه گفت و گوی با آنان سبب آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانون است.»[17]

مقصود امام(ع) از فرازهای ياد شده تنها همنشينی و گفت و گوی صرف نيست، بلكه بهره گيری از آنان در مديريت و تحقق اهداف حكومت دينی است. و از اين روی، گفت و گوی با آنها سبب آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانون دانسته شده است.

ج. مشورت

يكی از راههای رشد عقلانی بهره گيری از مشورت است. مشورت يعنی ياری جستن از عقل و درايت و تجربه ديگران كه در آيات و روايات به آن سفارش شده است.[18] بی گمان رهبران جامعه، بيش از هر كس به دليل مسؤوليتهای گسترده خود نياز به مشورت دارند. در گفتار و سيره امام علی(ع) مشورت حضوری جدی دارد.

آن بزرگوار، در انتخاب كارگزاران و ديگر مسايل سياسی به رايزنی می پرداخت. و گاه به صراحت از آنان طلب مشورت می كرد.[19] و برای تربيت سياسی كارگزاران آنان را نيز به اين شيوه فراخوانده است. از باب نمونه در عهدنامه مالك اشتر، بحث مشروحی در باره بايسته ها و نبايسته های رايزنی دارد.[20]

از نگاه علی(ع) چون مشاوران حكّام و كارگزاران، نقشی مؤثر و گاه تعيين كننده در چگونگی اداره كشور و تحقق اهداف مادی و معنوی حكومت دارند بنابراين بايد در گزينش آنان ملاكها و معيارهای گوناگون، رعايت شود. مسامحه و اهمال كاری كارگزاران در اين ملاكها پيامدهای زيانباری برای كشور و حكومت در پی دارد.

پاره ای از ملاكهای گزينش مشاوران دارای جنبه های فنی و تخصصی است كه رعايت آن چندان نياز به سفارش ندارد چرا كه روشن است كه مثلاً مشاور نظامی بايد تجربه و آگاهی های كافی در مسايل جنگ و دفاع و امور نظامی داشته باشد و مشاور اقتصادی دارای تجربه و تخصص در اين رشته باشد. آنچه يادآوری آن بسيار ضروری است معيارهای اخلاقی است كه ممكن است ناديده گرفته شده و قربانی تجربه و تخصص گردد.

از اين روی، امام علی(ع) از كارگزاران خود می خواهد كه به اين معيارها توجه كافی داشته باشند و مشاوران خود را از كسانی گزينش نمايند كه دارای شهامت، سخاوت و مناعت طبع باشند. زيرا رأی و نظری كه از موضع ترس، بخل و طمع صادر شود هيچ ارزشی ندارد و مشاورانی كه چنين خصلتهايی داشته باشند نه تنها كمكی به كارگزار نمی كنند بلكه دست و پای او را می بندند، توكل را از او می گيرند و از قدرت برخورد او می كاهند. از باب نمونه علی(ع) به مالك اشتر چنين دستور می دهد:

«و لا تدخلنّ فی مشورتك بخيلاً يعدل بك عن الفضل، و يعدك الفقر و لا جباناً يضعفك عن الامور، و لا حريصاً يزيّن لك الشره بالجور؛[21] به هيچ روی در مشورت خويش از هيچ بخيلی مشورت مخواه، چرا كه بخيل تو را از فضل منصرف كرده و همواره تو را به فقر وتنگدستی تهديد می كند. و همچنين هيچ ترسو و بزدلی را كه از برخورد با جريانات ناتوانت می نمايد، و نه هيچ حريصی را كه برای تو افزون طلبی به ستم را، با همه زشتی آن، آرايش می دهد.»

امام علی(ع) در تحليل اين سخن كه با افراد سه گانه فوق مشورت نشود اشاره ای به ريشه مشترك آن سه خصلت دارد با اين بيان كه: ترس، بخل و حرص از بدبينی به خدا نشأت می گيرند. يعنی كسی كه بخيل است در حقيقت بينش نادرستی در مورد مائده گسترده الهی دارد و كسی كه گرفتار حرص است خزائن پايان ناپذير حق را محدود و همه چيز را برای خودمی خواهد. و كسی كه ترسو و بزدل است حمايتها و مددهای غيبی حق را قبول ندارد.

بدين ترتيب اگر در كسی هر يك از اين سه خصلت بود، دليلِ وجود ريشه آن يعنی بدبينی به خداست و اگر بدبينی به خدا وجود داشته باشد دو خصلت ديگر و گاه خصلتهای منفی ديگرنيز هست:

«فانّ البخل و الجُبن و الحرص غرائز شتی يجمعها سوء الظّن باللَّه؛[22]
پس، همانا بخل، ترس و حرص غريزه های پراكنده و گوناگونی هستند كه ريشه مشتركشان بدبينی به خداست.»

از فرازهای ياد شده می توان به يك نكته دقيق و ظريف ديگری نيز دست يافت و آن رابطه جهان بينی و اخلاق است. ريشه همه ضعفهای اخلاقی در ضعف جهان بينی و راه علاج و اصلاح اخلاق نيز، در مرتبه نخست تصحيح جهان بينی است.

نكته درخور يادآوری اين است كه آنچه در اين شيوه از نگاه علی(ع) اهميت دارد، تقابل و بررسی آراء از ابعاد گوناگون و گزينش بهترين آنهاست:
«هر كس خودرأی شد به هلاكت رسيد و هر كه با ديگران مشورت كرد، در عقلهای آنان شريك شد.»[23]

در جای ديگر آن حضرت می فرمايد:

«رأی ها را، برخی بر برخی ديگر عرضه كنيد كه رأی درست اين گونه پديد می آيد. رأی و نظر چون شيری كه برای بيرون آوردن كره آن در ميان مشك می ريزند و می زنند بزنيد، تا به وسيله تقابل آرا و برخورد انديشه ها به نظر درست برسيد.»[24]

فرازهای ياد شده، زيباترين سخنان در باره مشورت و بهره گيری از عقل جمعی و مشترك است. تأكيد و توصيه امام علی(ع) به كارگزاران به بهره گيری از اين شيوه بدين علت است كه كارگزاران نمی توانند به تنهايی همه مسايل را بفهمند. و در عمل گرفتار خطاهای فراوانی خواهند شد. بهره گيری از اين شيوه رويكردی است كه می تواند چنين ضعفی را جبران و ميزان خطاها را در عمل به حداقل برساند.

امروزه اگر كارگزاران حكومتی ما در رده های گوناگون از اين شيوه استفاده كنند شايد بسياری از سخنان و حركتهای ناهنجاری را كه پيامدهای زيانباری برای دين و دولت دارد، نگويند و انجام ندهند.

ه . تجربه اندوزی و استفاده از تجربه های ديگران

تجربه، در لغت از ريشه «جرب» و به معنای آزمودن است.[25] در دانش منطق «تجربيات» يكی از اقسام شش گانه قضايای يقينی: «اوليات، مشاهدات، تجربيات، حدسيات، متواترات، فطريات» است. و آن قضايايی است كه عقل به وسيله تكرار مشاهدات، به آن دست می يابد. در تكرار مشاهدات، حكمی در نفس رسوخ می كند كه هيچ شكی در آن ندارد.[26] امام علی(ع) در روايات بسياری تجربه را يكی از روشهای تربيت عقل معرفی كرده است.[27]

از سخنان آن بزرگوار استفاده می شود كه دو عامل علم و تجربه، در تربيت عقل نظری نقش زيادی دارند:
«عقل استعداد طبيعی است كه با علم و تجربه افزايش پيدا می كند.»[28]
«تجربه ها تمام نشدنی و عاقل از سوی آنها در زيادت است.»[29]

روايات ياد شده و امثال آن بيانگر پيوندی مستحكم ميان تجربه اندوزی و رشد عقل است. با هر تجربه ای عقل طبيعی به رشدی تازه دست يافته و از دانش و بينشی تازه برخوردار می گردد چرا كه به فرموده علی(ع):

«التجربة علم مستانف؛[30]
علم جديد به وسيله تجربه ها به دست می آيد.»
افزون بر اين، اميرالمؤمنين علی(ع) بهره گيری از تجربه های ديگران را امری لازم و عامل موفقيت و انتخاب درست دانسته است. سخنان آن بزرگوار در اين باره نيز بسيار است؛ تنها به يك نمونه بسنده می كنيم:

«پسرم، بيش از آنكه دلت سفت و عقلت مشغول شود به ادب كردن تو پرداختم، تا مجدّانه به كار برخيزی و از تجربه هايی كه ديگران زحمت آن را كشيده اند بهره مند گردی و خود از رنج جستجو بياسايی و از پرداختن به تجربه مجدّد معاف شوی؛ و از اين راه حاصل آنچه ما آزموديم در اختيار تو قرار می گيرد.»[31]

تفكر، دانش آموزی، رايزنی و ... در تربيت سياسی كارگزاران بسيار مهم و مربوط به بُعد نظری عقل است اما بُعد بسيار مهم و ارزشمند ديگر در تربيت سياسی توجه به عقل عملی يا همان اخلاق است. گرايش به نيكی ها، ارزشها و خوبی ها و دوری از رذيلت هاست. هرچند شماری از متخصصات تعليم و تربيت پنداشته اند كه پرورش نيروی عقلانی در تربيت كافی است و اين شيوه تربيت اخلاقی را نيز تضمين می كند ولی با توجه به نقش نيروی عقلانی در پرورش اخلاقی می توان گفت كه پرورش اين نيرو برای پرورش اخلاقی كافی نيست. چرا كه تسلط پاره ای از تمايلات شخصی انسان را در موارد گوناگون از فعاليت باز می دارد.

گاهی نفوذاين تمايلات به اندازه ای است كه بهترين افراد تربيت شده را نيز تحت تأثير قرار می دهد. به طور كلی نيروی عقلانی با همه اهميت آن به خاطر محدوديتهای آن نمی تواند در همه شؤون زندگی راهنمای انسان باشد و حركت او را در حفظ ارزشهای انسانی تضمين نمايد. بنابراين، تربيت اخلاقی نيز اهميت ويژه ای دارد. در اين زمينه در همين مقاله توضيح بيشتری خواهيم داشت.

2. روش الگويی

يكی از روشهای تربيتی امام علی(ع) ارائه الگوی عملی است. ارائه الگو به كارگزاران از ابعاد گوناگون در تربيت آنان مؤثر است. كارگزاران با شناخت ويژگيهای الگو و يا مشاهده رفتار الگو از آن پيروی می كنند.

در جهان بينی اسلامی، پشتوانه باور به رسالت پيامبر گرامی اسلام(ص) و امامت پيشوايان معصوم اصل الگومداری است. خداوند در دروه های گوناگون پيامبران را فرستاده تا مردم بويژه مسؤولان حكومتی از رفتار آنان پيروی كرده و آنان را درابعاد گوناگون زندگی الگوی خود قرار دهند.

به همين دليل بسياری از پيامبران در قرآن به عنوان امام و اسوه معرفی شده اند.[32] از باب نمونه قرآن در باره اسوه بودن پيامبر اسلام چنين می فرمايد:

«لقد كان لكم فی رسول اللَّه اسوة حسنة ...؛[33] برای شما رسول خدا الگوی نيكو و پسنديده ای است.»
در روايات نيز از امامان معصوم(ع) به عنوان الگو[34] و «ميزان»[35] و يا «ميزان العدل»[36] ياد شده است.

پيامبر و امام، كه الگو و ميزان است، يعنی روش زندگی او در زوايای گوناگون فردی و اجتماعی درخور پيروی است. الگو بودن آن بزرگواران ويژه زمان و مكان خاصی نيست و برای همه انسانها تا روز قيامت درخور پيروی است. در سيره علوی، بحث از الگو و تأكيد بر روش الگويی با مطرح ساختن روش زندگی پيامبر اسلام(ص) به عنوان برجسته ترين الگوی تربيتی آغاز می شود:

«و لقد كان فی رسول اللَّه(ص) كاف لك فی الاسوة ... فتأسّ بنبيّك الاطيب الاطهر(ص) فان فيه اسوةٌ لمن تأسی و عزاءً لمن تعزی و احبّ العباد الی اللَّه المتأسی بنبيّه و المقتص لاثره...؛[37] برای تو كافی است كه رسول خدا(ص) را الگو و اسوه خود قرار دهی ... پس به پيامبر خود كه پاك و پاكيزه است الگو بگير، چرا كه او خوب الگويی است برای الگوخواهان، ونسبت شايسته و نيكويی است برای كسی كه بخواهد به او نسبت داشته باشد. محبوب ترين بندگان در نزد خداوند بنده ای است كه از پيامبرش پيروی كند و جای بر جايگاه قدم او نهد.»

امام علی(ع) در فرازهای ياد شده پس از روشن كردن جايگاه اسوه گيری از سيره نبوی، عموم مردم چه كارگزاران و چه غير آنان را به پيروی رفتاری از آن حضرت تشويق و پيشگامان اين راه را از محبوب ترين بندگان خدا می داند. آن بزرگوار در ادامه همين خطبه بهره مندی از چنين الگويی را از منّتها و نعمتهای بزرگ خدا بر بندگانش می داند كه با پيش روی داشتن آن در همه ابعاد زندگی بی هيچ دغدغه و لغزشی می توان آن را پی گرفت و در مسير هدايت گام زد.

امام علی(ع) در برشماری عوامل مؤثر بر شخصيت خود نيز، سيره نبوی را كليدی ترين الگوی جهت دهنده خود دانسته و يادآور می شود كه در زندگی همواره با پيامبر(ص) همگام و همراه بوده و همچون سايه ای آن حضرت را دنبال می كرده است و به اندازه يك لحظه با او مخالفت نكرده است.[38]

و ايشان نيز، هر روز نكته ای از اخلاق نيك را برايشان آشكار می ساخته است.[39] امام علی(ع) در برخی از نامه ها و خطبه ها به صراحت از الگو بودن خود نيز برای كارگزاران سخن گفته است و خويشتن را پيشوايی كه بايد در همه زندگی از جمله رفتار سياسی الگو قرار گيرد معرفی می كند. از باب نمونه:

وقتی كه خبر می رسد يكی از كارگزاران او به نام عثمان بن حنيف به يك مهمانی مجلل رفته و با شكم بارگان هم سفره شده ضمن هشدار و پند و اندرز به اينكه باور نمی كردم كه بر سر سفره جمعيتی بنشينی كه مستمندشان محروم و توانگرشان حضور داشته باشند می نويسد:

«آگاه باش كه هر مأموم و پيروی، امام و پيشوايی دارد كه به ناچار بايد به او اقتدار كند و از نور دانش او بهره جويد. آگاه باشيد كه امام شما از دنياتان به همين دو جامه كهنه و فرسوده، و دو قرص نان بسنده كرده است.

آگاه باش، شما نمی توانيد چنين باشيد. اما مرا با پرهيزگاری و تلاش و كوشش و عفت و پايداری ياری دهيد به خدا سوگند كه از دنيای شما طلا و نقره ای نيندوخته ام و از زمين آن يك وجب ذخيره نكرده ام ...»[40]

آنگاه امام(ع) فصلی در باره بی ارج بودن دنيا و زهد و پارسايی خويش آورده و سپس چنين می نويسد:

«اگر می خواستم كه از عسل مصفا و مغز گندم و لباس پرنيان بهره گيرم، برای من ميسر بود. اما هيهات كه هوای نفس بر من چيره شود و حرص و آز به گزينش غذاها وادارم كند، وشايد كه در حجاز و يمامه كسی باشد كه به يك قرص نان محتاج است و روی سيری را نديده؛ يا سير بخوابم در حالی كه اطراف من شكمهای گرسنه و جگرهای تشنه باشند. آيا می توانم به اين قانع باشم كه بگويند: اين است امير مؤمنان، حال آنكه در ناملايمات روزگار شريك آنان نباشم، يا در تنگنای معيشت با آنان برابری نكنم؟!»[41]

آن بزرگوار در چندين جای ديگر،[42] بر نقش الگوی زندگی و سيره اهل بيت و از جمله خود او به عنوان يكی از اهل بيت تأكيد كرده و يادآور می شوند كه:

«به اهل بيت پيامبر(ص) بنگريد؛ از آن سو كه آنان گام برمی دارند برويد؛ پای در جای آنان بگذاريد كه هرگز آنان شما را از هدايت بيرون نمی برند و به پستی و هلاكت نمی افكنند. اگر سكوت كردند سكوت كنيد و اگر قيام كردند همراهشان قيام كنيد. از آنان پيشی نگيريد كه گمراه می شويد و از آنان عقب نمانيد كه تباه می گرديد.»[43]

در خطبه ديگر با دعوت به الگوبرداری از اهل بيت(ع) و با برشماری برخی از ويژگيهای شخصيتی خود، راه هر گونه توجيه و بهانه جويی را بر همگان می بندد و آنان را به الگوبرداری گفتار و رفتار خود فرا می خواند.[44]

از اين نمونه ها در سخنان علی(ع) بسيار است و نشان می دهد كه آن بزرگوار در تربيت مردم بويژه كارگزاران از اين شيوه بهره می گرفته است. ياران و كارگزاران آن حضرت نيز، از اين سيره پيروی كرده و به آن حضرت اقتدا می كردند. و اين امر سبب شد كه بيشتر اصحاب وكارگزاران با پيروی از اين شيوه به مراتب بالايی از شايستگی و توانايی دست يابند.

امام علی(ع) با گذر از الگو بودن زندگی پيامبر اسلام(ص) و اهل بيت(ع) و خودش به نقش ويژه ديگر الگوها در عرصه های گوناگون بويژه در عرصه های سياسی و اجتماعی، از حاكمان و كارگزاران می خواهد كه الگوی درستی برای ديگران باشند:

«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛[45] مردم به حاكمان و كارگزاران خود شبيه ترند تا به پدرانشان.»

تأثر مردم از كارگزاران ريشه در الگوگيری و همانندسازی دارد. هرچند امام(ع) در گفتار بالا در صدد توصيف واقعيت و تأثر جامعه از حال و هوا و رفتار سياسی اند نه تأييد آن در همه موارد. اما پيام ضمنی اين كلام، تأكيد بر نقش الگويی حاكمان و كارگزاران در زندگی انسانهاست. از اين روی امام(ع)برای الگوهای غير معصوم هشدارها و ويژگيهايی را لازم شمرده است.[46]

3. تشويق و تنبيه

يكی از شيوه های مهم و اساسی در تربيت، تشويق و تنبيه است. انسان به گونه ای طبيعی از تشويق لذت برده و از تنبيه روی گردان است. ساختار روانی و عاطفی انسان به گونه ای است كه اگر تشويق شود به كارهای نيك علاقه بيشتری پيدا كرده و انگيزه اش برای فعاليت بيشتر می گردد. تنبيه، نيز عاملی است برای جلوگيری از كارهای ناپسند و يا انجام كارهای زشت.

بی گمان، هر دو در تربيت انسان نقش مؤثر دارند. به كارگيری اين شيوه در همه مراحل زندگی مفيد و سازنده است، ولی در دوران اقتدار انسان توجه به آن اهميت بيشتری دارد. امروزه كارشناسان تربيتی بر استفاده از اين شيوه در تربيت افراد تأكيد فراوان دارند.[47] قرآن نيز در آيات بسياری بر اين شيوه صحه گذاشته است.[48]

البته انسانهايی چون اميرالمؤمنين علی(ع) كه از لحاظ تربيتی در سطحی بسيار عالی قرار دارند كارهای پسنديده رابه خاطر پاداش و تشويق و كارهای ناپسند را به خاطر كيفر و عقوبت انجام نمی دهند وترك نمی كنند: «الهی ما عبدتك خوفاً من عقابك و لا رغبةً فی ثوابك و لكن وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك.»[49]

البته اين استثناء است. در عموم انسانها بويژه در باره كارگزاران به كارگيری اين شيوه ضروری است. حاكم اسلامی نسبت به اعمال همكاران و معاونان و كارگزاران خود نمی تواند بی تفاوت باشد و بايد از عملكرد افراد صالح و خدوم قدردانی و به افراد غير صالح و منحرف هشدار دهد و در برابر هر يك موضع مناسب بگيرد.

گفتار و رفتار امام علی(ع) در تربيت و هدايت همگان بويژه كارگزاران نه تنها بيانگر به كارگيری شيوه تشويق و تنبيه است كه آن بزرگوار با توجه به ضرورت اين شيوه چنين می فرمايد:

«و لا يكوننّ المحسن و المسيی ء عندك بمنزلة سواء فانَ فی ذلك تزهيداً لاهل الاحسان فی الاحسان و تدريباً لاهل الاسائة علی الاسائة و الزم كلاً منهم ما الزم نفسه؛[50] مبادا كه نيكوكار و بدكار در نزد تو يكسان باشند. چرا كه برابر بودن آنان سبب دلسردی نيكوكاران از كار نيك و تشويق و تجری بدكاران به كار ناشايست شود. با هر يك با نوع تعهدی كه خود را بدان ملزم ساخته، برخورد كنی.»

در فرازی ديگر از همان نامه آمده است كه:

«همواره از آنان ستايش كن و كار ارزشمندی را كه به آن آزموده شده اند، برشمار چه يادآوری مكرر كارهای ارزشمند آنان، شجاع را به جنب و جوش آورده و وامانده را ترغيب می كند.»[51]
در دو فراز ياد شده امام علی(ع) به دو نكته مهم و اساسی زير اشاره دارند:
1. تشويق نيكوكاران در گسترش نيكيها تأثير فراوان دارد و ديگران را نيز به كارهای نيك تشويق می كند.
2. كارگزاری كه خدمتی و يا كار نيك ديگری انجام داده بايد همواره مورد ستايش باشد و به يك بار تشويق بسنده نشود بلكه در هر مناسبتی بايد اشاره ای به آن بشود.

رعايت اين شيوه در تربيت سياسی كارگزاران بسيار مؤثر است و زمينه تلاشهای باارزش تر آنان را فراهم می سازد. و به ديگران نيز می آموزد كه شخصيت را بايد از راه عمل و خدمت و شايستگی كارآيی به دست آورد نه وابستگی و تملق و چاپلوسی و يا اعمال ديگر.

برخورد امام(ع) با كارگزاران و مديران خود نيز، بر اساس همين شيوه استوار بود. از باب نمونه:
هنگامی كه «عُمر بن ابی سلمه مخزومی» كارگزار «بحرين» را برای همكاری و همراهی در جهاد با معاويه فرا خواند و به جای او «نعمان بن عجلان زرقی» را نصب كرد در نامه ای چنين نوشت:

«ولايت بحرين را به «نعمان بن عجلان» سپرده و تو را عزل می كنم، نه به دليل نكوهش و توبيخ چه آنكه تو مأموريت خود را به خوبی انجام داده و امانت را به خوبی ادا كردی. پس به سوی ما بيا، بدون آنكه مورد سوء ظن يا مستوجب سرزنش و يا متهم و گنهكار باشی. همانا قصد حركت به سوی ستم پيشگان شام را دارم و می خواهم كه با من باشی، چرا كه تو از كسانی هستی كه در جهاد با دشمن و استوار ساختن ستون دين بدانها اعتماد دارم.»[52]

امام در نامه بالا، ضمن تقدير از تلاش كارگزار و نماينده خود در بحرين، و دفع هر گونه توهمّ نابجا در مورد عزل او، اشاره می كند كه او را به عنوان همكار و همراه نزديك خود برای كاری مهمتر به حضور طلبيده است.

از اين نمونه ها در سخنان علی(ع) فراوان است تنها به فهرست برخی از آنها اشاره می كنيم:

علی(ع) از مردم كوفه به دليل فداكاری آنها در جنگ جمل قدردانی كرد.[53] ياد شهدای بصره [54] و كارگزاران شهيدش را گرامی داشت.[55] و از صفات و برجستگی های نيكوی زندگانی آنها ياد می كرد.[56] در چندين مورد از محمد بن ابی بكر و مالك اشتر ستايش و قدردانی كرده است.[57]

امام علی(ع) همان گونه از كارگزاران خوب تقدير و ستايش كرده، هرگاه كارگزاران و مديران خود را در شرايطی می ديد كه به دليل تخلفات و يا سهل انگاری ها مستوجب نكوهشند، بدون فوت وقت، هشدار و اخطار لازم را داده و در اصلاح يا عزل كارگزار ناصالح به سرعت اقدام می كرد.[58] با مطالعه دوران حكومت پنج ساله امام علی(ع) به نمونه های زيادی در اين باره برخورد می كنيم. از باب نمونه:

بخشی از نامه امام به «منذر بن جارود عبدی» را كه به دليل خيانتی كه مرتكب شده، مورد نكوهش وی قرار گرفته می آوريم:

«اما بعد، پاكی پدرت مرا در باره تو به فريب افكند، فكر كردم از او پيروی می كنی و به راه او می روی، اما بر اساس گزارشاتی كه به من رسيده تو دربست پيرو هوای نفس شده ای و برای آخرتت چيزی باقی نگذاشته ای، به آبادی دنيايت با تباه ساختن دينت پرداخته، و در راه پيوند فاميل، از دينت بريده ای. اگر آنچه به من رسيده واقعيت دارد، شترِ سواری خانواده ات و بند نعلت از تو پربهاتر است.

و هر كس مانند تو چنين باشد صلاحيت ندارد كه با او شكافی پر شود، و يا به وسيله او كاری سامان پذيرد، يا منزلت او را بالا برند و يا در امانت شريك گردد و يا بر درآمدهای دولت امين شناخته شود. اينك با رسيدن اين نامه خودت را نزد من معرفی كن.»[59]

انواع تشويق و تنبيه

در اصل مسأله هيچ ترديدی نيست. مهم، نوع به كارگيری و اجرای درست اين شيوه است. بی ترديد اگر تشويق و تنبيه درست به كار گرفته شوند در تربيت و اصلاح كارگزاران نقش مهمی را ايفا خواهند كرد. چرا كه ممكن است سهل انگاری و يا تندروی در به كارگيری آن پيامدهای زيانباری را در پی داشته باشد. بنابراين آنچه مهم است اين است كه مربيان بتوانند از اين روش گرانبها با شناخت گونه های آن و همچنين حد و مرزهای آن سود ببرند.

تشويق و تنبيه گونه های گوناگونی دارد: نگاه محبت آميز، احترام، ستايش، نوازش عملی، دادن هديه و پاداش همگی از گونه های تشويق به شمار می آيند و می توان با توجه به جايگاه فرد و موقعيت زمانی و مكانی او از هر كدام كه مناسب تر است سود جست.

سرزنش، بی حرمتی و بی اعتنايی، جريمه، كيفر، بدنامی و ... از گونه های تنبيه به شمار می آيند. علی(ع) ياران و اصحابش را با توصيف و تعريف و عبارتهای حماسی تأييد و تشويق می كرد. از باب نمونه در خطبه ای خطاب به آنان چنين فرمود:
«شماييد ياران حق و برادران دينی و ايمانی كه در روز جنگ و سختی چون سپر نگهبان حق هستی ...»[60]

امام علی(ع) پيش از جنگ صفين طی نامه ای شماری از كارگزارانش را ضمن ستايش و تقدير از آنان برای همكاری و همراهی در جنگ بر ضد معاويه دعوت كرد.[61]

رعايت حدّ و مرزها

تشويق و تنبيه نيز همانند هر كار ديگری بايد قانون مند و در چارچوب خاص خود به كار گرفته شود تا پيامدهای مطلوب خود را بر جای گذارد.

1. دليل تشويق و يا تنبيه بايد شفاف و روشن باشد. تا كارگزار بداند در برابر چه كاری تشويق و يا تنبيه شده است. اين شيوه سبب می شود كه وی به آن كار استمرار بخشد و يا از آن پرهيز كند.

به عنوان نمونه: نصب عتاب بن اسيد به عنوان كارگزار مكه [62] و احترام ويژه امام صادق(ع) به هشام [63] و بيان دليل آن از سوی پيامبر(ص) و امام صادق(ع) می تواند الگوی بسيار خوبی برای ما باشد.

بيان علت تشويق و تنبيه نه تنها موجب تقويت رفتار مورد نظر يا دوری از آن در كارگزار می گردد كه شبهه تبعيض را نيز از ذهن ديگر كارگزاران می زدايد و راهكار جديدی برای رسيدن به تشويق و دوری از تنبيه به آنها می آموزد.

2. در انواع تشويق و تنبيه هر چند ستايش و يا تنبيه جزيی باشد نبايد تبعيض صورت گيرد چرا كه اين كار اثر آن را از بين می برد و مشكلات جديدی را به وجود می آورد و از باب نمونه: اگر فردی صرفاً به دليل دوستی و يا وابستگی به حاكم تشويق شود و يا از تنبيه او صرف نظر گردد، اين كار موجب غرور كاذب در وی شده و دل سردی ديگر كارگزاران را در پی خواهد داشت.

3. حاكم نبايد تلاش يكی را به ديگری نسبت داده و ارزش خدمت او را كمتر از آنچه هست به شمار آورد. بزرگی شخص نبايد موجب آن شود كه كار كوچكش را بزرگ بشمارند و معروف و مشهور نبودن وی نبايد سبب گردد كه خدمت پر ارجش كوچك جلوه داده شود.[64] در تنبيه نيز نبايد از حدّ اعتدال خارج شد چرا كه افراط در آن آتش لجاجت را شعله ور می سازد و اين كار با فلسفه تنبيه ناسازگاری دارد.

تنبيه همانند امر به معروف و نهی از منكر بايد از مراحل نرم و آسان به مراتب سخت و خشن انتقال يابد. در هر حال راه جبران خطا را نبايد بست. داستان مصقلة بن هبيره [65] و نامه امام به اشعث بن قيس [66] و ... نمونه های بسيار خوبی برای شيوه تنبيه به شمار می آيند.

4. تشويق لزوماً نبايد مستلزم هزينه های سنگين و بار مالی بر بيت المال باشد. بلكه گاهی بر شمردن كارهای مهم كارگزاران امر تشويق را محقق می سازد.[67] البته اين سخن به معنای نفی پاداشهای مالی نيست.

مقصود اين است كه نبايد بر آن تكيه داشت. علی(ع) در همين خصوص چنين می فرمايد:

«اگر پيامبران دارای سلطنت و قدرت بودند و خداوند گنجهای طلا و باغهای سرسبز وخرم را در اختيار آنان می گذاشت به گونه ای كه همه سركشان سر تعظيم فرود می آوردند، اما مناسب نبود زيرا در آن صورت ايمان آنها به خاطر ترس و يا طمع و علاقه به ماديات بود وخلوص نيت ايشان از بين می رفت.»[68]

5. افزون بر همه اينها، تشويق و تنبيه بايد فوری و پس از انجام كار خوب و يا بد صورت پذيرد و متناسب با كارهای انجام شده باشد. در برابر كاری كوچك نبايد جايزه ای بزرگ داد و يا تنبيهی شديد كرد.

و يا به عكس در برابر كاری بزرگ و شايسته تشويقی كوتاه و كم بها داد. و يا تنبيهی سبك كرد. تشويق و تنبيه بايد به گونه ای باشد كه موجب غرور و لجاجت نشود. برای هر يك از گونه های تشويق و تنبيه و همچنين حد و مرزهايی كه آورديم می توان نمونه هايی از سخنان امام علی(ع) ارائه داد. ولی به خاطر آنكه بحث به دراز نكشد شما را به منابعی كه در پاورقی آمده است ارجاع می دهيم.[69]

4. شيوه نظارت

تربيت سياسی كارگزاران از راه نظارت و مراقبت بر آنان يكی ديگر از شيوه های تربيتی امام علی(ع) بود. آن بزرگوار هر چند همواره به كارگزاران خود پند و اندرز داده و به ياد خدا و ترس از قيامت فرا می خواند و با موعظه و هشدارهايی تكان دهنده آنان را متوجه وظايف و مسؤوليتهای خود می كرد، اما هرگز بدين بسنده نمی كرد چرا كه ايشان به خوبی می دانست كه قدرت همواره ميل به اقتدارطلبی و تماميت خواهی دارد.

و هر انسانی به جز معصوم همواره در معرض وسوسه های قدرت قرار می گيرد. از اين روی، از شيوه نظارت با انواع گوناگون آن استفاده می كرد. نقش مثبت و تأثير فراوان اين شيوه در تربيت و مهار قدرت غير قابل انكار است. طبيعی است كه اگر كارگزاران بدانند كه بر عملكرد آنها نظارتی وجود دارد. در انجام كارها دقت بيشتری خواهند كرد و كمتر دچار خطا و تخلّف می شوند.

از نامه امام به عثمان بن حنيف كارگزار بصره [70] و نامه های ايشان به «زياد بن ابيه» كارگزار فارس [71] و نامه آن بزرگوار به مصقله بن هبيره،[72] كارگزار «اردشير خرّه» يكی از شهرهای ايران آن روز، و نامه ايشان به اشعث بن قيس،[73] كارگزار آذربايجان و... برمی آيد كه امام علی(ع) در دوره حكومت پنج ساله خود از اين شيوه بهره گرفته از كارهای كلی و جزئی كارگزاران خود باخبر بوده است.

در بسياری از اين نامه ها جمله هايی چون: «به من خبر داده اند»، «گزارشگران گزارش كرده اند»[74] خطاب به كارگزاران بازتاب يافته كه بيانگر حضور نيروهای امام در جای جای سرزمينهای اسلامی برای رساندن اخبار به مركز است، اين تعبيرها بيانگر آن است كه امام(ع) از اين راه كاركرد كارگزاران خود را به گونه ای دقيق زير نظر داشته است.

امام(ع) بهره گيری از اين شيوه را به كارگزاران برجسته خود همانند مالك اشتر سفارش می كرد:
«ای مالك، كارهای كارگزارانت را به وسيله جاسوسان راستگو و باوفا، زير نظر بگير، چرا كه اين عمل سبب می شود كه آنان به امانتداری و خوش رفتاری با مردم وا داشته شوند. همچنين كاركنان و ياران خودت را نيز به شدت زير نظر بگير.»[75]

بيشتر عزل و نصبهای كارگزاران آن حضرت بر اساس گزارشهايی بود كه از مأموران سرّی خود دريافت می كردند. از باب نمونه هنگامی كه به امام(ع) گزارش دادند يكی از پسرعموهايش در بيت المال بی دقتی كرده امام(ع) او را چنين سرزنش می كند:

«از خدا بترس و اين اموال را به صاحبانش بازگردان و اگر چنين نكنی و خدا مرا ياری دهد تا برتو دست يابم و كيفرت دهم؛ شمشيری را به خون تو آغشته خواهم كرد كه هر كس را بدان بزنم به دوزخ روان گردد سوگند به خدا، اگر فرزندانم حسن و حسين كاری همانند كار تومی كردند، در حق آنان گذشت نمی كردم و بدون ترديد حق ديگران را از آنان بازپس می گرفتم.»[76]

در حكومت دينی و شيوه تربيتی امام علی(ع) با فرزندان و نزديكترين ياران، نيز همانند ديگر مردم رفتار می شود اگر به فرض آنان حيف و ميل، سهل انگاری در حق الناس و انجام مسؤوليت خود داشته باشند با قاطعيت با آنان برخورد خواهد شد.

از نامه ياد شده و ديگر نامه ها برمی آيد كه حاكم اسلامی موظف است برای نظارت بر كارگزاران راه كارهای مناسبی را بيابد و كارگزاران خود را زير نظر داشته باشد؛ در صورتی كه نياز به راهنمايی و يا هشدار داشته باشند آنان را راهنمايی كرده و به آنان هشدار دهد. و در صورت عملكرد خوب آنان را تشويق و در صورتی كه عملكرد آنان منفی باشد نكوهش و يا عزل و ديگری را به جای آنان نصب كند.

نكته درخور يادآوری اين است كه نظارت و بازرسی نبايد به گونه ای باشد كه كارگزاران را ازكار خود دلسرد و به حاكم بدبين كند. جاسوسان نبايد اجازه داشته باشند در كارهای مديران دخالت كنند. از آنان تعبير به «عين = چشم» شده است. او چشم حاكم است، وظيفه چشم تنها ديدن و گزارش كردن است. تجزيه و تحليل و تصميم گيری به عهده مغز ورهبر است.

5. نشان دادن لغزشگاهها

تحقق اهداف حكومت دينی و انجام وظايف و اجرای حقوق در پرتو نظم و از راه قانون امكان پذير است. از اين روی، هنگامی كه امام علی(ع) به اعزام كارگزاران برای مناطق گوناگون می پرداخت ضمن يادآوری های لازم وظايف آنان را طی نامه هايی به گونه ای روشن و شفاف بيان كرده و هشدار می داد كه پس از اين حجت تمام است اگر تخلفی صورت گيرد بهانه ای مورد پذيرش نخواهد بود.[77] از باب نمونه آن بزرگوار در عهدنامه خود به مالك اشترمی نويسد:

«بايسته است كه اين مجموعه را به مثابه ميثاقی، كه چون حجّتی است بر تو، پايه و مايه عمل سياسی و نظام خود قرار داده و از آن سر باز نزنی، چرا كه در صورت سقوط در وادی خودبينی و خودرأيی و انحراف از نظم قانون هيچ عذر و بهانه ای از تو پذيرفته نيست.»[78]

علی(ع) برای برخی از كارگزاران، ريز وظايف آنان را مشخص می كرد. حتی برای برخی از آنان شيوه و چگونگی برخورد آنها را با غير مسلمانان بيان می كرد ...[79]

در عين حال، با بيان لغزشگاهها به آنان هشدار می داد. بسيار پيش می آيد كه افرادی قصد ارتكاب خلاف و يا خيانتی را ندارند اما به دليل ناآگاهی و نشناختن لغزشگاهها ناخواسته گرفتار شده اند. كه اگر به آنان هشدار داده می شد دچار مشكل نمی شدند. اين مسأله نسبت به كارگزاران حكومتی مصداق بيشتری دارد؛ زيرا گروهی فرصت طلب و زيرك همواره در صددند با لغزاندن كارگزار از قدرت و موقعيت او سوء استفاده كنند؛ خطری كه هر چه صاحب قدرت با نفوذتر و قوی تر باشد شدت بيشتری می يابد.

بيشترين كسانی كه ممكن است كارگزاران را از راه حق و انصاف منحرف كنند، اقوام و اطرافيان اويند. آنان به اعتبار قرابتشان با كارگزار ممكن است به اموال مردم دست درازی كنند و به هنگام خريد و فروش با بی انصافی با ديگران معامله كنند و همه امتيازات را از آنِ خود كنند. بر همين اساس علی(ع) به مالك اشتر سفارش می كند كه:

«هرگز به هيچ يك از حاشيه نشينان و خواصّ خودت زمينی مبخش و به هيچ روی، اجازه نده كه از سوی تو طمع پيدا كنند در احداث مزرعه ای كه كشاورزان مجاورشان در سهم آب يا كاری كه انجام داده اند متضرر شوند.

به گونه ای هزينه كشتزار اينان بر آنان تحميل شود كه در اين صورت در عيش و نوششان بهره ای نخواهی داشت ولی ننگ كار آنها در دنيا و آخرت بر شخص تو خواهد بود.»[80]

در زمان علی(ع) زمين بيشترين اهميت را داشته است. امروزه امتيازات و انحصارات خاصّ و همچنين مقاطعه كاری ها و ... نبايد به آنان واگذار گردد.

علی(ع) اگر می ديد كه وضعيت مالی و معيشتی يكی از كارگزارانش به گونه ای غير عادی دگرگونی پيدا كرده هشدار می داد و به بازخواست از او می پرداخت. از باب نمونه: شريح قاضی را به دليل خريد خانه ای به هشتاد دينار سرزنش كرد كه مبادا از مال حرام باشد و اگر از حلال باشد از عزت قناعت به دام ذلت دنياطلبی افتادن است.[81]

زياد بن ابيه، يكی ديگر از كارگزاران امام علی(ع) است آن بزرگوار چند هشدار به او دارد:
الف. زياد در وصول ماليات و خراج سختگيری كرده و پيش از موعد، آن را مطالبه می كرد. علی(ع)

در اين باره اين چنين می فرمايد:

«استعمل العدل و احذر العسف و الحيف، فانّ العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعوا الی السّيف؛[82] ای زياد، عدالت را به كار بند و از زور و ستم دوری كن؛ زيرا كه زور و فشار، سبب می شود كه مردم ديار خود را ترك كنند و ظلم و ستم، مردم را به شمشير و قيام می خواند

در نامه ای ديگر، از برخورد نادرست زياد، با فرستاده امام برای دريافت مالياتها استفاده كرده و در باره رفاه طلبی و تجمل گرايی او (استفاده از غذاهای رنگارنگ و ...) هشدار داده و از او می خواهد كه در شيوه زندگی خود تجديد نظر كند.[83]

و در نامه ای ديگر نسبت به شيطنت معاويه برای جذب او هشدار می دهد:
«آگاه شدم كه معاويه نامه ای به تو نوشته و می خواهد تو را بلغزاند و می خواهد در تيزی و تندی تو رخنه كند، پس از او برحذر بوده و بترس، چه او شيطانی است كه از پيش و پس و راست و چپ شخص می آيد تا ناگهان در هنگام غفلت و بی خبری، در آيد و عقلش را بربايد.»[84]

هشدارهای امام از لغزشهای اساسی زياد و جذب شدنش به معاويه جلوگيری كرد ولی پس از شهادت امام(ع) و صلح امام حسن(ع)، معاويه با همدستی مغيرة بن شعبه زياد ابن ابيه را جذب حكومت خود كرد.[85] او پس از آن از مخالفان اهل بيت(ع) شد و با نفرين امام حسن(ع) به مرض طاعون مبتلا شد و از دنيا رفت.[86]

يكی ديگر از عوامل لغزش كارگزاران تأمين نشدن زندگی آنان است. اگر حقوق كارگزاران زندگی آنان را تأمين نكند دچار اضطراب روحی شده و در انجام وظايف خود سستی می كنند و گاه برای جبران كمبود مخارج زندگی خود به اموال بيت المال و يا مردم دست اندازی می كنند. اين مسأله در مورد قاضيان از اهميت بيشتری برخوردار است. از اين روی، امام علی(ع) به مالك اشتر چنين دستور می دهد:

«ثم اكثر تعاهد قضائه، و افسح له فی البذل ما يزيل علّته، و تقلّ معه حاجتُهُ الی النّاس، واعطه من المنزلة لديك ما لا يطمع فيه غيره من خاصّتك، ليأمن بذلك اغتيال الرّجال له عندك؛[87] سپس چگونگی قضاوتش را همواره زير نظر بگير و به او به اندازه كافی بخشش كن تا عذری برای تخلف نداشته باشد و محتاج به مردم نگردد. و او را نزد خويش گرامی دار به گونه ای كه ديگر خواصّ تو در وی طمع نكنند و از دسيسه ها و سعايت های آنان احساس امنيت كند.»

امام علی(ع) در فرازهای ياد شده به دو نكته اساسی و مهم اشاره می كند:
الف. نيازهای مادی قضات زمينه ای است برای لغزش. لذا بايد كمبود او از اين جهت برطرف گردد.
ب. موقعيت سياسی او به گونه ای باشد كه در انجام وظيفه از اعمال نفوذ هيچ مقامی نگرانی نداشته باشد.

6. بهره گيری از تاريخ

با اينكه حوادث و رويدادهای تاريخی مربوط به گذشته است، ولی تأثير و نقش آن در حال و آينده ادامه دارد و تأثير هر رويدادی را نمی توان به زمان و مكانی خاصّ محدود كرد. به همين دليل شناخت تاريخ و كشف قانونها و سنتهای آن به برنامه ريزی آينده كمك می كند. منابع دينی: قرآن و روايات، انسان را به تأمل و تعقل به قوانين حاكم بر تاريخ فرا می خواند. نمونه های قرآنی و روايی در اين باره بسيار است:[88]

از باب نمونه: علی(ع) به يكی از كارگزارانش به نام «حارث همدانی» پس از آنكه از وی می خواهد كه به قرآن و پندهای آن گوش فرا داده و حلال خدا را حلال و حرام آن را حرام بشمارد می نويسد:

«و صدّق بما سلف من الحقّ و اعتبر بما مضی من الدّنيا لما بقی منها، فانّ بعضها يشبه بعضاً، و آخرها لاحق باولها و كلّها حائل مفارق؛[89] آنچه از حقايق زندگی پيشينيان در قرآن آمده تصديق كن، از (حوادث) گذشته دنيا برای باقی مانده آن عبرت گير، چرا كه بعضی از آن همانند بعضی ديگر است. و پايانش به نخستين آن ملحق می گردد اما همه آن گذرا و ناپايدار است.»

امام علی(ع) در نامه ای ديگر می فرمايد:

«استدل علی ما لم يكن بما قد كان فانّ الامور اشباه.»[90]
در دو نامه ياد شده به همانندی حوادث و رويدادهای تاريخی و همچنين بهره گيری از حوادث گذشته برای حال و آينده سفارش شده است. در پاره ای از سخنان علی(ع) به قلمرو بهره گيری و ابعاد گوناگون آن: «اعتقادی، اخلاقی و سياسی» نيز اشاره شده است. از بين آنها تنها به بُعد سياسی آن اشاره می كنيم: درس تاريخ در بخش سياست بسيار مهم است و هيچ مدير و سياستمداری از آن بی نياز نيست.

چرا كه با وجود تنوع و تفاوتی كه در احوال اجتماعی و سياسی جوامع گوناگون وجود دارد، امور و قواعد ثابتی نيز هست كه گذر زمان و تغيير مكان و ديگر عوامل نمی تواند آن را تباه كند. علی(ع) همگان بويژه كارگزاران عالی نظام را به شناخت اين قواعد ثابت دعوت می كند. در حقيقت آن حضرت خواهان است كه در تاريخ و دگرگونيهای آن و همچنين علل و عوامل آن بينديشند و قوانين حاكم بر آن را بيابند و به كاربندند.

علی(ع) در نهج البلاغه به اين واقعيت تصريح می كند. آن حضرت پس از اثبات اين معنی كه تاريخ يكی از منابع شناخت و دارای ضابطه و قانون است و قوانين حاكم بر آن نيز قابل برابری بر موارد مشابه و همانند است.

اشاره می كنند كه بايد با دقت و تأمل عوامل عزت و عظمت ملتهای بزرگ را پيدا كنيد و از آن بهره ببريد و عوامل شكست و نابودی برخی از ملتها را نيز شناسايی و از آن پرهيز كنيد:

«و احذروا ما نزل بالامم قبلكم من المَثُلات بسوءِ الافعال و ذميم الاعمال فتذكروا فی الخير و الشّر احوالهم و احذروا ان تكونوا امثالهم؛[91] هشيار باشيد كه در دام گرفتاريها و سختی هايی كه در نتيجه كردار زشت گريبانگير امتهای گذشته و ملتهای پيشين شده نيفتيد! در باره رويدادهای نيك و بد تاريخ زندگی آنان بينديشيد و بيدار باشيد كه همانند ايشان نشويد.»

پس از سخنان ياد شده امام می فرمايد:

«پس از تأمل و انديشه در اختلاف رويدادهای زشت و زيبای تاريخ ملتهای گذشته، مواظب باشيد كه آنچه را موجب عزت و سربلندی و نابودی دشمنان و رمز عافيت و سلامتی و عامل رفاه و خوشی و پيوند اجتماعی تشخيص داده ايد به گونه ای جدّی عمل كنيد.»[92]

از سخنان ياد شده استفاده می شود كه:

تاريخ يك منبع شناخت تجربی و دارای ضابطه و قانون است؛ و قوانين حاكم بر تاريخ ثابت، تداوم قدرت و حكومت و جامعه اسلامی، بسته به رعايت دقيق اين قوانين است. بنابراين، برای اينكه كارگزاران نظام اسلامی به خوبی بتوانند به وظايف و مسؤوليتهای خود عمل كرده و از نظام اسلامی پاسداری كنند، مطالعه دقيق و تحليلی تاريخ امتهای پيشين، ضرورتی اجتناب ناپذير است.

ولی از آنجا كه اين مطالعه و تحليل برای همه ميسر نيست، علی(ع) به عنوان كسی كه اطلاع كافی و دقيق از سرگذشت همه ملتها دارد، در باره راز پيروزی و رمز سقوط برخی از ملتها چنين می فرمايد:

«فالزموا كلّ امر لزمت العزّة ... من الاجتِناب للفرقة، و للّزوم للالفة، و التحاض عليها و التواصی بها و اجتنبوا كل امر كسر فقرتهم و اوهن منّتهم من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوس و تخاذل الايدی ...؛[93] به سراغ كارهايی رويد كه موجب عزّت و اقتدار آنان شد ... از تفرقه و پراكندگی پرهيز كردند و بر الفت و همگامی همت گماشتند، و يكديگر را به آن سفارش كردند.

و از هر كاری كه ستون فقرات آنان را در هم شكست و قدرتشان را سست كرد اجتناب ورزيدند، يعنی از كينه های درونی، بخل و حسادت و پشت كردن به هم و ايجاد سستی بين جامعه سخت دوری گزينند.»

امام علی(ع) پس از آنكه راز و رمز پيروزی و سقوط يك امت، يك حكومت و يك مدير را بازگو می كند، به تحليل يك نمونه عينی تاريخی از زمان حكومت كسری ها و قيصرها تا ظهور اسلام و پيروزی نهضت پيامبر اسلام پرداخته و پس از آن آينده تاريخ را بر اساس سنتهای تاريخی پيش بينی كرده و هشدار می دهد كه اگر وضع موجود ادامه يابد سقوط نهضت اسلامی، حتمی و اجتناب ناپذير است.

با توجه به نمونه های ياد شده و ديگر نمونه هايی كه به خاطر طولانی شدن مقاله از آوردن آن صرف نظر كرديم، مطالعه تحليلی تاريخ امتهای پيشين، برای تربيت سياسی همه مردم بويژه كارگزاران حكومتی امری لازم و ضروری است.

7. روش پند و اندرز

يكی از شيوه های متداول در تربيت استفاده از پند و اندرز است. منابع دينی: قرآن و سخنان پيامبران و امامان معصوم(ع) پر از پند و اندرزهاست. قرآن نيز پند و اندرز را به عنوان شيوه ای برای دعوت و هدايت مردم پذيرفته است.

«ادع الی سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة ...»[94]

در سخنان علی(ع) نيز پند و اندرز فراوان به كار رفته و در تربيت سياسی كارگزاران نيز از آن استفاده شده است. آن بزرگوار به هنگام بيان حقوق متقابل حاكم و مردم، پند و اندرز را يكی از حقوق مردم بر عهده حاكم دانسته است.[95] علی(ع) در مقام عمل نيز، در تربيت سياسی مردم و كارگزاران

از روش پند و اندرز كمك گرفته است:

موعظه های آن حضرت به كارگزاران بر سه گونه است:
الف. برخی مربوط به اخلاق و رفتار فردی آنان است. چون: خدامحوری، آخرت گرايی، بی توجهی به دنيا، ياد مرگ، حقّ مداری، عدل گرايی و ...

ب. برخی از پند و اندرزها نيز مربوط به اجتماع و چگونگی برخورد با مردم است. چون:

اجرای عدالت در ميان مردم، رفتار عادلانه با غير مسلمانان، اطاعت از رهبری، ارتباط مستقيم با مردم، مشورت و رايزنی با مردم، هم نشينی با عالمان و حكيمان، توجه به مصالح مردم (مردم گرايی)، عفو و گذشت و ... صلح گرايی، پای بندی به تعهدات، پرهيز از خون ريزی های به ناحقّ و ...

ج. بخشی از توصيه های علی(ع) به كارگزاران مربوط به شناخت آفات قدرت و حكومت و پرهيز از آن است: از باب نمونه: پرهيز از عجب و خودپسندی، خيانت، طمع، حرص، ستم، رشوه خواری و ... دوری از ثناگويان و چاپلوسان، پرهيز از منّت بر مردم دربرابر خدماتی كه به آنها ارائه داده می شود، پرهيز از شعارها و وعده های بدون عمل. به عنوان نمونه:

«از منّت بر مردم با تكيه بر خدمات خود، از مبالغه و گزافه گويی در عملكرد و از دادن وعده هايی كه تخلف تو آن را در پی خواهد داشت پرهيز كن چرا كه منّت ارزش خدمات را از بين می برد. گزافه گويی فروغ حق را می گيرد و خلف وعده سبب خشم خدا و مردم است.»[96]

به هنگام تصميم گيری از شتابزدگی، سستی و سهل انگاری، حركتهای مبهم و ... پرهيز كن. حكومت و قدرت بيش از هر چيز غرورآفرين است و كارگزاران بيش از ديگران در معرض خيانت و خطا و خودكامگی ... و ديگر آفات قرار می گيرند. بنابراين، كارگزاران بايد از خودكامگی، بی اعتنايی به مردم و خشم و عصبانيتهای بيجا پرهيز كنند.[97] از صدها نمونه كه علی(ع) در محورهای سه گانه يادآور شده تنها به چند نمونه اشاره می كنيم:

«انّ عملك ليس لك بطعمة و لكنّه فی عنقك امانة و انت مسترعی لمن فوقك ...؛[98] فرمانداری و ولايت برای تو وسيله آب و نان نيست بلكه امانتی است در گردنت. تو بايد پيرو مافوق خود باشی، در باره رعيّت نبايد استبداد به خرج دهی در مورد بيت المال به هيچ روی، جز با احتياط و اطمينان اقدام مكن ...»

علی(ع) در نامه ياد شده و چند نامه ديگر[99] حكومت و مناصب آن را امانتی می داند كه خيانت آن در درجه نخست سرافكندگی در مقابل پروردگار را به دنبال دارد.

امام(ع) به قاضی اهواز، چنين نوشت:
«اعلم يا رفاعة انّ هذه الامارة امانة فمن جعلها خيانة عليه لعنة اللَّه الی يوم القيامة ...؛[100] ای رفاعه، اين حكومت امانت است هر كس در آن خيانت كند لعنت خدا تا روز قيامت بر او باد.» «و ليكن احب الامور اليك اوسطها فی الحقّ و اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعية؛[101] بايد كه محبوب ترين امور در نزد تو ميانه ترين در حقّ،شامل ترين آن در عدل و جامع ترين آن برای رضايت مردم باشد.»
امام در سخنان فوق، به معيارهايی چون: حق گرايی، عدالت گرايی و مردم گرايی در اداره حكومت توصيه كرده است.

نمونه های ياد شده، دليل روشنی بر به كارگيری شيوه پند و اندرز از سوی آن حضرت است.

امروز، نيز می توان از اين شيوه در تربيت سياسی كارگزاران بهره گرفت. گاه يك جمله، يك تذكر، يك اندرز، انسان را بيدار و او را از اعمال خود آگاه می سازد. گاه يك موعظه انسان را به تفكر وا داشته و به خودسازی ترغيب می كند. انسان موجودی است كه فطرتاً نياز به موعظه دارد و گرايشهای فطری فرد با پند و اندرز شكوفا می شود. موعظه قلب انسان را بيدار و متوجه خدا می كند. از اين روی، امام علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می فرمايد:

«احی قلبك بالموعظة؛[102]

قلبت را با پند و اندرز زنده كن.»
پند و اندرزهای علی(ع) كارگزارانی چون: سلمان فارسی، مالك اشتر، محمد بن ابی بكر و... را تربيت كرد. كارگزارانی كه جز به رضايت خدا و اجرای حق و عدل به چيز ديگری فكرنكردند.
شيوه هايی كه امام علی(ع) برای تربيت سياسی كارگزاران خود به كار می گرفتند فراوان است. در اين مقال تنها به مهمترين آنها بسنده كرديم؛ به اميد آنكه در فرصتی ديگر به ديگر روشها نيز بپردازيم.

پی نوشت ها:

[1]. نهج‏البلاغه، نامه 38.
[2]. محمدباقر هشيار، اصول آموزش و پرورش، 22، دانشگاه تهران.
[3]. دهخدا، لغتنامه، 6601-5، چاپ جديد.
[4]. همان، ج‏13865-9.
[5]. علامه مجلسی، بحارالانوار، 163-38؛ شرتوتی «اقرب الموارد»، 557-1، بيروت، موسی نجفی، تأملات سياسی در تاريخ تفكر اسلامی، مجموعه مقالات، ج‏123-1 و 124، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
[6]. آمدی، غررالحكم و دررالكلم، 375-3، 254، 420، 103، ج‏430-6، ج‏211-5، ج‏574-4؛ اصول كافی، ج‏671 و 266.
[7]. ابن‏منظور، لسان العرب، 474-11، ادب الحوزه.
[8]. يادنامه دومين كنگره هزاره نهج‏البلاغه، 194، وزارت ارشاد و بنياد نهج‏البلاغه.
[9]. سوره نحل، آيه 125.
[10]. نهج‏البلاغه، خطبه 3.
[11]. تصنيف غرر، 52 و 64؛ نهج‏البلاغه، خطبه 239 و 102 و 82، كلمات قصار 37 و 88، 413.
[12]. سيدحسين شيخ‏الاسلامی، گفتار اميرالمؤمنين علی(ع)، 1160، انصاريان.
[13]. همان، 1163.
[14]. نهج‏البلاغه، نامه 63.
[15]. غررالحكم و دررالكلم، ج‏32-2.
[16]. ابن‏شعبه حرانی، تحف‏العقول، 165، اسلاميّه.
[17]. نهج‏البلاغه، نامه 53.
[18]. آل‏عمران، 159؛ شوری، 38، حكيمی‏ها، الحياة ج‏166 164-1.
[19]. نهج‏البلاغه، خطبه 216.
[20]. همان، نامه 53.
[21]. همان.
[22]. همان.
[23]. همان، حكمت 161.
[24]. حكيمی‏ها، الحياة، ج‏149-1، نشر فرهنگ اسلامی.
[25]. ابن‏منظور، لسان العرب، ج‏229 228-2، دار احياء التراث العربی.
[26]. محمدرضا مظفر، المنطق، 293، قم.
[27]. غررالحكم و دررالكلم، 95-4؛ ج‏177-1، 260، ج‏75-3، 407، 428؛ الحياة، 99 101-1، بيست روايت در باره تجربه گرد آورده است.
[28]. غررالحكم و دررالكلم، 32-2.
[29]. همان، 1، 312، 397.
[30]. بحارالانوار، 68، 342.
[31]. نهج‏البلاغه، نامه 31؛ در اين باره، الحياة، 99 101-1 نمونه‏های ديگری را نيز نقل كرده است.
[32]. انعام، 90 83، انبياء، 73.
[33]. احزاب، 21.
[34]. تضيف غرر، 116.
[35]. بحارالانوار، 172-36؛ الحياة، 449-2.
[36]. همان، 323-52.
[37]. نهج‏البلاغه، خطبه 159.
[38]. همان، 197.
[39]. همان، خطبه 192 و 45.
[40]. همان، نامه 45.
[41]. همان.
[42]. همان، خطبه 97 و 87.
[43]. همان، خطبه 97.
[44]. همان، خطبه 87.
[45]. بحارالانوار، ج‏46-75.
[46]. نهج‏البلاغه، حكمت 73؛ تضيف غرر، 237؛ اصول كافی، 105-2.
[47]. دكتر علی شريعتمداری، تعليم و تربيت اسلامی، 209 و 210.
[48]. انعام، 160؛ بقره، 229؛ نساء، 179؛ لقمان، 8؛ شمس، 9 و 10 و ...
[49]. دلائل الصدق، 545-2؛ نهج‏البلاغه، حكمت 229.
[50]. نهج‏البلاغه، نامه 53.
[51]. همان.
[52]. همان، نامه 42.
[53]. همان، نامه 2.
[54]. همان، خطبه 218.
[55]. همان، نامه 34 و 35.
[56]. همان، نامه 13.
[57]. همان، نامه 46، 27، 35.
[58]. همان، نامه 5، 41، 43، 40؛ علی‏اكبر ذاكری، سيمای كارگزاران، ج‏406-1.
[59]. همان، نامه 59.
[60]. همان، خطبه 118.
[61]. ابن‏ابی‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج‏183-3.
[62]. بحارالانوار، 21، 122 و 124.
[63]. شيخ عباس قمی، سفينةالبحار، ج‏419-2.
[64]. نهج‏البلاغه، نامه 53.
[65]. همان، 43.
[66]. نهج‏البلاغه، نامه 5؛ ابن‏ابی‏الحديد، ج‏297-1، ج‏34-14.
[67]. نهج‏البلاغه، نامه 53.
[68]. همان، خطبه 192.
[69]. نهج‏البلاغه، نامه 40، 41، 43، 50، خطبه 90، ابن‏ابی‏الحديد، ج‏138-15، سيمای كارگزاران، علی‏بن‏ابی‏طالب(ع)، ج‏406-1، 346 ...
[70]. همان، نامه 45.
[71]. همان، نامه 21؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن‏ابی‏الحديد، ج‏197-16.
[72]. همان، نامه 43.
[73]. همان، نامه 5.
[74]. همان، نامه 33، 40، 43 و ...
[75]. همان، نامه 53.
[76]. همان، نامه 41.
[77]. سيمای كارگزاران علی بن‏ابی‏طالب اميرالمؤمنين(ع)، ج‏397-1؛ نهج‏البلاغه، نامه 25، 26، 27، 41، 51 و 53.
[78]. نهج‏البلاغه، نامه 53.
[79]. همان، نامه 19.
[80]. همان، نامه 53.
[81]. همان، نامه 3.
[82]. همان، حكمت 476؛ سيمای كارگزاران، ج‏376-1.
[83]. ابن‏ابی‏الحديد، ج‏197-16.
[84]. نهج‏البلاغه، نامه 44.
[85]. ابن‏ابی‏الحديد، ج‏184-16.
[86]. سفينةالبحار، ج‏580-1؛ مروج الذّهب، ج‏26-3.
[87]. نهج‏البلاغه، نامه 53.
[88]. آل‏عمران، 137؛ نمل، 69؛ اعراف، 101؛ روم، 9؛ الحياة، 138-1 و 139.
[89]. نهج‏البلاغه، نامه 69.
[90]. همان، نامه 31.
[91]. همان، خطبه 192.
[92]. همان.
[93]. همان.
[94]. نحل، 125.
[95]. نهج‏البلاغه، خطبه 34.
[96]. همان، نامه 53.
[97]. همان.
[98]. همان، نامه 5.
[99]. دعائم‏الاسلام، 531-2.
[100]. همان.
[101]. نهج‏البلاغه، نامه 53.
[102]. همان، نامه 31.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید