فصل چهارم: اقسام ولایت

فصل چهارم أقسام ولايت

در سه فصل گذشته، از چيستی و هستی ولايت و راه نيل به آن سخن به ميان آمد. اكنون در چهارمين فصل: اقسام ولايت، يعنی ولايت تكوينی و تشريعی، تبيين می شود. لكن قبل از ورود به بحث لازم است، مطالبی به عنوان مقدمات اين فصل مطرح گردد.

مقدّمه اوّل: معنای حقيقی و اعتباری

اعتبار گاهی در مسئله حقيقی يا اعتباری بودن وجود به كار می رود. در اين اصطلاح اعتباری بودن، يعنی تحقق بالعرض داشتن، مثلًا وقتی گفته می شود:

ماهيت، امری اعتباری و وجود، امری حقيقی است، به اين معناست كه تحقق اوّلًا و بالذات به وجود تعلق دارد و ثانياً وبالعرض متعلق به ماهيت است. چنان كه گفته می شود: نهر جاری است. آن چه كه در واقع جريان دارد آب است.

مقدّمه دوم: نيازمندی امور اعتباری به علت

در جهان چيزی به طور تصادفی و خارج از نظام علت و معلول و بدون سبب فاعلی يافت نمی شود. از اين رو همه امور حقيقی و اعتباری متّكی به علتی هستند كه آن ها را ايجاد يا اعتبار می كند.

مقدّمه سوم: استناد همه امور به خداوند

براساس توحيد ربوبی، پيدايش هر چيزی به خداوند سبحان استناد پيدا می كند، و هرچه كه سهمی از هستی داشته باشد، چه حقيقی و چه اعتباری، به خداوند مرتبط است و خداوند آنها را ايجاد كرده است.

مقدّمه چهارم: مرجع ولايت تكوينی و تشريعی

انقسام ولايت، به ولايت تشريعی و ولايت تكوينی، به اين معناست كه ولايت بر تشريع و تكوين از آن ولی است. زيرا علّت، سايه افكن و سرپرست معلول و معلول مولّی عليه و تحت تربيت علّت است، اگر علّت كار حقيقی انجام دهد، مانند آن كه درخت يا انسانی را بيافريند، در اين صورت علّت، ولی آن امر تكوينی، يعنی ولی التكوين است و اگر كار اعتباری انجام دهد، مانند آن كه به چيزی امر و يا از چيزی نهی كند، در اين صورت ولی اعتبار و به عبارتی، ولی التشريع خواهد بود.

بنابر اين، بازگشت ولايت تكوينی به ولايت بر تكوين و به عبارتی ولی التكوين و ولايت تشريعی به ولايت بر تشريع و به عبارتی ولی التشريع، خواهد بود.

ولايت تكوينی و تشريعی خداوند

پس از توجه به مقدمات مذكور، روشن می شود، خدای سبحان هم دارای ولايت تكوينی است و هم دارای ولايت تشريعی، زيرا بر اساس توحيد ربوبی تنها خداوند است كه با اعمال ولايت، جهان هستی را اداره كرده و اوست كه همواره به انحاء گوناگون ربوبيت خود را اعمال می كند. و نيز بر اساس پذيرش نبوت و فراغت از اثبات وحی، تنها خداست كه حق وضع قانون دارد و قوانين وضع شده را توسط پيامبرلله به مردم ابلاغ می كند.

آياتی كه در قرآن ولايت تكوينی و تشريعی خداوند را بيان می كند، دو دسته هستند، بعضی آيات هم ولايت تكوينی را بيان می كند و هم ولايت تشريعی را، و بعضی ولايت تشريعی را.

از جمله آياتی كه جامع ولايت تشريعی و تكوينی است، آيه معروف به آيه الكرسی است كه می فرمايد:
اللّه ولی الّذين امنوا يخرجهم من الظّلمات إلی النّور (1) خداوند ولی مؤمنان است در تكوين و تشريع.

اما بيان ولايت تشريعی به اين صورت است كه خداوند با وضع قوانين نورانی انسان ها را از ظلمت به نور هدايت می كند، چنان كه قرآن را نور ناميده و فرمود: كتاب أنزلناه إليك لتُخرج النّاس من الظّلمات إلی النّور بإذن ربّهم إلی صراطِ العزيز الحميد (2) قرآن بر پيامبر نازل شده، تا مردم را به نور هدايت كند.

بنابر اين خداوند با وضع قوانين و احكام نورانی و ابلاغ آن ها، ولايت خود را نسبت به مؤمنان اعمال می كند و اين احكام و قوانين، برخی تكليفی اند، نظير وجوب و حرمت و استحباب و كراهت و برخی وضعی اند، مانند صحت و بطلان و طهارت و نجاست.

1- سوره بقره، آيه 257.

2- سوره إبراهيم، آيه 1.

بيان ولايت تكوينی باين صورت است كه خداوند بر گرايش ها و كشش های درونی انسان و توفيقات او ولايت دارد، وجوب نماز و روزه و امثال آن برای همگان يكسان تشريع شده است، اما يكی به آن گرايش و كشش پيدا می كند، و ديگری اين گرايش را ندارد، زمام اين گرايش درونی كه يك امر تكوينی است، به دست خدای سبحان است.

بنابر اين آيه مبيّن ولايت تشريعی خدا بر قوانين تشريعی و ولايت تكوينی او بر دل ها و قلوب انسان ها است.

آيه ذيل در مقام بيان ولايت تشريعی خداوند است كه می فرمايد: وما كان لمؤمنٍ ولا مؤمنه إذا قضی الله ورسولهُ أمراً أن يكونَ لهمُ الخيره من أمرهم ومن يعص الله ورسوله فقد ضلّ ضلالًا مبينا (1) اگر چه همه انسان ها در تكوين با اختيار خلق شدند، اما احدی حق ندارد، بعد از حكم خدا و رسول به مخالفت برخاسته و امر ديگری را اختيار نمايد و هر كس عصيان كند، در ضلالت و گمراهی آشكار واقع شده است.

1- سوره أحزاب، آيه 63.

از اين كه آيه به كسانی كه با امر خدا و پيامبر مخالفت كنند، نسبت عصيان داده، استفاده می شود، در آيه از ولايت و فرمان تشريعی خداوند سخن گفته شده است. زيرا در برابر ولايت تكوينی، هيچ كس را يارای عصيان و مخالفت نيست.

از ديگر آياتی كه در آن از ولايت تشريعی سخن گفته آيه اولواالامر است كه می فرمايد: يا أيّها الّذين ءامنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرّسول واولی الأمر منكم (1) از خدا و رسول و اولوا الأمر اطاعت كنيد. به لحاظ اين كه اطاعت در جايی است كه اختيار باشد و محدوده اختيار انسان در امور تشريعی است، اين آيه ناظر به ولايت تشريعی خداوند است.

1- سوره نساء، آيه 59.

انحصار ولايت در خداوند

آيات قرآن در ارتباط با ولايت الهی دو دسته هستند. آياتی كه ولايت را منحصر در خدای سبحان می داند و آياتی كه ولايت غير خدا را نفی می كند، آياتی كه ولايت غير خدا را نفی می كند، نيز دو دسته هستند. آياتی كه مدلول آن ها، اين است كه از غير خدا كاری ساخته نيست و آياتی كه می گويد: توجّه به غير خدا نه تنها لغو و بی اثر است، بلكه زيانبار نيز هست.

آياتی كه به روشنی دلالت می كنند، ولايت منحصراً از آن خدای سبحان است و از غير خدا كاری ساخته نيست، متعدد است. از جمله آيه ای است كه می فرمايد: والظّالمون مالهم من ولی ولا نصير ء امّ اتخذوا من دونه أولياء فاللّه هو الولی وهو يحيی الموتی وهو علی كلّ شی ء قدير (1) ظالمان ولی و ياوری ندارند، آيا آن ها غير خدا را ولی خود برگزيدند، در حالی كه ولی تنها خداست و اوست كه مردگان را زنده می كند و اوست كه بر هرچيزی تواناست.

1- سوره شوری، آيات 8 و 9.

اين آيه شريفه به بيان روشنی ولايت و نصرت را از ظالمين نفی می كند كه لازمه آن اثبات ولايت برای خداوند است و در قسمت بعد ولايت را منحصر در خدا می داند زيرا معرفه بودنِ خبر، يعنی «الولی» وآمدن خبر معرفه بعد از ضمير فصل (هو) مفيد حصر است.

يعنی غير خدا هرچه هست، باطل است و هيچ سهمی از ولايت ندارد، از اين رو آن ها كه غير خدا را ولی خود قرار دادند، كار باطل و بيهوده ای انجام دادند. به دنبال بيان حصر ولايت در خداوند، دليل آن را ذكر كرده و می فرمايد: فقط خدا به مردگان حيات می بخشد و قدرت مطلقه از آن اوست.

در آيه ديگری می فرمايد: وهو الّذی ينزّل الغيث من بعد ما قنطوا وينشر رحمته وهو الولی الحميد (1)خداست كه باران را بعد از نااميدی مردم نازل می كند و رحمتش را منتشر می فرمايد و او ولی است كه محمود مطلق است. اين آيه نيز ولايت را منحصر در خدا می داند.

1- سوره شوری، آيه 28.

در آيه: واللّه أعلم بأعدائكم وكفی باللّه وليّاً وكفی باللّه نصيراً (1) می فرمايد: خداوند به دشمنان شما آگاه است و او شما را كفايت می كند؛ هم در ولايت، هم در نصرت خدا كافی است و به غير خدا نيازی نيست.

آياتی كه می گويد از غير خدا كاری ساخته نيست، از جمله آن ها، آيه ومثل الّذين اتّخذوا من دون اللّه أولياء كمثل العنكبوت اتّخذت بيتاً وإنّ أوهن البُيوت لَبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون (2) در اين آيه حال كسانی كه غير خدا را به عنوان ولی اتّخاذ نمودند، تشبيه كرده است به حال كسانی كه به تار عنكبوت تمسك می كنند، همان طوری كه تار عنكبوت سست بنياد و لرزان است و از آن كاری برای انسان ساخته نيست، از غير خداوند نيز كاری ساخته نيست. زيرا غير خداوند ولايت ندارد، تا بتواند كاری انجام دهد.

1- سوره نساء، آيه 45.
2- سوره عنكبوت، آيه 41.

براهين انحصار ولايت تكوينی در خداوند

برای تبيين مطلب و اين كه ولايت در انحصار خداوند است، براهينی اقامه می شود كه با استفاده از آن ها اثبات می شود، غير خداوند ولايت ندارد.

برهان اول، علم مطلق خداوند ولی كسی است كه از كار مولّی عليه آگاهی داشته باشد، كسی كه از ديگران بی خبر است بر او ولايت ندارد و خداوند عليم مطلق است پس ولايت برای خداوند ثابت است. قرآن می فرمايد: شيطان و ذريه او را اولياء خود قرار ندهيد. زيرا آن ها شاهد خلقت نظام آفرينش و خودشان نبوده اند وچون شاهد نبوده اند، آگاهی ندارند،

پس آن ها را اولياء خود اتخاذ نكنيد افتتّخذونه وذريّته أولياء من دونه وهم لكم عدوّ بئس للظالمين بدلًا ء ما اشهدتهم خلق السّملْاوات والأرض ولا خلق أنفسهم (1) از اين آيه استفاده می شود، كه چون شيطان و ذريه او هنگام خلقت نظام هستی حضور نداشتند، از آن آگاهی ندارند وچون آگاهی ندارند، ولايت نيز ندارند، تا سرپرستی و تدبير امور را به عهده بگيرند و اگر ادعا كردند، ادعای آن ها دروغ است.

برهان دوم، قدرت مطلقه ولی كسی است كه قدرت اداره مولّی عليه را داشته باشد، اولياء دروغين به دليل اين كه در آفرينش نقشی نداشته اند، هرگز ولی نيستند و خداوندچون قادر مطلق است، ولايت بر همه چيز در انحصار خداوند است، از اين رو فرمود: وما كنت متّخذ المضلّين عضداً (1) من هرگز گمراه كنندگان را كمك نمی گيرم.

1- سوره كهف، آيه 50- 51.

برهان سوم، مالكيت مطلقه الهی كسی می تواند ولايت ديگران را به عهده بگيرد كه اولًا خالق آن ها بوده و ثانياً مالك نفع و ضرر آن ها باشد. وچون خداوند هم خالق نظام هستی و انسان ها است و هم مالك نفع و ضرر آن ها، بر همگان ولايت مطلقه دارد. قرآن می فرمايد: قُل من ربّ السّملْاوات والأرض قُل اللّه قُل أفاتّخذتم من دونه أولياء لا يملكون لأنفسهم نفعاً ولا ضرّاً (2)

بگو: چه كسی پروردگار آسمان ها و زمين است؟ بگو: خدا. بگو: آيا اوليائی غير از او برای خود برگزيده ايد كه مالك سود و زيان خود نيستند تاچه رسد به اين كه مالك سود و زيان شما باشند.

1- سوره كهف، آيه 15.
2- سوره رعد، آيه 61.

گاه انسان می پندارد كه خود يا ديگری توان اداره امور وی را دارد، اما قرآن می گويد: آنكه نظام آفرينش را اداره می كند خدای سبحان است، زيرا او مالك سود و زيان شماست و در پی اين مطلب فرمود: قُل اللّه خالق كلّ شی ء وهو الواحد القهّار (1)

بگو: خداوند خالق هرچيز است، اين اصل را كه خداوند خالق است، مشركين قبول داشتند، اما آن ها وحدت قاهره خداوند را انكار می كردند، از اين رو در پايان آيه فرمود: خداوند هم خالق هر چيز است و هم وحدت قاهره دارد و اگر وحدت او قاهره است، در مقابل او غيری نيست، تا انسان او را به عنوان ربّ بپذيرد.

برهان انحصار ولايت تشريعی در خداوند

انسان به مقتضای حكمت الهی برای هدفی آفريده شده است، هدف خلقت انسان در دنيا، به دليل اين كه دار تزاحم است، تحقق پيدا نمی كند، از اين رو هدف خلقت با حيات جاودان محقّق می شود. برای نيل به هدف، راهی لازم است تا با طی كردن آن به هدف نائل شود و راهی كه انسان را به هدف می رساند، دين و صراط مستقيم الهی است، دين مجموعه قوانين است كه با آن هدف هماهنگ است.

1- سوره رعد، آيه 16.

تنها كسی می تواند، دين را برای انسان وضع كند كه از آن هدف، يعنی معاد انسان آگاهی داشته باشد و خداوند تنها كسی است كه از معاد انسان آگاه است، پس فقط او می تواند قوانين را برای تربيت انسان در جهت نيل به آن هدف مقرّر كند.

جهل انسان نسبت به معاد و قيامت موجب شده است، تا خداوند رسول خود را برای همه جهانيان مبعوث كند وما أرسلناك إلّا كافّه للنّاس (1) وچيزهايی را به انسان تعليم كند كه آموختن آن مقدور انسان نباشد.

چنان كه فرمود: كما أرسلنا فيكم رسولًا منكم يتلوا عليكم اياتنا ويزكّيكم ويعلّمكم الكتاب والحكمه ويعلّمكم مالم تكونوا تعلمون (1) پيامبر را فرو فرستاديم تا به شما انسان ها خبرهايی را بياموزد كه هرگز آموختن آن مقدور شما نبود.

1- سوره سبأ، آيه 28.

زيرا علوم بشری هرچه ترقی كند در محدوده عالم طبيعت است، اما علم به معاد و علم به حقايق اشياء آن چنان كه در برزخ و قيامت آشكار می شود، علمی است كه علوم انسانی و دانش تجربی قادر به تحصيل آن نيست.

تنها راه دانستن اين علوم شهود غيب است كه به وحی و الهام الهی حاصل می شود. به عنوان مثال؛ انسان از كجا می تواند تمثّلِ حرمت غيبت را، آن طور كه قرآن بيان می كند، به صورت اكل مردار دريابد، آن جا كه فرمود: ولايغتب بعضكم بعضاً أيحبّ أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتاً (2) يافتن آثار مردارخواری در انسان غيبت كننده.

هرگز به علوم بشری ارتباط ندارد، تا با پيشرفت آن علوم كشف شود، راه كشف آن، شهود مسائل برزخ و مواقف قيامت است. از اين رو انسان هرگز از پيش خود نمی تواند- نسبت به حليت و حرمت اشياء نظر دهد.

1- سوره بقره، آيه 151.
2- سوره حجرات، آيه 12.

حتّی تمامی نوابغ و فرزانگان نسبت به آن چه كه پيامبر مأمور ابلاغ آن است، امّی و نادانند. بالاتر از اين، آن كه فرشتگان نيز صرف نظر از تعليم انسان كامل كه آگاه بر علوم الهی است، جاهل و ناآگاهند. چنان كه فرشتگان بعد از تعليم اسماء توسّط آدم به حقايق آگاه شدند.

آن جا كه فرمود: وعلّم ادمَ الأسماء كلّها (1) خداوند آدم را به اسماء و حقايق آگاه كرد. و سپس فرمود: يا ادم أنبئهم بأسمائهم (2) آدم فرشتگان را به حقايق آگاه كرد.

بنابر اين، جز خداوند و آن كس كه آگاه به علوم الهی است، هيچ كس قادر به پرورش و تدبير آدمی نيست. زيرا جز او كسی بر اسرار آدمی و انجام و نهايت او آگاه نيست.

1- سوره بقره، آيه 31.
2- سوره بقره، آيه 33.

چنان كه حضرت عيسی (عليه السلام) فرمود: إنّ اللّه ربّی وربّكم فاعبدوه هلْاذا صراط مستقيم (1) از دلايلی كه بر ربوبيت خداوند و شايستگی او برای ارائه برنامه، جهت تدبير و تربيت انسان اقامه شد، استفاده می شود كه فقط خداوند انسان را به صراط مستقيم هدايت می كند و انسانی كه خواهان نجات است، بايد در اين صراط مستقيم طی طريق كرده و او را عبادت كند.

علاوه بر ادلّه گذشته، آيات فراوانی در قرآن هست كه هدايت را در انحصار خداوند می داند. از جمله آيه ذيل است قُل إنّ هُدی اللّه هو الهدی (2) وچون هدايت منحصر در هدايت الهی است، بعد از هدايت او جز ضلالت نيست فماذا بعد الحق إلّا الضلال(3)

1- سوره آل عمران، آيه 51.
2- سوره بقره، آيه 120.
3- سوره يونس، آيه 32.

از اين رو اگر كسی چيزی را بدون اتّكاء به وحی، حلال يا حرام شمرد، به خدا افترا بسته است. چنان كه فرمود: قُل اللّه أذِنَ لكم أم علی اللّه تفترون (1) آيا خداوند به شما اذن داده است يا اين كه بر او افتراء بسته ايد.

در جای ديگر فرمود: ولا تقولوا لما تصف ألسنتكم الكذب هلْاذا حلال وهلْاذا حرام لتفتروا علی اللّه الكذب (2) و برای آن چه كه زبان شما به دروغ می پردازد مگوئيد: اين حلال است و آن حرام، تا بر خدا دروغ ببنديد.

مشركين هرگز به عنوان كسی كه ادعای پيامبری می كند حكمی را به دروغ به خدا نسبت نمی دادند. بلكه عليرغم اعتقاد به خالقيت خداوند و اعتقاد به ولايت و سرپرستی تكوينی او، ولايت تشريعی و جعل قوانين را كه در انحصار خداوند است، به غير خدا نسبت می دادند و بهانه آن ها اين بود كه به خدا دسترسی ندارند.

1- سوره يونس، آيه 59.
2- سوره نحل، آيه 116.

بنابر اين در منطق قرآن، وضع قانون تنها در اختيار خداوند است. از اين رو اگر كسی با انديشه بشری بخواهد، به نيازآدمی پاسخ گويد، به خدا افتراء بسته است، يعنی كاری را كه به خدا اختصاص دارد، از او سلب كرده و به غير او نسبت داده است.

چگونگی و تفاوت ولايت تكوينی و تشريعی خداوند

بعد از آن كه روشن شد كه هرگونه ولايت، چه تشريعی وچه تكوينی، در انحصار خداوند است، بايد توجه داشت كه بين ولايت تشريعی و تكوينی فرق است. زيرا ولايت تشريعی خداوند عام و نسبت به مؤمن و كافر يكسان و فراگير است، اما ولايت تكوينی خداوند بعضی عام و بعضی خاص و بعضی اخص است.

1- ولايت عامّ: ولايت عامه خداوند همراه با ربوبيت مطلقه خداوند است، چنان چه ربوبيت خدا عام است و همه موجودات را تحت پوشش خود قرار می دهد، ولايت خداوند نيز عام است و همه موجودات را در بر می گيرد، مؤمنان، كفار و حتی شيطان و همه موجودات عالم هستی تحت ولايت خداوند قراردارند و به دليل مخلوق بودنشان، به خداوند نيازمند و در برابر او ذليل اند.

به عبارت ديگر: ولايت عام محصول ربوبيت مطلقه خداوند است. البته اين ولايت تكوينی عام است كه انسان و غير انسان را تحت پوشش قرار می دهد.

اما ولايت عام تشريعی مخصوص انسان است و عموميت آن به اعتبار اشتمال او بر مؤمن و غير مؤمن است و به بيانی ديگر: ولايت تشريعی خداوند نسبت به همه انسان ها، چه كافر وچه مؤمن، يكسان است، يعنی هر فرد عاقل و بالغی تحت ولايت تشريعی خداوند قرار دارد. زيرا كفار و منافقان، همانند اهل ايمان، در برابر اصول دين موظف به اعتقاد و در برابر فروع مكلّف به انقيادند.

2- ولايت خاص: ولايتی كه مختص مؤمنان است، زيرا خداست كه توفيق پيمودن راهی را كه براساس ولايت تشريعی ارائه كرده، به مؤمنان اعطاء كرده است، كشش و علاقه به انجام تكاليف شرعی، يك امر وجودی است كه از سبب خاص سرچشمه می گيرد.

بنابر اين كسانی كه از ارتباط با آن سبب محروم باشند، هرگز توفيق آن را به دست نمی آورند. آيه الكرسی كه می فرمايد: اللّه ولی الّذين ءامنوا يخرجهم من الظّلمات إلی النّور والّذين كفروا أوليائهم الطّاغوت يخرجونهم من النّور إلی الظّلمات (1) ناظر به ولايت خاص است، خدا ولی مؤمنان است كه آن ها را از تاريكی ها به نور خارج می كند. و در مقابل آن طاغوت و شيطان ولی كافران است كه آن ها از نور به ظلمت ها می كشاند.

1- سوره بقره، آيه 257.

اين كه در قرآن فرموده است: اوللْائك الّذين لم يرد اللّه أن يطهّر قلوبهم (1) خداوند اراده نكرده است، قلب های آن ها را طاهر نمايد، مراد از اين اراده، اراده تشريعی نيست، زيرا شرعاً همه مكلّف به طهارت هستند، بلكه مراد اراده تكوينی است.

در جای ديگر فرمود: سأصرف عن اياتی الّذين يتكبّرون فی الأرض بغير الحقّ (2) آن گاه كه آيات تدوينی و تكوينی مكرّر در معرض ديدِ عده ای قرارداده شود، آن ها با بی اعتنايی و غفلت متكبّرانه از كنار آن ها می گذرند و كفران می ورزند وكأيّن من ايه فی السّملْاوات والأرض يمرّون عليها وهم عنها معرضون (3) و در نتيجه توفيق تدبّر در آيات را از آنان باز می داريم، به طوری كه ديگر لذّت مطالعه و حلاوت تأمل در اسرار عالم را إدراك نمی كنند.

1- سوره مائده، آيه 41.
2- سوره اعراف، آيه 146.
3- سوره يوسف، آيه 105.

يكی از آياتی كه به ولايت خاصه اشاره دارد، آيه ای است كه می فرمايد: إنّهم لن يغنوا عنك من اللّه شيئاً وإن الظّالمين بعضهم أولياء بعض واللّه ولی المتّقين (1) آن ها هرگز در برابر خدا از تو حمايت نمی كنند و ستمگران بعضی شان دوستان بعضی ديگرند و خدا ولی پرهيزكاران است. در اين آيه از ولايت خاصه خدا نسبت به متّقين خبر می دهد.

در آيه ای از ولايت شيطان سخن می گويد و می فرمايد: تاللّه لقد ارسلنا إلی امم من قبلك فزيّن لهم الشيطان أعمالهم فهو وليّهم اليوم ولهم عذاب أليم (2) بعد از آن كه، پيامبران برای مردم فرستاده شدند و آن ها به ولايت تشريعی به سوی خدا خوانده شدند، شيطان از راه تصرف در انديشه آنان، دنيا را بر ايشان زيبا جلوه داد و آنان دنيا را به عنوان زينت تلقی كردند و اكنون شيطان ولی آن هاست و برای آنان عذاب دردناك خواهد بود.

1- سوره جاثيه، آيه 19.
2- سوره نحل، آيه 63.

دلالت اين آيه بر ولايت خاصه الهی از آن جهت است كه ولايت شيطان به كسانی مربوط می شود كه از مسلك أهل ايمان كه در تحت ولايت خاصه خداوند سبحان هستند، خارج شده اند.

در سوره اعراف فرمود: يا بنی ادم لايفتننّكم الشّيطان كما أخرج أبويكم من الجنّه ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوءاتهما انّه يريكم هو وقبيله من حيث لاترونهم إنّا جعلنا الشّياطين أولياء للّذين لايؤمنون (1)

ای فرزندان آدم! زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد، چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركند، عورت هايشان را بر آنان نمايان كرد، در حقيقت او و قبيله اش شما را از آن جا كه آن ها را نمی بينيد، می بينند، ما شيطان ها را اولياء كسانی قرار داديم كه ايمان نمی آورند.

البته ولی قرار دادن شيطان نسبت به غير مؤمنان، بعد از آن است كه خدای سبحان با عقل و وحی حجت را بر آنان تمام كرده باشد.

1- سوره اعراف، آيه 27.

ولايت خاصه با واسطه و بی واسطه ولايت خاصه الهی، گاهی بدون واسطه، به خداوند نسبت داده می شود. چنان كه در آيات قبل به آن اشاره شد و گفتيم خداوند ولی مؤمنان و متقين است و گاه با واسطه، مانند آن چه در اين آيه آمده است إنّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكه ألّا تخافوا ولا تحزنوا (1)

مؤمنان پايدار و با استقامت، فيض خاص را توسط فرشتگان مخصوص از خداوند دريافت می كنند.

3- ولايت اخصّ: ولايتی كه خدای سبحان نسبت به انبياء و اولياء الهی دارد و انبياء و اولياء الهی مشرّف به اين ولايت هستند. چنان كه خداوند سبحان از زبان رسول خود فرمود: إنّ وليی اللّه الّذی نزّل الكتاب بالحقّ وهو يتولّی الصّالحين (1) همانا ولی من خداوندی است كه قرآن را فروفرستاده است، آن خدايی كه متولّی صالحان است.

1- سوره فصّلت، آيه 30.

البته اين ولايت اخص، در انسان های متعارف و متوسّط نيست، بلكه رحمت و عنايت خاصی است كه خدای سبحان نسبت به انبياء و اولياء دارد.

در اين آيه كه فرمود: «ولی من خداوندی است كه قرآن را نازل كرده است» تعليق حكم بر وصف است و تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است. يعنی راه ولاء الهی راه قرآن است و من در اثر اعتصام به قرآن و حبل اللّه صالح گشتم و هر كه صالح باشد، تحت ولايت خداست.

ولايت انبياء و اولياء الهی

آن چه در بحث ولايت مهم است، اثبات ولايت برای انبياء و اولياء الهی است، بدين معنا، آيا برای رسول خدا و ائمه هدی و بالاتر، آيا برای مؤمنين ولايت ثابت است يا نه؟ و اگر ثابت است، آيا دارای درجات و مراتب است يا خير؟ قبل از پرداختن به ولايت انبياء و اولياء الهی، طرح اين مسئله ضروری است كه اگر ولايت برای انبياء و اولياء ثابت شود. چه ولايت تكوينی وچه ولايت تشريعی، اين ولايت نه در عرض ولايت خداوند است و نه در طول آن.

1- سوره اعراف، آيه 196.

دليل بر اين كه هيچ ولايتی در عرض ولايت خداوند نيست؛ آن است كه ولايت هيچ كس ولايت اصيل و بالاستقلال نخواهد بود. از اين رو اگر ولايت غير اصيل و غير مستقل برای هر كه ثابت شود، در عرض ولايت خداوند كه اصيل و مستقل است، قرار نخواهد گرفت.

اما علّت اين كه ولايت انبياء و اولياء در طول ولايت خداوند نيست، آن است كه ولايت خداوندی كه احد و صمد است، نامتناهی و خارج از حدّ و حصر است وچون نا متناهی است به مقطع خاصّی محدود نمی گردد، تا از آن مقطع به بعد، نوبت به ولايت ديگری برسد، خداوند به دليل صمد بودن، خلأی برای ديگران باقی نمی گذارد، چه رسد به اين كه آن غير در رتبه ثانی واقع شود، هو الّذی فی السماء إللْاه وفی الأرض إللْاه (1)

اوست كه هم در آسمان خداوند است و هم در زمين، بدون آن كه بر حريم خداونديش از آسمان و زمين رنگی نشيند، و به عبارت ديگر: يكی از برجسته ترين اوصافی كه برای خداوند اثبات می شود، وصف نامحدود بودن اوست كه با اثبات آن، دامن كبريايی خدای سبحان از تمامی نواقصی كه از ناحيه محدود بودن عارض می شود، مبرّا و منزّه می گردد.

علی (عليه السلام) فرمود: «ومن حدّه فقد عدّه ومن عدّه فقد أبطل أزله» (2) اگر كسی خداوند را محدود كند، او را به شمارش درآورده و هر كه او را شماره كند، ازليّت او را باطل كرده است.

1- سوره زخرف، آيه 84.
2- نهج البلاغه، خطبه 152.

بنابر اين در مقام ثبوت روشن است كه علت آغازين به دليل نامحدود بودن در تمامی سلسله هستی حضور دارد و هيچ يك از افراد در عرض و يا در طول علّت نخواهند بود.

با نفی ولايت طولی يا عرضی از غير خداوند، اگر ولايتی به ديگران اسناد داده می شود به ناچار، مظهر ولايت خداوند خواهد بود، يعنی ولايت تكوينی و تشريعی هر وليّی، در حقيقت مظهر ولايت حق است و آن شخص مجلی و محلّ جلوه ولايت خداوند است كه ولايت خداوند در آن تجلّی كرده است.

تمثيل تجلّی ولايت بهترين مثالی كه ظهور و تجلی ولايت الهی را در مجلای مظاهر نشان می دهد، مثال آينه است كه هرچه در برابر آن قرار گيرد در آن منعكس می شود. آئينه مجلايی است برای تجلّی اشيايی كه در مقابل آن واقع شده است.

اگر صورت مر آتيه ای كه در آيينه در مقابل صاحب صورت قراردارد با صاحب صورت مقايسه شود، روشن است كه اين صورت نه در عرض صاحب صورت هست و نه در طول آن. گرچه ممكن است در آغاز تصور شود، در طول صاحب صورت است، اما وقتی دقّت شود معلوم می شود كه در آينه چيزی نيست تا در قبال صاحب صورت كاری انجام دهد. آن چه در آينه هست، صرفاً آيت و علامت صاحب صورت است و تنها او را نشان می دهد.

جهان بر اساس توحيد افعالی، به تعبير ظريف قرآن كريم آيت حق است و آيت و علامت چيزی از خود ندارد، زيرا اگر در خصوصيتی از خصوصيات از خودچيزی داشته باشد ديگر علامت و آيت نخواهد بود، بلكه حجاب خواهد بود، و حال آن كه عالم در همه شئون خود آيت الهی است وچيزی در جهان يافت نمی شود كه در جهتی از جهات حجاب بوده و مرآت حق نباشد.

ولايت و تفاوت آن با تفويض و توكيل

بيان مطلبی در اين جا ضروری است و آن اين كه ممكن است كسی تصور كند، اگر كسی ولی الله شد و به مقام ولايت رسيد، خدای سبحان كار يا كارهايی از عالم آفرينش را كه خود عهده دار آن بود، به ولی الله تفويض و واگذار می كند، به گونه ای كه آن ولی خدا مستقل و خودسرانه عمل كند و يا اگر كسی از ولايت الهی بهره نبرده و به مقام ولايت نايل نشده و با ارتكاب معاصی از خدا دور شد، خداوند او را به حال خود رها كرده و كارهايش را با توكيل او، به او واگذار ميكند و حتی ممكن است، به بعضی ادعيه استدلال كرد.

مثلًا وقتی ما در مقام دعا می گوييم: «لاتكلنا إلی غيرك ...» (1) ما را به غير خودت وامگذار و يا فرمود:«لا تكلنی إلی نفسی ...» خدايا مرا به خودم وامگذار، اين مفهوم به ذهن خطور كند.

1- مفاتيح الجنان.

در جواب اين پندار می گوييم: تفويض كار به اولياء خدا و توكيل آن به اعداء الهی به دلايل عقلی و نقلی محال است.

اما برهان عقلی، می توان دو برهان عقلی بر استحاله تفويض و توكيل اقامه نمود: برهان اوّل: اين برهان با حد وسط قراردادن ربوبيت مطلقه و نامحدود الهی تبيين می شود و آن اين كه چون ربوبيت خداوند نامحدود است، امكان ندارد گوشه ای از امور جهان راچه در امور تكوينی وچه در امور تشريعی به ديگری واگذار كند، به گونه ای كه ربوبيت مطلقه الهی نقشی در مرحله حدوث يا بقاء نداشته باشد.

زيرا در غير اين صورت ربوبيت او محدود خواهد شد و محدوديت در ربوبيت الهی راه ندارد. بنابر اين تفويض كار خدا به فرشتگان و انبياء و اولياء در تكوين و تشريع محال است.

برهان دوم: حد وسط اين برهان، فقر ذاتی موجودات امكانی است. تقرير برهان اين است، فقر مقوّم ذات موجودات امكانی است، رها كردن موجودی كه ذاتاً فقير است به حال خود، معدوم صرف شدن اوست و واگذار كردن كارهای ديگر به او به دليل فقر و نياز دائمی او به قيّم، ممكن نيست.

بنابر اين با استفاده از اين دو برهان توكيل كار به غير خدا امكان پذير نيست. اما معنای اين دعا كه فرمود: خدايا مرا به خودم يا غير خودم وامگذار، آن است، خدايا! لطف خاص خود را از من سلب نكن تا من تحت تدبير شيطان قرار نگيرم.

توضيح مطلب آن كه: خدای سبحان دو نوع رحمت و ربوبيّت دارد، رحمت و ربوبيت مطلقه، رحمت و ربوبيت خاصه.

1- تدبير عمومی كه همان ربوبيت مطلقه است، اين ربوبيت مطلقه، آن چنان گسترده است كه همه ما سوی الله، چه فرشتگان وچه اولياء الهی وچه شيطان وچه بهشت و جهنّم و ... را فرا می گيرد.

2- ربوبيّت خاصه كه رحمت و تدبير خاصی است كه تنها برخی از اولياء الهی مشمول آن می شوند، يعنی همان حقيقتی كه موسی كليم (عليه السلام) فرمود: إنّ معی ربّی سيهدين (1) و پيامبر اكرم لله فرمود: إنّ الله معنا (2) خدا با ماست، يعنی لطف خاص الهی شامل حال ماست.

پس معنای دعايی كه می گويد: خدايا مرا به اندازه يك چشم برهم زدن به خويش وا مگذار، آن است كه خدايا همواره مرا مشمول لطف خاص خود گردان و لحظه ای آن رحمت را از من دريغ مدار.

بنابر اين، اگر قرآن می گويد: فرشتگان بر موحّدان و مؤمنان با استقامت نازل می شوند و به آنان بشارت می دهند و آنان را در ايمانشان تثبيت می كنند. چنان كه فرمود: إنّ الّذين قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكه ألّا تخافوا ولا تحزنوا وابشروا بالجنّه الّتی كُنتم توعدون (1) ويا گفته می شود: اولياء الهی ولايت دارند، معنای آن اين است كه مظاهر ولايت الهی اند وچون ولايت به عنوان صفتی از صفات فعل خداوند، مظاهر امكانی می طلبد، اين اولياء مظاهرِ ولايت آن ولی مطلقند.

1- سوره شعراء، آيه 62.
2- سوره توبه، آيه 40.

1- سوره فصّلت، آيه 30.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
محتوای بیشتر در این بخش: « فصل سوم: اسباب تحقق ولایت

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید