78. آيا با شنيدن و پيروي كردن از سخنان رهبر انقلاب ميتوان به اخلاق پاك امام علي(ع) دست يابيم؟
شنيدن و اطاعت نسبت به سخنان و فرمايشات رهبر عزيز انقلاب اسلامي، قطعا موجب هدايت و رشد اخلاقي تمامي پيروان و ارادتمندان ايشان به خصوص جوانان ميباشد و ايشان به عنوان يك عالم ديني و رباني كه مورد توجه و عنايت خاص حضرت بقيةالله اعظم(عج)ميباشند، ميتوانند الگوي اخلاقي و رفتاري بسيار مناسبي خصوصا براي جوانان اين دوره باشند و قطعا در منش و زندگي ايشان رنگ و بوي شخصيت و اخلاق پاك حضرات معصومين(ع) نمودار است؛ ولي به هر صورت ما از نظر اعتقادي بايد توجه داشته باشيم كه مقام امامت خاص و صفت علم و عصمتي كه در حضرات معصومين(ع) ظهور و بروز دارد از چنان مرتبه و علوّي برخوردار است كه هرگز هيچ عالم ديني غير معصوم و حتي هيچ عارفي را نميتوان از حيث ارزش و كمال با اهل بيت(ع) و مقام و عظمت آنها مقايسه نمود. ما بايد به هر صورت مراتب كمال را در نظر داشته، هر كسي را در جايگاه خويش قرار دهيم. و به همان مقدار هم از ايشان توقع خير و كمال داشته باشيم.
79. مقصود از «حكومت ديني» چيست؟
حكومت ديني، حكومتي است كه نه تنها همه قوانين و مقررات اجرايي آن برگرفته از احكام ديني است، بلكه مجريان آن نيز مستقيماً از طرف خداوند منصوبند، يا به اذن خاص يا عام معصوم منصوب شدهاند چنين حكومتي با اين خصوصيّات از پشتوانه حكم الهي برخوردار است و براساس اراده تشريعي خدا شكل گرفته است. پس حكومت رسول اللَّه(ص) و امام معصوم و نيز حكومت افرادي مانند مالك اشتر در زمان حضور معصوم و يا حكومت ولي فقيه جامعالشرايط در عصر غيبت اينگونه است. 71
80. آيا اگر حكومت ديني به سويي و جهتي سوق پيدا كند كه ديگر نه تنها در اجراي امور مردم و ايجاد رفاه و امنيت در جامعه موفق نباشد بلكه فساد اجتماعي و اقتصادي در جامعه افزايش يابد و تحت لواي حكومت ديني اين گونه امور 0شايع شود وظيفه مسلمين چيست؟ چه بايد كرد؟
اين موضوع درباره حكومت اميرالمؤمنين(ع) نيز مطرح است. حضرت علی(ع) از سوی خداوند متعال به عنوان ولی جامعه اسلامی و همتراز پيامبر اكرم (ص) معرفی شده و هيچ در حقانيت و مشروعيت حكومت ايشان وجود ندارد. در قرآن كريم ابلاغ ولايت ايشان به وسيله پيامبر اكرم (ص)، موجب اكمال دين و اتمام نعمت و راضی بودن به دين اسلام دانسته شده است. 72 اما با نگاهی به تاريخ پنجساله حكومت مولای متقيان و اوضاع اجتماعی حاكم بر آن دوران، روشن میشود كه موانع زياد فراروی آن حضرت بوده است. جنگهای داخلی صفين، جمل و نهروان، تهديدات دشمنان خارجی، كمبود نيروی انسانی توانمند و تربيت يافته، كثرت مشكلات، گستردگی بدعتها و سنتهای فاسد و آلودگیهای مزمن اجتماعی، تغيير چارچوب نظام ارزشی و تنها گوشهای از مشكلات ايجاد شده در حكومت عدل امام علی(ع) است. دنياگرايی مردم، خيانت و يا نافرمانی برخی كارگزاران و فرماندهان آن حضرت و از مسائل بودند كه آن حضرت در تمام دوران حكومت خود با آن روبهرو بودند ولی در همان حال آن حضرت شايستهترين فرد برای حكومت و زمامداری جامعه اسلامی در اوضاع آن روز بود و اين نابسامانیها هيچگاه ترديدی در اصل مشروعيت ولايت آن حضرت ايجاد نمیكند. حال آيا میتوان بدليل وجود آن مشكلات، حكومت امام علی(ع) را نالايق و ناكارآمد معرفی كرد و يا اين كه اين مشكلات را به اصل حكومت آن حضرت ربط داد و ادعا كرد كه بايد دين را كنار گذاشت؟ و سراغ حكومت سكولار رفت؟
بر اساس آيات و روايات و ادله عقلی متعدد، در زمان غيبت امام معصوم(ع)، ولی فقيه جامع الشرايط جانشين امام معصوم(ع) بوده و موظّف به تشكيل حكومت اسلامی و اجرای قوانين و مقررات اسلامی، پياده نمودن ارزشهای الهی، تأمين نيازهای مادی و رفاهی و فراهم نمودن زمينههای رشد و تكامل جامعه است. ثالثا، همان طور كه پيشوايان معصوم ما، هرگز مدعی اصلاح كامل جامعه نبودند هيچ يك از مسؤولان جامعه اسلامی ما نيز هرگز چنين ادعايی را ندارند و نخواهند داشت. البته آنان موظف اند زمينههای اصلاح جامعه را فراهم آورند اما تا زمانی كه خود افراد جامعه اراده نكنند، اين برنامه عملی نخواهد شد. از اين رو بايد با ديدی منطقی و واقع بينانه به ريشه يابی علل اصلی مفاسد پرداخت و با قضاوتی عجولانه مشكلات را به عهده حكومت دينی نيانداخت زيرا مسأله مفاسد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و به هيچ وجه منطبق با تعاليم دينی مقدس اسلام و اصول و ارزشها و آرمانهای نظام جمهوری اسلامی نبوده و همواره يكی از دغدغههای مسؤولين نظام خصوصا مقام معظم رهبری بوده است. معظمله مكررا نارضايتی خود را از اين مسأله ابراز داشته و از موليان امر خواستار رسيدگی جدی برای حل اين معضل شدهاند.
81. ارتباط ولايت با مفهوم شورا و تفکيک قوا را توضيح دهيد
شيوه رهبري شورايي در آيات و روايات مورد تأييد قرار نگرفته است. خداوند پس از اين كه پيامبر را به مشورت سفارش كرد؛ ميفرمايد: فاذا عزمت فتوكل علي الله73 اين عبارت به صراحت دلالت ميكند كه تصميم نهايي با خود پيامبر است آن حضرت بايد حرف آخر را بزند. در روايات نيز شيوه رهبري شورايي مورد تأييد قرار نگرفته است. مانند روايتي كه شيخ صدوق از امام رضا(ع) نقل ميكند. 74 2- در سيره انبياء و اوليا نيز نه تنها شيوه رهبري شورايي را سراغ نداريم بلكه شاهد وحدت رهبري هستيم؛ يعني با اين كه در بسياري از دوران شاهد وجود چندين پيامبر در يك زمان هستيم ولي رهبري با يكي بوده و بقيه از او پيروي مينمايند در زمان ائمه(ع) نيز چنين بوده كه پيوسته امام معصوم واحدي در يك زمان امامت ميكرد هر چند امام ديگري با او بوده است مانند امام حسين(ع) در زمان امام حسن(ع). 3- روش رهبري جمعي و شورايي در امور اجرايي در تاريخ كشورها بسيار كم بوده است. در آن موارد اندك هم، موقتي بوده و به محض اين كه رهبر مقتدري سر كار ميآمد كار حكومت و رهبري به او واگذار ميشد. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز تشكيل شوراي رهبري در زمان فقدان رهبر اعم از فوت، بيماري يا حادثه ديگري به صورت موقت تا انتخاب رهبر جديد يا بهبود رهبر قبلي و به دست آوردن شرايط پيش بيني شده است. 4- عقل و منطق نيز مؤيد رهبري واحد است نه رهبري جمعي و شورايي زيرا اگر امر تصميمگيري نهايي به جمع واگذار شود چه بسا اداره امور سياسي نظام مختل و اوضاع نابسامان ميشود و در مواقع حساس كه نيازمند اتخاذ يك تصميم فوري و قاطع باشد اكثريت قاطع بر يك رأي اجتماع نكنند.
از نظر ساختار سياسي و مسأله تفكيك قوا:و اگر منظور از سؤال اين است كه چرا همه بخشها زير نظر يك نفر است؟ در پاسخ بايد گفت: نظارت كلان و ايجاد هماهنگي بين قواي سه گانه و ساير دستگاهها امري كاملاً مطلوب ضروري و در همه حكومتها اعم از اسلامي و غيراسلامي وجود دارد.
از سوي ديگر جامعه نيازمند يك محور وحدت بخش است تا در موارد تزاحم و اصطكاك قوا به جهت جايگاه برتري كه از آن برخوردار است ميان آنها هماهنگي ايجاد كند و از طرف ديگر در جامعه محور وحدت جامعه باشد. 75
82. در انقلاب اسلامي نظام جامعه، بر پايه اسلام شكل نگرفته است * بلكه التقاطي از سيستم اقتصادي سياسي جهان به اضافه رنگ وبويي از اسلام است ؟
در جمهوري اسلامي اساس و شالوده نظام برپايه آموزههاي ديني استوار گرديده است. ليكن دراين رابطه چند نكته را بايد در نظر داشت:الف) اسلامي بودن نظام به اين معنا نيست كه بايد همه چيز صد درصد طبق موازين دين انجام گيرد. بلكه چه بسادرمواردي خارج از تعاليم ديني فعاليتي انجام داده شود كما اينكه در هر سيستمي كمابيش چنين مسائلي وجوددارد. ب) اسلامي بودن نظام به اين معنانيست كه ديگر از هيچ تجربه ياتئوري ساخته ديگران نتوان استفاده كرد. بلكه درمواردي متعدد يافتهها و تجربههاي ديگران با هنجارهاي ديني ملائمت داشته و قابل استفاده ميباشد. ج) شيوه بانكداري مصوب در جمهوري اسلامي در صورت اجراي صحيح متخذ از احكام نوراني اسلام و در جهان فعلي شيوهاي نوين و ابتكاري است. 76
83. رهبري و زمامداري، به چه شرطي ملكوتي است و به چه شرطي ظلماني؟
اين امر (رهبري و زمامداري) يك سكّه دو چهره است كه هر دو چهره آن در كلمات ائمه طاهرين(ع) و سخنان علماي دين تبيين شده است:اوّل: چهره ملكوتي و نوراني كه همان خلافت و جانشيني خداوند بر روي زمين است: «ألسُلطانِ ظلّ الله في الأرض يَأوي إِليه كلّ مَظلومٍ»77؛ [سلطان سايه خدا در روي زمين است كه پناهگاه هر مظلومي است. ]دوم: چهره مُلكي و ظلماني كه در كلمات امير المؤمنين(ع) از آن به «عِفْطة عِنْز»78، «عراقِ خنريرٍ في يَد مَجْذوم»79 و مانند آن تعبير شده است. اگر زمامدار جامعه طغيانگر باشد و بخواهد با دام زعامت به مطامع حيواني و شهواني خود برسد، حكومت او نازلتر از آب بيني بز و پست تر از استخوان خوك در دست بيمار مبتلا به خوره است. امّا اگر رهبري جامعه، پرخاشگر عليه ظلم و طغيان و خاضع در پيشگاه حق و برهان باشد و بخواهد مجري احكام الهي و پياده كننده سنتهاي او و احيا كننده جامعه بشري و انسانهاي حق طلب گردد: «إِلّا أَن اُقيم حَقّاً أو أدفع باطلاً»80، زمامداري او خلافت خداوند و خود وي خليفه حق خواهد بود. 81
84. جامعه بدون امام و با امام چه تفاوتي دارد به عبارتي از ابعاد مختلف (اخلاقي اجتماعي و. . . )چه آثاري بر حضور امام در جامعه مترتب است؟
براي پاسخ به سؤال فوق ابتدا معني امام روشن ميشود، سپس به پاسخ ميپردازيم. تعريفي كه علماي شيعه از امام دارند چنين است: امامت رياستي است عمومي هم در امور ديني هم در امور دنيايي از نظر اعتقادي نيز شيعه امامت را لطف خداوند به بندگان خود ميداند، از اين رو خواجه نصير طوسي در بخش كلام كتابش گفته است «الامام لطف» كه معناي اين سخن آن است كه امامت نيز نظير نبوت از مسايلي است كه بايد از طريق وحي و تعيين الهي باشد. امام صادق(ع) نيز در شرح موقعيت امام عبارات روشني را بيان داشت وفرمود: امامت ميثاقي است بين خدا و انسان. و آن كه بميرد وامام خود را نشناسد همچون كافر مرده است. چنين امامي؛ از نظر اعتقادي دو نوع ولايت بر جامعه دارد 1) ولايت تكويني كه مضمون روايت «لولا الحجه لساخت الارض اهلها؛ اگر زمين از حجت خدا خالي باشد زمين اهل خودش را در خود فرو ميبرد»، بنابراين زندگي موجودات عالم به زنده بودن امام(ع) است. 2) ولايت تشريعي امام(ع) است كه ولايت تشريعي امام از جنبههاي مختلف اخلاقي، اجتماعي، سياسي و. . . است كه مضمون آيات ابتدايي سوره مؤمنون در سايه عمل و اطاعت از ولايت تشريعي آنان حاصل ميشود تا انسان وارث بهشت شود «اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون». اما از نظر اخلاقي: همان طور كه هدف بعثت رسول خدا(ص) تكميل مكارم و فضايل اخلاق معرفي شده ائمه اطهار(ع) نيز سعي داشتند فضايل و حسنه نفساني و روش اكتساب آنها را تعليم دهند چنانكه بخش وسيعي از روايات و احاديث باقي مانده از آنان در زمينه مسايل اخلاقي است و وجود امام(ع) نيز بهترين الگو براي جلوگيري از افراط و تفريطهاي مسايل اخلاقي است. بنابراين تكامل روحي ومعنوي تنها در پرتو وجود امام(ع) انجام ميگيرد. اما از نظر سياسي و اجتماعي: شهيد مطهري مينويسد: مسأله امامت را اگر از وجهههاي اجتماعي و سياسي يعني از وجه حكومت و رهبري در نظر بگيريم نظير عدل است يعني داخل در حوزه امور ايماني است و اگر از جنبه معنوي بنگريم يعني از آن نظر كه امام به اصطلاح احاديث حجت خدا و خليفه الله است رابطه معنوي ميان هر فرد مسلمان و انسان كامل هر زمان ضروري است، جز مسايل ايماني است. وظيفه و شؤون امام(ع) از نظر اجتماعي و سياسي با توجه به كتاب الحجه اصول كافي چنين بيان شده است كه امام(ع) علاوه بر دادن مواد تفكر، روش فكر كردن و نجات انسانها از اسارتهاي فكري، عوامل محيطي، تعصب، تقليد و هوسهاي نفساني، شأن رهبري جامعه را نيز به عهده دارد به عبارتي هم به لحاظ اينكه فهم او از دين كامل است هم داراي مرجعيت ديني براي هدايت معنوي جامعه است و هم داراي رهبري سياسي براي اداره جامعه؛ گرچه ممكن است در اداره جامعه كسي را از طرف خدا اذن دهد يا منصوب كند. وجود امام در جامعه شرط اصلاح و رفاه مردم است زيرا آنكه ستمكار را از ستم باز ميدارد، مردمان را ايمان و عبادت و دادگستري ميآموزد و به نگهداشت امور اجتماعي تشويق ميكند امام است چنانكه امام صادق(ع) فرمود: امام(ع)براي مردم شاهد است و باب الله و راه به سوي خدا و مفسر وحي، او داراي قدرت معجزه و استدلال محكم است. 82
85. اوصاف جامعة اسلامي و كارگزاران آن از ديدگاه قرآن چيست؟
با مقايسة جامعة اسلامي با جامعة غير اسلامي، ويژگيهاي جامعة اسلامي و كارگزاران آن مشخص ميشود. اين ويژگيها عبارتند از: 1. حاكم در جامعة اسلامي، بي واسطه يا با واسطه از جانب خدا منصوب ميشود. 83 2. در جامعة اسلامي قانون الهي ـ كه قرآن و معصومان: بيان كردهاند ـ رسميت دارد و اجرا ميشود. 84 3. جامعة اسلامي بر اساس توحيد شكل گرفته است و توحيد به همة معاني و اقسام آن بر جامعه حاكم است. 85 4. در جامعة اسلامي عدالت اجتماعي حاكم است، نه ظلم و تبعيض. 5. در جامعة اسلامي از عقل و شريعت پيروي ميشود، نه از شهوت و خواست اكثريت. 86 6. در جامعة اسلامي امنيت در تمام زمينهها برقرار است. 87 7. معيار گزينش كارگزاران در جامعة اسلامي تعهد و تخصص (تقوا و كارداني) است. 88 8. معيار برتري در جامعة اسلامي تقوا و ساير ارزشهاي انساني است، نه زر و زور و تزوير. 89 و. . . آنچه بيان شد، بخشي از ويژگيهاي جامعة اسلامي و كارگزاران آن است. در جامعة ايدآل اسلامي همة اين ويژگيها تحقق مييابد و آن در زمان ظهور امام زمان(عج) است، كه قرآن كريم وعدة تحقق چنين روزي را داده است. 90
86. چرا اطاعت از دستورات فقهاي طالبان حرام و اطاعت از علماي شيعه واجب است؟
در اين باره توجه به چند نكته ضروري است: الف) برخي از جريانات اصالتاً از ماهيت و خاستگاه ديني برخوردار نيست، و اگر جامعه در تشخيص آنهادقت كافي مبذول ندارد گرفتار خسارتهاي بزرگي خواهد شد، از جمله آنها مسأله طالبان و نمونههاي ديگري مثل آن است كه درطول تاريخ موارد متعدد داشته است. ابهام در اين مسائل گاهي باعث شده است برخي از مقدسان سطحي نگر فرق اساسي بين حضرت علي(ع) و معاويه را بدرستي تشخيص نداده و در اطاعت از آن حضرت وا مانند، بنابراين دردرجه اول شناخت درست مرجعيت ديني لازم است. به عبارت ديگر اساسيترين اختلاف بين شيعه و سني در همينجاست كه پس از پيامبر مرجعيت ديني با تمام ابعاد عبادي، سياسي و اجتماعي آن با چه كسي و براساس چه معيارهايي است. مسلماً اگر ضوابط دقيق شرعي در اين مسأله شناخته نشود، آرا و نظرات بدترين مدعيان و بدترين مناديان دين يكسان و داراي ارزش مشابه قلمداد ميشود. لذا مسأله طالبان و فقهاي ادعايي آنها كه از ريشه عميق ديني و خاستگاه اصيل اسلامي برخوردار نيست، با مسأله ولايت فقيه و مرجعيت عالماني كه ملاكهاي لازم شرعي را داراهستند، قابل قياس نيست. ليكن اين قياس ناپذيري در سطوح روئين قابل شناخت نيست و بدون تأمل و تحقيقات ژرف نگرانه روشن نخواهد شد. ب) اختلاف در فتاوا و آرا دو گونه است: 1- اختلافات جزئي كه در مجموع انديشه و فرهنگ اسلامي قابل پذيرش است، مانند اين كه براساس دو تفسير از يك آيه قرآن و يا بر اساس دو روايت متعارض كه هر فقيهي يكي از آنهارا به دلايلي برتر ميانگارد، پديد ميآيد. چنين اختلافي را اسلام در درون خود ميپذيرد واستنباط هر فقيهي (با وجود شرايط لازم در مرجعيت ديني) را براي او و مقلدينش حجتِ معتبر ميشمارد. بنابراين هر يك از طرفين بر اساس حجتي كه منطبق با ملاكهاي كلي شرع بر او اتمام حجت شده است، ميتواند عمل كند، و در صورت عدم انطباق آن با حكم واقعي شرعي نزد خداوند معذور است. بنابراين در اين زمينه مشكل چنداني نيست كه چرا شيعيان نمازهاي ظهر و عصر را پشت سرهم ميخوانند و اهل سنت با فاصله زماني. 2- نوع ديگر اختلاف آن است كه اساساً از متدولوژي (روششناسي) فهم نصوص ديني و استنباط احكام الهي خارج باشد، و شخصي به عنوان مفتي (فتوا دهنده) آرايي عرضه كند كه از نصوص معتبر ديني استنباط نگرديده و چه بسا با محكمات شريعت در تعارض آشكارباشد، چنين آرايي بر هيچ كس حجت نيست و هيچ مسلماني حق پيروي از آن را ندارد. در اين صورت فرقي نميكند كه عرضه كننده اينآرا مفتيان ادعايي طالبان باشند، يا يك فقيه شيعه و يا ولي فقيه. جالب آن است كه دقيقا فتاوايي كه از طالبان نقل كرهايد از همين سنخ ميباشد، زيرا هيچ يك از ادله تفصيليهاي كه نزد فقهاي شيعه و سني معتبر است، يعني كتاب، سنت، عقل و اجماع براين حكم دلالت ندارد.
87. چرا طراحان ايدئولوژي كمونيسم براي اعمال ايدههاي خود وجود خدا را منكر شده اند مگر امكان نداشت كه ضمن اعتقاد به خداوند برنامههاي خود را پياده كنند؟
خداي مسيحيت كه به دليل تثليث و خرافات و خشونت بي حد و حصر كليسا، در دنياي غرب فراموش شده بود، توسط ماركس انكار شد. آري ماركس در صدد ساختن جامعه اي بود كه خداوند هيچ نقشي در آن نداشت و دين به طور كلي از آن نفي شده بود و او چاره اي جز انكار خداوند نداشت واين اتفاق نه تنها براي ماركس، بلكه براي همه انديشمندان غربي افتاد، منتها ماركس از صراحت بيان بيشتري برخوردار بود و واقعيتي را انكار كرد كه انكار ناشدني بود. اما عكس العمل ابتدايي مردم در برابر اين بي خدايي پنهان و آشكار تسليم و رضا بود، اما در دوره معاصر مشخص جهان غرب، پس از يك دوره چهارصد ساله، مجددا روي به خداوند و معنويت و دين ميآورد و يكي از دلايل مقابله و مخالفت و تبليغات شديد استكبار جهاني عليه اسلام، نيز همين نكته است كه به ويژه با پيروزي انقلاب اسلامي، دين مجددا احياء شده است و مردم به دنبال پناهگاهي هستند كه در آن آرام بگيرند و اسلام نيز همان پناهگاه راستين است. اما استكبار با تبليغات و وارونه جلوه دادن حقايق و همچنين اعمال خشونت، چهره نوراني اسلام را از مردم غرب پنهان ميدارد تا مردم خسته از بي خدايي غرب راه رستگاري را نيابند و مستكبران چند صباحي بيشتر به جان و مال آنها حكومت كنند. اما فطرت خداجويي مردمان در برابر سيل بنيان كن تبليغات وارونه، آهسته آهسته راه خود را پيدا ميكند تا زماني كه به اقيانوس بيكران معنويت و اسلام متصل شود، راه ميپيمايد و اين زمان با ظهور حضرت مهدي(عج) انشاءالله نزديك است.
88. اين حرف درست است كه اگر مردم نخواهند حكومت اسلامي تشكيل نخواهد يافت اما اگر مردم خواستند و حكومت اسلامي شكل گرفت ولي بعدا حكومت اسلامي را مردم نخواستند حكومت در مقابل مردم ميايستد و از كيان خود دفاع ميكنند.
اگر حكومتي، بر اساس معيارها و ضوابط ديني تشكيل شود، مؤمنان از نظر شرعي نميتوانند با آن به مخالفت برخيزند؛ بلكه بايد آن را پذيرا بوده و به ياريش بشتابند. ليكن در اينجا دو سؤال وجود دارد: الف) نارضايتي مردم: اگر بيشتر مردم، مخالفت كرده و آن حكومت يا شخص حاكم را نخواهند، آيا چنين حكومتي شرعاً ميتواند سلطه خود را بر جامعه تحميل كند؟ برخي از انديشمندان و عالمان ديني، به صراحت گفتهاند: در چنين صورتي تحميل سلطه جايز نيست. آيةاللَّه مصباح يزدي مينويسد:«اگر چه «مقبوليت» با «مشروعيت» تلازمي ندارد؛ اما حاكم ديني حق استفاده از زور براي تحميل حاكميت خويش را ندارد». 91 ب) مشروعيت حكومت: آيا رضايت و خواست مردم، يكي از شرطها يا اجزاي لازم، در مشروعيت تلقي ميشود يا نه؟ از مطلبي كه نقل شد پاسخ اين مسأله تا حدودي روشن ميشود؛ زيرا عدم تلازم بين «مشروعيت» و «مقبوليت مردمي»، به اين معنا است كه در اين باره سه فرض قابل تصور است: 1. حكومتي، هم مشروع باشد و هم مقبول؛ مانند حكومت پيامبر(ص)، امام علي(ع)، امام خميني و مقام معظم رهبري. 2. حكومتي مشروع نباشد؛ ولي مقبول باشد؛ مانند برخي از حكومتهاي مردمي غيرديني. 3. حكومتي مشروع باشد، ولي مقبول نباشد؛ مانند اينكه امام معصوم(ع) شرعاً ولايت داشته باشد. اما جامعه زمينه تولّي و عهدهداري امور را فراهم نكند و يا اطاعت و فرمانبرداري لازم را ننمايد؛ چنان كه مشابه اين مسأله براي امام مجتبي(ع) رخ داد. در اين فرض كه مورد سؤال به حساب ميآيد حاكم اگر نتواند به نحو مسالمتآميز از حكومت ديني دفاع كند و جامعه نيز همراهي لازم را نكند، مجاز به اعمال ديكتاتوري نسبت به عامه مردم نيست و از حكومت كناره ميگيرد، چنان كه امام مجتبي(ع) چنين كردند. 92
89. تفاوت حكومت اسلامي اين دوره با حكومت اسلامي زمان معاويه و يزيد چيست؟
در زمان ما شالودهء حكومت، قانون اساسي است كه از استحكام خاصي برخوردار است و از نظر اسلامي مطابق با عقايد و مباني قرآني است. نيز در رأس حكومت اشخاصي مانند امام (ره) و رهبر معظم انقلاب و افرادي پاك، دلسوز و عالم، فقيه، مدير، مدبر و سياستمدارهستند، اما بديهي است تا تمامي مسئولان حتي مسئولان ادارات و كاركنان دولت، دلسوز، پاك و با تقوا نباشند، كارلنگ ميماند. رهبر سفارش ميكند، اصرار ميورزد، ولي باز ميبينيم در برخي از جاها رشوه، كم كاري، بي انضباطي، برخوردهاي ناصالح، اختلاس، دزدي و اسراف كاري مشاهده ميشود. مقايسهء بين حكومت فعلي با حكومت معاويه و يزيد حاكي از عدم اطلاع از شخصيت معاويه و يزيد است. شالوده ءحكومت معاويه و يزيد بر شيطنت، مبارزه با پاكان و كشتن افرادي چون امام حسن(ع)، مالك اشتر، محمد بن ابي بكر، عمار ياسر، حجر بن عدي، ميثم تمار، امام حسين و ياران او، قتل عام مردم مدينه و حمله به خانهء خدا و كشتن مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و دهها نفر از خوبان كوفه بنا شده است. وانگهي معاويه و يزيد براي ريشه كن كردن اسلام سعي داشتند، نه براي ترويج اسلام. معاويه در جلسه اي كه در تاريخ ثبت شده است گفت: تا نام محمد را محو و دفن نكنم، آرام نميگيرم!
90. حكومت ديني با دين حكومتي چه فرقي دارد توضيح دهيد.
الف - «حكومت ديني» آن است كه هماهنگ باتعاليم ديني و بر اساس «دين» باشد و دست كم در هيچ زمينهاي، با آموزههاي ديني ناسازگار ننمايد. البته در اين بحث، «دين اسلام» محور سخن است؛ نه هر ديني و حكومت ديني، به معناي نظام «دين مدار» است.
«دين حكومتي» تعريف استانداردي ندارد اما آن طور كه از استعمال اين واژه استنباط ميشود منظور از چنين ديني بر عكس حكومت ديني است يعني دين تابع حكومت ميباشد و اين حكومت است كه آن را تعريف، وظايف و حوزه فعاليت و كاركردهاي آن را تبيين مينمايد. در چنين ديني به جاي آن كه حكومت در راستاي اهداف دين گام بردارد، دين حالت ابزاري پيدا كرده و به عنوان وسيلهاي در خدمت مطامع و منافع صاحبان قدرت و توجيه اهداف و اعمال نامشروع آنان در ميآيد، متأسفانه در تاريخ اسلام چنين نمونههايي بسيار وجود دارد و حكومت امويان و عباسيان سرآمد آنها ميباشند. 93
________________________________________
71-93