بخش سوم؛ عرفان‏

بخش سوم؛ عرفان‏

فصل اول؛ عرفان نظرى‏

1. براى تحصيل علم اخلاق، از كجا بايد شروع كرد؟ به خصوص ما (دانشجويان) كه به اساتيد اخلاق دسترسى نداريم.

 

بخشی از علم اخلاق نظری است كه با مطالعه، درس و بحث تأمين می‏شود. قسمتی از آن هم عملی است كه به هدايت و راهنمايی معلم اخلاق وابسته است. اگر انسان به آنچه می‏داند عمل كند، نخست اثر مثبت اعمال ظاهر می‏شود، سپس خدای سبحان او را از آنچه نمی‏داند، آگاه می‏سازد. در روايات آمده است: «مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ وَرّثهُ اللّه عِلْمَ ما لَمْ يَعْلَمْ». (1) عمل همراه با علم، افزون بر ماندگاری، موجب شكوفايی آن نيز می‏گردد. اگر انسان در انجام واجبات تلاش كند؛ مستحبات را تا اندازه‏ای به جای آورد؛ محرمات را ترك كند؛ در حد توان از مكروهات دوری جويد و افراط و تفريط در كارها را كنار بگذارد، موفق می‏شود.

2. اساتيد اخلاق، چه نقشی در تكامل انسان دارند؟ به طور حتم استاد و مربی نقش مهمی در تكامل انسان دارد؛ ليكن «آنكه يافت می‏نشود آنم آرزوست».

راهنما يا استاد، علاوه بر آگاهی به كليات، بايد روانشناس خوبی هم باشد تا خصوصيات اشخاص مختلف را درك كند، زيرا بعضی كارها برای عده‏ای خوب و برای ديگران بد است؛ برای مثال همه داروها برای همه افراد خوب نيست. دارويی كه برای يكی شفاست، برای ديگری سمّ است. بعضی پژوهش‏گران پزشكی سالها پيش اعلام كردند كه 2500 نوع سردرد را كشف كرده‏اند و شايد اكنون اين رقم به 5 هزار نوع هم رسيده باشد. اين فقط گوشه‏ای از بدن ماست؛ امّا روح اسرار اعجاب آميزتری نيز دارد.

خلاصه سخن اينكه استاد و راهنما بايد از خصوصيات روحی انسان آگاه باشد و به شما بگويد كه فلان كار برای تو، اين‏گونه خوب است و برای فلانی آن‏گونه. اگر استادی چنين خصوصياتی داشته و در تمام لحظات راهنمای انسان باشد، نعمتی است كه متأسفانه بسيار كم نصيب آدم می‏شود! 3. عرفان در قرآن چه جايگاهی دارد؟ عرفان علمی حصولی نيست، تا از راه تحصيل به دست آيد،

بلكه بيشتر از راه تهذيب و تزكيه نفس حاصل می‏شود. در قرآن كريم آمده است: يُعَلّمُهُمُ الكِتابَ والْحِكْمَهَ ويُزكّيهِمْ. (2) بخش نخست آيه يعلّمهم الكتاب و الحكمه، به فقه، اصول، حكمت و ... مربوط است و بخش دوم آن، يعنی يزكّيهم، به عرفان اختصاص دارد.

بحثهای قرآنی نشان می‏دهد كه اگر كسی جان خود را شفاف كند و از دغل، شبهه و خيانت دوری جويد، اسرار عالم را می‏يابد. گاه انسان آيينه جانش را به طرف مار، گرگ و عقرب نگاه می‏دارد و در آن جز گرگ و عقرب چيزی نمی‏يابد.

خدای سبحان فرمود: كلّا لَوْ تَعْلَمون عِلْمَ اليقينِ لترونّ الجحيم (3) اگر اهل علم اليقين باشيد و صفای ضمير داشته باشيد، اكنون هم جهنم را می‏بينيد، زيرا پس از مرگ، كافر هم می‏تواند جهنم را ببيند: رَبّنا ابْصَرنا وَ سَمعْنا. (4)

4. آيا افراد عادی هم می‏توانند مراتبی از شهود داشته باشند؟ تهذيب نفس بهترين راه دستيابی به عرفان حقيقی است و به‏ درس‏خوانده‏های حوزه يا دانشگاه اختصاص ندارد؛ برای مثال حارثه بن مالك در پاسخ پيامبر اكرم‏صلی الله عليه و آله و سلم عرض كرد: «من شب را به صبح رساندم، در حالی كه به مقام يقين رسيده‏ام». پيامبر(ص) فرمود: «هر چيزی نشانه‏ای دارد، نشان يقين تو چيست؟» و وی در پاسخ گفت: «گويا عرش خدا و بهشت را می‏بينم، و جهنم و زوزه ساكنان آن را می‏شنوم». پيامبر فرمود: «هذا عَبْدٌ نَوّرَ اللّهُ قَلبَهُ بالإيمان»؛ اين بنده‏ای است كه خداوند قلب او را نورانی كرده است. (5)

زمانی در حرم مطهّر پيامبر اكرم‏صلی الله عليه و آله و سلم جوانی نزد من آمد و گفت: می‏خواهم قصه‏ای را با شما در ميان بگذارم. من در فلان شهر ايران آبميوه‏فروش هستم. ما برای اينكه آبميوه خنك و گوارا باشد، تكه‏ای يخ داخل ليوان می‏اندازيم و سپس آبميوه روی آن می‏ريزيم و به قيمت معمول می‏فروشيم. يخ قيمتی ندارد و ما هم تعهد كرده‏ايم كه يك ليوان آبميوه (به قيمتی خاص) به مردم بدهيم. تكه يخ مقداری از فضای ليوان را اشغال می‏كند و از حجم آبميوه می‏كاهد.

صبح يك روز، هنگام باز كردن مغازه مشاهده كردم، قالب‏های يخی كه معمولًا صبحها پيش از طلوع آفتاب جلوی در مغازه می‏گذارند، شعله‏ور شده و زبانه آتش از آنها بلند است. خيلی زود متوجه مشكل شدم. غلّ و غش ما در فروش آبميوه، آن آتش را شعله‏ور كرده بود، پس از آن ليوانهای بزرگ‏تری تهيه كردم و يك ليوان كامل آبميوه، با يخ به مشتری می‏دهم.

اين جوان در كنار قبر مطهّر پيامبر اكرم‏صلی الله عليه و آله و سلم پس از بيان داستان خود، اين آيه را تلاوت كرد: كلّا لَوْ تَعلمون عِلمَ اليقينِ لَترونّ الجَحيم (6) در سوره مباركه نساء نيز آمده است: إنّ الذينَ يأكلونَ أموالَ اليتامی ظُلماً إنّما يأكلونَ فی بُطونِهم ناراً. (7)

5. به نظر شما، موسيقی‏های متداول چه تأثيری بر روان آدمی می‏گذارد؟ ابن سينا (رحمه‏الله) در نمط نهم اشارات و تنبيهات می‏نويسد: گاهی عارف به «نغمه رخم»، يعنی آهنگ ملايم نياز دارد تا او را متّعظ كند. (8) در درس مرحوم الهی قمشه‏ای (قدس‏سرّه)، وقتی به اين قسمت از شرح اشارات رسيديم (سه نفر در آن درس حاضر بوديم)، پس از درس، از استاد اجازه گرفتيم تا جناب آقای ربّانی خراسانی كه از علمای بزرگ تهران بود (يكی از آن سه نفر)، هر شب پس از درس، يكی از غزلهای استاد را برای ما بخوانند كه ايشان هم اجازه دادند.

گاه مناجات يك جوان را اداره می‏كند. گاه نيز يك غزل يا قصيده، كمبودهای درونی او را ترميم می‏كند؛ امّا لذت غزل هرگز در ترانه يافت نمی‏شود. ترانه لذتی كاذب ايجاد می‏كند؛ اما غزل شهدی است كه لذت صادق را به همراه دارد و تا پايان عمر با انسان همراه است. غزلهای حافظ و سعدی چنين است.

به هر حال، اگر كسی خود را با ترانه سرگرم كند، در سنين بالاتر، خود متوجه می‏شود كه با ذائقه او هماهنگ نيست، در حالی كه انسان با مناجات و غزل انس ديگری دارد. غزل حافظ هميشه می‏ماند و هرچه سن بالاتر برود، انسان با آن بيشتر مأنوس می‏شود.

همه می‏دانيم كه آهنگهای طرب‏انگيز خوی حيوانی را در ما زنده می‏كند. آهنگهايی كه فرشته‏مَنِشی را در آدم احيا می‏كند، به انسان سبكباری می‏دهد و بشر را از شهوت و غضب دور می‏كند نيز می‏شناسيم. به آهنگهای مشكوك گوش نمی‏دهيم.

از اين نظر موسيقی بر سه قسم است:

یکم. موسيقی‏هايی كه حالتی روحانی در انسان ايجاد می‏كند كه اشكال ندارد.

دوم. موسيقی‏هايی كه به مجالس لهو و لعب اختصاص دارد و شهوت را تحريك می‏كند كه اين دسته نامشروع است.                       

سوم. دسته‏ای از موسيقی‏ها هم مشكوك است، پس با داشتن راه صحيح، ديگر به دنبال مشكوك نمی‏رويم.

خواندن غزلها و مناجاتها با صدای خوب، خصيصه ما ايرانيان است. ما ايرانيان به آواز بيش از نواختن علاقه داريم كه بسيار خوب است و بيش از آن هم نياز نيست.

در فرهنگ شيعی ما، مستحب است كسی كه اذان می‏گويد، «صيّت»، يعنی خوش صوت باشد (9) تا نياز قوه سامعه تأمين شود. اشعار خوبی وجود دارد كه اگر با صدای خوش خوانده شود، اين نياز انسان را تأمين می‏كند.

از طرفی، اشعاری كه در اثر پيمودن اين راه فرا گرفته، همه عمر برای او می‏ماند و هرچه سن بالاتر می‏رود، بهره او از اين اشعار بيشتر می‏شود.

6. آيا خواندن عرفان نظری برای دانشجويان مفيد است؟ وظيفه دانشجويان تأمين نيازهای نظام اسلامی است. تأمين برخی از اين نيازها واجب عينی و برخی ديگر واجب كفايی است. از طرف ديگر، تحصيل در رشته‏هايی چون عرفان نظری نيز خواسته‏های درونی او را ارضا نمی‏كند.

دانشجويان بايد در كنار تحصيل رشته تخصصی خود، به‏ يكسری مباحث اخلاقی توجه داشته باشند و آنها را مورد مطالعه قرار دهند. عقايد انسان بايد با مواعظ اخلاقی تقويت شود. دعاها، زيارتها، شعرهای آموزنده و ...، هريك به نوعی سودمند است و هركس بايد برای بهبود اخلاق خود در يكی از اين راهها گام بردارد.

برای مثال، بزرگانی چون مرحوم فيض كاشانی، صدر المتألهين شيرازی و حكيم سبزواری به خواندن غزلهای حافظ اهتمام داشتند. انسان با غزل، احساسی الهی می‏يابد و شورش و تبهكاری را كنار می‏گذارد. بعضی با شعر و غزل مأنوس هستند، بعضی با دعا و مناجات و بعضی با قرآن. البته همه می‏توانند از دعا و قرآن استفاده كنند؛ اما آثار ديگر عمومی نيست. بايد ببينيد در اين سن، چه چيزی شما را بيشتر به سوی خدا پيش می‏برد و همان را مغتنم بشماريد.

اين بزرگان خود را با گناه مسموم نكرده‏اند و بركات الهی در حيات و پس از آن شامل حال آنان شده است. مرحوم آقا علی حكيم در رساله «سبيل الرشاد فی اثبات المعاد» درباره مرحوم «ابن بابويه» قمی (10) می‏نويسد: «من جسد مرحوم ابن بابويه قمی را در ری مشاهده كردم‏  كه پس از گذشت ساليان دراز، همچون انسانی زنده، سالم و بی‏نقص باقی مانده بود. (11)

7. آيا موسيقی‏های عرفانی يا اشعار عارفانه می‏تواند ما را به خدا نزديك‏تر كند؟ انسان دارای بينش و گرايش است. از نظر بينش و علم، بسياری افراد امكان ترقی دارند؛ يعنی اين استعداد در ما وجود دارد كه خوب و بد را بفهميم. اين استعداد با درس و بحث شكوفاتر می‏شود. همه ما در مسئله فهم خوب و بد، در يك مرز مشترك قرار داريم؛ يعنی هم بدها را به خوبی تشخيص می‏دهيم و هم خوبها را.

اما در حوزه گرايش، ما انسانها در برابر بد و خوب گرايش يكسانی نداريم. ما به كارهای خوب گرايش كامل داريم و به كارهای بد هيچ گرايشی نداريم، پس بينش ما به بد و خوب يكسان است؛ اما گرايش ما به آنها اين‏گونه نيست؛ برای مثال ما غذای خوب و بد يا سودمند و زيانبار را به صورت يكسان تشخيص می‏دهيم و تشخيص ما درباره هر دو يكسان است؛ اما گرايش دستگاه گوارش ما به هر دو يكسان نيست. دستگاه گوارش غذای خوب را به راحتی هضم می‏كند؛ امّا غذای مسموم را تحمل نكرده، با تهوع پس می‏زند.

اين رفتار در روح انسان هم وجود دارد. روح اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امانت و خيانت، و صدق و كذب را به صورت يكسان تشخيص می‏دهد؛ اما به همه اينها گرايش يكسان ندارد؛ يعنی به عدل، امانت و صدق گرايش دارد، به همين دليل، وقتی كودكی برای نخستين بار دروغ می‏گويد، بدنش می‏لرزد؛ ولی هنگام راستگويی با شجاعت حرف می‏زند.

برای تنظيم دستگاه بينش و دانش (عقل نظری)، بايد راههای برهانی، نظير فلسفه، حكمت، كلام و عرفان را بپيماييم و برای تنظيم گرايش (عقل عملی)، بايد كارهای عملی را پی‏بگيريم.

 «عقل عملی» همه تصميم‏گيريهای گرايشی انسان را بر عهده دارد و كارهايی نظير عزم، اراده، محبت، اخلاق، نيت و ... را مديريت می‏كند. اگر اين مدير به درستی تربيت شود، در برابر فتواهای عقل نظری خضوع می‏كند؛ يعنی برای انجام هر كار از عقل نظری فتوا می‏گيرد؛ ولی اگر اين مدير به درستی تربيت نشود، خودسری كرده، از مركز فرهنگی خود كه عقل نظری و دانش است، استفتا نمی‏كند و به عكس از زيرمجموعه خود كه شهوت و غضب است، نظر می‏خواهد و بر اساس ميل آنها عمل می‏كند.

بدين ترتيب، عقل عملی ديگر مدير نيست، بلكه شيطان است. برای آنكه اين مدير هدايت شود، راههای فراوانی وجود دارد. يكی از راههای هدايت، چنان كه در دعای شريف كميل آمده است: «وسلاحه البكاء» (12)، اشك، آه و گريه است كه اسلحه درونی مؤمن است.

بنابراين، اگر باطن مؤمن به سلاح اشك و ناله مسلح باشد، در مقابل خواسته‏های غضب و شهوت می‏ايستد و از آنها پيروی نمی‏كند، در غير اين صورت، طبق ميل خشم و شهوت تصميم می‏گيرد. برخی می‏گويند: من هر كار بخواهم انجام می‏دهم و به كسی كاری ندارم؛ يعنی اين انسان از مركز فرهنگی روح پيروی نمی‏كند و در پی ارضای خواسته‏های شهوت و غضب است.

اگر عقل عملی كسی با دعا، مناجات و گريه سر و كار داشته باشد، نرمش صادق می‏يابد و از عقل نظر پيروی می‏كند و بر خلاف رضای خدا كاری انجام نمی‏دهد. خواندن و گفتن شعرها يا نثرهای دلپذير، در نرمی عقل عملی بسيار مؤثر است. ما بايد بكوشيم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شويم، چون نواختن، نرمش و اشك كاذب به وجود می‏آورد.

همان‏طور كه خنده صادق و كاذب وجود دارد، گريه صادق و كاذب هم وجود دارد: گاه انسان با يك طنز ادبی ظريف می‏خندد كه خنده‏ای صادق است. گاهی هم با قلقلك می‏خندد كه كاذب و بی‏ارزش است. گريه هم اين‏گونه است: گاه انسان برای مظلوميت امام حسين (عليه‏السلام) گريه می‏كند. گاهی هم با مارش عزا، بی‏آنكه متوفا را بشناسد، اشك می‏ريزد كه اشكی كاذب است.

موسيقی ممكن است چنين خطری داشته باشد؛ يعنی اشكی كاذب به همراه بياورد و ما خيال كنيم كه در عقل عملی ما نرمش ايجاد كرده است. اين مشكل موسيقی‏های به اصطلاح عرفانی است. ساير موسيقی‏ها هم مسلماً مخرب و مخدراند و موجب نافرمانی عقل عملی از عقل نظری می‏شوند و انسان را در دام گناه می‏افكنند.

مرحوم الهی قمشه‏ای می‏فرمود: من شعری درباره نَيازُردن مور سرودم كه برخی آن را از شعر جناب فردوسی ظريف‏تر می‏دانند. فردوسی فرموده است: ميازار موری كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است و مرحوم الهی قمشه‏ای می‏فرمايد: هركس كه دلی دارد يك مور نيازارد كان مور هم از دلبر، دارد اثری بر دل (13) سپس فرمود: زمانی به خراسان رفته بودم و در آنجا با انجمن ادبی خراسان ملاقاتی داشتم، در آن ديدار دو غزل از خود به آنها تقديم‏ كردم تا در اين باره كه كدام غزل از جوانی و كدام يك در پيری سروده شده، داوری كنند و آنها كاملًا وارونه داوری كردند.

گفتند: پس چرا شور و عشق در سروده ايام پيری شما بيشتر است. گفتم: بايد به همين صورت باشد. شاعر هرچه پيرتر شود، عاشق‏تر می‏شود. در جوانی شور و عشقی خام دارد و در پيری می‏فهمد كه معشوق حقيقی كيست.

انسان هرچه بالاتر می‏رود، حرفهايش عاشقانه‏تر و شورانگيزتر می‏شود. آن‏گاه همان طور كه در قدم نخست نواختن را رها كرد، در گام بعدی خواندن را هم كنار می‏نهد. البته خواندن، اگر غنا نباشد، از بهترين نعمتها است. اگر می‏خواهيد در بهشت از صوت خوش داود (عليه‏السلام) (قاری بهشت) (14) بهره‏مند شويد، بايد از گوش خود مواظبت كنيد تا هر چيزی را نشنود. در اين صورت، در گام سوم به جايی می‏رسيد كه وقتی اشعار يا مطالب اخلاقی عرفانی را مطالعه می‏كنيد، اشك از ديدگانتان جاری می‏شود.

8. سمع غير مادی و بصر غير مادی چه تفاوتی با هم دارند؟ چرا دريافت كلام خدا در دنيا به سمع باطن ممكن است؛ ولی رؤيت آن حضرت، به بصر باطن جز در آخرت مقدور نيست؟

همان‏گونه كه سمع و بصر مادی گاهی با هم تفاوت دارند و يكی از ديگری قوی‏تر است، سمع و بصر باطنی هم گاهی دارای درجاتی است. گوش دلها يكسان نيست، چون دلها يكسان نيست. چشم دلها هم يكسان نيست. خدای سبحان در آيات پايانی سوره مباركه شوری فرمود: كسانی كه سخن حق را می‏شنوند، سه دسته‏اند: بعضی بی‏واسطه اين سخن را می‏شنوند؛ بعضی از پس پرده حجاب و برخی از راه پيك و ارسال رُسُل: و ما كانَ لبشرٍ أن يُكلّمهُ اللّهُ إلّا وحياً أو من وراءِ حجابٍ او يرسل رسولا. (15)

كسی كه می‏تواند بی‏واسطه كلام الهی را بشنود، شايد بتواند ذات اقدس خداوند را بی‏واسطه شهود كند. البته چنان‏كه بارها گفته شد، هويت مطلقه الهی در دسترس شهود هيچ‏كس، حتی پيامبر اسلام‏صلی الله عليه و آله و سلم هم نيست: «فحار فيها جميع الأنبياء و الأولياء» (16)، و پس از مرحله ذات، امكان شهود، با توجه به مراتب و درجات اشخاص متفاوت خواهد بود؛ يعنی بعضی به شهود بی‏واسطه می‏رسند و برخی شهود با واسطه دارند.

9. عرفان شيعی با ديگر مكتب‏های عرفانی اسلامی يا غير اسلامی چه‏ تفاوتی دارد؟ در عرفان شيعی راهی كه به ولايت الهی می‏رسد، از راه ولايت اهل بيت (عليهم‏السلام) است. علاوه بر اين در عرفان شيعی بايد به همه احكام و دستورات شريعت عمل شود، و در طريقت نيز از ولای اين خاندان بگذرد و از آن تجاوز نكند و تنها همين را مسير راه قرار بدهد، زيرا در روايات ولايت اميرمؤمنان (عليه‏السلام) صراط مستقيم معرفی شده است. (17)

انسان، هم بايد به احكام ظاهری عمل كند و همه عبادات يا معاملات او بر اساس شريعت باشد و هم در مسئله ء رهبری، از ولايت خاندان پيامبر صلوات اللّه و سلامه عليه تجاوز نكند و آن را مسير راه قرار دهد، چون حصن ولايت: «ولايه علی بن أبی‏طالب حصنی» (18) دالان ورودی حصن مهم‏تری است: «كلمه لا إله إلّا اللّه حصنی». (19)

بنابراين، عرفان شيعی در مسير دين و ولايت حركت می‏كند؛ يعنی به آنچه آيه شريفه ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (20) و حديث شريف ثقلين (21) بيان كرده‏اند، عمل می‏كند.

10. چگونه بر افكار شيطانی خود پيروز شويم؟ در روايات ما آمده است: برای انجام هر كار «بسم اللّه الرحمن الرحيم» بگوييد (22)؛ يعنی كاری كه قصد انجام آن را داريد، بايد به گونه‏ای باشد كه در مدخل ورودی آن بتوان گفت: «خدايا به نام تو».

به اين ترتيب، ما هيچ كاری را بدون مطالعه، تفكر و عاقبت سنجی انجام نمی‏دهيم؛ و علاوه بر اين، كارهايی را انجام می‏دهيم كه بتوانيم در ابتدای آن بگوييم: «خدايا با نام تو آغاز می‏كنم». چنين كاری يا واجب است يا مستحب. حرام و مكروه را نمی‏توان با نام خدا انجام داد. با اين تمهيد شيطان همواره در اسارت ماست.

11. چگونه خود را از وسوسه‏های شيطان برهانيم؟ ابليس دشمنی بيرونی است و تا پايگاهی در درون نداشته باشد، نمی‏تواند به انسان ضربه بزند. كار شيطان صدور سم به درون انسان است. اگر كسی كه می‏خواهد ديگری را با سم از پای درآورد، آن را در جيب شخص بگذارد، تأثيری در وی ندارد يا اگر سم را به او بخوراند و او بالا بياورد، باز هم اثری ندارد. دستگاه گوارش بايد سم را بپذيرد و آن را جذب كند تا پس از ورود به خون، اثر زيانبار خود را به جای‏ بگذارد.

وسوسه‏ها نيز چنين است: هوا، هوس و شهوترانی‏های گوناگون كه رقيق‏ترين و سبك‏ترين آن در جوانها و سنگين‏ترين آن در سالمندان، به صورت حب جاه و مقام مشاهده می‏شود، نشانه تأثير سم است.

واپسين عقبه‏ای كه بزرگان سير و سلوك از آن نجات می‏يابند، «مقام خواهی» يا همين بازيهايی است كه بسياری به آن گرفتارند. اگر كسی از تعاريف و القابی كه به او می‏دهند، لذت ببرد، معلوم می‏شود كه سم در او اثر كرده است. وجود مبارك اميرمؤمنان (عليه‏السلام) در عهدنامه مالك اشتر فرمود: شيطان همواره در پی حمله است: وقتی كسی از تو تعريف می‏كند، بايد مواظب باشی، چون در خط مقدم آتش شيطان قرار گرفته‏ای. (23)

كسی كه با آبروی مسلمانی معامله می‏كند، از درون آتش می‏گيرد؛ نه از بيرون. اين شخص ديگر شبها خواب ندارد. هرچه قرص خواب بخورد، باز هم به خواب نمی‏رود. هرچه بستر نرم فراهم كند، باز هم خواب ندارد. زمانی انسان بر تشك نرم می‏خوابد، و زمانی اين تشك پر از تيغ است. انسان بر روی اين تشك به هر طرف‏ بغلتد، تيغ می‏خورد. تيغی كه از درون انسان بر می‏خيزد، با قرص خواب برطرف نمی‏شود.

چه آسايد به هر پهلو كه گردد كسی كز خار سازد او نهالين (24) 12. آيا نماز كسی كه وجودش تحت اختيار شيطان درآمده، به حساب شيطان گذاشته می‏شود؟ نماز چنين انسانی در نامه عمل خود او نوشته می‏شود؛ ليكن وی مصداق آيه شريفه خَلَطُوا عملًا صالِحاً و آخرَ سيّئا؛ (25) است.

انسانها چند دسته‏اند؛ بعضی مانند امامان معصوم (عليهم‏السلام) منزه محض، مخلِص و مخلَص هستند و در نامه عمل آنها فقط فضيلت ثبت شده است؛ اما عدّه ديگر، متأسفانه كسانی هستند كه در نامه عمل آنها جز تباهی و سياهی چيز ديگری نيست؛ اينها همان كسانی هستند كه ختم اللّه علی قلوبهم (26) گروه سوم هم كسانی هستند كه خلطوا عملًا صالحاً و آخر سيّئا؛ گاه به طرف فضيلت و گاه به سوی رذيلت حركت می‏كنند. اينها تا وقتی تسليم شيطان نشوند و عقايدشان محفوظ باشد، اميد نجات دارند و نماز و عبادتهايشان به‏

حساب خودشان نگاشته می‏شود، چون اصل عقيده را حفظ كردند و به بيگانه اجازه ندادند، در مسائل عقيدتی، به جای ايشان تصميم بگيرد.

13. شرايط و مراحل توبه چيست؟ بعضی شرايط توبه واجب و اساسی و بعضی ديگر مستحب است. شرايط واجب و اساسی توبه چند چيز است:

يكم. انسان واقعاً از گذشته پشيمان شود.

دوم. تصميم جدّی برای ترك آن كار بگيرد.

سوم. پس از پشيمانی از گذشته و تصميم برای آينده، با اخلاص به پيشگاه خدای سبحان عرض كند: «خدايا آمدم!». (27)

چرا دست يازم چرا پای كوبم مرا خواجه بی‏دست و پا می‏پسندد اين اساس توبه است و مسائل ديگر چون رو به قبله بودن، غسل توبه، ذكر خاص و ... مستحبات آن به حساب می‏آيد. توبه در حكم آبی است كه انسان را از آلودگی گناهان شست‏وشو می‏دهد.

14. چگونه پس از توبه دوباره آلوده نشويم؟ با مراقبت از خود. رقيب از «رقبه»، به معنی گردن گرفته شده‏ است. به ممتحن امتحانات، رقيب می‏گويند. بايد رقيب خود باشيد و هميشه گردن بكشيد تا ببينيد، چه كسی به سراغ شما آمده است و چه كسی می‏خواهد به جای شما بنشيند: شيطان يا فرشته.

15. مقام طمأنينه چيست؟ آيا طمأنينه با ايمان فرق دارد؟ ايمان دارای درجاتی است كه ممكن است برخی از آنها با تزلزل همراه باشد. مقام والای ايمان، همان طمأنينه است كه راه رسيدن به اين درجه والا، گناه نكردن است. اگر ما خود را با گناه مسموم نكنيم، مشكلی به وجود نمی‏آيد و اگر آسيبی به ما رسيد، امتحانی بيش نيست.

گندم تا زمانی كه در انبار است، ارزان قيمت است؛ ولی وقتی تحت فشار سنگ آسياب آرد شد، قيمت آن افزايش می‏يابد و هنگامی كه در تنور به نان تبديل شد، قيمت آن از پيش گران‏تر می‏شود. اين فشارها موجب كمال گندم است. در قرآن كريم آمده است: وَ لنبلونّكم بشی‏ءٍ من الخوفِ و الجوعِ و نقصٍ من الأموالِ و الانْفُسِ و الثمراتِ وَ بشّرِ الصّابرينَ. (28)

16. رقّت قلب چيست؟ قلب، گاهی دارای رقّت است و گاهی هم دچار ضعف می‏شود. ممكن است كسی بگويد، من در تمام مدت عمر خود، حتی يك گوسفند را هم سر نبريده‏ام يا بريدن سر مرغی را نديده‏ام، اين رقّت قلب نيست، بلكه ضعف نفس است، زيرا همين شخص وقتی بوی كباب گوشت گوسفندی كه می‏خورد، به مشام فقرا می‏رسد، در خود هيچ احساسی ندارد.

رقّت قلب و عاطفه از فضايل انسانی است؛ در حالی كه ضعف نفس هيچ فضيلتی ندارد. رقّت قلب راهی است كه انسان با طی آن، بر اساس دستورات الهی، به خلق خدا خدمت می‏كند.

رقيق القلب كسی است كه از ديدن يك فقير واقعاً متأثر می‏شود يا وقتی از قيامت و دوزخ سخن به ميان می‏آيد، اشك در چشمانش حلقه می‏زند. راه رقّت قلب نيز دوری از گناه است. امام علی (عليه‏السلام) می‏فرمايد: «ما جفّتِ الدموع إلّا لقسوهِ القلوب و ما قست القلوب إلّا لكثره الذنوب» (29)؛ چشمها گرفتار خشكی نمی‏شود، مگر در اثر قساوت قلب، و قلب گرفتار قساوت نمی‏شود، مگر با زيادی گناه.

17. رسيدن به مقام امامت محال است. از طرفی در برخی روايات آمده است كه انسان با عروج به مقامات والا، می‏تواند به خداوند امر و نهی كند؛ آيا رسيدن به اين درجه، از مقام امامت كمتر است؟ انسانهای كامل همان انبيا و اوليا هستند و امّت آنها هرگز نمی‏توانند به مقام ايشان برسند. البته همه انسانها می‏توانند به مقام ولايت الهی دست يابند؛ اما مقام نبوت و امامت با نصب ذات اقدس خدا ممكن است. بر اين اساس بايد به مطالب زير توجه داشت:

يكم. نبوت، رسالت و امامت انتصابی است؛ نه اكتسابی.

دوم. ولايت، يعنی نزديكی به خدا و تقرب او، به گونه‏ای كه خدا كارهای انسان را به عهده بگيرد و انسان نيز از آنچه خدا فرمود، اطاعت كند و تحت تدبير مستقيم او باشد. اين امر برای هر انسانی ممكن است.

سوم. مؤمنان، همان طور كه از رسيدن به مقام نبوت، رسالت و امامت عاجزاند، به مقام ولايتی در حد انبيا هم نمی‏رسند؛ امّا می‏توانند به آنها نزديك شوند. رسيدن به مقام ولايت الهی تا روز قيامت ممكن است.

درباره بخش دوم پرسش، بايد يادآور شد، اين مطلب كه در برخی دعاها آمده، به مقام فعل نظر دارد. در غير اين صورت، انسان‏ به هيچ وجه نمی‏تواند به جايی برسد كه به خدا فرمان دهد يا خدا از او اطاعت كند. البته در مقام فعل، گاه خداوند می‏فرمايد: من ذا الذی يُقرض اللّه قرضاً حسناً (30) يا در روايات آمده است كه خدا به برخی انبيا فرمود: چرا از من عيادت نكرديد. (31) عظمت مؤمن در پيشگاه خدای سبحان به اندازه‏ای است كه بيماری او را بيماری خود می‏داند.

در اين‏گونه موارد كه به مقام فعل اشاره دارد (نه مقام ذات)، از امر و نهی سخن به ميان می‏آيد؛ يعنی مؤمن به جايی می‏رسد كه مظهر اسمی از اسمای خدا می‏شود. اين مظهر كه از اسمای برتر است، دستور می‏دهد و ديگر مظاهر الهی اطاعت می‏كنند؛ نه اينكه مؤمن فرمان دهد و خدا اطاعت كند. (32)

18. چگونه خود را اصلاح كنيم؟ در پاسخ به پرسش فوق، لازم است به چند مطلب توجه شود: يكم. همه علوم مطرح در حوزه يا دانشگاه مستقيم يا غيرمستقيم به انسان شناسی نيازمند است. علومی كه در دانشگاهها مطرح است، يا انسانی است يا تجربی. علوم انسانی، بدون‏ انسان‏شناسی به نتيجه نمی‏رسد، زيرا عنصر محوری علوم انسانی «هويت انسان» است. علوم تجربی هم با انسان شناسی ارتباط مستقيم ندارد؛ ولی برای انسان لازم است. مهندسی كه خانه، شهر، خيابان و ... می‏سازد، به دنبال زندگی بهتر برای انسان است و اخترشناس، زمين‏شناس، گياه‏شناس، جانورشناس يا معدن‏شناس، همه برای بهره‏برداری بهتر انسان از اين منابع تلاش می‏كنند.

بر اين اساس، علوم مطرح در حوزه يا دانشگاه، بدون انسان‏شناسی، يا خود ناقص هستند يا كارايی و كارآمدی آنها دچار نقص است. از اين‏رو بخش وسيعی از آيات قرآن در پی معرفی هويت انسان و عوامل اصلی سازنده انسانيت اوست، پس اگر ما خود را نشناسيم، از علومی كه فرامی‏گيريم، بهره‏ای نمی‏بريم.

دوم. در فرهنگ قرآن، انسان فقط در تالار تشريح خلاصه نمی‏شود. كارايی بدن و جسم، فقط در محدوده طب است؛ امّا آنچه اين بدن يا جسم را تدبير، هدايت و راهنمايی می‏كند، جان آدمی است و اين حقيقت در علوم انسانی مشخص می‏شود؛ نه در علوم تجربی.

سوم. همان‏طور كه اجرام، گاه از درون و گاه از بيرون دچار آفت می‏شوند، يا گاه از درون مشتعل می‏شوند گاه از بيرون، ارواح نيز چنين‏اند؛ به‏هرحال شناخت، درمان و مهار آتش درونی بسيار دشوار است.

در امور معنوی نيز وضع همين گونه است؛ گاهی انسان از بيرون آسيب می‏بيند و گاه از درون. آتش بيرون بر جسم اثر می‏كند و همه ما به خوبی اين آتش و راه فرار از آن را می‏شناسيم؛ امّا آتش درون جان و روح ما را به آتش می‏كشد. جان ما در درون خود، يا آفت‏زاست يا ان‏شاء اللّه نور به همراه دارد.

خدای سبحان نيز در قرآن مجيد درباره سوختن جسم و جان سخن گفته است، چنان كه درباره پر فروغ بودن جسم و جان هم سخن به ميان آورده است. درباره سوختن جسم فرمود: عده‏ای هيزم جهنم هستند: و أمّا القاسطون فكانوا لجهنّم حطبا. (33) قاسط يعنی كسی كه اهل قَسط است و قَسط، به معنی ظلم و جور است. اين كلمه در مقابل كلمه قِسط، به معنای عدل و ميانه‏روی است. در قرآن كريم آمده است: ظالمان هيزم جهنم هستند و خودِ اينها آتش جهنم را تأمين می‏كنند و مواد خام آتش جهنم هستند.

عده‏ای هم از درون خود آتش توليد می‏كنند كه قرآن از آنها به «وقود» ياد می‏كند. آنها رهبران و امامان كفر هستند كه خدای سبحان در مورد آنها فرموده است: وقودها الناسُ و الحجاره. (34) اينها آتش‏زنه و آتش گيره‏اند و از خود آتش دارند.

درباره روح و جان هم فرمود: عده‏ای دلهايشان چنين است: نار اللّهِ المُوقدَهُ الّتی تطّلع علی الأفئدهِ (35)؛ آتش خدا از دل آنها شعله می‏كشد.

چهارم. خدای سبحان هيچ كس را به صورت هيزم يا نظير سنگ چخماق كه از درون آتش داشته باشد نيافريده است. او همه را پاك و شفاف خلق كرده است. عدم مواظبت و مراقبت خوردن هر غذا، نگاه كردن به هر چيز، رفتن به هر جا، گفتن هر حرف يا شنيدن آن كم كم به مشوش شدن درون انسان می‏انجامد. جان انسان دريای زلالی است كه اگر با اعمال و افكار ناشايست آلوده نشود، بسياری اسرار عالم هستی در آن منعكس و متجلی می‏شود.

خدای سبحان به ما فرمود: من به شما سرمايه‏ای داده‏ام كه مانند آب پاك، شفاف و زلال است. اگر تدبّر كنيد، مسئله برای شما روشن می‏شود. تعبيراتی چون يعقلون، يتفكّرون، يتذكّرونَ و يَتدبّرونَ نيز به همين دليل آمده است؛ امّا اگر آن را آلوده يا مُشوش كرديد، يا هم آلوده و هم مشوش كرديد، چيزی نمی‏بينيد: صُمٌّ بُكمٌ عُمْی فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ. (36)

اگر كسی بتواند اين كوثر را حفظ كند؛ نه بد كسی را بخواهد و نه‏ به فكر تباه كردن خود باشد، زلال باقی می‏ماند و از بسياری اسرار آگاه می‏شود. غذای حرام، فكر باطل، چاه كندن برای ديگران، زشت گفتن به ديگران و هتك حيثيت ديگران، هم آتش درون است و هم آلوده كننده كوثر جان.

به هر حال، اگر ما از چنين سرمايه‏ای محافظت كنيم، در همه علوم (انسانی و تجربی) كامياب می‏شويم. از پيامبر اكرم‏صلی الله عليه و آله و سلم نقل شده است: در شبانه روز، انسان بايد زمان كوتاهی با خود خلوت كند و به حساب خود رسيدگی كند. (37)

برای مثال كشاورزی را در نظر بگيريد كه پس از 40 سال تلاش و كوشش، روز درِ انبار را باز كند، چيزی در آن نبيند. آن روز فهميد موشی در انبار بود و همه محصول را برد. وقتی در انبار قفل است و كسی نمی‏تواند از بيرون بدان دستبرد بزند، معلوم می‏شود كه در درون مشكلی وجود دارد. سخن جناب مولوی اين است: گرنه موشی دزد در انبارِ ماست گندم اعمال چل ساله كجاست (38) انسان بايد به گونه‏ای زحمت بكشد كه وقتی از او می‏پرسند «چه داری؟»، بتواند پاسخ بدهد: خدايا! من اين كارها را برای تو انجام‏ داده‏ام؟! اما متأسفانه بعضی از ما فلان كار را برای اينكه نامی پيدا كنيم، انجام داديم و وقتی چند نفر از ما تعريف كردند، خوشحال شديم يا وقتی به ما اعتراض كردند، از صحنه خارج شديم. همه اينها برای خودمان بود. حال آيا عمل نقدی در دست داريم تا بگوييم: خدايا! اين كار را برای رضای تو انجام داده‏ايم؟ ما موظفيم هر روز حسابرسی داشته باشيم، زيرا در زوايای درون ما موشها بسياراند؛ رشوه، عشوه، غيبت، تهمت، كبر يا ديگر بيماريها.

البته همه اينها اصلاح شدنی است، به خصوص در دوران جوانی؛ برای مثال، اگر يكی از دوستان ما در المپياد موفق شد و گفتيم خدايا تو را شكر؛ خدايا! بر توفيقات او بيفزای و به ما هم توفيق بده كه بهتر از او يا مثل او باشيم و سجده شكر به جای بياوريم، بايد بدانيم كه در انبار وجود ما موش راه نيافته است؛ امّا اگر بدگويی كرديم يا تهمت زديم، بايد بدانيم كه موش به انبار درون ما راه يافته است. اين موش اعمال را از درون می‏پوساند و از بين می‏برد. اگر ديگری ترقی كرد و ما خوشحال شديم و «لَكَ الحَمد» گفتيم، معلوم می‏شود كه قلب ما شفاف است و اين استخر زلال را نه آلوده كرده‏ايم و نه شورانده‏ايم.

19. چرا نفس بدترين دشمن انسان است؟ بدترين دشمن بودن نفس، دلايل فراوانی دارد:

يكم. نفس دشمنی است كه انسان آن را نمی‏شناسد و در درون ما پنهان است.

دوم. نفس دشمنی قهار و مكار است كه ما را می‏بيند و ما او را نمی‏بينيم.

سوم. دشمنی نفس دائمی است؛ نه موقت.

چهارم. گزيده‏ترين كالا، يعنی ايمان و عقل ما را از بين می‏برد؛ نه مال يا خانه ما را.

پنجم. با تمام دشمنان ديگر فرق دارد؛ دشمن ما در بيرون يا حيواناتی چون مار، عقرب، گرگ و سگ هستند يا انسان. اگر دشمن از نوع گرگ، مار يا سگ باشد، وقتی انسان چيزی به او بدهد، حد اقل ساعتی از ناحيه او در آرامش است و اگر نظير هيتلر يا صدام باشد، وقتی مقداری خاك، نفت يا ... به او بدهند، چند روزی از شرّشان راحت می‏شود؛ امّا دشمن درون، حتی اگر چيزی هم به او بدهيد، باز لحظه‏ای آرام نمی‏شود. اگر به ميل او عمل كنيم و آنچه خواست به او بدهيم، به همان اندازه حمله می‏كند و جلوتر می‏آيد.

20. فرق ميان رؤيای صادق و كاذب چيست؛ برای مثال، آيا ممكن است شيطان در رؤيای شخصی كه يكی از امامان معصوم را در خواب می‏بيند، تصرف داشته باشد؟ رؤيای صادق گاه به تعبير نياز ندارد؛ مانند آنچه حضرت ابراهيم (عليه‏السلام) در مورد ذبح فرزندش اسماعيل (عليه‏السلام) مشاهده كرد: إنی أری فی المنامِ أنّی أذبحُكَ (39)؛ امّا گروه ديگری از خوابهای صادق به تعبير نياز دارد؛ يعنی قوه خيال، حقيقتی را صورتگری می‏كند و معبّر بايد اين صورت خيالی را به معنای واقعی برساند.

گاه خوابها همان ساخته‏های نفسانی است كه «اضغاث احلام» خوانده می‏شود. اضغاث احلام، يعنی خوابهای پريشان كه نتيجه و اثر كارهای روزانه انسان است، بنابراين اگر خوابی كه انسان می‏بيند، مستقيم باشد، مانند آنچه معصوم می‏بيند، حقّ و صحيح است، چون باطل در آن فضا راه ندارد و شيطان امكان حضور نمی‏يابد. صدق يا كذب ساير رؤياها نيز با معيارهايی كه معبران ماهر در اختيار دارند، قابل تشخيص است.

امّا در مورد اين پرسش كه اگر كسی پيامبر اكرم‏صلی الله عليه و آله و سلم يا ائمه (عليهم‏السلام) را در خواب ببيند، چگونه بايد بفهمد كه خود آنها هستند يا شيطان به‏ صورت آنها در آمده، بايد يادآور شد كه در روايتی آمده است: شيطان به صورت معصوم ظاهر نمی‏شود (40)؛ امّا مشكل اين است كه اغلب ما امامان معصوم (عليهم‏السلام) را نديده‏ايم و اگر صورتی نورانی در خواب ببينيم كه صاحب آن ادعا كند كه من امام هستم، چگونه او را بشناسيم؟ از كجا معلوم شيطانی كه ادعای ربوبيت كرده، ادعای نبوّت و امامت نكند؟! پس اگر كسی در بيداری يكی از ذوات مقدس معصوم (عليهم‏السلام) را ببيند و سپس در خواب، صورتی نورانی مشاهده كند و او را بشناسد، اين خواب صحيح است؛ امّا اگر صورتی ناشناس ادعای امامت كرد، تشخيص آن مشكل است، چون شخص پيش‏تر امام را نديده است و شيطان می‏تواند با ادعای دروغ او را بفريبد؛ البته او نمی‏تواند به شكل امام و معصوم درآيد؛ ولی همان‏گونه كه ادعای ربوبيت كرد، ادعای امامت هم می‏كند.

21. با توجه به اينكه انسان به صورت فطری عبادت را دوست دارد، چرا ما از عبادت خود لذت نمی‏بريم؟ گرايش به خدا فطری است؛ ولی شهوت و غضب هم، به عنوان ابزار كار در نهاد ما وجود دارد. انسان عاقل اين دو را تعديل می‏كند؛

نه تعطيل؛ ولی انسان جاهل شهوت و غضب را امير فطرت خويش می‏سازد و به اين ترتيب، فطرت در ميان غرايز دفن می‏شود و از فطرت مدفون نيز كاری ساخته نيست: و قَدْ خابَ مَنْ دسّيها. (41)

اگر كسی نفس ملهمه را كه به توحيد گرايش دارد، دفن كند، ديگر اثر آن را نمی‏بيند و از عبادت خود لذت نمی‏برد.

اگر بخواهيم از عبادت لذت ببريم، بايد از مال حرام به شدّت بپرهيزيم. كسی كه جز حلال نمی‏خورد و جز به حلال نمی‏انديشد، حتماً از عبادت لذت می‏برد. همان طور كه انسانِ گرفتارِ سرماخوردگی و گرفتگی بينی، از بوی خوش لذت نمی‏برد، و چشم ضعيف و كم نور، لذت مشاهده مناظر زيبا را در نمی‏يابد، انسان گنه‏كار نيز از عبادت لذت نمی‏برد. تنها فطرت شفاف و شكوفا، از عبادت لذت می‏برد.

22. چگونه در نماز حضور قلب داشته باشيم؟ اعضا و جوارح بدن هر يك از ما انسانها، در حكم جماعتی است كه به امامت يك نفر كار می‏كند. امام اين جماعت در دنيا عقل، خيال، وهم يا عشق است. هركس امام جماعت درون خود را می‏شناسد. شئون مادون و اعضا و جوارح زير دست، همه به امامت‏ او كار می‏كنند؛ يعنی اگر كسی انسان سالم و سالكی بود، همه قوای درونی و بيرونی‏او به امامت عقل كار می‏كند.

انسان عاقل قوای درونی و رفتارهای بيرونی خود را عاقلانه تدبير و تنظيم می‏كند. اگر بخواهيم بدانيم كه امام جماعت درون ما عقل است يا هوای نفس، بايد به اعمال، رفتار و گفتار خود نظری بيفكنيم؛ يعنی گفتار، رفتار و به طور كلی سيره و سنّت انسان، نشان دهنده امامی است كه در محراب درون او نهادينه شده است.

اگر شخصی حرفِ خوب می‏زند، كارِ خوب می‏كند، بدِ كسی را نمی‏خواهد و ظاهر و باطنش يكی است، نشان اين است امام درون او نور است؛ اما اگر كسی كار بدی كرد، دروغ گفت، عشوه‏ای كرد، رشوه‏ای برد يا اختلاس كرد، نشانه آن است كه در درون او، خائنی به امامت رسيده است.

بر اين اساس، اگر اعضا و جوارح سالم بود، امام آنها رو به قبله نماز خوانده است و اگر اعضا و جوارح به فساد آلوده شدند، امام آنها پشت به قبله دارد.

به هر حال، بعضی مختالانه زندگی می‏كنند؛ نه عاقلانه. در قرآن كريم آمده است: إنّ اللّهَ لا يُحبُّ كُلّ مختالٍ فخور. (42) مختال و متخيل يا كسی كه با خيال زندگی می‏كند نه عقل، محبوب خدا نيست. ارزشهای اعتباری و من و ماهای زودگذر خيال‏بافی است؛ اگر كسی به اين‏گونه مسائل سرگرم شد و خود را به غير خدا مشغول كرد، مختال است. انسان مختال زندگی و نماز عاقلانه ندارد. نماز عاقلانه روزی كسی است كه در بيرون قوای خود را تطهير كرده باشد. رفتار ناروا، گفتار ناشايست و ... موجب می‏شود كه ما زندگی و در نتيجه نماز عاقلانه‏ای نداشته باشيم.

اگر انسان تلاش كند، در تمام لحظات زندگی مراقب اعضا، جوارح و انديشه‏های خود باشد، قطعاً با حضور قلب بيشتری نماز می‏گزارد، زيرا حضور قلب در نماز، عصاره و خلاصه حفظ حضور قلب در تمام ساعات زندگی است. كسی كه هر لحظه خود را در محضر خدا می‏بيند، به راحتی و با حضور قلب كامل به نماز می‏ايستد؛ اما كسی كه در طول شب و روز، به همه چيز جز خدا فكر می‏كند، قطعاً نمی‏تواند در نماز حضور قلب داشته باشد.

23. برای ادای بهتر عبادات چه بايد كرد؟ از امام صادق (عليه‏السلام) رسيده است: «ما ضَعُفَ بَدنٌ عمّا قويَتْ عَليهِ النّيّهُ» (43)؛ با اراده قوی، بدن هرگز گرفتار ضعف نمی‏شود. از بين تن و جان، اصالت از آن جان است و بدن نمی‏تواند به صورت مستقيم فتوا بدهد و بگويد: من نمی‏توانم اين كار را انجام بدهم. وقتی نيّت در مورد امری قطعی و قوی باشد، بدن نيز همراهی می‏كند.

بدن ما مركوب خوبی است و ما نبايد اين مركوب و ابزار را از دست بدهيم و كاری كه به اين بدن آسيب می‏رساند، انجام بدهيم؛ از اين رو، در روايات آمده است: اگر وضو برای بدن ضرر دارد، تيمم كنيد (44) يا اگر روزه ماه مبارك رمضان برای بدن مضر است، در وقتی ديگر قضای آن را به جا آوريد. (45)

انسان حقّ ندارد به بدن خود ظلم كند و موجب هلاكت آن شود. بدن اسير روح است، پس بايد با پرهيز از افراط و تفريط، و اراده قوی بيشترين بهره را از آن ببريم. اگر بدن از پا افتاد، ديگر به درد كسی نمی‏خورد، پس يكی از بهترين كارها اين است كه به فكر سلامت بدن خود باشيم.

24. عبادات فردی زودتر انسان را به كمال می‏رساند يا عبادات اجتماعی؟ قسمتی از عبادات فردی واجب است و حتماً بايد به صورت فردی انجام گيرد و قابل تغيير يا تبديل نيست؛ اما اگر بخواهيم‏ مستحبات فردی را با خدمات اجتماعی بسنجيم، به يقين خدمات اجتماعی از اهميت والاتری برخوردار است؛ برای مثال اگر انسان مشغول خدمتی است كه جامعه را به راهی صحيح هدايت می‏كند و دلهای زيادی را به دين و خدا نزديك می‏كند، البته اثر اين كار بسيار بيشتر است؛ امّا اگر كسی با نماز يا روزه مستحبی از چنين خدماتی محروم می‏شود، بايد كار اجتماعی را انتخاب كند كه اثر بيشتری دارد. كارهای اجتماعی در صورتی كه دينی باشد و دلهای مردم را به نظامی الهی دعوت كند، بر مستحبات فردی ارجح است.

25. نماز خواندن بهتر است يا اختراعات اديسون؟ نماز پيوند خلق و خالق، و ستون دين است و با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. بايد توجه داشت كه اختراعات و عبادات دو مسئله جدا هستند و نمی‏توان آنها را با هم سنجيد.

اگر كسی به مبدأ و معاد معتقد باشد، مانند همين جناب اديسون كه مسيحی و به خدا معتقد بود، چنين شخصی، اگر مطابق دين خود كاری كرده و رضای خدا را در نظر داشته باشد، اجر او محفوظ و در آخرت مأجور است.

نماز سرچشمه همه خوبيهاست و به هيچ وجه با اختراعات قابل مقايسه نيست. به بركت نماز بقيه اعمال ما مورد قبول واقع می‏شود:

 «إنّ اوّل ما يُحاسبُ به العبدُ الصّلوه فإن قُبلتْ قُبِل ما سِواها ...». (46) هيچ جايگزينی برای نماز نمی‏توان يافت كه بركات نماز را هم داشته باشد.

26. چرا دستورهای دينی، برای شب زنده‏داری و سحر، اهميت بسياری قائل شده است؟ هنگام روز مشاغل انسان زياد است: إنّ لَكَ فِی النّهارِ سَبحاً طَويلًا. (47) رفت و آمد، گفت و گو، ديد و بازديد و ...؛ امّا هنگام سحر آرامش به انسان باز می‏گردد و با كسی گفت و گويی ندارد. كسی هم مزاحم نيست و می‏تواند با دوست حقيقی خود گفت و گو كند: إنَّ ناشئهَ اللَّيلِ هِی أشَدُّ وَطْئاً وَ أقْوَمُ قِيلًا. (48)

البته ذكر سحر، تنها روزی كسانی است كه روزها مزاحم را به درون راه نمی‏دهند. سخن گفتن با خدا به سبكبالی نياز دارد، پس بايد به گونه‏ای برنامه‏ريزی كنيم كه بتوانيم هنگام سحر، سبكبال در محضر دوست حاضر شويم.

گفتن، شنيدن و بحث درباره مسائلی كه به ما مربوط نيست، سودی ندارد در قرآن كريم آمده است: عده‏ای زندگی هرج و مرج‏ دارند: فَهُمْ فِی أمْرٍ مَريج (49)؛ مريج يعنی هرج و مرج. (50) اين افراد در خواب هم اضغاث احلام می‏بينند.

اگر انسان باغی از سبزی و خوراكی داشته باشد و علفهای هرز آن را وجين نكند، هنگام برداشت، از هر دسته هزار برگی سبزی، تنها 5 يا 6 برگ خوراكی نصيبش می‏شود.

27. اگر شبها برای نماز شب بلند شويم، روز دچار كسالت می‏شويم و مسائل تحصيلی ما لطمه می‏بيند؟! برنامه‏های خود را چگونه تنظيم كنيم تا هم نماز شب بخوانيم و هم از درس نمانيم؟ اگر می‏خواهيد نماز شب بخوانيد و درس روز شما هم لطمه‏ای نبيند، شبها بايد كمی زودتر بخوابيد و شام را سبك‏تر ميل كنيد؛ غذای شام هرچه سبك‏تر باشد، بهتر است. همان‏طور كه می‏دانيد بدن ما به بيش از دو وعده غذا احتياج ندارد. در روايات هم آمده است: اگر سير هستيد، غذا نخوريد. (51) غذا خوردن در حال سيری استعداد را كم می‏كند. از بيانات نورانی حضرت اميرمؤمنان (عليه‏السلام) اين‏ است: «لا تَجْتَمع الفِطْنَهُ والْبِطْنَه» (52)؛ يعنی فطانت و هوشمندی با پرخوری جمع نمی‏شود و پُرخور هرگز خردمند نمی‏شود، زيرا تمام تلاش و كوشش روح او اين است كه غذاها را هضم كند و ديگر فرصت انديشيدن ندارد. درست مثل اينكه شما يك انسان متخصص و دانشمند را به رفتگری در كوی و برزن بگماريد تا زباله‏ها را جمع كند. اگر كسی می‏تواند در كرسی يك استاد به تدريس بپردازد، چرا او را به رفتگری وادار يم؟! روح انسان می‏تواند يك استاد و مربی خوب باشد، حيف است كه او را به رفتگری جسم بگماريم. غذايی كه می‏خوريم، برای تبديل به مواد جذبی و دفعی، به زمان نياز دارد كه روح اين كار را به واسطه بدن انجام می‏دهد.

روح انسان سلسله‏ای از قوای ادراكی و تحريكی را در اختيار دارد؛ قوای تحريكی روح هم، ابزار فيزيكی‏ای چون معده، روده و قلب دارد. آنچه غذا را به صورت خون، عادلانه ميان مو، ناخن، گوش، چشم، مژه و ... تقسيم می‏كند، روح انسان است.

وجود مبارك اميرمؤمنان (عليه‏السلام) می‏فرمايد: «لاتَجتَمعُ عزيمهٌ و وَليمهٌ». (53) بعضی انسانها اهل سورچرانی هستند و دوست دارند، هر روز ميهمان يك نفر باشند. انسان سورچران اهل عزم و اراده نيست.

انسان بهتر است تا می‏تواند در كنار سفره خود بنشيند. اگر كسی بخواهد اهل عزيمت باشد و از وارثان اولوا العزم قرار گيرد، بايد در رفت و آمد با ارحام هم مراقب باشد.

بنابراين، نماز شب انسان را از تحصيل روز باز نمی‏دارد، با اين شرط كه انسان مراقب مسائل ديگر باشد. بسياری برنامه‏های تلويزيونی، جلسات، گفت و شنودها و ... سودمند نيست. اگر نيم ساعت پيش از اذان صبح بلند شويد، هم به نماز شب می‏رسيد و هم به نماز اول وقت، پس از نماز هم كمی استراحت می‏كنيد و به درس روز خود می‏پردازيد.

28. ما انسانها گاه دُچار سلب توفيق می‏شويم. چگونه منشأ اين سلب توفيقها را پيدا كنيم؟ بعضی مسائل برای ما مخفی است؛ برای مثال شب قدر در چند شب پنهان است و انسان بايد در همه اين شبها بيدار بماند تا شب قدر واقعی را دريابد يا طاعت مقبول در ميان طاعتها مخفی است و مشخص نيست كه خدای سبحان كدام اطاعت را قبول می‏كند، پس انسان نبايد هيچ اطاعتی را ترك كند.

عِقاب هم در ميان گناهان مخفی است و معلوم نيست كه انسان برای كدام گناه عقاب می‏شود. در بسياری موارد هم خداوند گناهان را می‏بخشايد. در سوره مائده می‏خوانيم: وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير. (54) دعای «يا مَنْ يَقبلُ اليَسيرَ وَ يَعفُو عَنِ الكَثيرِ اقْبَلْ مِنّی الْيَسيرَ وَ اعْفُ عَنّی الكَثيرَ إنّكَ أنتَ العَفُوُّ الغَفُورُ» (55)، نيز از همين آيه گرفته شده است.

از اين رو، گناهان نابخشودنی پنهان است و مشخص نيست كه خدا كدام گناه را نمی‏بخشد، پس انسان بايد از همه گناهان دوری كند.

ولی خدا نيز در ميان اوليا مستور است و معلوم نيست كه چه كسی در شمار اوليای خدا جای دارد، پس حقّ نداريم كسی را تحقير كنيم.

29. چرا بعضی دعاها كه در روايات هم به آنها سفارش شده، بی‏اثر است؟ دعاهای انسان، اگر شرايط اجابت را دارا باشد، حتماً مستجاب می‏شود؛ گرچه انسان استجابت آن را نفهمد؛ يعنی گاهی همان خواسته مصلحت است و خدای سبحان عطا می‏كند؛ امّا اگر مصلحت نبود، چيز ديگری كه صلاح است، عطا می‏فرمايد. علاوه بر اين، دعا موجب بخشش گناه يا ترفيع درجه خواهد بود.

30. در بعضی دعاها، وقتی از خدا چيزی طلب می‏كنيم، امتحاناتی را در پی دارد، حال ممكن است ما از عهده اين امتحانات بر آييم يا به عكس؛ با اين توصيف ما چنين دعايی را بخوانيم يا زمان ديگری را برای خواندن آن در نظر بگيريم؟ يكم. برای نيل به كرامت نزد خدای كريم، بايد با كرامت ترين كالا را هزينه نمود كه همان نيايش خاضعانه است، چنان‏كه رسول اكرم‏صلی الله عليه و آله و سلم فرمود: «ليس شی‏ءٌ أكرم عند اللّه من الدعاء» (56) خضوع در دعا، همان طمأنينه توحيدی‏ای است كه با اضطرار همراه است: أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه و يكشف السوء (57)؛ نه اضطراب، زيرا موحّد مطمئنّ است؛ نه مضطرب. هرچه اضطرار و ادراك حضوری نياز و ضرورت بيشتر باشد، قرب خدای اجابت كننده كامل‏تر خواهد بود: فإنّی قريبٌ اجيبُ دعوه الداعِ إذا دعانِ. (58)

هرچند اصل دعا هماره مطلوب است؛ امّا حالتِ خاص، مناسبِ دعای مخصوص است. دعا كننده هيچ‏گاه مأيوس بازنمی‏گردد؛ اگر آن خواسته برخاسته از مصلحت بود، اجابت‏ می‏شود، در غير اين صورت، عطای ديگری افاضه می‏شود كه بديل افازه انجام نشده است، چون راز تبديل و رمز تأخير اجابت حكيمانه است: «و لعلّ الذی أبطأ عنی هو خيرٌ لی لعلمك بعاقبه الامور». (59) از اين رو، ادب نيايش اقتضای ستايش مطلق دارد.

اگر مضمون برخی دعاهای مأثور، بلند و صعب المنال بود، سهولت آن از خدای سبحان درخواست شود. گرچه همه رخدادهای دنيا آزمون الهی است؛ ولی توفيق و كاميابی در آن را می‏توان با نيايش فراهم نمود. انتظار برای اصل دعا روا نيست، هرچند تحصيل زمينه برخی ادعيه، از شروع به نيايش بدون فراهم كردن شرايط، برتر است. از ابتدايی ترين شرايط دعا، پرهيز از خانه رنگين است؛ چه رسد به رنگين نمودن خانه. به ما چنين توصيه كرده‏اند: پس نكو گفت آن حكيم كاميار كه تو طفلی خانه پر نقش و نگار (60) دعا كننده بايد با غبار روبی صحنه دل، از حضور غير خدا در حرم دل جلوگيری كند، آنگاه با سپردن خانه دل به دلدار، از اصل خانه صرف نظر نمايد، چون محبوب راستين نيازی به خانه غير ندارد و خانه نيز به اندازه هستی خود، مزاحم حضور دلدار است:

برون شو ای غم از سينه كه لطف يار می‏آيد تو هم ای دل ز من گم شو كه آن دلدار می‏آيد (61) به هر تقدير، دعای خائفان از دوزخ، از نيايش مشتاقان بهشت جداست و درخواست اين دو گروهِ ميانه، غير از مناجات محبّان و شاكران است كه نجوای «ما كنتُ أعبدُ ربّاً لم أره» (62)، هوش از عرشيان سروش‏آور می‏ربايد.

دوم. دعا همانند ديگر عبادتها، اضلاع كثير دارد كه برای هر يك حكم خاصی مطرح است، زيرا دعا از نظر خود دعا كننده اثری دارد كه حضرت ختمی مرتبت‏صلی الله عليه و آله و سلم آن را بهترين درخواست معرفی می‏فرمايد: «أفضلُ الدعاء دعاء المرء لنفسه». (63) آن حضرت در مورد تأثير دعا در دشمن‏زدايی نيز چنين فرمود: «الدعاء سلاح المؤمن». (64) هم‏چنين درباره دعا برای برادر مؤمن و در غياب وی، از آن حضرت‏صلی الله عليه و آله و سلم رسيده است: «دعوتان ليس بينهما و بين اللّه حجابٌ، دعوه المظلوم و دعوه المرء لأخيه بظهر الغيب». (65)

31. آيا درست است كه شخصی برای ديگری كه بيماری مزمن و ديرينه‏ای دارد، دعا كند و با توسّل به امامان معصوم (عليهم‏السلام) شفای او را بخواهد؟ يا اينكه از خدا سختی زندگی را طلب كند تا برخی مشكلات را فرا روی او قرار دهد و در نهايت در آخرت، اجر و پاداش بيشتری دريافت كند؟ هنگامی كه خداوند قلب بيمار شخصی يا يكی از دوستان او را با نيايش جذب نمود و دل با بال كشش غيبی، ميل دعا يافت، معلوم می‏شود كه شفا رقم خورده است. حضرت ايوب (عليه‏السلام) وقتی با جديّت عرض كرد: انّی مسّنی الضّرّ و أنت أرحم الراحمين (66)، معلوم شد كه خواسته او، مسبوق خواسته خدای سبحان بوده است، زيرا رجال الهی چونان ملائكه، بدون اذن سابق، قول يا فعلی ندارند: لايسبقونه بالقول. (67)

اگر صاحبدلی پيام الهی را برای درخواست علاج بيماری كهن و مرض عتيق، در نهانخانه دل دريافت نمود، نبايد دريغ كند. البته بيماری كه در منزل صبر به سر می‏برد، بی‏درنگ آن را تحمّل می‏كند و مريضی كه در مرحله رضا قرار دارد، از آن خشنود می‏شود و مبتلايی كه‏ از حضور خويش فارغ، و از درد خود غافل است و در منزلت رفيع تفويض سير می‏نمايد، از خود طرحی ندارد، بلكه می‏پسندد آنچه جانان پسندد.

چون دعای پدر برای فرزند، طبق حديث نبوی‏صلی الله عليه و آله و سلم، همسان دعای پيامبر برای امّت خود است: «دعاء الوالد لولده كدعاء النبی لُامّتهِ» (68)، و كهنسالانی كه از عهد ديرين به تعليم كتاب و حكمت اشتغال داشتند، به مثابه پدران علمی بلا واسطه يا مع الواسطه هستند، اميد است دعای ما بدرقه سير و سلوك علمی و عملی همه تقی السيره و نقی السريره‏ها باشد.

چنان‏كه می‏دانيد، عمر سرمايه است، نه درآمد؛ از هزينه نمودن سرمايه جز در تحصيل دلمايه پرهيز شود: به وقت صبح شود همچو روز معلومت كه با كه باخته‏ای عشق در شب ديجور بر اساس اصل استوار قُل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم يلعبون (69)، در عين اشتغال به علم الدّراسه، از جاذبه علم الوراثه غفلت نشود؛ البته با فيض ربوبی و فوز قدسی: در تو كجا رسد كسی، تا نرود به پای تو مرغ تو كی شود ولی، تا نَپَرد به بال تو

32. صراط مستقيم كه حركت در آن، مصونيت از راه‏های انحرافی را در پی دارد چيست؟ صراط مستقيم همان دين خداست. كسی كه اهل مراقبت است، به خوبی از مستقيم بودن صراطی كه می‏پيمايد، آگاهی دارد. اگر مقداری از اين راه را با اخلاص طی كنيد، بقيه آن با عنايت خدا پيموده می‏شود.

شيطان نيز در صراط مستقيم كمين كرده است، در غير اين صورت كژ راهه تحت اختيار خود او اداره می‏شود؛ يعنی كسانی كه بر اثر شيطنت شيطان اغوا شده‏اند، در كژ راهه هستند. شيطان خود به اين امر اذعان كرده كه من در صراط مستقيم به كمين نشسته‏ام: لَاقعُدنّ لهُمْ صِراطك المُستقيم (70)؛ ولی خداوند وعده داده است كه اگر شما كمی جلوی شيطنت شيطان را بگيريد، نصرت الهی شامل حال شما خواهد شد: وَمَن يُؤمِن باللّهِ يَهدِ قَلْبَهُ (71) يا وَ إنْ تُطيعُوه تَهْتدوا (72)؛ يعنی كسی كه در مراحل ابتدايی ايمان بياورد و از خدا و رسولش اطاعت نمايد، صراط مستقيم را به آسانی طی می‏كند. فأمّا مَنْ أعطی و اتّقَی وَ صَدّق بِالحُسْنی فَسَنُيسّرهُ لليُسری (73)؛ اگر كسی با تقوا بود و در راه خدا انفاق كرد، ما انجام كارهای خير را برای او آسان می‏كنيم. بنابراين، برای پيمودن صراط مستقيم، بايد كمی خالصانه حركت كرد تا بقيه آن به آسانی طی شود.

33. برای مقابله با شبهات و رسيدن به يقين، غير از مطالعه و تحقيق، چه راههايی وجود دارد؟ تحقيق و مطالعه، تنها نيمه راه است و نيمه باقی، به عمل انسان وابسته است؛ يعنی انسان بايد هم محقق و هم متحقق باشد. محقق كسی است كه از نظر علمی عميقاً تحقيق كرده و مطالب را برای خود حل كرده است؛ ولی متحقق كسی است كه به آنچه فهميده، باور دارد و به آن عمل می‏كند. اگر كسی عالم محض بود و حرفهای متقن و محكم داشت؛ ولی به آن ايمان نداشت يا به علم خود بی‏باور بود و به حقايقی كه برايش مكشوف شده، عمل نكرد، كم كم دُچار شك و شبهه می‏شود.

خداوند در قرآن كريم با تعبيری لطيف درباره فرعون فرموده است: وَجَحدُوا بِها وَ اسْتيقنتها أنفُسُهُمْ ظُلماً وَ عُلُوّاً. (74) موسای كليم (عليه‏السلام) هم طبق آيات قرآن به فرعون فرمود: لَقَدْ علمتَ ما أنزلَ هؤلاءِ إلّاربُّ السَّمواتِ و الأرض (75)؛ تو خود می‏دانی كه اينها را كسی‏ جز خدای آسمانها و زمين نفرستاده است. با اين همه فرعون به اين علم خود باور نداشت.

فهم و باور، دو چيز متفاوت است: فهم در اختيار ما نيست؛ ولی باور در اختيار ماست. با فكر كردن، مطالعه يا تحصيل، علمی برای ما حاصل می‏شود و پس از آن ديگر نمی‏توانيم بگوييم كه من نمی‏خواهم بفهمم. در فهم انسان اراده دخيل نيست؛ امّا در باور اراده دخيل است؛ يعنی انسان پس از آنكه چيزی را فهميد، می‏تواند به آن باور داشته يا نداشته باشد. در بحث ميان دو نفر، گاهی با اينكه يكی مسئله حق را برای ديگری روشن می‏كند، ديگری زير بار نمی‏رود؛ يعنی نفس به قدری شرور است كه می‏تواند در برابر4=2*2 ايستد و بگويد: من باور نمی‏كنم، با اينكه فهميده است.

برای اينكه به ويروس درونی «شك و شبهه» مبتلا نشويم، بايد به آنچه فهميده‏ايم، باور داشته باشيم و به آن عمل كنيم. تا عمل در كار نباشد، يقين حاصل نمی‏شود. بهترين راه برای نجات از گزند شبهه اين است كه به آنچه فهميديم، عمل كنيم.

34. آيا می‏توان از راه هيپنوتيزم به كمال رسيد؟ هيپنوتيزم راه رسيدن به كمال نيست. گاهی به ضرورت انسان از خواب مصنوعی كمك می‏گيرد؛ امّا كمال واقعی همان راه صادق و مستقيمی است كه همه انبيا پيموده‏اند و آن را به ديگران نيز ارائه كردند. اگر انسان راه حقّ را بشناسد و سپس با اعتدال، در اين راه گام بردارد و ديگران را هم با خود ببرد، راه كمال را پيموده است.

وقتی پيمودن راه كمال به اين سادگی است، چرا به دنبال هيپنوتيزم و امثال آن باشيم؟! در قرآن كريم آمده است: لَقَدْ يَسّرْنا القُرآنَ للذّكر (76)؛ ما قرآن را برای ياد حقّ آسان قرار داديم.

اگر به كارهای بد عادت نكنيم، انجام كارهای خوب بسيار آسان است. كسی كه اهل استعمال دخانيات نيست، به آسانی از سيگار و چيزهايی مانند آن دوری می‏كند، چون جسمِ خود را به آن عادت نداده است. برای او نكشيدن ترياك يا سيگار اصلًا مهم نيست، چون خود را به اين سموم عادت نداده است؛ ولی با اعتياد، اين كار بر بدن تحميل می‏شود و ترك آن مشكل می‏گردد. گناهان نيز در حقيقت اين‏گونه‏اند. اميرمؤمنان (عليه‏السلام) فرمود: «تَعَطّروا بالاستغفار لاتفضحنّكم روائح الذّنوب». (77)

عطر دو قسم است: عطر گاهی ظاهری است كه استفاده از آن مستحب است، به خصوص هنگام نماز، و گاهی باطنی است كه شامّه جان را می‏پروراند و همان فضيلت و طهارت روح است. امام‏ علی (عليه‏السلام) فرموده است: با استغفار خود را معطّر كنيد، وگرنه بوی بد گناه، آبروی شما را می‏برد. كسانی كه با مكتب اهل‏بيت (عليهم‏السلام) آشنا شدند، به آسانی از گناه می‏گذرند و اجازه نمی‏دهند كه بوی تعفّن گناه، روح آنها را آلوده سازد.

بنابراين، اگر با اين اصول اسلامی آشنا شديم و سموم ظاهری و باطنی و عطرهای ظاهری و باطنی را شناختيم، ديگر به كارهای غيرطبيعی و غير عادی، مثل هيپنوتيزم نيازی نداريم.

35. بعضی می‏گويند كه صاحبدلان می‏توانند آتشِ دهان شخص غيبت كننده را ببينند؛ آيا اين مسئله با ستّار العيوب بودن حضرت حقّ منافات ندارد؟ خداوندِ ستّار العيوب، بر اساس حكمت خود، می‏داند كه كجا ستّار باشد و كجا ستّار نباشد. اگر كسی ستّار عيوب ديگران باشد و در عين حال مخفيانه مرتكب گناهی شود، خدا اسرار او را فاش نخواهد كرد تا آنجا كه حتی در قيامت هم كسی از اعمال او با خبر نمی‏شود، پس عملكرد خود شخص در اين مسئله بسيار مهم است. اگر كسی پرده ديگران را ندرد و آشكارا به گناه دست نيازد، خدا هم پرده‏اش را نمی‏درد.

بنابراين، كسی كه با قلم، بيان و انديشه‏های ناصواب خود، آبروی دين خدا و مردم را می‏برد، ديگر شايسته نيست كه خدا آبروی او را حفظ كند. در اين موقعيت، خدای سبحان به صاحبدلان اجازه می‏دهد كه حقيقت اعمال او را ببينند و حتی ممكن است كه در قيامت هم در مقابل ديگران رسوا شود.

36. چرا برخی از نعمت چشم برزخی برخوردارند؛ ولی ما از آن محروم هستيم؟ اين مسئله مطلوب همه انسانهاست. ما موظفيم هر اندازه از اسرار پشت پرده كه در اختيار ما قرار دادند، بپذيريم و كوشش كنيم كه هرچه بيشتر، از آن با خبر شويم؛ البته اين كار بسيار دشوار است، زيرا برای روشن شدن بخشی از اسرار پشت پرده غيب دو راه داريم: نخست آنكه با رنج و تلاش، خودرا به پرده نزديك كنيم و گوشه پرده را كنار بزنيم، يا اينكه بيدار و هوشيار باشيم تا نسيمی بوزد و پرده كنار برود و لحظه‏ای از پشت پرده با خبر شويم. مسئله مهم اين است كه اگر كسی از اسرار غيب آگاه شد، نمی‏تواند آن را تحمل كند. همه ما از جمال يوسف سخن شنيده‏ايم؛ برای مثال شنيده‏ايم كه وقتی زنهای مصر او را ديدند و بی‏اختيار دستهای خود را بريدند. اين در حالی است كه وجود مبارك يوسف، مانند اين است كه انسان عكس ماه را روی كاغذ كاهی بكشد؛ اين عكس چقدر از حقيقت ماه را نشان‏ می‏دهد؟ بسياری از دوستان و پدران ما كه از دنيا رحلت كرده‏اند، نه به خواب ما می‏آيند و نه به عالم ما توجه دارند؛ با آنكه ما همواره با فاتحه و صدقه از آنها ياد می‏كنيم، چون آنها به جايی رفته‏اند كه مزبله دنيا را كاملًا فراموش كرده‏اند.

بنابراين، ديدن اسرار پشت پرده بسيار دشوار است و اگر كسی از آن آگاهی يافت، ديگر قدرت ماندن در اين دنيا را ندارد. در نهج‏البلاغه می‏خوانيم: «ينظرُ إليهم الناظرُ فيحسبهم مرضی و ما بالقومِ من مرضٍ و يقولُ لقد خُولِطوا وَ لَقد خالطهُم أمرٌ عظيم». (78) گاهی عده‏ای را می‏بينيد و فكر می‏كنيد كه آنها خردشان را از دست داده‏اند؛ در حالی كه تماشای جمال يار هوش را از آنان ربوده است. آنان همواره با خود اين‏گونه نجوا دارند: كس ندانست كه منزلگه و مقصود كجاست آن قدر هست كه بانگ جرسی می‏آيد اگر ما هوشيار باشيم، صدای بانگ جرس را می‏شنويم. ما بايد بدانيم كه رفتگان ديار رحمت حق نابود نشده‏اند و ما هم به زودی به آنها خواهيم پيوست.

37. راه رسيدن به كشف و شهود چيست؟ قرآن كريم كشف و شهود را اين‏گونه ترسيم فرمود: كلّا لَو تعلمون عِلمَ اليقينِ لترونّ الجحيم. (79) اگر معارف دين را با برهان و يقين بشناسيد و به آن عمل كنيد، هم‏اكنون در همين دنيا جهنم را می‏بينيد؛ در غير اين صورت، پس از مرگ كافران هم می‏توانند جهنم را ببينند: ربّنا ابْصرنا وَ سَمِعنا. (80)

افرادی چون حارثه بن مالك كه مرحوم كلينی در اصول كافی (81) قصه آن را نقل كرده است، در محضر رسول اكرم‏صلی الله عليه و آله و سلم می‏گفتند: گويا عرش و بهشت، و دوزخ و اهل آنها را می‏بينيم. اگر به آنچه از حلال و حرام می‏شناسيم، واقعاً عمل كنيم و چشم، گوش، دست، پا و ... را تطهير كنيم و علم همراه با عمل صالح داشته باشيم، به چنين مرتبتی نايل می‏شويم؛ خلاصه اينكه راه رسيدن به كشف و شهود، بندگی خداست.

38. فرشتگان چگونه از اسرار درونی انسان آگاه می‏شوند و آنها را ثبت‏ می‏كنند؟ از امام صادق (عليه‏السلام) در همين زمينه مطلب بسيار مناسبی نقل شده است: يكی از شاگردان امام صادق (عليه‏السلام) از ايشان پرسيد: در مورد اعمال ما، فرشتگان آنچه می‏بينند می‏نويسند؛ امّا در مورد خاطرات و نيّتهايی كه فقط از دل گذرانده‏ايم و هنوز به لباس عمل در نياورده‏ايم، چگونه عمل می‏كنند؟ وَ انْ تُبدُوا ما فی أنفسكم أو تُخفُوهُ يُحاسبكُمْ بهِ اللّه (82)؛ در قيامت بايد برای اسرار درونی‏ای كه تا به حال پيش كسی باز نگفته‏ايد، حساب پس بدهيد. فرشتگان چگونه از اين اسرار درونی آگاه می‏شوند؟ حضرت در پاسخ فرمود: آيا بوی باغ و بستان، با بوی كثافت و گنداب يكی است؟ اگر از كنار باغی پر گل و معطر بگذريد، بوی خوبی احساس می‏كنيد و چنانچه بوی بد به مشام انسان برسد، می‏فهمد كه اينجا كثافت و زباله است، پس از بو می‏توان فهميد كه از كنار باغ می‏گذريم يا از كنار چاه.

فرشتگان از بوی خوش قلب مؤمن اسرار، نيّت‏ها و اراده خير، طيّب و طاهر او را می‏شناسند و نيز از بوی بد بعضی، از پليدی درون آنها آگاهی می‏يابند. (83) انسان نمی‏تواند در چاه زندگی كند و از بوی آن‏ اظهار تنفر نكند. اگر كسی به ملكوت رسيده باشد، بوی بد و خوب ديگران را با شامه جان درك می‏كند و مؤمن را از منافق باز می‏شناسد.

روزی امام علی (عليه‏السلام) بر بالای منبر مشغول سخنرانی بود؛ بعضی جاسوسان اموی خبر آوردند كه «خالد بن عرفطه» مُرد! حضرت به سخن ايشان اعتنايی نكرد؛ اما عده‏ای اين خبر را پذيرفتند. بار ديگر گفته شد: خالد مُرده است، باز هم حضرت اعتنا نكردند. بار سوم گفتند: ای امير مؤمنان اين خبر رسمی شد. حضرت فرمودند: او هنوز نمرده است؛ شورش و بلوايی در پيش دارد و به تحريك حكومتهای طاغی، عليه من قيام می‏كند و از درب اين مسجد وارد می‏شود. آن‏گاه حضرت به شخصی كه پای منبر ايشان نشسته بود، اشاره كرد و فرمود: پرچم او هم به دست اين شخص است! (84) اين قضيه بعدها واقع شد و اين عِلم غيب اميرمؤمنان (عليه‏السلام) و آگاهی از اسرار درونی كسی كه پای سخنان حضرت نشسته، تحقق يافت. حضرت نيز چونان فرشتگان درون افراد را می‏ديدند و می‏دانستند كه درون چه كسی باغ و درون چه فردی گنداب است.

39. چگونه می‏توان در اين اجتماع با يك زندگی معمولی خود سازی كرد؟

جهاد اكبر و مبارزه با هوا، هوس و خيالات، كار آسانی نيست؛ ليكن قرآن كريم ما را به آن فراخوانده است: فَأمّا مَن أعطی و اتّقی و صدّق بالحُسنی فسنُيسّرهُ لليُسری (85)؛ اگر كسی نخست مشكلات را تحمل كند و مراقب خود باشد و سپس محبوبی والا انتخاب كند، ديگر به كسی به چشم محبوب نمی‏نگرد. اگر قلب كسی به حبّ خدا مُتيّم بود و ديگران را به عنوان ابزار كار شناخت و خدمت به آنها را فضيلت دانست، در كارهای اجرايی دچار مشكل نمی‏شود.

40. در حديثی از پيامبر اكرم‏صلی الله عليه و آله و سلم آمده است: «اطلبوا العلم ولو بالصين». (86) منظور پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم از علم، علوم اخلاقی، اعتقادی و مانند آن است يا فيزيك، رياضی و ... را هم شامل می‏شود؟ علم بر دو قسم است؛ بعضی علوم علاوه بر سعادت دنيا، آخرت انسان را هم تأمين می‏كند؛ يعنی انسان را با ملكوت آشنا می‏سازد؛ مانند توحيد، معرفت نفس و اخلاق. اينها در درجه نخست اهميت قرار دارند، علوم ديگر مانند فيزيك و رياضی علومی است كه برای رفع نيازها به آن احتياج داريم.

دين اسلام، چون جامع دنيا و آخرت است، به همه علوم مورد نياز جامعه و مؤثر در تدين و تمدّن انسان توجه نموده است؛ ليكن فراگرفتن اين علوم، گاه واجب عينی، گاه واجب كفايی و ... است.

بنابراين، حديث فوق فيزيك، شيمی، رياضی و ... را نيز در برخواهد گرفت؛ ليكن اگر كسی فيزيك‏دان يا رياضی‏دان بود، بايد بداند كه نردبان خوبی برای ترقی و بالا رفتن در اختيار اوست؛ نه اينكه مانند مقنّی در چاه غفلت فرو برود.

با نگاهی به دنيای كنونی، مشاهده می‏كنيد كه قسمت مهم بودجه جهانی، صرف تهيه و توليد سلاحهای كشتار جمعی، مفاسد اخلاقی، قاچاق مواد مخدر و ... می‏شود و تنها بخش كمی از آن به مسئله ارتزاق مردم اختصاص می‏يابد؛ در حالی كه پيام رسمی دين اسلام چيز ديگری است.

مرحوم كلينی (قدس‏سرّه) در اصول كافی (87) نقل می‏كند: فردی به زيارت امام آمد و عرض كرد: دو گروه از كافران به جنگ با هم مشغول‏اند و خريد و فروش سلاح اكنون سودآور است؛ آيا اجازه می‏دهيد به اينها اسلحه بفروشم؟ تحليل پاسخ حضرت به سه فتوا منتهی می‏شود: يكم. سلاح بفروش. دوم. به هر دو گروه بفروش. سوم. سلاح‏های دفاعی بفروش؛ نه تهاجمی: سپر، زره و چكمه بفروش؛ ولی دشنه، نيزه، شمشير و تير نفروش.

اينها علومی اساسی است كه تنها در اختيار اين مهندسان ملكوتی قرار دارد. علومی كه برای يادگيری آن بايد تا چين رفت؛ يعنی هر علمی كه انسان را به اخلاق الهی متخلق كند. فيزيك يا رياضی، و طبّ يا فقه، ارزشمند است؛ ولی اگر انسان را به خدا نزديك نكرد، هرچه باشد، بی‏فايده است.

41. آيا تحصيل علوم غير دينی، غير از اشتغال و تأمين مسائل مادی، ره‏آورد ديگری هم دارد؟ آيا اين علوم، حجاب معنويت و مانع شناخت حق است؟ بايد بدانيم كه علوم غير دينی وجود ندارد و همه علوم دينی است؛ يعنی علوم، يا مانند فقه و اصول به صورت مستقيم به احكام باز می‏گردد يا مثل علوم تجربی به موضوعات احكام باز می‏گردد. علوم تجربی يا خود واجب است يا مقدمه واجب، و قرآن كريم و اسلام هم بيشترِ اين علوم را طرح كرده‏اند.

مشكل علوم تجربی رايج اين است كه در ابتدا و انتهای آن، از خداوند و تبيين معارف الهی سخنی به ميان نمی‏آيد؛ برای مثال معدن شناسی، زمين شناسی و ستاره‏شناسی سيری افقی دارد؛ يعنی هرچه انسان، از نظر علمی در آن پيش برود، از خدا دورتر می‏شود، چون در هيچ كدام از آنها سخنی از خدا و پيامبر به ميان نمی‏آيد؛ امّا اگر كسی اين علوم را فرابگيرد، تا مشكل كشور امام زمان (عليه‏السلام) را برطرف كند، كاری اسلامی و مورد رضايت خدا انجام داده است؛ هرچند ظاهر آن اسلامی نيست.

قرآن كريم همه اين علوم مورد نياز جامعه اسلامی را، تحت شرايطی اسلامی معرفی می‏كند. علومی كه اكنون در دانشگاهها رواج دارد، سير افقی علوم است؛ برای مثال زمين‏شناس با استفاده از نشانه‏های خاص، می‏تواند بفهمد كه فلان معدن چندين ميليون سال قبل چگونه بوده، اكنون در چه حالتی است و صدها هزار سال بعد چه می‏شود. در كيهان‏شناسی، گياه‏شناسی و ... نيز همين سير افقی جاری است. قرآن كريم بالهايی را در اختيار اين علوم قرار می‏دهد تا در جهت بالا به پرواز در آيند و انسان دريابد كه چه كسی و برای چه، اين علل و عوامل را آفريده است؛ هو الاوّلُ و الاخر. (88)

جريان باد، باران و معدن شناسی، هم در قرآن و هم در علوم دانشگاهی وجود دارد؛ اما قرآن به اين مسئله كه چه كسی و برای چه باد، باران و ... را آفريده می‏پردازد. در واقع قرآن به علوم تجربی قدرت پرواز عمودی اعطا می‏كند تا اوج بگيرند و از سير افقی خارج شوند.

اگر هُوَ الاوّلُ والاخِر به كتابهای دانشگاهی اضافه شود، با توجه به اينكه اين علوم برای برطرف كردن نيازهای مردم مسلمان و كشورهای اسلامی از بيگانگان است، اين علم اسلامی می‏شود. انسان می‏تواند برای فراگرفتن اين علم، قصد قربت كند و همه كارهای او در اين حال، عبادت است.

42. چه رابطه‏ای ميان حبّ ذات، حبّ خدا و ائمه (عليهم‏السلام)، و حبّ خوبيها وجود دارد؟ انسان دوست‏دار كمال محض است، به همين دليل دوست دارد كه به كمال برسد، پس آنچه به خود انسان باز می‏گردد، بايد در مسير كمال باشد. انسان بايد خود را به عنوان وسيله دوست داشته باشد، نه هدف؛ يعنی اگر مجبور شود، بين خود و كمال برتر، يكی را انتخاب كند، دست از خود بكشد و برای رسيدن به كمال برتر، خود را قربانی كند. قربانی هم به معنی تقرّب است نه فنا. قربانی عملی است كه انسان را به هدف نزديك می‏كند. قربانی عملی وجودی است؛ نه عدمی و فانی؛ يعنی انسان با قربانی كردن، هرگز چيزی از دست نمی‏دهد.

نماز قربانی انسان است: «الصلاه قربان كل تقی» (89)؛ يعنی نماز وسيله تقرب انسان است. زكات و ساير عبادات نيز چنين هستند.

انسان وقتی چيزی در راه خدا قربانی كند، بهتر از آن را به دست می‏آورد. آيه مَنْ جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها (90)، فقط به بخش كمّی مسئله توجه نكرده است؛ يعنی فقط مسئله ده برابر شدن مطرح نيست، بلكه بخش كيفی هم مورد نظر بوده است، زيرا در آيه ديگر فرمود: مَنْ جاءَ بِالحسنهِ فلهُ خيرٌ منها. (91) اگر كسی دست، پا و چشم خود را در راه خدا داد، خداوند دست، پا و چشم ديگری، به او عطا می‏كند. وجود مبارك اميرمؤمنان (عليه‏السلام) فرمود: خدا به برادرم جعفر دو بال داد كه در بهشت همراه با فرشتگان پرواز می‏كند (92) (جعفر طيّار)؛ يعنی جعفر بن ابی‏طالب چيزی قربانی كرده و بهتر از آن را گرفته است.

بنابراين، علاقه به خود و شئونات خود اشكال ندارد، به شرطی كه قصد قربانی كردن آن را داشته باشيم. دليل علاقه ما به پيامبر، دين و ائمه اين است كه از همه آنها در مسير تقرب به حضرت حق استفاده كنيم. در سوره مباركه توبه فرمود: ما كانَ لاهلِ المدينهِ و من حولهُمْ مِنَ الاعراب انْ يتخلّفوا عَنْ رسولِ اللّهِ ولا يرغبوا بِأنفسهم عن نَفْسِه (93)؛

كسی حق ندارد خود را در جنگ حفظ كند و پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم را در خطر اندازد، بلكه همه بايد سنگر باشند و پيامبر را در سنگر خويش حفظ كنند.

ما بايد جسم خود را قربانی جسم پيامبر كنيم و بدانيم كه با اين كار از بين نمی‏رويم: ولا تحسبنّ الّذين قُتلوا فی سبيل اللّه أمواتاً (94)، بلكه از اين عالم آلوده می‏رهيم و با جسمی بهتر در عالمی ديگر، به حياط طيّبه می‏رسيم.

محبّت و علاقه به اهل‏بيت (عليهم‏السلام) عقلی است و مثل دوستی پدر، مادر و فرزند عاطفی نيست. ما اهل‏بيت (عليهم‏السلام) را برای معارفی كه در اختيار جامعه بشری قرار داده‏اند، دوست داريم.

43. اگر كسی امر به معروف كند؛ ولی خود به آن عمل نكند، آيا فقط برای گفتن ثواب می‏برد؟ البته بهتر است كه آمر، خود به معروف عمل كند تا حرفش مؤثر باشد. آمر به معروفی كه خود اهل عمل نيست، چون شمعی است كه می‏سوزد و به ديگران نور می‏دهد، پس به هر حال ثواب می‏برد؛ يعنی حتی اگر خود به آن عمل نكند، وظيفه گفتن از او ساقط نمی‏شود.

44. آيا دين كسی كه به شرك خفی مبتلاست يا درجات خفيفی از نفاق‏ دارد، مرضی خداست و مورد شفاعت ائمه قرار می‏گيرد؟ اگر كسی شرك خفيف داشته باشد، مؤمن است: وَ ما يُؤمنُ أكثرهم باللّهِ إلّا و هُم مشركون. (95) اكثر مؤمنان مشرك هستند و ريشه اين شرك ريا، قصور در توحيد و ... است.

بر اساس برخی روايات، اين تعابير عاميانه كه «اگر فلان كس نبود، مشكل ما حل نمی‏شد» (96) يا «اول خدا دوم طبيب»، با توحيد ناب سازگار نيست، زيرا خدا اولی است كه آخر هم هست و در قبال خدا موجود ديگری مؤثر نخواهد بود. به هر حال، اميد است اين‏گونه افراد به اذن حضرت حق مورد شفاعت ائمه واقع شوند.

45. اگر ممكن است، نظر خود را درباره اعتكاف و چلّه نشينی خانمها بيان بفرماييد؟ در مورد «اربعين» و چلّه نشينی، رواياتی از اهل‏بيت (عليهم‏السلام) رسيده است: «مَنْ أخلص للّه أربعين صباحاً ظهرت ينابيع الحكمهِ من قلبهِ علی لسانهِ» (97)؛ كسی كه چهل روز مراقب اعمال خود باشد و جز حلال نخورد، نگويد و نينديشد، و از حرام بپرهيزد و از دنيا منزوی باشد، نه‏ از خلق خدا، چشمه‏های حكمت بر زبانش جاری می‏شود.

اين روايات تفاوتی ميان زن و مرد نمی‏گذارد، زيرا چله‏گيری به معنای انزوا از دنياست، نه انزوا از خلق. انسان كارگر يا كارمند، بايد در متن كار باشد و كارهايش را برای خدا انجام دهد؛ او پس از آنكه به چله روی می‏آورد، بايد بيشتر كار و فعاليت كند، درس بخواند و تحقيق انجام دهد، چون كار، درس و تحقيق، خود «آخرت» است؛ نه دنيا. خدمت به جامعه برای رضای خدا هم آخرت است.

46. چرا بعضی انسانها دچار احساس پوچی می‏شوند؟ برای آنكه با هدف كار نمی‏كند. از معصومان رسيده است: «النّاسُ مَعادنُ كمعادنِ الذّهبِ و الفضّه» (98)؛ انسانها مانند معادن نقره و طلا هستند كه در درون خود گوهر می‏پرورانند. البته انسان مانند موزه نيست كه اشيای گرانبهای جهان خارج را در آن جمع می‏كنند. انسان چون درياست كه در درون خود گوهر می‏پرورد: چو دريا به سرمايه خويش باش هم از بود خود سود خود بر تراش (99) همه گوهرهای دريا، پرورش يافته خود درياست و كسی از خارج‏ آنها را در دريا نمی‏ريزد. انسان از هر دريايی درياتر است و از هر اقيانوسی اقيانوس‏تر؛ وقتی می‏تواند گوهری بپروراند، چرا احساس پوچی كند. احساس پوچی در انسان به معنی پوچی دنيا و متعلقات آن است. اينكه هر روز يكی می‏رود و ديگری به جای او می‏نشيند، نشانه ناپايداری و پوچی مقامات دنيوی است.

47. از نظر عرفانی حقيقت مرگ چيست؟ مرگ عصاره زندگی انسان است. مسئله مرگ در فرهنگ انبيای الهی به معنی مردن انسان نيست؛ بلكه مرگ به معنی ميراندن مرگ است كه بين اين دو مسئله فرق بسيار است، زيرا كسی كه می‏گويد من می‏ميرم و نابود می‏شوم، يا پوچ خواهد بود يا بی‏بند و بار، يا هميشه نا اميد است يا باری به هر جهت، زيرا در نظر او پايان زندگی نابودی است، پس بايد از لذت زودگذر دنيا استفاده كرد؛ برای او حلال و حرام، زشت و زيبا، غيرت و مسئوليت و بی‏تعهدی يكسان است. او می‏گويد: عاقبت زندگی نابودی است.

انبيا به ما آموخته‏اند كه انسان مرگ را می‏ميراند، و آن را تسليم خود می‏كند. قرآن كريم وقتی از مرگ سخن به ميان می‏آورد، خطاب به ما می‏فرمايد: «شما مرگ را می‏چشيد»؛ كلّ نفسٍ ذائقه الموت (100)، اگر انسان تشنه باشد، ليوانی آب يا شربت می‏نوشد؛ آيا شما اين شربت را محو كرده‏ايد، يا شربت شما را محو كرده است؟ شما اين ليوان آب را از بين برده‏ايد يا اين ليوان آب شما را؟ شما او را هضم كرديد، يا او شما را؟ قرآن كريم می‏فرمايد: انسان مرگ را می‏چشد.

مرگ به معنی تحول و تغيير است و انسان تغيير، تحول و دگرگونی را می‏چشد، و آن را محو می‏كند و خود به ثبات می‏رسد.

وانگهان نور به آفاق دميم از دل خويش چون به خورشيد رسيديم غبار آخر شد ما برای هميشه زنده‏ايم؛ اگر بزرگان ادب پرور گفته‏اند: ما وقتی می‏ميريم و به خورشيد می‏رسيم و ديگر بی‏غبار زندگی می‏كنيم؛ يعنی ما به دار القراری می‏رسيم كه قرآن وعده داده است. اكنون ما در عالم حركت، سيّال و سيّاريم و در دار القرار آرام می‏گيريم. ما مرگ را هضم می‏كنيم؛ نه اينكه مرگ ما را هضم كند و از بين ببرد.

مرگ به معنی تحوّل، هجرت و جا به جا شدن است؛ ما به جايی می‏رسيم كه جا به جا شدن، تحول و دگرگونی را هضم می‏كنيم و به ثبات می‏رسيم. تفاوت اين روحيه با آنچه مرگ را نابودی می‏داند، از زمين تا آسمان است.

آنچه شما در جوانهای غرب می‏بينيد، پوچی و بی‏بند و باری است. آنها مرگ و پايان زندگی دنيايی را نابودی می‏دانند و خيال‏ می‏كنند كه انسان چون درختی است كه خشك می‏شود و از بين می‏رود، چون خود اكنون يك زندگی گياهی دارند؛ يعنی خوب خرامانند، تغذيه می‏كنند، بالنده‏اند، رشد می‏كنند و ... كسی كه در اندازه يك حيات گياهی فكر می‏كند، پايانی جز حيرانی ندارد و پس از 60 يا 70 سال زندگی، يا احساس پوچی می‏كند يا باری به هر جهت می‏شود؛ امّا اگر جهان‏بينی انسان اين بود كه «مرغ باغ ملكوتم» و وقتی می‏ميرم، اين قفس می‏شكند و از قفس تن و طبيعت آزاد می‏شوم و به ملكوت پر می‏كشم، به اين بيان قرآنی می‏رسد: وَ سارعوا إلی مغفرهٍ من ربّكم و جنّه عرضها السموات والأرض .... (101) در روايات آمده است كه اگر تمام اهل زمين مهمان يك بهشتی باشند، باز هم او جا دارد (102)، يعنی خانه او آنقدر وسيع است كه اگر شش ميليارد جمعيت كره زمين مهمان او باشند، باز هم جا دارد.

روح ما فوق العاده وسيع است؛ ما در اين پيكر خاكی خلاصه نمی‏شويم. اين پيكر خاكی گوشه‏ای از آن حيات انسانی است. انسان نبايد اين عظمت را بيهوده به هدر بدهد و رايگان بفروشد. ان‏شاءاللّه وجود مبارك ولی عصر (ارواحنا فداه) اين معانی را برای ما تبيين می‏كنند.      

پس اگر برای ما روشن شد كه ما مرگ را می‏ميرانيم، نه می‏ميريم، تحول و دگرگو نی را از پای در می‏آوريم، نه از پا درمی‏افتيم، آن گاه درست می‏انديشيم و می‏گوييم كه هر كاری كه انجام می‏دهيم، بايد با ابد و ابديت ما سازگار باشد. وجود مبارك ولی‏عصر (عج) هنگام ظهور اين معارف را به ما القا می‏كند. وقتی اين معارف به ما القا شد، امور مادی ديگر جاذبه‏ای برای ما ندارد. آن‏گاه نه ظلم می‏كنيم، و نه زير بار ظلم می‏رويم. چنين جهانی پر از عدل و داد می‏شود. اولين كار حضرت نيز تقويت بنيه فرهنگی جامعه است؛ يعنی جهان‏بينی باز به انسان می‏دهد.

بزرگان ما آن‏چنان بر مرگ مسلط هستند كه می‏گويند: ای مرگ! اگر نمرده‏ای، مرا درياب؛ مبارز می‏طلبند. يك پهلوان جهانی برای مبارزه، جهان پهلوان می‏طلبد. اين مرگ كجاست كه من او را از پای درآورم. ای مرگ اگر نمرده‏ای مرا درياب. چون من می‏خواهم از اين زندان آزاد بشوم.

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك چند روزی قفسی ساخته‏اند از بدنم (103) من می‏خواهم از اين زندان بيرون بيايم؛ پس ما با اين انگيزه و اين جهان بينی همراه هستيم.

 

 

__________________________________________________

1- بحار الانوار، ج 65، ص 363.

2- سوره بقره، آيه 129.

3- سوره تكاثر، آيات 6- 5.

4- سوره سجده، آيه 12.

5- الكافی، ج 2، ص 53.

6- سوره تكاثر، آيات 6- 5.

7- سوره نساء، آيه 10.

8- ر. ك: الاشارات و التنبيهات، ص 360.

9- ر. ك: وسائل الشيعه، ج 5، ص 410.

10- ابن بابويه يا مرحوم صدوق، صاحب كتاب من لا يحضره الفقيه است كه در شهر ری مدفون است و قبر پدر بزرگوارش هم در قم است. اين پدر خدمت حضرت امام عصر (عليه‏السلام) رسيد و خداوند به دعای آن حضرت اين پسر را به او عطا فرمود (ر. ك: الفهرست (شيخ طوسی)، ص 84).

11- مجموعه مصنفات حكيم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، ج 2، ص 98.

12- مفاتيح الجنان (دعای كميل)؛ البلد الامين، ص 191.

13- كليات ديوان حكيم الهی قمشه‏ای، غزل 290، ص 678.

14- نهج البلاغه، خ 160.

15- سوره شوری، آيه 51.

16- شرح فصوص الحكم قيصری، ص 346.

17- الكافی، ج 1، ص 416.

18- بحار الانوار، ج 39، ص 246.

19- همان، ج 49، ص 127.

20- سوره حشر، آيه 7.

21- قال النبی‏صلی الله عليه و آله و سلم: «إنّی تارك فيكم الثقلين ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا، كتاب اللّه و عترتی أهل بيتی و إنّهما لن يفترقا حتی يردا علیّ الحوض» (وسائل الشيعه، ج 27، ص 33؛ الدر المنثور، ج 7، ص 349).

22- وسائل الشيعه، ج 7، ص 170.

23- «إياك و الإعجاب بنفسك و الثقه بما يعجبك منها و حُبّ الاطراء فإن ذلك من‏أوثق فرص الشيطان»؛ نهج البلاغه، نامه 53.

24- ديوان شمس، ص 707، ش 1898.

25- سوره توبه، آيه 102.

26- سوره بقره، آيه 7.

27- ر. ك: نهج البلاغه، حكمت 417.

28- سوره بقره، آيه 155.

29- بحار الانوار، ج 67، ص 55؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 45.

30- سوره بقره، آيه 245.

31- ر. ك: وسائل الشيعه، ج 2، ص 417؛ مكارم الاخلاق، ص 359.

32- ر. ك: الكافی، ج 2، ص 357.

33- سوره جنّ، آيه 15.

34- سوره بقره، آيه 24.

35- سوره همزه، آيات 7- 6.

36- سوره بقره، آيه 18.

37- وسائل الشيعه، ج 16، ص 97- 96، باب وجوب محاسبه النفس كل يوم.

38- مثنوی معنوی، دفتر يكم، بيت 382.

39- سوره صافات، آيه 102.

40- ر. ك: الامالی (للصدوق)، ص 62؛ بحار الانوار، ج 58، ص 23435.

41- سوره شمس، آيه 10.

42- سوره لقمان، آيه 18.

43- وسائل الشيعه، ج 1، ص 53.

44- بحار الانوار، ج 78، ص 160.

45- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 148- 147.

46- الكافی، ج 3، ص 268.

47- سوره مزمّل، آيه 7.

48- سوره مزمّل، آيه 6.

49- سوره ق، آيه 5.

50- ر. ك: اقرب الموارد، ص 384.

51- ر. ك: من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 618.

52- غرر الحكم، ص 360، ح 8157.

53- نهج البلاغه، خطبه 241.

54- سوره مائده، آيه 15.

55- وسائل الشيعه، ج 2، ص 462.

56- نهج الفصاحه، ج 1، ص 327.

57- سوره نمل، آيه 62.

58- سوره بقره، آيه 186.

59- الاقبال بالاعمال، ص 59؛ مفاتيح الجنان، دعای افتتاح.

60- مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 2566.

61- ديوان شمس، ش 593.

62- التوحيد، ص 308؛ بحار الانوار، ج 4، ص 44.

63 نهج الفصاحه، ج 1، ص 321.

64- همان، ص 323.

65- همان، ص 322.

66- سوره انبياء، آيه 83.

67- سوره انبياء، آيه 27.

68- نهج الفصاحه، ج 1، ص 322.

69- سوره انعام، آيه 91.

70- سوره اعراف، آيه 16.

71- سوره تغابن، آيه 11.

72- سوره نور، آيه 54.

73- سوره ليل، آيات 7- 5.

74- سوره نمل، آيه 14.

75- سوره اسراء، آيه 102.

76- سوره قمر، آيه 17.

77- وسائل الشيعه، ج 16، ص 70.

78- نهج البلاغه، خطبه 193.

79- سوره تكاثر، آيات 6- 5.

80- سوره سجده، آيه 12.

81- الكافی، ج 2، ص 54.

82- سوره بقره، آيه 284.

83- الكافی، ج 2، ص 429.

84- الاختصاص، ص 280؛ بحار الانوار، ج 34، ص 298.

85- سوره ليل، آيات 7- 5.

86- وسائل الشيعه، ج 27، ص 27.

87- الكافی، ج 5، ص 113.

88- سوره حديد، آيه 3.

89- الكافی، ج 3، ص 265.

90- سوره انعام، آيه 160.

91- سوره نمل، آيه 89.

92- بحار الانوار، ج 32، ص 272.

93- سوره توبه، آيه 120.

94- سوره آل عمران، آيه 169.

95- سوره يوسف، آيه 106.

96 وسائل الشيعه، ج 15، ص 215.

97 جامع الاخبار، ص 94.

98- الكافی، ج 8، ص 177.

99- كليات نظامی گنجوی، ج 1، شرفنامه، ص 654.

100- سوره انبياء، آيه 35.

101- سوره آل عمران، آيه 133.

102- ر. ك: تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 246.

103- منسوب به مولوی.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
محتوای بیشتر در این بخش: « بخش دوم؛ عترت (عليهم‏السلام)

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید