تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همهی علائقی كه انسان را با دنيای بيرون از وجود او- جهان، انسانها، اشياء- مرتبط میكند، و نيز فهم و درك آدمی از وجود خود و خلاصه همهی چيزهايی كه نظام ارزشی جامعه را میسازد، و آن را بر ادارهی مطلوب خود قادر میكند، همه و همه از اين جهانبينی الهی ريشه و مايه میگيرد و منشعب میشود. در انديشهی الهی اسلام همهی هستی آفريدهی خداست و جلوهگاه علم و قدرت او و پوينده بسوی اوست، و انسان برترين آفريده و جانشين اوست.
انسان میتواند با استخراج گنجينههای استعداد- كه در نهاد اوست- خود را و جهان را كه برای او آفريده شده به زيباترين وجهی بسازد و بيارايد، و با دو بال علم و ايمان به عروج معنوی و مادی نائل آيد، و میتواند با تضييع يا به انحراف كشاندن اين استعدادها جهنمی از ظلم و فساد در جهان بيافريند. چراغ هدايت بشر ايمان او به خدا و تسليم او در برابر امر و نهی الهی است ... پيغمبران مردم را به بندگی خدا- كه پتكی بر سر خودخواهی و برتریجوئی است- فرا خواندند، و آئينی كه بهشت صفا و آرامش را حتی پيش از بهشت اخروی به بشر ارزانی میداشت بدو عرضه كردند، و او را به مهار كردن غريزهی افزونخواهی و سلطهجويی تشويق نمودند، و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتيدن در لجنزار فساد اخلاقی برحذر داشتند، و سرچشمههای فضيلت و راستی و محبت و كار و ابتكار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند، و ياد خدا و عشق به او را- كه ضامن اين همه و تعالی بخش روان اوست- بدو تلقين كردند.
... آزادی، برابری انسانها، عدل اجتماعی، خودآگاهی افراد جامعه، مبارزه با كژی و زشتی، ترجيح آرمانهای انسانی بر آرزوهای شخصی، توجه و ياد الهی، نفی سلطههای شيطانی و ديگر اصول اجتماعی نظام اسلامی و نيز اخلاق و رفتار شخصی و تقوای سياسی و شغلی، همه و همه ملهم و زائيدهی آن جهانبينی و برداشت كلی از جهان و انسان است. اسلام نظامهای مبتنی بر زور و قلدری و زايندهی ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقير انسان و تبعيض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد میكند و غلط میشمرد، و با هر آن نظام و كس كه به ستيزهی نظام اسلامی كمر بندد، با شدت و مقاومت میستيزد، و بجز آنان با همهی انسانها- چه هم كيش و چه ناهم كيش- به محبت و مساعدت امر میكند. بر چنين پايهها و با چنين هدفهايی انقلاب اسلامی در ايران پديد آمد، و نظام جمهوری اسلامی را بنا نهاد.
2. تكريم انسان؛ ركنِ جهانبينی اسلامی
جهانبينی و بينش اسلامی، فصول متعدّدی دارد ... ركن دوم، تكريم انسان است؛ يا میتوانيم به آن بگوييم انسان محوری. البته انسان محوری در بينش اسلامی، بهكلی با اومانيسم اروپای قرون هجده و نوزده متفاوت است. آن يك چيز ديگر است، اين يك چيز ديگر است. آن هم اسمش انسان محوری است؛ اما اينها فقط در اسم شبيه همند. انسان محوری اسلام، اساساً اومانيسم اروپايی نيست؛ يك چيز ديگر است. «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ».
كسی كه قرآن و نهجالبلاغه و آثار دينی را نگاه كند، اين تلقی را بهخوبی پيدا میكند كه از نظر اسلام، تمام اين چرخ و فلك آفرينش، بر محور وجود انسان میچرخد. اين شد انسانمحوری. در آيات زيادی هست كه خورشيد مسخر شماست، ماه مسخر شماست، دريا مسخر شماست؛ اما دو آيه هم در قرآن هست كه همين تعبيری را كه گفتم- «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»؛ همهی اينها مسخر شمايند- بيان میكند. مسخر شمايند، يعنی چه؟ يعنی الان بالفعل شما مسخر همهشان هستيد و نمیتوانيد تأثيری روی آنها بگذاريد؛ اما بالقوه طوری ساخته شدهايد و عوالم وجود و كائنات به گونهای ساخته شدهاند كه همه مسخر شمايند. مسخر يعنی چه؟ يعنی توی مشت شمايند و شما میتوانيد از همهی آنها به بهترين نحو استفاده كنيد. اين نشان دهندهی آن است كه اين موجودی كه خدا آسمان و زمين و ستاره و شمس و قمر را مسخر او میكند، از نظر آفرينش الهی بسيار بايد عزيز باشد. همين عزيز بودن هم تصريح شدهاست: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم». اين «كرمنا بنیآدم»- بنیآدم را تكريم كرديم- تكريمی است كه هم شامل مرحلهی تشريع و هم شامل مرحلهی تكوين است؛ تكريم تكوينی و تكريم تشريعی با آن چيزهايی كه در حكومت اسلامی و در نظام اسلامی برای انسان معين شده؛ يعنی پايهها كاملًا پايههای انسانی است ...
حال براساس اينها يك نتايج عملی به دست میآيد و وظايفی بر عهدهی انسانهايی كه معتقد به اين مبانیاند، قرار میگيرد. فرق نمیكند؛ چه حكومت اسلامی باشد و حاكميت و قدرت در دست اهل حق باشد، چه حكومت اسلامی نباشد- فرض كنيد مثل دوران حكومت طاغوت باشد، يا انسانی باشد كه در بين كفّار زندگی میكند- اين وظايفی كه عرض میكنم، در هر دو حالت بر دوش يكايك انسانها هست. اين وظايف چيست كه اينها نتايج عملی آن بينش است؟ من چند نقطه از اين وظايف را يادداشت كردهام كه در اينجا مطرح میكنم: يك وظيفه عبارت است از عبوديت و اطاعت خداوند. چون عالم مالك و صاحب و آفريننده و مدبر دارد و ما هم جزو اجزاء اين عالميم، لذا بشر موظف است اطاعت كند. اين اطاعت بشر به معنای هماهنگ شدن او با حركت كلی عالم است؛ چون همهی عالم «يُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛ «قالَتا أَتَيْنا طائِعين». آسمان و زمين و ذرات عالم، دعوت و امر الهی را اجابت میكنند و بر اساس قوانينی كه خدای متعال در آفرينش مقرر كردهاست، حركت میكنند. انسان اگر برطبق قوانين و وظايف شرعی و دينی كه دين به او آموختهاست عمل كند، هماهنگ با اين حركت آفرينش حركت كرده؛ لذا پيشرفتش آسانتر است؛ تعارض و تصادم و اصطكاكش با عالم كمتر است؛ به سعادت و صلاح و فلاح خودش و دنيا هم نزديكتر است. البته عبوديت خدا با معنای وسيع و كامل آن مورد نظر است؛ چون گفتيم توحيد، هم اعتقاد به وجود خداست، هم نفی الوهيت و عظمت متعلق به بتها و سنگها و چوبهای خودساخته و انسانهای مدعی خدايی و انسانهايی كه اسم خدايی كردن هم نمیآورند، اما میخواهند عمل خدايی كنند. پس در عمل، دو وظيفه وجود دارد: يكی اطاعت از خدای متعال و عبوديت پروردگار عالم، و دوم سرپيچی از اطاعت «انداد الله»؛ هر آن چيزی كه میخواهد در قبال حكمروايی خدا، بر انسان حكمروايی كند. ذهن انسان فورا به سمت اين قدرتهای مادی و استكباری میرود؛ البته اينها مصاديقش هستند؛ اما يك مصداق بسيار نزديكتر دارد و آن، هوای نفس ماست. شرط توحيد، سرپيچی كردن و عدم اطاعت از هوای نفس است؛ كه اين «أَخْوَفَ مَا أَخَاف» است ...
دوم، هدف گرفتن تعالیِ انسان است؛ تعالیِ خود و ديگران. اين تعالی شامل تعالیِ علمی، تعالیِ فكری، تعالیِ روحی و اخلاقی، تعالیِ اجتماعی و سياسی- يعنی جامعه تعالی پيدا كند- و تعالیِ اقتصادی است؛ يعنی رفاه امور زندگی مردم. همه موظّفند برای اين چيزها تلاش كنند: گسترش و پيشرفت علم برای همه؛ حاكميت انديشهی سالم و فكر درست؛ تعالیِ روحی و معنوی و اخلاقی، خُلق كريم و مكارم اخلاق؛ پيشرفت اجتماعیِ بشری- نه فقط جنبههای معنوی و علمی و اخلاقی يك فرد، بلكه جامعه هم مورد نظر است- و پيشرفت امور اقتصادی و رفاهی انسانها، و بايستی مردم را به سمت رفاه و تمتّع هرچه بيشتر از امكانات زندگی پيش ببرند. اين يكی از وظايف همه است؛ مخصوص دورهی قدرت و حكومت هم نيست؛ در دورهی حكومتِ غير خدا هم اين وظيفه وجود دارد.
3. هدف تلاشهای پيامبران
3- 1. برانگيختن عقل انسان
اولين كار پيامبر مكرم، اثارهی عقل است؛ برشوراندن قدرت تفكر است؛ قدرت تفكر را در يك جامعه تقويت كردن. اين، حلّال مشكلات است. عقل است كه انسان را به دين راهبرد میدهد، انسان را به دين میكشاند. عقل است كه انسان را در مقابل خدا به عبوديت وادار میكند. عقل است كه انسان را از اعمال سفيهانه و جهالتآميز و دلدادن به دنيا باز میدارد؛ عقل اين است. لذا اولكار اين است كه تقويت نيروی عقل و خرد در جامعه انجام بگيرد؛ تكليف ما هم اين است. «1»
3- 2. نفی حاكميت مستكبران و تحقق آزادی
اسلام، دين توحيد است و توحيد يعنی رهايی انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم در برابر هر چيز و هركس به جز خدا؛ يعنی گسستن بندهای سلطهی نظامهای بشری؛ يعنی شكستن طلسم ترس از قدرتهای شيطانی و مادی؛ يعنی تكيه بر اقتدارات بینهايتی كه خداوند در نهاد انسان قرارداده و از او بكارگيری آنها را همچون فريضهيی تخلفناپذير، طلب كردهاست؛ يعنی اعتماد به وعدهی الهی در پيروزی مستضعفين بر ستمگران و مستكبرين به شرط قيام و مبارزه و استقامت؛ يعنی دلبستن به رحمت خدا و نهراسيدن از احتمال شكست؛ يعنی استقبال از زحمات و خطراتی كه در راه تحقق وعدهی الهی، آدمی را تهديد میكند؛ يعنی مشكلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پيروزی حتمی و نهايی اميدوار داشتن؛ يعنی در مبارزه، چشم به هدف عالی- كه نجات جامعه از هرگونه ستم و تبعيض و جهل و شرك است- دوختن و عوض ناكاميهای شخصی و ميان راهی را نزد خدا جستن؛ و خلاصه يعنی خود را مرتبط و متصل به اقيانوس لايزال قدرت و حكمت الهی ديدن و به سمت هدف اعلی، با اميد و بیتشويش شتافتن. همهی عزت و اعتلايی كه به مسلمين وعده داده شده، در سايهی چنين ايمان و درك روشن و عميقی از توحيد است. بدون فهم درست و پايبندی عقيدتی و عملی به توحيد، هيچكدام از وعدههای الهی دربارهی مسلمانان عملی نخواهد شد.
در دوران سلطهی استكبار، غفلت از توحيد ناب اسلامی و مفهوم زندگی شمول آن بود كه صحنه را برای بُتهای استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و زور، فرصت تاختوتاز داد. دشمنان با نقشههای از پيش آماده شده، دين را در كشورهای اسلامی از صحنهی زندگی راندند و شعار جدايی دين از سياست را در اين كشورها تحقق بخشيدند. نتيجه اين شد كه پيشرفت علمی غرب بتواند اين كشورها را يكباره به صورت تابعی از كشورهای صنعتی درآورد و سرنوشت سياسی و اقتصادی آن را برای مدتهای طولانی و جبرانناپذير، به دست غارتگران غربی بدهد. راه علاج آن است كه مسلمانان به اسلام ناب- كه در آن، توحيد و نفی عبوديت غيرخدا، از هر چيز برجستهتر و درخشندهتر است- برگردند و عزت و قدرت خود را در اسلام بجويند. و اين چيزی است كه طراحان توطئههای ضد اسلامی، هميشه از آن بيمناك بوده و در راه پيدايش آن، موانع جدی مینهادهاند.
• انسان تنها در برابر ذات اقدس حق بايد تسليم باشد و از هيچ انسانی نبايد اطاعت كند مگر اينكه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنا بر اين هيچ انسانی هم حق ندارد انسانهای ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند. و ما از اين اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را میآموزيم كه هيچ فردی حق ندارد انسانی و يا جامعه و ملتی را از آزادی محروم كند، برای او قانون وضع كند، رفتار و روابط او را بنا به درك و شناخت خود كه بسيار ناقص است و يا بنا به خواستهها و اميال خود تنظيم نمايد. و از اين اصل ما نيز معتقديم كه قانونگذاری برای بشر تنها در اختيار خدای تعالی است، همچنان كه قوانين هستی و خلقت را نيز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و كمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانين الهی است كه توسط انبيا به بشر ابلاغ شده است.
3- 3. تحقق حيات طيّبه
• «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم». خدا و پيامبر(ص)، شما را به زندگی و مايهی حيات طيب و پاكيزه دعوت میكنند. حيات پاكيزه، فقط خوردن و لذت بردن و شهوترانی نيست؛ اينكه دعوت خدا و رسول را نمیخواست. نفس هر انسانی، او را به زندگی حيوانی دعوت میكند. همهی حيوانات دنبال غذا و اطفای شهوت حركت میكنند و برای شكم و ساعتی بيشتر زنده ماندن، مبارزه میكنند. حيات طيبه، عبارت از اين است كه اين زندگی در راه خدا و برای رسيدن به هدفهای عالی باشد. هدف عالی انسان فقط اين نيست كه شكمی را به هر شكلی پر كند؛ اين كمترين چيزی است كه يك حيوان میتواند به عنوان هدف خود انتخاب كند. برای انسان، هدف اعلی عبارت از وصول به حق، رسيدن به قرب باریتعالی و تخلق به اخلاق الهی است. انسان برای رسيدن به آنچنان هدفی، ابزارهای مادی و معنوی را لازم دارد. غذا لازم است، اما برای اينكه انسان به سمت هدف حركت كند.
نظام اسلامی، علاوه بر اينكه هدفهايی بالاتر از هدفهای مادی دارد- يعنی در نظام اسلامی، يك انسان فقط با پر شدن شكم خوشبخت نيست؛ بايد زندگی مادی و رفاه و امنيت او تأمين باشد- همچنين اصرار دارد كه روح و دل انسان میبايد از يك صفا و تلألؤ و نورانيت و برادری و فداكاری نسبت به انسانهای ديگر و عبوديت و بندگی و اخلاص نسبت به خدای متعال برخوردار باشد. اسلام و ساير اديان الهی، اين را برای مردم میخواهند.
اگر ما به احكام اسلامی عمل بكنيم، اگر جامعهی اسلامی، ايمان اسلامی را همراه با عمل به مقررات و قوانين الهی تعقيب بكند، همان چيزی اتفاق خواهد افتاد كه بشريت در طول تاريخ به دنبال آن بودهاست. يعنی چه؟ يعنی آسايش و رفاه مادی همراه با تكامل و پيشرفت و عروج معنوی. بشر حيوان نيست كه علف جلوی او بريزند و برايش كافی باشد. انسان میخواهد با صفا و نورانی باشد. انسان از نورانيت و صفا و بندگی خدا احساس لذت روحی میكند.
شما وقتی عبادت میكنيد، دعايی را با حال میخوانيد، نمازی را با توجه اقامه میكنيد، انفاقی به يك مستحق میكنيد، میبينيد چه لذتی میبريد و چه حالت احتظاظی به شما دست میدهد. اين لذت را با خوردن نمیشود به دست آورد. انسانهايی كه طعم بندگی خدا را چشيدهاند- كه هر انسان مؤمنی در طول زندگی، كموبيش حالات اينطوری برايش پيش میآيد؛ بعضی كم، بعضی زياد- در آن لحظهی توجه به خدا، عبادت خدا، مناجات، گريه برای خدا و در مقابل خدا، لذتی احساس میكنند كه حاضرند دنيا و مافيها را بدهند، برای آنكه اين لذت برای آنها بماند.
اسلام میخواهد انسانها را آنچنان بالا ببرد، دلها را آنچنان نورانی كند، بديها را آنچنان از سينهی من و شما بيرون بكند و دور بيندازد، كه ما آن حالت لذت معنوی را در همهی آنات زندگيمان، نه فقط در محراب عبادت، بلكه حتی در محيط كار، در حال درس، در ميدان جنگ، در هنگام تعليم و تعلم و در زمان سازندگی احساس كنيم. «خوشا آنان كه دايم در نمازند»، يعنی اين. در حال كسب و كار هم با خدا، در حال خوردن و آشاميدن هم باز به ياد خدا. اينگونه انسانی است كه در محيط زندگی و در محيط عالم، از او نور پراكنده میشود. اگر دنيا بتواند اينطور انسانهايی را تربيت كند، ريشهی اين جنگها و ظلمها و نابرابريها و پليديها و رجسها كنده خواهد شد. اين، حيات طيبه است. «1»
4. توحيد؛ موضوع دعوت انبيا
4- 1. عبوديت و نپذيرفتن خدايی جز الله
ما معتقديم- و اين جزو بديهيات اسلام، بلكه بديهيات همهی اديان است- كه انسان، فقط در سايهی ارتباط و اتصال با حق تعالی است كه میتواند به تكامل و تعالی دست پيدا كند ... مكرر عرض كردهايم كه سرّ مسأله در اين است كه انسان بتواند خودش را به عبوديت الهی متّصف كند. عبد، يعنی تسليم اراده و حكم خدا و شريعت الهی. لُبّ تمام دستورات و احكام و فرامين الهی و شرايع انبيا، همين يك كلمه است و شايد پيامبران خدا، قبل از آنكه مقام نبوت برای آنها انتخاب بشود و خدای متعال آنها را به نبوت سرافراز كند، به عبوديت سرافراز كرده باشد؛ همچنانكه حتما همينطور است. در يك روايت است كه «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ مُحَمَّداً ص عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّا». اول، خدای متعال او را خلعت عبوديت پوشانيد و بعد، به مرحله و رتبهی نبوت فايز كرد. كأنه اين، در هر تعالیيی مقدمهی لازم و شرط اصلی است. در هر اندازه تكاملی، عبوديت، شرط اصلی است. البته، عبوديت هم مراحلی دارد.
روح عبوديت و احساس بندگی در مقابل خداوند، همان چيزی است كه انبيای الهی از اول تا آخر، تربيت و تلاششان متوجه اين نقطه بودهاست كه روح عبوديت را در انسان زنده كنند. سرچشمهی همهی فضائل انسانی و كارهای خيری كه انسان ممكن است انجام بدهد- چه در حوزهی شخصی، چه در حوزهی اجتماعی و عمومی- همين احساس عبوديت در مقابل خداست. نقطهی مقابل اين احساس عبوديت، خودبينی و خودخواهی و خودپرستی است؛ منيت است. اين منيت است كه در انسان، منشأ همهی آفات اخلاقی و عوارض و نتايج عملی آنهاست. منشأ همهی اين جنگها و كشتارهای عالم، و ظلمهايی كه به وقوع میپيوندد و منشأ همهی فجايعی كه در طول تاريخ اتفاق افتاده- و شما خواندهايد، شنيدهايد يا امروز مشاهده ميكنيد- احساس منيت و خودخواهی و خودبينی در مجموعهای از انسانهاست كه سرچشمهی اين فساد و نابسامانی، در زندگی آنهاست. عبوديت نقطهی مقابل اين خودخواهی و منيت و خودپرستی است. اگر اين خودبينی و خودخواهی در مقابل خداوند متعال باشد- يعنی انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد- نتيجهی آن در انسان، طغيان است: طاغوت. طاغوت هم فقط پادشاهان نيستند؛ هركدام از ما انسانها ممكن است در درون خودمان- خدای نكرده- يك طاغوت و يك بت تربيت كنيم و پرورش بدهيم. در مقابل خدا سركشی كردن و خودبينی داشتن، نتيجهاش عبارت از رشد طغيان در انسان است. اگر اين خودبينی در مقابل انسانهای ديگر باشد، نتيجهاش ميشود ناديده گرفتن حقوق ديگران؛ تجاوز و دستدرازی به حقوق اين و آن. اگر اين خودبينی در مقابل طبيعت واقع بشود، نتيجهاش ميشود تضييع محيط طبيعی؛ يعنی آنچه كه امروز به حق دربارهی مسئلهی محيط زيست در دنيا اهتمام هست. ناديده گرفتن محيط طبيعی زيست انسان هم، نتيجهی طغيان، خودبينی و خودخواهی در مقابل طبيعت است.
معنا و روح توحيد عبارت است از اينكه انسان از غيرخدا عبوديت نكند و در مقابل غيرخدا، جبههی بندگی به زمين نسايد. اين معنای عبوديت كامل و خالص است. حال شما اگر با چشم روشنبينانه و آگاهانه و مسلح به دانشهای مربوط به زندگی بشر- علوم اجتماعی و علوم تربيتی و امثال ذلك- به اين عنوان نگاه كنيد، خواهيد ديد كه دايرهی عبوديت، دايرهی وسيعی است. قيد و بندهايی كه به بشر بسته میشود، هر يك نوعی عبوديت برای انسان به وجود میآورد. عبوديت نظامهای اجتماعی غلط، عبوديت آداب و عادات غلط، عبوديت خرافات، عبوديت اشخاص و قدرتهای استبدادی، عبوديت هواهای نفسانی- كه اين از همه رايجتر است- و عبوديت پول، زر و زور. اينها انواع عبوديت است.
وقتی میگوييم «لاالهالاالله، وحده لاشريك له»، يعنی توحيد خالص. معنايش اين است كه همهی اين عبوديتها به كنار رود كه اگر چنين شود، فلاح و رستگاری، حقيقتا حاصل خواهد شد. اينكه فرمود: «قُولُوا لَا إله إلّا اللَّه تٌفلِحُوا»، اين فلاح يك فلاح حقيقی است. فقط فلاح سياسی نيست، فقط فلاح اجتماعی نيست، فقط فلاح معنوی نيست، فقط فلاح روز قيامت نيست؛ بلكه فلاح دنيا و آخرت است. اين يك نكته در باب مايزههای اسلام و نكات برجستهی دعوت اسلامی كه به يك تعبير ديگر هم میشود بيانش كرد و آن عبارت است از اسلام، تسليم، «اسلام وجهالله» و تسليم خدا بودن. اين هم يك جانب ديگر و يك بعد ديگر همان توحيد است. اين مثلا يكی از آن مميزههای دعوت اسلامی است. هرجا اين باشد، اسلام است. هر جا نقطهی مقابل اين باشد، جاهليت است. هر جا بين اين دو قرار داشته باشد، بين اسلام و جاهليت است؛ اسلام خالص نيست، اسلام كامل نيست، اسلام نيمهكاره ممكن است باشد.
... اگر قرار باشد كه به اسم اكتفا كنيم، اين ديگر اسلام نيست. بايد توحيد به معنای حقيقی كلمه و تسليم در مقابل پروردگار رواج پيدا كند. بايد نظام اجتماعی، نظامی عادلانه و نظام اخلاقی جامعه، نظامی انسانی و عاطفی و مبتنی بر فضائل باشد. در مقابل هر چه غير خدا، تسليم و عبوديت نباشد، تبعيت نباشد، نفوذپذيری نباشد ... بايد مبارزه با بتها، از جمله بت نفس، رايج باشد. نمیگوييم كه انسانها يكسره تبديل به فرشته شوند، اما يكسره تبديل به انسانهايی شوند كه در اين راه تلاش و مبارزه میكنند. نفس اين مبارزه، تقوا ناميده میشود. هر انسان و هر جامعهای كه چنين تلاش و مبارزهای بكند، متقی و پرهيزكار است.
پيامبر اكرم نظامی را به وجود آورد كه خطوط اصلی آن چند چيز بود ... سوم، عبوديت كامل و بیشريك در مقابل پروردگار؛ يعنی عبوديت خدا در كار و عمل فردی، عبوديت در نماز كه بايد قصد قربت داشته باشد، تا عبوديت در ساخت جامعه، در نظام حكومت، نظام زندگی مردم و مناسبات اجتماعی ميان مردم بر مبنای عبوديت خدا.
آنچه كه ما به دست میآوريم، بايد در چارچوب عبوديت خدا باشد؛ چون صراط مستقيم، صراط عبوديت است؛ «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»؛ «3» در اين هيچ ترديدی نيست. اگر كسانی هستند كه به مفاهيم اسلامی ايراد میگيرند- چون اصل عبوديت انسان در مقابل خدا را قبول ندارند- ما طبعا با آنها بحثی نداريم؛ اما وقتی ما قبول داريم كه آنچه را كه میگوييم و آنچه را كه میكنيم و آنچه كه به نام اسلام انجام میگيرد، بايستی در چارچوب عبوديت الهی باشد، طبعا بايد بگرديم و حكم خدا را پيدا كنيم.
4- 2. تلاش برای تحقق توحيد در اجتماع
هدف تمام پيامبران، كشاندن مردم به صراط مستقيم است و صراط مستقيم هم يعنی عبوديت؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقيم». بايد مردم را به عبوديت الهی كه همان صراط مستقيم است، سوق دهيد. البته اين عبوديت، در زمينهی اخلاق، در زمينهی عمل فردی و در زمينهی عمل اجتماعی كاربرد دارد، كه وقتی بحث عمل اجتماعی پيش آمد، آنوقت بحثهای سياسی، تحليلهای سياسی- تبيين سياسی- هم در حوزهی كار شما قرار میگيرد.
اشتباه كسانی كه در گذشته مسائل سياسی را از تبليغ كنار میگذاشتند، در اين بود كه عبوديت را به منطقهی فردی منحصر میكردند. آنها اينجا را غلط میفهميدند و غلط عمل میكردند. بله؛ هدف، كشاندن مردم به عبوديت است؛ منتها عبوديت منطقهی وسيعی در زندگی انسان دارد و آن منطقه به عمل شخصی منحصر نيست. وقتی كه عمل جامعه، عمل يك مجموعهی عظيم انسانی و مردم يك كشور، عمل اقتصادی، عمل سياسی و موضعگيريهای سياسی مشمول بحث عبوديت شد، آن وقت دعوت شما هم میتواند شامل اين مسائل باشد و بايد هم باشد ...
بايد درس اخلاق بگوييد، درس اخلاق سياسی هم بگوييد، درس اخلاق و معنويت هم بگوييد، تحليل سياسی هم بدهيد، دشمن درونی را هم- كه نفس اماره يا شيطان رجيم است- معرفی كنيد، دشمن اجتماعی را هم- كه شيطان بزرگ يا شيطانهای گوناگونند- معرفی كنيد، ايادی و اذناب شيطان را هم معرفی كنيد. وقتی معنای عبوديت الهی اين شد كه انسان از «انداد الله» اجتناب كند و تبری جويد، بايد از همهی اشكال آن تبری جويد. «انداد الله»، يك وقت نفس پليد انسانی است كه درون اوست؛ «نَفْسُكَ الَّتِی بَيْنَ جَنْبَيْك». يك وقت شيطان است كه در دعای صحيفهی سجاديه میگوييد كه «او را در وجود من مستقر كردی و به چيزی كه مرا از آن متمكن نكردی، تمكن بخشيدی.» يك وقت هم شيطانهای قدرتمند عرصهی سياسیاند كه برای اغوا و راهزنی و تسلط و ضربه زدن و به جهنم كشاندن ملتها و شعوب بشری منتظر نشستهاند. «انداد الله» اينهايند. دعوت به عبوديت، نفی اينها را میطلبد؛ چارهای نداريد.
راه خدا فقط به معنای عبادت كردن و در كنج نشستن نيست؛ راه خدا يعنی به سعادت رساندن جامعهی انسانی. ملت ما اين راه را انتخاب كرد؛ يعنی راه عدالت، راه انصاف، راه عبوديت الهی، راه برابری انسانها، راه برادری انسانها با يكديگر و راه اخلاق نيكو و پسنديده و فضيلتهای انسانی؛ و در اين راه پافشاری هم كردهاست.