از سوي ديگر در فرهنگ لغات و اصطلاحات سياسي، امنيت، «بيخطر كردن، تأمين كردن، امن كردن، در امان نگهداشتن، بااطمينان كردن» تعريف شده است.[2]
در واقع ميتوان گفت امنيت پديدهاي ادراكي و احساسي است، يعني براي تحقق آن بايد اين اطمينان در ذهن توده مردم، دولتمردان و زمامداران و تصميم گيرندگان به وجود آيد كه ايمني لازم براي ادامه زندگي بدون دغدغه وجود دارد.[3] بدیهی است که عوامل بیرونی در به وجود آمدن این ادراک و احساس به طور مستقیم نقش دارند.
گفتار دوم: امنيت عمومي[4]
امنيت عمومي، وضعيتي از تفوق نظم، قانون و رعايت عدالت در يك جامعه است كه شهروندان در سايه آن از تهديد و خطر در امان بوده و براي حفظ و پاسداري از حقوق خود و برطرف كردن زمينهها و عوامل تعرض احتمالي اطمينان خاطر دارند.[5]
مقوله امنيت عمومي نيز نسبي است. اين مفهوم از يك سو به تعاريفي بستگي پيدا ميكند كه در مورد عوامل مخلّ امنيت عمومي ارائه ميشوند و از سوي ديگر به احساس كلي مردمي برميگردد كه با مقوله مزبور درگير هستند. در ضمن يادآوري اين نكته نيز ضروري است كه بعد دروني و بيروني امنيت ملي، جدا از يكديگر و در عين حال مرتبط با يكديگر قلمداد ميشوند. به ديگر بيان «امنيت عمومي يكي از بارزترين وجوه بالندگي يك اجتماع و بسترساز رشد و توسعه و ثبات جامعه ميباشد.»
به طور كلي ميتوان گفت امنيت عمومي به مفهوم استقرار ساختاري در يك جامعه است كه در آن حداقل عناصري چون عدالت اجتماعي، تامين و رفاه اجتماعي، اشتغال، عدم استبداد، آزادي و حاكميت مردم و مشاركت كامل آنها، توزيع دانايي و اطلاعات در جامعه، عدم اختلال اجتماعي، استفاده از نيروي فرهيختگان و دانايان، سازگاري اجتماعي و... وجود داشته باشند.[6]
گفتار سوم: مفهوم امنيت ملي:
معنا كردن واژه «امنيت ملي» در جهان امروز كاری پيچيده است. «هلگاها فندرون» معتقد است كه شكلگيري دولت ملي در قرن 18 و تمايل آن به بقاء باعث شد كه امنيت ملي اهميت اساسي پيدا كند، اما اشاره ميكند: «واژه امنيت ملي تنها در قرن بيستم و به خصوص بعد از جنگ جهاني دوم متداول شده است» بهاين جهت نشانههاي جنگ سرد به شدت بر محورهاي اصلي اين مفهوم مسلط ميباشد. به طور كلي مفهوم اصلي امنيت ملي براي بسياري از كشورها حاكي از نياز به حفظ استقلال و تماميت ارضي، حفظ شيوه زندگي ملي و جلوگيري از مداخله بيگانگان در امور داخلي است. پس امنيت ملي يك كشور در درجه اول به معناي تأمين شرايطي است كه آن را از تعرض ديگران به استقلال سياسي، ارزشهاي فرهنگي و رفاه اقتصادي دور نگه دارد. برطرف كردن عوامل ترس و ناامني، چه داخلي و چه خارجي، از اساسيترين هدفهاي يك كشور است. همه دولتها از بزرگ و كوچك چنين دغدغههايي دارند. تشويش خاطر در دولتهاي بزرگ تنها به علت ترس از رقبا نيست، آنها ازاين واهمه دارند كه با همه تواناييها و كاميابيهاي كنوني خود نتوانند چنين موقعيتي را در آينده حفظ كنند. شايد يكي از دلايلي كه كشورها را به گسترش دامنه حريم امنيتي خود واميدارد، همين نگراني است و تا زماني كه «نظام امنيت جمعي» توان كافي را كسب نكرده باشد چنين احساسي از ميان دولتها رخت برنخواهد بست.[7]
ميتوان گفت مقوله امنيت ملي نيز نسبي بوده و در گذر زمان دستخوش تحولاتي اساسي گشته است. تا چند دهه پيش، امنيت ملي صرفا معنايي نظامي داشت و به همين دليل، تهديد نظامي، مهمترين تهديد براي امنيت ملي هر كشور شناخته ميشد و بيشتر نويسندگان بهاين اكتفا ميكردند كه امنيت را با فقدان تهديد نظامي يا پاسداري از ملت و منافع ملي در برابر براندازي يا حمله خارجي مترادف بينگارند. در چند دهه اخير به ويژه پس از جنگ جهاني دوم به تدريج اذهان به اهميت توان اقتصادي در تضمين امنيت واحدهاي ملي پي بردند. امنيت ملي از دهههاي 1950 و 1960 از ابعاد ديگري نيز مورد مطالعه قرار گرفت. بررسيهاي امنيتي كه عمدتا بر مسائل نظامي متمركز بود، براي سازگارتر شدن با واقعيت موجود، عناصر اقتصادي قدرت را بر مجموعه موضوعهاي مورد مطالعه خود افزود. در يكي دو دهه اخير جنبههاي ديگري (مانند مشكلات بزرگ زيست محيطي و ...) نيز بر مطالعات فوق افزوده شد. لذا در تعريف جديد امنيت، ديگر نميتوان آن را به طور يك طرفه و يك جانبه تحقق بخشيد.[8]
پس از بيان تاريخچه مفهوم امنيت ملي، به منظور رسيدن به نقاط مشترك تعاريف موجود، نمونههايي از ديدگاههايانديشمندان و نويسندگان را دراين خصوص ارائه ميكنيم:
1ـ "مايكل اچ لوه" ميگويد:
«امنيت ملي شامل خط مشي دفاعي سنتي و نيز عملياتهاي غيرنظامي يك دولت براي بيمه كردن ظرفيت كامل خود، به منظور بقاء و به مثابه يك حفاظ براي جلوگيري اعمال نفوذ و به انجام رساندن اهداف داخلي و بين المللي ميباشد.»
2ـ "ريچارد كوپر" ميگويد:
«امنيت ملي به معني توان يك جامعه در حفظ و بهرهگيري از فرهنگ و ارزشهاي آن جامعه ميباشد.»
3ـ "اقبال الرحمان" ميگويد:
«امنيت يك ملت دربرگيرنده وحدت سرزميني، ثبات رژيم، درك شناخت دقيق منافع ملي و بينالمللي، تأمين و حفاظت حيات ساكنين در برابر تهديد، عمل و يا موقعيتي است كه به هر طريقي به مسير زندگي آنان لطمه وارد ميسازد.»
4ـ "ك.پ.ميسرا" ميگويد:
«امنيت يك كشور عبارت است از آن كه كشور در معرض خطر قرار نگرفته و آزاد از هر گونه تهديد و يا ترس از خطر باشد. سرانجام امنيت يك كشور يعني مقدار ثباتي كه آن كشور از آن برخوردار است و بنابراين چارچوب هر نوع مقوله ارزشمند امنيتي بايد چند بعدي بوده و براساس ملاحظات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، قومي، ايدئولوژيك و همچنين نظامي بنا نهاده شده باشد»
"برژینسکی" درکتاب «در جستجوی امنیت ملی» میگوید:[9]
«منظور من از امنیت ملی، معنی محدود آن، یعنی امنیت نظامی صرف نیست، در عوض معتقدم که امنیت ملی ملاحظات بیشتری را در بر میگیرد از جمله زمامداری سیاسی، قدرت اقتصادی، نوآوری تکنولوژیکی، حیات ایدئولوژیک و .... تلاش برای نیل به امنیت ملی بدون عنایت به چنین ملاحظاتی چندان موثر نخواهد بود و احتمالاً به شکست میانجامد.»
5ـ "پيترسون و سبنيوس" با استفاده از تعريف كاربردي شوراي امنيت ملي آمريكا، امنيت ملي را اين گونه تعريف ميكنند:
«امنيت ملي، حفاظت جامعه از لطمه خوردن به نهادها و ارزشهاي بنيادي آن است.»
6ـ فرهنگ لغات انگليسي «آكسفورد» از دو منظر به ارائه تعريفي درباره امنيت ميپردازد:
نخست از منظر شرايط تأمين و حفاظت، چهار تعريف زير را ارائه مينمايد:
1ـ شرايط محفوظ ماندن از خطر و يا در معرض خطر قرار نگرفتن.
2ـ آزادي از ترديد، عدم اطمينان و عدم اعتماد.
3ـ آزادي از بيم، اضطراب يا هراس از آينده.
4ـ كيفيت تأمين استحكام، پيوستگي و ثبات.
و در بخش دوم و به اعتبار بهرهمندي از ابزار امنيت، تعاريف ديگر را پيشنهاد ميكند:
1ـ چيزي كه تأمين و تحفظ ايجاد ميكند.
2ـ امكان تأمين و ثبات در مواضع ملي به وجود آورد.
3ـ بستري براي تأمين هدف به گونهاي كه امنيت و تحفظ آن ضمانت شود.
4ـ و ...
7ـ "والتر ليپمن" نيز دراين باره ميگويد: «امنيت ملي، توانايي يك ملت براي پاسداري از ارزشهاي خود در برابر تهديدات خارجي است.»
بادقت در تعاريف فوق كه به عنوان نمونه انتخاب شدهاند نقاط مشترك قابل قبولي ملاحظه ميشود كه عموما روي ضرورت «ثبات رژيم» و حفظ حيات و وجود «خود» از خطرات و تهديدات تاكيد دارند. برخي از صاحب نظران، حفظ خود را در چهار پديده با ارزش خلاصه كردهاند:
1ـ حفظ جان مردم
2ـ حفظ تماميت ارضي
3ـ حفظ نظام اقتصادي و سياسي
4ـ حفظ استقلال و حاكميت كشور.
اين چهار مقوله به عنوان «جوهره امنيت ملي» مطرح شدهاند.
اهميت امنيت ملي دراين معنا به حدي است كه اغلب دانشمندان، تشكيل دولت را به رغم تمامي قيودي كه به پاي آزاديهاي بي حد و حصر فردي مينهد، در پاسداري از حريم امنيت ضروري ميدانند.
در پرتو تحول زمان انواع و اشكال تهديدات، چالشها و فرصتها متحول گرديده و در نتيجه مفهوم امنيت شاهد تغییرات چشمگيري شده است به طوري كه هم اکنون از گفتمانهاي سنتي، مدرن و پست مدرن امنيت سخن گفته ميشود.
الف-گفتمان سنتی
در گفتمان سنتي، دولت، مقتدرترين و مشهورترين معمار ساختمان امنيتي جامعه است. در چنين گردونهاي، انسانها و دولتها گرگ همديگر محسوب ميشوند و هر «واحدي بايد براي مصونيت از تجاوز «ديگران» ديوارههاي ملي را مستحكم ساخته و منافذ رخنه ديگران را مسدود سازد. چون هر انساني گرگ انسان ديگر تلقي ميشود و جنگ همه عليه همه برقرار است، ازاين رو نظاميان حرفهاي، بهترين مشاوران دولت به شمار ميآيند.
در اين تعبير گفته ميشود اگر چه تهديدات ديگر بايد مورد توجه باشند، ليكن آنچه ملموس و جدي است، همانا تهديد نظامي ميباشد. دراين نوع تهديد، به تعبير «باري بوزان »، همه عوامل تشكيلدهنده كشور، مورد هدف ميباشند.[10]
تهديد در گفتمان سنتي با مؤلفههاي ديگري ملازم است كه عبارتند از: دولت ملي، قدرت ملي و نيروي نظامي. دولت ملي با رفتار عيني و ملموس، تصميم گيري خود و تصميم سازي ديگران را شكل ميدهد و بر اساس خط مشي آشكار و معين به جنگ صريح ميپردازد و در تعريف امنيت ملي همواره اذعان ميشود كه تهديد اولا منشأ خارجي دارد و ثانياً صبغه نظامي آن غالب است.[11]
در اين قبيل تعاريف به آسيب پذيريهاي داخلي و شيوه تلفيق آن با تهديد خارجي و در نتيجه توليد خطر اهتمام جدي نميشود. اين داوري را در تعريف «والترليپمن» از امنيت ملي ميتوان ملاحظه كرد. به اعتقاد «ليپمن» «يك ملت زماني امن است كه در صورت اجتناب از جنگ، در معرض قرباني كردن ارزشهاي خود نباشد و در صورت ورود به جنگ بتواند با پيروزي در جنگ، ارزشهاي خود را پاس بدارد.»[12]
ب-گفتمان مدرن امنيت ملي
نگاه مدرن به امنيت، نگاهي چند سويه است و طيفي از تهديدات را مينگرد كه در زمانه و زمينههاي گوناگون، فرصت ظهور و بروز پيدا ميكنند. مفهوم امنيت، ملموس و عيني نيست كه بتوان ضريب آن را با انباشت ابزارهاي نظامي و استخدام ساز و كارهاي اجرايي ارتقا بخشيد. بلكه امنيت يك نسبت و يك ربط است كه در مورد موضوعات مختلف، وزنهاي متفاوتي پيدا ميكند.
بسیاری از نویسندگان و محققان وقتی از امنیت ملی گفتگو میکنند، منظورشان توانایی یک کشور در حفظ ارزشهای خودی در برابر تهدیدات خارجی است. این تعریف در کلیت خود درست است. اما با توجه به نقش مسایل اقتصادی، سیاسی و بین المللی در امنیت ملی، میتوان آن را به این شکل تکمیل کرد: امنیت ملی یعنی دستیابی به شرایطی که به یک کشور امکان میدهد از تهدیدهای بالقوه و بالفعل خارجی و نفوذ سیاسی و اقتصادی بیگانه در امان باشد و در راه پیشبرد امر توسعه اقتصادی، اجتماعی و انسانی، تامین وحدت و موجودیت کشور و رفاه عامه فارغ از مداخله بیگانگان گام بردارد.[13]
بنابراین در نگاه نوین به امنیت به جای توجه به تهدیدها ، به آسیب پذیریها توجه شده است و تهدید خارجی اعتبار پایینی دارد. لذا كمتر به مسائل سخت (نظامی و ...) پرداخته میشود.
ج-گفتمان پست مدرن امنيت ملي
در كنار گفتمانهاي سنتي و مدرن امنيت ملي ميتوان از گفتمان پست مدرن نيز نام برد. توضيح اين كه متفكران غربي معتقدند انسان از نظر نوع تفكر، تاكنون سه دوره از حيات را پشت سر گذاشته است:
اول : دوره حاكميت سنت كه از دروه باستان شروع شده و تا قرون 17 و 18 به طول ميانجامد. دراين دوره، زندگي، افكار و رفتار انسان، غير علميو مبتني بر سنتها بوده است.
دوم :دوره مدرنيسم كه غرب از قرون 18 و 19 وارد آن شده و اومانيسم (انسانگرايي)، اتكای صرف بر علم و عقل، دوري از مباحث ديني، صنعتي شدن و ... از مهمترين خصائص آن است.
سوم : عصر پستمدرنيسيم كه از نظر متفكران غربي آغاز شده و هر چند تفاوتهاي جدي با عصر سنت دارد، ولي در مواردي بازگشت به همان انديشههاي سنتي ميباشد. بر خلاف عصر مدرنيسم كه همه چيز از يك نظم وهارموني خاصي برخودار ميباشد و هر چيز در جاي خود قرار گرفته، در پستمدرنيسم، همه چيز به هم مربوط شده است. در واقع پستمدرنيسم ميخواهد وابستگي خود را به هرگونه تفكر منظم قطع نموده و شالوده جديد فكري بنا نمايد. لذا پستمدرنيسم را ميتوان تفكري دانست كه خواهان ساختارشكني در همه موضوعاتي است كه در عصرهاي پيش شكل گرفته است.
در سالهاي اخير، تفكرات پست مدرنيستي، وارد مباحث امنيتي نيز شده است. براي مثال جايگزيني انقلابهاي رنگين (با رويكرد تلاش براي تغيير نگرش مردم يك كشور نسبت به حكومت) با انقلابهاي سنتي و كلاسيك گذشته و يا اهميت يافتن مفهوم جنگ نرم را ميتوان در اين چارچوب سنجيد.
در اين چارچوب ميتوان گفت امنيت ملي در مفهوم پست مدرنيستي، نرمتر از مفهوم سنتي و مدرن بوده و به جنبههاي ذهني و فرهنگي امنيت ملي توجه زيادي ميشود. براي مثال، در امنيت ملي پست مدرنيستي، رسانهها، سازمانهای مردم نهادNGO) ) و ... اهميت فراوان مييابند. چرا كه در عصر پست مدرن، ديگر دولتها، يكهتاز جوامع بشري نبوده و بازيگران ديگري نيز وارد عرصه شدهاند.
[1]. security
[2] ـ نوروزي خياباني، مهدي. فرهنگ اصطلاحات سياسي، تهران: نشر ني، چاپ چهارم، 1374.
[3]. خوش فر، غلامرضا، نقش امنيت در تحقق قانونگرايي در جامعه، اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 144 ـ 143. مرداد و شهريور 1378، ص96.
[4]. Public security.
[5]. سلمان خاكسار، عبدالحميد، حكومت، فرد و امنيت، دانشگاه عالي دفاع ملي 1389، صفحه 346 الي 405
[6]. نونژاد، مسعود. راهي به سوي توسعه پايدار، اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 12 ـ 11، سال دوازدهم، مرداد 1377.
[7]. سلمان خاكسار، عبدالحميد، حكومت، فرد و امنيت، دانشگاه عالي دفاع ملي 1389، صفحه 346 الي 405
[8]. همان.
[9]. زبيگنيو برژينسكي، در جستجوي امنيت ملي، ترجمه ابراهيم خليلي، تهران، نشرسفير، 1369، ص3.
[10]. باري بوزان، مردم، دولتها وهراس، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردي، تهران، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبري، 1378، ص259.
[11]. مقصود رنجبر، ملاحظات امنيتي در سياست خارجي جمهوري اسلاميايران، تهران، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1378، ص 24.
[12]. همان.
[13]. مهری، عباس، فصلنامه مطالعات دفاعی- استراتژیک دانشگاه عالی دفاع ملی، مقاله بررسی مفهوم امنیت ملی و تاثیر آن در توسعه پایدار، شماره 15 زمستان 81، ص 79.