سبک زندگی را چگونه میتوان تعریف کرد و شاخصهای سبک زندگی ایرانی-اسلامی چیست؟
مفهوم لایف استایل(Lifestyle) مفهومی است که در دهههای اخیر در گفتمان علوم اجتماعی رواج پیدا کرده است اگر چه ریشههای سبک زندگی به دهههای 1940 برمیگردد. رواج این مفهوم در دنیای امروز، هم در ایران و هم در کشورهای دیگر ریشههای متفاوتی دارد و به همین دلیل باید برای ارتباط سبک زندگی به دین به ریشهها توجه کرد تا متوجه شد چه برداشتی از سبک زندگی را میتوان در فضای ایران به دست آورد. در دنیای غرب مفهوم سبک زندگی در دهههای 1940 اساساً مفهومی بود که در زبان عامیانه به وجود آمد، برای دکوراسیون خانه و طراحیهای داخل خانه به کار رفت و بعد هم به تدریج به صورت یک مفهومی که بیانگر مُد و فرمهای شیک یا مدرن در موضوع لوازم، اشیاء و طراحیهای خانه بود، گسترش پیدا کرد. در دهه 1970 این مفهوم در دنیای غرب به گفتمان علوم اجتماعی راه پیدا کرد و به ویژه در کارهای بوردیو اهمیت نظری پیدا کرد. برداشتی که بوردیو و بعدها دیگران از این مفهوم داشتند عمدتاً مبتنی بر این بود که مصرف فرهنگی و مصرف مادی گروههای مختلف اجتماعی تابع جایگاه و موقعیت اجتماعی آنهاست و اینکه مفهوم سبک زندگی برای گروههای مختلف به نوعی بیان کننده نابرابریها و تبعیضها میان گروهها است و در نتیجه مفهوم سبک زندگی با مفهوم سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی و سرمایه اقتصادی پیوند پیدا کرد. بوردیو حدود نیم قرن پیش این موضوع را مطرح کرد و بعد از آن هم در تحقیقات اجتماعی به عنوان یک مفهوم انتقادی به کار رفت. یعنی سبک زندگی مفهومی بود که به کمک آن از نابرابریها در حوزههای گوناگون پرده برمیداشتند. برای مثال بوردیو نشان داد که سبک زندگی مردم و الگوهای مصرف آنها با هم گره خورده است و اینکه هر الگوی مصرف در سبک زندگی به نوعی برای اینست که به بازتولید آن موقعیت نابرابر منتهی شود. در واقع مصارف آموزشی، مادی، موسیقیایی یا ورزشی فردی که ماشین مدل بالا استفاده میکند، ورزش اسکی میرود یا در آموزش و پرورش به منطقه سطح بالا میرود یک سبک طبقاتی را تشکیل میدهند. به همین دلیل برداشت بوردیو اساساً یک برداشت انتقادی بود که میخواست از نابرابریهایی که در جامعه غرب و فرانسه هست، پرده بردارد. در واقع وی این نکته مهم را افشا کند که مصرف و سبک زندگی، امری طبیعی نیست بلکه ریشه در روابط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نابرابر میان گروهها دارد. اینست که در عین حال سبک زندگی، تابع انواع سرمایههای افراد است. به نوعی به تعبیر بوردیو مصرف یک عادتواره است و عادتوارهها هم جمعی هستند. درست است که ظاهراً به ذائقه و سلیقه فردی پیوند میخورد اما این ذائقهها و سلیقهها، فردی نیستند بلکه در درون گروههای اجتماعی طبقه پایین، طبقه متوسط، طبقه متوسط به بالا و یا طبقه بالا ساخته و پرداخته میشود. در واقع بوردیو به اندیشمندان کمک کرد تا مفهوم سبک زندگی را به صورت مفهوم انتقادی برای افشای سازوکارهای نابرابری به ویژه نابرابریهای که نظام سرمایهداری و نئولیبرالی ایجاد کرده بود، به کار برند.
این مفهوم تقریباً از دو دهه پیش وارد ایران شد. در ابتدا به نام یک مفهوم پوزیتیویستی و غیرانتقادی وارد علوم اجتماعی ایران شد. عمدتاً دانشجویان در رشتههای علوم اجتماعی تلاش میکردند تا پیوند بین مثلاً سرمایه اقتصادی یا سرمایه فرهنگی با سبک زندگی را به صورت اثباتی اندازهگیری کنند. میگفتند که سبک زندگی یک تابع است و متغیرهای مستقل آن هم عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هستند اما هیچ نتیجهگیری انتقادی از این بحث و از این اصطلاحات بیرون نمیآمد و هزاران پایاننامه، رساله، مقاله و کتاب درباره سبک زندگی در کشور هست که با نوعی برداشت غیرانتقادی از این مفهوم وارد گفتمان علوم اجتماعی ایران شده و هنوز هم در دانشگاهها و رشتههای مختلف از این مفهوم به همان صورت غیرانتقادی استفاده میکنند.
در گفتمانهای سیاسی کشور به مفهوم سبک زندگی در سالهای اولیه به نوعی به صورت مفهوم خیلی شیک نگاه میشد و مفهومی غربی محسوب میشد. به همین دلیل در آن زمان نیروهای مذهبی- سیاسی و گفتمانهای رسمی از این مفهوم استقبال نمیکردند و در دانشگاهها معمولاً کسانی که راجع به سبک زندگی تحقیق میکردند به طور رسمی این مطالعات را به نوعی مطالعات غیرضروری و فاقد اهمیت تلقی میکردند. تا اینکه مقام رهبری در سخنرانی در مشهد به مفهوم سبک زندگی در صحبتهای خود اشاره کردند و به این مفهوم اهمیت سیاسی دادند. البته ایشان مفهوم سبک زندگی را با سبک اسلامی و ایرانی گره زدند و از این صحبت کردند که باید تلاش شود که سبک زندگی ایرانی - اسلامی گسترش پیدا کند. به نظر من سبک زندگی مفهومی است که بیان-کننده ذائقه و سلیقه فردی است و در نتیجه گسترش ارزشهای فردگرایانه در جامعه، مطرح میشود. نقدی هم که بوردیو میکرد این بود که این مفهوم اگرچه فردگرایانه است ولی ریشه در سرمایهداری دارد و این اندیشه انتقادی بوردیو بود. در ایران نوعی تلاش برای این بود که این مفهوم را از آن بافت و معنای خودش درآورد و تبدیل به مفهومی نماید که همان شیوه زندگی است. به همین دلیل یک تناقض نظری در اینجا رخ داد و آن این بود که مفهوم سبک زندگی به جای شیوه زندگی به کار رفت. شیوه زندگی چیزی بود که مردمشناسان به صورت تاریخی به کار میبردند و آن هم این بود که اقوام، گروهها و ملتها در چارچوب زندگی تاریخی خود بر اساس ارزشهایی که به صورت تاریخی شکل یافتهاند و ریشه در مذهب و فرهنگ آنها دارد، به نوع خاصی زندگی میکنند یعنی نوع خاصی لباس میپوشند، غذا میخورند و کالاهایی را مصرف میکنند و الی آخر. از این رو ماهیتاً با مفهوم شیوه زندگی قابل توجیه است نه با مفهوم سبک زندگی.
چند نکته در اینجا هست؛ اول اینکه مفهوم سبک زندگی شاخص ندارد یعنی کلمه شاخص برای بحثهای آماری به کار میرود و برای جاهایی است که میخواهند چیزی را اندازهگیری و متر کنند. سبک زندگی چیزی نیست که با منطق ریاضی و کمّی آن را توضیح دهند. کلمه شاخص در رشتههای مدیریت و برنامهریزی آن هم در خوانش کلاسیک آنها وارد حوزه ادبیات و مدیریت شده است. بنابراین سبک زندگی شاخص ندارد و فقط میتوان گفت که ویژگیهای آن چیست؟
ویژگیهای شیوه زندگی ایرانی – اسلامی چیست؟
چیزی به نام شیوه زندگی ایرانی - اسلامی وجود ندارد و چیزی که هست، شیوه زندگی ایرانی است. به این معنا واژه اسلامی به آن اضافه میشود که ایرانیها در طول تاریخ حداقل بعد از رو آورن به اسلام، نوعی شیوه زندگی را که ملهم از ارزشهای دینی است در زندگی خود ادغام کردند یا شکل دادند که این شیوه، ایرانی است. چون اسلام در عربستان، مصر و کشورهای دیگر هم هست و به همین دلیل آن چیزی که شیوه زندگی ایرانیان را متمایز میکند، ایرانی بودن آن است و اسلامی که ایرانیها شکل دادند. از این نظر در مورد شیوه زندگی ایرانی که در درون خود ماهیتاً اسلام را هم دارد، میتوان بحث کرد ولی وقتی به آن واژه اسلامی اضافه شود، دچار مشکل مفهومی خواهیم شد. چون «اسلامی» برای عربستان، مصر، آفریقا و حتی برای اروپا و غرب هم هست. ایرانی که الآن هست را نمیشود از اسلامی جدا کرد اما نمیشود گفت «شیوه زندگی اسلامی»، چون اینها ایرانی هستند و اسلام خود را دارند. بنابراین اگر به نحو دقیق صحبت شود باید گفت «شیوه زندگی ایرانی».
ویژگیهای زندگی ایرانی را باید در چند مؤلفه و حوزه از هم جدا کرد یعنی شیوه زندگی ایرانی فقط یک شیوه کلی نیست بلکه با شیوههای زندگی ایرانی مواجه خواهیم بود. به بیان دیگر شیوه زندگی در ایران یکی نیست و انواع شیوههای زندگی ایرانی وجود دارد. بنابراین بهتر است که پرسیده شود که ویژگیهای شیوههای زندگی ایرانی کدام است؟
شیوههای زندگی ایرانی را هم میتوان به لحاظ تاریخی جدا کرد و هم به لحاظ محتوایی بررسی کرد. به لحاظ تاریخی دوره معاصرِ متقدم و معاصرِ متأخر وجود دارد. یعنی شیوه اکنون و شیوه 100 سال پیش قابل تصور است ولی هر دو، شیوه معاصر هستند اما با یکدیگر تفاوت دارند. شیوههای زندگی ایرانی معاصر متقدم، شیوههای ترکیبی است که عناصر پررنگی از شیوههای سنتی با عناصر کمرنگی از شیوههای معاصر امروزی با هم تلفیق میشوند. مثلاً شهرنشینی، صنعتی شدن و حتی بخشی از ارزشهای فردگرایانه در شیوه سنتی زندگی ایرانی معاصر متقدم وجود دارد. اما وقتی وارد شیوه معاصر متأخر یعنی چند دهه اخیر شوید، همچنان شیوه ترکیبی است اما در این شیوه ترکیبی مؤلفههای سنتی کمرنگتر میشوند و مؤلفههای امروزی و متجدد پررنگتر هستند. این تفاوت بنیادینی است که بین شیوههای زندگی ایرانی معاصر متقدم و متأخر وجود دارد.
نکته کلیدی این است که شیوههای زندگی معاصر ایرانی متقدم و متأخر، هر دو چند ویژگی کلی دارند؛ اولین ویژگی این است که هر دو تلفیقی هستند. ویژگی دوم هم پویایی و سیالیت است یعنی برخلاف دورههای پیشامعاصر که شیوه زندگی به کلی تغییر میکرد، شیوههای زندگی معاصر ایرانی متقدم و متأخر، سیال، پویا، منعطف و در حال تغییر هستند. اگرچه در دوره معاصر متقدم یعنی از سالهای 1300 تا 1340، این تغییر و پویایی با شتاب کم بود اما در دوره معاصر متأخر که از سال 1340 شروع میشود تا به امروز، هر سال به شتاب تغییر و سیالیت در شیوههای زندگی افزوده شده است. بنابراین شاید یکی از ویژگیهای بنیادین شیوه زندگی ایرانی اکنون، شتاب آن است که آن هم در همین دوره متأخر از 1340 شروع میشود و تا امروز ادامه میآید. مثلاً در سالهای دهه 50 اگرچه شتاب دارد ولی شتاب آن همچنان قابل مدیریت است و یا معتدلتر است یعنی اینکه با ظرفیتها و قابلیتهای جامعه سازگاری بیشتری دارد اما وقتی وارد دوره کنونی در دو، سه دهه اخیر شوید، میبینید که به یک شتاب لجامگسیخته میرسد به طوری که منابع و ظرفیتهای جامعه چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ معنایی، توانایی تأمین این شیوه شتابناک را ندارد. بنابراین باید بر اساس مفهوم شتاب، ویژگی شیوه زندگی معاصر اکنون را توضیح داد.
علاوه بر آن سیالیت، شتاب و ویژگی همیشگی بودن، ویژگی چهارم شیوه زندگی ایرانی اکنون، این است که به مصرفی بودن گرایش پیدا میکند. منظور از مصرفی این است که خود مصرف کردن به غایت و هدف نزدیک میشود. در شیوههای پیشامعاصر زندگی ایرانی، مصرف کردن غایت شیوه زندگی نبود بلکه غایت شیوه زندگی ایرانی، تولید بود. این تولید به شکل کشاورزی، دامپروری یا حتی تولید و بازتولید تاریخ، دین و فرهنگی که مردم در آن زندگی میکردند، بود. اما وقتی وارد دوره معاصر میشوید به تدریج فرآیندی شکل میگیرد که در شیوههای زندگی ایرانی معاصر، نفس مصرف کردن از اهمیت کلیدی برخوردار میشود یعنی اینکه مردم در جامعه، لباس را کمتر برای آن میپوشند که ارزشهای دینی یا ارزشهای تاریخی خود را تولید و بازتولید کنند بلکه لباس کمکم پوشیده میشود برای اینکه خود لباس، از ارزشهایی با یک شناسنامه مستقل برخوردار شده است و خرید لباس برای دست یافتن به آن ارزشهای زیباییشناسانه و ارزشهای نمادین است. به همین دلیل مصرف لباس چندان تابع آن بافتهای تاریخی پیشامعاصر خود یا در خدمت آنها نیست بلکه تابع ارزشهایی است که در خود لباس، صنعت لباس، مد، طراحی لباس و فرمهای زیباییشناسانه و معناهایی که خود لباس به طور مستقل تولید میکند، نهفته است. این موضوع در مورد لباس، فیلمهای سینمایی یا غذا یا هر چیز دیگری که مجموعاً شیوه زندگی فرد را شکل میدهند، صادق است. بنابراین ویژگی مهم دوره اکنون و دورهای که در حال ظهور است، این است که «مصرف» در حال تبدیل به یک غایت است.
برای شیوه زندگی پیشامعاصر به این دلیل از کلمه سبک استفاده نمیکردند که فاقد سبکمندی بود. سبکمندی یا Stylization معنای خاصی دارد و آن هم این است که فرد تصمیم میگیرد تا از طریق مصرف یک نوع سبک یا فرمی، یک نوع مؤلفههای زیباییشناسی و یک نوع قالب بیانی را از طریق زندگی خود شکل دهد. درست مثل اینکه نقاشی طبیعتگرایانه، امپریایستی، سوسیالیستی، رئالیستی و غیره وجود دارد که این نقاش هست که تصمیم میگیرد که چگونه نقاشی خود را ارائه کند؟ در موضوع شیوه زندگی هم در گذشته در ایران سبک وجود نداشت یعنی کسی که لباس میپوشید به عنوان یک کرد، ترک، بلوچ، گیلکی و مازندرانی لباس میپوشید یعنی تعیین نمیکرد که به چه سبکی از لباس استفاده کند بلکه هویت او تعیین میکرد که چه بر تن کند؟ اما امروزه یک تحول بنیادی به وجود آمده است و فرد تصمیم میگیرد که در چه سبکی از لباس استفاده کند، فارغ از اینکه قومیت یا دین او چیست؟ مثلاً در کردستان دیده میشود که چیزی حدود 90 درصد از مردم کرد، لباس کردی نمیپوشند بلکه بر اساس سبک و سلیقه خود از بازار لباسی را انتخاب میکنند و میپوشند همانطور که مردم آذربایجان دیگر آن کلاههای آذری پشمی را بر سر خود نمیگذارند و یا گیلکیها دیگر لباس گیلکی نمیپوشند مگر در برنامه و آیین خاصی باشد.
ویژگی مهم سبک این است که به فرد اجازه میدهد که فارغ از قومیت، وضعیت و چیزهای دیگر سبکسازی کند. در شیوههای زندگی ایرانی معاصر متقدم و متأخر، مؤلفه سبک وارد شده است یعنی مؤلفه فردیت، ذائقه و سلیقه وارد شده است که هر کسی تصمیم میگیرد که به چه سبکی زندگی کند.
دلیل دیگر این حرف این است که کمکم شیوه زندگی در حال منسوخ شدن است و به جای آن سبک میآید. اگر چه باید گفت که در شیوههای زندگی معاصر متقدم همچنان غلبه با شیوه است و وقتی وارد دوره متأخر و اکنون شوید، سبک غلبه پیدا میکند. از همین جاست که مفهوم سبک زندگی اهمیت مییابد که به معنای به حاشیه راندن شیوههای قومی و هویتی زندگی و سیطره یافتن سبک است.
ویژگی ششم برای شیوههای زندگی ایرانی معاصر این است که در دوره جدید به تدریج بشر از آن قلمرو و سرزمینی که در آن زندگی میکند، کمکم جدا میشود و تخیل و تصور جمعی تحت تأثیر رسانهها و ارتباطات و مهاجرتها و بده و بستانهای جهانی، به تدریج جهانوطنانه میشود. شیوههای زندگی ایرانی از همان دوره قاجار شروع به جهانوطنی شدن کردند و هرچه به امروز نزدیکتر شده است، شدت و حدّت این جهانوطنانگی بیشتر شده است. مفهوم سبک هم در واقع یک مفهوم جهانوطنانه است. ازاینرو امروزه اگر به طور واقعبینانه درباره سبک زندگی ایرانی صحبت کنید، باید از سبک زندگی جهانوطنانه ایرانی صحبت کنید یعنی باید از نحوه تلفیق و ترکیب مؤلفههای جهانی با مؤلفههای ایرانی صحبت شود.
ویژگی سبک زندگی ایرانی امروز اینست که به شدت سیاسی شده است. از آنجایی که حکومت ایران یک حکومت مذهبی است طبیعتاً در سیاست و مدیریت فرهنگی با سبک زندگی ایرانی جهانوطنانه، چالشهایی خواهیم داشت که دیگر لزوماً چالشهای اجتماعی یا فرهنگی نیستند. از آنجایی که حکومت ایران یک حکومت دینی و حداکثری است و میخواهد که در تمام لایههای خصوصی و عمومی زندگی مردم ورود کند و آنها را شکل دهد، در نتیجه کل سبک زندگی استقلال خود را از دست داده است. در واقع حکومت با لایههای دینی و فقهی که دارد، مقوله سبک زندگی را به امری کاملاً سیاسی تبدیل کرده است. از این برهه به بعد هست که بحثها یک مقداری سیاسیتر میشوند.
ایران تنها کشور جهان در حال حاضر است که با شکل عریان سیاسی شدنِ سبک زندگی روبهروست. در کشورهای دیگر هم کمابیش سبکهای زندگی دارای دلالتهای سیاسی هستند ولی به شیوه پوشیده و پنهان است. سبک زندگی در ایران فعلاً با سیاست فرهنگی گره خورده است و طبیعتاً همه عرصههای فرهنگی، یعنی سیاست آموزشی، ارتباطی، رسانهای، رفاهی، اجتماعی و عمومی در ایران با مقوله سبک زندگی درگیری وجودی پیدا کردهاند.
برای توضیح ویژگیهای بعدی سبک زندگی ایرانی معاصر باید سراغ رسانهها رفت. رسانهها دو مدل هستند؛ حکومتی و مدنی. رسانههای مدنی رسانههایی هستند که وابسته به حکومت نیستند چه داخلی باشند مانند شبکههای اجتماعی موبایلی و یا چه شبکههای بینالمللی و جهانی. رسانههای حکومتی در ایران، مهمترین ابزاری بودند که میخواستند سیاست فرهنگی حکومتی را در جامعه ترویج کنند و به نوعی با برنامههای خود امکانی فراهم میکنند تا خواستههای سیاسی حکومت و سبک زندگی سیاسی - دینی که معمولاً با واژههایی مثل سبک زندگی انقلابی، اسلام انقلابی، انقلاب اسلامی، سبک زندگی بسیجی، جهادی و امثال اینها توضیح داده میشود، محقق شود.
واقعیتی که مردم در 40 سال گذشته با آن روبهرو بودهاند اینست که از آنجایی که رسانههای حکومتی نتوانستند اعتماد اجتماعی را به نحو کارآمد و تأثیرگذار جلب کنند در تمام زمینهها از اطلاعرسانی گرفته تا برنامههای تبلیغ و ترویج سبک زندگی حکومتی شکست خوردهاند. در واقع تلویزیون و رادیو و رسانههای حکومتی مفهومی به نام سبک زندگی حکومتی درست کردهاند که برداشت مردم از تلویزیون و رسانههای حکومتی این است که در اینجا به نحو خاصی لباس پوشیده میشود، به نحو خاصی نام افراد نامیده میشود، به نحو خاصی خانهها طراحی میشوند و زبان به نحو خاصی شکل میگیرد که نه با دین مردم رابطه جدی دارد و نه با زندگی واقعی و میل و ذائقه و سلیقهای که دارند. مردم به طور آشکاری متوجه شدند که رسانههای حکومتی، مبلغ و مروج چیزی به نام سبک زندگی حکومتی شدهاند. این سبک زندگی حکومتی نه ایرانی است و نه اسلامی است بلکه ویژگی خاص آن این است که با گفتمان رسمی حکومت سازگار است، مثل اینکه حکومت مایل است که زنان شکل خاصی از پوشش مانند چادر یا مانتو را داشته باشند یا زن و مرد اگر با هم محرم نیستند، نباید دست دهند و ...
اتفاقی که افتاده این است که در ذهنیت جمعی مخاطبان یک نوع مقولهبندی نانوشته وجود دارد و آن هم این است که مردم بین سبک زندگی حکومتی که رسانه حکومتی آن را ترویج میکند و سبک زندگی ایرانی که خود بر اساس ذائقه و سلیقه و بر اساس تعابیر و تفسیر خود از ارزشهای دینی و تاریخی دارند، تفاوت قائل میشوند. نتیجه این است که میزان تأثیرگذاری آن سبک زندگی حکومتی مفصلبندی میشود و با خوانشهایی که مردم از حکومت دارند گره میخورد. یعنی اینجا فقط مسئله اعتماد به رسانه هم نیست بلکه مؤلفه دیگری هم هست و آن ناخشنودی یا رضایت از عملکرد و کارآمدی حکومت است. در اینجا در واقع تأثیرگذاری رسانه تابع عوامل متعددی میشود. یکی اینکه توانایی جلب اعتماد مخاطب را داشته باشد و دوم اینکه به نام رسانه حکومتی صدای مردم هم باشد یعنی میانجی مردم با حکومت باشد. سوم اینکه تا چه حد حکومت در ذهنیت جمعی، مطلوب و مقبول است و مردم چقدر از حکومت رضایت دارند؟ به عبارتی تأثیرگذاری رسانه حکومتی به میزان کارآیی حکومت در حوزههای دیگر مثل رفاه، محیط زیست، آزادی، مشارکت سیاسی و ... بستگی پیدا میکند. مفهوم این حرف این است که کامیابی و ناکامی رسانههای حکومتی در ترویج سبک زندگی حکومتی، به این بستگی دارد که چقدر حکومت در قلمروهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کارآمد است؟
موانع ارائه سبک زندگی ایرانی که در نظر حضرتعالی اسلام خاص خود را هم در بطن خویش دارد، از سوی نخبگان چیست؟
اساساً این موانع نخبگانی نیست بلکه گفتمانی است. گفتمان سیاسی حاکم در جمهوری اسلامی ظرفیتهای کافی برای اینکه سبک زندگی در موقعیت جهانوطنانه کنونی را توسعه دهد، ندارد. یعنی این گفتمان در طول 40 سال گذشته به حد کافی تغییر نکرده است. البته تغییراتی داشته است ولی به حد کافی نیست. گفتمان رسمی حاکمیت، ربطی به دولت، نخبگان و دانشگاهیان ندارد و به کلیت این گفتمان ربط دارد که از برآیند خیلی چیزها شکل گرفته است. وقتی این گفتمان به رسانه میآید، ظرفیت کافی ندارد تا این سبک زندگی جهانوطنانه ایرانی را درک کند یا قبول کند.
راهکار شما برای ارائه نظام جامع سبک زندگی ایرانی چیست و چگونه باید برنامهسازان را به سمت آن سوق داد؟
برنامهسازان هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند و باید گفتمان سیاسی در یک سطح متفاوت تغییر کند. یعنی باید در تفکر حاکمیت سیاسی تغییر به وجود آید. تا زمانی که اراده سیاسی برای توسعه و تغییر گفتمان سیاست و سیاست فرهنگی شکل نگیرد، برنامهسازان در رسانهها کار خاصی نمیتوانند انجام دهند. برنامهسازان مجریانی هستند که بر اساس پولی که میگیرند و سفارشی که میگیرند باید برنامه درست کنند. یک تصمیم سیاسی باید گرفته شود. 40 سال است که جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته است از آن موقعیت سیاسی انقلاب که به عنوان نقطه عطف تاریخی از آن یاد میشود، جلو آید. شاید تنها ظرفیتی که در گفتار رسمی هست، اجرای قانون اساسی به صورت کامل است. یعنی جمهوری اسلامی قبول کند که به قانون اساسی خود و ظرفیتهایی که برای آن در زمینه سبک زندگی هست، وفادار باشد. در این صورت است که میتوان تغییراتی داد. متأسفانه کشور در دوران جمهوری اسلامی همیشه در نقطه عطف تاریخ و در موقعیت استثنائی بوده است. در سالهای اول انقلاب که انقلاب بوده و بعد هم جنگ شده و در ادامه هم هم چالشهای سیاسی اصلاحات، جنبش سبز و ... پیش آمده است. جمهوری اسلامی نخواسته است که از این موقعیت استثنایی و استثناگرایی بیرون آید. اگر میخواهند کاری کنند باید با استفاده از قانون اساسی، آزادیهای مدنی، آزادیهای سیاسی و آزادیهای مربوط به سبک زندگی را گسترش دهند. این کار را هم برنامهسازان تلویزیون و رسانه نمیتوانند انجام دهند و باید حکومت و نهادهای حکومتی درباره آن تصمیم گیرند. آنها باید به سراغ مواد و بندهایی از قانون اساسی روند که تاکنون خوانش نشده و یا به شیوه خاصی خوانش شده و باعث شده است که آزادیهای اجتماعی و آزادیهای سبک زندگی و تفاوتها، کمتر به رسمیت شناخته شوند. بسیاری از تفاوتها و تنوعهای فرهنگی در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است اما کشور در این 40 سال گذشته همیشه از طرف حاکمیت در یک وضعیت استثنایی زندگی کرده و همیشه در نقطه عطف تاریخ بوده است. در نتیجه، این تغییر همیشه موکول و محول به آینده شده است. 40 سال است که نه تنها به آن مواد توجه نمیشود بلکه برعکس، وضعیت مدام استثناییتر میشود و مدام در واقع سختگیریها و مسئولیتها و فشارها به جامعه از طرف رسانه بیشتر میشود.
نخبگان علمی در این وضعیت نمیتوانند کاری کنند چون ماهیت مسئله، علمی نیست تا یک جامعهشناس، اقتصاددان یا یک فیلسوف توانایی کاری داشته باشد. ماهیت مسئله یک ماهیت سیاسی است و در این شرایط تنها کاری که میتوان کرد این است که نخبگان سیاسی یعنی مراجع تقلید گفتمان خود را تغییر دهند چون اینها هستند که گفتمانهای رسمی را در اختیار دارند. در حال حاضر هم جامعهشناسان، فیلسوفان، روشنفکران و حتی برخی فقها در 40 سال گذشته آرا و نظرات زیادی را دادهاند ولی جون حکومت تصمیمی برای تغییر گفتمان حکومتی نداشته است، عملاً این آرا تأثیری بر جای نگذاشته است.
نهادهای غیرحکومتی و غیردولتی برای تدوین و ارائه نظام جامع سبک زندگی ایرانی چه وظایفی بر عهده دارند؟
هیچ وظیفهای ندارند. نهادهای مدنی در هیچ زمینهای جایگاهی ندارند و در این زمینه به طور خاص جایگاهی ندارند. نهادهای مدنی و NGOها نقش خاصی در سبک زندگی ایرانیان ندارند به خصوص آن نقشهایی که به رسانه مربوط شود. این حکومت، آرا و دیدگاههایش را از نهادهای مدنی، دیدگاههای مردم و مشارکت مدنی اقتباس نمیکند بلکه احکام، فتواها و آرای فقهای حکومتی را میپذیرد. البته نهادهای مدنی که تأثیری در جامعه داشته باشند، وجود دارند ولی در حوزه رسانههای حکومتی نقشی ندارند بلکه در رسانههای مدنی و زندگی مردم تأثیر دارند که این هم با چیزی که در اینجا مد نظر است، ارتباطی ندارد.
اگر رسانة ملی –که اثرگذارترین نهاد کشور در ترویج سبک زندگی است- به روال کنونی خود ادامه دهد، سبک زندگی عمومی کشور در آیندة نزدیک و دور به چه سمتی خواهد رفت؟
همان چیزی که در حال حاضر اتفاق افتاده است، ادامه پیدا میکند. امروزه گفتمان رسانههای حکومتی به عنوان ضدگفتمان جامعه، مطرح است. میگویند «ادب از که آموختی؟ از بیادبان» مردم هم وقتی میخواهند زندگی کنند، آن راهی را میروند که رسانه حکومتی نمیگوید. چون رسانههای حکومتی در ادبیات سبک زندگی با بدنه طبقه متوسط شهری و کلانشهری ارتباط تقابلی - و نه تعاملی- دارد. در نتیجه فقط هزینههای اقتصادی سنگینی صرف رسانههای حکومتی میشود بدون اینکه آنها با آن طبقه متوسط شهری که با رسانه و گفتمان حکومتی همسویی ندارند، ارتباط برقرار کنند. اثرگذاری رسانه حکومتی را نباید بر اساس تأثیر آن روی گروههای همسو با حکومت سنجید چون همسویی گروههای همسو ریشه در رسانه ندارد، بلکه ریشه در منافع، عقاید و جهتگیریهای سیاسی آنها دارد. بلکه تأثیرگذاری را باید روی گروههایی در نظر گرفت که به هر دلیلی با حکومت همسو نیستند. از این جهت در حال حاضر رسانههای حکومتی هیچگونه قدرت تأثیرگذاری بر روی گروههای ناهمسو ندارند.
خلاصه مهمترین راهکارها:
1- در برداشت رسمی از مفهوم «سبک زندگی» باید نقادی و تجدیدنظر گردد چرا که آنچه توسط حاکمیت مراد میشود «شیوه زندگی» است که قابلیت عمومیت یافتن دارد و با مفهوم سبک زندگی یا Lifestyle که یک مفهوم فردگرایانه است تفاوت دارد.
2- باید از سیاسی شدن سبک زندگی در کشور به شدت جلوگیری کرد. سبک زندگی که توسط رسانههای حکومتی تبلیغ میشود نه اسلامی است و نه ایرانی، بلکه حکومتی است.
3- رسانه نباید طوری رفتار کند که مردم احساس کنند در تقابل با آنها هست؛ بلکه رسانه باید پل ارتباطی و سخنگوی مردم با حاکمیت باشد.
4- باید با استفاده از ظرفیت قانون اساسی، آزادیهای مربوط به سبک زندگی گسترش یابد و تفاوتهای مردم در زندگی به رسمیت شناخته شود.
5- حاکمیت، رهبران سیاسی و مراجع تقلید باید در دیدگاههای کلان خود تغییر ایجاد کنند و مطابق با ظرفیت قانون اساسی، تفاوتها در سبک زندگی مردم را قبول کنند.