سبک زندگی را چگونه میتوان تعریف کرد و شاخصهای سبک زندگی ایرانی-اسلامی چیست؟
وقتی در تعاریف عادی گفته میشود که یک نفر مؤدب است یعنی اینکه یکسری ظرافتها، ریزهکاریها و زیباییهایی را در رفتار خود دارد مثلاً وقتی از در وارد میشود، سلام میکند. این ادب که مجموعه آن آداب است، وقتی راجع به یک مقوله میشود، تبدیل به یک سبک میشود. به عنوان مثال سبک لباس پوشیدن که یکی از مهمترین مصادیق سبک زندگی است میگوید ادب حکم میکند که خانمها تا مچ دست را پوشانده و فقط تا گردی صورت آنها بیرون باشد، بعد آرام آرام میگوید میزان گشادی آن اینقدر باشد، رنگ آن این باشد، مدل آن اینطور باشد و ... جالب است که در این آداب، مسائل بومی به قوت تمام ارزشها دیده میشود. سبک زندگی چیز پیچیدهای نیست بلکه همین رویهها، ارزشها و طرز تلقیها، سبک زندگی است. سبک زندگی در مورد نگرشها صحبت میکند، اینکه فرد به خود چطور نگاه میکند و آیا خود را قبول دارد یا خیر؟ یا به جامعه و مشکلات چطور نگاه میکند؟ همچنین به والدین و حتی به جنس مخالف چطور نگاه میکند؟ در عصر حاضر بشر با مقوله جهانیسازی مواجه هست که با دو محور اقتصاد جهانی و فرهنگ جهانی پیش میرود. در محور اول که با تحریم کشور ایران پیش میروند در محور فرهنگ جهانی هم که به صنعت فرهنگ تبدیل شده است، باید افراد کوتوله شوند و فرهنگها یک اندازه شوند. یعنی همه یک مدل شوند و دیگر کرد و لر و فارس و عرب معنایی نداشته باشد و ارزشها و سبک زندگی آنها یکی شود. ابزار این یکسانیازی هم رسانه است. خیلی جالب است که با آنکه در حوزه اقتصادی، بسته عمل میکنند ولی در حوزه فرهنگ تمام رسانههای مختلف و ابزارهای مختلف را به راحتی در کشور باز گذاشته اند.
تغییرات فرهنگی آرام آرام اتفاق میافتد که نمایه آن هم در جامعه است. در سبک زندگی غربی میگویند که فرد باید از تمام لحظات خود لذت برد و اگر کاری برای او منفعت دارد، انجام دهد یعنی اصالت لذت و اصالت منفعت را ترویج میکنند. راهشان اینست که نیازهای فرد را تبدیل به ولع کنند. ولی در سبک زندگی اسلامی یک تعریف خیلی اصولی و زیبا هست که میگوید باید تولید کرد؛ یعنی به درستی کار و به درستی در حد نیاز و حالت اعتدال که منجر به آسایش شود، مصرف کرد. این آسایش هم باید منجر به آرامشی شود که فرد به همنوع و همجنس خود کمک کند تا یک جامعه سرشار از اخلاقیات فراهم شود. رسانه دقیقاً تمام این شاخصها و ارزشها و مصادیقی که در سبک زندگی اسلامی تعریف شد را به راحتی به گونهای به یک ذات لذتجویی و منفعتطلبانه تبدیل میکند که تبدیل به اطوارها شده است. مثلا اگر 5 سال قبل، کار خانمی که حتی در خانه سیگار میکشید، زیبنده نبود ولی الآن این کار در سطح جامعه برای خانمها یک اطوار شده است. سبک زندگی ایرانی-اسلامی مجموعهای از آن اطوارها هست ولی اطوارهای زیبا، مثل بذل و بخشش.
به طریق دیگری و از سخنان مقام معظم رهبری هم میتوان به تعریف سبک زندگی رسید؛ نامهایی که مقام معظم رهبری در طی این سالها برای نامگذاری سال انتخاب کردهاند اینست: وجدان کاری، انضباط اجتماعی، انضباط اقتصادی و مالی، همبستگی ملی و مشارکت عمومی، اتحاد ملی - انسجام اسلامی، اصلاح الگوی مصرف، همت مضاعف- کار مضاعف، جهاد اقتصادی، تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی، حمایت از کالای ایرانی. همه اینها یعنی سبک زندگی ایرانی- اسلامی. در واقع ایشان تکتک شاخصها را گفتهاند و توقع اینست که تمامی نخبگان، اندیشکدهها و پژوهشکدهها، شروع به یک فراتحلیل کنند. یعنی شاخصها توسط ایشان گفته شده و باید آرام آرام در یک سطح فراتحلیل تجمیع شود. بدین ترتیب رسانه ملی خواهد دانست که در هر سال باید در حوزه سبک زندگی اسلامی چه کارهایی را انجام دهد؟
شاخصهای سبک زندگی غربی که در برنامههای رسانهملی نمود مییابند و موجب آسیب در جامعه میشوند چیست؟
وقتی برنامهساز برای ساختن برنامه به منزل سلبریتی یا بازیگری میرود که تمام وسایل زندگی او ایرانی است، یعنی یک تبلیغ غیرمستقیم بسیار مؤثر برای الگوی مصرف. چطور است که سلبریتیها در بحث مشارکتهای سیاسی به راحتی میگویند که به فلانی رأی دهید اما چرا از آنها برای اصلاح الگوی مصرف استفاده نمیشود؟ متأسفانه زمانی که خود تهیهکنندگان، برنامهسازان و برنامهریزان باوری به سبک زندگی ایرانی-اسلامی ندارند و خود، سبک زندگی غربی را به دلیل آن منفعت و لذتی که دارد انتخاب میکنند، دیگر نمیتوان توقع داشت که روی مخاطب تأثیر داشته باشند. انتهای همه این مسائل به جایی برمیگردد که باید به برنامهریز یا برنامهساز گفت که یک دوره سواد رسانه طی کند تا یاد گیرد که رسانه اصلاً در خدمت فرد نیست و این رسانه ابزاری برای کنترل و مهار انسان است و برای اینکه او را راضی و خشنود نگه دارد، وی را به هر وادی میبرد حتی به وادیهایی که ممنوع هم هست و آن میوه ممنوعه را فرد در همین رسانه میخورد و طبیعتاً از آن بهشتی که در آن آسایش و آرامش هست، دور میشود.
سبک زندگی خانمها در رابطه با کار آسیب دیگری است که در رسانه ملی هست. در سبک زندگی قبلی، خانمها مادرهای خیلی خوبی بودند که در مازاد وقت خود یکسری مشاغل خاصی مانند اساتید دانشگاه، دبیر و یا مشاغل زنانه را میپذیرفتند. در حال حاضر الگوی مصرف خیلی راحت زن و مرد را در کنار یکدیگر قرار داده است و شروع به کار میکنند. این اختلاط، منطبق بر سبک زندگی ایرانی - اسلامی نیست ولی در رسانه ملی زیاد دیده میشود. نوع نگاه، نوع صحبت کردن، نوع شوخی کردن، نوع رفت و آمد، نوع گفتگو که در رسانه ملی پخش میشود، تأثیر دارد.
یکی از مقولاتی که رسانه ملی سبک زندگی مردم را خیلی تحت تأثیر قرار میدهد شیوه تغذیه است. افراد بعد از بازگشت از کار، به دلیل اینکه میخواهند تمام اوقات خود را با رسانه گذران کنند، ترجیح میدهند زود غذا را پخته و سریع میل کنند. این موضوع منجر به این میشود که افراد، وقتی برای ورزش ندارند و دچار چاقی هستند. رسانه هم یک سلبریتی غربی را به فرد نشان میدهد که خیلی خوشهیکل است و فرد دوست دارد که مثل او باشد و باید پول زیادی برای دکتر، دارو و درمان هزینه کند تا مثل او شود. این چرخه را رسانه تعریف میکند.
رسانه ملی تا حدود زیادی در خیلی از جاها در حال تقلید است. میخواهد عقب نماند ولی اشتباه میرود. اگر کسی دوست ندارد که الگوی کشورش اسلامی باشد، عیبی ندارد. ولی حتماً دوست دارد که الگوی ایرانی داشته باشد؛ الگوی ایرانی میگوید گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک. خیلی راحت میتوان همین را در برنامهسازی استفاده کرد.
گاهی اوقات در رسانه ملی گویندهها و مجریها در لباس و خودآرایی تحت تأثیر جامعه یا ماهواره قرار میگیرند یعنی اینقدر روابط پیچیده و ظریفی هست که گاهی اوقات انسان باید واقعاً تحلیل محتوا کند و مشخص کند که این لباسی که دیده شد ابتدا به تن چه کسی بود و بعد همه به تن کردند؟
یکی دیگر از چیزها موضوع مسکن است. متأسفانه در برنامههای تلویزیونی، مسکنهایی را نشان میدهند که فضای داخلی آن فوقالعاده مدرن است که با فضای واقعی زندگی بخش عظیمی از جامعه همخوانی ندارد. به این ترتیب افراد با نهایت تلاش سعی میکند که خود را تطبیق دهند و یا در آرزوی تغییر هستند.
یکی دیگر از آسیبها اینست که در وسایل خانه در سریالها از کالای ایرانی استفاده نمیشود و عمده آن چند برند اصلی کشور کره جنوبی است که خیلی همه دوست دارند و انتخاب اول آنها هم هست در حالی که اگر این را در برنامهها رعایت کنند، میتواند خیلی تأثیرگذار باشد.
یکی دیگر از موارد، بحث تفریحات است. تفریح اصلاً وقتگذرانی در شبکههای اجتماعی نیست. تفریح یعنی اینکه مزایای کوهنوردی و شنا و زیباییهای آنها را بیان کنند. همچنین مزایای گفتگو، صلهرحم و آداب معاشرت را توضیح دهند. در سبک زندگی غربی علاقه معنوی وجود ندارد و اصلاً تأثیر معنویت در زندگی وجود ندارد به همین دلیل سرگشتگی، دلواپسی و اضطراب در این کشورها خیلی زیاد است چون فرد تأثیر خدا را روی زندگی خود نمیبیند. فرد با موبایل، لباس، غذا و حتی یک لطیفه برای لحظاتی شاد است اما اینها نشاط و شادکامی حقیقی را به او نمیدهد و پشت آن رضایت خاطر نیست.
مشکل دیگری هم که رسانه ملی دارد اینست که دروغگو نیست اما راستگو و درستگو هم نیست یعنی اینکه لحظهای که باید خبری را منتشر کند، این کار را نمیکند و زمانی آن را میگوید که مردم از شبکههای دیگر خبر را گرفتهاند. البته کمکم به سمت جبران این خطا در حال حرکت است. این مشکل بیشتر ناشی از عدم حرفهایگری در کار رسانه است.
در حال حاضر درزمانی که برنامه خندوانه پخش میشود، بالای 95 درصد در سراسر ایران مخاطب دارد و زمانی که برنامه دورهمی پخش میشد، آمار به 98 درصد میرسید. زمانی هم که برنامه 90 پخش میشود، این آمار به بالای 85 درصد میرود. متأسفانه زمانی که اخبار پخش میشود، اینطور نیست و این نقص است. البته رشدی که وجود دارد، رشد خوبی است. ناگفته نماند که یک دروازهبانیهای برونرسانهای در رسانه ملی هست که یک مقدار دست و بال رسانه ملی را برای خیلی از کارها میبندند.
یکی دیگر از معضلات عدم اطلاعرسانی هنرمندانه است. چند سال پیش یک سریال مستند خبری تحت عنوان آرماگدون پخش شد. این سریال تأثیر فوقالعاده خوبی هم داشت و خیلی خوب بود ولی همزمان، میزان گرایش جوانان برای آشنایی با فراماسونری زیاد شد. یعنی رسانه بحرانهای خاص خود را دارد و همانقدر که میتواند اطلاعرسانی کند، میتواند تمایلسازی هم کند. در این مورد، یکسری از گروههایی که به ایجاد بعضی رفتارهای خاص تمایل داشتند، در آن وادی به راحتی رشد کردند. در واقع اطلاعاتی که در آنجا داده شد به نیت افزایش آگاهی و معرفت بود تا حرکت اشتباهی از آنها سر نزند، اما خودش شروع کاری شد که گرایش پیدا کنند و جذب شوند و آن را جایگزین دین خود کنند.
تمامی مصادیقی که گفته شد، از دو طریق قابل اصلاح است. یک دسته از طریق ساختار برنامهها هست یعنی اینکه برنامهساز وقتی به یک خانهای میرود و با فردی صحبت میکند، یا چیدمان دکوراسیون استودیو را دارد، میتواند از نظر ساختاری به گونهای کار کند که سبک زندگی اسلامی را به مخاطب نشان دهد. دسته دوم هم از طریق محتواست. مثلاً در گفتگو میتوان یک خانم بسیار محجبه ولی با آرایش خیلی زیاد در یک برنامه مذهبی گذارد. در اینجا حرف دین زده میشود و غیر از دین هم نیست ولی آنقدر غیرهمخوانی وجود دارد که تأثیر نخواهد گذاشت! پس یکسری از مقولات را باید در ساختار و یکسری از مصادیق را باید در محتوا رعایت کرد. اینها چیزهایی است که در بحث سواد رسانه میتوان به خوبی به برنامهسازان و مشاوران آموزش داد.
در بحث سبک زندگی ایرانی - اسلامی به نظر میرسد ایرانیت آن یک مقدار در رسانه ملی ضعیف است.
دین اسلام آنقدر کامل هست که هر ایرانی خود را در آن پیدا میکند پس اصلاً تفکیکی وجود ندارد. خیلی از سنگنوشتهها و تندیسهای قدیم ایرانی که از 2000 سال پیش باقی مانده است، تمام خانمها را محجبه و مردها را باحجاب نشان میدهد. پس ایرانی هم دقیقاً در جهت اسلامی است و ایرانیت و اسلامیت یکدیگر را تحکیم هم میکند. در دین قدیم ایرانیان یعنی زرتشت هم به سه اصل گفتار نیک، پندار نیک و رفتار نیک اعتقاد داشته اند. اسلام هم غیر از این نمیگوید. همین که ایرانیان به این سه اصل استوار و مقید بودند، منجر به این شد که ایرانیان به اسلام گرایش پیدا کنند. اینکه مقام معظم رهبری از ایران حرف میزند، به دلیل اینست که میگوید ایران مجموعهای از فرهنگهای مختلف است و باید فرهنگ را هم دید. تفاوتهای فرهنگی که وجود دارد به دلیل موقعیت اجتماعی، سیاسی، طبقه، تحصیلات و شخصیت افراد هست. اینکه ایشان میگویند ایرانی - اسلامی، به این دلیل است که تأکید دارند که خردهفرهنگها را نباید از بین برد. در این صورت است که همه یک مدل لباس خواهند پوشید و مدیریت آن در فرایند جهانیسازی راحتتر است. ایشان میگوید ابتدا ایرانی باشید و تمام خردهفرهنگهای خود را نگاه دارید. چون ایران در عمق ایرانی بودن خود، خدا را دارد و کاملاً معنوی است. هزار و اندی سال است که در ایران برای امام حسین(ع) عزاداری میکنند و وقتی به عقبتر برمیگردید، میبینید همین آداب سلوک و عبادت در آیین زرتشت هم بوده است. پس اصلاً دلیلی وجود ندارد که بین این دو تفکیک شود. البته مزیِّن و مکمل این ایرانیت، دین اسلام است که در این حوزه، رسانه به خوبی میتواند مدل طراحی کند.
در حال حاضر رسانه ملی به خرده فرهنگها آن اهمیت لازم را میدهد؟
یکی از تصمیمات خوبی که در زمان آقای لاریجانی گرفته شد و در زمان آقای ضرغامی هم تشدید شد ایجاد شبکههای محلی با گویشها و آداب محلی است تا خردهفرهنگها زنده و پویا شوند.
مشکل اینست که به شبکه محلی اجازه ملی شدن داده نمیشود و مثلاً یک بلوچ، کردها را نمیشناسد یا یک کرد ممکن است با فرهنگ آذری آشنا نباشد. یعنی کاملاً شخصیسازی میشود و در همان استان باقی میماند. به نوعی به ضد خودش تبدیل میشود.
بله! فقط در همان استان تبلیغ میشود و استانهای دیگر از احوال و خردهفرهنگهای دیگر باخبر نمیشوند. قصد این بود که در شبکه 1 که شبکه هر ایرانی است و یک شبکه استانی که تحت عنوان شبکه «شما» فعالیت میکند این مشکلات برطرف شود و از تمامی استانها برنامههای مختلفی داشته باشند ولی معکوس شد. یعنی عملاً شبکههای استانی هم برنامههای ممتاز و شاخص تهران را در ساعتهای اوج تماشای تلویزیون که ساعات طلایی هم هست، پخش میکنند. حتی در جشنوارههای استانی که برگزار میشود، برگزیدههایی که انتخاب میشوند خیلی کار عمیقی نمیکنند و حتی خیلی از عوامل آنها متعلق به استان مربوطه نیستند. مثل این است که آقای اصغر فرهادی فیلمی را میسازد که فقط برای حضور در جشنوارههای خارجی است و وقتی نقد میشود که این فیلم اصلا ً با وضعیت کشور ایران تطبیق ندارد، بعضی از افراد میگویند که مخصوص جشنواره کن درست میکند! یکی از مشکلات اینست که رسانه یک تکنولوژی مدرن بود و ورود آن به کشور بدون ورود علم و فرهنگ آن بود.
راهکار شما برای ارائة نظام جامع سبک زندگی ایرانی-اسلامی چیست و چگونه باید برنامهسازان را به سمت آن سوق داد؟
یکی از مهمترین ویژگیهای رسانه این است که نیاز را تبدیل به ولع و عطش شدید میکند. این ولع، مصرفگرایی را در هر مقولهای حتی مقولههای رفتاری خیلی زیاد میکند و منتج به یکسری رفتارهایی میشود که در جامعه پسندیده نیست. باید برنامههایی ساخته شود که محتوای فرهنگی آن کار تشکیلاتی است. در رسانه غربی فردگرایی زیاد است بنابراین در برنامههای رسانه ملی باید جمعگرایی را زیاد کرد. در گذشته زمانی که نماز جماعت در مساجد خوانده میشد، خیلی شلوغ میشد و جوانان و بچهها بودند و یک جامعه تشکیلاتی به عنوان بسیج داشتند و دردی از درد مردم برمیداشتند ولی الآن بیشتر افراد مسن از روی عادت به مسجد میروند.
یکسری برنامهها باید با محتواهایی تولید شود که در آن رعایت حقوق متقابل و روابط سالم و تفریح هست. مثلاً رعایت سبک رانندگی و رعایت حقوق دیگران در رانندگی باید آموزش داده شود.
یکسری برنامهها هم باید ساخته شود که بحث قانونگریزی را توضیح دهد که کجای قانون مفرّی باقی گذاشته است و راه برخورد با آن چیست؟ همچنین برنامههایی که وجدان کاری و انضباط اجتماعی را ارتقاء دهد، باید ساخته شود.
بعضی از برنامهها هم هست که در آن میتوان به راحتی و به شیوه غیرمستقیم مصرفگرایی را کاهش داد. در گذشته واقعاً نیاز تعریف میشد و اگر نیازی وجود نداشت خریدی هم وجود نداشت. وقتی نیاز به وجود میآمد، در حد اعتدال خرید میکردند و حتی اگر کسی همزمان در همان خرید معتدل نیاز داشت که به او کمک شود، به او کمک هم میکردند. در حالی که الآن از حد اعتدال خارج شده و یک گرایش خاصی برای خرید به وجود آمده است. رسانه ملی میتواند با حمایت و تعریف نحوه مصرف و میزان آن، در این موضوع وارد شود که این هم نیاز به سواد رسانهای خیلی خوب در برنامهسازان دارد.
یکی از مشکلاتی که رسانه ملی خیلی با آن مواجه است، این است که برنامهها گفتگو-محور است و عملیاتی-محور نیست یعنی خوبیها در گفتگوست و در عمل نیست. در حالی که جامعه نیاز به خوبیها در رفتار و در عمل دارد و این برنامههای گفتگو-محور کفاف نیاز ذهن مخاطب جوان را نمیدهد. باید تمام خوبیهای سبک زندگی اصیل که در آن صلهرحم، احترام به والدین، کمک به همنوع و خویشاوندان و ... بود، آنقدر زیبا در عملیات و در سریالها، برنامهها و مستندات دیده شود که مخاطب به آن گرایش پیدا کند.
در حال حاضر اگر قرار باشد یک آدامس خریده شود، از تمام تکنیکهای اقناع کننده برای تبلیغ آن استفاده میکنند، از جمله اینکه فرد خنک میشود، طعم خوبی دارد، حس انسان را تغییر میدهد و او را به یک فضای دیگری میبرد و ... بنابراین چطور ممکن است برای آموزش سیره امیرالمؤمنین(ع) که از یک بچه 10 ساله تا یک آدم 63 ساله را پوشش میدهد، هیچ تکنیکی نیاز نباشد؟
متأسفانه در حوزه علمیه هم که باید سکاندار حمایت از سبک زندگی اسلامی باشد هیچ اثری از رسانهای شدن این سبک وجود ندارد و فقط به توصیه و سخنرانی بسنده میشود. حتی سبک زندگی مراجع عالیقدر هم رسانهای نمیشود تا افراد جامعه آن را دیده و تأثیر پذیرند. وقتی تصویر حضرت آقا به دلیل تأثیر معنوی آن روی جوانان، در خیلی از کشورهای اروپایی ممنوع است، نشان میدهد که در این حوزه خیلی کارها قابل انجام است.
نحوة تعامل رسانة ملی، برنامهسازان و نخبگان برای رسیدن به نظام جامع سبک زندگی ایرانی-اسلامی و بازنمایی آن در رسانة ملی باید چگونه باشد؟
نخبگان یا در کشورهای غربی تدریس کردهاند و تفکرات غربی دارند و کاملاً الینه شدهاند یا اگر در داخل رشد کردهاند، باز هم تحت تأثیر روشنفکرانی هستند که در غرب تحصیل کردهاند. همین الآن وقتی در دانشگاه شود، تعداد اساتید ارزشی خیلی کم است. البته همه نخبگان و همه نهادهای دولتی و غیردولتی میتوانند به رسانه ملی کمک کنند ولی به شرط اینکه دارای سواد رسانهای باشند. چون عملاً رسانه بیش از هر حوزهای، در سبک زندگی غربی ورود کرده است. یکی از بخشها الگوی مصرف است که برنامهسازان عملاً در رسانه ملی تقریباً این را رعایت نمیکنند. چند سال قبل یک سریالی به نام سریال ناوارو در رسانه ملی پخش شد و تقریباً چند ماه بعد، جامعه آماری که از دادگاهها دادند، جامعهای بود که در آن مردهایی که دختران خود را تحت تکفل میگرفتند و جدا شده بودند، خیلی زیاد بود. تقریباً چند سال بعد یک سریال آلمانی پخش شد که یک خانم کارگاه با دخترش زندگی میکرد و دقیقاً دوباره تأثیر همین سبک زندگی در خانمها توسط جامعه آماری دادگاهها نشان داده شد. یکی از مشکلات اینست که خیلی از نخبگان سواد رسانهای ندارند.
بعضی از نخبگان میگویند که رسانه ملی یک رسانه حکومتی است و از آنها استفادهای نمیکند.
صداوسیما یک رسانه ملی است. حتی اگر حکومتی باشد، حکومتی است که ملت انتخاب کردهاند پس باز هم رسانه ملی است. البته ضعفهایی در ارتباط با نخبگان وجود دارد ولی الآن تقریباً چند ماهی هست که دبیرخانهای تحت عنوان دبیرخانه نخبگان تشکیل شده و تمام اساتیدی که در زمینههای مختلف صاحبنظر و همراستا باشند، دعوت میشوند. نقد پذیرفتنی است اما باید نقد سازنده باشد. آنتن زنده است و همزمان برای چند میلیون نفر در ایران و دنیا برنامه پخش میکند، طبیعتاً نقد مخرب تأثیر مخرب خود را خواهد گذاشت. خیلی از نخبگان الینه و غربزده شدهاند و طبیعی است که تفکر آنها در این سیستم جواب نخواهد داد. رسانه ملی کسی را میخواهد که گره از مشکل باز کند نه اینکه گره روی گره اضافه کند.
مشکل دیگر اینست که بعضاً خود جامعه نخبگان هم نپذیرفته است که رسانه ملی با آنها ارتباط داشته باشد.حضرت آقا چند وقت پیش خیلی حرف زیبایی را زدند و گفتند مدیران باید به سمت دانشمندان روند.
خیلی از افراد معتقدند که حتی اگر کسی نقد مخرب هم داشته باشد، فوقش این است که اساس انقلاب یا اسلام را قبول ندارد. باید گذاشت تا چنین کسانی هم حرف خود را بیان کنند و به موقع پاسخ مناسب هم به آنها داده شود.
این همان هنر است که رسانه ملی ندارد. یعنی باید فرصت داد تا آنها حرف خود را بیان کنند ولی در کنار آن، حرفهای خوب را هم دیگران بیان کنند و مخاطب انتخاب کند. دلیل اینکه مردم پای شبکه BBC مینشینند اینست که همزمان یک منتقد ریشهای به تمام افکار و اعتقادات و ارزشها و اصالتهای انقلاب اسلامی در کنار معنقدان به آن میگذارد و مخاطب انتخاب میکند. متأسفانه رسانه ملی از این کار وحشت دارد.
یکی از مشکلات اینست که شورای نظارت بر سازمان چارچوبهایی مشخص نموده که خیلی نمیتوان فراتر از آن رفت. مشکل دیگر اینست که تهیهکنندگان و دستاندرکاران برنامهساز هم دچار یک چارچوبهای قرمز فکری شدهاند و عملاً وقتی برنامهای یک مقدار جنبه نقد داشته باشد، خودشان از آن پرهیز میکنند.
در حقیقت یک نوع خودسانسوری به وجود آمده است.
دقیقاً. این موضوع خیلی به اعتبار رسانه ملی آسیب میزند. البته حرکتهایی در نقد برجام در صداوسیما شکل گرفت.
یعنی نهایتاً چارچوب نقد را در حوزه دولت نگه میدارند و از نقد کلیت سیستم جلوگیری میشود.
بله. ولی بههرحال باید پذیرفت که برخی از جاهای سیستم را هرگز نمیتوان نقد کرد.
خود مقام معظم رهبری بارها فرمودند که اگر کسی به من هم انتقاد کند هیچ ایرادی ندارد. به نظر میرسد صداوسیما این حرف ایشان را قبول ندارد و یا کاسه داغتر از آش است.
صداوسیما این حرف را قبول دارد ولی در زمینه عملیاتی کردن آن خیلی مشکلات دارد و کسی برای آن پیشقدم نمیشود. چون آنتن زنده است و اگر یک لحظه، اتفاقی رخ دهد، دیگر نمیتوان کاری کرد. مثلاً در برنامه احسان علیخانی یک خانمی آمد و در مورد واکسن ایدز کلی دروغ گفت. این موضوع در جامعه تنش زیادی ایجاد کرد و موضوع تا موضعگیری وزیر بهداشت رفت.
یکی از بحثهایی دیگر موضوع نحوه بیان آسیبهای اجتماعی در رسانه ملی است. مسئله اینست که اگر قرار باشد به آسیبهای اجتماعی در رسانه ملی پرداخته شود، چه تأثیری در جامعه خواهد داشت و آیا مانند همان مستند آرماگدون، مشکلزا نخواهد شد؟ یعنی اگر در مورد شیوههای اعتیاد در رسانه صحبت شود، ممکن است خیلیها همزمان یاد گرفته و معتاد شوند.
اگر این کار از طریق رسانه ملی انجام نشود، بالآخره فرد در اینترنت یا جای دیگر آن را خواهد یافت.
یکی از دغدغهها همین اطلاعرسانی هنرمندانه است. حضرت آقا فرمودند که هنرمندانه شروع کنید و همه موارد را پوشش دهید. به نظر میرسد که لازم است که در کنار یک نخبه از یک صاحب هنر هم دعوت شود که برای این افکار، به صورت هنرمندانه برنامهسازی شده و به مردم منتقل شود. کسانی در کنار نخبگان لازم هستند که حتی مصادیق رسانهای سبک زندگی ایرانی-اسلامی را پیشنهاد دهند و بعد این مصادیق رسانهای را از صداوسیما مطالبه نمایند.
اگر رسانة ملی –که اثرگذارترین نهاد کشور در ترویج سبک زندگی است- به روال کنونی خود ادامه دهد، سبک زندگی عمومی کشور در آیندة نزدیک و دور به چه سمتی خواهد رفت
تغییر سبک زندگی یعنی یک تغییر فرهنگی؛ تغییر فرهنگی هم بین 25 تا 50 سال طول میکشد. در حال حاضر شاید دیگر نتوان از عبارت سبک زندگی ایرانی – اسلامی استفاده کرد و باید گفت سبک زندگی رسانهای. یعنی مردم واقعاً امروزه همه آداب زندگی خود را از رسانه یا دنیای سایبری میگیرند، دنیایی که دیده نمیشود ولی بسیار تحت کنترل و نظارت است طوری که اتاق فکر فوقالعاده قوی پشت این دنیا کار میکند و تولید محتوا میکند.
در حال حاضر تصویر خوبی از سبک زندگی در کشور نیست ولی به هرحال یک حرکت و یک جریان و یک انقلابی تحت عنوان انقلاب سواد رسانهای شروع شده است. این انقلاب از دبیرستان شروع شده و انشاءالله به سطح دانشگاه خواهد رسید. نخبگان و مراکز پژوهشی هم باید در زمینه بازخورد گرفتن از برنامه-های رسانه ملی کمک نمایند.
تغییر محتوا در رسانه ملی در آینده وجود خواهد داشت و آرام آرام محتوا تغییر خواهد کرد. ولی نباید به سبکی تغییر داشته باشد که فقط هدف، رضایت مخاطب باشد. به نظر میرسد به آن سمتی خواهد رفت که مخاطب را به طور کامل از دست ندهد. اتفاقات خوبی در راه هست و رسانه ملی، نه حذف خواهد شد و نه کمرنگ خواهد شد.
خلاصه راهکارها:
1- رسانه ملی باید از تبدیل شدن نیاز به یک ولع توسط رسانههای دیگر جلوگیری نماید. در این راستا رسانه ملی باید به تعریف و ترویج میزان و نحوه مصرف متعادل در حوزههای مختلف، اقدام نماید.
2- باید از حضور سلبریتیها برای اصلاح الگوی مصرف و سبک زندگی مردم استفاده کرد.
3- برنامهسازان و دستاندرکاران رسانه ملی و نخبگانی که میخواهند با رسانه ملی همکاری کنند، باید دوره سواد رسانهای را طی نمایند.
4- سبک زندگی که برای خانمها در رابطه با شغل در صداوسیما تبلیغ میشود و مبتنی بر اختلاط زن و مرد است، باید اصلاح شود.
5- فرایند غذای فوری، ورزش کم، چاقی و تبلیغ لاغری و افراد خوشهیکل در تلویزیون و در نتیجه رجوع به درمانهای لاغری باید متوقف شود و به جای آن برنامههای مرتبط با طب و تغذیه سنتی در رسانه ملی افزایش یابد.
6- تأکید و تولید محتوا روی سه شعار سنتی تمدن ایران یعنی گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک که در واقع درونمایه اسلام است، میتواند برای مخاطبینی که علاقهای به برنامههای مذهبی و دینی ندارند، راهگشا باشد و آنها را با رسانه ملی همگرا نماید.
7- خانههایی که در سریالهای تلویزیونی استفاده میشود باید به سطح خانههایی که توسط عموم مردم استفاده میشود، نزدیکتر گردد.
8- سطح استفاده از کالاهای ایرانی در سریالها و برنامههای رسانه ملی باید افزایش یابد.
9- رسانه ملی باید به موقع و قبل از رسانههای دیگر اخبار حساس کشور را منتقل نماید و اینکه اینگونه اخبار را بعد از رسانههای دیگر و برای عقب نماندن از آنها، مجبوراً منتشر کند، از اعتبار و مرجعیت آن نزد مردم میکاهد. ( رسانه ملی دروغگو نیست بلکه درستگو نیست)
10- در حوزه آسیبهای اجتماعی و آسیبهای سبک زندگی باید اطلاعرسانی به صورت هنرمندانه با همکاری نخبگان و هنرمندان انجام شود.
11- شبکههای استانی باید از زیادهروی در پخش برنامههای شبکههای ملی به خصوص در ساعات اوج مخاطبان خود، خودداری نمایند و به رسالت خود در تبلیغ و ترویج خردهفرهنگهای کشور که بخش مهمی از سبک زندگی ایرانی-اسلامی را تشکیل میدهند، وفادار باشند. همچنین در جشنوارههای شبکههای محلی از عوامل تلویزیونی بومی استفاده نمایند.
12- تکنیکهای اقناعی در رسانه ملی نباید فقط به تبلیغ کالاهای فیزیکی منحصر شود بلکه باید به حوزه رفتارهای سبک زندگی ایرانی-اسلامی هم گسترش یابد.
13- رسانه ملی باید از حجم برنامههای گفتگو-محور کاسته و حجم برنامههای عملیاتی-محور را افزایش دهد.
14- برای حل مشکل ارتباط نخبگان و رسانه ملی باید مدیران پیشقدم شده و به دیدار دانشمندان و نخبگان روند.
دکتر مریم عالیداعی: ضرورت استفاده از کالاها و فرهنگ ایرانی در رسانه ملی
سلسله گفتگوهای کارشناسی با موضوع سبک زندگی غربی در رسانه ملی
اهمّیت سبک زندگی در هر کشوری انکارناپذیر است، چراکه نشاندهندۀ نوع فرهنگ و اعتقادات یک ملت است. الگوی سبک زندگی اسلامی- ایرانی در جامعۀ امروز ایران ضروری و رسالتی همگانی است که تمام صاحبنظران و دلسوزان باید به آن توجه کنند. در این راستا نهادینهسازی سبک زندگی مشخّص بسیار مهم است. نقش رسانهها در این عرصه بیبدیل خواهد بود، بهویژه آنکه به گواه کارشناسان، نقش رسانۀ ملّی در نهادینهسازی آن بیبدیل است. از سوی دیگر، شبکههای ماهوارهای وابسته به نظام سلطه با گسترش و پخش برنامههای ضد فرهنگی به اعتقادات اسلامی و فرهنگ اصیل ایرانی حمله میکنند و در صدد جایگزینی فرهنگ نابهجای غربی بهجای آن هستند. با این توضیحات بررسی مسئلۀ آسیبشناسی ترویج سبک زندگی غربی در رسانۀ ملّی به مثابۀ یک نهاد تأثیرگذار در حوزۀ فرهنگ دینی- ملّی ضرورت مییابد. بنابراین با طرح این سؤال که «چگونه میتوان نظام جامع سبک زندگی اسلامی- ایرانی را ارائه داد و برنامهسازانِ رسانۀ ملّی را با آن آشنا کرد؟» به گفتگو با خانم دکتر مریم عالیداعی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه برنامهریزی کحتوایی صداوسیما نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.