دکتر علیرضا فرهنگ: استفاده از طلاب نخبه و مسلط به علوم روز در تبلیغ دینی

  • یکشنبه, 19 خرداد 1398 03:45
  • بازدید 3294 بار

سلسله گفتگوهای کارشناسی با موضوع تبلیغ دینی 

گسترش معارف والای انسانی از مهم‌ترین اهداف دین مبین اسلام است و در طول تاریخ علما و دانشمندان اسلامی به شیوه‌های مختلف به ترویج و تعلیم مردم مسلمان براساس اصول تبلیغ دینی می‌پرداختند. با شکل‌گیری حکومت‌های اسلامی، نهادهای دولتی نیز با ارائه سیاست‌ها و برنامه‌های مختلف در راستای گسترش معارف دینی با بهره‌گیری از سیستم‌های تبلیغی، به صورت سازمان‌یافته در این عرصه نقش‌آفرینی نموده و در ایجاد و توسعه قابلیت‌های تبلیغی در تحقق خواسته‌های مردم و ارتقای جایگاه و بهم‌پیوستگی ارکان تبلیغ تلاش می‌کند. با توجه به مفهومی که تبلیغ در فرهنگ اسلام دارد و نیز رسالت جهانی اسلام و نقشی که تبلیغ در جهت ایفای این رسالت دارد، اسلام به امر تبلیغ بسیار توجه نموده است. این مطلب ازاین‌رو اهمیت پیدا می‌کند که دنیای امروز دنیایی است که با انواع و اقسام روش‌های تبلیغی کالاها، فرهنگ و اعتقادات خود را به خورد عامه مردم می‌دهند لذا شایسته است که مسئله تبلیغ دینی در کشور ضرورتی اجتناب‌ناپذیر دیده شود و مسئولان تلاش دوچندانی برای بهبود کیفیت و ارتقاء تبلیغ دینی در سطح کشور همسو با نیاز جامعه و متناسب با سطح تهدیدات و هجمه‌های دشمنان اسلام انجام دهند.
از این رو پس از پژوهش‌ها و نظرسنجی‌های نخبگانی «ضعف نیروی انسانی حرفه‌ای و متخصص در نهادهای تبلیغ دین» را به عنوان گره اصلی در این عرصه یافتیم و برای پاسخ به این سؤال که «چگونه می‌توان ضعف مدیران و کارشناسان نهادهای تبلیغ دین را در عرصه‌های سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی و اجرا برطرف کرد؟» به مصاحبت با دکتر علیرضا فرهنگ قهفرخی پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان نشستیم که مشروح آن در ادامه می‌خوانید.

• تعریف شما از تبلیغ دینی چیست؟ چه شاخص‌ها و معیارهایی را برای این دو موضوع می‌توان تصور کرد؟
کلمه تبلیغ به معنای رساندن پیام یک‌چیز یا معرفی آن است. وقتی این معرفی یا تبلیغ صادقانه است که بدون کم‌وزیاد و بدون انحراف، بیانگر مفهوم موردنظر باشد. تبلیغ وقتی وارد حوزه عملیات می‌شود طبعاً دارای پیچیدگی‌هایی می‌شود ولی می توان گفت که امروزه دارای دو جنبه اصلی روان‌شناختی و نظری است.
در تبلیغ دین اگر چیزی به آن اضافه شود، درواقع تبدیل به تزیین یا اغراق می‌شود، اگر چیزی از آن کم شود، حق آن ادانشده است. برای تبلیغ منصفانه یک‌چیز دقیقاً باید آنچه هست را به مخاطب رساند. در هنگام تبلیغ اشیاء، چون افراد مختلف آن را دیده و لمس می‌کنند، در ماهیت آن شیء اختلاف‌نظر کمی دارند ولی در مورد دین این‌گونه نیست. دین یک امر فیزیکی و جامد نیست و به‌عکس، یک امر متافیزیکی و سیال است؛ بنابراین شناخت آن در هر زمان باید با نگاهی به گذشته و حال انجام شود. یعنی همان چیزی که فلسفه اجتهاد شیعه هم بر آن مبتنی است. مثل‌اینکه گفته شود این خاک، هزار سال پیش همان خاکی بوده که الآن هست، اما در قدیم تبدیل به خشت و آجر می‌شده والان از آن سرامیک و نسوز می‌سازند. دین و آنچه بر انسان نازل‌شده است، اصول و حقایقی را به‌صورت اساسی، بنیانی و حداقلی به بشر معرفی کرده است که او در هرزمانی، نیازهای خود و جامعه را مرتفع کند. طبعاً نیازهای امروز بشر با نیازهای هزار سال پیش او قدری متفاوت است ولی دین، همان اسلام است که بوده است. وقتی با چنین چیزی مواجه هستیم که می‌تواند تا این حد خودش را با نیازهای جامعه تغییر دهد، پس‌کار تبلیغ دین کار مشکلی است چون شناختن چنین امر سیالی آسان نیست. ازاین‌جهت است که خود دین باید به‌خوبی شناخته شود.
در یک نظام تبلیغی و به‌ویژه تبلیغ دین، سه عنصر اساسی مطرح است. یکی خود دین، دیگری مخاطب آن و مورد دیگر ابزارهایی است که برای تأثیر این عناصر بر یکدیگر استفاده می‌شود. شاید جالب باشد که حتی مردم هم می‌توانند بر خوانش یا قرائت دینی اثرگذاری کنند؛ وقتی نگاه مردم به جهان تغییر می کند و انتظارات متفاوتی از دین‌دارند باید متناسب با آن، خوانش و قرائت دینی را تا حد ممکن تنظیم کرد. چنانکه قرائتی که امروز به مردم ارائه داده می شود با قرائتی که 50 سال پیش از دین ارائه می‌شد، تفاوت دارد. خداوند می فرماید «لَا يكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» یعنی حتی تکلیفی که خداوند در قالب یک دین از مردم انتظار دارد، متناسب با توان مردم است. پس هر سه عنصر بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند؛ دین، مردم و آن ابزارها و وسایط. ابزارها و وسایط هوشمند عبارت‌اند از خود مبلغین، یعنی انسان‌ها و اعمال آن‌ها و همچنین سازمان‌های اجتماعی و در وهلۀ بعد ابزارهای نرم‌افزاری و سخت‌افزاری. آن‌چنان‌که حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند که «کونوا دعات الناس بغیر السنتکم» (مردم را بدون زبان دعوت کنید) یعنی شایسته‌ترین روش تبلیغ دین، دینی عمل کردن است.
وظیفه نهادهای دینی در کشور را چطور ارزیابی می‌کنید و این نهادها دچار چه آسیب هایی هستند؟
اگر منظور از نهادهای دینی نهادهایی است که معرفی دین را انجام می‌دهند، نهادهای بسیار گسترده‌ای هستند مانند وزارت فرهنگ، صداوسیما، اوقاف و مساجد، سازمان تبلیغات اسلامی و ... نهادهایی که شاید تأثیرگذاری پایه‌ای‌تری دارند، دو مجموعه دیگر هستند؛ یکی نهادهای رسمی آموزش دین مانند مدارس، دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه. دومی هم‌نهادهای غیررسمی مانند نهادهای تشکیل‌شده توسط روشنفکران و متفکران دینی یا تکایا و منابر و مراسمی که توسط مردم برپا می‌شود. این نهادهای تبلیغی هرکدام راه خود را می‌روند، گاه یکدیگر را تقویت می‌کنند و گاه ممکن است در جهت یکدیگر نباشند.
آنچه می‌توان به‌عنوان آسیب‌شناسی این نهادها بیان کرد، این است که طبق عادتی که به شکل یک‌رویه درآمده، در تمام این‌ها انحصارگرایی به چشم می‌خورد یعنی هرکدام از این نهادها حقانیت یا شایستگی خودش را بیش از بقیه می‌داند. این‌ها به این خاطر است که متأسفانه فرهنگ مشارکت در کشور کم است.
 در دنیای حاضر آن‌چنان ارتباطات گسترده شده که واقعاً نمی‌توان یک جامعه منزوی ساخت و اگر ایرانیان معتقد باشند که تمام حقیقت در یک دین، در یک مذهب و در یک قرائت از دین نهفته است، تعداد قلیلی از افراد را می‌توانند در گرد خود حفظ کنند. این اتفاقی است که متأسفانه متولیان فرهنگی کشور به‌خوبی به آن توجه نمی‌کنند یعنی به‌جای اینکه رویکرد خود را از آن نگاه انحصارگرایانه بیرون آورند، متأسفانه هرچه بیشتر در لاک انحصارگرایی فرورفته‌اند.
مشکل دوم ایده آل گرایی است. اگر شناخت درستی از مخاطب یا جامعه ایجاد شود، اهداف و انتظارات را هم می توان با آن تنظیم کرد. واقعیت این است که رسیدن به حکومت و جامعه‌ای با ویژگی‌های ایده‌آل‌، در حال حاضر در این دنیای مدرن امکان تحقق ندارد. یکی از دلایل همه آن این است که نمی‌توان جریان های تبلیغی مختلف را بر مردم بست. در حال حاضر سایت‌ها، کانال‌ها و ماهواره ها، انواع و اقسامی دارند که در ذهن، اخلاق و روح مردم تأثیر دارند و نمی‌توان جلوی آن‌ها را گرفت. تنها کاری که می‌توان کرد این است که مردم را نسبت به این‌ها واکسینه کنند. به این معنا که در هنگام تبلیغ، اطلاعاتی به مردم داده شود تا واکسینه شوند نه اینکه آن‌ها را در یک حبس اطلاعاتی قرار دهند و تمام تریبون‌های دیگر را محدود کنند. مشکل ایده آل گرایی ازاینجا پیش‌آمده است که متأسفانه از قرن بیستم گرایش فزاینده بشر به سمت دموکراسی منجر به پوپولیسم یا عوام‌زدگی شده است. پوپولیسمی که از 2500 سال پیش، افلاطون آن را جزو آفات دموکراسی ذکر می‌کند. متأسفانه مشاهده می‌شود که با تحریک احساسات مردم و با دادن اطلاعات جهت‌دار یا نادرست، مردم را به سمتی سوق می دهند که نتیجه آن آمدن افرادی مانند ترامپ بر مسند قدرت است. حتی نهادهای جهانی هم نسبت به خطر پوپولیسم هشدار داده‌اند. متأسفانه پوپولیسم در نهادهای دینی هم واردشده است. همین معیار که چه مداحی می‌تواند شور بیشتری ایجاد کند، درواقع بنا کردن تبلیغ بر احساسات مردم است نه بر حقیقت! حال اینکه این مداح به مردم چه مقدار اطلاعات درست می‌دهد، دیگر مهم نیست! یعنی حتی اگر هم در حین مداحی مسائلی غیر واقعی را بیان کند ولی باعث شور و احساسات بیشتر شود، ممکن است طرفداران او بیشتر شود. وقتی پوپولیسم ایجاد می‌شود یعنی سطح معرفت را به پایین‌ترین حد ممکن رسانده اند تا همه درک کنند. در قدیم این‌گونه بود که کسانی که دانش‌های خاص و خیلی عمیق داشتند، به افراد خاصی آموزش می‌دادند و حلقه‌های خاصی داشتند که افراد بااستعداد بالاتر به‌طور خاص تربیت شوند ولی متأسفانه امروزه با سطح گسترده رسانه‌ها، پوپولیسم، معرفت را به پایین‌ترین سطح می‌آورد و نتیجه این می‌شود که مثلاً با شکل‌گیری پوپولیسم مسیحی، بیش از 2000 فرقه پروتستان ایجاد می‌شود.
مشکلی که بارها از زبان خود علما ذکرشده است، این است که نهاد فقاهت در کشور نیاز به بازنگری دارد. فقها در یک محیطی پرورش پیدا می‌کنند که شاید با آفات و مسائل امروز جامعه خیلی سروکار ندارند و احتمالاً نگاه آن‌ها به جامعه با بخشی از جامعه انطباق دارد نه باهمۀ آن. آن‌ها به تنوعی که به‌واسطه مدرنیسم در جامعه ایجادشده، کمتر عنایت داشته‌اند و از این لحاظ مشاهده می‌شود که فقه یا در یک ‌سری موارد به‌روز نیست و یا در یک ‌سری موارد دچار سرگشتگی است. این موضوع متأسفانه منجر به یک آشفتگی در فقه شده‌ است مثلاً برای موضوع مسافرت، حداقل 10 حکم مختلف برای روزه مسافر وجود دارد؛ وقتی علما بر منابر برای مردم احکام مسافر را می‌گویند، چون می‌خواهند نظر همه مراجع را بیان کنند، درنهایت مردم دچار سرگشتگی می‌شوند.
امروزه نزدیک شدن ادیان به یکدیگر و ایجاد دهکده جهانی منجر به این شده است که مردم به‌راحتی فرهنگ‌های مختلف را با یکدیگر مقایسه کنند. مثلاً بانکداری اسلامی را با بانکداری غربی مقایسه می‌کنند و می‌پرسند که کدام‌یک بیشتر مبتنی بر رباست؟ یا حتی در بحث اعتقادات، باورهای مسیحیان و بودائیان با شیعه مقایسه می‌شود که برای مردم سؤال ایجاد می‌کند. کسی که از ابتدا و از کودکی به او گفته‌شده است که فقط یک دین حق و یک مذهب حق وجود دارد، وقتی در سنین جوانی، نوجوانی یا میان‌سالی با واقعیت‌هایی مواجه می‌شود، برای او سؤال ایجاد می‌شود. متأسفانه به همین دلایل در حال حاضر دین‌گریزی وحشتناکی در کشور وجود دارد. این موضوع وقتی بغرنج‌تر می‌شود که با مسائل روان‌شناختی ترکیب ‌شود؛ مثلاً فردی از مسائل اقتصادی و فشار اقتصادی شاکی می‌شود و از آن‌طرف از فرهنگ‌ها یا ادیان دیگر نکات مثبتی می‌بیند، درنتیجه به‌راحتی نمازش را کنار می‌گذارد.
در حال حاضر اصلاً این‌طور نیست که مسیحی دین خود را تبلیغ کند و مسلمان هم دین خود را تبلیغ کند بلکه دین مقابل را هم علناً تخریب می‌کند. مثلاً از عملیات داعش برای تخریب اسلام سوءاستفاده می‌شود و به دلایلی که بعضاً گفته شد تمایل زیادی هم به شنیدن آن‌ها وجود دارد. یکی از عوامل این تمایل، همان بحث روان‌شناختی است یعنی وقتی مردم به دلایل اقتصادی یا سیاسی از حاکمیت ناراضی می‌شوند، به رسانه‌های دیگر روی می‌آورند و آن رسانه‌ها هم حداکثر سوءاستفاده را در این جهت می‌کنند.
آسیب دیگری که خیلی در دنیا جذابیت دارد، سکولاریسم است. حتی کشورهایی مانند عراق که اسلامی هستند، عملاً سکولاریسم را توسعه می‌دهند. علت اساسی این جذابیت این است که درزمانی برای مردم دین مساوی بازندگی بوده است. چون دین، قانون بوده و در مملکت داوری می‌کرده و همه‌چیز مردم بوده است. ولی از زمانی که پارلمان تشکیل شد و دولت در اروپا شکل گرفت و این نظام و سیستم به ایران آمد، عملاً مردم حس می‌کنند که دین بخشی از زندگی‌ آن‌هاست. البته برخی دیگر هم هستند که دین را کلاً از زندگی کنار می‌گذارند و می‌گویند نیازی به دین نیست. دلیلش این است که نهادهای انسانی جای دین را در قانون‌گذاری، در داوری و در حاکمیت دولت و نهایتاً در زندگی مردم گرفته‌اند. ازاین‌رو در حال حاضر وقتی از حاکمیت دینی به فردی از جامعه آسیبی وارد شود او تحت تأثیر شرایطی که بیان شد سریعاً به بحث سکولاریسم تمایل پیدا می‌کند. متأسفانه این آسیب‌ها‌ مثل پنبه‌ای در گوش مردم نسبت به تبلیغات دینی عمل می‌کنند و موجب می شوند که مردم تمایل نداشته باشند که به تبلیغات دینی توجه کنند. بایستی به‌گونه‌ای عمل کرد که نیازها به‌صورت واقعی برای مردم نشان داده شوند.
یکی از آفات، این استدلال غلط است که به افراد می‌گویند که یک‌چیز، یا حق است یا باطل! درحالی‌که این اشتباه است. چیزی وجود ندارد که همیشه حق باشد یا همیشه باطل باشد. مثل این است که گفته شود که هر چیزی یا زیباست یا زشت! البته ممکن است چیزهایی باشند که زیباتر یا زشت‌تر از چیز دیگری باشند ولی چیزی که زیبای مطلق یا زشت مطلق باشد، در این جهان وجود ندارد. بنابراین می‌توان جنبه‌های مختلفی از حق را در کنار یکدیگر داشت به‌طوری‌که هرکدام در جایگاه خود حق باشند.
یعنی شمه‌ای از حق را با خود داشته باشند؟
دنیا، دنیای نسبیت است. مثلاً ممکن است فردی سؤال کند که وجود آب، خیر است یا شر؟ پاسخ این است که بستگی به موقعیت دارد. اگر آب به یک تشنه رسد، وجودش خیر است ولی اگر کسی در دریا افتد و غرق شود، وجود آب شر می‌شود. حال آیا می‌توان پرسید که یک حکم حق هست یا باطل؟ می‌توان گفت که یک حکم مانند روزه برای یک انسان سالم حق است ولی برای یک انسان بیمار باطل است. با این استدلال می‌توان گفت که یک اعتقاد در یک‌زمانی باطل بوده و در یک‌زمانی حق بوده است. مثلاً درزمانی مردم عراق، دشمن ایران بودند ولی در زمان حال، آن‌ها دوست پنداشته می‌شوند یعنی بستگی به زمان دارد. مثلاً در موضوع آشتی بین مذاهب، ایران درزمانی برای اینکه حاکمیت خودش را حفظ کند با عثمانی‌ها در جنگ و تقابل بود. آن موقع کشور ایران باید شیعه بودن خود را به جدّ حفظ می‌کرد ولی الآن در دل ایران، سنی و شیعه و ادیان مختلفی وجود دارد که نباید با آن‌ها مقابله نمود. حتی رهبری می‌گوید که باید همزیستی مسالمت آمیز با آن‌ها داشت. در کلام جدید، مبحث کثرت ادیان واردشده است ولی درگذشته 95 درصد جامعه با ادیان دیگر سروکار نداشتند. نکته مهم این است که نمی‌توان سلایق و پتانسیل‌های مختلفی که در جامعه هست را به رسمیت نشناخت.
• یعنی این جزو آسیب‌هایی است که نهادهای دینی کشور با آن درگیر هستند؟
بله شدیداً با این موارد درگیر هستند. برای مثال در قم، اصفهان، شیراز و تهران با اهل سنت و تصوف برخورد زیادی وجود ندارد ولی در شهر سنندج به‌ندرت کسی پیدا می‌شود که شیعه باشد یا اهل یکی از دراویش نباشد. اصلاً فضای آنجا متفاوت است و به نوع دیگری باید با آن‌ها صحبت شود. خوشبختانه رسانه‌های محلی مانند سیمای کردستان برای این امر وجود دارد. سؤال این است که اگر به فرد سنی گفته شود، شیعه باش مؤثرتر است یا اینکه گفته شود که دین‌دار باش و دین خود را حفظ کن! در حال حاضر دشمن مشترک ادیان، سکولاریسم و بی‌دینی است. ایران صدها سال است که توانسته اقوام و مذاهب مختلف را در درون خودش حفظ کند بدون اینکه این‌ها به یکدیگر آسیبی رسانند. اگر در کردستان تبلیغ شیعه کنید، مطمئن باشید که در آنجا کشمکش و درگیری پیش می‌آید. بنابراین در بحث تبلیغات، حتماً باید تنوع در سلایق را در نظر گرفت.
نیروی انسانی به‌عنوان یکی از پایه‌های اساسی نهادهای تبلیغ دین، چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و ناکارآمدی آنچه پیامدهایی را در پی خواهد داشت؟
هر مبلغی باید به‌عنوان یک نخبه مطرح باشد. مبلغ باید از متوسط جامعه ضریب هوشی بالاتری داشته باشد. علاوه بر آن بایستی نسبت به موضوعی که می‌خواهد تبلیغ کند، اشراف کامل و کافی داشته باشد. امروزه تکنیک‌های تبلیغ بسیار پیچیده شده و باید حتماً از علوم جامعه‌شناسی، روانشناسی و مردم‌شناسی مطلع باشد. حتی یک پزشک هم نیاز به مطالعات روان‌شناختی دارد تا نحوه برخورد با بیمار و مشکلات وی را درک کند.
مبلغین بایستی متوجه باشند که انسان‌ها از جهتی خیلی سرسخت و از جهتی هم خیلی نرم هستند. قرآن می فرماید : «وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَينَكَ وَبَينَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِي حَمِيمٌ»، یعنی اگر جواب بدی با بدی داده شود، طرف مقابل سختگیر می‌شود ولی اگر جواب بدی را با خوبی دهید، آن‌وقت خواهید دید که کسی که دشمن بوده است، دوست صمیمی شما می‌شود. یعنی بایستی از جنبه‌های فطری انسان مثل حقیقت‌خواهی، آزادی‌خواهی، زیبایی طلبی، آرامش‌طلبی، عشق و محبت، صداقت و ... وارد شد تا با تسلیم طرف مقابل مواجه شد. ولی اگر مبلّغ، منفعت گروهی یا منفعت شخصی داشته باشد و از جنبه ریاکاری وارد شود و با تبعیض، شهروند درجه‌یک و دو را در کار لحاظ کند، چون مردم از تبعیض بدشان می‌آید اصلاً حرف او را گوش نمی‌دهند.
در بحث انتخاب مبلّغین و تربیت و پرورش آن‌ها باید دقت شود. متأسفانه قریب به‌اتفاق استعدادهای درجه‌یک جامعه به سمت رشته‌های خدماتی مثل پزشکی، مهندسی و حقوق می‌روند و تعداد اندکی از آن‌ها به سمت رشته‌های الهیات و علوم انسانی می‌روند که استخوان بندی و فرهنگ جامعه را ایجاد می‌کند. جالب است که حتی برخی از افرادی که سخنگوی روشنفکران جامعه هستند، در رشته های فنی تحصیل‌کرده‌اند درصورتی‌که اگر نخبگان به سمت حوزه‌های فرهنگ‌ساز و دینی کشانده شوند، مطمئناً ظرف 10 الی 20 سال، تأثیر آن کاملاً حس خواهد شد.
ناکارآمدی نیروی انسانی در نهادهای تبلیغ دین چه پیامدی به دنبال دارد؟
به قول یکی از متفکرین، بهترین راه ضربه زدن به یک‌چیز، تبلیغ بد برای آن چیز است. به‌طور مثال یکی از روحانیون مشهور که در تلویزیون هم زیاد سخنرانی می‌کند برای یک جلسه اخلاق به یک سازمانی دعوت‌شده بود. ایشان در یک پرسش و پاسخی که با یک خانم داشتند به‌طور ناشایستی با او برخورد کردند و آن خانم هم خیلی شاکی شدند و در جلسه بحث بالا گرفت. ازنظر اخلاقی هیچ‌کس از ایشان انتظار نداشت که با آن تکبر و غرور با آن فرد برخورد کند. کسی که مبلّغ دین است، از او انتظار زیادی هست و آستانه تحمل او باید بالا باشد.
تجربه سازمان های تبلیغی می گوید که هیچ‌کس را نمی‌توان برای همیشه جذب و تأیید کرد. حتماً نیاز به نظارت، بازآموزی و تذکر وجود دارد. نیاز است که در نهادهای تبلیغی، این کار حتماً به‌صورت دوره‌ای انجام شود.
راهکار شما برای رفع ضعف مدیریتی و نبود نیروی انسانی متخصص چیست؟
نهادهایی که تبلیغ دین می‌کنند یا نهادهای رسمی مثل نهادهای آموزشی هستند و یا نهادهای غیررسمی. بخش عمده‌ای از نهادهای غیررسمی که تأثیرگذاری زیادی هم در جامعه دارند متفکران و روشنفکران دینی هستند که جزو نخبگانی هستند که بخش زیادی از مردم به آن‌ها گرایش دارند و حتی در شرایط سیاسی و اقتصادی هم به نظرات آن‌ها اولویت می‌دهند. در حوزه استفاده از پتانسیل‌های نیروی انسانی در جامعه، نباید از این نیروها غافل شد. برای جذب این‌ها در سیستم، باید آن‌ها را در کار مشارکت داد. می‌توان از آن‌ها در نظرسنجی‌ها کمک گرفت. همچنین می‌توان در سطوح بالاتر، آن‌ها را در شوراهایی گرد هم آورد و نظراتشان را گرفت و درواقع آن‌ها را در کار سازمان‌ها مشارکت داد. از بین همین افراد می‌توان مدیران را انتخاب کرد و دیدگاه‌های خوبی را به دست آورد و آن‌ها را برای رساندن پیام به کشورها، اقوام و جاهای دیگر ترغیب کرد. البته نبایستی با این پتانسیل‌ها به‌صورت سلیقه‌ای برخورد کرد. این‌طور نباشد که چون فردی در یک انتخابات از فردی طرفداری کرده است، حذف شود. این‌ها ضدتبلیغ است و نمی‌توان با چنین رفتارهایی، کار را پیش برد؛ این رفتارها اعتماد مردم را که مخاطبان تبلیغ هستند خدشه‌دار خواهد کرد.
اهداف و ویژگی‌های برنامه جامع تبلیغ دینی در حوزه‌های سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی و اجرا چه چیزهایی می‌تواند باشد و فرآیند تدوین آن باید چطور دنبال شود؟
اولین چیزی که به‌عنوان سیاست‌گذاری باید مدنظر باشد، توسعه شناخت و فهم دین است. علامه طباطبایی در کتاب ولایت نامه‌ جمله عجیبی ذکر می‌کنند. ایشان می‌فرمایند که « شاید من نباید این را در اینجا بگویم ولی این واقعیت وجود دارد که حتی بسیاری از علمای ما خدای ذهنی خودشان را به‌جای خدا می‌پرستند» یعنی می‌گویند خدایی که می‌پرستند آن چیزی است که در ذهنشان هست و با آن خدای واقعی متفاوت است. پس نباید عجیب باشد که افرادی هم دین خیالی خود را تبلیغ ‌کنند که واقعاً با آن چیزی که در صورت حضور پیامبر(ص) یا حضرت امام زمان(عج) در زمان حاضر اجرا شود، تفاوت داشته باشد. بنابراین تطبیق بازمان هم بسیار مهم است.
باید فهم از قرآن را اصلاح کرد. باید دانست که هر چه از تاریخ و روایات تاریخی و احادیث رسد، هیچ‌کدام به اتقان قرآن نیستند. اهمیت قرآن این است که واقعاً پیام خداست و واقعاً چیزی است که به آن وثوق هست و در هر زمان، محور دین اسلام است. بنابراین باید در هرزمانی فهم خود را از قرآن ارتقاء داده و اصلاح کرد. حدیث هست که حضرت رسول(ص) فرمودند که برخی از آیات قرآن را برادران من در آخرالزمان می‌فهمند. یعنی هر زمان می‌توان فهم بهتری از قرآن داشت و این‌گونه نیست که گفته شود که هرچه لازم بوده است را گذشتگان فهمیده‌اند و تمام‌شده است.
 زهر غرب با مدرنیسم و غرب‌زدگی به کام جامعه ایرانی ریخته شده است ولی کارهای مثبتی هم کردند. ازآنجاکه جریان ضد دینی در غرب زودتر شروع شد و سابقه آن به 400-300 سال پیش برمی‌گردد و طبعاً متدینین آن‌ها بیشتر کارکرده‌اند یعنی الهیات جدید غربی مسیحی، در برخی حوزه‌ها جلوتر از الهیات اسلامی شروع به کارکرد. با شبهات پیش‌آمده در 3 الی 4 قرن اخیر، آن‌ها دوباره به کتاب مقدس خودروی آوردند و برای تفسیر و تأویل کتاب مقدس، شاخۀ علم هرمنوتیک را ایجاد کردند. متأسفانه در جامعه علمی ایران از این علم به‌خوبی استفاده نمی‌شود و مفسران قرآن در کشور، علم هرمنوتیک نمی‌دانند. علم هرمنوتیک اصولی دارد که باید مطالعه شود. اتیمولوژی یا لغت‌شناسی، فهم فرهنگ زمانه، تاریخ‌شناسی، قوم‌شناسی و حتی باستان‌شناسی خیلی در آن اهمیت دارد. بدون باستان شناسی و قوم شناسی نمی‌توان فرهنگ یک قوم را فهمید. پس در بحث سیاست‌گذاری باید با دیدگاه‌های درست، به قرآن برگشت. مثلاً آقای سروش یک‌باره می گوید که قرآن خواب‌های حضرت رسول(ص) بوده است و بنابراین باید تعبیر شود و نه تفسیر و نه تأویل. این موضوع صدای علما را درآورده است. اگر این را ریشه یابی کنید که سروش این مطلب را از کجا آورده است، باید گفت این‌ مباحث یک شاخه علمی در غرب است تحت عنوان تئوری الهام. چون در غرب این سؤال وجود داشته است که چرا انجیل یوحنا با انجیل لوقا همخوانی ندارد و چرا انجیل لوقا و مرقس باهم تناقض دارند؟ درواقع سؤال آن‌ها این بود که اگر این‌ها وحی و الهام است، چرا باهم همخوانی ندارند و ادبیات آن‌ها باهم متفاوت است؟ این سؤالات را جلوی دین‌داران گذاشتند و دین‌داران شروع به فکر کردن و به دست آوردن پاسخ کردند. چندین مدل مختلف در مورد چگونگی وقوع وحی، بیان شد. آقای سروش هم بدون ذکر منبع، با الهام از آن‌ها نظریه ای را در رابطه با قرآن داده است. متأسفانه مفسرین کشور از این‌ موضوعات بی‌اطلاع هستند که تأثیرات خوبی در دیدگاه-های جامعه ندارد. مثلاً در مورد این آیه قرآن که «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» ممکن است که نظر فردی این باشد که طبق این آیه، اسلام بایستی بر همه جهان حاکم شود! نظر دیگری ممکن است این باشد که در این آیه، عالم به معنای کل جهان اسلام یا عالم اسلام است! این‌ها باید فهم شود که اگر در آن زمان حضرت رسول(ص) از واژه عالم استفاده می‌کردند، منظور چه بوده و مردم آن زمان از این‌ها چه می‌فهمیدند؟
همچنین در بحث‌های کلامی از عبارت پیامبر اُمی به‌وفور استفاده می‌شود. سؤال است که اصلاً معنی اُمی چیست؟‌ آیا به این معنی است که پیامبر(ص) درس نخوانده و بی‌سواد است؟ بررسی فرهنگ‌های موازی با اعراب نشان می دهد که بحث اُمی در مقابل بحث اُمت برگزیده است که یهود و بنی‌اسرائیل به خود نسبت می دادند؛ آن‌ها سایرین را با لفظ «امت‌ها» خطاب می کردند که به عربی همان «امیون» می شود. یعنی معنای این آیه که «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ» این است که خدا پیامبر(ص) خود را از غیر یهودیان برگزید. اهمیت این موضوع ازآن‌رو است که یهودیان اصرار داشتند که همۀ پیامبران و به‌ویژه پیامبر آخر زمان فقط از بین آن‌ها برگزیده خواهد شد! این مسئله در تفاسیر و در فهم شخصیت پیامبر(ص) و مسائل بین دینی خیلی تأثیر دارد.
 باید در این بحث از تجربیات و اتفاقاتی که در غرب افتاد، استفاده کرد. درگیری‌هایی که بین پروتستان و کاتولیک در آن زمان ایجاد شد، باعث شد که پروتستان‌ها فقط کتاب مقدس و مسیح را قبول داشته باشند و تاریخ و آبا را کنار گذارند. یعنی وقتی کارد به استخوان رسید، پروتستان ها گفتند که فقط کتاب مقدس و مسیح موردقبول آن‌هاست. باید از تجربه آن‌ها استفاده کرد. باید قبل از اینکه این اتفاق افتد که یک عده اظهار کنند که نه فقه را قبول دارند و نه کلام و نه احادیث، بار دیگر قرآن را بررسی کرد و به قول امام صادق(ع) اگر حدیثی با قرآن همخوانی ندارد، کنار گذارده شود. اگر یک ‌سری از احکام فقه نامناسب است و با آن مشکل وجود دارد، باید بررسی و اصلاح شود.
پس باید قرآن را بر اساس شاخصه‌های علم هرمنوتیک و بر اساس این واقعیت که باید فهم «درزمانی» از قرآن پیدا کرد، بازبینی کرد. مثلاً از آیه «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ» کتابی به ذهن ما می‌آید که مثلاً 200 یا 500 صفحه دارد! درحالی‌که در زمان حضرت رسول(ص) کتاب به این معنی نبوده است. وقتی می‌گوید «ذَلِكَ الْكِتَابُ»، اولاً «ذلک» اشاره به دور است و نه نزدیک! متأسفانه همه مترجمین در ترجمه از «این» استفاده می‌کنند درحالی‌که «آن» است و ثانیاً کتاب امروزی مدنظر نیست! نتیجه این می‌شود که در ترجمه تصور می‌شود که منظور آیه، همین قرآن است! درحالی‌که بافهم «درزمانی» مشخص می‌شود که منظور ام‌الکتاب یا علم الهی است، یعنی آن چیزی که در قرآن نزول یافته است، می‌باشد. کتاب در قرآن به معنای مقدرات، حکم، داوری و نامه هم هست و معانی مختلف دارد ولی معنی کتاب در این زمان را ندارد.
بنابراین بایستی یک‌بار دیگر قرآن با دقت و بدون تعصب نگاه و بررسی شود تا یکی از ارکان تبلیغ که فهم درست‌دین است، فهمیده شود. اگر اعوجاجی در ذهنیت افراد از دین هست، ابتدا باید آن را برطرف کرد و بعد وارد تبلیغ شد.
نکته بعدی اینکه باید بر اساس فهمی که از قرآن پیدا می‌شود، در علم کلام بازنگری جدی شود. علم کلام حاضر پاسخگوی نیازهای امروز نیست. مثلاً در حال حاضر اثبات خدا هم چنان به روش برهان نظم ابن‌سینا گفته می‌شود درحالی‌که در 100 سال اخیر، منطق و فلسفه زیرورو شده است و هیچ‌کس که دانش جدید منطق و فلسفه را داشته باشد، این استدلال را نمی‌پذیرد. متأسفانه به شکرانه اینکه هیچ‌کسی نیست که انتقاد کند هنوز این برهان را تدریس می‌کنند و در کتاب‌ها می‌نویسند! علم کلام باید با توجه به الهیات جدید ادیان بازنگری شود. آن‌ها کار را راحت کرده‌اند و فقط باید کتب الهیات جدید غربی‌ها و شرقی‌ها را خواند و آن‌ را اسلامی کرد. الهیات و کلام اسلامی برای همان هزار سال پیش است و هیچ‌چیز در آن تغییر نکرده است درحالی‌که علم منطق، در حال حاضر روش‌های بسیار محکمی برای دین‌دار شدن و سینه سپر کردن در مقابل انتقادات را دارد. متأسفانه دین‌داران و علما غافل هستند والان کسی نمی‌داند که برهان گودل یا قضیۀ تارسکی در منطق ریاضی چیست؟ این‌ها عناصر منطق جدید است که بسیار هم به دین‌داران کمک می‌کند ولی متأسفانه از آن‌ها اطلاعاتی ندارند. مثلاً بحث داروینیسم، در جوامع علمی زیست‌شناسی دنیا، مخالفان زیادی دارد که رو به تزاید هستند ولی در ایران هنوز مانده اند که چطور آن را با دین اسلام ترکیب کنند؟ در بحث تعدد ادیان هم مانده‌اند که در حوزه کلام چه باید کرد؟ بنابراین باید با بازنگری در فهم خود از قرآن، در مباحث کلامی هم اصلاحاتی انجام شود.
مسئله بعدی این است که نیاز جامعه ایران به احکام و اعمال دینی خیلی زیاد است و اینجا نقطه قوت دین است. اگر دین این نقطه قوت را از دست دهد، مردم می‌گویند دین به چه‌کار می‌آید؟ اگر مردم در یک حکم سرگشته شوند، ممکن است به دین بدبین شوند. مثلاً فرض کنید، نظر مرجعی این باشد که دختربچه باید از 9 سالگی روزه داری کند. ولی وقتی پدر و مادر می‌بینند که بچه به لحاظ عقلی دست چپ و راستش را هم نمی‌داند و به لحاظ جسمی در سن رشد است و ممکن است رشدش مختل شود و بدتر از همه اینکه علم پزشکی هم این دستور را جایز نمی شمارد این می شود اولین سنگ کج در بنای اعتقادی این خانواده! ما با دادن چنین حکم غیرمنطقی باعث جاهر شدن افرادی شده ایم. پس باید این حکم را منطقی کرد. یا مثلاً درگذشته افراد با شتر و یا پیاده به مسافرت می‌رفتند و بعد از 20 کیلومتر از نفس می‌افتادند، ولی الآن که با هواپیما صدها کیلومتر در کمتر از چند ساعت طی می‌شود، احکام مسافر باید تغییراتی داشته باشد. بسیاری اوقات در سفرها مسافران زیادی مشاهده می‌شوند که سرگشته هستند و نمی دانند که چه باید کنند چون هر مرجعی یک طور فتوا داده است. بایستی در نظام صدور فتاوا و تخصصی کردن آن‌ها کارکرد. اولین پایه و رکن بحث تبلیغ دین، شناخت خود دین است. اگر در چیزی ایراد باشد، تبلیغ آن هم مشکل پیدا می‌کند. باید این ایرادات را رفع کرد. مثلاً در جامعه اهل سنت، الازهر حرف اول را می‌زند چون یک نهاد است و یک شخص نیست. بارها پیشنهاد شده است که باید یک نهاد فقهی ایجاد شود. نباید انتظار داشت که یک مرجع تقلید، هم از مهندسی مطلع باشد، هم از پزشکی و حقوق! امروزه این مسائل آن‌قدر پیچیده و گسترده شده است که واقعاً نیاز هست که شورای فقهی باشد و یک‌نهاد صدور فتاوا وجود داشته باشد. به‌طوری‌که این‌ها قوانینی ‌شوند که در کنار قوانین مجلس قرار گیرند. این نهاد باید به‌موازات مجلس شورای اسلامی حرکت کرده و باهم ترکیب شوند تا به شکلی مردم از حالت سرگشتگی خارج شوند. این نکته باید در برنامه جامع تبلیغ دینی در نظر گرفته شود.
درزمینه تنوع قومی و مذهبی باید گفت که این پتانسیل به کشور قدرت می‌دهد. هم شبیه بودن ایجاد علاقه می‌کند و هم متفاوت بودن. اینکه در جامعه ایران هم اهل سنت وجود دارند، هم ارمنی و هم یهودی، آشوری و زرتشتی، بایستی به‌عنوان یک پتانسیل و نه به‌عنوان یک تهدید نگریسته شود. نباید این‌ها به‌عنوان تهدید در نظر گرفته‌شده و گفته شود که مراقب باشید که جمعیت آن‌ها افزایش نیابد. در سیاست‌گذاری تبلیغ دین باید واقعاً دین را مدنظر قرارداد چون در حال حاضر واقعاً ضد دین در دنیا بیداد می‌کند. واقعاً اگر یک سنی را در کشور، سنی مؤمن نگه‌دارند هنر است! چون ممکن است در فرآیند شیعه کردن او، یک‌باره دینش را از دست دهد! در مورد زرتشتی و یهودی هم همین‌طور است. متأسفانه در بخش‌ها سنا نشین کشور شاکی هستند و می‌گویند مساجد شیعه در حال زیادشدن است ولی حتی یک مسجد سنی هم ساخته نمی‌شود. این‌ها یک بغض‌هایی ایجاد می‌کند که باعث می‌شود اصلاً حرف شمارا نشنوند و کینه به دل گیرند و این کار ضدتبلیغ است! خداپرستی و دین‌دار بودن در اولویت اول است و بعدازآن شیعه بودن در اولویت دوم است. اگر به آن‌ها آزادی داده شود که یک موضوع فطری است، خودشان به کسی که به آن‌ها آزادی می‌دهد، علاقه‌مند می‌شوند. اگر این آزادی توسط حاکمیت شیعه داده شود، مطمئن باشید در این حالت طرفداران شیعه چه در ایران و چه در جهان خیلی بیشتر می‌شوند نسبت به حالتی که آن‌ها توسط حاکمیت محدود شوند.
در صورت ادامه روال فعلی، حضرت‌عالی چشم‌انداز وضعیت نظام تبلیغ دینی را برای 10 سال آینده چطور ارزیابی می‌کنید؟
در جهان امروز بشر با پدیده‌ای به نام مدرنیسم مواجه است که شاید در طول زندگی چند ده‌هزارساله بشر روی زمین استثناء باشد. مدرنیسم به‌هیچ‌وجه اعتقاد به آخرت و معنویت ندارد، مدرنیسم می‌گوید فقط آن چیزی که می‌بینی واقعی است که طبعاً این نگاه با دین سازگاری ندارد. برخی می گویند که باید از مزایای آن مثل علم پزشکی و مهندسی استفاده کرد ولی کاری به جهان بینی مدرنیسم نباید داشت. اما مگر می شود اهداف و مبانی مدرنیسم را از محصولات آن جدا کرد؟ مثلاً در پزشکی با هزار روش و با درد و شکنجه می‌خواهند فرد را زنده نگاه‌دارند، چون می‌گویند زنده‌بودن بهتر از مردن است. درحالی‌که در دین اسلام گفته می‌شود که این‌طور نیست و آخرت بهتر از دنیاست. «وَلَلْآخِرَةُ خَيرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى». این سیر مدرنیسم در دنیا و در همه‌جا جاری‌شده است و موجد آن غرب است. ولی کشورهایی هم که در شرق هستند، غرب‌زده شده‌اند و در سیلاب افتاده‌اند. این سیلاب از دیدگاه معنویت ویرانگر است و انسان‌ها را به‌سوی نفسانیت، خوش‌گذرانی، وقت‌گذرانی، تفریح و سرگرم شدن به متاع دنیا می‌برد. دین‌داران با تمام تبلیغاتی که می‌کنند، شاید خود را از ویرانی این سیل به کمی به کناره‌ کشانند ولی اگر در کار تبلیغی خود ناموفق باشند، به سمت مرکز جریان حرکت می‌کنند و زودتر به سقوط معنوی می‌رسند. هرچه موفق‌تر باشند، این سقوط دیرتر اتفاق می‌افتد و درواقع به تأخیر می‌افتد. در دنیای حاضر، دین اولویت اول نیست. در این دنیا، بشریت و انسانیت در حال مقایسه هر چه بیشتر خودش با الهیات است. تکیه‌کلام مردم در قدیم این بود که می‌گفتند این کار خدایی یا الهی است، حال در همان دیدگاه می‌گویند که این کار انسانی و اخلاقی است! یعنی انسان هم می‌تواند خودش را جمع‌وجور کند و نیازی به خدایی بودن ندارد و کار، انسانی هم که باشد خوب است.
واقعاً در ابتدا بایستی آن رکن اصلی تبلیغ که دین باشد را به‌خوبی فهم کرد و بعد در مورد تبلیغ حرف زد. همان‌طور که هیچ‌کس نمی‌تواند در مورد جنسی که رنگ و روی آن رفته و یا شکسته است، تبلیغ کند و کسی آن را نمی‌خرد، سازمان‌دهی تبلیغ هم بدون فهم درستی از دین و رفع ایرادات، فایده‌ای ندارد.

خلاصه راهکارها:
1-انحصارگرایی در نهادهای دینی باید از بین برود و فرصت‌های تبلیغ دین به همه اشخاص و سلایق معتقد به دین داده شود.
2-میدان دادن به پوپولیسم در تبلیغات دینی و میدان دادن به مداحان و مبلغینی که شور بیشتر به‌جای شعور بیشتر ایجاد می‌کنند، باید کنار گذارده شود.
3- مبلغین باید نگاه حق مطلق به قرائت ایرانیان از دین اسلام را کنار گذارند و برای مذاهب یا ادیان دیگر هم بخشی از حق را قائل شوند.
4- در سیاست‌گذاری تبلیغ، در برخورد با فِرق یا ادیان غیر از شیعه یا اسلام، اولویت اول حفظ دین یا مذهب خود فرد باید باشد و سپس شیعه نمودن وی مدنظر باشد.
5-برای فهم درست قرآن و دین متناسب بازمان حال، باید از علومی مانند هرمنوتیک و مردم شناسی (احصای فرهنگ زمان نزول) استفاده نمود که مفسرین ما کمتر از آن اطلاع دارند.
6-باید یک‌نهاد فقهی یا شورای فقهی ایجاد شود که صدور فتاوا نتیجه کار تخصصی در حوزه‌های مختلف باشد و متکی به یک فرد نباشد و از تشتت آرا کاسته شود.
7-نظارت، بررسی صلاحیت و بازآموزی مبلغین توسط نهادهای تبلیغی باید به‌صورت دائم و مستمر باشد.
8- مسئولانِ نهادهای تبلیغ باید از تجربیات سایر ادیان برای تبلیغ دین استفاده کنند.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

قانون شکنی
آیه شریفه : إِنَّمَا ﭐلسَّبِيلُ عَلَى ﭐلَّذِينَ يَظْلِمُونَ ﭐلنَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي ﭐلْأَرْضِ بِغَيْرِ ﭐلْحَقِّ أُوْلَـٰئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ  (سوره مبارکه شوری ، آیه 42)ترجمه : گناه بر کساني است که به مردم ظلم مي‏کنند ، و بدون داشتن بهانه‏اي و حقي مي‏خواهند در زمين فساد و ظلم کنند ، آنان عذابي دردناک دارند. روایت : قال علی( ع ): من تعدی الحق ، ضاق مذهبه.  (بحار الانوار ، ج 77 ، ص 211 )ترجمه : امام علی(ع) مي‌فرمايد: هر کس از حق (قانون) تجاوز کند ، در تنگنا گرفتار می آید.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید