تعریف شما از افراطگرایی در تشیع چیست؟ و چه شاخصها و عللی را برای آن مدنظر دارید؟
متأسفانه تکلیف جامعه باارزشهای اصیل شیعه بهصورت جدی روشن نشده و این اصول بهدرستی شناختهنشده است. فرض کنید در موضوعی یک فقیه فتوا دهد، نکته این است که چندین فقیه وجود دارند و هرکدام فتوای مخصوص به خود رادارند. سؤال این است که چه کسی گفته است که فتوای الف، ارزش اصیل شیعه است؟ بنابراین بحث جدی این است که تکلیف جامعه دقیقاً روشن نشده است که ارزش اصیل چیست؟ یک فرد نوعی ممکن است که فکر کند که ارزش اصیل، ارزش الف است و تا انتها هم باهمان رأی پیش رود! اتفاقاً همین مسئله، خودش انحراف است یعنی بخشی از انحرافات، از کسانی نشأت میگیرد که میخواهند از ارزشهای اصیل دفاع کنند ولی چون نمیدانند که ارزش اصیل چیست، باوجود تلاش مخلصانه راه بهجایی نمیبرند.
موضوع مهم این است که در ابتدا باید اسلام و شیعه را بهدرستی شناخت. یک اسلامشناس باید توجه جدی بهکل قرآن داشته باشد. آقای طباطبایی میگویند که متأسفانه در حال حاضر میتوان در علوم اسلامی بدون اینکه دست به جلد قرآن برده شود، مجتهد شد و اصلاً بخشی از ارزشها اینطور شکلگرفته است. لذا یک اسلامشناس باید بر کل قرآن مسلط باشد، آن را خوانده و فهم کند و حضور ذهن داشته باشد، این موضوع باید در مورد احادیث و سیره اهلبیت(ع) هم درست باشد.
متأسفانه قرآن در جامعه و بین اندیشمندان و طلاب در مهجوریت به سر میبرد. کمتر طلبه یا دانشجویی است که قرآن، صحیفه یا نهجالبلاغه را بهطور کامل مسلط باشد. وقتی در مورد قرآن وضع اینطور باشد بهطور طبیعی وضع کتابهای دیگر و سیره پیامبر(ص) هم روشن است. امام علی(ع) میفرمایند: « وَ الرَّدُّ اِلي الرَّسُولِ الأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الجَامِعَه غَيرِ المُغَرِّقَه » یعنی باید به سنت جامع پیامبر(ص) چنگ زد. سؤال مهم این است که آیا کتابی هست که سنت پیامبر(ص) را در آن جمع کرده باشند تا اساساً نوبت این شود که از این سنت، آن وجه جامع را استخراج کنند؟ درواقع هنوز کار شناخت اسلام و تشیع بهدرستی تحقق پیدا نکرده است.
درمجموع چون اسلامشناس وجود ندارد، مشخص نیست که افراطوتفریط چیست؟ لذا خیلی از کسانی که میگویند درجایی افراطگرایی صورت گرفته است، چهبسا خود درجایی افراطگرا باشند. در طول 40 سالی که از انقلاب میگذرد، بارها اتفاق افتاده است که عدهای به خانه افراد یورش بردهاند که مصداق افراطگرایی است! افراطگرایی فقط کار داعش نیست. اگر کشوری قانون دارد، نهایتاً مجازات فرد این است که باید اعدام شود، چه معنا دارد که عدهای به خانه او یورش برند؟
در تاریخ اسلام آمده است که یکی از سپاهیان پیامبر(ص) درجایی کشتار راه انداخته بود و ایشان امام علی(ع) را به آنجا میفرستند که دیه آسیب دیدگان را پرداخت کنند. حضرت علی(ع) رفتند و دیه کشتهها، مجروحین، ترس زنها، گریه بچهها، افساری که بر گردن حیوانات بود، ظرفهای شکسته شده سگها و ... را دادند. بنابراین قوانین اسلام، بهترین قانون برای حقوق بشر است. حال اگر افراد مطلع باشند که گریه بچهها هم دیه دارد، آیا میتوانند در هرجایی شلوغ کنند و باعث گریه بچهها و ترس زنها شوند؟ اگر با این تعریف نگاه کنید، خیلی چیزها، افراطگرایی محسوب خواهد شد.
نگاه سلیقهای به ارزشها نیز یک مشکل بزرگ است. هرکسی که در هر وضعیتی هست، فرد جلوتر از او افراطی و فرد عقبتر از او تفریطی است. لذا کسی که خیلی تند است، میگوید من تند نیستم چون خود را با تندتر از خود مقایسه میکند. باید بررسی نمود که دین در هر بخش چه میگوید؟ تا زمانی که این موضوع روشن نشود، نمیتوان افراطوتفریط را تعریف کرد.
بهطور مثال در موضوع قرب به خدا و عبادت و نمازخواندن، لزوماً عبادت زیاد یا کم، افراطوتفریط محسوب نمیشود. اگر درجایی نماز شکسته شود و جآنیک بچه نجات داده شود، قرب به خداست. در جای دیگر اگر نماز سریع خوانده شود، قرب به خداست. خیلی وقتها هم اگر نماز را طولانی و مفصل بهجا آورید، به معنای قرب به خداست. قرآن میگوید «فَوَيلٌ لِلْمُصَلِّينَ» یعنی وای بر نمازخوانها! پس نمازخواندن، ارزش نیست. باید دید که چرا قرآن میگوید وای بر نمازخوانها و مشکل آنها چیست؟ قرآن میفرماید: «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِينَ هُمْ يرَاءُونَ وَ يمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» بنابراین برای تعریف درست افراطوتفریط، باید یک اسلامشناسی جامع و دقیق داشت. یکی از جاهایی که حتماً باید به سراغ شورا رفت، در اسلامشناسی است و باید شورایی تشکیل شود که از دقیقترین و مطلعترین افراد برخوردار باشد. چون در فهم اسلام شاید درجایی در کنار 5 فقیه، نیاز به 5 پزشک یا 5 تاریخدان هم باشد. ممکن است کسی بیان کند که در موضوعاتی نیاز به جغرافیدان، روانشناس و جامعهشناس هم هست. بنابراین تا روشن نشود که ارزشها چه هستند، مشکل افراطوتفریط حل نخواهد شد. بنابراین افراد مختلف چیزی را که به تفسیر خود فهمیدهاند، افراطوتفریط میدانند. اگر کسی یک گام جلوتر از آنها باشد، میگویند افراطی است درحالیکه ممکن است در آنجا، خودش اهل تفریط باشد.
پس تعریفی از افراطیگری در تشیع ندارید و آن را وابسته به اسلامشناسی دقیق و جامع میدانید؟ مگر اینگونه اسلامشناسان در جامعه وجود ندارند؟
امام خمینی در صحیفه خود میفرمایند که کسی که علوم عقلی اسلام را خوانده است، بخشی از اسلام را خوانده است و اسلام-شناس نیست. همچنین کسی که تاریخ اسلام را میداند، او هم اسلامشناس نیست و تنها بخشی از اسلام را میداند. حتی ایشان میگوید که فقها هم اسلامشناس نیستند و فقط بخشی از اسلام را میدانند. در انتها میفرمایند که علی بن ابیطالب(ع) اسلامشناس است. یعنی کسی که میخواهد اسلامشناس باشد باید بر بام اسلام نشیند که از همهجا مطلع باشد. کسی که یکطرف کوه ایستاده و فقط اطراف خود را میبیند، اسلامشناس نیست و کل اسلام را نمیبیند. تازه اگر انسان به همه اینها مسلط باشد، گاهی اوقات 1/3 یا 1/10 کل اسلام را میبیند. باید شورای شناوری شکل گیرد که در شرایط متفاوت با تعداد افراد متفاوت شکل گیرد و ارزشهای اصیل شیعی را تشخیص دهد.
برای مقابله با افراطگرایی در شیعه باید چه اندیشههایی ترویج و از رواج چه باورهایی جلوگیری کرد؟
همینکه اسلام بهصورت دقیق شناخته شود و بعد هم راهکار تربیت نیرو هم ایجاد شود. اینطور نباشد که افراد فکر کنند فقط آنچه خودشان تصور میکنند، اسلام است و اندیشه بقیه افراد از اسلام نیست. طبیعی است که زمانی که علم برای فردی خیلی مهم است، اگر کار غیرعلمی صورت گیرد، آن کار را غلط میداند. همچنین برای کسی که کار غیرعلمی خیلی مهم است، کار علمی غلط پنداشته میشود. درحالیکه باید از هر دو جایگاه به مسائل نگاه کرد. باید دید رابطه اسلام و علوم جدید مانند علوم مهندسی چگونه است؟ البته این به آن معنا نیست که دائماً به سراغ آیه و روایات روید. به تعبیر شهید مطهری، آن مقداری که اسلام حل مسائل را به عقل بشر واگذار کرده است، بیشتر از آن است که به عهده وحی گذاشته است. یعنی خود اسلام گفته است که بخشهای زیادی را خود بشر باعقل خود درست کند. در حال حاضر بحث این است که آن بخشی که به عقل بشر واگذارشده است، کدام است و اصلاً این رویکرد، درست است یا غلط؟ برای انجام این بحث نیاز به شوراست و یک نفر نمیتواند از عهده آن برآید. هر فردی ممکن است در موضوعی رجوع به آیه و روایات را لازم داند یا در موضوعی لازم نداند! باید همه نظرات تجمیع شود.
در حالت شورایی هم مطمئناً اختلافاتی وجود خواهد داشت و هر فرد در نظر خود، پافشاری خواهد کرد.
بله! ولی باید همه حرفها زده شود و اشکالات به حداقل رسد. اینکه یک نفر چند آیه و روایت را ملاحظه کند و تکلیف را روشن نماید، درست نیست.
بههرحال یک نفر اخباری است و دیگری اصولی است و هر دو ادعا میکنند که پیرو تشیع اصیل هستند. یا اینکه یکی پیرو شیخیه است و دیگری نام خود را پیرو مکتب تفکیک میگذارد و همه هم ادعای پیروی از شیعه اثناعشری رادارند. آنگاه میبینید که دو فتوا دارید که یک شخصیت میگوید قمه نزنید و دیگری میگوید قمه زدن اشکالی ندارد! حال سؤال این است که کدام افراطی است و کدام تفریطی؟ واقعاً تشیع اصیل کدام است؟ زدن یا نزدن؟ در اینجا شاید بد نباشد که اشارهای به دیدگاه آقای طباطبایی شود؛ ایشان دیدگاهی دارند که مغفول است و شاید بهترین دیدگاه بین متفکرین کشور باشد. ایشان در کتابی که مباحث ایشان با هانری کربن در آن آمده است، میفرمایند محال است که دو نفر مثل همفکر کنند! و انسانها ازلحاظ نظری خیلی باهم متفاوت هستند. اما ایشان میگوید ازلحاظ عملی، نظر قرآن و اسلام این است که به هیچ قیمتی اختلاف نشود و باید جلوی اختلاف را به هر قیمتی گرفت. یعنی علیرغم تفاوت در نظر، باید در سطح جامعه سعی بر این باشد که اختلاف نباشد. در تاریخ اسلام بهترین نمونه قابلارائه، سیره امام علی(ع) است. ایشان نقدهایی به خلفا داشتند و اشکال هم میکردند ولی هیچگاه به دنبال به وجود آوردن اختلاف در عمل نبودند.
در موردبحث تربیت نیرو هم باید دید که چه کسانی میخواهند کار تربیت را انجام دهند؟ و مربیهای تربیتی و اساتید کشور، چقدر به این کار عالم هستند؟ مثلاً در رشته شیعه شناسی، استاد درس اختصاصات فقه شیعه نباید از فقه اهل سنت بیاطلاع باشد. او باید بر بام فقه جهان اسلام نشسته باشد تا توانایی این ادعا را داشته باشد که یک مبحث، جزء اختصاصات فقه شیعه است و در فقه بقیه مذاهب نیست. وقتی فرد حتی فقه شیعه را هم درست ندیده است، چه انتظاری از او میتوان داشت؟ مثلاً فقیهانی از شیعه هستند که میگویند با دستبسته نمازخواندن، اشکالی ندارد ولی این را کسی نمیداند.
راهکار حضرتعالی برای تقویت ارزشهای اصیل شیعی و پالایش جامعه شیعی از تفکر افراطی چیست؟
در ابتدا باید فهمید که نظر تشیع اصیل چیست؟ فتوا برای عمل خیلی عالی است ولی سؤال این است که اگرچند فتوا باشد که نمیشود چند اسلام داشت؟ در تاریخ تشیع فردی گفته است که نماز جمعه حرام است و دیگری آن را واجب دانسته است. فتوای دیگری هم هست که میگوید، مخیر هستید! اینکه بهطور قطعی گفته شود که نظر اسلام این است، درست نیست. بسیاری از مصیبتها از همینجاست. شهید مطهری میگویند و الله من میترسم زیانی که اسلام از امربهمعروفها و نهیازمنکرهای غلط دیده، بیش از زیانی باشد که از ترک امربهمعروف و نهیازمنکر دیده است. لذا گفتهاند که در امربهمعروف باید معروف را شناخت.
یکی از دوستان میگفت که یکی از صوفیان قم در حرم نماز میخواند و مهر هم نگذاشته بود! آنها برای امربهمعروف، به او گفتهاند که چرا مهر نگذاشتی؟ او هم پاسخ داده بود که امام خمینی در رساله خود میگویند که نمازخواندن روی سنگ اشکالی ندارد! یکی از دوستان هم که در دستگاه قضا کار میکردند، میگفتند که درگذشته به یکی از مسئولین قضایی گفته بودند که برخی از قضات شما ریشتراش هستند و ریشتراشی هم حرام است و درنتیجه آنها فاسق هستند! سؤال این است که چرا استخدامشدهاند؟ آن مسئول گفته بود که فتوای یک فقیه این است که این کار اشکالی ندارد و شاید این قاضی از او تقلید میکند! جمعبندی حرفهای کسی مثل مقدس اردبیلی هم این است که بخشی از موها، دستها و پاهای زنها اگر باز باشد، اشکالی ندارد! بههرحال او یک فقیه شیعی و پذیرفتهشده است که چنین نظری دارد. اگر در جامعهای قانون حجاب تصویب شد، عیبی ندارد ولی باید دید که آیا این قانون اسلام است؟ در طول تحولات تاریخی دیده میشود که گاهی فتوایی در دورهای شهرت داشته و در دورهای تبدیل به چیز دیگری شده است. قبل از اینکه جلوی افراطگرایی با این عنوان که باید تشیع اصیل اجرا شود، گرفته شود، باید در موردنظر اسلام در حوزه موردنظر به یک اطمینان و اتفاق رسید. البته چون باید در جامعه یک قانونی حاکم باشد، اشکال ندارد که فعلاً به فتوای آقای الف یا آقای ب عمل شود، ولی دلیلی ندارد که این فتوا عین اسلام باشد.
اتفاقاً از همینجا که کسی گفت که اسلام را میشناسد، افراطگرایی شروع میشود. البته برای نیاز جامعه به امنیت اشکالی ندارد که قانون تعریف شود، اما اگر کسی گفت که نظر من عین تشیع است، در مقابل دیدگاهی که او دارد، یک نفر هم میگوید که این اسلام نیست! چه دلیلی هست که دیدگاه اول درست باشد؟ ولی اگر قانون باشد، عیبی ندارد.
چگونه میتوان از توطئههای دشمنان نظام شیعی در ترویج افراطگرایی ممانعت کرد؟
اگر در حاکمیت یک خوانش خاص را بهعنوان اسلام و دین در نظر گرفتند، ضمن اینکه پایههای این تفکر از جهات مختلف ویران است و همین را بهعنوان اسلام و تشیع به مردم نشان دادهاید، افراطگرایی را ترویج کردهاید. نکته جالب این است که اگر به سراغ اندیشههای شهید مطهری یا حتی امام روید، میبینید که با بخشهایی از قرائت موجود در جامعه از شیعه، اختلاف دارد.
البته اقدامات لازم در حوزه امنیت جامعه باید انجام شود ولی در حوزه فکری، باید فضا کاملاً آزاد باشد و بحث جدی شود. چون بههرحال قرآنی میفرماید : «فَمَنْ شَاءَ فَلْيؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيكْفُرْ».
واقعیت این است که مطالعه پژوهشگران کشور در خیلی از حوزهها بسیار ناقص است. حتی در بخشهایی که خیلی در آن کارشده، گاهی روایات خیلی نزدیک، دیده نشده است. مثلاً از امام صادق(ع) میپرسند که آیا پیامبر(ص) این کار را میکردند؟ میفرمایند: بله. میپرسند آیا سنت است؟ میفرمایند خیر! جالب است که در منابع شیعی روایتی از امام صادق(ع) هست که میفرماید همهکارهای پیامبر(ص)، سنت نیست. اگر یک کار پیامبر(ص) از سنت خارج شد، پس ممکن است از این کارها موارد بیشتری هم باشد! پس باید دید که کدامیک از کارهای پیامبر(ص) سنت بوده و کدامیک نبوده است؟ انجام این کار فرصت و تلاش زیادی میخواهد.
نهادهای دینی بهویژه روحانیت و حوزه علمیه چه جایگاهی در توجه به اصول اصلی و پالایش نظام معرفتی شیعه دارند و چگونه میتوانند اثرگذار باشند؟
این 40 سال گذشته فرصت طلایی برای حوزه بوده است. از متفکرینی که میتوانند در این قسمت الگو باشند، میتوان امام موسی صدر، شهید بهشتی و شهید سید محمدباقر صدر را نام برد. متأسفانه شهید بهشتی در کشور، بیشتر بهعنوآنیک مسئول دستگاه قضا شناخته میشود ولی شهید بهشتی یک متفکر بود. ایشان برنامه داشتند و کارکرده بودند. شهید محمدباقر صدر تفاوتهایی با دو نفر دیگر داشت ولی جالب است که امام موسی صدر و شهید بهشتی هم بحث بودند و مدتی هم امام موسی و محمدباقر صدر هم بحث بودند و درواقع به یک معنا، هر سه باهم رابطه داشتهاند. سیره و روش آنها میتواند کمک خوبی باشد.
وصیتنامه یا مقالهای از علامه شعرانی هست که آقای علامه حسنزاده در کتاب «ارباب معرفت» آوردهاند. در آنجا میگویند که یکی از سختترین علمها، علم فقه است و برای علم فقه، مجموعه ویژگیهایی را ذکر میکنند که باید با توجه به آنها، فقه را تدوین کرد. البته بازهم دیدگاه یک فرد در اینجا محور میشود. یعنی حتی آقای شعرانی هم که شخصیت کمنظیری هستند بالأخره یک فرد هستند ولی بههرحال میتوان از نظرات ایشان استفاده نمود.
اخیراً یک امامجمعه گفته است که تماشای ورزشکاران خانم از رادیو و تلویزیون حرام است. امام در پاسخ دو نامهای که آقای فردوسی پور و آقای محمد هاشمی به ایشان در دو سال آخر عمرشان نوشتند و همین مسئله را پرسیده بودند، فرموده بودند که این کار اشکالی ندارد. در حال حاضر این نامه به کنار گذاشتهشده و دوباره دعواها به قبل از امام رسیده است. یعنی آنیک گامی هم که امام پیش برده بود، همان هم عمل نشده است. همچنین امام در نامهای که در جواب آقای خامنهای دادند، گفتند که آقایان میگویند برخی از کتابهای فقهی تعطیل میشود، فرضاً که تعطیل شود ... یعنی در نظر ایشان اگر عدهای از کتابهای فقهی تعطیل شود، هیچ اشکالی ندارد. امام حتی به ایشان خطاب میکند که مطالبِ بالاتر از این هم هست که فعلاً مزاحم نمیشوم!
سؤال این است که راجع به خود همین موضوعات چقدر بحث شده است؟ البته منظور این نیست که این رأی امام بلافاصله اجرا شود ولی حداقل، بحث کردن در این موضوعات باید مجاز باشد.
در صورت ادامه روال فعلی چشمانداز وضعیت افراطگرایی در میان شیعیان را در بازه زمانی 10 ساله چطور ارزیابی میکنید؟
قطعاً اگر وارد تربیت علمی دقیق نشوید، طبیعی است که از همانجاهایی که اتفاقاً هیچ احتمال افراطگرایی نمیدهید، افراطگرایی بیرون میآید. هرچه اندیشه یک شخصیت گسترده شود خیلی دقیقتر صحبت میکند. اگر بنا شد که فرد با چند کلمه یادگرفتن، تصمیم گرفته و عمل نماید و فتوا صادر کند، طبیعی است که از هر گوشه آن افراطگرایی درز میکند. مثلاً یکی از دلایلی که در حنابله، جریان سلفی تند شکل گرفت، این بود که در بین آنها جریان تقلید، خیلی جدی نیست و الا خود جریان تقلید در شیعه میتواند جلوی خیلی چیزها را گیرد. البته اگر این تقلید، همان چیزی باشد که مرحوم مطهری میگوید که باید کاری شود که فقط یک توضیح المسائل در دست همه شیعیان قرار گیرد و این توضیح المسائل بهصورت شورایی تولید شود.
خلاصه راهکارها:
برای جلوگیری از افراطوتفریط، باید در ابتدا ارزشها و احکام اصیل شیعی مشخص شود و اسلام بهدرستی شناخته شود.
طلاب حوزه علمیه باید آموزش و فهم قرآن و سیره اهلبیت را در اولویت قرار دهند.
کتابی تهیه شود که مجموعه سنتهای پیامبر(ص) را بهطور کامل دارا باشد.
باید از نگاه سلیقهای به ارزشها و مفاهیم شیعی جلوگیری شود.
برای اسلامشناسی باید شورایی شناور و متشکل از بهترین اندیشمندان تشکیل شود. در این شورا باید علاوه بر فقها و متخصصین علوم دینی از متخصصین علوم غیردینی نیز حضورداشته باشند.
اسلامشناسان واقعی باید طوری تربیت شوند که در همه ابعاد علوم عقلی، سنت و سیره، تاریخ اسلام و ... مسلط باشند تا درنتیجه از نگاههای افراطی و یکسویه ایمن باشند.
ازلحاظ نظری باید اجازه داده شود که اختلافات در جامعه وجود داشته باشد ولی ازلحاظ عملی باید از اختلاف جلوگیری نمود.
به نظرات فقهایی که فتواهای وحدت زا دارند، توجه شود.
هیچ فقیه یا اندیشمندی نباید فتوا یا نظر خود را عین اسلام تصور نماید و همیشه جا برای تکمیل و اصلاح باز باشد.
حاکمیت نباید یک دیدگاه یا تفسیر خاص از اسلام را قطعی و رسمی تلقی نماید بلکه باید سعی کند جا برای اصلاح و ارائه تفاسیر جدید همیشه باز باشد.
از افراط در رجوع به قرآن برای حل مسائل مختلف باید جلوگیری کرد چون به تعبیر شهید مطهری، حجم مسائلی که خداوند به عقل انسان محول کرده است بیشتر از آن چیزی است که از طریق وحی فرستاده است.