سؤال ابتدایی ما در رابطه با این است که علل و عوامل بروز اختلال در پاسخگویی به شبهات دینی چه مواردی است و به نظر شما مهمترین عامل چیست؟
من فکر میکنم اصلیترین نکته این است که هنوز متصدیان کار، خودشان را به نحوی از این وظیفه تبرئه میکنند. یعنی کسی که پاسخگویی بر عهدهی او است و جزء وظایف و کار ویژهی اش است که مشخصاً منظور من حوزه است، شانه خالی میکند . حوزه نهتنها در بخش شبهات بلکه در بخشهای دیگر هم اینچنین است. مثلاً تا چند سال پیش، وقتی کسی در بخش مشاوره به حوزه مراجعه میکرد و میگفت شما متصدی مشاورهی دینی هستید و شما باید فضاهای اینچنینی را در حوزهی خانواده و همچنین در حوزهی مشاورههای دینی از انواع مختلف آن پوشش دهید، اولین حرفی که حوزه میگفت این بود که من نمیتوانم مجوز بدهم. یعنی بهجای اینکه به دنبال این برود که با دستگاههایی مثل بهزیستی و یا سازمان تبلیغات و جاهای دیگر تعامل کند و بگوید که حق اعطای مجوز را باید در این حوزهها انحصاراً به من بدهید، به آنها میگفت که ما نمیخواهیم مجوز بدهیم و با زبان بیزبانی میگفت که این حق را از ما سلب کنید تا ما بیدردسر همان درسومشق همیشگی را داشته باشیم. در حوزهی شبهات هم همینطور است، یعنی حوزه بهجای اینکه به بقیهی مراکز بگوید که من متصدی پاسخگویی به شبهات دینی - عقیدتی هستم و به نیروهای خودش بگوید که در این حوزه صاحب تخصص شوید و من شما را به عنوان هیئت علمی، یا پژوهشگر و یا کارشناس استخدام و تأمین میکنم و شما هم با خیال راحت و با فراغ بال شبهات را احصاء و کارشناسی و پاسخهای متقن شبهات را پیدا کنید، شانه خالی کرده، به همان رسمی که در کارهای دیگر انجام داده است.
بنابراین تا زمانی که حوزه نپذیرد که جزئی از وظایف او پاسخگویی است و حاضر نیست سازوکاری برای آن ارائه و نیروها را بسیج و ساماندهی درستی بکند، به این معنا است که حوزه دغدغهمند این فضا و شبهات نیست. حوزهای که خودش را متکفل فقه و اصول سنتی بداند و در حوزهی فلسفه ورود پیدا نکند، در حوزهی روانشناسی و جامعهشناسی ورود نکند و در مدیریت ورود نکند و اگر کسی هم بخواهد به آن سمتها برود، با آنها برخورد کند، چنین حوزهای نمیتواند در حوزهی شبهه و پاسخگویی به شبهات دغدغهمند باشد.
در این موضوع فرافکنی وجود دارد، یعنی ترجیح میدهند حتی چیزهایی که به عهدهی خودشان است را به ارگانهایی بدهند که در آنجا اصلاً تولید نیروی انسانی درستی نشده است. کاری که برای حوزه است را به کسی دیگر بدهند و خودش دستان خودش را قطع کند و بگوید که این مجوز را به من ندهید و اینطوری خیال من راحتتر است و مسئولیت کمتری دارم. به تعبیر مقام معظم رهبری جنّتمکانی هوای خودش را بکشد، دامن خودش را جمع کند و بگوید کار من همین صبّحکم الله و... است.
حضرتعالی فارغ از این مهمترین علل و عوامل، عوامل دیگری را هم در زمینهی همین بروز اختلال در روند پاسخگویی به شبهات در ذهن دارید؟
به نظر من اصلیترین مورد همین نداشتن دغدغه است، چون وقتی افراد باور کنند که جزئی از کار آنها و وظیفهی آنها است، تکلیفمدارانه میآیند و امکانات و نیروی انسانی که وجود دارد را به کار میبندند.
عوامل دیگری هم وجود دارد، یکی اینکه این بحث، بحث سادهای نیست، حوزهی تخصصی است و مباحث آن حتماً باید مجزای از یکدیگر مطرح شود و در مورد آنها کار شود و خصوصاً که الآن دیگر چیزی به نام حصارهای جغرافیایی وجود ندارد که یک جوابی داده بشود و مثلاً در حوزهی افرادی که معتقدند بماند. این جواب ما باید یک جوابی باشد که برای دهکدهی جهانی استاندارد باشد، یعنی امروز مثلاً مخاطب پاسخ به شبههای در مورد حجاب، در مورد ارتداد، در مورد ارث و ... فقط کسی نیست که الآن در فضای تعبّد و به عنوان یک فرد مذهبی بشنود، بلکه این جواب باید هم او را در آن فضا قانع کند و هم به قدری استوار، منطقی و محکم باشد که در تمام فضاهایی که در این دهکدهی جهانی، این جواب به سرعت نشر پیدا میکند، هر کسی آن را بشنود و احساس کند که یک جواب منطقی، عاقلانه، دقیق و عالمانه است، یعنی استاندارد در حوزهی جهانی باشد. این کار چون کار سختی است، پس عدهای به این جهت به سمت پاسخ دریافت کردن نمیآیند.
البته پاسخ دهنده به حوزهی شبهات هم باید صاحب مبنا باشد. شما نمیتوانید در حوزهی شبهات مثل احکام رفتار کنید و بگویید مقلدین آقای فلانی چتر بردارند، مقلدین آقای فلانی از اتوبوس پیاده شوند و مقلدین آقای فلانی اینطور و آنطور کنند و مثل داستان احکام و مناسک نیست که تفکیکاً هر کسی یک چیزی بگوید. این، یک شبهه است و باید یک جواب داده شود. بنابراین باید در بخش مبانی یک اتفاقی بیافتد که ما بدانیم که بالأخره مشی ما مثلاً بر اساس مبانی مرحوم امام(ره) یا مقام معظم رهبری است و بر آن اساس پیش برویم. دائم نگوییم که با این مبنا این جواب میشود و با آن مبنا هم این جواب میشود و در نهایت هم 20 جواب داده شده است که گاهی اوقات هم میتواند قابلجمع نباشد. این هم یک آفت است که در این فضا عدهی زیادی نیستند که این توانمندی را دارند، یعنی با مبانی آشنا باشند و صاحب مبنا باشند.
مطلب دیگر اینکه حداقل در سالهای ابتدایی دائماً باید برای آن هزینه کند، یعنی بودجه و تشکیلاتی داشته باشد، یک نیروی انسانی زبدهای داشته باشد. این نگاه هم وجود ندارد. غالباً فکر میکنند استفاده از منابع حوزوی و منابع مالی حوزوی یا بعضی از بودجههای دولتی باید به سبک کارهای فرهنگی و روبنایی انجام شود. الآن شما به سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات و یا وزارت ارشاد مراجعه کنید و به جاهایی که منابعی دارند، بگویید که میخواهید در بحث شبهات کاری کنید، خیلی به شما کمک نمیکنند، ولی اگر بگویید که میخواهیم شهر را پوسترباران و بنرباران کنیم، خیلی راحتتر قبول میکنند، یعنی کارهای ویترینی را بیشتر از کارهای زیربنای عمیقی میپسندند که اتفاقاً اگر آن قسمت تصحیح شود خیلی از این امورات فرهنگی و ناهنجاریهایی که وجود دارد، اصلاح میشود.
اعتقاد من این است که اینها حداقل جزء علل ناقصهی این بخش هستند که تا کنون اتفاق نیافتاده است و هم فضاهای مالی خیلی حمایت نکردهاند و ارگانها و اشخاص به قدری که در فضای سنتی گذشته حاضر بودند پای کار بیایند، در این بخشها چون هنوز ضرورتی برای آنها خیلی احراز نشده است، کمک نمیکنند.
در بخش فرآیند پاسخگویی باید یک نهاد به عنوان نهاد یا یک تشکیلات متکفل این کار پای کار بیاید که شفافیت بیشتری باشد و اصول محکمتری در بحث پاسخگویی باشد و بههرحال به شکلی نباشد که اختلافات در نوع فرآیند رسیدن به پاسخ هم خودش معضلی شود و دامنگیر شود. یعنی خودبهخود اگر چنانچه از دستگاههای مختلف و رویکردهای مختلف...، مثلاً یک دستگاهی رویکرد تبلیغی دارد و وارد کار میشود، دیگری رویکرد پژوهشی دارد و وارد کار میشود و دیگری کار دیگری دارد و این مسئله کار را سخت میکند و ممکن است خیلی دقیق نباشد.
عامل دیگر این است که محیطهایی که آن شبهات تولید میشود و قرار است به همان جا پاسخ داده شود، متفاوت است. گاهی یک سؤال مطرح میشود ولی چون سطح مخاطب متفاوت است و یا شرایط، شرایط گوناگونی است، ضرورتاً باید پاسخی هم که داده میشود منطبق با شرایط زمان و مکان و سطح مخاطب اتفاق بیافتد،. منظور من این است که مخاطب و شرایط و اوضاع و احوالی که در اطراف او هست و برداشتهایی که میشود و ملاحظاتی که میشود، مهم است. چون ما در این موارد فضاهای مصلحتی را هم داریم و به این شکل نیست که بدون نگاه به شرایط مخاطب، به عمق سؤال پاسخ داده شود.
گاهی اوقات هم بعضی پاسخها، پاسخهای عجولانهای است و هنوز به آن معنا در تنور است و پخته نشده، وارد جامعه میشود و خودش شبههزا است، یعنی به نظر من بعضی از پاسخگویی به شبهات، خودش مایهی سربرآوردن شبهات بیشتری میشود و این کار را بیشتر پیچیده میکند.
از طرف دیگر هم نیروی زیادی هم تربیت نشده است و واقعیت این است که حوزهای نیست که همه بتوانند ورود کنند. چیزی مثل مرکز رسیدگی به امور مساجد نیست که خیلیها بتوانند به آنجا بیایند و به عنوان امام جماعت باشند و یا مثلاً فضای حتی فرهیختهی عام نیست، این، یک کار اندیشمندانهی فوق تخصصی است که افراد باید حتماً تمرکز داشته باشند و در فضای شبهات به یک تسلط کاملی رسیده باشند و یک منظومهی فکری داشته باشند. وقتی شما این شرایط را در کنار هم میگذارید، شاید تعداد، تعداد زیادی نشوند، ولی افراد، افراد شاخصی هستند و باید در فضای خودشان کار کنند.
حتی اگر از منظر من نگاه کنید، باید با تک تک افرادی که صاحب تصمیم در کشور هستند، صحبت کرد و ای بسا همین کاری که شما میکنید باعث شود که این راه کمی هموارتر شود.
پیامدها و تبعات منفی اختلال در پاسخگویی به شبهات دینی برای جامعه چیست؟ و مشخصاً در زمینهی فرهنگی دینی این تبعات چیستند؟
قطعاً جامعه به دنبال این است که تعیین تکلیف کند، یعنی وقتی یک پاسخی ارائه می شود، یک استفادهی جامعه این است که از فضای فکری آشفته نجات پیدا کند و تکلیف خودش را بداند. دوم اینکه در فضای عملیاتی و زندگیشان و در تعاملشان با اجتماع پیاده شود. وقتی جواب داده نشود یا جواب گنگی داده شود، تکلیف مردم روشن نمی شود و یا چند جوابی و چند صدایی به وجود می آید که خیلی کار سخت و صعبی برای عوام و برای جامعه که تخصصی ندارند پیش خواهد آمد ، اگر بخواهم مثال بزنم مثل یک بیماری است که پادرد دارد، نزد تعدادی پزشک رفته است و یکی میگوید باید عمل کند، دیگری میگوید عمل نکند، دیگری میگوید استخوانش کج شده و دیگری میگوید اینطور و آنطور شده است و آن بیمار بیچاره در این وسط درد میکشد و تماشاچی اینها است. ولی اگر یک نفر این مباحث طلبگی را مدیریت کند و به یک نتیجه برسد و بر اساس همان تعیین تکلیف شود که اگر قرار شود عمل شود، شود، اگر قرار باشد با مداوای دیگری حل شود، حل شود و درد او تسکین پیدا کند و علاج شود.
الآن واقعاً در بعضی جاها با اینکه 100 جواب دادهشده است، ولی جواب دادهنشده است، یعنی حتی گاهی از زبان طلابی که در فضای سطح و حتی ابتدای درس خارج هستند، شنیده می شود و یا خودشان میگویند که در بعضی مسائل و شبهات عقیدتی جوابی برای خودشان نیافتند، هنوز خودشان قانع نشدهاند، یعنی نمیتوانند پاسخگوی دغدغهی شخصی خودشان برای فرزند و خانوادهی خودشان باشند، وقتی کسی در این فضا است، عملاً یک سرگردانی دارد، یک شبهجوابی شنیدهاند ولی آن شبهجواب، جواب نیست و در حقیقت سرابی است و رفع تشنگی و تحیّر نکرده است.
پس بزرگترین آفتش این است که این صداهای متنوعی که بایستی در فضای مباحثات طلبگی و تخصصی باشد ولی در فضای عمومی به یک صدا و به یک رأی و به یک جواب متقن و آرامبخش تبدیل شود، برعکس شده است. یعنی در فضای عمومی این چندصدایی اتفاق افتاده است که در فضایی است که آن بنده خدا صاحب تشخیص نیست.
جامعه میخواهد بهجایی برسد که آن جواب هم او را اقناع کند، هم به او آرامش بدهد و هم او در حوزهی کاریاش آن را به کار بگیرد و بنابراین در این فضا که میخواهد اقدامی بکند، معطل مانده است و گاهی اوقات از خیرش میگذرد، یعنی ممکن است بیاعتنایی کند و به هر دلیلی بیمبالاتی کند. بنابراین این هم خوب نیست، یعنی سرخوردگی در این حوزهها به وجود میآید و بعد هم ناامیدی از اینکه مرکز، مرجع و جایی برای پاسخگویی به اینها نیست.
خوب است کاری که بزرگان در فقه کردند که هر کسی سؤالی داشت به سراغ مرجع تقلید خودش میرفت و بر اساس مبانی او جوابش را دریافت میکرد و آن را به کار میبست. در حوزهی فروعات و فقهی که به تعبیر بزرگانی مثل امام(ره) که فقه اصغر بود، حالا در فقه اکبر، یعنی در حوزهی فکر، اندیشه و شبهات عقیدتی که فقه اکبر است، هم چنین کاری انجام بشود. یک جواب استانداردی داده شود که این بنده خدا بتواند زندگیاش را بر همان اساس بچیند و به پیش ببرد.
بنابراین درجا زدن یکی از آفتهایی است که به همینها برمیآید. یعنی ممکن است کسی چندین سال پشت در یک شبهه متوقف بماند و یا اصلاً به فضای لاابالیگری برود و برای او مهم نباشد.
ناامیدی از حوزه و جایگاه حوزویان در این قسمت به این است که بگویند جوابی ندارند و این، خیلی امر تلخی است. چون در مکتب اهل بیت(ع) که دستمان پر است، فقط استخراج نشده است. در عمق این دریا پر از گوهر است، ولی غواص کجا است؟ این، یک چیز قوی و متخصصی از نوع مستنبط و مجتهد میخواهد که آنها را درآورد.
در رابطه با پیامدها و تبعات اختلال در روند پاسخگویی به شبهات دینی در جامعه چه توضیحاتی دارید؟ یعنی اگر این مکانیزم پاسخگویی به شبهات دچار اختلال شود، چه پیامدها و تبعاتی برای جامعه دارد؟
مهمترین مورد این است که جامعه یا سرگردان میشود و یا سرخورده میشود. جامعهای که نتواند پاسخ دقیقی را از آنجایی که محل مراجعه است و مرجع اینها است دریافت کند، شاید به صورت ناخودآگاه متوجه پاسخهای دیگری شود که آنها از منبع اصیل خودش صادر نشده است. به همین دلیل سرگردانی در هنگام پاسخ ندادن و یا اختلال در پاسخگویی و سردرگمی در پاسخهای متناقض و متعارض به وجود میآید و انحراف هم یکی از تبعاتش میتواند باشد. یعنی کسانی در شیوهی جواب دادن جهت دهند و به گونهای رفتار کنند که خودش یک نوع غرضورزی در درون پاسخگویی باشد. من فکر میکنم شبهات از یک جهت شبیه به غرایز هستند. چون در فضای جسمانی و طبیعی، انسان باید نسبت به غرایزش پاسخگویی داشته باشد و شرع این را در یک چارچوبی معرفی میکند، مثلاً گرسنگی را باید به این شکل برطرف کرد و حلال این است و حرام این است و یا در بحث اطفای شهوات هم اینطور است. در بحث شبهات هم کار بیشباهت نیست. آنجا هم از این جهت به غریزه شبیه است که این شبهات میآید و مثل یک فضای کاملاً طبیعی وجود دارد. فکر است دیگر، فکر به جاهای مختلف مسافرت میکند و کنجکاوی میکند و فحص و بحث میکند و برای خودش طرح سؤال و طرح فرضیه میکند و پرسشگری میکند و اینها چیز بدی نیست و اینها چیزهایی است که در نهاد انسان است و اصلاً چون انسان سؤال کننده و پرسشگر است میتواند بعضی از معضلات را حل کند و بر خلاف موجودات دیگر درجا نزند. بنابراین اگر به غرایز پاسخ داده نشود چه اتفاقی میافتد؟ میتواند مثل یک آبی که پشت سدی قرار میگیرد، سدشکنی کند، میتواند سرگردان باشد و همینطور بچرخد تا اینکه به یک امر باطل یا لغوی تبدیل شود. شبهات گاهی اوقات مثل سد میشود، یعنی پشت دیوارهی فکری جامعه جمع میشود و در عین حال که ما فکر میکنیم به آنها بیاعتنا هستیم آنها روزنههایی پیدا میکنند و از جاهای دیگر جوابهایی میگیرند و منحرف میشوند و آن انحرافات فکری، تبدیل به انحرافات عملی و رفتاری میشود. تبدیل به بعضی از نارساییها و ناهنجاریهایی میشود، اینکه از ابتدا در مقام پاسخگویی باشیم و یا حتی قبل از آنکه شبهه بیاید و مبتلا کند، کار را آسانتر میکند، چون وقتی مبتلا شدند دیگر باید به فکر مداوا و نه پیشگیری بود.
بدباوری و اصل باورها و عقیدهها هم باز خودش یکی از تبعات منفی است. یعنی وقتی احساس کنند که هیچ جواب درستی نمیگیرند، آن زمان فقط نسبت به آن شبهه احساس بدی پیدا نمیکنند، بلکه نسبت به اصل این داستان دچار مشکل میشوند. فرض کنید، کسی که در جزئیترین فرعیات فقهی مثل ارتداد و یا تبعیض جنسیتی و یا چیزی شبیه به این، دچار شبهه میشود، فقط در آنجا متوقف نمیشود، وقتی ببیند که در آنجا جوابی نگرفت، کم کم به آن اصل برمیگردد. یعنی ممکن است در درازمدت او در اصل دین دچار تردید و دچار بدباوری شود و حتی دچار دشمنی شود.
در یک کلمه سرگردانی مخاطب را به دنبال دارد و متأسفانه میتواند این باور را به وجود بیاورد که؛ نکند دستشان خالی است و نکند اسلام در حوزهی کاربرد آنچنان که باید پاسخی نسبت به بعضی از مسائل ندارد؟ خصوصاً اموراتی مثل اینکه کسی بگوید چالههای فضایی نور را میبلعند و از آن طرف هم شما میگویید «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». این نوری که شما تا کنون به عنوان «لا غالب له» از آن نام میبردید، الآن مغلوب چالهی فضایی میشود. این، یک بحثی است که کارشناسی میخواهد، هم باید به نجوم مسلط باشید، هم باید به فضاهای فیزیکی و بحث نور و ماهیت نور مسلط باشید و از آن طرف هم باید به علوم قرآنی و تحصیلی مجهز باشد و باید به کلام مجهز باشید. اگر کسی این مهندسی علمی و معرفتی را از جایی دریافت نکند... قطعاً این مباحث در رسائل و مکاسب که نیست. اینها چیزهایی است که در حوزهی خودش باید به شکل درست تربیت شود و دانش آن را فرابگیرند و بعد عرضه کنند. اگر کسی این را مطرح کرد و جوابی هم نگرفت، نمیگویم که تمام عقیدهاش را از دست میدهد، ولی حداقل مردّد میشود و ممکن است کسی بعد از مدتی در همین فضای تردید مابقی عمرش را نماز بخواند و عبادت کند و از آن قطع و یقین فاصله بگیرد. خصوصاً کسانی که خودبهخود یک ذهن جستجوگری دارند و میخواهند برای تمام سؤالات جواب پیدا کنند. این را قرآن به ما اجازه داده است. خود قرآن مالامال از «یسئلونک و قل و قال» است. اینها همه صحبتهای علمی است که از تو میپرسند و تو هم جواب بده «عن الانفال، عن الروح» میپرسند و تو هم جواب بده. بنابراین سرگردانی و یا خدایی ناکرده تردید در عقاید آفت بزرگی است که اگر ما به این مقوله بیاعتنا باشیم میتواند اتفاق بیافتد.
بر اساس روند فعلی حضرتعالی آیندهی شبهات دینی در جامعه و پاسخ به آنها را چطور ارزیابی میکنید؟
جواب دادن به این سؤال خیلی سخت است، به این خاطر که من واقعاً نمیتوانم پیشبینی کنم.
من کلاً فرد مثبتاندیشی تلقی میشوم. یعنی همیشه نگاه من این است که تزریق امید کنم، ولی اگر این صحبت من به شکلی تفسیر شود که دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن و ضمناً اتفاق مثبتی میافتد، درست نیست. من میگویم که نسل جدیدی که بعد از انقلاب در حوزه و دانشگاه تربیت شده است و همین نسل قرار است به عنوان نسل سوم و چهارم وارد جامعه شود، از نگاه من مثبت است، بالأخره جوانان بسیار خوش استعدادی وارد شدهاند که تحصیلات عالیه داشتهاند، خوشاندیش و ظریفاندیش هستند و بعضی از آنها به شدت افراد دردمند و دغدغهمندی هستند ولی از آن طرف هم فکر میکنم بیتوجهی زیادی میشود و میگویند بیایند و همانطور که در گذشته به صورت سنتی جذب میشدند، خودشان جایی را پیدا کنند و مشغول شوند و گاهی هم خارج از تخصصشان و مثلاً در حد امرار معاش و اینها هستند. از این جهت کمی نگاه من به نحوی نقّادانه است و میخواهم بگویم که مثلاً شمش طلا را هم میتوان زیر پایههای یک میز کج قرار داد، ولی این مسئله بدترین و کمترین استفاده از شمش طلا است که برای تراز کردن پایهی میز از این شمش طلا استفاده کنیم. این را میتوانستیم با یک خشتی هم درست کنیم و این جوانان خوشفکر ما همین شمشهای طلا هستند که ما در حدّ یک پشتمیزنشینِ سادهی کارمندی از آنها استفاده میکنیم. اینها خیلی میتوانند مولد باشند و میتوانند در بحث خلاقیت و آیندهپژوهی به درد این مملکت بخورند و کارهای فکری جامعه را انجام دهند. بنابراین از این جهت کمی گلهمندانه صحبت میکنم و میخواهم ساختار را نقد کنم و بگویم که اگر دست روی دست بگذاریم ما از شمشهای طلایمان همانند خشت استفاده میکنیم.
سؤال بعدی ما در مورد راهکارهای کاهش اختلال در پاسخگویی به شبهات دینی یا ارتقاء وضعیت و اثربخش نمودن مکانیزم پاسخگویی است. اگر مواردی در رابطه با راهکارهای کاهش اختلال به ذهنتان میرسد، بفرمایید.
الآن زیرساختهای ما آماده نیست. زیرساختهای این کار اولاً تربیت نیروی انسانی است که افراد کارشناس باشند، یک قسمتی هم فضاهای حمایتی و فضاهای سختافزاری است و دیگر اینکه اصلاً ارادهی مدیران کلان برای حمایت از این پروژه است. به نظر من هر سه قسمت این قضیه مشکل دارد، یعنی نیروی انسانی به اندازهی کافی نداریم، در بحث سختافزار نهادهایی که بودجههای فرهنگی دارند، برای این کار نمیآیند، چون فکر میکنند تمام کارها باید از جنس کارهای ویترینی باشد و اینکه مدیران کلان کشور، مجلس ما، دولت ما و یا شورای عالی انقلاب فرهنگی ما هم تا کنون تصمیم، مصوبه و یا لایحه و چیزی که مبتنی بر این باشد که بله، ما این دغدغه را فهمیدیم و داریم چارهجویی میکنیم و بودجهای برای آن تعریف کنند، حمایتهایی کنند و جایگاهی دهند هم نیست.
تا زمانی که هر سه قسمت(تولید، توزیع و ارزیابی) معیوب و ناقص و تقریباً بیپایه و بیبنیان است، الآن چه می شود کرد و از چه ابزاری می شود استفاده کرد؟ الآن حداقل بایستی این عزم را به وجود آورد، فضاهای مدیریتی کلان کشور را توجیه کرد که حمایت کنند و هم سختافزار آن را به وجود بیاورند و هم به حوزه بگویند که در این بخش تولید نیروی انسانی کند و برای خودش تعریف کند.
البته من میدانم که شخص آیتالله اعرافی در این زمینه دغدغهمند هستند ولی یک دست در این بخش صدا ندارد و افراد و مسئولین بیشتری باید یاری کنند، خصوصاً بزرگان حوزه باید کار کنند و همانطور که تربیت فقیه به شکل سنتی بسیار محترم، ضروری و لازم است، پاسخمندانی را تربیت کنند تا هم نیروی انسانی وجود داشته باشد و هم جایگاهی را تعریف کنند. باید افرادی پرورش یابند. ایدهای که خود من دارم این است که همانطور که ما پژوهشکده و پژوهشگاه و دانشگاه و حوزه داریم، اصلاً یک تشکیلاتی را به عنوان پاسخکده طراحی کنند ، چطور ما دانشمند داریم، همانطور هم پاسخمند داشته باشیم که افراد اندیشمندی هستند که اینها اصلاً در همین فضا مهارت دارند، در همین فضا ورزیدگی دارند. چه اشکالی دارد. الآن افراد نادری هستند که به صورت شخصی این کارها را میکنند و سیستم حوزه آنها را پرورش نداده است، افرادی مثل جناب آقای محمدی که معمولاً در رادیو معارف هستند، اینها به صورت شخصی کار کردهاند و یا در گذشته، مثلاً مرحوم شهید مطهری بودند. ولی یک سیستم و تشکیلاتی باید عهدهدار این کار شود و بگوید من حوزهی کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری و پست دکتری را در زمینهی همین پاسخگویی به شبهات تعریف میکنم که هم در روش پاسخ و هم در محتوای پاسخ جواب دهند.
به نظر من حتی وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی باید در این قسمت پای کار بیایند و مجوزهای لازم و اختیارات لازم را بدهند و در این کار دست بازی داشته باشند و رسانه در اختیارشان باشد و تبلیغ درستی بکنند و حمایت درستی بکنند. من فکر میکنم اگر هر سه ضلع محقق شود، میتوانیم کاری انجام دهیم به شرط اینکه این عزم باشد، یعنی احساس کنند که ضرورت دارد.
باید گروههای کارشناسی را به صورت مجزا در فضاهای مختلف پشتیبانی کرد و اینها را ساماندهی کرد و از آنها خواست که تولیدات بسیار خوبی را یا از منابعی که داریم استخراج کنند و یا واقعاً تولید کنند و این را آماده کنند. حتی میتواند در این بخش چیزهایی که هنوز جامعه به آن آلوده نشده و اصلاً طرح شبهه نشده هم جزئی از تولیدات باشد که به تعبیری به استقبال شبهه رفته باشند. بعد از این مرحلهی تولید باید در مرحلهی تبلیغ در یک کانال و یک فضای درستی آن را به بهترین شکل توزیع کنیم.
البته لازم نیست که حتماً فقط در یک ساحت اتفاق بیافتد، میتواند در ساحتهای مختلفی بیاید و آن قسمتی که نیاز فوری است در اولویت قرار بگیرد و بقیه هم بیاید و در فضاهای مختلف قرار بگیرد. بعضی شبهات صنفی است، مثلاً صنف بازاری میتواند شبهاتی در بحث ربا داشته باشد و یا مثلاً صنف دانشجو میتواند یکسری شبهات نزدیک به هم داشته باشند، بعضی هم عام هستند. بههرحال اینها به صورت درست و صحیح به دست آنها برسد و با شرایطی باشد که از همه مهمتر هم این است که کاملاً باید بر مدار استدلال و اقناع باشد.
بعد از آن مرحلهی ارزیابی است که حالا که این کالای فکری به دست جامعه رسید، دوباره یک بازخورد و فیدبکی گرفته شود و مشخص شود که تا چه حد موفق بوده و بر اساس آن ارزیابی اگر لازم است در فاز اول تجدیدنظر کند و اگر لازم بود ارتقاء دهد و یا در تولید تغییر رویه دهد.
بنابراین سه اصل مهم تولید، تبلیغ و ارزیابی است که یک شکلی از نظارت هم در این بخش است. در بخش تولید، چون نیروهای مولد در این بخش شاید الآن به اندازهی کافی تولید نشدهاند، پیشنیازش این است که به تشکیلات علمی و پژوهشی با این دید نگاه شود که اینها بایستی از ابتدا ناظر به اینکه این نیروها قرار است بیایند و در بخش پاسخگویی به شبهات پرورش پیدا کنند، نیرو تولید کنند.
من فکر میکنم میتواند در درون همین سازمانهای آموزشی - پژوهشی که وجود دارد، تعریف شود و حتی میتواند یک سازمان یا تشکیلاتی کاملاً مجزا در عرض اینها باشد. اگر امکانات باشد که آن مدلی بهتر است.
فرض کنید ما الآن یک شبهاتی در حوزهی ادیان، فرق و مذاهب داریم، اما از آن طرف دانشکده و دانشگاه ادیان و مذاهب هم داریم. یا مثلاً یک قسمت در حوزهی فقه است که ما این همه مراکز فقهی داریم، در بخش عقیده هم همینطور است، شبهات مهدویت، شبهات حجاب، شبهات ارث و شبهات دیگری که وجود دارد، اینها تقسیمبندی درستی شود. آنجاهایی که الآن با عنوان مراکز تخصصی، مؤسسات آموزش عالی و دانشکدهها و پژوهشکدهها هستند، مهندسی یا بازمهندسی شوند، یعنی از این به بعد برای آنها تعریف کنند که شما نمیتوانید مثل جزایر جدا از هم کار کنید، بلکه شما ناظر به یک پروژهی بزرگی هستید که قرار است این مراحل را در یک هدفی طی کند که حتی فراتر از مرزهای جغرافیایی کشوری مثل ایران است. این نیروها قرار است در تمام دنیا بتوانند پاسخگویی در فضای کاملاً بینالمللی بدهند و به این شکل تولید شوند و آنها توجیه شوند و بر اساس آن، نیروهایشان را تولید کنند. ای بسا الآن بخشی از نیروهایی که تولید میشوند نهایتاً بتوانند در همان مجموعه باز در شمایل یک مربی و مدرس ایفای نقش کنند و آنها خودشان را خیلی در یک چرخهی بزرگتری نمیبینند. از این جهت از امکانات موجود هم میتوان استفاده کرد و اگر بشود تأمین کرد که اصلاً یک فضایی را به وجود آورد که به شکل پاسخکده یا چیزی شبیه به این باشد که این مراحل در آنجا اتفاق بیافتد و آن بتواند نمونهای برای توسعهی این کار باشد.
یکی از مهمترین کارهای حوزه این است که در حوزهی پیشگیری که هنوز شبههای وجود ندارد، فضای دینی مخاطبان را رصد کند، یعنی آیندهپژوهی حوزه در حدی باشد که بفهمد 20 سال یا 10 سال و یا 5 سال دیگر میخواهند در این حوزه تولید چه شبهه کنند و تا زمانی که آنها تولید شبهه نکردهاند، حوزه جواب آماده را در بخش پیشگیری داشته باشد. تا قبل اینکه شبههای پخششده و شائبهای به وجود آمده و اذهانی مبتلا شدهاند و در آن بخش هم ما مداواگرانه و طبیبوار بگوییم این سمی که در فضای فکری شما ایجادشده است، این هم پادزهر و جواب درست آن است و از اینجا پاسخ داده شود.
حضرتعالی سه بخش تولید، تبلیغ و ارزیابی یا همان رصد اثربخشی را تشریح کردید. در بحث تولید، راهکارهایی برای ارتقاء وضعیت فرمودید، برای بحث تبلیغ و ارزیابی یا رصد اثربخشی پاسخگویی اگر مواردی به ذهنتان میرسد ممنون میشوم که متذکر شوید.
در یک طرف کسانی هستند که الآن جویای پاسخ هستند، مخاطبینی که در قسمتهای مختلف برای آنها شبهاتی به وجود آمده است. اینها از یک طرف خودشان احساس میکنند که یک نیاز فکری دارند و از طرف دیگر دسترسی درستی ندارند، یعنی نمیدانند که به کجا مراجعه کنند. افرادی هم هستند که به صورت شخصی و نه سیستمی و سازمانی در حوزه یا دانشگاه تولیداتی دارند که نمیدانند در کجا باید عرضه کنند. آن حلقهی تبلیغ که حلقهی وسط کار ما است، در حقیقت این دو را با هم وصل میکند. فرض کنید یک فرد باسواد و محققی نشسته و در موضوعی کار پژوهشی دقیقی کرده است و کارشناس است و الآن میتواند پاسخ دهد. کسی هم در آن طرف دنیا دقیقاً شبههای دارد که این دارو الآن به درد او میخورد. خب این، نیاز به یک بستری دارد و تکنولوژی جدید این بستر را فراهم کرده است.
من دیدهام که الآن هم پاسخگویان آنلاین و یا مراکز مختلفی هستند ولی هیچکدام از اینها نمیتوانند ادعا کنند که سازماندهی استانداردی دارند و کاملاً در کلاس بینالمللی هستند و دقیق هستند. همه کاملاً بومی هستند و طبق آتش به اختیار و از دغدغهمندی که دارند - اگر جسارت به آقایان نباشد - یک نوکی زدهاند، ولی این، کافی نیست. برای این کار لازم است که این کار همانند یک مؤسسهی بسیار دقیق قابل اعتماد ضمناً با برند باشد که بقیه بدانند وقتی کالایی از آنجا - مثلاً پاسخگویی به شبهات - بیرون میآید، این حرف، حرفی است که خیلی چکشکاری شده است.
علاوه بر این تبلیغ درست هم باید داشته باشیم، که مثلاً بخشی از صداوسیما یا بخشی از فضای مجازی میتواند در اختیار باشد و یا وزارت ارشاد میتواند امکاناتی را در اختیار قرار دهد و یا سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و جاهای مختلف و چه شبکههای دولتی و چه خصوصی میتوانند این کار تبلیغ را انجام دهند. بسیاری از تشکیلات مردمنهاد و مراکز مطالعات اسلامی در سرتاسر دنیا که فعال هستند، هر کدام از اینها امکاناتی را دارند ولی آن نخ تسبیحی که اینها را به هم وصل میکند باید این سازمان باشد. الآن سازمان ارتباطات فعالیتهایی میکند ولی معتقدم که البته فعالیتهایی که میکند قابل تقدیر است ولی قطعاً در این حوزه پیشرفتی نداشته است. من این را با اطلاع عرض میکنم.
بنابراین این بخش تبلیغ، بخشی است که یک وساطتی است و یک حلقهی وصلی بین کسانی است که به دنبال این کار هستند و کالاهایی که به دنبال این مخاطب میگردند. مطمئناً چون کار، کار جدیدی است باید ارزیابی شود و نقایص آن گرفته شود. آن بخش آخر هم یک نوع نظارت است و هم ارزیابی است و هم کنترل محصول به نظر میرسد. در تمام این قسمتها باید نظارت بگیرد. چون قرار است این کار پیشرفت هم بکند و ضمن اینکه بعد از مدتی - مانند این کالاهای پزشکی که وقتی میآیند، بدن در مقابل آنها مقاوم میشود - برای بعضی از این پاسخها در فضای مقابل یک ردیّهای تولید میشود و یا القاء شبههی جدیدی برای آن اتفاق میافتد و باید بهروز بود، یعنی آن جوابی که در آن موضوع داده شد را نباید رها کرد و بگوییم ما پاسخ دادیم و تمام شد. از درون آن هم باز حرفهای جدید و شبهات جدیدی بیرون میآید و این پاسخگویی به شبهات باید دائماً جوانه بزند.
راهکارها:
1. باید متصدیان پاسخگویی که به نظر من حوزه های علمیه هستند، خودشان را در این حوزه صاحب وظیفه بدانند.
2. حوزه باید کارشناسانی را به عنوان هیئت علمی، یا پژوهشگر و یا کارشناس استخدام و تأمین کند تا پاسخ شبهات فراهم شود.
3. برای پاسخگویی به سه ضلع تولید تبلیغ و ارزیابی نیاز است.
4. اولین زیرساخت لازم برای این کار تربیت نیروی انسانی است .
5. خصوصاً بزرگان حوزه باید همانطور که در تربیت فقیه به شکل سنتی عمل می کند که بسیار محترم، ضروری و لازم است، پاسخمندانی را تربیت کنند تا پاسخگوی شبهات باشند
6. باید تشکیلات منسجم برای پاسخگویی تدارک دید تا نخ تسبیح تشکیلات مردمنهاد و مراکز مطالعات اسلامی در سرتاسر دنیا باشد.
7. همانطور که پژوهشکده و پژوهشگاه و دانشگاه های تخصصی داریم یک تشکیلاتی را به عنوان پاسخکده طراحی شود تا به طور تخصصی و متمرکز پاسخ به شبهات بدهند.
8. باید یک مؤسسهی قابل اعتماد، شناخته شده با برند معتبر علمی و رسانه ای تدارک دید که مخاطب پاسخ هایش را از آن موسسه علمی معتبر دریافت کند.
9. تشکیلات متمرکز و مستقل مانع اختلافات در پاسخگویی و دادن پاسخ های غیر مبنایی می شود در پاسخگویی به شبهات باید به شرایط مخاطب، سطح مخاطب فضاهای مصلحتی و... اندیشید.
10. از مراکز تخصصی، مؤسسات آموزش عالی و دانشکدهها و پژوهشکدهها خواست که برای پاسخگویی به شبهات مطالب و جواب های خودرا در ارتباط با هم و به شکل منسجم و متمرکز ، مهندسی یا بازمهندسی کنند.
11. باید از فضاهای حمایتی و فضاهای سختافزاری و بودجه های فرهنگی نهادها استفاده کرد.
12. باید به فکر جلب ارادهی مدیران نهادهایی مثل وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی و... برای حمایت از این پروژه بود.
13. در حوزهی فکر، اندیشه و شبهات عقیدتی که فقه اکبر است، باید جواب استاندارد تهیه شود
14. جواب به شبهات باید برای مخاطب ساکن دهکدهی جهانی استاندارد باشد.
15. در سالهای ابتدایی راه اندازی سیستم های متمرکز و منسجم دائماً باید برای آن هزینه کرد.
16. باید برای تبلیغ پاسخ ها و وساطت و حلقهی وصل بین کسانی که به دنبال پاسخ دادن هستند و آنهایی که به دنبال پاسخ اند سازو کاری اندیشید.
17. از تکنولوژی جدید برای تبلیغ باید بهره گرفت.
18. با ارزیابی و رصد فرایند پاسخگویی باید مشخص شود که پاسخگویی تا چه حد موفق بوده و بر اساس آن ارزیابی اگر لازم است تجدیدنظر شود یا ارتقاء یابد و یا در تولید تغییر رویه دهد.
19. ارزیابی کمک میکند از درون پاسخ باز حرفهای جدید و شبهات جدیدی بیرون میآید
20. پاسخ باید هم مخاطبی را که در فضای تعبّد و به عنوان یک فرد مذهبی است قانع کند هم مخاطبان موجود در سایر فضاهای فکری و فرهنگی را.
21. پاسخ دهنده به حوزهی شبهات هم باید صاحب مبنا باشد. یعنی با مبانی دین اسلام آشنا باشند.
22. در بخش فرآیند پاسخگویی باید یک نهاد یا یک تشکیلات متکفل این کار پای کار باشد.
23. که شفافیت بیشتری و اصول محکمتری در بحث پاسخگویی باشد.
24. پاسخها باید سنجیده، همه جانبه و کامل باشد.
25. یکی از مهمترین کارهای حوزه این است که در حوزهی پیشگیری که هنوز شبههای وجود ندارد، فضای دینی مخاطبان را رصد کند.
26. باید آیندهپژوهی حوزه در حدی باشد که بفهمد 20 سال یا 10 سال و یا 5 سال دیگر میخواهند در این حوزه تولید چه شبهه کنند و تا زمانی که آنها تولید شبهه نکردهاند، حوزه جواب آماده را در بخش پیشگیری داشته باشد.
27. باید مخاطب را فراتر از مرزهای جغرافیایی کشوری مثل ایران است.
28. باید گروههای کارشناسی را به صورت مجزا در فضاهای مختلف پشتیبانی کرد و اینها را ساماندهی کرد.
29. باید از گروههای کارشناسی خواست که تولیدات خود را یا از منابعی که داریم استخراج کنند و یا واقعاً تولید کنند و این را آماده کنند .
30. پاسخگویی به شبهات لازم نیست که حتماً فقط در یک ساحت اتفاق بیافتد، میتواند در ساحتهای مختلفی بیاید و آن قسمتی که نیاز فوری است در اولویت قرار بگیرد
31. باید توجه داشت که بعضی شبهات صنفی است، مثلاً صنف بازاری میتواند شبهاتی در بحث ربا داشته باشد و یا مثلاً صنف دانشجو میتواند یکسری شبهات نزدیک به هم داشته باشند، بعضی هم عام هستند.
32. پاسخ ها کاملاً باید بر مدار استدلال و اقناع باشد.