•تعریف شما از گسست نسلی چیست و چه مشخصههایی دارد؟
به نظرم محور اصلی بحث اختلاف نسلی است. اختلاف نسلی دو حالت شدید و ضعیف دارد که حالت شدید، گسست نسلی است و حالت ضعیف هم که مشکلی ندارد و آن تطابق نسلی است و حالتی است که اصلاً به آن انطباق نسلی میگویند. گسست نسلی یا شکاف نسلی حالتِ شدید این مسئله است.
اگر ما هویت هر انسانی را به یک هرمی تشبیه کنیم. این هویت دارای سه بخش است که به بخش زیرین و پایه، باورها میگوییم، بخش میانی، ارزشها و نگرشها است و بخشی که در رأس این هرم است، الگوهای رفتاری است. پس هویت هر فرد، یعنی «من کیستم» یک فرد از این سه بخش باورها، ارزشها و نگرشها و آن الگوهای رفتاری تشکیل میشود. حال اگر ما نسل اول را با نسل دوم که بهمنزله فرزندان آنها هستند، با هم مقایسه کنیم، یعنی این دو هرم هویتی را با هم مقایسه کنیم، اگر این دو هرم کاملاً بر هم منطبق باشد، به آن انطباق نسلی میگوییم، یعنی باورها که در زیر بودند، با آن ارزشها و نگرشها و الگوهای رفتاری نسل اول و نسل دوم کاملاً بر هم منطبق باشند، در اینجا انطباق نسلی پیش میآید. مثلاً در 50 یا 100 سال پیش، در نسل پدر و مادرها و نسل فرزندان اینطور بود که تقریباً حتی در هویت شغلیشان و الگوهای رفتاریشان 80 تا 90 درصد مثل هم بودند و تقریباً میتوان گفت که با هم منطبق بودند؛ اما وقتی این دو هرم کاملاً از هم منفک باشند، یعنی تقریباً هیچ نقطه اشتراکی نداشته باشند یا نقاط اشتراکشان قابل توجه نباشد، در اینجا میگوییم گسست نسلی یا شکاف نسلی پیش آمده است.
یک حالت سومی هم وجود دارد و آن مربوط به وقتی است که در بخشی از آن باورها و ارزشها و نگرشها با هم اشتراک دارند، اما در بخش الگوهای رفتاری تفاوت وجود دارد. اگر به این حالت باشد، به این حالت تفاوت نسلی یا اختلاف نسلی میگوییم.
پس اختلاف یا تفاوت نسلی این است که این دو هرم با هم همپوشانی دارند و یکسری ما به الاشتراکاتی دارند که اشتراکات آنها بیشتر در ناحیه باورها، ارزشها و نگرشها است و بخشی هم اختلاف دارند که اختلاف آنها در الگوهای رفتاری و این قسمتها است و ما به این، اختلاف نسلی میگوییم.
•این گسست یا شکاف نسلی که تعریف کردهاید چه شاخصههایی دارد؟
اگر در سطح اختلاف نسلی باشد، شاخص آن این است که الگوهای رفتاری با هم تفاوت پیدا میکنند که به نظرم ما الآن بیشتر شاهد اختلاف نسلی هستیم، مثلاً در پوشاک میبینیم که جوانان با نسل گذشته تفاوتهای بارزی دارند، مثلاً لباسهای تنگتر و چسبان را دوست دارند، این مسئله یکی از شاخصها در پوشاک است. یکی از شاخصها در خوراک یا تغذیه است که میتوانیم بگوییم نوع گرایش آنها به سمت فستفودها است. یکی دیگر از شاخصها در گفتار یا زبان گفتگو و نحوه بیان است که استفاده از جملات کوتاه و کلمات مخفف در حال رواج است و نسبت به نسل گذشته متفاوت است. علایق دیگری هم هست مثل رویکرد این دو نسل نسبت به ورزش، فیلمها، موسیقی و ... . در واقع مجموعه اینها، تفاوتها و اختلافاتی است که در الگوهای رفتاری نشان داده میشود. اینها شاخصهایی است که مربوط به اختلاف نسلی است؛ اما اگر ما به حد گسست نسلی یا شکاف نسلی برسیم که حتی در باورها و ارزشها هم تفاوت دارند، در آنجا شاخصها یک مقداری عمیقتر میشود، یعنی حتی در آن ارزشها و نگرشهای عمیقشان یا در باورهای پایهشان میبینیم که اختلاف به وجود میآید، یعنی در اعتقادات مذهبی، اعتقادات ملی و در اعتقادات فلسفی تفاوتهای بارزی وجود دارد. این شاخصها باعث میشود که ما بحث شکاف نسلی را مطرح کنیم.
•این تفاوتها عموماً چه چیزهایی هستند؟ برخی از موارد را بفرمایید که در این ارزشها، نگرشها و باورها در شکاف نسلی چطور نمود پیدا میکند؟
عرض کردم که اگر در سطح اختلاف نسلی باشد، مثلاً خانمی که حجاب ندارد یا کمحجاب است، این یک شاخصه است که اگر او را با مادر یا خالهها یا مادربزرگش مقایسه کنیم که آنها کاملاً مقید و محجبه هستند. این یک شاخص است که ما میتوانیم بگوییم اختلاف نسلی است، البته در اینجا این خانم بحث عفاف و مسائل اینچنینی را قبول دارد؛ اما اگر این اختلاف قویتر شد و تعریف او از عفاف متفاوت شد، مثلاً فرضاً ارتباطات گستردهتری هم داشته باشد و به نظر او این ارتباطات از جهت اخلاقی چیز بدی نیست، در اینجا ما به سمت گسست نسلی میآییم، یعنی شاخصها مقداری عمیقتر میشود. پس اگر مثلاً در سطح حجاب و پوشش باشد، این میتواند در حد اختلاف نسلی باشد؛ اما اگر جای ارزشهای سنتی با هنجارهای نوین جابهجا میشود، در آن زمان گسست ایجاد میشود.
•اگر موارد دیگری هم هست، بفرمایید.
این یک مثال بود که من گفتم. مثالهای دیگر میتواند در مسائل مذهبی باشد. مثلاً فرضاً یک وقتی کسی میگوید اینکه من در نماز جماعت شرکت کنم یا شرکت نکنم، مهم نیست ولی نمازم را میخوانم. اگر در این حد باشد، خب در اینجا تفاوت در الگوهای رفتاری میشود؛ اما یک وقتی نسبت به اصل نماز و ارتباط با خدا دیدگاه متفاوتی دارد و میگوید رابطه با خدا باید رابطه دل باشد، آن، مهم است و اگر نماز بخوانید یا نخوانید، اهمیتی ندارد، در اینجا مسئله عمیقتر و شکاف جدیتر میشود.
•دلایل، علل و عوامل گسست نسلی به نظر شما چیست؟
چند علت را میتوانیم در اینجا ذکر کنیم. بخشی از عوامل جنبه جهانی دارد؛ به اصطلاح گفته میشود الآن در یک دهکده جهانی زندگی میکنیم و افراد از آن دیدگاهها، جهانبینیها و رویکردهای فلسفی دیگری که در کشورهای دیگر هست، مطلع میشوند و گاهی خود اینها برای افراد ارزش میشود، این یک جنبه است که این اطلاع یافتن از رویکردها و نگرشهای فلسفی دیگر یا ادیان دیگر و اطلاع یافتن از نگرشهای مذهبی دیگر میتواند یک عامل برای اختلاف نسلی و گسست نسلی باشد.
عامل دوم بحث ارتباطات اینترنتی و هجوم اطلاعاتی است که برای افراد میآورد که امروزه تحت عنوان شبکههای اجتماعی و شبکههای جهانی مثل ماهوارهها مطرح است. خود این روابط مقداری پایبندی به ارزشهای سنتی را سست میکند.
عامل سوم که متأثر از همین دو عامل هست اصطلاحاً به آن پلورالیسم یا کثرتگرایی میگویند؛ یعنی یک وقتی ما حق را واحد میبینیم و میگوییم ارزشهایی که در اسلام مطرح شده است، حق است؛ اما نگاههایی که الآن در دوره پستمدرنیسم القا میشود و از طرق مختلف مثل همان دو طریقی که قبلاً گفتیم به جوانان ما منتقل میشود، در اینجا افراد دیگر انحصار در حق را نمیپذیرند و میگویند طرق به سوی خداوند بینهایت است و هر کسی از طریق خودش میتواند به خداوند برسد و حق را دارای تکثر و جلوههای مختلف میدانند. این هم یک عامل است که میتواند مطرح باشد.
یک عامل دیگر که باز زیربناییتر است، نوع نگاهی که ما به انسان داریم، عوض شده است. انسان در گذشته یک انسان متعالی بود ولی الآن دارد به سمت انسان لذت طلب و انسانی که باید منافع و مطامع خودش را تأمین کند، میرود، این نگاه خیلی متفاوت است. انسانی که در گذشته و در نگاه سنتی مطرح میشد انسانی بود که در ارتباط و در نسبت با خدا تعریف میشد ولی انسان امروزی حداکثر در نسبت با انسانهای دیگر تعریف میشود، یعنی اصل، بر این است. یک نوع نگاه انسانگرایانه و یک نوع نگاه زمینی و فرشی غالب شده است.
عامل دیگر را هم اضافه میکنم که خود این توجه بیش از حد به لذتگرایی، خوشی، شاد بودن و به آرامش رسیدن است؛ البته منظور آرامشهایی است که در اثر امور زودگذر ایجاد میشود، یک نوع شتابزدگی هم وجود دارد که اینها جزء چیزهایی است که میتوان گفت عواملی است که ارزشها و نگاههای افراد را متفاوت میکند.
•نظر شما درباره رابطه سبک زندگی و ایجاد شکاف نسلی چیست؟
بحث رابطه سبک زندگی با بحث اختلاف نسلی اتفاقاً بحث مهمی است. چون ریشه اختلاف نسلی میتواند در آن اختلافاتی که در ارزشها و آن چیزها گفتیم، باشد ولی نمود آن در سبک زندگی خودش را نشان میدهد؛ یعنی آن چیزی از اختلاف نسلی یا حتی آن گسست نسلی که برای ما بارز و مشهود است، جنبه سبک زندگی است. در مثالهایی که من گفتم، همه مثالهایی از تغییر در سبک زندگی نسل جدید و جوان است.
•از بین این عوامل که برشمردید، مهمترین علت را چه میدانید؟
من فکر میکنم بهرغم همه این عواملی که ما گفتیم اگر دقت کنیم، الآن یک بخشی از جوانان ما هستند که با وجود همه اینها به سمت گسست نسلی که نرفتهاند هیچ، در سطح اختلاف نسلی هم خیلی کمرنگ هستند و فقط تفاوتهایی دارند که به قول امیرالمؤمنین (ع) در حدی است که قابلقبول است. طبق آن روایتی که حضرت میفرمایند «لا تقصروا اولادکم علی آدابکم فإنهم مخلوقون لغیر زمانکم». در این روایتی که نقل شده فرمودهاند که همه این آدابتان را به زور به جوانانتان تحمیل نکنید. علت هم این است که عنصر زمان اینها با زمان شما متفاوت است. پس میتوانیم بگوییم یک عاملی که اجتنابناپذیر است عامل زمان است که ما نمیتوانیم با این عامل هیچ کاری بکنیم.
حالا بهرغم همه آن عواملی که ذکر کردیم جوانان را به سمت تغییر ارزشها و نگرشها و حتی اختلاف نسلی یا شکاف نسلی میبرد، عامل زمان از همه مهمتر است زیرا باعث تغییر ابزارهای جامعهپذیری و فناوریها میشود و بدین ترتیب بسیاری از مسائل تغییر مییابد. وقتی کسانی که در 30 سال گذشته بودند، با کسانی که در 30 سال فعلی هستند متفاوت هستند و این یک عامل اجتنابناپذیر است.
اما یک عامل میتواند مانع باشد و آن هم روابط مناسب پدر و مادرها و خانوادهها با نسل جدید خودشان است. اگر بتوانند این رابطه خوب را شکل دهند، به نظر من این مسئله تا حد زیادی از آن گسست نسلی جلوگیری میکند.
•به نظر شما اگر گسست نسلی اتفاق بیفتد، چه پیامدهایی به دنبال خواهد داشت؟
اگر گسست نسلی اتفاق بیافتد، چند مشکل جدی پیدا میشود که از عدم مفاهمه بین نسل گذشته با نسل جدید شروع میشود تا اینکه ارزشهای سنتی کمرنگ میشود، هویت ملی میتواند کاهش پیدا کند و حتی برخی معتقدند که این مسئله میتواند به اضمحلال یک فرهنگ بیانجامد، چون یک فرهنگ عمدتاً با ارزشهای سنتی خود پایدار است. اگر این مسئله واقعاً در حد گسست نسلی باشد که ما به الاشتراک بین نسل گذشته و نسل فعلی وجود نداشته باشد، این مسئله زمینه اضمحلال فرهنگی یعنی زمینه فروریزی فرهنگ را فراهم میکند، چون قوام بخش عمدهای از فرهنگ به آن ارزشها، نگرشها، باورها و سنتهایی است که در جامعه هست و بهعنوان هنجار بوده است و پایه اینها در حال سست شدن است. اگر کاملاً گسست نسلی اتفاق بیافتد، خطرناکترین و مهمترین پیامد آن این مسئله است که ما به سمت اضمحلال فرهنگی و گسست از فرهنگ خودمان پیش میرویم که به دنبال آن بیهویتی و خالی شدن از هویت و بهخصوص هویت ملی و دینی است. به نظرم این مورد، مهمترین مورد است. ولی من معتقدم که ما هنوز در شرایط فعلی به آن سطح نرسیدیم و قابل جلوگیری است. در حقیقت من معتقدم فعلاً در حد اختلاف نسلی هستیم و شکاف ایجاد نشده است.
•اضمحلال فرهنگی چه پیامدهایی برای جامعه ایجاد میکند؟
ببینید الآن ما کشورهایی را داریم که کمکم نام و نشانی از آنها نیست و اصلاً در طول تاریخ حذف شدهاند. یکی از دلایل آن، میتواند اضمحلال فرهنگی باشد، یعنی یک سرزمین و یک وطن و یک ملیت کمکم نابود میشود. در بدترین شرایط میتواند چنین اتفاقی بیفتد یا این فرهنگ در یک فرهنگ مسلط دیگر هضم میشود. باز هم برخی از کشورهایی را داریم که الآن نام و نشانی از خود ندارند یا خیلی کمرنگ هستند و جزء کشورهای دیگر شدهاند. این هم یک جهت است.
یک جهت مهمتر هم این است که آن اخلاقیات، سنتها و تاریخی که داشتهاند را از دست میدهند. این بریدگی از تاریخ یک نوع فقدان اعتمادبهنفس و باور ملی را به دنبال دارد که میتواند از جهات مختلفی برای نسل بعدی خطرناک باشد، یعنی کسی که احساس کند بدون بن و مایه و بدون پایه و ریشه است. این نگاه را در نظر بگیرید، مثل فرزندی که احساس کند هیچ پدر و مادری پشت او نیست که هویت داشته باشد، فرزندی که در یک شیرخوارگاه یا مرکز حمایت از کودکان به دنیا میآید با کسی که پشتوانه قوی از نیاکان را به دنبال خود دارد، مقایسه کنید. در زیارت وارث درباره جایگاه والای معصوم (ع) آمده است شما در صلب اصلاب بزرگواران و در ارحام مطهره بودید، شما این نگاه را ببینید که نسبت به سیدالشهدا (ع) یا نیکان پاکان میگوییم و نگاهی را ببینید که کسی احساس کند که به نحوی از گذشته خودش بریده است.
•اگر این روند ادامه پیدا کند، به نظر شما به چه سرانجامی خواهد رسید؟
اگر ما با این تفاوت نسلی بهصورت منطقی برخورد نکنیم و با راهکارهای مناسب مواجه نشویم، این مسئله حتی میتواند به گسست نسلی هم منجر شود.
•راهکار برای مقابله با این گسست نسلی یا حتی شکلگیری گسست نسلی چیست؟
به نظر من سه مورد بهعنوان کلید برای راهکار هست؛ اولین راهکار این است که این مسئله را بشناسیم و بهعنوان یک واقعیت بپذیریم و با آن، مواجهه منطقی داشته باشیم؛ یعنی اگر کسانی این مسئله را انکار میکنند که میگویند چنین چیزی نیست یا مواجهه درستی با این مسئله ندارند، این رفتارها مسئله را تشدید میکند و نمیتوانند آن را درمان کنند. پس اولین مسئله بازشناسی این امر بهعنوان یک واقعیت است که ما بپذیریم و ویژگیها، شاخصها و وضعیت آن را کاملاً شناسایی کنیم که بتوانیم مواجهه درستی با آن داشته باشیم. این اولین نکته است.
نکته دوم این است که ما روی خانواده سرمایهگذاری کنیم. به نظر من خانواده، مهمترین رکن است که میتواند در حد واسط بین نسل گذشته و نسل فعلی نقش اساسی و کلیدی ایفا کند. خانواده یک نهاد اجتماعی است که میتواند از گسست نسلی جلوگیری کند و اختلاف نسلی را کاهش دهد. خانواده یک نهادی است که میتواند بسترهای انتقال هنجارها و ارزشهای گذشته را به نسل فعلی به نحو خوبی فراهم کند. تقویت خانواده در حقیقت مساوی با جامعهپذیری بالا است و اینکه ما بتوانیم هنجارها را به نحو طبیعی انتقال دهیم. این هم عامل دوم است.
عامل سوم آموزش خانواده و نسل جدید برای ارتباط منطقی و درست با یکدیگر است؛ یعنی نسل گذشته با نسل فعلی علاوه بر اینکه باید این مسئله را بهعنوان یک واقعیت بپذیرند، روش مفاهمه با یکدیگر را هم باید یاد بگیرند. هر کدام از این دو نسل اگر خودشان را حق مطلق بدانند، باب مفاهمه بسته میشود، اگر طرف مقابل را باطل مطلق بدانند، باب مفاهمه بسته میشود. اگر ما بپذیریم که بخشی از حرفهایی که ما میزنیم حق و درست است ولی بخشی از آنها هم نیاز به بازسازی و گفتگو و اصلاح دارد، بهتر است؛ یعنی حتی پدر و مادرهایی که بر حسب زمان نگاهبان سنت و حافظ سنتها و هنجارهای گذشته هستند نمیتوانند خودشان را مطلق بدانند. آیه قرآن میفرماید: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ»، اتفاقاً وقتی اسلام وارد شبهجزیره عربستان شد، کسانی که بیشتر مقاومت میکردند، کسانی بودند که پدر و مادرها و نسل گذشته بودند و میگفتند چون ما نسل گذشتهمان را دیدیم که این سنتها را داشتند، میخواهیم همانها را حفظ کنیم. پس سنتها همیشه و لزوماً حق نیستند. خود این آیه مثال خوبی برای این مسئله است. اگر این را بدانیم، الآن هم باید این احتمال را بدهیم که حداقل همه سنتهای ما مساوی با واقعیت و حقیقت و حق مطلق نیست. اگر پدر و مادرها از خودشان شروع کنند و این احتمال خطا را در بخشی از ارزشها و سنتهای خودشان بدهند، باب گفتگو باز میشود، چون جوانان بیشتر پذیرش دارند. نسل فعلی هم باید این را بپذیرد، اگر اینچنین شود، باب گفتگو باز میشود. باب گفتگو یعنی ما بر سر مشترکاتمان گفتگو کنیم و مشترکاتمان را بپذیریم و بهخصوص روی باورهای بنیادین و ارزشهای بنیادین که اشتراک بیشتری در آن موارد داریم، بیشتر کار کنیم و در عین حال بخشی از اختلافات را در الگوهای رفتاری بپذیریم. این، همان چیزی است که امیرالمؤمنین (ع) هم در آن حدیث اشاره دارند که «لا تقصروا اولادکم علی آدابکم»، آداب خودتان را نخواهید با زور و با فشار به فرزندانتان تحمیل کنید. اگر این را بپذیریم که در بخشی از الگوهای رفتاری هم به آنها حق دهیم که متفاوت باشند. این پذیرش اشتراکات و پذیرش برای تفاوتها زمینه مفاهمه را باز میکند که ما میتوانیم اختلافات بنیادین را کاهش دهیم.
•راهکارهایی که شما ارائه کردید ناظر به همان روابط خانوادگی بود که خیلی روی این عنصر خانواده تأکید داشتید. آیا در حوزههای دیگر اجتماعی هم راهکاری به ذهن شما میرسد؟
ما رکن را بحث خانواده میدانیم؛ اما چیزهای دیگر که میتوانند با محوریت خانواده مکمل باشند، نهاد تعلیم و تربیت ما هست که همین مباحثی که گفتیم را در آموزشهای خودشان از دوره دبستان و دبیرستان تا دانشگاه به خوبی منتقل کنند؛ یعنی هم توجه به هویت ملی داشته باشند و هم اینکه تغییر را به رسمیت بشناسند و با آن تغییرات منطقی که در جوان اتفاق میافتد مقابله نکنند. همین رویکرد یا خطمشی اگر در نهاد تعلیم و تربیت ما باشد، جوان میتواند بهتر آن را بپذیرد و جوان میبیند که همدلی بیشتری با این رویکرد دارد.
همین رویکرد را در مورد نهاد رسانههای جمعی هم میتوانیم به کار بگیریم. در صداوسیما یا نهادهایی که فیلم پخش میکنند و در سینماها یا حتی برخی از شبکههای اجتماعی مهم هم، اگر این رویکرد اتخاذ شود مطمئناً تأثیرگذار خواهد بود.
نهاد حاکمیتی ما و مثلاً قوانینی که در مجلس گذاشته میشود و نهادهای اجتماعی مثل سازمان تبلیغات یا دفتر تبلیغات و نهادهای تبلیغی ما که تحت نظر حاکمیت هستند، اگر این رویکرد را به رسمیت بشناسند و روی این رویکرد کار کنند، اینها میتوانند با این مسئله منطقیتر برخورد کنند و جوانان ما هم با این نهادها همدلی بیشتری پیدا میکنند.
•شما به احساس حقانیت انحصاری اشاره کردید، به نظر شما چه کسی، چه گروهی و چه جریانی باید این احساس را از بین ببرد بشکند و چه راهکاری برای همین موضوع بهصورت مصداقی پیشنهاد میکنید؟
در مباحث قبلی به برخی از آنها اشاره کردم. اگر این مسئله از طرف پدر و مادرها شروع شود، زمینه را تسهیل میکند. اگر این کار را نکنیم، این، بر ما تحمیل میشود، ولی اگر این انعطافپذیری از طرف پدر و مادرها پذیرفته شود، بهتر است. به نظرم نقطه شروع این مسئله مربوط به نسل گذشته است که بپذیرند که آنها حق مطلق نیستند و برخی از سنتها و برخی از هنجارها میتوانند تجدیدنظر شوند.
•یعنی هنجارها و سنتهای سره از ناسره را تفکیک کنند.
این امر میتواند از آنجا شروع شود، البته نخبگان و عقلای جامعه، روشنفکران، دانشگاهیان ما و حوزویانی که واقعاً این روشنفکری را دارند، میتوانند به این مسیر کمک کنند و همینها را نشان دهند. یک مثال که اتفاقاً شاید چالش مهمی در این بحث است این که فرض کنید ما در سنتهایمان یک مسئلهای به نام چهارشنبهسوری داریم، ما در سنتهای ملی، عید نوروز را بهعنوان یک سنت قابلقبول میپذیریم و مشکلی هم ندارد، اما در کنار آن یک سنتی به نام چهارشنبهسوری داریم که میبینیم این همه آفات دارد، اگر نسل گذشته ما روی این مسئله تأمل کند یا بازسازی کند یا به نحو مقبولی ارائه دهد که نسل فعلی هم که مدافع آن هستند، در عین حال که این کار را بکنند، آن آفات و خطرات را هم نداشته باشد، خیلی خوب است. این یک مثال است. در موارد دیگر هم همینطور است. یا نسل گذشته ما راجع به برخی از سلیقههای غذایی به نسل جوان نزدیک شود. مثلاً تمام فستفودها نامناسب نیست و میتوانند مقداری به نسل جدید نزدیک شوند که اشتراک را بیشتر کنند.
•اگر موارد دیگری در مسئله گسست نسلی به ذهنتان میرسد که در سؤالات مغفول مانده، بفرمایید.
به نظرم یکی از نکاتی که مورد غفلت است این که ما اصلاً روشهای گفتگو را بلد نیستیم. مثلاً یکی از مهارتهای مهم گفتگو مهارت گوش دادن است. ما بهعنوان نسل پدر و مادر چقدر این مهارت را داریم که به حرف جوانان خودمان گوش دهیم. گوش دادن یک مهارت است، یعنی من بتوانم در هنگامی که او حرف میزند، به او توجه کنم یا به او انعکاس محتوا یا احساسات بدهم، علائم غیرکلامی خودم را در اینجا تنظیم کنم که احساس کند جهتگیری بدن من هم با او موافق است، لحن کلام من هم با او موافق است. این چند نکتهای که گفتم، تکنیکها و فنونی است که در بحث مهارت گوش دادن وجود دارد. ما این مهارت گوش دادن را تمرین کنیم، اگر من که پدر و مادر هستم، بلد نیستم، این را یاد بگیرم و روی این مسئله کار کنم. اتفاقاً خیلی از بحثها عمیق نیست ولی به دلیل اینکه ما حتی گفتگو کردن را بلد نیستیم، نتوانستیم کاری بکنیم.
مورد دیگر هم وقت گذاشتن است، من در طول هفته چقدر با جوان خودم وقت میگذرانم؟ و مثلاً متناسب با علایق او حاضر باشم که در هفته یک یا دو ساعت وقت اختصاصی را به او اعلام کنم که بگویم من در فلان وقت که تو هم دوست داری، میخواهم با هم بیرون برویم. برای او وقت بگذارم و اختصاص وقت دادن به جوان هم مهم است.
نکته سوم این است که من او را تکریم کنم، به او مسئولیت دهم و با مسئولیت دادن، او را تکریم کنم و او احساس کند که من او را بهعنوان یک جوان و یک مرد قبول دارم یا او را بهعنوان یک دختر و یک مادر آینده قبول دارم و به او مسئولیت و اهمیت میدهم و برای او موقعیت اجتماعی تعریف کنم. خیلی اوقات این موارد میتواند خیلی از مسائل را تسهیل کند.
خلاصه راهکارها:
1.لازم است روابط مناسب میان والدین با نسل جدید ایجاد شود چون روابط خوب میان اعضای خانواده تا حد زیادی گسست را از بین میبرد.
2.نخستین گام در این مسئله، شناخت مسئله بهعنوان یک واقعیت و مواجهه منطقی با آن است. در این مسیر باید ویژگیها، شاخصها و وضعیت آن را کاملاً شناسایی کنیم تا بتوانیم مواجهه درستی با آن داشته باشیم.
3.باید روی خانواده ها سرمایهگذاری کرد چون خانواده، مهمترین رکن برای رفع آسیب گسست نسلی است.
4.لازم است خانوادهها و نسل جدید برای ارتباط منطقی و درست با یکدیگر آموزش داده شوند و روشهای مفاهمه را بیاموزند.
5. باید باب گفتگو در میان نسلها باز شود و هر دو طرف بفهمند که مطلقاً حق نیستند؛ برای تحقق این امر باید روی باورهای بنیادین و ارزشهای بنیادین که اشتراک بیشتری در آنها وجود دارد بیشتر کار شود و در عین حال بخشی از اختلافات در الگوهای رفتاری از هر دو طرف پذیرفته شود.
6.نهادهای تعلیم و تربیت باید از دوره دبستان تا دانشگاه، آموزشهای لازم با توجه به هویت ملی در این مسئله را به فرزندان منتقل کنند؛ در عین حال تغییرات را به رسمیت شناخته و با تغییرات منطقی که در جوان اتفاق میافتد مقابله نکنند.
7.لازم است رویکرد نهادهای آموزشی و خانوادهها، رویکرد همدلی باشد. نقطه شروع این مسئله مربوط به نسل گذشته است که بپذیرند که آنها حق مطلق نیستند و برخی از سنتها و هنجارها قابل تجدیدنظر است.
8.نخبگان و عقلای جامعه، روشنفکران، دانشگاهیان و حوزویانی که واقعاً این روشنفکری را دارند، میتوانند در این مسیر به والدین یاری رسانده و به آنان راهکار و مشاوره دهند.
9.باید مهارتهای گفتگو در جامعه آموزش داده شود؛ بهویژه آنکه والدین یا نسل گذشته، مهارت خوب گوش دادن را صحیح بیاموزد.
10.نسل گذشته بهویژه والدین باید برای نسل جوان وقت بگذارند چرا که اختصاص وقت برای جوان، همدلی ایجاد میکند.
11.باید با دادن مسئولیت به جوانان در امور خانه و جامعه، او را تکریم نمود و آنان را بهعنوان پدران یا مادران آینده پذیرفت. در واقع تعریف موقعیت اجتماعی برای نسل جوان باعث رفع گسست نسلی میشود.
ضرورت ایجاد شرایط گفتوگو و مفاهمه میان نسلها
مصاحبه تخصصی مرکز پژوهشی مبنا باحجت الاسلام دکتر مسعود آذربایجانی روانشناس دین و مدیر گروه فلسفههای مضاف مجمع عالی حکمت اسلامی با موضوع آسیبشناسی گسست نسلی در ایران