تعریفتان را از گسست نسلی بفرمایید و اینکه این پدیده چه مشخصههایی دارد.
در ارتباط با تعریف واژه شکاف نسلی، به نظرم میرسد که باید چند واژه و اصطلاح را مورد توجه قرار دهیم. یک مورد شکاف نسلها یا گسست نسلی است، مورد دوم انقطاع و تفاوت نسلی است و مورد بعدی هم شکاف فرهنگی است. به نظر من خوب است که این واژهها مورد توجه قرار بگیرد.
بهطور کلی نکتهای که در این زمینه قابل توجه است اینکه تفاوت نسلی یک امر طبیعی است و در روایات ما هم مورد تأکید قرار گرفته است، مبنی بر اینکه هیچگاه تلاش نکنید که جوانان خودتان را با گفتمان یا ادبیاتی که مسلط بر خودتان هست، تربیت کنید؛ بلکه تلاش کنید که بر اساس اقتضائات روز تربیت کنید و شاید تفاوت آن با شکاف نسلی یا گسست نسلی که موضوع بحث ماست، این است که طبیعتاً یک پروسه تدریجی است که در هر جامعهای بهطور طبیعی اتفاق میافتد و اینطور نیست که درک متقابل نسل قبلی با نسل بعدی دچار جدایی و عدم تفاهم شود؛ بنابراین این، تفاوت نسلی است.
بحث شکاف نسل یا گسست نسلی به این معنا است که ارزشهایی که نسل قبلی به آنها باور دارند، این ارزشها به نسل بعدی منتقل نمیشود و در نتیجه یک عدم درک و عدم تفاهم بین نسل جدید و نسل قبلی اتفاق میفتد، ما به این شکاف نسلی میگوییم، یعنی بین ارزشهای نسل موجود با ارزشهای نسلی که روی کار میآید یک گسستی ایجاد میشود. البته یک واژه دیگری را هم در اینجا میتوان بیان کرد که تحت عنوان شکاف فرهنگی است که تلقی من در بحثی که با هم داریم، بیشتر راجع به این موضوع است. شکاف فرهنگی به این معنا است که با توجه به بحث تهاجم فرهنگی یا بحث جنگ نرم که در فرمایشات مقام معظم رهبری هم هست ما شاهد این نکته هستیم که طیفی از بدنه جامعه ما که ضرورتاً نسل جدید هم نیستند، یعنی بهطور کلی بهتدریج باورهای یک طیفی از بدنه اجتماعی جامعه ما دچار تغییر و تفاوت شده است و ما هر چه به سمت کلانشهرها و بهویژه به سمت تهران برویم، این پدیده بیشتر اتفاق افتاده است. بیشتر به نظرم میرسد که این پدیده الآن در جامعه ما بیشتر از شکاف نسلی و گسست نسلی در حال وقوع است، هر چند اگر نگاهی به آینده داشته باشیم این پدیده هم محتملالوقوع است و بهعنوان یک پدیده واقعاً بایستی برای آن برنامهریزی کرد و الا میتواند بهصورت بالقوه حادث شود.
بنابراین من در اینجا دو نکته و یک جمعبندی را بیان میکنم. نخست، آن نکتهای است که تأکید کردم که بحث شکاف فرهنگی است و نکته بعدی هم این است که اگر ما نگاهی به آینده داشته باشیم، یکی از مخاطرات ما میتواند شکاف نسلی یا گسست نسلها باشد. آن زمان اگر من بخواهم به سمت ابعاد و شاخصههایی که میتوان در این زمینه بیان کرد، بروم، به نظرم با توجه به این عدم تفاهمی که خدمتتان بیان کردم، اگر ما بخواهیم یک مطالعه میدانی انجام دهیم، باید به سمت اضلاع آن فرهنگ سیاسی یا فرهنگ برویم؛ یعنی در واقع در حوزه باورها، در حوزه ارزشها، در حوزه هنجار یا رفتارها و در حوزه نمادها است؛ یعنی در واقع اگر ما اضلاع فرهنگ را این چهار مؤلفه در نظر بگیریم، شکاف نسلی بیانگر این است که باورهای نسل جدید میتواند بهصورت بالقوه دچار گسست شود. استانداردهای ارزشگذاری و نورمهای ارزشی آنها میتواند دچار تحول شود، الگوها و حوزه رفتار آنها میتواند دچار تغییر شود و بعد هم نمادها هستند؛ بنابراین به نظر من میتوانیم این بحث را در این چهار ساحت مطرح کنیم. به لحاظ علمی هم اگر بخواهم یک یا دو جمله راجع به این بحث بیان کنم، میتوانم به این نکته اشاره کنم که بههرحال یکی از مباحث بسیار مهم در جامعهشناسی سیاسی بحث جامعهپذیری سیاسی است که هدف جامعهپذیری سیاسی در واقع انتقال فرهنگ و پیشگیری از گسست نسلی و شکاف نسلی است؛ یعنی هر نظام سیاسی تلاش میکند که آن ارزشهای خودش را از طریق نهادهای گوناگون مثل خانواده، رسانه و آموزشوپرورش به نسل بعدی منتقل کند و طبیعتاً اگر یک نظام سیاسی به هر علتی این رفتار را انجام ندهد، یعنی جامعهپذیری سیاسی را محقق نکند و لذا بحران نسلی و شکاف نسلی میتواند محقق شود.
به نظر شما دلایل، علل و عوامل گسست نسلی را چه چیزهایی میدانید؟
به نظر میرسد به عوامل مختلفی میتوان اشاره کرد، مهمترین نکتهای که بهعنوان عامل شکاف نسلی میتوان به آن اشاره کرد، نقش نهادهای جدید یا دخالت عوامل متعدد در جامعهپذیری سیاسی نسل جدید است و به تعبیر دیگر ظهور رقبای مدرن و کم شدن نقش سنتی خانوادهها و سیستم سنتی آموزشوپرورش و مساجد است؛ به عبارت دیگر شاید بتوان به این نکته اشاره کرد که یکی از تفاوتهای بسیار بنیادین وضعیت ما در دنیای امروز در مقایسه با مثلاً 30-40 سال پیش در درجه اول بحث جهانیشدن است. بحث رسانههای جمعی و بهطور کلی شبکههای مجازی است که امروزه تقریباً در دسترس قریب بهاتفاق شهروندان یک جامعه وجود دارد. واقعیت این است که این مسئله تأثیر بسیار زیادی در گسست نسلی دارد و به عبارت دیگر تلاش میکند که الگوهای جدیدی را فراروی مخاطب ما قرار دهد و از طرف دیگر بُعد سلبی آن تلاش میکند فرضاً از سیستم خانواده و از سیستم نهاد سنتی ما که مساجد و امثال اینها هستند، قداستزدایی کند. طبیعتاً یکی از پیامدهای این مسئله هم تغییر گروههای مرجع است.
در واقع شما معتقدید که نهادهای جامعهپذیر جدید که در حال افزایش نیز هست متضاد آن نهادهای پیشین و اصیل در حال نقشآفرینی هستند و این باعث گسترش گسست نسلی میشود؟
بله، دقیقاً همینطور است؛ به عبارت دیگر ظهور این نهادهای جدید موجب شده که بهنوعی کثرت اطلاعات و بمباران اطلاعاتی اتفاق بیافتد. اگر بخواهیم از این تعبیر استفاده نکنیم، بهنوعی تنوع و تکثر ایده، ارزش و الگو به مخاطب ما ارائه میشود و طبیعتاً در این میان اگر فرض کنید آن نهادهایی که ما از آنها توقع داریم، میدانداری نکنند و اینها را جمعوجور نکنند و به انسجام نرسانند، طبیعتاً دچار خلأ و بحران میشوند و نهایتاً به سمت نهادهای جدیدی میروند که ظهور و بروز پیدا کردهاند، به علت اینکه حضور فعالتری و تماس نزدیکتری با آنها دارند و به علت اینکه زبان مفاهمه آنها زبان مفاهمه بهروزی است و کاملاً با ادبیات آنها صحبت میکند و طبیعتاً برای روال مستمری که همواره در جامعهپذیری سیاسی در جامعه ما از گذشته تاکنون وجود داشته، فضا را تنگ میکند. یکی از پیامدهای این مسئله همین تغییر گروه مرجع است؛ یعنی ما به جای اینکه برای حل مسئلهمان به والدین مراجعه کنیم، به سمت فضای مجازی و امثالهم میرویم.
حالا در همین راستا که خدمتتان بیان کردم، من به همان بحث شکاف فرهنگی که در بحث مفهومشناسی بیان کردم، برمیگردم. اگر ما در این فضایی که اشاره کردم که عوامل متعددی دخیل است، یک فاکتور را رسانهها ببینیم، طبیعتاً یکی از تفاوتهای انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای گذشته و در مقایسه با بسیاری از جوامع دیگر که نظام سلطه به دنبال این است که آنها را در زمین بازی خودش قرار دهد، این نکته است که دهها رسانه علیه نظام اسلامی کار میکنند که با هیچ جامعهای قابل مقایسه نیست. طبیعتاً کارکرد این رسانهها میتواند بالقوه آن شکاف فرهنگی باشد؛ یعنی باعث میشود که طیفی از بدنه جامعه بههرحال از آنها متأثر باشند.
آیا گسلهای موجود در جامعه هم به این شکاف فرهنگی عمق میدهد؟
بله، دقیقاً؛ به عبارت دیگر در جامعه ما شکافهای قومی، مذهبی، سنت و مدرنیته و شکاف اقتصادی فقیر و غنی و شکافهای متعددی وجود دارد که خودش هم یک بحث جامعهشناختی است و انقلاب اسلامی تلاش کرد که همه اینها را با آن فرهنگ انقلاب اسلامی التیام ببخشد و تحتالشعاع خودش قرار دهد. طبیعتاً رسانه تلاش میکند که اینها را فعال و بهروز کند و تلاش میکند که از این ظرفیتهای بالقوه که در جامعه وجود دارد در جهت شکاف نسلی و شکاف فرهنگی استفاده کند.
البته اگر رسانههای ناهمگون بگوییم بهتر است، چون رسانه یک ابزار است و در هر طیف و هر جریانی میتواند باشد.
بله، رسانههای ناهمگون و به عبارت دیگر رسانههایی که با انقلاب اسلامی زاویه دارند. مراد من بیشتر اینگونه رسانهها هستند.
طبیعتاً یکی از نکاتی که میتواند پیامد این مسئله باشد، الگوآفرینیهایی است که اینها دارند که بسیار مهم است که از جمله پیامدهای آن تقلیل نقش خانواده و تقلیل نقش مساجد و جایگاهی که روحانیت بهطور سنتی در جامعه ما داشته است، میباشد. طبیعتاً با توجه به فضای فرهنگی که در عرصه جهانی وجود دارد آنچه موجب شده که بحث شکاف نسلی در جامعه ما بهتدریج بهعنوان یک مسئله مطرح شود و بهعنوان یک مخاطره باشد، غلبه روحیه فردگرایی در جامعه ما است که این پدیده قابل مشاهده است. به این معنا که ما هر چه به سمت قبل میرویم، مشاهده روح جمعی در کشور ما بسیار زیاد است و امروزه غلبه فردگرایی بهویژه در نسل جدید بهوفور یافت میشود؛ به عبارت دیگر گاهی اوقات ما فرضاً درون یک خانه در کنار هم قرار میگیریم ولی هر کسی با توجه به فضای مجازی که وجود دارد، در درون دنیای خودش است و خود این مسئله روحیه فردگرایی را در جامعه بسیار میتواند بالقوه تقویت کند و وقتی این هم تقویت شد، آن زمان دیگر کل عرصههای زندگی را دربر میگیرد؛ یعنی مثلاً دانشجوی ما ترجیح میدهد که خانه فردی و امثال اینها را بگیرد و الی آخر.
در میان عوامل و دلایل ذکر شده، به نظر شما مهمترین علت گسست نسلی کدام است؟
اگر بخواهیم این عوامل را در یک طبقهبندی بیان کنیم، من اینطور بیان میکنم که یکسری عواملی وجود دارد و من مهمترین عامل را هم رسانه و جنگ نرم و امثال آنها میدانم که این رسانه دو اقدام را بهموازات یکدیگر انجام میدهد؛ از یک طرف آن فرهنگ موجود را تخریب میکند و به عبارت دیگر تلاش میکند که مثلاً نقش سنتی مسجد و خانواده و امثال اینها را دچار تغییر کند و به لحاظ ایجابی هم تلاش میکند که ارزشهای خودش را عرضه کند. در واقع اگر ما شاخصهایی را که در ارتباط با شکاف نسلی بیان کردیم در چهار ساحت باور، ارزش، رفتار و نماد بیان کنیم، طبیعتاً مهمترین عامل گسست نسلی این است که در عرصه جامعهپذیری سیاسی یکسری فاکتورهای جدیدی ورود پیدا کرده است که ناشی از جهانیشدن است، مثل رسانههای رقیب فرهنگ انقلاب اسلامی که مثال زدم و مثل فضای مجازی که اینها تلاش میکنند که نظامباوری ما را تغییر دهند. تلاش میکنند آن ساختارهای موجود که در خانواده و نظام تعلیم و تربیت و امثال آن را برهم بریزند و ساختار جدیدی مثل فضای مجازی و امثال اینها را ایجاد کنند و تلاش میکنند که رفتارهای ما را تغییر دهند. بههرحال در این زمینه میتوان به مسائل مختلفی اشاره کرد که قاعدتاً میتوان از یک منظر دیگری به سمت راهحلهایی رفت که در این زمینه میتوان ذکر کرد.
پیامدهای گسست نسلی برای جامعه ایرانی چیست؟
اگر از منظر زوایایی که ذکر کردم به سؤال پرداخته شود بهتر است. در حوزه باور، باعث تغییر باورهای ما میشود. تغییر باور میتواند در ساحتهای مختلفی باشد؛ مثلاً میتواند آن حوزه اعتقادی باشد که بر این اساس بنیانهای اعتقادی سست میشود. با توجه به بحث نظام سیاسی که در بحث جامعهپذیری سیاسی به آن اشاره کردم، میتوانیم به ارزشهای انقلاب اسلامی هم اشاره کنیم؛ یعنی ما یکسری ارزشهای حیاتی داریم که این ارزشهای حیاتی باید استمرار داشته باشند و آن تفاوتهای نسلی باعث میشود که یک ورژن جدید و نه یک تفسیر 100 درصد جدا، از آن ارائه شوند. طبیعتاً شکاف نسلی تلاش میکند که این ارزشهای حیاتی را تحتالشعاع و مورد مناقشه قرار دهد و ارزشهای جدیدی را جایگزین آنها بکند؛ بنابراین یکی از پیامدهای گسست نسلی که بالقوه میتواند اتفاق بیافتد، تغییر این نظام ارزشی است؛ بهعنوان مثال در عرصه سیاسی، میتواند نگاه شما به دشمن را بالقوه دچار تغییر کند یا تلقی که ما از آزادی، مشروعیت و تلقی که از نظام اسلامی داریم و بسیاری از ارزشهایی که در این زمینه وجود دارد را تغییر دهد. همینطور تغییر در سایر ابعاد فرهنگ سیاسی که اشاره کردم را هم داریم؛ یعنی باعث تغییر در ساختارها، ارزشها و تغییر در نمادها هم میشود. اگر این اتفاق بیفتد، یعنی یکی از پیامدهای گسست نسلی میتواند اصلاً تغییر نظام اسلامی باشد که این تغییر نظام اسلامی خودش میتواند یک پروسه متفاوتی را طی کند؛ یعنی دیگر جامعه به سمت تغییر در عرصه نظام سیاسی میرود که این تغییر میتواند در قالب تغییر تدریجی باشد که در فرمایش مقام معظم رهبری تحت عنوان حفظ صورت و تغییر سیرت است. این تغییر سیرت میتواند ناشی از گسست نسلی باشد؛ یعنی اگر گسست نسلی اتفاق بیافتد، هرگاه در یک جامعهای باورها تغییر پیدا کند، بهطور طبیعی نظام سیاسی هم دچار تغییر میشود، منتها نظامی که هست، ممکن است تلاش کند که خودش را حفظ کند و پروسه این تغییر طولانیتر میشود و الا حفظ یک نظام در درون جامعه این است که باورهای شهروندان جامعه با باورهایی که نظام سیاسی بر اساس آن فلسفه سیاسی استوار هستند، هماهنگ باشد. هرگاه در درون این باور شهروند و فلسفه سیاسی، گسست ایجاد شود طبیعتاً نظام سیاسی هم دچار تغییر میشود و بحث گسست نسلی هم دنبال همین ایده پدید میآید.
به نظر شما مهمترین سنگر یا نهادی که بتواند پیشرو در مواجهه با پدیده گسست نسلی باشد کدام است؟
به نظرم مهمترین استراتژی ما حفظ کیان خانواده است و در درون عنصر کیان خانواده هم کار کردن روی نسل از کودکی است؛ یعنی به عبارت دیگر تلقی من این است که مهمترین استراتژی یک جامعه برای پیشگیری از گسست نسل خود، این است که روی کودکستان سرمایهگذاری کند و باید روی خانواده بهعنوان یک کانون جامعهپذیری و تربیت سیاسی و تربیت دینی تأکید کند و تلقی من این است که دشمن هم بر اساس همین نگاه بهشدت روی این دو مورد کار میکند؛ به عبارت دیگر اگر شما بتوانید واقعاً روی کودکستان و چند سال اول دبستان کار کنید، به نظر من فرد از بسیاری از مخاطراتی که بیان کردیم، بیمه میشود، حالا چه این مخاطرات رسانه و چه فضای مجازی و الی آخر باشد. اولین سنگر این است، منتها این هم به این معنا نیست که بقیه را رها کنیم ولی به نظر من نقطه کانونی و نقطه شروع، خانواده است.
در درجه بعد شما میتوانید به سراغ مسجد بروید، یعنی اگر ما برای مساجد برنامه داشته باشیم و واقعاً روی آنها کار کنیم به نظر من میتوان با خیلی از این فضاها مواجهه پیدا کرد، ولی حالا اینکه چقدر این اتفاق میافتد، بحث دیگری است. با وجود اهمیت مسجد، خانواده جایگاه مهمتری دارد. من بیشتر خانواده و تربیت در مقطع کودکی را مهم میدانم و به نظرم اینجا سنگبنای شخصیت انسان است. در حقیقت ما در جامعهپذیری سیاسی الگوهای مختلفی برای جامعهپذیری داریم. جامعهپذیری در فرهنگ دینی ما همان تربیت است. تربیت یک مفهوم عام است و مورد خاص آن هم تربیت سیاسی است؛ یعنی اگر گفتیم جامعهپذیری سیاسی، معادل آن تربیت سیاسی میشود که دارای گونههای مختلفی است؛ یک گونه هم این است که شما با حالت دیکتاتوری از بالا به پایین مهندسی کنید که این مدل اصلاً با مبانی دینی ما سازگار نیست، با مختار بودن انسان سازگاری ندارد. ولی در جوامعی مثل جامعه هیتلری چنین حالتی وجود دارد، یعنی از بالا به پایین مهندسی فرهنگی میکنند و تلاش میکنند که هم جلوی شکاف را بگیرند و هم در راستای اهداف خودش که بتواند بماند و ماندگار شود، شکاف ایجاد میکند. هیتلر یک جملهای دارد و میگوید؛ ممکن است شما که الآن هستید - یعنی نسل حاضر - مخالف ایدههای من باشید ولی فرزندان شما متعلق به من هستند، چون من روی آنها کار میکنم. این موارد در مبانی دینی خودمان هست و امام خمینی نیز در سال 42 عباراتی به این مضمون بیان کردند. ببینید کار کردن در این فرآیند تربیتی به نظر من میتواند خیلی از این معضلات را حل کند.
ببینید من اشاره کردم که بمباران رسانهای غربی که علیه جامعه ما وجود دارد اصلاً با هیچ جامعهای قابل مقایسه نیست و اگر این پدیده راجع به هر جامعهای اتفاق میافتاد آن جامعه دچار فروپاشی و زوال و اضمحلال میشود. اینکه جامعه ما توانسته مقاومت کند و پیش برود و الآن ما بحث میکنیم که یکی از مخاطرات انقلاب اسلامی میتواند شکاف نسلی باشد، تلقی من این است که در درون فکر و فرهنگ جامعه ما یک پدیدههایی وجود دارد که از این بمباران تبلیغی پیشگیری میکند، مثل ایام محرم و ایام صفر و اربعین و ماه مبارک رمضان و امثال اینها. این موارد یک گسست در این تلاش دشمن ایجاد میکند، یعنی فضا تغییر پیدا میکند و از اهداف دشمنان جلوگیری میکند. لذا تلقی من این است که واقعاً اگر روی خانواده و روی سیستم سنتی خودمان کار کنیم، اینها میتوانند جلوی این پدیده را بگیرند.
به نظر شما گسست نسلی در زمینه فرهنگ دینی چه پیامدهایی دارد؟ اگر توضیحات بیشتری دارید، بفرمایید.
به تغییر باورها و در نهایت تغییر در ساختارها و چه بسا تغییر در نظام اشاره کردم.
اگر بخواهیم پیامدهای گسست نسلی را در عرصه ساختاری مورد توجه قرار دهیم، در عرصه ساختار یکی از پیامدها میتواند این باشد که آن ساختارهایی که شما بهطور موجود دارید که اشاره کردم که یک بُعد سلبی و یک بُعد ایجابی دارد، شما در واقع اینها را از محتوا تهی میکنید؛ یعنی سیستم خانواده، سیستم تعلیم و تربیت، سیستم نهاد مسجد و سیستم دین از محتوا خالی شود؛ لذا تلاش میشود که یک بازتفسیری از دین ارائه شود که این بازتفسیر مطابق با آن ارزشهای واقعی دین نیست. تلاش میشود که یک تصویری از خانواده ارائه شود که این تصویر با آن چیزی که موجود بوده متفاوت است و همینطور است نهاد مسجد و امثال اینها.
این یک بُعد است و بُعد دیگر هم که اشاره کردم حوزه رفتار است که بحث الگو در اینجا میتواند مطرح شود که طبیعتاً رفتارهای یک جامعه دچار تغییر و تحول میشود. حالا این رفتار میتواند ساحتهای مختلفی داشته باشد و یک مورد آن مثلاً پوشش است، یک مورد دیگر هم نوع ظهور و بروز و جلوهگری افراد در مجامع عمومی است و ابعاد مختلف دیگری هم هست که در این زمینه وجود دارد و یک مورد هم همانطور که اشاره کردم نوع کنشگری است، به این معنا که مثلاً فرض کنید کنشگری ما در راستای ارزشهای انقلاب اسلامی این است که به جبهه برویم و به سمت دفاع از مظلوم و دفاع از ارزشهایی که انقلاب اسلامی توصیه میکند، برویم. پیامد گسست نسلی طبیعتاً میتواند این باشد که اینها را دچار بمباران شبهه کند و تلاش نماید که به سمت فضایی برود که آن فضا کاملاً نقطه مقابل انقلاب اسلامی است. این هم میتواند در حوزه رفتار باشد.
نکته مهمی که بیان از حائز اهمیت است آنکه شاید بتوان دو راهبرد و دو راه مقابله برای شکاف نسلی بیان کرد؛ یک راهبرد همانطور که اشاره کردم تغییر باور است که میتواند منجر به اضمحلال و فروپاشی باشد. مورد دیگر هم این است که ما از جزء به کل برسیم، یعنی وقتی شما ظواهر جامعه و کنشهای جامعه را تغییر دهید، بهتدریج مثل خوره باورهای شما را هم دچار تغییر قرار میدهند؛ یعنی هر دو بُعد میتواند باشد و بهموازات هم دشمن روی هر دو حوزه هم کار میکند؛ یعنی هم در حوزه باور کار میکند و هم روی سرشاخهها که سبک زندگی است، کار میکند، یعنی سبک زندگی ما را تغییر میدهد و بنابراین یکی از پیامدهای گسست نسلی در حوزه رفتار، تغییر سبک زندگی است که خودش هم یک فضای دیگری است.
اگر راهکارهای دیگری جهت کاهش گسست و تفاوت میان نسلها به ذهنتان میرسد، بفرمایید؟
به نظرم مهمترین نکته در راهبرد این است که ما یک قرارگاه مرکزی داشته باشیم و برنامهریزی کنیم؛ به عبارت دیگر یکی از نقدهای ما از ابتدای انقلاب به دولتها این نکته است که به وظیفه خودشان در عرصه فرهنگ عمل نکردهاند. منظورم آن است که مثلاً مهمترین وظیفه وزارت ارشاد، ایجاد و کنترل این قرارگاه است و میتواند بسیار مؤثر باشد. ببینید مثلاً در جامعه ما نهادهای فراوان موازی فرهنگی وجود دارد که همه آنها هم سعی میکنند در راستای انقلاب اسلامی و تعمیق ارزشهای اسلام و انقلاب کار کنند، مثلاً نهاد بسیار مقدسی مثل حوزه علمیه قم، سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات، مجامع علمی و دانشگاهی و خود وزارت ارشاد هستند، فرض کنید ما از این زاویه نگاه کنیم که همه اینها در راستای نظام تلاش میکنند. خود اینکه ما وظیفه هر کدام از اینها را تعریف نکنیم، بهنوعی باعث ایجاد تشتت فرهنگی میشود.
یعنی معتقدید باید یک ستاد بالادستی ایجاد شود؟
بله؛ یک ستاد بالادستی که تقسیم کار کند. مثلاً بگوید رسالت حوزه علمیه چیست و شرح وظایف آنجا چیست؟ شرح وظایف سازمان تبلیغات یا دفتر تبلیغات چیست؟ مثلاً وظیفه دفتر تبلیغات بهعنوان یک نهاد در ابتدای تأسیس بیشتر این بود که اعزام مبلغ به اقصی نقاط دنیا داشته باشد. الآن فعالیتهایش را گسترش داده است و بسیار هم خوب است. من نمیخواهم نقد کنم. مثلاً دانشگاه دارد و کار پژوهشی فراوان و عمیق انجام میدهد ولی واقعاً در رسالت دفتر اینها هم بود؟ یا اگر روی همان رسالت اولیه خود کار و برنامهریزی میکرد شاید پارهای از معضلات ابلاغ پیام ما از سمت حوزه به اقصی نقاط دنیا حل میشد؛ یعنی فرض کنید اگر این را رسالت اصلی آنجا قرار میدادیم، دانشگاه آنجا هم در همین راستا بود و پژوهش آنجا هم در همین راستا بود، نه اینکه مثلاً الآن پژوهش یک کار دیگری انجام میدهد و ساختار آموزشی کار دیگری انجام میدهد و این کار را هم انجام میدهند؛ بنابراین لازم است قرارگاه یا ستادی وجود داشته باشد که مثلاً بگوید حوزه این کار را بکند، دفتر تبلیغات این کار را بکند، سازمان تبلیغات این کار را بکند، آموزشوپرورش این کار را بکند، یعنی این مجموعه را میدید و خلأها را پر میکرد و معضلات را حل میکرد. متأسفانه از ابتدای انقلاب تاکنون نگاه ما جزیرهای بوده است. به نظر من خیلی از معضلات ما ناشی از این نکته است. طبیعتاً چون ما این کار قرارگاهی یا ستادی را نداشتیم، به نظر میرسد که در آن نقشه راه یا در آن طرح کلان هم مسئله و معضل داریم و محقق نشده است و رسالتها و مأموریتها دقیقاً مشخص نیست؛ به عبارت دیگر اگر من بخواهم بهعنوان نقیصه بیان کنم باید بگویم که چون این کار ستادی اتفاق نمیافتد، هیچ مخاطبهای با طیفهایی از بدنه جامعه صورت نمیگیرد. چون ما در نقشه کلان اینها را ندیدیم. مثلاً من بهعنوان حوزه با این طیف سروکار دارم و روی طیفهایی از بدنهای از جامعه اصلاً کار فکری و فرهنگی و امثالهم نمیشود.
معضلات فضای مجازی را که موجب فردگرایی میشود چگونه میتوان با تشکیل ستاد رفع کرد؟
فرض کنید وقتی این طرح کلان اتفاق بیافتد، وقتی ما آسیب را بیان میکنیم که آسیب فضای مجازی است، قطعاً در این طرح کلان باید برای این آسیب برنامهریزی شود؛ یعنی هم کنترل شود و هم به لحاظ ایجابی آنقدر ما فضای مجازی را پر کنیم که اصلاً به دشمن فرصت داده نشود.
به نظر من این شکاف نسلی به پارهای از معضلات تئوریک هم برمیگردد که اگر آن کار ستادی اتفاق بیفتد، قاعدتاً باید روی این بُعد کار و برنامهریزی کند. شکاف تئوریک یعنی به لحاظ شرعی باید برخی از مسائل را خیلی شفاف و روشن حل کنیم که به نظر من برخی از اینها همچنان بهعنوان مسئله مطرح است یا فرضاً ممکن است حل هم شده باشد، ولی بیان نشده و ابلاغ نشده و مردم راجع به آن مسائل ابهام دارند. در این زمینه میتوان مثالهای متعددی زد ولی مثال در دسترس همین موسیقی است که باید مشخص شود که حدود و ثغور آن چقدر است. این موضوع مسئلهای است که از ابتدای انقلاب تاکنون مطرح بوده است و عدم شفافیت حدود و ثغور آن میتواند بالقوه فضاهایی را ایجاد کند و این فضاها بهتدریج موجب تغییر رفتار و تغییر باور شود و باعث ایجاد گسست در جامعه و میان نسلها گردد.
یک راهبرد آخری که به نظر من مورد توجه است، زبان هنر است که ما نباید از آن غافل باشیم. واقعاً در مبانی دینی ما غنای فکری هست ولی اینکه این غنای فکری تبدیل به رفتار شود یا به آن الگوی عملی خاص در این رفتار جزئی خاص تبدیل شود، ما در این فضا مشکل داریم و بین معدن ما و مصرف کننده ما یک فاصلهای هست؛ یعنی همانگونه که ما در تجارت خارجی خامفروشی میکنیم، در اینجا هم بهنوعی دچار خامفروشی و خام ارائه کردن هستیم.
در واقع نظرتان این است که ما در فرآیند انتقال اینها به جامعه دچار مشکل هستیم؟
دقیقاً همینطور است. همین نکته را مقام معظم رهبری مثلاً در حوزه فلسفه بیان میکنند. ایشان معتقدند که فلسفه اسلامی به حوزه رفتار امتداد پیدا نکرده است؛ یعنی ما یک فلسفه داریم ولی فلسفه است. مثلاً فرض کنید من در حوزه سیاست باید از آن فلسفه، فلسفه سیاسی استخراج کنیم، شما در حوزه جامعهشناسی باید فلسفه علمالاجتماع را استخراج کنید، یعنی اینها باید به حوزه رفتار و حوزه کنش تبدیل شود. چون این اتفاق در بین ما نیفتاده است، قاعدتاً جامعه معطل نمیماند که ما این کار را انجام دهیم و به دنبال آن غذای آماده میرود و آن غذای آماده هم آن چیزی است که امروز در دنیا وجود دارد و توسط رسانهها در حال عرضه شدن است و او هم به سراغ اینها میرود.
در مورد همین بحث باید بگوییم، یکی از راهبردهایی که به نظرم آن قرارگاه باید انجام دهد پر کردن اوقات فراغت است. ببینید من در اینجا نشستهام و میخواهم در حوزه جامعهشناسی سیاسی بحث کنم. در سیستم آموزشی ما قاعدتاً فرد باید در مقطع کارشناسی ارشد یا دکتری یک رساله بنویسد. اگر ما مسئلههایمان را به اینها بدهیم و رساله شود، آرامآرام خیلی از معضلات حل میشود. قاعدتاً چون این انسجام وجود ندارد و این نقشه راه وجود ندارد، فرد به دنبال یک مسئله غیرضروری میرود یا به سراغ مسئلهای میرود که در یک جامعه دیگر است و اصلاً مسئله ما نیست. بههرحال به نظر من بسیاری از این فضاها به ایجاد آن قرارگاه و وجود یک نقشه راه و حل این معضلات تئوریک که میتواند مسئلههای او باشد برمیگردد و همچنین به سرمایهگذاری روی این فضای مجازی که امروزه بسیاری از اوقات افراد را واقعاً پر کرده است، برمیگردد.
به نظر شما بر اساس روند فعلی، آینده گسست نسلی چگونه خواهد بود؟
آینده گسست نسلی به متغیرهایی که بیان کردم بستگی دارد، یعنی به متغیرهایی که چه به لحاظ ایجابی و چه به لحاظ سلبی بیان شد، برمیگردد. منتها اجازه دهید که با توجه به بحث اولی که من بیان کردم، من روی دو محور بحث کنم. بر اساس آن محوری که من در قسمت مفهومشناسی بیان کردم، به یک نوع تفاوت فرهنگی یا شکاف فرهنگی اشاره کردم. شکاف فرهنگی که اشاره شد، به این معنا است که فرض کنید اگر ما این جامعه را در نظر بگیریم، از صدر تا ذیل فرهنگ یک طیفی از بدنه جامعه با طیفی که همراه انقلاب اسلامی بوده و هست، شکاف پیدا میکند؛ یعنی آن طیف در گذشته در داخل این بدنه بوده است ولی رسانهها و ماهواره کاری میکند که یک انشقاق اجتماعی ایجاد کند و وقتی این انشقاق اجتماعی که ایجاد میکند، طبیعتاً از صدر تا ذیل در دو طرف مسئله وجود دارد. بر اساس این فضا من تهدید را بیشتر در این فضا میبینم تا شکاف نسلی که شما فرمودید؛ به عبارت دیگر، قبل از انقلاب که رژیم واقعاً تلاش بسیار فراوانی میکرد که فرزندان یک خانواده را از طریق مجاری آموزشی و جنبههای مختلف خودش از خانواده جدا کند. مثل همان نکتهای که از زبان هیتلر خدمتتان بیان کردم ولی نظام سابق به هیچ وجه موفق نبود و نتوانست این کار را انجام دهد و یک علت آن هم این بود که خانوادهها میدانستند که این نظام طاغوتی است و سیستم آموزشی آن نامشروع است و لذا با چنگ و دندان سعی میکردند که فرزندان خودشان را نگه دارند. یکی از معضلات ما پس از انقلاب این بود که بین خانواده و مدرسه و نهادهای مختلف این هماهنگی وجود نداشت؛ یعنی خانواده به مدرسه موکول میکند و مدرسه هم به خانواده موکول میکند و در درون آن این معضل بهتدریج شکل میگیرد.
بههرحال با توجه به نکتهای که بیان کردم، من بیشتر به سمت آن شکاف فرهنگی میروم تا شکاف نسلی؛ یعنی به عبارت دیگر مخاطره آینده ما شکاف فرهنگی و نه شکاف نسلی است ولی گفتم که ظرفیتهای شکاف نسلی هم بالقوه وجود دارد، یعنی به عبارت دیگر قاعدتاً شکاف نسلی در آن شکاف فرهنگی که اتفاق میافتد، در آن طیف خیلی بیشتر اتفاق میافتد ولی آن گروه یا نسلی که پایبند به ارزشهای انقلابی هستند، به نظر من تلاش میکنند که این را به حداقل برسانند و تلاش میکنند که خودشان را حفظ کنند.
بههرحال جمعبندی بحث من راجع به این بحث شکاف فرهنگی با توجه به افق آینده این است که بیشتر شکاف فرهنگی اتفاق میافتد و نه شکاف نسلی، و به نظرم آن طیفی که همراه نظام است تلاش میکند که این فرهنگ را منتقل کند و حفظ کند و ضمن اینکه ویژگیهای تفاوت نسلی قاعدتاً بهطور طبیعی اتفاق میافتد و مورد توجه است و مخاطره هم نیست ولی آن شکاف فرهنگی یک پدیدهای است که میتواند منجر به انشقاق اجتماعی شود و مخاطرات خاص خودش را داشته باشد.
خلاصه راهکارها:
1.لازم است برنامهریزی دقیقی برای مواجهه با شکاف فرهنگی پیش از هر کاری صورت گیرد؛ با کنترل آن میتوان شکاف نسلی را کنترل نمود.
2.باید بهگونهای عمل شود که از سیستمهایی همچون خانواده، مسجد و دیگر نهادهای سنتی قداستزدایی صورت نگیرد.
3.در مورد حفظ گروههای مرجع اصیل تلاش شود تا نسل جدید به سراغ دیگر مرجعها نروند.
4.باید کیان خانواده را حفظ نمود و بهترین راهکار آن نیز کار کردن بر روی نسل کودک است.
5.باید بر روی کودکستان و مدارس ابتدایی سرمایهگذاری شود و مسئله خانواده بهعنوان یک کانون جامعهپذیری و تربیت سیاسی و تربیت دینی مورد تأکید قرار گیرد.
6.یکی از عوامل گسست نسلی، تغییر سبک زندگی است؛ بنابراین لازم است سبک زندگی اسلامی – ایرانی به جامعه تزریق شود و در این خصوص برنامهریزی دقیقی صورت گیرد.
7.نهادهای جدید که در مقابل نهادهای سنتی ایجاد میشوند جوانان را به سمت خود جذب میکنند. باید بهصورت مستقل برای این نهادهای جدید برنامهریزی کرد و راهکار ارائه داد.
8.باید یک ستاد یا قرارگاه ایجاد شود تا هم برنامهریزی و شرح وظایف را ذکر کند و هم از موازیکاری جلوگیری نماید. تشکیل این ستاد باید بر عهده وزارت ارشاد باشد.
9.لازم است شرح وظایف هر یک از نهادهای مسئول تعریف و واکاوی شود تا تشتت فرهنگی ایجاد نشود.
10. برای فضای مجازی و آسیبهای آن برنامهریزی و سرمایهگذاری شود تا مورد کنترل قرار گیرد یا آنکه بهاندازهای در آن ورود شود و فضای آن پر گردد که برای دشمنان فرصتی موجود نباشد.
11.از مهمترین راهبردها زبان هنر است. برای آنکه غنای فکری به رفتار یا الگو تبدیل شود باید زبان هنر ایجاد شود تا دچار خامفروشی محتوا یا خام ارائه دادن نشویم.
ضرورت تزریق نهادینهسازی اصولیِ سبک زندگی اسلامی- ایرانی در جامعه
مصاحبه تخصصی مرکز پژوهشی مبنا باحجت الاسلام دکترمحمدجواد نوروزی جامعهشناسی سیاسی و عضو هیئت علمی موسسه آموزش- پژوهشی امام خمینی(ره) با موضوع آسیبشناسی گسست نسلی در ایران