اگر فرض كنيم در رأس قدرت، كسانی باشند كه با مردم ارتباطی نداشته باشند، اين ولايت نيست. اگر كسانی باشند كه رابطة آنها با مردم، رابطة ترس و رعب و خوف باشد ـ نه رابطة محبت و التيام و پيوستگی ـ اين ولايت نيست. اگر كسانی با كودتا بر سر كار بيايند، اين ولايت نيست. اگر كسی با وراثت و جانشينی نسبی ـ منهای فضايل و كيفيات حقيقی كه در حكومت شرط است ـ در رأس كار قرار گيرد، اين ولايت نيست. ولايت، آن وقتی است كه ارتباط والی يا ولی، با مردمی كه ولايت بر آنهاست، يك ارتباط نزديك، صميمانه، محبتآميز و همانطوری كه در مورد خود پيامبر وجود دارد ـ يعنی «بعث فيهم رسولا من انفسهم» يا «بعث منهم»: از خود آنها كسی را مبعوث كردهاست ـ باشد؛ يعنی از خود مردم كسی باشد كه عهدهدار مسألة ولايت و حكومت باشد. اساس كار در حاكميت اسلام اين است.
1. نقش مردم در حکومت اسلامی
در قوانين آسمانی و الهی قرآن، برای مردم شأن و ارج معين شدهاست؛ مردم هستند كه انتخاب میكنند و سرنوشت ادارة كشور را به دست میگيرند. اين مردمسالاری، راقیترين نوع مردمسالاریای است كه امروز دنيا شاهد آن است؛ زيرا مردمسالاری در چارچوب احكام و هدايت الهی است. انتخاب مردم است، اما انتخابی كه با قوانين آسمانی و مبرای از هرگونه نقص و عيب، توانسته است جهت و راه صحيحی را دنبال كند.
... امروز شما ملاحظه میكنيد در بسياری از دمكراسيهای غربی، زشتترين انحرافات ـ انحرافات جنسی و امثال آن ـ به عنوان اينكه خواست مردم است، صبغة قانونی پيدا میكند و رسمی میشود و به اشاعة آن كمك میگردد. اين، غيبت عنصر معنوی و هدايت ايمانی را نشان میدهد. در نظام اسلامی ـ يعنی مردمسالاری دينی ـ مردم انتخاب میكنند، تصميم میگيرند و سرنوشت ادارة كشور را به وسيلة منتخبان خودشان در اختيار دارند؛ اما اين خواست و انتخاب و اراده در ساية هدايت الهی، هرگز به بيرون جادة صلاح و فلاح راه نمیبرد و از صراط مستقيم خارج نمیشود. نكتة اصلی در مردمسالاری دينی اين است.
...آن دستگاهی كه حكومتش به شكل ولايت است، ارتباط بين ولی و مردم، غيرقابل انفكاك میباشد. ولايت، يعنی سرپرستی، پيوند، ارتباط، اتصال، بههم پيچيدهشدن دو چيز، بههم جوشيدگی و بههم پيوستگی كسانی كه با يكديگر ولايت دارند. معنا و شكل و مفهوم ولايت در جامعه و نظام اسلامی، اين است. از اين جهت، در جامعة اسلامی، كلمة ولايت به حكومت اطلاق میشود و رابطة بين ولی و مردم، يك رابطة ولايتی است و ارتباط و اتصال آنها، غيرقابل انفكاك میباشد و تمام اجزای اين جامعه، با يكديگر متصلند و از هم جدا نيستند. قضيه، مثل دستگاههای سلطنت، دستگاههای قدرت و كودتاچيهايی كه بر يك جامعه مسلط میشوند، نيست.
در جامعة اسلامی، دستگاه مديريت و حاكميت جامعه، همه و همه، متكی به مردم، جزو مردم، همراه با مردم، متصل به مردم ـ به تمام معنای اتصال ـ هستند و جدا نيستند. آنجايی كه دستگاههای حكومت، به راهی میروند و مصالح مردم، به راه ديگری، به خاطر همين احساس جدايی است. مصالح دستگاه حاكم، يك چيز است؛ مصالح مردم، يك چيز ديگر. مصالح دستگاه حاكم، پيوند با امريكا و قدرتهای مسلط و استعمارگران و غارتگران منابع نفتی و اين چيزهاست ـ همچنانكه در دوران رژيم منحوس پهلوی، در كشور ما بود و امروز در خيلی از كشورهای ديگر هست ـ مصالح مردم، يك چيز ديگر است. مصالح مردم در اين است كه آن دستگاه حاكم و آن نوكران و پيوستگان بيگانه را از سر راه كمال خودشان بردارند. مصالح اين دو، به كلی در دو جهت قرار دارد. ليكن در نظام اسلامی، اينطور نيست. در نظام اسلامی، حاكم، ولی و دوست و سرپرست و برادر و مرتبط و برای مردم است.
درس مهمّ كه وجود دارد، اين است كه حكومت آيندة حضرت مهدی موعود (ارواحنافداه)، يك حكومت مردمیِ به تمام معناست. مردمی يعنی چه؟ يعنی متّكی به ايمانها و ارادهها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنيا را پُر از عدل و داد نمیكند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تكيه به آنهاست كه بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و يك حكومت صددرصد مردمی تشكيل میدهد؛ اما اين حكومت مردمی با حكومتهای مدّعی مردمی بودن و دمكراسی در دنيای امروز از زمين تا آسمان تفاوت دارد. آنچه امروز در دنيا اسم دمكراسی و مردمسالاری را روی آن گذاشتهاند، همان ديكتاتوريهای قديمی است كه لباس جديد بر تن كردهاست؛ يعنی ديكتاتوری گروهها. اگر رقابت هم وجود دارد، رقابت بين گروههاست و مردم در اين ميان هيچكارهاند. يك گروه به قدرت دست پيدا میكند و در ساية قدرت سياسیای كه همة زمامهای امور را در كشور در اختيار او میگذارد و با سوءاستفاده از اين قدرت، ثروت و پول و سرمايه به نفع خود گردآوری میكند و آنها را در راه به دست آوردن دوبارة قدرت مصرف میكند. دمكراسيهای امروز دنيا بر پاية تبليغات دروغ و فريبنده و مسحور كردن چشمها و دلهاست. امروز در دنيا هرجا شعار دمكراسی میدهند، شما ببينيد برای تبليغات كانديداهای رياست جمهوری و يا نمايندگان مجلس چه كار میكنند! پول خرج میكنند. دمكراسی در پنجة اقتدار پول اسير است. مردمسالاری امام زمان ـ يعنی مردمسالاری دينی ـ با اين روش، بهكلّی متفاوت است.
1-1. ایجاد حکومت (گزینش بر اساس ضوابط و بیعت)
• هر كسی، هر جمعيتی، هر اجتماعی حق اولیاش اين است كه خودش انتخاب بكند يك چيزی را كه راجع به مقدرات مملكت خودش است.
• اميرالمؤمنين (علیهالسلام) میفرمايد: «... وَ الَّذي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لا يُقارُّوا عَلی كِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لأَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَأْسِ أَوَّلِها؛ وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِه ازْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ سوگند به آنكه بذر را بشكافت و جان را بيافريد، اگر حضور يافتن بيعت كنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود يافتن نيروی مددكار تمام نمیشد... زمام حكومت را رها میساختم و از پی آن نمیگشتم.
قانون و اجرا بايستی با معيارهای خدايی و با مقررات الهی باشد؛ يعنی با احكام اسلامی يا با احكام مشخص يا با كليات و آنچه كه از اسلام دانسته شده و فهميده شدهاست، منطبق باشد و معارض نباشد. افرادی هم كه مجری هستند، مشخصات و خصوصياتی دارند؛ بايد عادل باشند، فاسق نباشند ـ خصوصياتی كه در قانون اساسیِ ما متجسّد شده ـ و قانون اساسی هم همان شكل اجرايی و دالان عبور به سمت آن چيزی است كه ولايت الهی برای ما ترسيم ميكند.
خب! مسئلة اقليت و اكثريت هم يك ضرورت است؛ اگر چه ما در اسلام به اين صورت چيزی نداريم كه آنجايی كه آراء مختلف شد، اكثريت را بر اقليت ترجيح دهيم، لكن يك چيز «لا بدّ مِنه»ای است كه در مسائل گوناگون بشری پيش میآيد. وقتی پنج نفر دربارة يك چيزی تصميمگيری ميكنند، اگر سه نفر بر اين امری كه به سرنوشت پنج نفر ارتباط دارد اتفاق نظر كردند، آن دو نفر قاعدتاً بايد تسليم بشوند؛ اين هم يك چيز عقلايیِ روشنی است كه اسلام اينها را تصويب و امضاء كردهاست.
بنابراين ولايتی كه امروز شما داريد ـ قانونگذاری، ولايت است ـ يك ولايت الهی است؛ ريشه در ولايت الهی دارد؛ برخاسته و پديد آمده از ولايت الهی است. اين مردمسالاری دينی كه ما ميگوييم، معنايش اين است؛ يعنی نمايندة مجلس شورای اسلامی از اين طريقی كه در قانون اساسی برای مجاری اعمال ولايت الهی معين شده، يك ولايتی پيدا كردهاست كه اين شد يك تكليف. بنابراين آنچه كه در مجلس شورای اسلامی تصويب ميشود، برای منِ شخصی و نوعی واجبالاتّباع است و بايستی بر طبق او عمل كنم. اين مبنا، مبنای اسلامی است...
تفكر اسلامی بر مبنای يك پاية محكم، برخاسته از ولايت اللَّه، با شيوة مشخص و تدوين شدة در قانون اساسیِ جمهوری اسلامی كه خدای متعال به انسانها حق داده كه يك حقی را به كسی بسپرند، بنا شده كه بگويند آقا! شما بيا برای ما اين كارها را انجام بده. مردم هم اين حق را در آراء خودشان در مجلس، در رياست جمهوری، در آن چيزهايی كه به آراء مردم وابسته است، به افراد ميدهند. بنابراين پاية مردمسالاري دينی اين است؛ يعنی يك پاية اصيل و عميق كه حقيقتاً مورد اعتقاد است.
در مردمسالاری دينی و در شريعت الهی اين موضوع مطرح است كه مردم بايد حاكم را بخواهند، تا او مورد قبول باشد و حق داشته باشد كه حكومت كند. ای كسی كه مسلمانی! چرا رأی مردم معتبر است؟ میگويد: چون مسلمانم؛ چون به اسلام اعتقاد دارم و چون در منطق اسلام، رأی مردم بر اساس كرامت انسان پيش خدای متعال معتبر است.
خود اين مردمسالاری هم متعلق به دين است. مردمسالاری هم دو سر دارد كه من در يك جلسة ديگر هم به بعضی از مسئولان اين نكته را گفتم. يك سر مردمسالاری عبارت است از اينكه تشكل نظام به وسيلة اراده و رأی مردم صورت گيرد؛ يعنی مردم نظام را انتخاب میكنند، دولت را انتخاب میكنند، نمايندگان را انتخاب میكنند، مسئولان اساسی را بهواسطه يا بیواسطه انتخاب میكنند؛ اين همان چيزی است كه غرب ادعای آن را میكند و البته در آنجا اين ادعا واقعيت هم ندارد... آنجا میگويند آراء مردم وجود دارد و هرچه هست، متكی به رأی و خواست مردم است؛ اما واقعيت قضيه اين نيست. خودشان هم در سطوح و مراحلی به اين معنا اعتراف میكنند؛ در نوشتههايشان هم هست و ما هم از اين قبيل اعترافها را فراوان ديدهايم... آن بخش انتخاب مردم، يكی از دو بخش مردمسالاری دينی است كه البته آن هست. مردم بايستی بخواهند، بشناسند، تصميم بگيرند و انتخاب كنند تا تكليف شرعی دربارة آنها منجز شود. بدون شناختن و دانستن و خواستن، تكليفی نخواهند داشت.
در قانون اساسی ترتيبی داده شدهاست كه حضور و اراده و رأی و خواست مردم را با جهتگيری اسلامی، در همة اركان نظام، ظهور و بروز میدهد. اين نظام مستحكم، انتخاب مردمی، مجلس مردمی و دولت مردمی كه بر پاية اسلام بود، مانع نفوذ دشمن شد.
جمهوری اسلامی، يعنی آنجايی كه هدايت الهی و ارادة مردمی توأم با يكديگر در ساخت نظام تأثير میگذارند. بر اين نظريه، هيچگونه خدشه و اشكالی در بحثهای دانشگاهی و محافل تحقيقاتی وارد نمیشود؛ اما اگر شما بخواهيد حقانيت اين نظريه را برای مردم دنيا ثابت كنيد، در عمل بايد ثابت كنيد. چالش عمدة نظام جمهوری اسلامی اين است.
1-2. تبعیّت و اطاعت از اوامر ولیّ
• تبعيت از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) هم به حكم خدا است، كه میفرمايد: «و اطيعُوا الرَّسول»؛ از پيامبر پيروی كنيد. پيروی از متصديان حكومت يا «اولی الامر» نيز به حكم الهی است، آنجا كه میفرمايد: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسولَ وَ أُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ ».
امروز در دنيای اسلام اين مطلب ميان مسلمانها پذيرفته شده است كه اگر كسی «اولی الامر منكم» بود، يعنی از خود مردم، از ميان مردم، دارای قدرت حاكميت شد، اطاعت او واجب است. يعنی «اطاعت از پيغمبر» را به عنوان «حاكميت مسلمانها» منتقل كردهاند به افراد ديگری در جامعة بشری، به شكلهای مختلف؛ البته بعضی ممكن است از برادران اهل سنت، عقايد افراطی در اين مورد داشته باشند و تصور كنند كه اين حاكم هر جور بود ـ فاسق بود؛ فاجر بود؛ وابسته بود؛ بی دين بود ـ اطاعت او هم واجب است؛ لكن مسلماً عدة زيادی از مسلمانها، مسلمانان اهل سنت، برادران سنّی ما معتقد هستند بر اينكه حكومت اسلامی كه متعلّق به پيغمبر بود، اين به انسانهايی با يك شرایط عادی و معمولی و بدون فسق و الحاد و فجور منتقل خواهد شد.
• واجب است اطاعت كنيد از اولی الامر... بر شما واجب است به حكم اسلام، كه تبعيت كنيد؛ و به حكم قرآن، به حسب رأی علمای خودتان، به حسب رأی مشايخ خودتان. شما اگر چنانچه مسلِم هستيد، چرا تبعيت از قرآن نمیكنيد؟ چرا به حسب آن طوری كه علمای شما استفاده [كردهاند] از آيه شريفه «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسولَ وَ أُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ» اطاعت نمیكنيد؟ شما در صورت مسلمان هستيد، در ظاهر اظهار اسلام میكنيد؛ به حسب واقع مسلم نيستيد.
• من بايد يك تنبّه ديگری هم بدهم و آن اينكه من كه ايشان را حاكم كردم، يك نفر آدمی هستم كه به واسطه ولايتی كه از طرف شارع مقدس دارم، ايشان (نخست وزیر) را قرار دادم... ايشان را كه من قرار دادم واجبُ الْاتِّباع است، ملت بايد از او اتّباع كند. يك حكومت عادی نيست، يك حكومت شرعی است؛ بايد از او اتّباع كنند. مخالفت با اين حكومت مخالفت با شرع است، قيام بر عليه شرع است. قيام بر عليه حكومت شرع جزايش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزای آن بسيار زياد است. من تنبه میدهم به كسانی كه تخيل اين معنی را میكنند؛ كه كارشكنی بكنند يا اينكه خدای نخواسته يك وقت قيام بر ضد اين حكومت بكنند، من اعلام میكنم به آنها كه جزای آنها بسيار سخت است؛ در فقه اسلام. قيام بر ضد حكومت خدايی قيام بر ضد خداست؛ قيام بر ضد خدا كفر است.
اميرالمؤمنين ـ بالاخره ولی فقيه از امام معصوم كه بالاتر نيست ـ اميرالمؤمنين میفرمايد: «لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ... لأَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها»؛ بنابراين بايد وجود ناصر باشد؛ بايستی افراد بيايند، بخواهند. وقتی خواستند، اگر تكليفی برعهدة آن حاكم، آن تكليف منجّز خواهد شد، مجبور است كه عمل بكند. و اِلاّ آن تكليف ـ اگر بر او تكليفی باشد ـ تكليف منجّزی نخواهد بود. اينجاست كه نقش مردم، نقش مهمی است. هر كسی كه دغدغة مردم را دارد بايد برای اين بخش فكر بكند، كاری كند كه مردم به ايمان و تبعيت و اطاعتِ «عن قلب» كشانده بشوند. چون اين كار مشكلی نيست؛ وقتی مردمی هستند مثل مردم ما، مردم مؤمن، دين باور، معتقد به مبانی، حاضر برای فداكاری در اين راه.
1-3. ارائة نظر مشورتی
تشكيل مجالس مقننه به شكل فعلی در كشورهای اسلامی در يك قرن اخير رايج شده ولی در اصل، اسلام منادی و پيشرو برپايی حكومتهای مردمی و شورايی در چهارچوب وحی و قوانين الهی است. پيامبر گرامی اسلام به فرمان الهی «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر» در مهمات حكومتی اسلام مشورت میفرمودند و حتی در صورت غلبه رأی جمع بر نظر مبارك ايشان، در مواردی به نظر اصحاب عمل میكردند. شايد بتوان گفت كه اين امر يكی از رموز پيشرفت سريع و بیسابقه مسلمين در آغاز تاريخ اسلام بوده است.
اسلام در ضمن اينكه احكام الهی و ارادة الهی را در هدايت و صلاح انسانها دارای كمال تأثير میداند، ارادة انسان، حضور انسان و حضور آحاد مردم را هم در همة كارها پيشبينی كرده است. يك نمونة آن همين مسألة شوراست. خدای متعال در علائم مؤمنين میفرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَيْنَهُم»؛ كارهايشان را با مشورت انجام میدهند. البته مشورت، با شكلهای مختلفی ممكن است انجام گيرد؛ اين (شوراهای اسلامی شهر و روستا) هم، يك شكل از اشكال مشورت است.
1-4. نظارت بر اجزای حکومت
• بايد همه زنها و هم مردها در مسائل اجتماعي مسائل سياسي وارد باشند و ناظر باشند، هم به مجلس ناظر باشند، هم به كارهاي دولت ناظر باشند، اظهار نظر بكنند.
ملت بايد الان همه ناظر امور باشند، اظهار نظر بكنند در مسائل سياسي، در مسائل اجتماعي، در مسائلي كه عمل ميكند دولت، استفاده بكنند، اگر يك كار خلاف ديدند.
• ملت وظيفه دارد كه در جمهوري اسلامي پشتيباني از دولتها بكند كه به خدمت ملت هستند؛ اگر دولتي را ديد كه خلاف ميكند، ملت بايد به او تودهني بزند.
• آگاهي مردم و مشاركت و نظارت و همگامي آنها با حكومت منتخب خودشان، خود بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه ميباشد.
2. وظایف حکومت اسلامیدر قبال مردم
2-1. زمینهسازی برای حضور و مشارکت مردم و توجه به خواست و نظر آنان
نظام جمهوری اسلامی، نظامهای انتصابی قدرتها را نسخ كرد و انتخاب مردم را در مديريت كشور دارای نقش كرد. اين حق آحاد ملت است كه بتوانند انتخاب كنند و در تعيين مدير كشور دارای نقش باشند. از سوی ديگر وظيفه هم هست؛ به اين خاطر كه اين شركت میتواند روح نشاط و احساس مسئوليت را هميشه در جامعه زنده نگهدارد... انتخابات فقط يك وظيفه نيست، فقط يك حق هم نيست؛ هم حق شماست، هم وظيفة عمومی است.
• ما بناي بر اين نداريم كه يك تحميلي به ملتمان بكنيم و اسلام به ما اجازه ندادهاست كه ديكتاتوري بكنيم. ما تابع آراي ملت هستيم. ملت ما هر طوري راي داد ما هم از آنها تبعيت ميكنيم. ما حق نداريم، خداي تبارك و تعالي به ما حق ندادهاست، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملتمان يك چيزي را تحميل بكنيم.
• ما تابع آراي ملت هستيم؛ ملت ما هر طوري راي داد ما هم از آنها تبعيت ميكنيم.
• ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي. شكل نهایي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد.
در انقلاب اسلامی ايران، چند خصوصيت مهم وجود داشت كه همه منطبق بر حركت اسلامی صدر اول بود:
... دوم آنكه برای تحقق اين هدف، از تودههای مؤمن و آگاه و دردمند و فداكار ـ و نه از احزاب و گروهها و سازمانهای سياسی ـ نيروی انسانیِ لازم گرفته شد و رهبر حكيم، نصرت را پس از توكل به خدا، از نيروی لايزال مردم جستجو كرد و در ساية مجاهدت پانزده ساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حركت درآورد: «هوالّذی ايّدك بنصره وبالمؤمنين».
• بدون پشتيباني مردم نميشود كاركرد و پشتيباني هم به اين نيست كه مردم اللهاكبر بگويند. اين پشتيباني نيست؛ پشتيباني اين است كه همكاري كنند.
• ... همين طور شركت دادن مردم را در امور، اين را كراراً گفتم، شما هم خودتان گفتيد كه يك كشوري را كه بخواهيد اداره بكنيد، يك دولت تا شركت مردم نباشد نميشود اداره صحيح بشود. وقتي بنا شد كه مردم شركت كردند در كارها، شما شركت داديد مردم را، آنهايي كه الان خدمت ميكنند و سابق هم خدمت كردند به شما، به ما، به همه، به اسلام و شما را رساندند به اينجا، آنها را كنار نگذاريد، رد نكنيد، آنها را وارد كنيد در كار.
2-2. خدمتگزاری به مردم؛ نه استیلا و حاکمیّت
سَر ديگر قضية مردمسالاری اين است كه حالا بعد از آنكه من و شما را انتخاب كردند، ما در قبال آنها وظايف جدی و حقيقی داريم. بعضی دوستان اين روايات را از نهجالبلاغه و غير نهجالبلاغه جمع كردند كه البته مجال نيست كه من همة آنها را بخوانم؛ دو سه نمونهاش را میخوانم. «إِيَّاكَ وَ الْمَنَّ عَلَی رَعِيَّتِكَ بِإِحْسَانِكَ أَوِ التَّزَيُّدَ فِيمَا كَانَ مِنْ فِعْلِكَ أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَكَ بِخُلْفِكَ فَإِنَّ الْمَنَّ يُبْطِلُ الْإِحْسَانَ وَ التَّزَيُّدَ يَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ وَ الْخُلْفَ يُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاس». میفرمايد: نه سر مردم منت بگذاريد كه ما اين كارها را برای شما كرديم يا میخواهيم بكنيم؛ نه آنچه را كه برای مردم انجام داديد، دربارهاش مبالغه كنيد؛ ـ مثلاً كار كوچكی انجام داديد، آن را بزرگ كنيد ـ و نه اينكه وعده بدهيد و عمل نكنيد. بعد فرمود: اگر منت بگذاريد، احسانتان باطل خواهد شد. مبالغه، نور حق را خواهد برد؛ يعنی همان مقدار راستی هم كه وجود دارد، آن را در چشم مردم بیفروغ خواهد كرد. اگر خلف وعده كنيد، «يُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاس»؛ در نظر مردم و در نظر خدا اين مقت و گناه است. «قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون ». هرچند اينها كلام اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) خطاب به مالك اشتر است، اما خطاب به ما هم هست.
نظام اسلامی، نظامی است كه مسئولان، خدمتگزار مردم و برای مردمند؛ هر نوع جدايی بين مسئولان و مردم محكوم است.
نقطة محوری همين مسئوليت هم رعايت حدود و حقوق مردم، رعايت عدالت در ميان مردم، رعايت انصاف در قضايای مردم و تلاش برای تأمين امور مردم است. برای حاكم اسلامی، حوایج و نيازهای مردم اصل است. چند روز قبل از اين، بنده در صحبتی به مسئولان كشور همين را گفتم. يك روی مسألة مردمسالاری اين است كه مردم مسئولان را انتخاب میكنند. آن روی ديگر اين است كه وقتی مسئولان بر سرِ كار آمدند، همة همّتشان رفع نيازهای مردم و كار برای آنهاست. اين معنا در كلمات اميرالمؤمنين موج میزند. در نامه به مالك اشتر از آن حضرت نقل شدهاست: «مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْبا»؛ اگر كسی به مردم ظلم كند، خدا طرف حساب اوست؛ خدا وكيل مدافع بندگان مظلوم در مقابل اوست؛ اصطلاحاً خصم اوست؛ «و كان للَّه حربا»؛ او در حال جنگ و مقابله با خداست. البته فرق نمیكند؛ اگرچه اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) اين نامهها را خطاب به استاندارانش ـ مالك اشتر، اشعثبنقيس، عثمانبنحنيف و ديگران ـ نوشتهاست؛ اما همة ردههای مسئول كه كاری در دستشان هست، مشمول اين خطاب هستند.
• كوشش كنيد كه پايگاه ملي براي خودتان درست كنيد، اين به اين است كه گمان نكنيد كه شما صاحب مقام هستيد، منصب هستيد و بايد به مردم فشار بياوريد. هر چه صاحب منصب ارشد باشد بايد بيشتر خدمتگزار باشد، مردم بفهمند كه هر درجهاي كه اين بالا ميرود با مردم متواضع تر ميشود. اگر يك همچو كاري شد و يك چنين توجهي به مسائل شد و يك همچو عبرتي از تاريخ براي ما شد، هر قوهاي پايگاه ملي پيدا ميكند و پايگاه ملي حافظ اوست.
2-3. تلاش برای تحقّق اهداف دین در تشکیل حکومت اسلامی
هدف نهايی از اين همه جنجالهايی كه از اول تاريخ بوده است ـ يعنی آمدن پيامبران، مبارزات فراوان، دو صف شدن حق و باطل، جنگها، نبردها، درگيريها، صبرها بر مشكلات، تلاش عظيم اهل حق، حتی تشكيل حكومت اسلامی و استقرار عدل اسلامی ـ تكامل و كمال انسان و نزديك شدن او به خداست. همه چيز، مقدمة اين است.
تمام آثار و گفتار آن بزرگوار [امام حسين عليهالسلام] و نيز گفتاری كه دربارة آن بزرگوار از معصومين رسيدهاست، اين مطلب را روشن میكند كه غرض، اقامة حق و عدل و دين خدا و ايجاد حاكميت شريعت و برهم زدن بنيان ظلم و جور و طغيان بودهاست. غرض، ادامة راه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و ديگر پيامبران بودهاست كه: «يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ...» و معلوم است كه پيامبران هم برای چه آمدند: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». اقامة قسط و حق و ايجاد حكومت و نظام اسلامی.
امروز اگر سخن از آزادی و كرامت بشر میرود، اگر حقوق انسان در جوامع مطرح میشود، اگر عدالت و رفع تبعيض همچنان در دنيا يك شعار جذاب است، اگر مبارزة با فساد و مفسدان و مبارزة با ظلم و توجه به ايثار و فداكاری در راه حق در چشم بشريت جذاب و شيرين است، بهخاطر اين است كه اين مفاهيم را پيغمبران ـ اين مردان خدا ـ به تاريخ عرضه كردند و آنها را در اختيار بشريت قرار دادند. بنابراين مردان خدا تاريخ را متحول میكنند. آنها با اميد به خدا و با خشيت از پروردگار، ناممكنها را ممكن میكنند... امام بزرگوار ما از زمرة چنين مردانی بود.
مردم از اعماق وجودشان نظام اسلامی را میخواهند؛ منتها از اين نظام اسلامی توقعاتی دارند و اين توقعات بايد برآورده شود. اين توقعات، به حق هم هست؛ توقع عدل و رفاه و پيشرفت در امور زندگی و برطرف شدن مشكلات و كم شدن شكافهای طبقاتی و برخوردار نشدن عزيزان، بیجهت در ميدان سياست و ادارة كشور را دارند. اين توقعات، توقعات درستی است؛ همين چيزهايی است كه اسلام به ما و مردم ياد داده؛ اينها تعليمات اسلامی است. رفتار بزرگان صدر اسلام و كسانی كه الگوی مردم و الگوی ما هستند، برای ما نقل شده؛ اين جزو فرهنگ ملت ما در طول سالهای متمادی است. ما بايد به اين توقعات عمل كنيم؛ حتی اگر لازم است، بايد بر خودمان سخت بگيريم و فشار بياوريم تا بتوانيم آنچه را كه بر عهدة ماست، انجام دهيم و انشاءالله بر مشكلات فائق آييم. مردم نظام را دوست دارند؛ ما هستيم كه وظيفه داريم طبق موازين نظام اسلامی در همة بخشها عمل كنيم.
حكومت اميرالمؤمنين در زمينة اقامة عدل، حمايت از مظلوم، مواجهة با ظالم و طرفداری از حق در همة شرايط، الگويی است كه بايد از آن تبعيت شود. اين كهنگی بردار هم نيست و در همة شرايط گوناگون علمی و اجتماعی دنيا، میتواند برای خوشبختی و سعادت انسانها الگو باشد. ما نمیخواهيم از روش اداری آن دوره تقليد كنيم و بگوييم اينها مشمول تحول زمانی است و مثلاً روزبهروز روشهای نويی میآيد. ما میخواهيم از جهتگيری آن حكومت كه تا ابد زنده است، تبعيت كنيم. دفاع از مظلوم، هميشه يك نقطة درخشان است. كنار نيامدن با ظالم، رشوه نپذيرفتن از زورمند و زرمند و پا فشردن بر حقيقت، ارزشهايی است كه هيچ وقت در دنيا كهنه نمیشود. در شرايط و اوضاع و احوال گوناگون، اين خصوصيات هميشه باارزش است. ما اينها را بايد دنبال كنيم؛ اصول اينهاست. اينكه میگوييم حكومت اصولگرا، يعنی پيرو و پايبند به چنين ارزشهای ماندگاری كه هرگز كهنگیپذير نيست. اتفاقا زورگوها و قلدرهای دنيا از همين پايبندی ناراحتند.
امام ما را به راهی هدايت كرد، هدفهايی را برای ما تعريف كرد، شاخصهايی را در ميانة راه به ما معرفی كرد تا راه را گم نكنيم. فقط در صورت پيمودن اين راه است كه ما میتوانيم به حيات طيبه برسيم و طعم آن را بچشيم؛ يعنی میتوانيم كابوس فقر و عقبافتادگی را از جامعه و ملت خودمان دور كنيم؛ میتوانيم آرزوی ديرين بشر ـ يعنی عدالت ـ را تحقق ببخشيم؛ میتوانيم به تحقير شدن ملتهای مسلمان خاتمه دهيم؛ میتوانيم طمع قدرتهای استكباری را قدرتمندانه ـ نه با تملق و اظهار ذلت ـ از خودمان قطع كنيم؛ میتوانيم اخلاق و تقوا و ايمان را، هم در رفتار فردی خود، و هم در برنامههای كلان كشور حاكم كنيم؛ میتوانيم آزادی را كه نعمت بزرگ خداست، با همة بركاتی كه در آن هست، بهدست بياوريم؛ اينها هدفهای امام است. حركت امام و انقلاب امام و نظامی كه او معمار آن بود، برای تحقق اين هدفها بهوجود آمدهاست. پس راه امام، راه ايمان و راه عدالت و راه پيشرفت مادی و راه عزت است. ما پيمان بستهايم كه اين راه را ادامه دهيم و به توفيق الهی ادامه خواهيم داد. امام اين راه را بهروی ما باز كرد و اين هدفها را برای ما تعريف كرد.
حضرت درباره اينكه چرا حاكم و فرمانده و عهدهدار كار حكومت شده، تصريح میكند كه برای هدفهای عالی؛ برای اينكه حق را برقرار كند و باطل را از ميان ببرد.فرمايش امام اين است كه خدايا! تو میدانی ما برای به دست آوردن منصب و حكومت قيام نكردهايم؛ بلكه مقصود ما نجات مظلومين از دست ستمكاران است. آنچه مرا وادار كرد كه فرماندهی و حكومت بر مردم را قبول كنم، اين بود كه «خدای تبارك و تعالی از علما تعهد گرفته و آنان را موظف كرده كه بر پرخوری و بهرهمندی ظالمانه ستمگران و گرسنگی جانكاه ستمديدگان سكوت ننمايند». يا میفرمايد: «اللّهُمّ، إِنّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الّذی كانَ مِنّا مُنافَسَةً فِی سُلْطانٍ، وَ لَا الْتِماسَ شَيْء مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ.»
خدايا! تو خوب میدانی كه آنچه از ما سر زده و انجام شده، رقابت برای به دست گرفتن قدرت سياسی، يا جستجوی چيزی از اموال ناچيز دنيا نبودهاست.و بلافاصله درباره اينكه پس او و يارانش به چه منظور كوشش و تلاش میكردهاند میفرمايد: «وَ لكِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ، نُظْهِرَ الْإصلاحَ فِی بِلادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظلوُمُونَ مِنْ عَبادِكَ، وَ تقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ.» بلكه برای اين بود كه اصول روشن دينت را بازگردانيم و به تحقق رسانيم؛ و اصلاح را در كشورت پديد آوريم؛ تا در نتيجه آن بندگان ستمديدهات ايمنی يابند؛ و قوانين (يا قانون جزای) تعطيل شده و بیاجرا ماندهات به اجرا درآيد و برقرار گردد.
... پس قدم بعدی تشكيل حكومت است؛ اما تشكيل حكومت، هدف نيست. نكتة اساسی اينجاست. تشكيل حكومت برای تحقق آرمانهاست. اگر حكومت تشكيل شد، ولی در جهت تحقق آرمانها پيش نرفت، حكومت منحرف است. اين يك قاعدة كلی است؛ اين معيار است. ممكن است تحقق آرمانها سالهايی طول بكشد؛ موانع و مشكلاتی بر سر راه وجود داشته باشد؛ اما جهت حكومت ـ جهت و سمتگيری اين قدرتی كه تشكيل شدهاست ـ حتماً بايد به سمت آن هدفها و آرمانها و آرزوهايی باشد كه شعار آن داده شدهاست و داده میشود و در متن قرآن و احكام اسلامی وجود دارد. اگر در آن جهت نبود، بلاشك حكومت منحرف است. معيار، اين است كه عدالت اجتماعی و نظم متكی بر قانون به وجود آيد و مقررات الهی همه جا مستقر شود چنانچه مقررات الهی مستقر شد؛ نظم متكی به اسلام به وجود آمد و عدالت اجتماعی تحقق پيدا كرد، هنوز يك هدف متوسط، يا در واقع يكی از مراحل راه، طی شدهاست. مرحلة بعد آن است كه مردمی كه در اين نظام، به آسودگی، بیدغدغه و با برخورداری از عدل زندگی میكنند، برای تخلق به اخلاق حسنه، فرصت و شوق پيدا كنند. اين، آن چيزی است كه من خواستم امروز روی آن تكيه كنم و میخواهم اين نكته را عرض كنم كه بعد از تشكيل حكومت، اين هدف است. بلكه بعد از تشكيل نظام عادلانه و استقرار عدالت اجتماعی و حكومت واقعاً اسلامی، هدف اين است.اين، هدف بعدی است.
هدف از قبول مناصب دولتی در نظام جمهوری اسلامی و نظام اسلامی چه بايد باشد؟ هدف بايد اجرای عدالت، تأمين آسايش مردم، فراهم كردن زمينة جامعة انسانی برای شكفتن استعدادها، برای تعالی انسانها و برای هدايت و صلاح بنیآدم باشد. وقتی كه در نظر اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) هدف اين شد، آنگاه اين بياناتی كه از آن بزرگوار میشنويم، همه معنا پيدا میكند...
در نظام اسلامی، آن تحولی كه به وجود میآيد، صرفا تحوّل سياسی نيست. فرق اساسی نظام الهی با نظامهای ديگر، همين است. در نظام الهی، انسانها تحول معنوی پيدا میكنند. انسان مادی، انسان معنوی و الهی میشود و آرزوهای مادی به آرزوهای والای انسانی و خدايی تبديل میگردد. اگر شما ملاحظه میكنيد كه مسلمانان به بركت برهة كوتاه حاكميت خدا در صدر اسلام ـ به بركت همان چند سال معدود ـ توانستند قرنهای متمادی دنيا را متحول كنند؛ به دنيا علم و مدنيت و تفكر و عقل و روح و معنا و منطق و همه چيز ببخشند؛ آن مدنيت عظيم اسلامی را پديد آورند و زمينة پيشرفتهای بشر را در سالها و قرنهای بعد از آن ايجاد كنند، به خاطر آن تحولی است كه در انسان مسلم صدر اسلام به وقوع پيوست. امروز هم مسلمان حقيقی كه به بركت ارتباط با خدا، تحول واقعی يافته و به انسان روحانی تبديل شده باشد ـ نه به معنای اينكه نيازهای جسمانی و مادی را فراموش كند؛ نه! «وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا»؛ دنيا را هم بايد آباد كند، ماديات را هم بايستی كيفيت ببخشد، علم را هم بايد پيش ببرد، زندگی را هم بايد سامان دهد؛ اما در اينها منحصر نشود و اين تحول را پيدا كند كه به آرمانهای معنوی و آرزوهای بزرگ الهی دلباخته گردد ـ خواهد توانست نه فقط جامعة خود را كيفيت و برتری دهد، بلكه روی دنيا اثر بگذارد، روی تاريخ اثر بگذارد و انسانيت را متحول كند و به فضل الهی اين اتفاق خواهد افتاد. قاعده و پاية اساسی اين كار آن است كه امروز در نظام اسلامی ما، مردم رابطة قلبی و معنوی خودشان را با خدا قويتر كنند و با خدا انس بيشتری بگيرند و اين فرصت ماه رجب و فرصتهای متبرك، فرصتهای مغتنمی است.
• تمام عبادات وسيله است، تمام ادعيه وسيله است، همه وسيلهاي براي اين است كه انسان اين لبابش ظاهر بشود. آن كه بالقوه است و لب انسان است به فعليت برسد و انسان بشود آدم. انسان بالقوه بشود يك انسان بالفعل، انسان طبيعي بشود يك انسان الهي كه همه چيزش الهي باشد. هرچه ميبيند، حق ببيند. انبيا هم براي همين آمدهاند. انبيا نيامدهاند حكومت درست كنند، حكومت را ميخواهند چه كنند اين هم هست، اما نه اين است كه انبيا آمدهاند كه دنيا را اداره كنند، حيوانات هم دنيا دارند، كار خودشان را اداره ميكنند. البته بسط عدالت، همان بسط صفت حق تعالي است براي اشخاصي كه چشم دارند. بسط عدالت هم ميدهند، عدالت اجتماعي هم به دست آنهاست، حكومت هم تاسيس ميكنند، حكومتي كه حكومت عادله باشد، لكن مقصد اين نيست، اينها همه وسيله است كه انسان برسد به يك مرتبه ديگري كه براي آن انبيا آمدهاند.
2-3-1. تحقق عدالت
پيامبر اكرم(ص) نظامي را به وجود آورد كه خطوط اصلي آن چند چيز بود.
... خط اصلي دوم، عدالت مطلق و بي اغماض بود، عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداريهاي عمومي و نه خصوصي ـ چيزهايي كه متعلق به همه مردم است و بايد بين آنها با عدالت تقسيم بشود ـ عدالت در اجراي حدود الهي، عدالت در مناصب و مسئوليت دهي و مسئوليت پذيري. البته عدالت، غير از مساوات است، اشتباه نشود.
گاهي مساوات، ظلم است. عدالت، يعني هر چيزي را به جاي خود گذاشتن و به هر كسي حق او را دادن. او عدل مطلق و بي اغماض بود. در زمان پيامبر، هيچ كس در جامعه اسلامي از چارچوب عدالت خارج نبود.
عدالت اجتماعی... يك امر اجتماعی محض و مربوط به حكومت، سياست و شيوة فرمانروايی در جامعه است.
حاكم اسلامی در قبال مسائل مهم جامعه، در مقابل فقر مردم، در مقابل تبعيض و شكافهای اجتماعی، در مقابل اخلاق و معنويت مردم، در قبال حفظ استقلال كشور و حفظ آزادی مردم ـ در آن حدودی كه اسلام مقرر كردهاست ـ مسئول است. اينها مسئوليتهاست و چون اسلام اين را خواسته و اين به مردم تعليم داده شدهاست و مردم ما به اسلام اعتقاد دارند، لذا توقعشان از مسئولان امر در كشور در هر ردهای اين است كه به اين مسئوليتها عمل كنند و آنچه را كه به عنوان وظيفه بر عهدة آنهاست، انجام دهند. كارآمدی حكومت به اين معناست. اگر مردم اين كارآمدی را در مسئولان كشور مشاهده كنند، اعتقادشان به آنها و به نظام اسلامی و اسلام روزبهروز بيشتر خواهد شد. دشمنان اسلام و بلندگوهای تبليغاتی دنيا بهطور دائم اين را تكرار میكنند كه مردم با اسلام و نظام اسلامی مشكل دارند؛ در حالیكه مردم خودشان اين نظام اسلامی را بهوجود آوردند و خودشان تا امروز آن را حفظ كردهاند. مردم با نظام اسلامی هيچ مشكلی ندارند؛ آنها با تبعيض و فقر و فساد و عدم رعايت ضوابط در بخشی از تشكيلات اداری كشور در خصوص مديران جامعه مشكل دارند. مردم با افراد مشكل دارند، نه با نظام اسلامی.
عزيزان من! تلاش ما حكومت حق و عدل است؛ تلاش برای ايجاد عدالت است. شايد در اسلام در مورد مسائل اجتماعی، هيچ چيز به قدر عدالت، مورد توجه قرار نگرفته است. شما ببينيد در مورد ظهور حضرت بقيةاللهالاعظم (ارواحنافداه و عجلاللهفرجه)، در بيشتر روايات و ادعيه و زياراتی كه دربارة آن بزرگوار است و اسمی از آن بزرگوار است، به دنبال مسألة ظهور و قيام آن حضرت، «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما» هست. خدا به وسيلة او، زمين را پر از قسط و عدل میكند. البته خدا به وسيلة امام زمان، زمين را از دين خودش هم پر میكند؛ اما آن چيزی كه در دعا و زيارت و روايت گفته میشود، «يملأ الارض به الدين، دين الحق» نيست ـ مگر در بعضی از جاها كه تعبيراتی هست ـ متعلق «يملأ»، قسط و عدل، عدالت، دادگری و انصاف است. چرا؟ چون بشر بيشتر از همه چيز، از ظلم و بيدادگری رنج میبرد. اين حكومت در راه عدالت حركت كرده و در راه عدالت هم حركت میكند؛ قوامش هم به عدالت است.
هدف پيامبران، اقامة قسط است: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». اصلاً پيامبران آمدند تا اقامة قسط كنند. البته، اقامة قسط يك منزل در راه است و هدف نهايی نيست؛ ليكن آنها كه آمدند، كار اولشان اين است كه اقامة قسط كنند و مردم را از شر ظلم و جور طاغيان و ظالمان نجات دهند.
عدالت خواستة يك جماعت خاصی از مردم يا اهل يك كشور و اهل يك ملت نيست؛ عدالت خواستة طبيعی و تاريخی همة آحاد بشر در طول تاريخ بشريت است. همان چيزی است كه بشر تشنة آن است و جز در حكومت انبياء عظام الهی ـ آنهایی كه به حكومت رسيدند ـ يا اولياء برجسته مثل اميرالمؤمنين، عدالت به معنای واقعی كلمه اجرا نشدهاست.
حكومت معنايش چيست؟ حكومت معنايش اين است كه انسان حقی را احقاق كند؛ عدل را بر پا بدارد. اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) در آن صحبتی كه معروف است و همه شنيدهايد، فرمودند اين حكومت به قدر اين كفش يا بند اين كفش برای من ارزش ندارد. بعد فرمودند: «إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا» مگر اينكه حقی را اقامه كنم. در اين راه انسان هر چه بكشد و هر چه زحمت تحمل كند و هر چه اضافه كار كند و هر چه شب بیخوابی بكشد و هر چه از آن امكاناتی كه بهطور معمول افراد جامعه دارند، محروم بماند، حقش است، جا دارد و انسان در اين صورت، ضرر نكردهاست. باز از اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) نقل شدهاست كه در يكی از خطبهها میفرمايد: حاضرم ـ مضمون اين است ـ در راه اينكه اقامة حقی كنم و ابطال باطلی كنم، بر روی خارهای سخت كشانده شوم. بههرحال، اين آن چيزی است كه مبنای كار ماست و بايد به آن توجه داشته باشيد.
• استعمارگران به دست عمال سياسی خود، كه بر مردم مسلط شدهاند، نظامات اقتصادی ظالمانهای را تحميل كردهاند؛ و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسيم شدهاند: ظالم و مظلوم. در يك طرف، صدها ميليون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفتهاست. و در طرف ديگر، اقليتهايی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سياسی، كه عياش و هرزه گرد و فاسدند. مردم گرسنه و محروم كوشش میكنند كه خود را از ظلم حكام غارتگر نجات بدهند، تا زندگی بهتری پيدا كنند، و اين كوشش ادامه دارد؛ لكن اقليتهای حاكم و دستگاههای حكومتی جائر مانع آنهاست. ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. ما وظيفه داريم پشتيبان مظلومين و دشمن ظالمين باشيم. همين وظيفه است كه اميرالمؤمنين (علیهالسلام) در وصيت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذكر میدهد و میفرمايد: «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا.» علمای اسلام موظفند با انحصارطلبی و استفادههای نامشروع ستمگران مبارزه كنند؛ و نگذارند عده كثيری گرسنه و محروم باشند، و در كنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند. اميرالمؤمنين (علیهالسلام) میفرمايد: من حكومت را به اين علت قبول كردم كه خداوند تبارك و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم كرده كه در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محروميت ستمديدگان ساكت ننشينند و بيكار نايستند: «أما وَ الَّذي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لا يُقارُّوا عَلی كِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لأَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَأْسِ أَوَّلِها؛ وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِه ازْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ سوگند به آنكه بذر را بشكافت و جان را بيافريد، اگر حضور يافتن بيعت كنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود يافتن نيروی مددكار تمام نمیشد، و اگر نبود كه خدا از علمای اسلام پيمان گرفته كه بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانكاه و محروميت ستمديدگان خاموش نمانند، زمام حكومت را رها میساختم و از پی آن نمیگشتم. و ديديد كه اين دنياتان و مقام دنيايیتان، در نظرم از نمی كه از عطسه بزی بيرون میپرد، ناچيزتر است.
امروز چطور میتوانيم ساكت و بيكار بنشينيم و ببينيم عدهای خائن و حرامخوار و عامل بيگانه به كمك اجانب و به زور سرنيزه ثروت و دسترنج صدها ميليون مسلمان را تصاحب كردهاند و نمیگذارند از حداقل نعمتها استفاده كنند؟ وظيفه علمای اسلام و همه مسلمانان است كه به اين وضع ظالمانه خاتمه بدهند؛ و در اين راه، كه راه سعادت صدها ميليون انسان است، حكومتهای ظالم را سرنگون كنند، و حكومت اسلامی تشكيل دهند.
2-3-2. زمینه سازی برای رشد علمی و هدایت جامعه
• رژيم اسلامي مثل رژيمهاي مكتبهاي مادي نيست؛ مكتبهاي مادي تمام همتشان اين است كه مرتع درست بشود، تمام همت، اين است كه منزل داشته باشند، رفاه داشته باشند؛ آنهایي كه راست ميگويند! اسلام مقصدش بالاتر از اينهاست. مكتب اسلام يك مكتب مادي نيست، يك مكتب مادي ـ معنوي است. ماديت را در پناه معنويت، اسلام قبول دارد، معنويات، اخلاق، تهذيب نفس. اسلام براي تهذيب انسان آمدهاست، براي انسان سازي آمدهاست. همه مكتبهاي توحيدي براي انسانسازي آمدهاند. ما مكلفيم انسان بسازيم.
چنانچه مقررات الهی مستقر شد؛ نظم متكی به اسلام به وجود آمد و عدالت اجتماعی تحقق پيدا كرد، هنوز يك هدف متوسط، يا در واقع يكی از مراحل راه، طی شدهاست. مرحلة بعد آن است كه مردمی كه در اين نظام، به آسودگی، بیدغدغه و با برخورداری از عدل زندگی میكنند، برای تخلق به اخلاق حسنه، فرصت و شوق پيدا كنند. اين، آن چيزی است كه من خواستم امروز روی آن تكيه كنم و میخواهم اين نكته را عرض كنم كه بعد از تشكيل حكومت، اين هدف است. بلكه بعد از تشكيل نظام عادلانه و استقرار عدالت اجتماعی و حكومت واقعاً اسلامی، هدف اين است.اين، هدف بعدی است.
اصلاً بشر كه در دنيا كار و جهاد و تلاش میكند و میخواهد حاكميت خدا را در زمين به وجود بياورد، برای چيست؟ برای اين است كه انسانها نورانيت پيدا كنند. اصلاً فايدة اساسی و هدف اصلی اين است كه انسانها متخلق به اخلاقالله بشوند. تخلق به اخلاقالله، مقدمه برای يك كار ديگر نيست؛ كارهای ديگر، مقدمه برای تخلق به اخلاقالله است. عدل، مقدمة تخلق به اخلاقالله و نورانی شدن انسانهاست. حكومت اسلامی و حاكميت پيامبران، برای همين است؛ «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق». پس، در برخورد و عمل شخصی، اين تأثير میگذارد. از اينجا مصلحت را شروع كنيد، تا همهگونه ارتباطات و موضعگيريها و تلاشهای شما موفق باشد.
پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) برای چه میآید؟ پیغمبر برای به تکامل رساندن انسان میآید؛ برای تخلّق دادن انسانها به اخلاق الله میآید؛ برای کامل کردن و به اتمام رساندن مکارم اخلاق میآید و آنچه که مضمون احادیث است: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق» پیغمبر برای ساختن انسانها میآید؛ برای به قوام رساندن این مایهای که نامش انسان است میآید.
اکنون باید دید که پیغمبر از چه راهی و از چه وسیلهای برای ساختن انسان استفاده میکند و چگونه انسانها را میسازد؛ آیا مدرسه درست میکند؟مکتب فلسفی درست میکند؟ صومعه و جایگاه عبادت درست میکند؟
پیغمبر(ص) برای ساختن انسان، «کارخانة انسانسازی» درست میکند. پیغمبر ترجیح میدهد که ده سال، بیست سال، دیرتر موفق بشود، اما آنچه میسازد، یک انسان و دو انسان و بیست انسان نباشد؛ بلکه میخواهد کارخانه انسانسازی درست کند که به طور خودکار، انسان کاملِ پیغمبرپسند تحویل بدهد. پس پیغمبر برای ساختن انسانها و به قوام آوردن مایة انسان، از کارخانه انسانسازی استفاده میکند، کارخانه انسانسازی چیست؟ کارخانه انسانسازی، جامعه و نظام اسلامیاست. آن پیچ و نقطه اساسیِ توجه و تکیة حرف اینجاست؛ همه میگویند پیغمبر میخواهد انسان بسازد؛ همه میگویند پیغمبر برای تعلیم و تربیت میآید و همه این را میفهمند؛ آنچه که با دقت باید فهمید، این است که پیغمبر یکی یکی گوش انسانها را نمیگیرد که به یک کنج خلوتی ببرد و در گوششان زمزمة مهر خدا را بنوازد؛ پیغمبرها مکتب علمی و فلسفی تشکیل نمیدهند تا یک مشت شاگرد درست کنند، این شاگردان را بفرستند تا مردم را در اقطار عالم هدایت کنند؛ پیغمبر کارش از این مسائل محکم تر، استوارتر، و ریشه دارتر است. چهکار میکند؟ یک کارخانهای که از آن کارخانه جز انسان بیرون نمیآید، میسازد و آن کارخانه، جامعه اسلامی است.
اگر يك جامعه بخواهد رشد كند و اخلاق صحيح اسلامی را در خود بهوجود آورد، محتاج همين روش است. شايد در چند آية قرآن كه «يزكيهم» پس از «يعلمهم» يا قبل از آن بيان شدهاست، مراد از تزكيه در اين آيات همين مطلب باشد؛ يعنی پاك كردن و طاهر كردن و پيراسته كردن مردم؛ مثل طبيبی كه به مريض خود فقط نمیگويد اين كار را بكن! و اين كار را نكن! بلكه او را در محل مخصوصی قرار میدهد و آنچه را كه او لازم دارد، به او میدهد و میخوراند و آنچه كه برای او مضر است، از او باز میگيرد. پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) چنين وضعيت و روشی را در طول بيستوسه سال نبوت دنبال میكردند؛ مخصوصا در ده سالی كه در مدينه زندگی میكردند و دوران حاكميت اسلام و تشكيل حكومت اسلامی بود.
ما وظيفه داريم مردم خودمان را هدايت بكنيم؛ هدايت، رياست در جامعة اسلامی، رياست مادی محض و صرف نيست؛ ادارة امور زندگی مردم، همراه با هدايت است. تا آنجایی كه ميتوانيم، بايد راه هدايت مردم را باز كنيم و مردم را هدايت كنيم. خيلی از ابزارهای هدايت در اختيار دستگاههای حكومتی است؛ حالا يك نمونهاش صدا و سيماست و نمونههای فراوان ديگر هم دارد؛ يك نمونه وزارت ارشاد است، يك نمونه وزارت علوم است، يك نمونه وزارت آموزش و پرورش است؛ اينها همه دستگاههای خدماتیِ هدايتی است. ما از اينها چگونه استفاده ميكنيم؟ بايد در جهتی حركت كنيم كه مردم، متديّن بار بيايند، متديّن عمل بكنند؛ به مبانی دينی معتقد بشوند؛ عملاً پايبند بشوند؛ جهتگيری ما در همة زمينهها بايد اين باشد.
امتياز نظام اسلامی در اين است كه اين چارچوب، احكام مقدس الهی و قوانين قرآنی و نور هدايت الهی است كه بر دل و عمل و ذهن مردم پرتو افشانی و آنها را هدايت میكند. مسألة هدايت مردم يكی از مسائل بسيار مهمی است كه در نظامهای سياسی رايج دنيا ـ بهخصوص در نظامهای غربی ـ ناديده گرفته شدهاست. معنای هدايت مردم اين است كه بر اثر تعليم و تربيت درست و راهنمايی مردم به سرچشمههای فضيلت، كاری بشود كه خواست مردم در جهت فضايل اخلاقی باشد و هوسهای فاسد كنندهای كه گاهی به نام آراء و خواست مردم مطرح میگردد، از افق انتخاب مردم دور شود. امروز شما ملاحظه میكنيد در بسياری از دمكراسيهای غربی، زشتترين انحرافات ـ انحرافات جنسی و امثال آن ـ به عنوان اينكه خواست مردم است، صبغة قانونی پيدا میكند و رسمی میشود و به اشاعة آن كمك میگردد. اين، غيبت عنصر معنوی و هدايت ايمانی را نشان میدهد. در نظام اسلامی ـ يعنی مردمسالاری دينی ـ مردم انتخاب میكنند، تصميم میگيرند و سرنوشت ادارة كشور را به وسيلة منتخبان خودشان در اختيار دارند؛ اما اين خواست و انتخاب و اراده در ساية هدايت الهی، هرگز به بيرون جادة صلاح و فلاح راه نمیبرد و از صراط مستقيم خارج نمیشود. نكتة اصلی در مردمسالاری دينی اين است.
جوهر اصلی در مكتب امام بزرگوار ما، رابطة دين و دنياست؛ يعنی همان چيزی كه از آن به مسألة دين و سياست و دين و زندگی هم تعبير میكنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده بود. اسلام، دنيا را وسيلهای در دست انسان برای رسيدن به كمال میداند. از نظر اسلام، دنيا مزرعة آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگی انسانها، تلاش انسانها، خرد و دانايی انسانها، حقوق انسانها، وظايف و تكاليف انسانها، صحنة سياست انسانها، اقتصاد جوامع انسانی، صحنة تربيت، صحنة عدالت؛ اينها همه ميدانهای زندگی است. به اين معنا، دنيا ميدان اساسی وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمدهاست تا در اين صحنة عظيم و در اين عرصة متنوع، به مجموعة تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معنای از دنيا، از يكديگر تفكيكناپذيرند. دين نمیتواند غير از دنيا عرصة ديگری برای ادای رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسی دين و بدون دست خلاق و سازندة دين، دنيايی خواهد بود تهی از معنويت، تهی از حقيقت، تهی از محبت و تهی از روح. دنيا ـ يعنی محيط زندگی انسان ـ بدون دين، تبديل میشود به قانون جنگل و محيط جنگلی و زندگی جنگلی. انسان در اين صحنة عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوی تعالی و تكامل معنوی باز نمايد. در صحنة زندگی بايد قدرت و زور مادی ملاك حقانيت بهحساب نيايد. در چنين صحنهای، آنچه میتواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگری نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنی، يعنی خالی كردن زندگی و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنی نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معنای فرصتهای زندگی انسان، به معنای نعمتهای پراكندة در عرصة جهان، به معنای زيبايیها و شيرينیها، تلخیها و مصيبتها، وسيلة رشد و تكامل انسان است. اينها هم از نظر دين ابزارهايی هستند برای اينكه انسان بتواند راه خود را به سوی تعالی و تكامل و بروز استعدادهايی كه خدا در وجود او گذاشتهاست، ادامه دهد. دنيای به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردی و اجتماعی به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم تنيدة با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطهای است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوی دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانی كه زندگی و حكومت و تلاش و ثروت آنها مبتنی بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.
2-3-3. ایجاد امنیت در جامعه
امنيت مقولهای است كه هم كاملاً واقعی و ملموس و هم بسيار گستردهاست. وقتی امنيت وجود دارد، ممكن است كسی آن را احساس نكند؛ مثل سلامتی كه وقتی هست، شما آن را احساس نمیكنيد؛ اما به مجرد اينكه خدای نكرده سرتان درد گرفت، آنگاه میفهميد كه سلامتی يعنی چه؟! فرمود: «الصِّحَّةُ وَ الْفَرَاغُ نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتَان». به مجرد اينكه گوشهای از امنيت مخدوش شود، اثر آن در زندگی مردم، منعكس میگردد. بنابراين امنيت، كاملاً عينی و واقعی است و با ذهنيات نمیشود آن را تأمين كرد. اين فلسفهبافيهای ذهنیای كه گاهی مشاهده میشود، باب محافل روشنفكری، يا حداكثر باب جلسات كارشناسی است كه بنشينند راجع به ابعاد ذهنی يك مسئله بحث كنند، مردم واقعيت امنيت را میخواهند؛ آن هم در همان پهنة گسترده؛ يعنی امنيت در محيط كار، در خانه، برای بچههايشان در مدرسه، برای بچههايشان در ميدان فوتبال، امنيت برای جادهها، روستاها، شهرها و خيابانها. تأمين امنيت، باری كاملاً سنگين و بسيار جدّی است و اين بار متوجه شماست.
معنای امنيت اجتماعی اين است كه مردم در محيط كار و زندگی خود، احساس خوف و تهديد و ناامنی نكنند. اين مسأله، خيلی مهم است. خداوند متعال در مقام منتگذاردن بر قريش میفرمايد: «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ، الَّذي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»؛ يعنی «امنيت دادن» را به عنوان يكی از دو نعمت، مورد تأكيد قرار میدهد.
اميرالمؤمنين در نامة معروف خود ـ فرمان معروف خود به مالكاشتر ـ فرموده: «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ»؛ [نیروهای نظامی] حصار ملتند؛ حصار كشورند. حصار نقشش چيست؟ ايجاد امنيت برای مردم. وقتی يك ارتش و يك سازمان مسلح اين مسئوليت را برای خود اساسیترين محور تصميمگيری و سازندگی بداند، آنوقت خيلی وضع فرق خواهد كرد.
2-3-4. ایجاد رفاه و آسایش عمومی
در نظام اسلامي، رفع فقر و محروميت، در شمار هدفهاي طراز اول است و پايبندي به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخني بي معني و ادعايي پوچ است.
حكومت هم در جامعه مسئوليتهايی دارد... چهارمی هم رفاه و آبادی زندگی آنهاست. كه البته اين رفاه كه میگوييم... تربيتهای اخلاقی و معنوی، مسألة علم و ترويج تحقيق و اينها تويش هست؛ اينها جزو آن چيزهايی است كه در داخل اين مندرج است. رفاه اجتماعی هم بدون اينها امروز و هيچوقت بهوجود نمیآمده.
ما برای پياده كردن اسلام، كار زيادی پيش روی خود داريم... ما به خاطر ايجاد رفاه و زندگی شايستة انسانی برای اين ملت بزرگ و فداكار، كارها و تكاليف زيادی بردوش داريم.
اسلام به همان اندازه كه به معنويت مردم، به اعتلای روحی و معنوی مردم اهميت میدهد، به گشايش زندگی مردم، به پيشرفت رفاه مردم، به اينكه در جامعه هيچ كس دست نيازی به سمت ديگران دراز نكند و نيازی نداشته باشد، به آن هم اهميت میدهد. اگر بخواهيم جامعه به اين سطح از بهبود مادی و رفاه مادی برسد، نيروهای جامعه همه به شكل درهمتنيده در كنار هم، در خدمت هم بايد قرار بگيرند.