نسل سوم انقلاب هستیم و چه بخواهیم چه نخواهیم در نظام سیاسی زندگی میکنیم که در اصل ایجاد آن هیچگونه نقشی نداشتهایم. نه بر روی دیواری شعارنوشتهایم و علیه حکومتی فریاد کشیدهایم؛ نه منتظر فرود هواپیمای رهبری بودهایم که گوشبهفرمانش شویم و با ایدئولوژی مدنظرش طرحی نو دراندازیم. نه در همهپرسی 58 به جمهوری اسلامی «آری» گفتهایم و نه بعدازآن برای رفتن به جبهه و دفاع از وطن و همچنین نظام سیاسیمان سر صفهای طولانی ثبتنام ایستادهایم.
ما هیچکدام از این کارها را نکردهایم؛ بلکه در نزدیکترین حالت ممکن، پدرانمان و در محتملترین حالت، پدربزرگانمان با آرمانهای خود و به رهبری امام خمینی(ره) دست به تغییراتی بنیادین در شکل و محتوای یک نظام سیاسی زدهاند. «انقلاب»، «دگردیسی»، «تحول عمیق» و هر واژهای که در این چارچوب بیاید را میتوان برای وقایع چهل سال پیش به کاربرد.
انقلابها دارای سرنوشتهای گوناگونی هستند. برخی دچار آفتهای زودرس شده و عقیم میمانند. برخی به کمال میرسند و مردم و رهبرانشان از کرده خود خرسندند و برخی دیگر بهمرور از آرمانهای اولیه خود فاصله میگیرند و عمیقاً با آنچه باید باشند تفاوت پیدا میکنند. اینکه انقلاب 57 ایران در کدامیک از این دستههای سهگانه قرار میگیرد موضوع این نوشتار نیست. اینکه اصلاً آیا انقلاب 57 لزومی داشت یا نه هم مراد ما نیست؛ آنچه در اینجا به دنبال آن هستیم نحوه مواجههای است که میبایست در شرایط کنونی با وضعیت موجود داشته باشیم؟ راهمان کدام است؟ اعتراض و انتقاد مستمر و فکر کردن به روشهای تند؟ نافرمانی مدنی؟ و یا اصلاح گامبهگام و روشمند از مسیر قانون برای تغییر؟ شاید هم نه، هیچکدام از اینها؛ چون به گمان برخیها وضع موجود وضع مطلوب است و نیازی به تغییر نیست! برای اینکه بدانیم مسیر درست کدام است باید زاویه دید مناسبی نسبت به شرایط حاضر نیز داشته باشیم. میتوانیم همهچیز را تیرهوتار دیده و متناسب با آن نحوه مواجهه خود را تعیین کنیم. میتوان با عینک خوشبینی به امور نگریست و از وضع موجود حمایت کرد؛ زاویه دیگر، نگاه واقع بینانه و معقول است که در این نگاه هم نقاط قوت دیده میشود هم کاستیها.
نگارنده این خطوط، نه وابسته به جناح و گروهی است که قلمش در راستای منافع آنها باشد، نه اهل تملق و مجیزگویی برای رسیدن به مطامع دنیا! بلکه خود از نسل سوم انقلاب است و اکنون در متن جامعه و در حال مبارزه با ناملایمات معیشتی و شغلی و اقتصادی زندگی. مثل سایر مردم که همه نگراناند و دنبال راهی برای بهبود وضعشان.
برای اینکه بدانیم در کجا ایستادهایم بد نیست به کمی قبلتر بازگردیم. مشروطه؛ زمانی که نخبگان دریافتند به شیوههای سنتی نمیتوان نیازهای نو را پاسخ گفت؛ باید حرکتی کرد و شیوهای نوین در حکمرانی ایجاد کرد. بامطالعهای واقع بینانه و بدون جانب داری در تاریخ سیاسی معاصر ایران و دقت در تحولات سیاسی و اجتماعی که از مشروطه تاکنون در کشور ما رخداده است، درمی یابیم که در این صد و اندی سال اخیر در نگاه کلی پسرفت نداشته و آنچنان بد حرکت نکردهایم. از تدوین نخستین قانون اساسی و تشکیل مجلس تا محدود کردن قدرت (هرچند که اهداف اصلی قانون اساسی مشروطه محقق نشد و مشروطه خواهان به دلایل مختلف سرخورده شدند.)؛ از حرکت به سمت تشکیل مجلس قانونمند و آزاد تا پایان سلطه حکومت پادشاهی در کشور و استقرار نظام جمهوری؛ از عزل و ترور رئیسجمهور و نخست وزیر و کوتاه بودن عمر دولت ها تا ایجاد ثبات در عمر و جایگاه دولتها، همه و همه گویای یکچیز است: ما هرروزمان بهتر از دیروز شده است ...
شاید بسیاری از اندیشمندان، نویسندگان و پژوهشگران و حتی جوانان نسل سومی انقلاب، با ایده آلهایی که در ذهن دارند، شرایط موجود را برنمی تابند و چنین استدلال کنند که خیلی از مؤلفه های حکومت مردم سالار هنوز در ایران نهادینه نشده اند. برای این گونه افراد، فقط کافی است وضع کنونی کشور با سال های پس از مشروطه و پس از جنگ جهانی اول مقایسه شود؛ صدسال برای اینهمه تحول، فرصت خیلی زیادی نیست.
برای نمونه جایگاه حاکمیت قانون در یکصد سال اخیر تحولات زیادی را به خود دیده است؛ در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، شخص اول نظام یعنی رهبری در برابر قانون با سایر افراد مساوی است (اصل یکصد و هفتم قانون اساسی). دیرزمانی نیست شخص اول کشور، در سال های نه چندان دور و در همین حکومت پهلوی دوم با اقتدارگرایی کامل، شرایط را برای بیان یک نقد ساده دشوار کرده بود. این مثال گویای تحول، رشد، ترقی و حرکت به سمت نهادینه شدن مفاهیم مردم سالاری دینی در ایران است. پس شایسته است با نگاهی تحلیلی و عمیق به گذشته، دربارۀ آینده سخن بگوییم.
مخلص کلام آنکه اگر دغدغه مردم و جامعه راداریم و میخواهیم زندگی بهتری داشته باشیم، نگاه به بیرون از مرزها و حرفهای قشنگشان و امید بستن به آنها دوای درد ما نیست. ما راهی نداریم جز اینکه در چند گام برای «ایران» و اعتلای آن تلاش کنیم.
گام اول: تحول در خود (مانند: بالا بردن سطح سواد و آگاهیهای فردی ازجمله حقوق شهروندی؛ فرهنگ همزیستی مسالمتآمیز و خیرخواهانه با مردم)
گام دوم: تحول در جامعه (مانند: تبدیل خواستههای مشروع و قانونی به مطالبه عمومی)
گام سوم: تحول در حکمرانی (مانند: سپردن زمام امور از طرق قانونی و مشروع به شایستگان)
امید خاکی
پژوهشگر موسسه مطالعاتی صراط مبین