در اين بخش میخواهيم به بررسی ديدگاه مكتب سياسی اسلام (كه يك مكتب هدايتگر است) دربارهی جهان، انسان و جامعه بپردازيم؛ به عبارت ديگر، نوع برداشت و طرز تفكر سياست اسلامی نسبت به هستی جهان، انسان و جامعه چگونه است؟
پاسخ به اين سؤال، ما را به چگونگی استنباط از مسائل سياسی- اجتماعی راهنمايی خواهد كرد.
الف) مبانی هستی شناختی
در جهانبينی توحيدی، جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده است و نظام هستی نيز بر اساس خير، جود، رحمت و رساندن موجودات به كمالات شايستهی آنها استوار شده است. جهانبينی توحيدی، جهانی را تصوير میكند كه تكقطبی و تكمحوری است و ماهيتی از اويی «انّاللّه» و به سوی اويی «انّا اليه راجعون» دارد. نظام موجود، نظامی احسن و اكمل است و موجودات جهان با نظامی هماهنگ به يك سو و به طرف يك مركز تكامل در حركتند. آفرينش هيچ موجودی عبث، بيهوده و بدون هدف نيست؛ چرا كه خداوند عادل و حكيم است و افعال او همگی خوب و پسنديده و مشتمل بر مصلحت و حكمت میباشد.
از مهمترين خصوصيات هستی میتوان به موارد زير اشاره كرد:
1) غرض از آفرينش هستی، مصلحت و منفعتی است كه انسانها بايد بدان نايل آيند و اين مصالح يا در حوزهی زندگی دنيوی و يا در احوال معاد و آخرت آنان است. پس هستی انسانها دو چهره دارد؛ يك چهرهی آن اين سويی، خاكی و دنيوی است و چهرهی ديگرش الهی، اخروی و آن سويی است.
2) نظام موجود، نظام احسن و اكمل است؛ جهان به عدل و به حق برپاست.
3) هدفهای حكيمانه در خلقت جهان و انسان در كار است و هيچ چيزی نابجا و خالی از حكمت و فايده آفريده نشده است.
4) در اين نظام، خداوند با هدايت پيامبران و اوليای معصوم (ع) ضررها را از زندگی انسان دفع و منافع را برای او حاصل میگرداند و امر مبدأ و معاد آنان را سامان میدهد.
ب) مبانی انسانشناختی
از ديدگاه سياست اسلامی، ماهيت انسان همان هستهی باطنی او است كه «فطرت» ناميده میشود و نقشی اصلی و محوری در تنظيم حيات انسانی و بهكارگيری قوای عقلانی و تجربی و استمداد از كلام وحيانی ايفا میكند. فطرت به عنوان جوهرهی انسان، اصول و ارزشهای انسانی را به صورت ثابت و پايدار در طول زمان حفظ میكند و با گستردگی همهجانبهاش، دغدغه و مخاطرهی انسان را نسبت به جوانب شناخته شده و ناشناخته ی دنيوی، اخروی، محدود و نامحدود حياتش، همواره زنده نگه میدارد.
از نظر اسلام، انسان دارای ويژگیهای زير است:
1) انسان «چند بعدی» است و میكوشد در كنار توجه به امور مادی و اين جهانی، ارزش و اهميت امور متعالی را پاس داشته و از آن غافل نشود. «1»
2) انسان تلاش میكند تا تمامی كنشای خود را در پرتو لذتهای متعالی تفسير كند. «2»
3) انسان طالب رشد و كمال است و نمونهی اعلی و برجستهی خود را «انسان كامل» میداند؛ انسانی كه به بالاترين حد بروز استعدادهای فطری الهی دست يافته و از ابعادی همه جانبه و همسو با هم برخوردار است.
4) انسان در ميان موجودات شرافت و كرامت مخصوصی داشته و وظيفه و رسالت خاصی بر دوش دارد. او مسئول تكميل و تربيت خود و اصلاح جامعهی خويش است. جهان مدرسهی انسان است و خداوند به هر انسانی بر اساس نيت و كوشش صحيح و درستش، پاداش میدهد.
ج) مبانی جامعه شناختی
بحث دربارهی ماهيت و ابعاد انسان مطلوب، بدون بحث دربارهی جامعهی انسانی مطلوب كامل نمیشود. پاسخ به سؤالهايی مانند اين كه آيا انسان مطلوب بدون جامعهی انسانی مطلوب، تحقق عينی و خارجی میيابد؟ و آيا انسان مطلوب در جامعهی نامطلوب، امكان رشد دارد؟ و آيا جامعهی مطلوب با تكيه بر انسانهای نامطلوب، قابل تحقق است و ... كه سؤال اكثر افراد جامعه است، هميشه مورد توجه بوده است. بدين لحاظ، افراد نادری كه در هر شرايط و وضعيت اجتماعی، با خروج از مدار حركت عمومی جامعه، راه خود را جدا كرده و از روند جامعه پذيری عمومی فاصل گرفته اند، در تبيين رابطهی مذكور مد نظر قرار نمیگيرند. هويت اين گونه افراد صرفا با فرديت خارج از مدار اجتماعی معنا و مفهوم میيابد و كنشهايشان نيز در قالب رفتارهايی ويژه مانند زهد افراطی و اخلاق انزواگرايانه و مكان و زمان گزينی بر خلاف عامهی مردم، امری فردی و بدون بازتابهای اجتماعی است.
جامعه به عنوان كلّ مركّب از افراد، هويت و ماهيتی متناسب با افراد كسب میكند و صرفنظر از مختصات زمانی و جغرافيای فرد فرد انسانها، ماهيت و هويت شايع و همگانی افراد است كه در فرايندی پيچيده در اجتماع انسانی به هم گره میخورد و ماهيت جامعهی انسانی را شكل میدهد. «3» از اين رو، هر تبيينی از ماهيت انسان مستقيما در تبيين ماهيت جامعه تأثير میگذارد و ماهيت جامعه را متناسب و متناظر با ماهيت تبيين شده برای افراد به تصوير میكشد.
در نگرش اسلامی، از آنجا كه هر فرد به سوی توسعهی جنبههای فطری خود بيش از هر امر ديگری گام برمیدارد، هويت و ماهيت جامعهی اسلامی بر مبنای دو عنصر «هدايت» و «عدالت» شكل میگيرد و همين دو عنصر است كه روح اصلی جامعهی اسلامی را میسازد و رفتار اجتماعی انسانها را سامان میدهد. قرآن كريم پس از تأكيد بر فطرت فرد انسانها، غرض از فرستادن پيامبران، خصوصا آخرين پيامبر الهی، را ايجاد جامعهای «هدايت طلب» و «قسط طلب» معرفی میكند و هدايت اجتماعی را حول محور امامت و رهبری عادلانه، بارها و بارها مورد تأكيد قرار میدهد. قرآن كريم میفرمايد:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» به تحقيق پيامبران را با نشانه ها و آيات روشن فرستاديم و با ايشان كتاب آسمانی و ميزان فرو فرستاديم تا مردم قيام به قسط و عدل كنند. «4»
پس جامعه در تفسير اسلامی دارای ويژگیهای زير است:
1) جامعه آرمانگرا و هدفمند است و به آرمانهايی قدسی و فراهادی اعتقاد میورزد و همواره در راه رسيدن به اين آرمانها، مجاهدت میكند. از نظر قرآن، بالاترين آرمانها، حركت و قيام در راه خدا و اجرای فرامين الهی است:
«قل انما اعظم بواحدة ان تقوموا للّه مثني و فرادي» بگو ای پيامبر به درستی كه من شما را به يك امر فرا میخوانم؛ اين كه در راه فرامين خدا به صورت فردی و جمعی قيام كنيد. «5»
در اين جامعه، هدايت يعنی به سوی آرمان حركت كردن و فرامين الهی را برای رسيدن به لبّ، مغز و منزل نهايی عمل نمودن و شرايط را برای گام نهادن همه ی انسانها در اين مسير، البته با اختيار و انتخاب خود، فراهم نمودن.
2) جامعه در جستوجوی مشخصههای رشد و كمال است و مسير حركت خود را به سوی تكامل اجتماعی انتخاب میكند. اين تكامل در پرتو آموزهای دينی شاخصگذاری میشود و با تكيه بر آن، مراحل رشد و كمال بخشهای مختلف جامعه، و در نهايت كل جامعه، طبقه بندی میگردد. در كنار توانايی های مادی و استعدادهای مديريتی اين جهانی، ارزشهای دينی جايگاه بسيار مهمی و بلكه در اولويت اول، طبقه بندی مزبور دارند. «6»
3) جامعه عقلانيت و تجربه را در خدمت آرمانها و ارزشها و مسير همه جانبه ی اجتماعی انسانها قرار میدهد. اين عقلانيت و تجربه، تنظيمكنندهی سازوكار حيات اين جهانی، اعم از كار، معاش، تفريح و ديگر شؤون اجتماعی لازم است؛ به طوری كه در مجموع میتواند مسير حركت اجتماعی را به سوی اهداف قدسی و اخروی جهتگيری كند.
4) جامعه به دليل جستوجوی مسير هدايت اجتماعی، همواره خود را نيازمند رهبران هدايتگر میبيند و از الگوها و اسوه ها پيروی میكند. اين پيروی از الگوها، نه تنها تقليد كوركورانه نيست، بلكه طی طريق در پرتو نور آن كسانی است كه خود يا مجاهدتهای بسيار، روشنگر راه اجتماع شده اند.
5) جامعه ديوانسالاری اجتمايع و نهادهای رسمی و استقراريافته را صرفا در خدمتگزاری برای سامان دادن به بخشی از رفتارهای اجتماعی انسانها میپذيرد و هرگز جايگاهی اصيل و برتر برای آنها قايل نمیشود. در جامعهی اسلامی، بخش بزرگ زندگی اجتماعی انسانها تحت تأثير بينش و فرهنگ دينی ساخته میشود و اگر نوسازی و تجديد نظری هم لازم باشد، نوسازی مزبور هم، مسيری متأثر از قوانين نانوشتهی فرهنگ اسلامی را طی میكند.
6) جامعه، مقاومت و ايستادگی و جهاد در راه ارزشها و آرمانهای انسانی و دينی را يك اصل هميشگی و دايمی برمیشمارد و همواره عرصهی نزاع حق و باطل و عزّ و ذلت است و لحظهای از آن غافل نمیشود.
جمعبندی
مراد از مبانی، جهانبينی با نوع فهم از انسان و جهان است. مكتب سياسی اسلام چون يك مكتب هدايتگر است، راجع به جهان، انسان و جامعه، ديدگاه خاصی دارد؛ بنابراين از نظر اسلام، جهان از يك مشيت جكيمانه پديد آمده است و نظام هستی بر اساس خير و رحمت و رساندن موجودات به كمالات شايسته استوار است و ماهيت هستی از اويی «انّا للّه» و به سوی اويی «انّا اليه راجعون» میباشد. از طرف ديگر، ماهيت انسان بنا بر فطرتی كه دارد، نقش محوری در تنظيم حيات جامعه به عهده دارد. انسان موجودی چند بعدی است كه در كنار توجه به امور مادی و اين جهانی، ارزش و اهميت امور متعالی را پاس میدارد و از آن غافل نمیشود. اين انسان طالب رشد و كمال است و نسبت به موجودات ديگر شرافت و كرامت دارد. از نظر جامعه نيز به عنوان يك كلّ مركّب از افراد، هويت و ماهيتی متناسب با اشخاص كسب مینمايد. به عبارت ديگر، هويت و ماهيت جامعهی اسلامی بر مبنای دو عنصر هدايت و عدالت شكل میگيرد كه همين دو عنصر، روح اصلی جامعهی اسلامی را میسازند.
پی نوشت ها
(1). مطهری، مرتضی، انسان كامل، ص 38.
(2). ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ج دوم، خط 8، ص 87.
(3). فروغی، محمد علی، سير حكمت در اروپا، ج 3، ص 63- 60.
(4). سوره حديد، 25.
(5). سوره سبا، 46.
(6). مطهری، مرتضی، تكامل اجتماعی انسان، ص 108، 74.