بنابراين جهت شفاف شدن مفهوم سياست، در ابتدا تعريف لغوی و سپس تعريف اصطلاحی آن را از ديدگاه دانشمندان علم سياست و فلسفهی سياسی ارائه خواهيم كرد.
الف) تعريف لغوی سياست
لغتشناسان برای واژهی «سياست» معانی بسياری ذكر كرده اند كه عبارتند از:
«رعيتداری، پاس داشتن ملك، حراست و نگهداری، حكم راندن، رياست، داوری، مصلحت تدبير، دورانديشی، عقوبت، مجازات و تنبيه و ...» «1»
ب) تعريف اصطلاحی سياست
نظريه پردازان سياسی تعاريف زيادی از سياست كردهاند. ما اين تعاريف را به دو دستهی «ديدگاه انديشمندان غربی» و «ديدگاه انديشمندان اسلامی» تقسيم نموده و به شرح آنها میپردازيم:
1- ديدگاه انديشمندان غربی در مورد سياست
ديدگاه انديشمندان و صاحبنظران غربی، برداشتهای گوناگونی از «سياست» دارند كه میتوان آنها را به چهار دسته تقسيم نمود:
1- 1- تعاريفی كه سياست را به معنی مطالعهی دولت كه نوعی جامعهی كامل است، در نظر میگيرند.
«هارولد لاسول» مینويسد:
«سياست مطالعهی دولت است». «2»
2- 1- تعاريفی كه سياست را به معنی حكومت كه نوعی نهاد رسمی و اجتماعی است، میدانند:
فرهنگ ليتره، سياست را «علم بر جوامع كشور» میداند. «3»
3- 1- تعاريفی كه سياست را به معنی قدرت مطلق، اعمّ از حكومتی يا غير حكومتی و نهادی يا غير نهادی، مطرح كردند.
سياست را مطالعهی اعمال قدرت و نفوذ كه به شكل وسيع در جوامع انسانی جريان دارد، گويند. «4»
سياست عبارت است از مطالعهی قدرت و نفوذ. هر كس ديگری را وادار به انجام عملی نمايد و يا از عملی باز دارد، اعمال قدرت كرده است. «5»
4- 1- تعاريفی كه سياست را نوعی رفتار معرفی مینمايد.
«ويليام بلوم» در تعريف سياست میگويد:
«سياست يك فعاليت و جريان اجتماعی است كه شامل رقابت و همكاری در اعمال قدرت میگردد و اوج آن در تصميمگيری برای يك گروه ظاهر میشود». «6»
بنابراين هرجا روابط قدرتی يا موقعيتهای ستيزهای باشد، سياست نيز هست؛ گرچه حكومت هم نباشد. پس موضوع سياست، نوعی رفتار است نه يك نوع نهاد.
قابل ذكر است كه با بررسی دقيق اين تعاريف، میتوان به دو نكته ی مهم پیبرد.
1) دخالت داشتن عقايد و ارزشها؛ «7» يعنی بسياری از اين تعاريف، تحت تأثير افكار، عقايد و ارزشهای خاصّی بوده و از نفوذ ارزشها و جاذبه های مكتبی در امان نبودهاند. به عبارت ديگر، هر كس بر اساس ذهنيت خود تعريفی بيان مینمود.
2) تعيين نشدن حدّ و مرز تعريف سياست؛ يعنی در تعريف اصطلاحی سياست، حدّ و مرز دقيق آن مشخص نشده است و آن را به گونه ای تعريف كرده اند كه يا مانع اغيار نيست و يا جامع افراد نيست. به عنوان مثال در تعاريف دولتمحور و حكومتمحور، حدّ و حدود دولت و حكومت به روشنی مشخص نيست و همينطور در تعاريف قدرتمحور و رفتارمحور نيز ما شاهد قدرت در هر دو نوع آن هستيم. بنابراين برای رهايی از اين دو عامل، میتوان تعاريف اصطلاحی سياست را به دو دسته تقسيم كرد و همهی تعاريف را به طور مستقيم يا غيرمستقيم، وارد اين دو دسته نمود. همينطور میتوان با ارائهی تعريف دولت و حكومت، حد و مرز آن دو را مشخص نمود.
الف) تعاريف دولتمحور
ب) تعاريف قدرتمحور
(تعارف دولتمحور در واقع ادغامی است از تعاريف دستهی اول و دوم و تعاريف قدرتمحور نيز ادغامی است از تعاريف دستهی سوم و چهارم.)
2- ديدگاه انديشمندان اسلامی در مورد سياست
در متون اسلامی و نوشتههای علما و فلاسفهی اسلامی، سياست به معنی ملك، حكومت، ولايت، امارت، هدايت و ... آمده است؛ اگرچه در بيان اهل بيت (ع)، شايد به صراحت تعريفی از سياست نيامده باشد، امّا از محتوا و معانی سخنان ايشان میتوان استنباط نمود كه به اين مسأله نظر خاصی داشتهاند.
1- 2- امام علی (ع)
امام علی (ع) در چند قسمت از سخنان خود، به واژهی سياست اشاره نمودهاند؛ مانند: «الملك سياسة» «8» ملك عبارت است از سياست. «حسن السياسة قوام الرعيه» «9» نيكويی سياست، باعث قوام و دوام ملت است. «حسن السياسة يستديم الرياسة» «10» نيكويی سياست، دوام رياست را در بر دارد. «فضيلة الرياسة حسن السياسة» فضيلت رياست، حسن و نيكويی سياست است.
از اين تعابير درمیيابيم كه سياست، رابطی است ميان ملك (رياست) و رعيّت؛ پس اگر رياست را به معنی سرپرستی در نظر بگيريم و رعيّت را نيز جامعهای انسانی، سياست عبارت است از تدبيری جهت ادارهی جامعهی انسانی. «11»
2- 2- امام خمينی (ره)
امام خمينی (ره) سياست را به معنی راه بردن و هدايت افراد جامعه به سوی هدف متعالی اسلام میداند.
«سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزی كه صلاحشان است». «12»
بنابراين میتوان سياست را از نظر امام خمينی (ره) با اين تعريف مطابق دانست كه:
«سياست عبارت است از ادارهی جامعههای انسانی و هدايت آنها به سوی تعالی» «13» «سياستهای صحيح اگر هم باشد، امّت را در يك بعد هدايت میكند و راه میبرد و آن بعد حيوانی است. اين سياست يك جزء ناقص است از سياستی كه در اسلام برای انبيا و اوليا ثابت است؛ آنها میخواهند ملت را هدايت كنند». «14»
3- 2- ابو الاعلی مودودی
استاد ابو الاعلی مردودی، متفكر اسلامی پاكستان (متوفّی 1358 هاش)، دربارهی سياست اسلامی میگويد:
«اصل سياست اسلامی اين است كه انسانها چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی، بايد از وضع خودسرانهی قانون و اعمال قدرت بر ديگران دست بردارند. هيچكس نبايد اجازه داشته باشد از سوی خود احكامی را تصويب و يا فرامينی را صادر كند؛ تنها الله است كه حق وضع كردن قانون را دارد» «15» از اين گفتار چنين استنباط میگردد كه سياست از نظر ايشان عبارت است از:
«اجرای قوانين الهی توسط انسان كه در اين زمينه میتوان از قدرت نيز استفاده نمود؛ مشروط بر اين كه براساس احكام الهی استوار باشد». «16»
4- 2- فارابی
فارابی سياست را در دو مفهوم عام و خاص بيان مینمايد؛ ايشان در مفهوم عام، سياست را «سودمندترين روش مطالعهی اعمال، رفتار و احوال ظاهری و باطنی انسانها» میداند «17» و در مفهوم خاص، سياست را بخشی از «تدبير و محصول عمل سياستمداران» تلقی میكند. بنابراين، سياست در معنای اخص، به حوزهی عمل زمامداران مربوط است كه شامل ايجاد، ملكات و فضايل در جامعه و نگهداری از آنهاست. ايشان در تعريف سياست فاضله مینويسند:
«سياست فاضله، سياستی است كه سياستمداران و رعيت به مدد آن به فضايلی نايل میشوند كه رسيدن به آن فضايل جز از طريق آن امكانپذير است». «18»
5- 2- علامه محمد تقی جعفری
علامه جعفری (ره) در كتاب «حكمت اصول سياسی اسلام»، در تعريف سياست مینويسد:
«سياست به معنای حقيقی آن عبارت است از مديريت و توجيه و تنظيم زندگی انسان در مسير حيات معقول». «19»
با نگاهی به مجموع اين تعاريف نتيجه میگيريم.
اولا: وجه مشترك تعاريف اسلامی اين است كه سياست را از ديدگاه رابطهی انسان با خدا تعريف كردهاند و مسئلهی هدايتگری در زبان تمامی آنها قابل مشاهده است.
ثانيا: فرق اساسی سياست اسلامی با سياست غير اسلامی اين است كه:
1) مفهوم سياست اسلامی از آن جهت از مفهوم سياست غربی وسيعتر است كه سياست در غرب بر مدار «قدرت» میچرخد، ولی سياست اسلامی بر مدار «هدايت». علیرغم اين كه اسلام برای تحقق اهداف سياسی خويش، استفاده از قدرت را در اولويت قرار نمیدهد و اين به اين معنی نيست كه اسلام به قدرت توجهی ندارد؛ بلكه اسلام اعتقاد به قدرتی مشروع در جهت اجرای هدف خويش را در وهلهی دوم قرار داده و در وهلهی اول، بهترين وسيله برای اجرای اين اهداف را همان خواست قلبی و مسئله هدايتگری دانسته است.
2) همانطور كه اشاره شد، تفاوت سياست اسلامی و سياست غربی، در جهت و هدف آنهاست. جهت و هدف سياست اسلامی ايجاد جهانی انسانی جهت اجرای عدالت اجتماعی است، به شيوهای كه خداوند مقرر فرموده است؛ حال آنكه سياست غربی به دنبال هدفی به نام «قدرت»، آن هم از نوع قدرت زمينی، به عنوان عمده مقولهی واقعی در صحنهی سياست است. «20» بنابراين اگر بخواهم تعريف مشخصی از سياست ارائه دهيم، میتوان چنين گفت:
«سياست يعنی اتخاذ تدابيری جهت ادارهی جامعهی انسانی و هدايت آن به سوی تعالی».
جمعبندی
ما در اين فصل ابتدا لغت سياست را به معنی رياست، داوری، مصلحت، تدبير و ... در نظر گرفته، سپس آن را از ديدگاه اصطلاحی انديشمندان غربی به چهار دسته تقسيم نموديم كه عبارتند از:
الف) سياست به معنی مطالعهی دولت
ب) سياست به معنی مطالعهی حكومت
ج) سياست به معنی قدرت مطلق، اعمّ از حكومتی يا غير حكومتی
د) سياست به معنی رفتار
از نارسايی اين تعاريف به موارد زير میتوان اشاره كرد:
الف) هر كس تحت تأثير افكار، عقايد و ارزشهای خود به تعريف سياست میپردازد.
ب) حد و مرزی برای تعريف سياست ارائه نشده است.
از طرفی سياست از ديدگاه انديشمندان اسلامی به معنی ملك، حكومت، ولايت و ... آمده و وجه مشترك تمام تعاريف ارائه شده از جانب مسلمانان اين است كه سياست را از ديدگاه رابطهی انسان با خدا تعريف كردهاند كه همان مسئلهی هدايتگری است و فرق اساسی سياست از ديدگاه انديشمندان غربی يا سياست از ديدگاه اسلام اين است كه سياست در غرب بر مدار قدرت میچرخد، ولی سياست اسلامی بر مدار هدايت. همينطور سياست اسلامی برای ايجاد جهانی انسانی جهت اجرای عدالت اجتماعی به گونهای كه خداوند مقرر فرموده میباشد؛ حال آنكه سياست غربی به دنبال هدفی به نام قدرت، آن هم از نوع زمينی است. بنابراين، تعريفی كه انديشمندان مسلمان از سياست ارائه میدهند، با تعريف انديشمندان غربی، تفاوت دارد و مراد از سياست اسلامی چنين است:
«اتخاذ تدابيری جهت ادارهی جامعهی انسانی و هدايت آن به سوی خداوند».
بر اين اساس، موضوع سياست اسلامی «ادارهی جامعهی انسانی» است و حوزهی مطالعهی سياست نيز «جوامع انسانی» خواهد بود.
پی نوشت ها
(1). فرهنگ دهخدا، ذيل واژهای سياست
(2). فرهنگ جاسمی، ص 254.
(3). همان، ص 3.
(4). هارولد لاسول، به نقل از فرهنگ جاسمی، ص 254.
(5). عبد الحميد ابو المحمد، مبانی علم سياست، قوس، تهران، 1368، ج اول، ص 27.
(6). بلوم، ويليام، به نقل از «حوزه و روشهای علم سياست». ص 17.
(7). اسكندری، محمد حسين، نگاهی به مفهوم سياست، حوزه و دانشگاه، شماره 21، ص 92- 89.
(8). محمدی ریشهری، محمد (گردآورنده)، ميزان الحكمه، ج 4، ص 582.
(9). محمد تهيمی، عبد الواحدين، غرر الحكم و درر الكلم، ج 3، ص 384.
(10). همان، ص 385.
(11). جهان بزرگی، احمد، اصول سياست و حكومت، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی، تهران، بیتا، ص 15.
(12). امام خمينی (ره) صحيفه نور، تهران، 1380، ج 13، ص 217 و 218.
(13). جهان بزرگی، احمد، درآمدی بر تحول نظريه دولت در اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی، تهران، بیتا، ص 233.
(14). امام خمينی (ره) صحيفه نور، تهران، 1380، ج 13، 218- 217.
(15). مودودی، ابو الاعلی، به نقل از مهديخانی، عليرضا، آرون، كتاب مروری اجمالی بر توسعهی سياسی و اقتصادی، تهران، 1373، ص 18.
(16). همان، ص 18.
(17). السياسه، ص 8، به نقل از كتاب دولت در انديشهی سياسی فارابی، ص 26.
(18). فصول منتزعه، ص 92.
(19). جعفری، محمد تقی، حكمت اصول سياسی اسلام، بنياد نهج البلاغه، 1373، ص 53.
(20). جهان بزرگی، احمد، اصول انديشه سياسی در اسلام و غرب؛ نجفی، موسی، تأملات سياسی در تاريخ تفكر اسلامی، جلد دوم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بیتا، ص 124.