بخش اول: فصل سوم؛ مبانی نظام سیاسی

فصل سوم؛ مبانى نظام سياسى

هريك از نظام هاى سياسى، بر جهان بينى، اعتقادات و نظام فكرى خاصى بنا گرديده و بر همان بنيان هايى است كه اهداف و اصول حركت نظام، ساختارها، خط مشى ها و روش ها شكل مى گيرند.

 

با توجه به اينكه در كامل ترين سطح، دو نوع نگاه به هستی و دو دسته باور و نظام فكری، جامع همه ی ديدگاههای بشری است؛ ازاين رو مبانی نظام سياسی در دو جهان بينی الهی و مادی و در مقولات هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی مورد بررسی قرار می گيرد.

كلی ترين و شامل ترين چارچوب معرفتی در هر جهان بينی، هستی شناسی است كه در آن، زيرساخت های ادراكی و اعتقادی شكل می گيرد. از جمله موضوعاتی كه بايد ريشه ی آن را در هستی شناسی پيگيری نمود، انديشه ی سياسی، خاصه نظام سياسی است.

همچنين انسان، عنصر اصلی و بازيگر نقش اول حيات سياسی است؛ ازاين رو اگر تفكر نظام يافته ای بخواهد، نظام سياسی خاص خود را تبيين كند، بايد در ابتدا مشخص نمايد كه چه انسانی و با چه ويژگی هايی مطلوب اوست.

و سرانجام از آنجا كه جامعه، بستر و ميدان تحقق و فعليت يافتن نظام سياسی است، تعريف از جامعه، چگونگی پيدايش و تكامل آن، نحوه ی شكل گيری حركت های اجتماعی و نگاه تاريخی به آغاز و انجام آنها، همگی تأثير مستقيم بر سامان بخشی نظام سياسی دارند.

1. مبانی نظام سياسی در جهان بينی مادی

در جهان بينی الهی، مبانی نظام سياسی با جهان بينی الهی با سه بعد اصلی هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی قابل بررسی است كه ذيلا به تفصيل و تبيين آنها می پردازيم:

هستی شناسی در جهان بينی الهی

در جهان بينی الهی، مسائلی از هستی شناسی وجود دارد كه به عنوان زيربناهای نظام سياسی شناخته می شود؛ اين موارد عبارتند از:

1. اختصاص حاكميت به خداوند

مسلمين بر اين عقيده اند كه خالق و آفريننده ی جهان هستی، تنها خداوند يگانه و قادر متعال است؛ بر اين اساس تنها در برابر ذات او تسليم می شوند و طاعت و بندگی هيچ انسانی را نمی پذيرند؛ مگر اينكه اطاعت آن اطاعت خداوند باشد؛

ازاين رو هيچ انسانی حق ندارد، انسان های ديگر را به تسليم در برابر خود وادار نموده، و آنان را از آزادی های خود محروم سازد و نيز برای جامعه، خودسرانه قانون وضع كند و روابط و رفتار اجتماعی را مطابق با شناخت و ادراك و خواست خود تنظيم نمايد.

قرآن كريم، مصدر حاكميت را تنها خدای متعال می داند و در موارد متعدد می فرمايد:
ان الحكم إلّا للّه؛ حكم، جز از آن خداوند نيست. علامه ی طباطبائی در «تفسير الميزان» ذيل اين آيات می نويسد:

«حكم هم كه يكی از صفات است از نظر اينكه خود نوعی از تأثير است، معنای استقلاليش تنها از آن خداوند است؛ چه حكم در حقايق تكوينی و چه در شرايع و احكام وضعی و اعتباری ...، معلوم است كه اگر غير خداوند كسی دارای حكم بود، می توانست حكم خدای را به وسيله حكم خودش ابطال كند و با خواست او معارضه نمايد.».

بنابراين حكم تكوينی مختص خدای متعال است؛ ولی در حكم تشريعی، مواردی وجود دارد كه به اذن خداوند به غير او نيز نسبت پيدا می كند.

بنابراين اعتقاد به: انحصار حاكميت خداوند، پايه اساسی و استوار نظام اسلامی است كه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران نيز تبلور يافته است؛ چنانچه می گويند:

«حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خويش حاكم ساخته است. هيچ كس نمی تواند اين حق الهی را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهی خاص قرار دهد».

2. نيازمندی به وحی در تنظيمات اجتماعی

در نظام سياسی و اجتماعی كه براساس اسلام شكل می گيرد؛ نه تنها در جهت گيری و ساختار؛ بلكه در بعد قوانين، مقررات، برنامه ريزی و برقراری تنظيمات اجتماعی نيز لازم است با وحی و دستورات الهی مطابقت داشته باشد. مهمترين دلايلی كه نيازمندی بشر به وحی را در انتظام بخشيدن به حيات اجتماعی خويش توجيه می كنند، عبارتند از:

الف. فهم مسير صحيح زندگی، تابع اعتقاد به وحی
همواره انسان، در پرتو علم كامل به روابط و قانونمندی پديده ها و انتخاب صحيح آنها می تواند مسير درست زندگی را پيدا كند؛ اما دستگاه ادراكی او به سبب وجود موانع و محدوديت های ابزار شناخت، از فهم همه ی رموز و پيچيدگی های جهان هستی ناتوان است.

تاريخ زيست اجتماعی بشر، آينه ی صادقی است و اين حقيقت را به خوبی منعكس نموده است كه هرگاه بشر، مستقلا با تكيه بر انديشه ها و توانايی های خود به دعوت انبيا پشت نموده، نه تنها از خير و صلاح محروم شده؛ بلكه زندگی رنج آور؛ بی ثبات و توأم با نااميدی و ناآرامی را تجربه كرده است.

علم كامل و مطلق به روابط هستی را می توان تنها، نزد انبياء الهی جستجو نمود؛ چون علم آنان از علم مطلق الهی سرچشمه گرفته و به وسيله وحی به ايشان منتقل شده است.

بنابراين در مكتب اسلام، قوانين، مقررات، نقشه ی سعادت بشر و الگوی زندگی كمال يا داود انا جعلناك خليفة فی الارض فاحكم بين الناس بالحق؛ سوره ص، آيه 26.

مطلوب كه از آن به عناوينی؛ همچون: مدينه ی فاضله و حيات طيبه ياد می شود، توسط پيامبر بزرگوار اسلام كه سرچشمه ايمان، علم و خيرخواهی منحصر به فرد و نيز خطاناپذير هستند، ارائه شده است. و اصولا در اعتقادات اسلامی، قانونگذاری حق انحصاری خداوند و يا كسانی است كه از جانب او مأذون هستند؛ زيرا اولا: خداوند نسبت به همه ی مصالح حقيقی بشر آگاهی كامل دارد،
ثانيا: خداوند عادل است و هيچ ستمی بر بندگان روا نمی دارد، و ثالثا: خداوند در قانونگذاری هيچ منفعتی ندارد و هرچه هست جريان خير و صلاح است كه از ناحيه او متوجه بندگان می شود. «1»

ب. احساس آرامش و خوشبختی و تابع اعتقاد به خداوند و تبعيت از وحی
انسان محدود، با خواسته های نامحدود، اگر در برخورد با شدائد و شرايط سخت محيط، با ديد مادی به جهان بنگرد، نمی توان از او توقع و انتظاری بيش از اين داشت.

هميشه خود را ناكام و مغبون می بيند و سراسر زندگی او آميخته از دغدغه و اضطراب می شود؛ چون ديدگاهی كه در آن ماده به عنوان منشأ قوانين و جهان نيز، همين دنيا معرفی می شود و ورای ماده و هستی ملموس و محسوس، چيزی به رسميت شناخته نمی شود گريز از اين وضعيت و رسيدن به آرامش روحی، تنها در پرتو تغيير نوع نگاه به هستی، انسان و غايت او و پيوستن به دعوت انبيا ممكن می شود. مكتب انبيای الهی با دعوت به پرستش خدا و اعتقاد به جهان ديگر، قفس تنگ عالم مادی را شكسته، انسان را به ابديتی پيوند می دهد كه بدون احساس پوچی و سرگردانی و با مقصد قرار دادن خداوند و پيوستن به مقام قرب او، كمال، خوشبختی و سعادت خود را جستجو می كند.

علاوه بر آن، برقراری عدالت كه از اصلی ترين اهداف بعثت پيامبران است، «2» موجب می شود كه جلوی تعدّی و تجاوز به حقوق انسان ها گرفته شود و آنها از زندگی در چنين نظامی، احساس راحتی و آرامش كنند.

ج. پيروی از وحی،

سامان بخش رفتار فردی و اجتماعی گذشته از حوزه های انديشه و روان، رفتار انسان نيز بايد در شعاع نورانی تعاليم وحی قرار گيرد تا به سعادت و رفاه دنيا و آخرت دست يابد. وقتی از رفتار انسان سخن می گوييم، رفتار فردی و اجتماعی او مورد نظر است و نمی توانان اين دو نوع رفتار را دو حوزه ی جدای از هم دانست؛ زيرا انسان جزئی از يك جامعه و در مقياس عمومی، جامعه ی بشری محسوب می شود و اجتماع انسانی نيز متشكل از تك تك افراد است؛ بنابراين تداخل و تأثيرگذاری دو بعد فردی و اجتماعی در يكديگر و عدم امكان انفكاك آن دو از هم را، نمی توان انكار نمود.

احكام و دستورات دينی، رفتار فرد و جامعه را برای دستيابی به سعادت، هماهنگ با باورهای اعتقادی و نظام فكری، سازماندهی می كنند؛ بنابراين نقش عمده ی ارزش ها و احكام الهی، حاكم و جهت دهنده ی همه ی دانستنی ها و علوم و نيز تنظيم كننده ی همه ی شؤون و ابعاد نظام فردی و اجتماعی جامعه ی اسلامی است.

3. دنيا و آخرت، گستره ی توسعه در نظام الهی

نظام الهی برای انسان دو نمونه زندگی را به رسميت می شناسد؛ زندگی در دنيای مادی و اين جهان و ديگری زندگی در جهان آخرت كه هركدام از اين دو، سازوكارهای ويژه ی خود را دارند و بايد انسان ها باكوشش و تلاش، آنها را فراهم سازند. دستورات قرآن كريم و انبيا الهی بر اين مبنا استوار است كه بايد توشه ی آن جهان، در دنيای مادی فراهم شود.

اين دنيا مقدمه ی عالم ديگر و كشتزار محصولاتی است كه بايد در آن جهان درو شود؛ بنابراين، خداوند پيامبران را به منظور راهنمايی بشر برای كسب توفيق بيشتر در همين امر مهم، فرستاده است. قانون های الهی كه توسط پيامبران ابلاغ می شود، همگی ياری دهنده ی بشر در اين راهند و هرچند برای اين جهان نيز قوانينی وضع شده؛ ولی مقصود اصلی تأمين سعادت در زندگی بی پايان آن جهان است كه البته دنباله ی منطقی و طبيعی سعادت در اين جهان به شمار می رود؛ ولی مطمئنا زندگی اين جهان، هدف اصلی نيست؛ بلكه وسيله ی نيل به سعادت در جهان ابدی است.

قرآن كريم زندگی دنيايی را چون بازيچه های كودكانه خوانده است؛ انما الحيوة الدنيا لعب و لهو.

بنابراين دنيا، مكانی است كه انسان با رفتار اختياری اش، حيات ابدی خود را رقم می زند و در واقع، مزرعه ی آخرت است و نيز امير المؤمنين علی عليه السّلام از آن به «متجر اولياء الله» نام برده است.

ازاين رو در نظام الهی، منظر توسعه و كمال، تنها محدود به حيات دنيايی نيست؛ بلكه دنيا و آخرت، در يك مجموعه ی واحد و متصل به هم قرار دارد و برای تأمين سعادت و رفاه هر دوی آن برنامه ريزی شده است.

4. معادگرايی و خودكنترلی

نظام الهی زندگی انسان را به دنيای مادی محدود نمی كند و جهان آخرت را كه پس از آن می آيد ادامه ی حيات انسان می شمرد. اعتقاد به آخرت، معاد و حضور در محكمه ی كيفری الهی، محاسبه ی كارهای انسان و اعطای ثواب و عقاب  و باور اين حقيقت كه مردن، انتقال از يك نقص، به كمال است، انسان را از لغزش ها بازمی دارد و در او تقوايی ايجاد می كند كه عامل كنترل درونی، در مقابل تعدی و تجاوز به حقوق ديگران، است.

علاوه بر آن با توجه به وجود عوامل نگهدارنده ی اجتماعی؛ همچون: امر به معروف، نهی از منكر  حسّ مسؤوليت نسبت به سرنوشت ديگران و جامعه اسلامی و همچنين نقش تعيين كننده ی حكومت در حفظ و حراست افراد و جامعه از انحطاط و انحراف، مكمل عامل كنترل درونی بوده و صيانت جامعه ی اسلامی را تضمين می نمايد.

انسان شناسی در جهان بينی الهی

در جهان بينی الهی، دو مسأله ی كليدی يعنی ابعاد وجودی انسان و توسعه ی انسانی، از جمله مسايلی هستند كه به عنوان مبانی انسان شناسی اين نظام فكری مورد توجه می باشند:

1. ابعاد وجودی انسان وجود انسان از سه زاويه يا سه بعد، قابل شناسايی است. از يك سو دارای «بعد فيزيكی و جسمی» است و از سوی ديگر، وجود ناپيدا، «بعد روانی» او را می سازد. به علاوه، عامل ارتباط ميان اين دو «بعد ذهنی» اوست كه هماهنگی ميان رفتارها را بر عهده دارد و نيز زمينه های راهبری روح بر جسم و رفتار عينی را فراهم می سازد.

انسان دارای تمايلات و گرايش هايی است كه جهت گيری او را در زندگی معين می كنند، و او را به اموری علاقمند و از امور ديگر، متنفّر می سازند. اين بعد از وجود با تعابيری؛ چون: قلب، روح، ميدان تمايلات، گرايش ها و بعد ايمانی، ياد می شود. «1»

در بعد ذهنی، آدمی به علم و آگاهی دست می يابد و حصول آگاهی نيز در دو ميدان درونی و بيرونی انجام می گيرد؛ در ميدان درونی، انسان می تواند بر ميل، اراده، اطلاعات، امور ذهنی و رفتار عملی خويش علم و احاطه پيدا نمايد؛ همچنانكه در ميدان بيرونی نيزمی تواند، به شناخت خداوند امور معنوی، معقولات و پديده های محسوس دست يابد.

بعد فيزيكی و جسمی انسان، از يك زاويه ی ديد، همان وجود جسمی و مادی يا هستی پيدای اوست و از زاويه و نگاهی ديگر، بعد رفتاری و ميدان تحقق اراده ی او می باشد كه ميل، انديشه و اراده در آن ميدان تجسم پيدا می كنند.

در جهان بينی الهی، با آنكه ابعاد وجودی انسان (قلب، ذهن و جسم) در ساختن شخصيت و رفتار انسانی به يكديگر تقوم دارند؛ اما سهم تأثير اين ابعاد وجود در تكوين يك رفتار متفاوت است؛ چنانچه نقش اصلی را تمايلات و گرايش ها ايفا می كنند و ميدان علم، آگاهی و ذهن، دارای نقش فرعی است و ميدان عمل يا بعد فيزيكی انسان، نقش تبعی را بر عهده دارد.

مكانيزم ايفای نقش به اين ترتيب است كه نقطه ی آغازين رفتار انسانی، تمايل و گرايش است و در قلب او شكل می گيرد، در اين حيطه، كشش ها و جاذبه های مختلف قلبی با محوريت كلی ترين و اصلی ترين گرايش و طلب، انسجام می يابند. در مرحله ی بعدی، قوه ی ذهن، راه وصول به مقصد را در عالم مثالی به صورت فرض و گمانه بررسی نموده و سرانجام عمليات اجرايی و تجسم اراده با شكل و قالب رفتار، در خارج تجلی پيدا می كند.

2. توسعه ی انسانی مهمترين مبحث در انسان شناسی، توسعه ی انسانی است؛ زيرا ابعاد وجودی، توصيف انسان در حال ايستايی و نهايتا تبيين ساده ی رفتار او می باشد؛ حال آنكه «توسعه انسانی»، در جريان تكامل و روند هدفمند نظام هستی، ناظر به حركت انسان است.

هر نظام فكری، تلقی ای از توسعه ی انسانی دارد كه، متناسب و مبتنی بر تعريف او از «انسان» و «توسعه» است در جهان بينی الهی كه از منظر كرامت و تعالی به انسان می نگرد و سيروسلوك او را حتی تا خليفة اللهی ترسيم می كند، ابعاد وجودی او به شكل متوازن و متناسب رشد و توسعه می يابد. بنابراين لازم است در ارزيابی توسعه ی انسانی، سه دسته شاخص كه هركدام ناظر به يكی از ابعاد سه گانه ی وجودی اوست، مد نظر قرار گيرد. اين شاخص ها عبارتند از:

شاخص های ارزيابی توسعه ی بعد روحی
شاخص های ارزيابی توسعه ی بعد ذهنی
شاخص های ارزيابی توسعه ی بعد فيزيكی

حال اين سؤالات مطرح می شود كه توسعه چگونه واقع می شود؟ عامل توسعه چيست؟

هدف و بستر توسعه كدام است؟
الف. مكانيزم توسعه ی انسانی در ديدگاه الهی، هر حركت و تغييری كه توسط انسان صورت می گيرد، با انگيزه و اراده ی اوست؛ يعنی انسان وقتی در مقابل گزينه های مختلف قرار می گيرد، با درك تفاوتها و شباهت ها، يكی از گزينه ها را انتخاب می كند؛ بنابراين افعال ارادی، منتسب به انسان و رمز مسؤول بودن او در قبال اعمال خود است؛ يعنی اراده و اختيار، عامل اصلی توسعه ی انسانی در ميدان های سه گانه ی وجود محسوب می شود.

ب. هدف توسعه ی انسانی نيل به كمال، هدف توسعه ی انسان است و نقطه ی اوج آن، هماهنگ با ابعاد وجودی، توسعه ی ايمان، علم و عمل صالح می باشد؛ اوج كمال انسانی، مرتبه ای است كه ورای آن برای او قابل تصور نيست. در بيان قرآن اين مرتبه و جايگاه به «فوز» ، «فلاح»  و «سعادت» تعبير شده است.

منزلگاهی كه كمال و تعالی انسان در آن، صورت وقوع به خود می گيرد، «قرب» و نزديكی به پيشگاه ربوبی است.

ج. بستر توسعه در جهان بينی الهی، بستر توسعه ی انسانی اراده و اختيار انسان است. هرچند كه نمی توان انسان را از شرايط خارجی و محيط پيرامونی آن؛ اعم از: محيط طبيعی، محيط اجتماعی، تاريخ و نظام هستی، جدا كرد و اين عوامل در تعامل و تأثير و تأثر نسبت به اراده ی او قرار دارند، ولی هيچ گاه نمی توان نقش اين عوامل را آن چنان بزرگ نمود كه اراده ی او را تحت الشعاع قرار داده و برای وی جبر شرايطی ايجاد نمايند و همين كه مؤاخذه برای انسان معنا دارد؛

يعنی حاكم بر شرايط بيرونی است و قدرت انتخاب و اختيار دارد و می تواند در احاطه ی كامل شرايط، مسير مستقلی را اختيار نمايد؛ ولی تكامل انسان، حاصل اراده ی نيكوی او در بستر مناسب اجتماعی است و بسترسازی، برای رشد و توسعه ی انسان به عهده ی نظام سياسی است؛ بنابراين در جهان بينی الهی متناسب با رشد و تكامل انسان، نظام سياسی الهی مورد نياز می باشد تا با بسترسازی و فراهم كردن شرايط مساعد، كمال و توسعه ی انسانی تحقق يابد.

جامعه شناسی در جهان بينی الهی

مسائلی كه تحت عنوان جامعه شناسی در جهان بينی الهی بررسی می شوند و در حقيقت مبانی جامعه شناختی اين دستگاه فكری را می سازند؛ عبارتند از:

1. فرد و جامعه

«فرد» و «جامعه» از عناصر اصلی نظام سياسی به شمار می روند. برخلاف ديدگاه هايی كه يك جانبه يا فرد را حقيقی فرض كرده و جامعه را، وجودی اعتباری و ذهنی می دانند و يا جامعه را وجودی اصيل و حقيقی دانسته و برای فرد هيچ گونه حقيقتی قائل نيستند، دانشمندان اسلامی نوعی ارتباط واقعی بين فرد و جامعه برقرار نموده اند. علامه طباطبائی در ذيل آيه ی 20 سوره ی آل عمران می نويسد:

«اين رابطه حقيقی كه بين فرد و اجتماع برقرار است، ناچار موجب می شود كه خواص و آثار فرد در اجتماع نيز پديد آمده و همان نسبت كه افراد، از نيروها و خواص و آثار وجودی خويش جامعه را بهره مند می سازند، اين حالات يك موجوديت اجتماعی پيدا می كند و لذا می بينيم كه قرآن برای «ملت» وجود، اصل، كتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصيت اعتبار فرموده و می گويد: برای هر امت اجل و دوره ای است كه نه لحظه ای بهعقب افتد و نه لحظه ای پيشی می گيرد ». «2»

اما با اينكه جامعه دارای خصوصيات يك عنصر واقعی و حقيقی است، فرد توانايی حركت عليه جريان اجتماعی را دارد؛ شهيد مرتضی مطهری می نويسد:

«قرآن كريم در عين اينكه برای جامعه، طبيعت، شخصيت، عينيت، نيرو، حيات، مرگ، اجل، وجدان طاعت و عصيان قائل است؛ صريحا فرد را از نظر امكان سرپيچی از فرمان جامعه توانا می داند. تكيه ی قرآن بر آن چيزی است كه آن را «فطرة اللّه» می نامد و می خواند.

در سوره ی نساء آيه ی 97 درباره ی گرويه كه خود را «مستضعفين» و ناتوان در جامعه ی مكه می ناميدند و استضعاف خود را، عذری برای ترك مسؤوليت های فطری خود می شمردند و در واقع، خود را در برابر جامعه ی خود مجبور قلمداد می كردند، می فرمايد:

به هيچ وجه عذر آنها پذيرفته نيست؛ زيرا حداقل امكان مهاجرت از آن جو اجتماعی و رساندن خود به جو اجتماعی ديگر بود».

بنابراين از آن جهت كه افراد، جامعه را تشكيل می دهند، مسؤوليت درجه ی اول متوجه خود آنها است؛ زيرا روح فردی در مقابل جامعه؛ يعنی روح جمعی، مجبور و بی اختيار نيست.

2. حكومت، متولی رشد و توسعه ی اجتماعی

هر اجتماع و نظام اجتماعی، جدای از فرد، رشديابنده و توسعه ياب است. توسعه ی اجتماعی علاوه بر ماهيت استقلاليش، تأثير به سزايی در به كمال رسيدن انسان ها دارد.

لازمه ی توسعه ی جامعه، استفاده از قدرت و بهره برداری از امكانات طبيعی و انسانی است؛ ولی بدون وجود سازمان و نهادی به نام حكومت كه امكان برخورداری از قدرت را داشته باشد، نمی توان به هدف توسعه و رشد در نظام اجتماعی دست يافت؛

بنابراين می توان حكومت را به عنوان سرپرست و متولی رشد اجتماعی دانست؛ چون اگر فردی در مسير رشد، قدم برمی دارد، اختيار و انتخاب او، اصلی ترين عامل در هدايت و رهبری وی به سوی تعالی و رشد تلقی می شود؛ اما در اجتماع، اين نقش متعلق به حكومت است زيرا حكومت به عنوان يگانه مرجع تصميم گيری و هدايت كننده ی جامعه در مسير رشد محسوب می گردد.

در نظام الهی، حكومت كه وظيفه خود را برپايی قدرت اسلامی و اعتلای كلمه ی توحيد می داند، متولی توسعه و رشد اجتماعی است؛ توسعه ای متناسب و براساس معيارها و ارزش های والای اسلامی؛ اما سهم حكومت اغلب ايجاد بستر رشد و توسعه ی اجتماعی است.

3. ستيز دائمی ولايت الهی و ولايت طاغوت

بی شك در كلی ترين مقياس، دو نظام رهبری و سرپرستی، بر جوامع انسانی حاكم و يا در تلاش برای استقرار حاكميت خود هستند. از زمانی كه جامعه بشری تشكيل شده است، اين سنت الهی است كه دو نوع ولايت؛ يعنی ولايت ربوبی و الهی از يك سو و ولايت شيطانی و طاغوتی از سوی ديگر جاری و ساری می باشد؛ چنانچه قرآن كريم در ترسيم اين دو جريان، می فرمايد:

الله ولی الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الی النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الی الظلمات ...؛ خداوند، سرپرست و صاحب اختيار كسانی است كه ايمان آورده اند و ايشان را از تاريكی ها بيرون برده، به سوی نور هدايت می كند و در مقابل، كسانی كه كافر شدند، افراد سركش، سرپرستی و صاحب اختياری آنان را به دست می گيرند، آنها را از نور به سوی تاريكی ها می كشانند ...».

كتاب «حكومت جهانی، محور گسترش يا محو انقلاب اسلامی» در تبيين اين ستيز دائمی می نويسد:
در نظام اجتماعی، جز اين واقعيت وجود ندارد كه هر نظامی، چون هست و می خواهد باشد، به دنبال رشد و گسترش خويش است و اين رشدخواهی و گسترش طلبی در حدی محدود و در مرزی محصور نمی گردد و تا آنجا كه قدرت دارد و امكان می يابد موانع را رفع و بر گستره ی حاكميت و نفوذ خويش می افزايد.

نظام الهی خواستار اين گسترش طلبی است، چرا كه حاكميت حق را در همه جا و برای همه می خواهد و دستيابی به هر كيفيت زمينه ساز اعلای كلمه ی حق و پرستش خداوند متعال را در زمين ضروری می داند و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم و أخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم؛

در مقابل دشمنان تا آنجا كه توان داريد، نيروها و اسبان تربيت شده را آماده سازيد تا بدين وسيله، دشمنان خود و خدا را بترسانيد و غير از اينها كسانی را كه شما از آنها بی خبريد و فقط خدا بر آنها آگاه است و نظام كفر نيز خواهان اين گسترش است كه شدت عشق به دنيا، درك لذائذ مادی و تداوم آنها، و استغراق دائمی در تمتعات دنيوی، جز بدين وسيله ممكن نمی گردد.

براساس اين تحليل، گسترش خواهی هركدام، موجب خواهد شد كه دو نظام به طور مستمر در حوزه های مختلف با هم درگير و در حال نزاع باشند. امام خمينی قدّس سرّه از يك سو فرمود: «تا بانك لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجای جهان عليه مستكبرين هست، ما هستيم». و در پافشاری جبهه ی مقابل به مبارزه نيز فرمود:

«نكته ی مهمی كه همه بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهان خواران تا كی و تا كجا ما را تحمل می كنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به يقين آنان مرزی جز عدول از همه ی هويت ها و ارزش های معنوی الهيمان نمی شناسند.

به گفته قرآن كريم هرگز دست از مقابله و ستيز با شما برنمی دارند، مگر اينكه شما را از دينتان برگردانند، ما چه بخواهيم، و چه نخواهيم، صهيونيست ها و آمريكا و شوروی در تعقيبمان خواهند بود تا هويت دينی و شرافت مكتبمان را لكه دار نمايند».

بنابراين مبارزه و تنازع از طرف دو نظام كفر و ايمان تا مرز حذف و نابودی طرف مقابل و انقياد كامل او ادامه دارد. «قرآن كريم» می فرمايد: و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه و يكون الدين كله للّه؛

با كافران نبرد كنيد تا ديگر در زمين فتنه نشود و دين بشريت تنها از آن خدا باشد؛ يعنی تا زمانی كه قلب دنيای سركش كفر می تپد، تا عصيان عليه خداوند به صورت تشكيل يافته و سازمان يافته، ادامه دارد، تا فساد در پهنه ی زمين رواج دارد و تا فتنه و فتنه گری در جهان باقی است، مبارزه ی حق پويان برای محو تمامی مظاهر شرك، كفر، نفاق و اقامه ی عدل و ايمان، قطعی و اجتناب ناپذير است و اين يك مبارزه ی دائمی خواهد بود.

4. تكاملی بودن روند كلی ولايت الهی

نظام الهی و حكومت دينی، حكومتی است كه سرمايه ی اصلی خود را در تحقق يافتن، مردم و پذيرش مردمی می داند. تاريخ حكومت های دينی و نظام سياسی اسلام بر اين مطلب گواه است كه هروقت مردم حكومت دينی را پذيرا شدند و دست زمامداران الهی را به بيعت ياری و تبعيت فشردند. قدرت و شكوه دين رو به فراگيری گذاشت و آنگاه كه به هر دليلی، از رهبران حقيقی دينی رويگردان شدند و حاضر به پذيرش ولايت و سرپرستی آنها نشدند، دست رهبران الهی در حكومت بسته شد و نتيجه ی طبيعی و منطقی آن به صورت ضعف و سستی دولت و حكومت الهی و باعث غلبه ی ارزش ها و حكومت های طاغوتی، مادی و نفسانی گرديد.

البته فرمانبری و پذيرش مردم از حكومت های الهی و عادلانه، تناسب مستقيم با علم و آگاهی آنان دارد؛ چنانچه در مقاطعی از تاريخ به تبع تفاوت فهم و بينش مردم، فراز و نشيب محسوس و مشخص را در پذيرش حكومت های الهی مشاهد می كنيم.

تكامل و استقرار كامل حكومت دينی، بستگی به پيدايش كمال در ناحيه ی پذيرش مردمی و اجتماعی دارد و آن نيز در گرو، كمال فهم و ادراك بشريت از دين خواهد بود هرچه بشر تاريخ را بيشتر پشت سر می گذارد، در ميدان های جديدتری توفيق كسب آزمون، ارتقا دانش و آگاهی می يابد.

و اين فزونی آگاهی، وی را برای پذيرش حكومت رهبران الهی، آماده و مهيا می سازد؛ البته هرچند كه دوران غيبت امام عصر ارواحنا فداء ضعف و ناتوانی بشر را در كسب آمادگی لازم برای پذيرش ولیّ الهی، ثابت می كند، ولی از طرف ديگر دورانی است كه بشريت همه ی راه های ممكن را طی خواهد نمود و در نهايت به ضعف و ناتوانی خويش، بدون راهنمايی دين و سرپرستی اوليای الهی در اداره ی امور واقف می شود و آنگاه كه شعور و آگاهی بشر ارتقاء يابد، بيشترين ظرفيت پذيرش را، نسبت به ولی الهی و احكام نورانی دين پيدا خواهد كرد.

بر همين اساس، حكومت امام عصر ارواحنا فداء با روند تاريخی و رو به كمال ولايت الهی، در عالی ترين سطح از قدرت و تعالی قرار دارد و شايد بتوان رمز اصلی آن را پيدايش عالی ترين سطح آگاهی و شعور بشر و در نتيجه پيدايش بيشترين امكان پيروی و پذيرش دانست.

5. حاكميت نهايی ولايت الهی

در تزاحم و تقابل دو نوع حكومت و ولايت الهی و طاغوتی، عنصر تعيين كننده، علم و جهل است؛ چنانچه استقرار حكومت طاغوت، مبتنی بر پذيرش مردمی است كه البته اين پذيرش، ريشه در جهل آنان دارد. و در مقابل، حكومت الهی نيز بر پذيرشی استوار است كه بر پايه ی علم و آگاهی بنا شده است.

در گذر زمان و تداوم حركت تاريخ، سطوح و لايه های علم و جهل بشر پيچيده تر شده و اشكال مقابله و تعارض نظام های الهی و طاغوتی نيز در هر مقطع تاريخی نمود پيچيده تری می يابد؛ چنانچه گاهی جهل، موجب پذيرش حكومت طاغوت می شود و در شكل ترس و يا به خاطر حفظ منافع فردی، بروز می كند و گاهی مواقع نيز در شكل پيچيده تر آن، جهل مركب ظاهر می شود؛ يعنی به بشريت در عين اينكه نمی داند و توانايی ندارد، گفته می شود كه می دانيد و می توانيد و به شكلی در الگوهای فهم و قدرت او تصرف نموده و بشر با خواست خود و بارغبت و رضاء حكومت ظلم و طاغوت را اختيار و انتخاب می كند.

از خلال افت وخيز دائمی جوامع انسانی و سير خروج از جهل و نادانی و رسيدن به آگاهی در مورد خود، ديگران و نظام هستی، زمينه های پذيرش حكومت كمال مطلوب الهی كه سازگار با فطرت الهی نوع بشر است، فراهم خواهد شد و خداوند در پاسخ به تقاضای بشريت، دين خود و نعمت ولیّ خود را بر آنان ارزانی خواهد نمود.

2. مبانی نظام سياسی در جهان بينی مادی

جهان بينی مادی، در اينجا به مكاتبی اطلاق می شود كه حيات بشر را در زندگی بر روی كره ی خاكی و دنيای مادی خلاصه نموده و در عرصه ی اصول، ارزش ها، قوانين و راهكارهای تنظيم زندگی، تنها به توانايی های ظاهری بشر متكی هستند.

در اين ديدگاه، انسان خود را موجودی مستقل و يگانه می پندارد و هيچ اراده ای را مافوق اراده ی خويش به رسميت نمی شناسد. تنها تكيه گاه او استعدادها و توانايی های خويش است و اين مهمترين مبنا و زمينه مشتركی است كه همه ی انديشه های متفاوت مادی را به هم پيوند می دهد.

در جهان بينی مادی، ابزار شناخت نيز، صرفا به توانايی ها و استعدادهای بشری محدود می شود. و جهان نيز در اين ديدگاه توده ای مادی و متشكل از پديده های گوناگون است كه در اثر فعل و انفعالات يا فرايندهای مادی دائما در تغيير و به اشكال جديد تبديل شده، در مسيری بی انتها در حركتند و طبعا برای بشر نيز نمی توان غايت و آرمانی بجز اهداف دنيايی و مادی تصور كرد.

در جهان بينی مادی اين موضوع كه كدام يك از منابع شناختی بشر به عنوان نهايی ترين و اساسی ترين منبع و مرجع تمامی استدلالات يا يافته ها و ادعاها قرار می گيرد، با گرايش های متفاوتی پاسخ داده می شود؛ البته برخی مكاتب به طور افراطی به قدرت فكری و تعقل بشر تكيه كرده و تمسك به آن را تنها راه رسيدن به حقيقت و گره گشای تمامی مشكلات فردی و اجتماعی می دانند و برخی ديگر، تنها به حواس ظاهری و درك حسی بشر از امور عينی اكتفا نموده، وقوع خارجی (خارج از ذهن) را ملاك حقيقت؛ بلكه خود حقيقت می دانند.

گروهی ديگر علائق، خواسته ها و ارزش های فكری و اخلاقی انسان را هرچه باشد، اصيل و محترم می شمرند.

هركدام از اين نگرش ها، مدعی است كه با اتكا به منبع شناختی مورد نظر خود از توانايی دريافت حقايق و شناخت صحيح جهان هستی برخوردار شده و اساسا می تواند با روشن ساختن مسير رشد و سعادت و ارائه ی قوانين حركت، بشر را به اهداف مطلوب خود برساند.

به طور كلی مكاتب مادی، تلقی خاص و مشتركی از نظام سياسی، هدف آن، جايگاه انسان در نظام سياسی، قوانين و منشأ آن دارند؛ بنابراين نظام های سياسی كه در جهان بينی مادی شكل می گيرند مبتنی بر مبانی و زيرساخت های اعتقادی، توصيفی و تحليلی است كه طی سه مبحث؛ هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی تبيين می شود.

هستی شناسی در جهان بينی مادی

اساسی ترين عاملی كه هر برداشت و نگرش (البته برداشت مادی) از نظام سياسی را می سازد، نگاه به هستی از زاويه ی فلسفی آن است. در اين نگاه، مباحثی چون: پيدايش هستی، آخرت گرايی، حاكميت بر نظام هستی، تبيين رابطه ی انسان با ساير پديده ها، كيفيت اداره ی جوامع انسانی، سرانجام هستی و عالم پس از مرگ و عوامل كنترل رفتار انسانی مورد بحث قرار می گيرد كه به برخی از مهمترين مبانی اين دستگاه اعتقادی اشاره می شود:

1. خودپرستی

از اين منظر، هستی تنها به دنيای مادی ختم می شود و هرگونه وجود غير محسوس با حواس و ادراكات حسی بشر، انكار می شود؛ در نتيجه نفی خدا و خداپرستی از انگاره های اوليه ی اين جهان بينی شمرده می شوند.

در ادبيات امروز، اين ديدگاه در قالب «سكولاريزم» به تبيين، توسعه و تحول خويش می پردازد. «سكولاريزم كه از ريشه ی»؛ يعنی؛ «غير مقدس» و «غير روحانی» گرفته شده است، به فرايندی گفته می شود: كه بر طبق آن، واقعياتی كه در قلمرو دينی، جادويی و مقدس جای دارند به محدوده ی امور غير مقدس و طبيعی منتقل می شوند.

ايجاد زمينه ی حيات اجتماعی، غير دينی، همواره با تقدس زدايی برخی از مظاهر جهان و مقام انسانی، همراه بوده است و نيز تبيين جهان با استعانت از امور غير مقدس و صرفا مادی و با جايگزينی مظاهر عقلانی، علمی و فنی به جای مظاهر دينی شكل می گيرد.

بنابراين گفته می شود كه فرهنگ، انديشه، آداب ورسوم، جهاتی غير دينی می يابند؛ يعنی پيوندهايشان را با ارزش های دينی و يا مبانی الهی قطع می كنند.

«آن فرايند غير دينی سازی را كه با تميز بين امر معنوی از امر مادی و به رسميت شناختن كاربرد خاص خرد در قلمرو امور خير همراه است، نبايد با فرايندی كه تحت همين نام، امحای هر معنای دينی را در زندگی تجويز می كند و سرانجام به خردگرايی محض و بی خدايی می انجامد، يكسان شمرد».

فرهنگ علوم اجتماعی؛ تأليف گولد و كولب، سكولار را به معنای جامعه ی مادی يا امر دنيايی و عرفی تلقی كرده و در توضيح می نويسد: «اين اصطلاح در كلی ترين كاربرد خود در علوم اجتماعی اشاره می كند به امور دنيوی يا غير مذهبی كه با امور معنوی و روحانی فرق دارند.

دنيايی، آن چيزی است كه به هدفها و رسوم دينی اختصاص نداشته باشد. اين همان معنايی است كه در عبارت هايی نظير «مكتب های جداگانه ی دنيايی» و «روی آوردن به عالم دنيايی» از آن استفاده شده است».

در تعبيری ديگر، به طريقی به كار برده اند كه فقط در نقطه ی مقابل امر مذهبی، قرار نمی گيرد. در تأييد اين كاربرد، ه. پ. بكر می نويسد: «دنيايی با نامقدس، كافر، بی خدا، بی دين، رافضی، بی تقدس، بی ايمان يا اصطلاحات از اين دست مترادف نيست؛ اين اصطلاح همه ی آنها را دربر دارد. اما ... چيزی بسيار بيشتر از آنها را شامل می شود».

در اين مفهوم، دنيايی، متضاد با كل معنی مقدس؛ يعنی متضاد معزّز و منزّه است؛ بنابراين، فرهنگ، هنگامی دنيايی است كه پذيرش آن بيشتر مبتنی بر ملاحظات عقلی و سودگرايانه باشد تا بر حرمت و تكريم».

سكولاريزم، در آغاز، خود را فرايند ايجاد تحول در دستگاه معرفتی و نظام آموزشی و سامان بخشی نوين به امور اجتماعی و سياسی معرفی نمود؛ اما با گذشت زمان و عبور از مراحل مختلف تاريخی، رنگ جهان بينی به خود گرفت، دارای نظام اعتقادی و فكری گرديد و نگاه خاصی به هستی، انسان، جامعه، تاريخ و غايت زندگی نمود و پيروان آن، خود را صاحب مكتبی تمام عيار و همه جانبه يافتند؛ البته در اين مكتب، نفی خداپرستی با نفی هرگونه پرستش و با تقدس زدايی محض، برابر نيست؛ زيرا در هر صورت، انسان موجودی پرستش گر است و روح پرستش گری او، به دنبال معبود و مسجودی می گردد تا در گرفتاری ها و پيش آمدها به او پناه ببرد و محيط امنی در سختی ها و فشارها باشد.

پرستش از طرف انسان، تعطيل شدنی نيست و اگر خدا از او گرفته شود به بت پرستی روی می آورد و يا ديگران را عبوديت می كند و يا اسير و بنده ی خواسته های نفسانی خويش می گردد؛ زيرا در اين ديدگاه، وقتی تعريف از هستی بر پايه ی هدفمندی و حكمت مداری، استوار نباشد، منجر به پوچی، ابهام و سردرگمی می شود.

اينجاست كه «اومانيسم» به عنوان زيربخشی از مكتب مادی گرايی به تبيين جايگاه انسان در نظام هستی می پردازد و توضيح می دهد كه: «انسان گرايی به طور كلی و بدون تصريح كافی، جريان فكری است كه در آن به تأكيد بر ارزش های خاص انسانی در برابر ارزش های مادی، اقتصادی، فنی و يا ارزشهای دينی و فوق مادی، پرداخته می شود.

از نظر انسان دوره ی رنسانس، انسان گرايی، كيش انديشه و كوششی در جهت پيوستن فرهنگ جديد به فرهنگ باستانی بوده است. تأكيد بر اين نكته كه تنها انسان، عيار سنجش همه چيز است، نوعی انسان گرايی است.

انسان گرايی از ديدگاهی ديگر، اعتقاد به رستگاری انسان تنها از طريق كاربرد نيروی انسانی است».

در عصر جديد، «اومانيسم» به صورت يك هويت فرهنگی درآمده است و «براساس اين اصل، انسان مدار و محور همه ی اشيا و خالق ارزش ها و ملاك تشخيص خير و شرّ است.

در واقع انسان جای خدا می نشيند و قادر است، بدون در نظر قرار دادن دين و ارتباط با ماورای طبيعت، مشكلات زندگی و دنيای خود را حل كند».

فويرباخ، انديشمند آلمانی، خود را وقف تحقيق جامع پيرامون انسان كرد و طبق گفته ی خودش، به جای آنكه «خداشناس» شود، «انسان شناس» شد و هرچند اعتقاد به خداوند را تنها تفاوت انسان نسبت به حيوان می دانست؛ اما ادعا می كرد، چون دليل اين امتياز، خودآگاهی انسان است و متعلق خودآگاهی انسان، فقط خود اوست؛ نه چيز ديگر، پس وقتی می گويد: خدا، مقصود واقعيش خود انسان است و در يك جمله اينكه، خدا بشر را به صورت خويش نيافريده بلكه بشر خدا را به صورت خود آفريده است؛ بنابراين ماهيت دين عبارت است از «پرستش انسان به نام پرستش خدا».

«براساس اين مكتب، چنانچه به انسان بفهمانيم كه خود واقعيتی است متعالی، ديگر سعادت را نه در بالای سر خويش؛ بلكه در درون خويش جستجو خواهد كرد و چون انسان، خود مطلق است، هرگونه خواسته ای فوق طبيعی (خدا) را رها خواهد كرد و به قول خود او «كسی كه هيچگونه خواسته ی فوق طبيعی ندارد، موجودات فوق طبيعی هم نخواهد داشت.»

«اومانيسم»، ارتباط با افراد، ملت ها و فرهنگ ها را تنها براساس همنوعی بشريت قرار داده. و خود به جای خدا و دين، قانونگذاری می كند و برای سرنوشت خود تصميم می گيرد.

و چون تنها مبنای آزادی، اوست با محوريت ميل و اراده ی خود، خارج از هرگونه ضابطه، معيار و حق و باطلی، هرگونه كه خواست می انديشد و عمل می كند. كمال انسان به برآورده شدن تمايلات و نيازها تعريف می شود. همه چيز را؛ اعم از امكانات طبيعی و انسانی، در اين مسير به خدمت می گيرد. حسّ و عقل او برای درك واقعيات كافی دانسته می شود، حقايق ورای طبيعت، مربوط به دوران پيش از تمدن و علم تلقی می شود، انسان ديگر در برابر خدا مسؤوليتی ندارد و فقط در برابر وجدان خويش و قانون بشری مسؤول است و زندگی تنها در محدوده ی جهان مادی برای او معنا پيدا می كند.

«تنها غرائز و لذات حيوانی نامحدود، تلاش برای كسب مال با هر وسيله ممكن، رهايی از كليه قيودات و تعهدات اخلاقی بدون در نظر گرفتن مسير و هدف خود و جامعه و بدون داشتن آرمانی والا و هدفی ارزنده در بهره وری صحيح از مواهب، انسان اومانيستی را به يك «انسان اقتصادی» با كليه ی صفات آن تبديل كرده است و تمام زوايای سياسی، اجتماعی و فرهنگی او را بر مبنای نفع پرستی قرار می دهد و اصالت «پول و سود» را جايگزين «اصالت ارزش» می كند».

2. بی نيازی از وحی در تنظيمات اجتماعی

بی شك يكی از توانايی های مهم بشر، انديشه، تجزيه و تحليل مفاهيم است كه از آن تحت عناوينی؛ مانند: عقل، ذهن، قوه ادراك و ... ياد می شود؛ هرچند قدرت تفكر يكی از منابع شناخت مورد اتفاق همه يا اكثريت مكاتب است؛ ولی در تعريف دقيق عقل و جايگاه آن در بين ساير منابع، تفاوت های اساسی وجود دارد؛ بعضی مكاتب به شكل مبالغه آميزی در تعيين نقش و جايگاه عقل راه افراطی در پيش گرفته و سعی دارند حل مسائل و مشكلات عينی و نظری را به عقل و انديشه ی انسان واگذارند.

در اين ديدگاه، عقل مستقلا، قادر است كه برای فرد و جامعه، آرمان های مناسبی را تعيين كند، نظام زندگی فردی و اجتماعی را به درستی تنظيم كرده و سامان بخشيد و موانع و مشكلات را شناسايی و مرتفع نمايد و شيوه های مناسب را كشف نموده و به درستی به كار بندد.

گرايش افراطی به عقل و انديشه، در تاريخ انديشه های فلسفی و اجتماعی از ديرباز، به خصوص در يونان قديم، وجود داشته است. افلاطون، عقل را همچون ابزاری تصور می كند كه بدان وسيله، انسان به معرفت حقيقی، يعنی دريافت صور لا يتغير يا «ماهيات» دست پيدا می كند. «وی معتقد است كه: اصول عقل ابدی اند و آنها را می توان خير برتر و واقعيت كامل در نظر گرفت».

يك بار ديگر در عصر نوزايی (رنسانس)؛ قرن پانزده و شانزده، اصالت عقل و انديشه در اروپا مطرح گرديد. «شايد بتوان گفت، دكارت كه سهم زيادی در انتقال از دوران نوزايی به عصر جديد دارد، نخستين كسی است كه رشته ی نوين از افكار را بهم پيوست و فلسفه ی تازه ای را در اين زمينه گشود»،  وی با تفكيك ذهن و عين برای ذهن و انديشه ی بشر نقش اساسی قائل شد و بحث خود را در مقابل شك گراهای زمان خود با اتكا به اين اصل آغاز كرد كه «من می انديشم پس هستم».

هرچند كه دكارت و برخی فيلسوفان پس از وی؛ مانند: مالبرانش، لايب نيتس و اسپينوزا، متأله بودند؛ اما گرايش افراطی به عقل و عقل مداری آنان، در مقابل خدامداری، پايه های دين ستيزی و سكولاريزم را بنا نهاد.

گرايش افراطی به ذهن و مفاهيم ذهنی تا آنجا ادامه يافت كه «هگل و اگوست كنت برای تفسير و توجيه مبدأ و غايت جهان، «ايده» يا «مفهوم مطلق» را طرح كردند كه از آغاز جهان، در حال بروز و ظهور متزايد بوده است». از نظر هگل: «عالم تجلی همين مفهوم مطلق است و غير از اين مفهوم و شكوه و جلال آن، چيزی در جهان متجلی نيست».

بنابراين، در سكولاريزم، تنها عامل راهنمای انسان در مقابل وحی يا به تعبير خوشبينانه تر، ممتازترين ابزار عقل اوست كه در انسان ها و جوامع مختلف به اختلاف ديدگاه ها و توانايی ها، وجوددارد.

3. دنياگرايی و انحصار كنترل بيرونی

انسان در جهان بينی مادی، بستر وجودی خويش و پهنه ی حيات را به قدر و وسعت ماده می بيند. افق ديد، هدف ها و آرزوهايش به همين دنيا و مسائل دنيوی ختم شده و ماورای طبيعت را با يكی انكار می كند و يا جدای از قبول نظری، امری صرفا فردی و درونی دانسته، بنابراين، آن را در زندگی اجتماعی، دخالت نمی دهد.

با جزئی نگری، تنها مظاهر دنيايی و منافع شخص، صرفا وجهه ی همت او قرار می گيرد؛ چون اصولا باطن ماده گرايی، خودخواهی و منفعت طلبی و حتی نفع پرستی تفسير می شود. و فزون طلبی، جوهره و خصلت ذاتی انسان تعريف می گردد تا آنجا كه در جهت ارضای نفع و لذت شخصی خود هيچ حد و مرزی را به رسميت نمی شناسد.

از آنجا كه پهنه ی جلب منفعت و بهره وری، همين دنيای مادی با منابع و امكانات محدود آن است، ديگران دائما مزاحم انسان به نظر می آيند و در ميدان رقابت و كشاكش مبارزه برای بهره گيری فزونتر از منافع محدود، زور و قدرت، معيار تنظيمات اجتماعی قرار می گيرد و جريان اجتماعی اين فرايند، رسميت يافتن تنازع به عنوان محور قوام و حفظ جامعه است؛ به اين معنا كه مهار فزون طلبی فردی، پيشگيری از تجاوز به محدوده های حقوق افراد و جامعه و برقراری امنيت اجتماعی، ايجاب می كند كه طبيعت زيادت طلب انسان، تحت كنترل قرار گيرد.

«وجدان»، به دليل هم گرايی با منافع نفسانی و فردی توانايی كنترل و مهار تمايلات انسان را ندارد و در نتيجه تنها، عامل كنترل بيرونی، می تواند تا حدودی جلوی روحيه ی فزون طلبی را سد نمايد؛ هرچند كه ساختار نظام سياسی، بيگانه از ايجاد عدالت اجتماعی است و اين خود اجتماعات انسانی با منافع تعريف شده ی مشترك هستند كه بايد از منافعشان دفاع نمايند.

بنابراين نتيجه ی بی اعتقادی به عالم پس از مرگ و معاد، و خلاصه كردن حيات انسانی در زندگی مادی، بی اعتمادی انسان ها را نسبت به يكديگر در پی دارد و كانون های قدرت كه حافظ منافع گروه های انسانی هستند، شكل می گيرد و اين خود، به شكلی بروز پراكندگی و تفرقه و واگرايی در جامعه را به دنبال دارد.

انسان شناسی در جهان بينی مادی

در جهان بينی مادی نيز برای معرفی نوع نگاه به انسان، دو شاخص عمده ی انسانی، يعنی ابعاد وجودی انسان و توسعه ی انسانی بررسی می شوند.

1. تبيين ابعاد وجودی انسان

در اين ديدگاه، انسان همانند ساير پديده های هستی، به شكل توده ای مادی در نظر گرفته می شود كه در نهايت تركيبات پيچيده تری نسبت به ساير موجودات دارد. «در اصطلاح فنی زيست شناسی، انسان توصيف كننده ی نوعی حيوان است كه از انواع ديگر جدا شده است ... شكی نيست كه اكثريت عظيمی از متخصصان مايلند كه دست كم اين اصطلاح را در طبقه بندی دو نامی زيست شناسی با نوع هوشمند يا خردورز، برابر بگيرند؛ اما گو آنكه اين اصطلاح در مورد چشم انداز زمان حال، مترادف كاملا واضحی به شمار می رود.

كسانی كه تاريخ پستانداران عالی (بريمات ها) را مطالعه می كنند، غالبا ترجيح می دهند كه واژه ی انسان را برای همه ی اعضای جنس «هومو» يا حتی تا اندازه ای با ابهام بيشتر، برای اعضای ساير جنس های خانواده ی هومونيد، به كار برند؛ ازاين رو است كه اصطلاح های «انسان نئاندرتال»، «انسان رودزيا»، «انسان هايدبرگ» و يا اصطلاح پوزش آميز «ميمون های انسان نمای آفريقای جنوبی» يا «انسان های ميمون نمای جاوه» در نوشته های انسان شناسی، اصطلاحاتی متداولند».

«ليكن خصيصه های منحصر به فرد نوع انسان كه او را از ديگر حيوانات متمايز می سازد، باعث شده است كه انسان را جانوری فرهنگ دار و احتمالا تنها جانور فرهنگ دار بدانند».

با اين حال «در انسان شناسی طبيعی و مادی، جايگاه اختيار و آزادی، روح و ذهن بشری تحليل نشده و خصيصه هايی مبهم معرفی می شوند؛ چنانچه مسأله جبر يا آزادی انسان را بيش از آنچه كه كانون توجه علوم تجربی مربوط به انسان باشد، محل توجه علم ماورای انسان شناسی می داند و «روح»، برای دانشمند علوم اجتماعی، واجد آن خصوصيت تعريف كننده ای نيست كه زمانی برای انسان دوستان و الهيون بود و ذهن نيز وضع غير قابل تحقيق مشابهی پيدا كرده است.

روان شناسان جديد نيز همچنان؛ و لو به طور نامشخص با مسأله روان شناسی و طبيعت بشری و چگونگی پيوند اين دو به يكديگر دست به گريبانند».

بنابراين هرچند فرد در اين ديدگاه، نيازهای فرهنگی و روحی داشته باشد؛ ولی مادی تعريف می شود؛ يعنی در يك نگاه، می توان گفت كه به او به عنوان موجودی تك ساختی نگاه می شود، و تنها بعد مادی او را به رسميت می شناسند؛ البته اين مدّعا بر آموزه هايی از جهان بينی مبتنی است كه در تعريف هستی به چيز ديگری، ورای ماده اعتقاد ندارد. با نگاه ساده تر، هرچند ساحت های روحی و ذهنی برای انسان در نظر گرفته می شوند؛ ولی نهايتا تفسير و تحليل اين ساحت ها و ابعاد، تفسيری مادی و فيزيكی است و با ابزار و شاخص های فيزيكی و مادی، شناسايی و معرفی می شوند.

2. توسعه ی انسانی

با توجه به تعريف انسان و ابعاد وجودی او، طبيعی است كه توسعه ی انسانی نيز در اين ديدگاه، ناظر بر رشد بعد مادی انسان باشد و يا حداقل توجه به بعد مادی در اولويت قرار گيرد.

در سال 1990 گزارشی از توسعه ی انسانی توسط برنامه عمران سازمان ملل) UNDP (منتشر شد كه در مقدمه ی آن آمده است:

«اين نخستين گزارشی است كه با نظر داشت به ابعاد انسانی فرايند توسعه، از جهت نيل به سطوح بالاتر از رشد و شكوفايی انسان و دستيابی به عرصه ی فراختری از گزينه های مادی و معنوی منتشر شده است».

با شاخص هايی كه معرفی شده اند و به وسيله ی آنها، توسعه ی انسانی را در ابعاد مادی و معنوی ارزيابی كرده اند، می توان دريافت كه نگرش مادی، حتی بر مواردی كه به عنوان ابعاد معنوی قلمداد شده اند، حاكم می باشد.

شاخص های توسعه ی انسانی كه در جدولی با عنوان سيمای توسعه ی انسانی مشخص شده اند؛ عبارتند از:

1. اميد به زندگی در زمان ولادت
2. دسترسی به خدمات بهداشتی- درمانی
3. دسترسی به آب سالم
4. دسترسی به بهداشت
5. عرضه ی كالری به عنوان درصدی از نياز
6. باسوادی بزرگسالان
7. محصول ناخالص ملی سرانه(GNP)
8. محصول ناخالص داخلی سرانه (GDP)

بنابراين با اين نگاه به توسعه ی انسانی كه توجهش به تأمين نيازهای مادی و حداكثر كردن لذت های مادی است و آثار آن نيز در جسم ظاهر می شود و نيز نيازهای معنوی در خدمت همين آثار مادی است، به طور طبيعی تحريك انگيزه های مادی و نفسانی، موتور جريان توسعه است؛ يعنی در حقيقت، اگر اراده و انگيزه فعال می شود و با تلاش علمی و ذهنی، يك رفتار عينی محقق می شود. جهت گيری انگيزه، تأمين خواسته ها و نيازهای جسمانی و نفسانی است و ديگر قوا و توانايی های انسانی نيز در مسير خدمت رسانی به اين امر، تعريف می شوند.

هدف توسعه نيز به حداكثر رساندن لذت ها و برخورداری از رفاه مادی است؛ زيرا در اين ديدگاه اصولا چيزی ماورای هستی مادی، وجود ندارد و به فرض وجود، آن را زائيده ی توهم و تخيل انسان ها می دانند؛ بر اين اساس كاملا مقبول و منطقی است كه تلاش و سعی انسان ها در امور مصروف شود كه بازده نقد، واقعی و محسوس داشته باشد؛ بنابراين در نهايت، هدف توسعه ی انسانی چيزی جز به حداكثر رساندن بهره مندی دنيايی و لذت جويی از امكانات مادی نيست و می توان اين هدف را به طور مشخص در شاخص هايی كه توسط سازمان ملل بيان شده است مشاهده نمود.

در نگاه مادی به هستی و انسان، بستر توسعه، اصالت شرايط عينی هستند؛ بدين معنی كه رفتار انسان و موضع گيری او در قبال پديده های هستی، تابع شرايطی است كه او را احاطه نموده اند حال خواه شرايط بيرونی؛ اعم از محيط طبيعی و محيط اجتماعی و يا شرايط درونی باشد؛ در هر صورت، شرايط اصل است و رفتارهای خوب و بد انسان ها، در حقيقت واكنش و عكس العمل در مقابل شرايط، تعريف می شود.

«فرهنگ علوم اجتماعی» می نويسد: «رفتار را به عنوان نحوه ی گذران هستی يا واكنش يك فرد، چه در زندگی عادی و چه در برابر اوضاعی خاص تعريف می كنند».

ازاين رو، وقتی تمام تأثير، به شرايط نسبت داده شود، با شناسايی آن شرايط، می توان به رفتار پی برد ازاين رو در چنين ديدگاهی انسان تبديل به ماشينی كه رفتارش قابل پيش بينی و حتی قابل برنامه ريزی است.

به تعبيری ديگر، انسان در جهان بينی مادی، همانند ساير مواد هستی، به صورت توده ای مادی، نگاه می شود و عملكرد او تابعی از مجموعه خصلت های مادی اوست و نيز رفتارش به صورت يك ماشين و نتيجه ای از آثار، ظاهر می شود؛ يعنی رفتار او برايند و نتيجه تركيب عملكردهای بيرونی است كه در موضوع انسان، جمع بندی شده و ظاهر می شوند؛ دراين صورت سير حركت او ادامه همان مسيری است كه شرايط خارجی اقتضا می كند و هرچه اصلاحی صورت گيرد، در همان مسير واقع می شود و هيچ گونه تغيير جهت و محوری، روی نخواهد داد؛ زيرا علت و انگيزه ی حركت، تأثيرات جهان ماده بر ماده ای ديگر، يعنی انسان است و چون جهت تأثيرات جهان عوض نمی شود؛ بنابراين جهت حركت انسان نيز ثابت است.

در نتيجه اختيار نقش تبعی نسبت به شرايط پيدا می كند و اراده كمرنگ می شود؛ چنانچه ناهنجاری های اجتماعی آنرا، به صورت عارضه ای می بيند كه معلول شرايط خارجی است و علت آن نيز در شرايط زيست محيطی، خانوادگی، اجتماعی و يا فرهنگی، اقتصادی و سياسی جستجو می شود و همچنين اختيار و اراده ی فرد، كمترين نقش را ايفا می كند.

جامعه شناسی در جهان بينی مادی

محتوايی كه تحت اين عنوان آورده می شود، هرچند همه ی آن مواردی نيست كه در جامعه شناسی بايد گفته شود؛ اما عمده ترين شاخص های اجتماعی را كه نقش بسزا و مستقيمی در نظام سياسی، در جهان بينی مادی دارند، مورد توجه و دقت قرار می دهد.

1. پيدايش جامعه

ارسطو پيدايش جامعه را به طبيعت انسانی برمی گرداند و می گويد: «شهر پديده ای است طبيعی و انسان به حكم طبيعت، حيوانی اجتماعی است.» انسان ها برای برآوردن نيازهای خويش، به زندگی اجتماعی تن می دهند و «نخستين اجتماعی كه وجودش ضرورت می يابد، ميان كسانی است كه نمی توانند بی يكديگر زيست كنند؛ [مثلا]: زن و مرد، برای بقای نسل با هم درمی آميزند [و اين ] نه از روی عمد و اراده؛ بلكه به آن انگيزه ی طبيعی صورت می بندد كه در همه ی جانوران و نيز گياهان موجود است تا از خود چيزی هم جنس خود باز نهند» او در پيدايش خانواده و تأسيس دهكده ها و تحليل نخستين پيدايش شهر يا نقطه ی كمال جامعه، می نويسد:

«جامعه ای كه سرانجام از پديد آمدن چندين دهكده، پديد می آيد، شهر نام دارد كه می توان گفت كه از لحاظ توانايی برآوردن نيازهای خويش [يا اتكا به ذات ] به غايت كمال رسيده است».

«فرهنگ علوم اجتماعی» در يك تعريف و به نقل از فيختر، رمز پيدايش جامعه را تأمين نيازهای اساسی انسان ها می داند و می نويسد: «جمعی سازمان يافته، متشكل از افرادی كه در سرزمين مشترك زندگی می كنند، به صورت گروهی با يكديگر، در جهت ارضای نيازهای اجتماعی اساسی، همكاری دارند»، ... از ديدگاه روسو، جامعه، بر مبنای قرارداد اجتماعی پديد می آيد كه هركس بارضايت به آن تن می دهد. اين قرارداد حاصل قوانين مدنی است كه متعاقب قوانين طبيعی پديد آمده اند.

در حقيقت منشأ گرايش افراد برای شركت در اجتماع، تأمين و حفظ منافع فردی است؛ يعنی هركس می پذيرد، برای تأمين نيازهای خود، جمع و محدوديت های آن را، تحمل كند؛ بنابراين اگر برخی ديدگاه ها، منافع فردی را به سود منافع اجتماعی تقليل می دهند؛ ازاين روست كه می خواهند، جامعه شكل گرفته و تداوم يابد؛ البته اين خاستگاه، نه برای خود جامعه، بلكه به جهت آن كه جامعه وسيله ی حفظ منافع فردی است.

در نتيجه با اين ديدگاه، جمع و جامعه به معنای واقعی، نه معنا دارد و نه شكل می گيرد. قرآن شريف در توصيف جمعيت منافقين می فرمايد: تحسبهم جميعا و قلوبهم شتّی ذلك بانّهم قوم لا يعقلون  شما می پنداريد كه آنها با هم جمعيت يگانه ای هستند؛ در حالی كه قلوب آنها پراكنده و متفرق است و اين به خاطر آن است كه اهل عقل و خرد نيستند.

دليل استناد به آيه ی فوق را می توان به اين شكل عنوان نمود؛ منافقين، كسانی هستند كه ظهر رفتار و گفتارشان با باطن ميل و خواستشان، هماهنگ نيست و به همين خاطر، وقتی با هم تشكيل انجمن می دهند، نمی توان جمع آنها را، منسجم و با هدفی واحد، دانست. زيرا همان طور كه از مؤمنين چهره ی حقيقی خود را با تظاهر به ايمان می پوشانند، با افراد خودشان نيز نيرنگ و ريا نموده، به ظاهر با جمع همراهند؛ ولی هر كس هدف خودش را به تنهايی دنبال می كند.

در ادامه ی آيه، علت پراكندگی خواسته های قلبی و جهت گيری جمع منافقان، ناشی از عدم تعقل عنوان می شود و چون عقل و انديشه راهنمای آنان نيست، هركس تابع هوا و ميل نفسانی خويش می شود و فقدان انگيزه و جهت واحد، منجر به تفرقه و پراكندگی واقعی گروه آنان می گردد.

2. تكامل جامعه

وقتی منشأ و علت تشكيل جامعه ای تأمين منافع فردی باشد، نمی توان آن جامعه را يك جامعه ی هدفمند و با غايت متعالی و ارزشمند دانست. هدف مشتركی كه همه ی افراد يك گروه را به هم پيوند می دهد و در كنار هم نگاه می دارد، برخورداری از لذات زندگی در پرتو زندگی جمعی است؛ بنابراين اصالت با منفعت جويی فردی است و مسائل ديگر، فرعی محسوب می شوند.

منافع جمعی و اجتماع نيز، حاصل جمع منافع افراد است؛ يعنی برای نشان دادن و پيگيری منافع جمعی، از طريق رأی گيری، عمل می شود. در جوامع دموكراتيك، اكثريت، زمام قدرت را به دست می گيرد و نيز خواست و ديدگاه خود را حاكم می كند و اين وضعيت، نقطه ی كمال اينگونه جوامع به شمار می رود.

گذشته از آنكه، زمانی تنها يك فرد حاكم می شود و به شكل ديكتاتوری يا استبدادی، جامعه را در مسير خواست خود و منافع شخص خويش سازمان دهی می كند و يا جمع محدود يا اقليتی به حكومت می رسد و منافع گروهی اندك يا اقليت بر منافع اكثريت مقدم می گردد؛ در هر صورت، حتی در كاملترين شكل مورد ادعای بشر، با غلبه ی اكثريت، نمی توان برای جامعه سير تكاملی مطلوبی تصوير نمود؛ زيرا حركت جامعه، تابع خواست و اراده ی آدم هايی می شود كه دائما با تغيير منافع، تغيير رأی می دهند و پاسخگويی به نيازهای لحظه ای و مرحله ای آنها و نهايتا نيازهای مادی و چند روزه ی عمرشان، مهم ترين هدف آنها در زندگی اجتماعی قرار می گيرد.

بنابراين جريان توسعه و تكامل جامعه مادی به دنبال حداكثر نمودن سود و منافع مادی در موجه ترين شكل برای همه يا اكثريت اعضای يك جامعه است كه گستره آن، محدود به همين دنيا بوده و در حقيقت، به كمال رسيدن اين سير، نقطه ی پايان تلقی می شود و مسير اين جريان، قابل برنامه ريزی و هدف گذاری نيست؛ زيرا خواست درونی انسان ها آن را معين می كند.

3. اداره ی جامعه

در جامعه ی مادی، برای رسيدن به منافع بيشتر، تنازع و درگيری به دو صورت استمرار می يابد؛ در شكل اول، درگيری در درون جامعه و به صورت رقابت بين افراد برای دستيابی به منفعت و سود شخصی بيشتر انجام می شود.

شكل دوم، درگيری در بيرون جامعه و در ارتباط با جوامع ديگر صورت می گيرد؛ خواه اين درگيری، با ديگر جوامع مادی و برای اميال و خواسته های مشترك و دنيايی باشد و يا با جوامع الهی كه بر پايه خداپرستی است، انجام شود؛ البته عمدتا سطح نزاع از مادی صرف خارج شده و در يك طرف، جمعی كه دنيا و يا خود را می پرستند و در سوی ديگر گروهی كه خدا را پرستش می كنند، قرار می گيرند شكل گيری حكومت در اينگونه جوامع با چند هدف انجام می شود.

1. تأمين امنيت اجتماعی و تداوم بهره مندی از لذات مادی برای افراد جامعه و جلوگيری از تعدی و تجاوز به منافع افراد توسط ديگران.

2. توزيع امكانات و افزايش قدرت و توان افراد در بهره مندی از منابع مادی هستی و رفاه.

3. سازماندهی منافع جمعی به شكلی كه كمترين برخورد و تنازع و پراكندگی در جامعه صورت گيرد. و نيز زمينه ای فراهم شود تا سطح بهره مندی در رفاه و دلبستگی به دنيا، افزايش يافته، به صورتی كه محور اداره ی جامعه، تأمين منافع مادی باشد.

اين سازماندهی در بدترين شكل آن بر محور منافع فردی و نفسانی انجام می گيرد. در حكومت های استبدادی و ديكتاتوری نيز تنها اراده، خواست و منافع پادشاه و حاكم، ملاك تنظيمات اجتماعی و توزيع منصب ها و امكانات قرار می گيرد.

در مقبول ترين و لطيف ترين شكل، حكومت پاسدار و حافظ منافع همگان است؛ اما از آنجا كه امكان يكسان سازی منافع يك جامعه وجود ندارد، با كلاسه كردن منافع گروه ها و اجتماعات، «پلولاريسم» مقبوليت پيدا می كند.

خلاصه و نتيجه

هر نظام سياسی، اعم از اينكه خود را ايدئولوژيك و ارزش مدار تعريف كند يا لاتيك و صرفا مادی بداند، بر شالوده هايی از عقايد و ارزش ها استوار است و منظومه ای از جهان بينی، اعتقادات و نظام فكری خاص به جهت گيری ها، برنامه ها و عملكردهای آن، سمت وسو و شكل ويژه ای می بخشد.

با توجه به دوگانگی، كلی ترين دسته بندی نظام های سياسی (دينی و غير دينی) زيرساخت های آنها را نيز می توان تحت دو عنوان «مبانی نظام های سياسی در جهان بينی الهی» و «مبانی نظام های سياسی در جهان بينی مادی» بررسی نمود.

زيرساخت های اساسی و مؤثر در نظام سياسی، عبارتند از: هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی، در جهان بينی الهی، هستی، مخلوق است. خالق هستی خداوند يگانه و متعال، حق انحصاری حاكميت بر همه چيز از جمله انسان را دارد. در امر قانونگذاری و حكم راندن بر جامعه به كسانی كه علمشان از منبع الهی سرچشمه می گيرد و تسليم امر الهی می باشند، وضع قانون و اداره ی جامعه سپرده شده است.

سامان بخشی جامعه بايد براساس وحی انجام شود و پهنه ی دنيا و آخرت، محيط توسعه و كمال انسان است و درستی رفتار آدميان به باور آنان به معاد و تقوای آنان بستگی دارد كه به صورت خودكنترلی، بقا و هم گرايی جامعه دينی را تضمين می نمايد.

در اين ديدگاه، موضوع اصلی، رشد و رستگاری انسان است و انسان جدای از محدود شدن به حدود و شرايط محيطی از عنصر بسيار نيرومند اختيار و اراده بهره مند است و می تواند به وسيله ی آن شرايط خود و ديگران را دگرگون سازد.

علاوه بر انسان، جامعه نيز احكام و شخصيت خاص خود را دارد و دارای رشد، اضمحلال، پيروزی و شكت است. حكومت، بمثابه تجسم و تجسد اراده ی اجتماعی، متكفل ولايت اجتماعی و متولی رشد و توسعه ی جامعه است و در كلی ترين مقياس، ولايت جامعه، يا هماهنگ با ولايت ربوبی است و يا بر مدار ولايت طاغوتی و شيطانی، اداره می شود.

تاريخ صحنه ی بروز ستيز دائمی ميان اين دو جريان است و تا آنجا كه مشيت الهی بر آن تعلق گرفته باشد، اين رويارويی حق و باطل، ادامه يافته و سرانجام به پيروزی و حاكميت ولايت الهی می انجامد.
جهان بينی مادی در سوی ديگر، زيرساخت مشترك همه ی نظام های غير دينی است.

در اين ديدگاه وجود هرگونه خالق و معبودی، در ورای عالم مادی ناديده گرفته شده و درك بشر، محدود به حواس بشری است. اين ديدگاه به نام «سكولاريزم»، سازمان فكری و اعتقادی پيدا كرده است و پايه های اساسی اين تفكر، انسان گرايی (اومانيسم)، عقل گرايی و حسّ گرايی است.

انسان در مكاتب مادی تعريفی كاملا مادی پيدا می كند و در نهايت اختيار او، با شرايط فيزيكی حاكم بر او، از بين می رود اين گرايش، اصل در توسعه ی انسانی را، توسعه ی نيازهای مادی می داند. در اين نگاه، جامعه، برايند همان انسان هايی است كه توده ی فوق پيچده ی مادی فرض می شوند. فردگرايی اقتضا می كند كه انسان ها به صورت هسته ای ديده شوند و در نتيجه هر فرد، فقط خود و منافع خود را ببيند و اصولا نقطه ی قابل جمعی با ديگران نداشته باشد؛ ازاين رو تكثرگرايی، يعنی پذيرش اختلاف در مقصد، سليقه و حركت وسيله ی مطلوب سازماندهی حركت های انسانی و اجتماعی تعريف می شود؛

بنابراين وجود مسابقه ی سودگرايانه و تنازع برای كسب برخورداری بيشتر و قبضه ی قدرت و ثروت و ناديده انگاشتن منافع ديگران از لوازم طبيعی و اجتماعی ديدگاه مادی است.

پرسش ها

1. از نظر قرآن، حاكميت مطلق بر هستی از آن كيست؟

2. آيا تنظيمات اجتماعی جامعه اسلامی را لزوما بايد از وحی گرفت؟ چرا؟
3. در اسلام، انسان چگونه موجودی است؟
4. نقش نظام سياسی الهی در توسعه ی انسانی چيست؟
5. نظر علامه طباطبائی رحمه اللّه را در مورد ارتباط فرد و جامعه بنويسيد.
6. نقش مردم در تكامل نظام ولايت الهی چيست؟
7. آيا می توان گفت كه ديدگاه مادی نيز بر اعتقاد و جهان بينی استوار است؟
8. سكولاريزم يعنی چه؟
9. انسان در مكاتب مادی چه ويژگی هايی دارد؟
10. شاخص های توسعه ی انسانی در برنامه سازمان ملل را بنويسيد.

تحقیق کنید

1. تقابل و ستيز هميشگی حق و باطل را از نظر قرآن بررسی نماييد، آيا سازش حق و باطل و يا همزيستی مسالمت آميز و در كنار هم، بدون هرگونه ارتباط، بين اين دو، امكان پذير است؟

2. رابطه ی دين با عقل و علم چگونه است؟ آيا علم و عقل نقطه ی مقابل دين قرار می گيرند؟ يا اينكه علم و عقل همان دين، است؟ و يا دين مجموعه ای است كه عقل و علم را نيز شامل می شود، يا بالعكس؟ اينكه گفته می شود، عقل، حجت خداست. منظور كدام عقل است؟ آيا اين فرض صحيح است كه علوم قابل تفكيك است و برخی از علوم، (مانند: علوم انسانی،) زيرمجموعه ی دين قرار می گيرند و بقيه ی علوم، با دين نسبتی ندارند؟

3. سكولاريزم را در بستر تاريخ و فلسفه بررسی كنيد. آيا می توان رنسانس را به عنوان تاريخ آشكار پيدايش سكولاريزم دانست؟ آيا سكولاريزم يك مقوله ی صرفا نظری و فلسفی است يا عوامل و منافع سياسی، اقتصادی و فرهنگی نيز در پيدايش آن دخيل بوده اند؟ چگونه می توان گسترش سكولاريزم را در جوامع اسلامی علت يابی و بررسی نمود؟


1- رجلأ ينادی يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم؛ كافی، ج 2، ص 164، حديث 5 و امام علی عليه السّلام قال: اتقوا الله فی عباده و بلاده فانكم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم؟؟؟ نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 7. ص 304 و رسول الله صلّی اللّه عليه و اله و سلم قال: الا كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته ...؛ صحيفة الرضا، ج 3، ص 1459.

2- (اعراف، 34)

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

حاکمیت قانون و ضوابط
قرآن : وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (سوره نور، آیه 2) ترجمه: اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آنها (مجرمان) دلسوزى نكنيد. حدیث: انما هم اهل الدنیا مقبلون علیها، و مهطعون الیها و قد عرفوا العدل و راوه، و سمعوه و وعده، و علموا ان الناس عندنا فی الحق فهربوا الی الاثره فبعدا لهم و سحقا. (نهج البلاغه، نامه به سهل بن حنیف استاندار مدینه) ترجمه: آنان دنیا پرستانی هستند که به آن روی آوردند و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و دانستند که همه مردم نزد م...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید