نامه(57)
ومن كتاب له عليه السلام
إلى أهل الكوفة عند مسيره من المدينة إلى البصرة
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي خَرَجْتُ مِنْ حَيِّيهذَا: إِمَّا ظَالِماً، وَإِمَّا مَظْلُوماً، وَإِمِّا بَاغِياً، وَإِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ. وَأنا أُذَكِّرُ اللهِ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَىي فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِناً أعَانَنِي، وَإِنْ كُنْتُ مُسْيئاً استَعْتَبَنِي
ترجمه
از نامه هاى امام عليه السلام به«اهل كوفه»،هنگام حركت از«مدينه»بسوى«بصره». [1]
اما بعد!من از اين سرزمين و قبيله ام خارج شدم،در حاليكه از دو حال بيرون نيست يا ستمكارم و يا مظلوم،يا متجاوزم و يا بر من تجاوز رفته است،لذا من به تمام كسانيكه نامه ام به آنها ميرسد بخاطر خدا تاكيد ميكنم،فورا بسوى من حركت كنند تا اگر نيكو كارم ياريم دهند و اگر گناهكارم مانع كار من شوند.(اين سخن را امام عليه السلام در اينجا براى اين خاطر بمردم كوفه گفت كه سمپاشيها را خنثى كند و بر آنها اتمامحجت نمايد كه در هر حال بسوى او بروند و در ميدان«جمل»حاضر شوند)
توضيحات
[1]اين نامه اى است كه امام از سر منزل ذى قار همراه امام حسن و عمار ياسرو زيد بن صوحان و قيس بن سعد بن عباده براى مردم كوفه نوشته است.
جريان اين نامه و همچنين جريان مخالفت ابو موسى در همراهى مردمكوفه با امير مؤمنان عليه السلام در ذيل نامه اول نهج البلاغه تحتشماره436آوردهايم.
توضيح بيشتر اين ماجرا را مىتوانيد در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 14 از ص 8 ببعد مطالعه فرمائيد.
و نيز طبق نوشته مصادر نهج البلاغه ج3 ص 438 مىتوانيد در تاريخ طبرىج6 ص3173 طبع ليدن در حوادث سال36 ملاحظه فرمائيد.