سواد رسانهای چیست و وضعیت مطلوب آن برای جامعه ایرانی چه شاخصهایی دارد؟
تعاریف زیادی از سواد رسانه ای توسط اندیشمندان و صاحبنظران این حوزه ارائه شده است. اولاً سواد رسانه ای یک مهارت است، ثانیاً این مهارت، تحصیلی است یعنی قابلیت حصول دارد و جزء علوم حضوری نیست. علم حصولی، علمی است که میتوان در مورد معلوم، مطالعه و آن را درک کرد. در واقع سواد رسانهای مهارتی تحصیلی است برای درک انواع پیامها که در رسانههای مختلف ارائه میشوند. اولین بار در سال 1964 بود که مک لوهان این موضوع را مطرح کرد و بیش از نیم قرن است که این واژه در ادبیات علمی وارد شده و صاحبنظرانی هم سعی کردهاند که این نظریه را بسط دهند.
به نظر می رسد که اشتباهی در تعریف این موضوع در دنیای کنونی هست. شاید این تعریف در 50 سال پیش تعریف بسیار جامعی بوده باشد ولی تکرار حرفهای 50 سال پیش، کار چندان علمی نیست. وقتی صحبت از علم بودن میشود، طبیعتاً بخشی از آن همین مباحثی هست که گفته شده است اما به نظر می رسد که بخش دیگری هم باید به آن اضافه شود.
در ادبیات سنت علمی کشور، یک تخالف آمده است و یک تضاد. دو امر متخالف، امکان جمع شدن با هم را دارند اما دو امر متضاد امکان جمع شدن با هم را ندارند. برای مثال رنگ سفید و رنگ سیاه در تضاد با هم هستند و لذا امکان جمع شدن ندارند یا شیرینی و شوری دو طعمی هستند که در تضاد هم هستند. اینها متضاد هستند چون با هم جمع نمیشوند اما سفیدی و شوری دو امر متخالف هستند که میتوانند در نمک جمع شوند یا سیاهی و شیرینی میتوانند در خرما جمع شوند.
واقعیت این است که علم و جهل با هم متخالف هستند. عدهای فکر میکنند که ضد علم، جهل است؛ این غلط است. جهل، ضد علم و متضاد آن نیست بلکه متضاد عقل است یعنی عقل و جهل نمیتوانند با هم جمع شوند. در ادبیات دینی دیده می شود که مثلاً در کتاب اصول کافی، باب اول، باب عقل و جهل است و عقل و جهل با هم در تضاد هستند. متضاد علم و سواد، نادانی و بی سوادی است. پس با استفاده از این بحث می توان گفت که عالم جاهل هم وجود دارد، عالمی که مدرکهای زیادی دارد ولی درک پایینی دارد یعنی سواد و علم دارد ولی عقل ندارد.
گویا در تعریف سواد رسانه ای، بخشی که مغفول واقع شده است، بخش عقلی آن است. همه اندیشمندان در تعریف سواد رسانهای به فهم و قابلیت تجزیه و تحلیل پیام ها، درک پیامهای مکتوم در پیام ظاهری، کشف واقعیتهای پیام و ... ارجاع می دهند ولی نکته این است که همه اینها کار علم نیست. بخش عمدهای از اینها کار عقل است و لذا باید تعریف سواد رسانهای را بسط داد. یک بخشی از کار، علمی و تحصیلی و مهارتی است اما به نظر می رسد باید تعبیر عقل رسانهای را هم به کار برد چون عمده کار در فهم و درک است نه در یادگیری . آقای جیمز پاتر (James Potter)در کتاب «نظریه سواد رسانهای» خود میگوید مسئولیت ارتقاء سواد رسانهای بر عهده آحاد جامعه است یعنی یک امر فردی است و یک فهمی باید از درون فرد جوشش کند. اینگونه نیست که فرد با صرف نشستن در کلاس، به آن دست پیدا کند. شاید ذوق کلمه خوبی باشد مثلاً اگر هر کسی به کلاس نقاشی رفت، پیکاسو نمیشود. یک قریحه درونی می خواهد تا یک هنرمند، هنرمند شود. هزاران نفر به کلاس ساز میروند ولی چند نفر از آنها نوازنده خوبی میشوند؟ این با علم متفاوت است. به صرف داشتن علم و به کلاس رفتن و تحصیل کردن، نمیتوان گفت که سواد رسانهای فرد بالا رفته است. بخشی از سواد رسانهای، علمی، تحصیلی و اصطلاحاً کوششی است و بخشی از آن هم جوششی است. شما باید فهم کنید و باید عقل شما راه افتد.
سواد رسانهای، کشف پیام ها و نکات پیچیده در پیامهای انواع رسانههاست. رسانهها به دو دسته تقسیم میشوند؛ مدرن و سنتی. مهمترین خصیصه رسانههای سنتی ارتباط چهره به چهره و face to face و نزدیک حامل پیام و گیرنده پیام بود. مثلاً یکی از رسانههای سنتی، منبر بود. عدهای پای منبری میرفتند و مینشستند و عالمی بالا میرفت و برای آنها پیامهایی را منتقل میکرد. افرادی که در آنجا نبودند از این پیام محروم بودند. رسانههای سنتی، خوبیها و بدیهای خاص خود را دارند. رسانههای مدرن، رسانههای متکی به الکترونیک هستند. در کلیه رسانههایی که در این بستر کار میکنند، دیگر نیازی نیست در ساعت خاصی یک روحانی بر روی یک منبری در حضور 400 نفر صحبت کند. این روحانی در یک اتاق میتواند سخنرانی کند تا در اختیار هزاران نفر قرار گیرد.
در سواد رسانهای شما میتوانید تمام محتوای پیچیده پیامهای رسانهای اعم از رسانههای سنتی و رسانههای مدرن را دریافت کنید. البته سواد رسانه ای لزوماً برای دریافت و مصرف پیام نیست بلکه به شما یاد میدهد که چگونه در عرصه رسانهها تولید پیام کنید. در سپهر رسانهای، گاهی شما انتخاب میکنید و مصرف میکنید و گاهی شما تولیدکننده پیام هستید. سواد رسانه ای در هر دو عرصه قرار است که ما را غنی و قوی کند تا هم به درستی از پیامها استفاده شود و هم به درستی پیام تولید شود. متأسفانه در حال حاضر جامعه ما در حضیض دانلود قرار دارد و در تولید پیام ضعیف است.
برای تعیین شاخصههای سواد رسانه ای در ایران کنونی در ابتدا باید نقطه مطلوب تعریف شود و بعد بررسی شود که چگونه میتوان به آن نقطه نزدیک شد. در حقیقت سواد رسانهای چند پارامتر را به مخاطب هدیه میکند؛ اول فهم پیام؛ باید پیام را فهمید که این پیام چه چیزی را انتقال میدهد. دوم ارزیابی پیام؛ کار ارزیابی یکسری شاخص و معیارها دارد. معیار ارزیابی پیامها، باورها و اعتقادات یک انسان است. در هر جامعهای، چیزی که باعث میشود پیامها به درستی ارزیابی شوند، باورها و اعتقادات فردی، اجتماعی، دینی، سیاسی و ... است. افراد بر مبنای عقاید خود، در مورد پیامی که می بینند قضاوت می کنند. شاید در جامعه دیگری همان پیام را مفید تعریف کنند. شاخصههای سواد رسانهای مطلوب جامعه ایران کنونی، تماماً همان شاخصهها و مؤلفههای حاکم در فضای باورهای اجتماعی و دینی ایرانیان است. هر آن چیزی که در قاعده دینی و باور شما یک ارزش تلقی شود، میتواند یک شاخص برای شناسایی سواد رسانهای مطلوب در کشور باشد و هر آن چیزی که در ذهن شما به عنوان یک ضد ارزش و یا بی ارزش تلقی شود، بر همان مبنا می توان سواد رسانهای را محک زد و سنجید.
در عصر ارتباطات، ابزار اصلی ارتباطات، رسانهها هستند. اگر کسی در دنیای ارتباطات، سواد ارتباطات یعنی سواد رسانه ای نداشته باشد کلاه او پسِ معرکه است. در عصر ارتباطات و در عصر حاکمیت رسانه ها سواد رسانهای اعلی و اجل از سواد خواندن و نوشتن، سواد ریاضیات و هر سواد دیگری است، چون در این عصر آن چیزی که صحبت میکند، رسانه است. بنابراین سواد رسانه ای باید در کشور عمومی شود.
وظیفه نهادهای آموزشی کشور به معنای عام درباره آموزش سواد رسانهای چیست؟ عملکرد آنها را چگونه ارزیابی میکنید؟
توقع از نهادهای آموزشی موجود برای تغییر یک توقع بی جایی است. بهترین کار برای نهادهای آموزشی این است که هیچ کاری نکنند چون تا الآن هر کاری کردهاند، خراب کرده اند. کسی که سواد کاری را ندارد بهترین کار این است که دست به آن کار نزند.
در مواجهه با سواد رسانهای دو مشکل عمده وجود دارد؛ مشکل اول میزان آشنایی بسیار کم مسئولین یا نخبگان جامعه با این عرصه است و مشکل دوم، میزان بسیار کم آشنایی عوام جامعه است. باید با صدای بلند اقرار کرد که نسبت مسئولین مملکتی و حاکمیتی و آموزشی کشور با سواد رسانهای نسبت قابل قبولی نیست یعنی سواد اینها در این عرصه پایین است. متأسفانه در کشور به نوشتن چند مقاله یا ترجمه چند کتاب محدود بسنده می شود. شاید تعداد کتبی که در خصوص یک رشته ورزشی نوشته شده و در جامعه هست، بیش از کتابهایی باشد که در عرصه سواد رسانهای نوشته شده است. چون در این عرصه اندیشمند و صاحب نظر کم است. لذا در بین مسئولین هم افراد دغدغه مند در این حوزه کم هستند و تعریف درستی از این حوزه در ذهن ندارند. مثلاً در سال گذشته در کلاس دهم مدارس، کتاب بسیار پر انتقادی را در خصوص سواد رسانهای آوردند که قرار شد که مکملهایی هم برای این کتاب مهیا شود ولی در بسیاری از مدارس نشد.
اولین کاری که نهادهای آموزشی باید انجام دهند این است که سواد خود را در این حوزه بالا برند. تمام نهادهای مرتبط با این حوزه باید آموزش را از اعضای خود شروع کنند. نهادهای دینی در رأس هستند و نهادهای حاکمیتی، نهادهای اجتماعی، نهادهای صنفی و ... هم وظیفه دارند. این کار فقط مربوط به نهادهای آموزشی نیست. باید نهادهای کشوری هم افزایی داشته باشند تا این آفت کم سوادی یا شاید کم عقلی در حوزه رسانه از بین رود. در دانشگاه باید در کنار دروس عمومی درس سواد رسانهای هم باشد و اساتید مجرب پرورش داده شوند. دانشجویان سواد رسانهای خاصی ندارند و حتی حداقلها را هم ندارند. در حوزه فضای مجازی و استفاده از شبکههای اجتماعی، ایران در کل دنیا بالاترین آمار را دارد و به طور متوسط یک ایرانی روزانه 8 ساعت در فضای مجازی است در صورتی که آمار کشور دوم که فیلیپین است، 3 ساعت و 42 دقیقه است. آمریکا با 1 ساعت و چهل و چند دقیقه در رده یازدهم است. دلیل این امر اینست که سواد رسانه ای در ایران وجود ندارد. اگر کلیدواژهای برای وظیفه اصلی تمام نهادهای کشور ایران در این زمینه به کار برده شود، بهترین کلیدواژه «آگاهی بخشی» است.
باید برای این حوزه به دلیل اهمیت و گستردگی ابعاد و مستحدثه بودن آن، یک متولی در کشور ایجاد شود. نمی توان از سیستم ضعیف آموزش و پرورش توقع زیادی در این زمینه داشت. شاید گفته شود که شورای عالی فضای مجازی این وظیفه را به عهده دارد ولی مقام معظم رهبری از شورای عالی فضای مجازی بسیار ناراحت و مکدر هستند. در دبیرخانه شورای عالی فضای مجازی شاید آن خواست و اراده لازم پشت این کار نیست که اتفاق جدیدی رخ دهد. به نظر می رسد که شاید چون کم سواد هستند میترسند که اتفاق بدی رخ دهد و مثل همان داستان پادشاه لختی که بچه ای به او گفت که لباس ندارد، عریان بودن آنها را به رخ کشند و لذا به این عرصه ورود نمیکنند و این خیلی بد است.
نکته دیگر اینکه باید برای این حوزه تولید ادبیات شود چون ادبیات لازم در این حوزه وجود ندارد و باید ترجمهها، گردآوریها، تألیف و تحلیل ها بیشتر شود. همچنین باید اخلاق این حوزه را هم تدوین کرد. در حوزه اخلاق های کاربردی و اخلاقهای حرفهای و ذیل پژوهشهای اخلاق هنجاری، باید این کار انجام شود. شاید در مورد کلمه اخلاق برخی دوستان نقد داشته باشند ولی به هر حال بایدها و نبایدهای این عرصه باید مدون شود.
وظیفه اصلی دیگر رسانه شناسی است. شناخت پیام رسانه بدون شناخت خود رسانه غلط است و ممکن نیست. مثلاً باید دید یک رسانه چه مزایایی دارد و معایب آن چیست؟ همچنین فرصتها، تهدیدها و چالشهای آن چیست؟ باید حدود و ثغور رسانهها و انواع آنها را شناخت.
موضوع دیگر اینکه در تولید محتوا باید به 5 اصل توجه کرد؛ اول، پیام شناسی یعنی اینکه چه پیامی قرار است که منتقل شود. دوم، مخاطب شناسی و اینکه خصوصیات مخاطب که ممکن است کودک، نوجوان، جوان، پیر، فرهیخته یا بی سواد باشد، چیست؟ بعد از این روش شناسی است. به این معنا که شما با چه روشی میخواهید پیام خود را منتقل کنید؟ اصل چهارم ابزارشناسی و اصل پنجم بسترشناسی است. اصل آخر به این معناست که پیام در چه بستر و موقعیتی میخواهد بیان شود. برای مثال در انتقال پیام نماز به مخاطب کودک به روش غیرمستقیم با ابزار انیمیشن در بستر زمانی که این کودک پیام پذیر هست، اگر این 5 مورد رعایت شود، میتوان امیدوار به اثربخشی آن بود. اگر شما بهترین پیام را تولید کنید، مخاطب را بشناسید، از ابزار و روش خوبی هم استفاده کنید ولی مثلاً آن را در ساعت 2 نیمه شب پخش کنید، اثرگذار نخواهد بود. یا اگر مخاطب کودک را نشناختید و واژههای ثقیل به کار برید، نمیتوانید امیدوار باشید که پیام خود را منتقل کرده اید!
وظیفه نهادهای موجود در جامعه برای ارتقاء سطح سواد رسانه ای افراد جامعه باید متکی بر این 5 اصل باشد. رژیم مصرف رسانهای باید بسیار مورد توجه قرار گیرد. مردم برای سلامتی جسم خود به پزشک مراجعه میکنند و او یک رژیم غذایی میدهد و دارو تجویز میکند ولی متأسفانه متولی برای تعیین رژیم مصرف رسانهای و تبیین تبعات نامبارک عدم رعایت رژیم مصرف رسانهای وجود ندارد. فرد نمی داند که اگر کودک او مثلاً بیش از یک ساعت پای تلگرام باشد، چه بلایی بر سر او میآید؟ یا اصلاً تا چند دقیقه پای فضای مجازی نشستن مجاز است؟ برای هرکسی متفاوت است. نمی توان قاعده کلی داد چون بعضی از افراد شغل آنها از این راه است و اگر بیشتر هم در این فضا باشند، شاید اشکالی نداشته باشد ولی کار کسی که در سایتها و شبکههای اجتماعی هرزه گردی میکند، تا چه حد قابل پذیرش است؟ اگر تفنن یا اوقات فراغت باشد، تا کجا باید باشد؟ اینها مشخص نیست.
نهادهای آموزشی کشور برای ارتقاء سواد رسانهای با چه موانعی مواجه هستند؟
مانع اصلی جهل مسئولین نسبت به اهمیت این موضوع و نسبت به 5 سال آینده است که اگر کشور با همین فرمان پیش رود، مشخص نیست که جامعه به کجا خواهد رسید؟ یکی از موانع اصلی موجود در مسیر تمام نهادهای کشوری و نه فقط نهادهای آموزشی این است که توجه لازم را به رویکردهای نوین ندارند. مسئولینی که در این حوزه دغدغه مند هستند و بسیار هم کم هستند، متأسفانه با گرز به جنگ توپ و تانک میروند و اصلاً رویکرد نوینی ندارد. در چند ماه گذشته که تلگرام بسته شده بود، جلسهای در شورای عالی فضای مجازی برای تصمیم گیری در مورد بازگشایی یا بسته شدن تلگرام برگزار شد. باز گذاشتن دست شبکههای اجتماعی مشخصاً تلگرام، از ابتدا غلط بود. فیلتر کردن آن یک اشتباه استراتژیک و دوباره باز کردن آن اشتباه دیگر استراتژیک ماست. گفته می شود که مردم باید از تلگرام به سروش کوچ کنند ولی کل قابلیت دریافت سروش 5 میلیون نفر، تازه آن هم با سرعت پایین است. در شرایط کنونی 44 میلیون گوشی هوشمند در کشور وجود دارد که حداقل 40 میلیون از آنها با تلگرام در ارتباط است. اینکه به مردم گفته می شود که از تلگرام به سروش کوچ کنید، باید دید آیا زیرساخت آن آماده است؟ گفتند که ظرفیت آن را به 5/8 میلیون نفر میرسانند که هنوز هم نرسیده است. این یعنی با گرز به جنگ توپ و تانک رفتن و فرصت را به تهدید تبدیل کردن. یکی از موانع همین است که رویکردها غلط بوده و به روز نیست.
دنیای امروز دنیای اشباع اطلاعات است و با دورهای که اطلاعات کم بودند، متفاوت است. امروزه دیتاها به سرعت به داکیومنت و داکیومنتها هم با سرعت به دانش ( knowledge ) تبدیل میشوند. یعنی همه چیز دارد با سرعت پیش میرود. اگر گفته شود یک کاری را نکنید باید در ازای آن بیان شود که چه کاری را انجام دهید! مثلاً اگر می گویند که در عروسی ترانه نگذارید و نرقصید، مردم می پرسند که چه کنند؟ یک الگویی از پیامبر اسلام(ص) که در عروسی اصحاب شرکت میکردند، باید آورده شود. اینطور نبوده است که ایشان فقط تکبیر میگفتند و شعار میدادند! فقط با نگاه سلبی نمی توان پیش رفت.
در روانشناسی میگویند که بچه را آزاد نگذارید بلکه آزاد کنید. وقتی شما بچه را آزاد گذاشتید که هر جایی میخواهد وارد شود، ممکن است که زیر ماشین رفته و تلف شود. ولی گاهی شما درب اتاق را میبندید و میگویید در این اتاق آزاد هستی. یعنی یک چارچوبی برای او تعیین میکنید و میگویید تو آزاد هستی که از بین موارد موجود، هر کدام را که خواستی انتخاب کنی! آزاد گذاشتن با آزاد کردن متفاوت است. وقتی جامعه، تفاوت این دو را نمیفهمد و وقتی محدودیتهای جامعه زیاد میشود، مشکل ایجاد می شود. باید چیزی در وسط گذاشت. این هم یک مانع اصلی است.
در بازی پینت بال، پرچمی در آن وسط هست و اگر تیمی، آن پرچم را تصاحب کند، برنده است. مهم نیست که چند تا کشته داده و وضعیت او چیست؟ در جامعه کنونی پرچم وسط پینت بال یا برگ برنده کنونی، اعتماد عمومی است. وقتی نهادهای کشور نتوانند اعتماد عمومی را جلب کنند، هرکاری که انجام دهند، ملت آنها را نمیبینند و مانع اصلی خودشان هستند. مانع اصلی نهادهای آموزشی، حاکمیتی، دینی، سیاسی، اجتماعی، صنفی و همه اینها چیزی بیرون از خودشان نیست بلکه مانع اصلی، خودشان هستند. به قول مرحوم حافظ «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» حجاب و مانع دیگری نیست که در جلوی نهادی که قدرت، ثروت و حاکمیت دارد و همه چیز در دست اوست، بایستد. چرا مردم را به عنوان مانع می بینند؟ نهادهای ما اساساً با خود باید درگیر شوند. آموزش و پرورش باید با آموزش و پرورش کنونی درگیر شود.
راهکار شما برای بهبود عملکرد نهاد آموزشی و بقیه نهادها در زمینه سواد رسانهای چیست؟
یکی از راهکارهای بسیار مهم و مفید در شرایط کنونی این است که این عرصه بیش از آنکه حاکمیت نهاد باشد، مردم نهاد شود. یعنی به اصطلاح عامیانه این را به کف جامعه رسانند. اینگونه نیست که عدهای پشت دربهای بسته زیر باد کولر گازی نکاتی را نوشته و ملت هم اجرا کنند. ملت ایران نشان دادهاند که در این عرصه خیلی توصیه پذیر نیستند. ملت ایران تجربه را خیلی دوست دارند و لذا برای اینکه مشکلات را از این ملت دور کنید، باید خودشان را درگیر کنید. اندیشمندان این حوزه معتقدند که ارتقاء سطح سواد رسانهای جامعه بر عهده آحاد آن جامعه است و اصلاً قرار نیست حاکمیت به درون فرد آمده و عقل او را به کار گیرد. او میتواند در نهایت به مردم اطلاعات دهد و آگاهی بخشی کند اما در حال حاضر نمیکند.
فهم یک امر درونی است. شما به فرد میگویید نبین یا نشنو، یا حرف نزن و او می تواند چشم، گوش یا دهان خود را باز نکند ولی اگر به او گفته شود که نفهم! نمیتواند نفهمد چون فهم یک امر درونی است و با دستور حضرات مسئول تغییر نمی کند.
نکته دیگر اینکه در راستای آگاهی بخشی باید نقش تکنیکهای رسانهای در دستکاری محتوای پیام به مردم آموزش داده شود. باید پرسید که چرا مردم اخبار BBC فارسی و «من و تو» را میشنوند و باور میکنند؟ آنها به چه ابزاری مسلح هستند و با چه روشهایی کار میکنند که اعتماد عمومی را به دست آورده اند و سازمان صداوسیمای ایران چه کرده است که اعتماد عمومی آن ضعیف شده و جایگاه و ضریب نفوذ آن در بین مخاطبان پایین آمده است؟ چگونه کار میکنند که نگاه کسانی که بیرون از ایران هستند، وقتی به ایران میآیند، 180 درجه تغییر میکند. آنها تکنیکهایی بلدند که باید آنها را یاد گرفت. بالاخره اثرات رسانه لزوماً مستقیم نیست و گاهی اوقات اثرات غیرمستقیم هم دارد. یکی از راهکارهای بهبود سواد رسانه ای، شناسایی اثرات غیرمستقیم رسانه ها، برای مردم است. باید در همین راستا تولید محتوا شود که مردم از این اثرات و نتایج، آگاهی داشته باشند.
یکی از راهکارهای دیگر این است که سعی شود که به مردم تولید محتوا را آموزش دهند. اگر یک انسان از 100 پیامی که برای دیگران در فضای مجازی ارسال کرده است البته غیر از سلام و احوالپرسی با دیگران حداقل 80 مورد را خودش تولید نکرده باشد، نه اینکه کم سواد باشد بلکه بی سواد است. متأسفانه افراد هر چیزی را که میآید سریع ارسال میکنند و کاری به درستی یا غلطی آن ندارند. باید از این مصرف گرایی شدید جلوگیری کرد و باید به مردم فهماند که هر پیامی قابلیت ارسال ندارد. نباید فقط گیرنده پیام بود و باید پاسخ شبهات را پیدا کرد. اصلاً باید دید که این پیامها در کجا تولید میشود و چه کسی و چرا آن را تولید کرده است؟ و چه ارزشها و ضدارزشهایی بر این پیام مترتب است؟ دیگران با خواندن این پیام چه برداشتهای متفاوتی میتوانند داشته باشند؟ همه اینها باید مشخص شود.
در عرصه UGC (User Generated Contact) یعنی فیلمهایی که کاربران با دوربین غیرحرفه ای خود می گیرند، ضعف زیادی وجود دارد و متولی ندارد. یک اتفاقی در خیابان میافتد و یک پلیس لگدی به خانمی میزند تا او را پایین بیاندازد و فیلمش در کل دنیا پخش میشود و شبکه BBC هم پخش میکند! باید سؤالات از این جنس باشد که مثلاً برای UGCها چه کار باید کرد؟
در بخش برنامه سازی در حوزه سواد رسانه ای هم معمولاً چون محتوایی وجود ندارد، برنامه ساز به یک استاد مراجعه می کند تا او صحبت کند که معمولاً جذابیتی هم برای مخاطب ندارد.
تکنینک های مورد استفاده رسانه های موفق چیست؟
تکنیک مخلوط یا ملمع کردن. ملمع به شیری که در آن آب ریختهاند میگویند. خلط بین حق و باطل از جمله تکنیک هاست. مثلاً رسانه BBC فارسی در دو سال گذشته به صورت مشخص روی عنوان ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی ایران زوم کرد. وقتی سیل در یکی از شهرهای ایران آمد، سیل را نشان میداد و بعد میگفت دولت جمهوری اسلامی نتوانست این سیل را جمع کند و مردم ناراضی هستند. دو مصاحبه هم میگیرد و دو نفر هم رأی میدهند، یعنی از سیل که واقعیت داشت، در راستای هدف خود استفاده میکند. مردم به خیابانها میریزند، میگویند ناکارآمدی نظام، شیر گران میشود، میگوید ناکارآمدی نظام، فسادی در دولت پیدا میشود، میگوید ناکارآمدی نظام و ... ما این کار را نکرده ایم و این اشتباه بزرگی است. محتوای پیام او این است که القا میکند که نظام ناکارآمد است. اینکه به زلزله زدگان چادر داده نشده است، ضعف است ولی آیا صرف این چادر ندادن، نظامی که 40 سال با تمام محسنات جلوی کل دنیا ایستاده و سرش بالاست، ناکارآمد است؟ این را نمیگوید. در واقع از همه چیز در راستای هدف از پیش تعیین شده خود استفاده می کند.
چگونه میتوان ارتباط سه نهاد خانواده، مدرسه و مدرسه بسط داد تا سواد رسانهای جامعه را تقویت کرد؟
نهادهایی که شما نام بردید به چند طریق میتوانند در این عرصه ورود کنند. یکی از طریق جزیرهای است که متأسفانه مقبول هم واقع شده است. هر کس برای خود و به صورت جزیرهای اجتهاد و عمل میکند و آمار میدهد. وضعیت موجود نشانگر این است که هیچکدام هم موفق نبوده اند. اولین پیشنهاد این است که این جزیرهها به هم رسند. متأسفانه زبان گفتاری و رفتاری و اندیشهای این سه نهاد هم متأسفانه مثل آن سه جزیره متفاوت است. سه نفر که آلمانی، فارسی و انگلیسی صحبت می کنند، در کنار یکدیگر هیچگاه نمیتوانند با هم ارتباط برقرار کنند و باید به یک زبان مشترک نائل شوند.
نکته دوم اینکه نباید به این سه نهاد بسنده کرد و باید نهادهای مکمل دیگر را هم آورد. برای مثال نهاد دینی مانند مسجد میتواند بسیار نقش آفرین باشد. در جامعه کنونی و اسلامی ایران، بعد از 40 سال مساجد هنوز جای نماز خواندن است و بیشتر افراد مسن به مسجد میروند. چرا اختلافات نباید در مساجد حل شود و چرا آموزشها نباید در مساجد انجام شود؟ چرا حتی عقد و ازدواجهای ما در مساجد اتفاق نمی افتد؟ چرا وقتی مردم پول ندارند باید به بانک مراجعه کنند که آن هم اینقدر داستان دارد؟ چرا مساجد آنقدر تقویت نشدهاند و خیرین در عرصه نهاد دینی سرمایه گذاری نکردهاند که مردم از مسجد وام گرفته و به مسجد اعتماد کنند؟
اولین چیزی که در نهاد مدرسه لازم هست، اینست که معلمی که به کلاس میرود، باید سواد رسانهای داشته باشد. نکته بعدی اینکه باید آموزش مهارت نقد و نگاه انتقادی را داشت. یکی از چیزهایی که در سواد رسانه مطرح است نگاه انتقادی است. نقد یعنی دیدن فرصت ها، چالش ها و نقاط مثبت. باید نگاه انتقادی به یک پیام رسانهای را آموزش داد. همچنین مهارت تماشای یک برنامه تلویزیونی و دیدن اشکالات را باید آموزش داد. این کار مدام باید تمرین و تکرار شود. مثلاً یک درس در مدارس باید به این اختصاص پیدا کند که سریال دیشب را نقد کنند. بچهها اینطور نگاه کنند که ایراد آن را پیدا کنند. البته نه اینکه فقط ایرادگیری کنند و اگر نقطه مثبتی در این برنامه دیدند، بیان کنند. شما میدانید که در حال حاضر کتابهایی به بازار میآید که انتهای آن را خود شما انتخاب میکنید و صفحات آخر آن برای خواننده خالی است تا یادداشت کند. یا به مخاطب گفته می شود که مثلاً اگر میخواهید این شخصیت قهرمان شود از صفحه 65 به بعد را مطالعه کنید و اگر میخواهید این شخصیت قهرمان نشود از صفحه 76 به بعد را مطالعه کنید.
به بسترسازی در حوزه خانواده هم متأسفانه کم توجهی میشود. برخی از آموزشها در توانایی خانوادههاست و مدارس نمیتوانند آن را انجام دهند و برعکس. تقسیم کار درستی نشده است. باید خانوادهها تعیین کنند که چقدر و به چه شکل فرزند میتواند در معرض پیامهای رسانه قرار گیرد؟ مثلاً چند ساعت در روز باید تلویزیون تماشا کند؟ خصوصیات کودک طراز جمهوری اسلامی ایران، جوان طراز جمهوری اسلامی ایران، زن خانه دار طراز جمهوری اسلامی ایران و ... هنوز تعریف نشده است! مثلاً چقدر باید تلویزیون یا رادیو گوش کرده و یا چقدر در تلگرام و شبکههای اجتماعی باید باشند؟ یا اصلاً باید ماهواره تماشا کنند یا خیر؟ این طرازها تعیین نشده است. اگر میزان مصرف و نحوه مصرف پیام تعیین شود و از خانوادهها شروع شود و بعد به مدارس رسانده شود، میتواند موفقیت آمیز باشد.
باید ارزشهای مدرسه و خانواده مشترک باشد. یعنی نوع نگاه به یک فرزند توسط پدر و مادر با نوع نگاه به یک دانش آموز توسط معلم، باید به هم نزدیک شود. در ادبیات دینی گفته می شود که یک انسان سه پدر دارد؛ پدری که از او خلق می شود، پدری که به او آموزش می دهد، یعنی معلم و سوم پدرِ مادر هر انسان. یعنی آن کسی که به فرد چیزی را یاد میدهد، نقش پدری برای او دارد. حال سؤال این است که آیا معلمهای ما نقش پدری برای دانش آموزان دارند یا فقط میآیند و می روند و به فکر مشکلات خود هستند! زبان مشترک یعنی ارزشهایی بین خانواده و مدرسه ایجاد شود که کودکی که به مدرسه آمده و سر کلاس معلمی نشسته است، عین دختر یا پسر خود اوست. این زبان باید ایجاد شود ولی نیست. زبان مشترک باید بین خانواده و مدرسه حول محور ارزشها باشد.
عملکرد مسئولان را در نگاه عام در زمینه آموزش سواد رسانهای چگونه ارزیابی میکنید؟
عملکرد مسئولین در تمام عرصهها با نگاه خوش بینانه ضعیف و با نگاه عادلانه بسیار ضعیف ارزیابی میشود. حضرت آقا فرمودند که «اهمیت فضای مجازی کمتر از اهمیت انقلاب اسلامی نیست» و همچنین فرمودند «اگر من دغدغه و مشکلات رهبری را نداشتم، مسئول فضای مجازی میشدم». متأسفانه مسئولین در خواب هستند و شورای عالی فضای مجازی به درستی جلسه تشکیل نمیدهند و دغدغه مند نیستند. در حالی که رسانههای مختلف مثلIPad TVها و در آینده نه چندان دور social media در حال ظهور هستند که آنها رسانههای اجتماعی هستند که با شبکههای اجتماعی موجود متفاوت هستند.
راهکار بهبود این است که با گرز به جنگ توپ و تانک نروند. در پروژه نفوذ که حضرت آقا تأکید دارند، چنان در خانواده شما نفوذ میکنند که نمیفهمید که تا کجا جلو آمدهاند؟ یک لحظه چشم باز میکنید و میبینید که خیلی پیش آمده اند.
• در صورتی که وضعیت آموزش سواد رسانهای با روال کنونی ادامه یابد، چشم انداز وضعیت جامعه ایرانی در این باره را چگونه میبینید؟
اگر با این شرایط پیش رفته شود، آینده بسیار نازیباتر از حال خواهد بود. اگر مسئولین بیدار نشوند و به اهمیت این موضوع پی نبرند و حساسیت شرایط را درک نکنند، اولین اتفاقی که میافتد اینست که جامعه ایران نسبت به پیامهای رسانهها، یک جامعه منفعل میشود و دیگر جامعه فعال نخواهیم داشت. دیگر اینکه تفکر انتقادی از بین مردم رخت برمی بندد و دیگر اصلاً کسی انتقاد نمیکند و فقط مصرف کننده و گیرنده پیام است و تحلیلگر، تولید کننده، طراح و توزیع کننده پیام نیست. دنیای آینده با این سواد رسانه ای، جامعه ایران را تبدیل به مصرف گرای رسانه ای میکند. اگر گردش اطلاعات در جامعه به یک کوچه یا خیابان تشبیه شود، امروزه بزرگراههای اطلاعاتی اتفاق افتاده است. اگر فرد با همان تصوری که بچه در کوچه به راحتی راه میرود و حواسش به اطرافش نیست، در بزرگراههای بزرگ اطلاعاتی که به سرعت اطلاعات سنگین را منتقل می کنند، راه رود، در آینده منتظر له شدن جامعه و نسل جوان باید بود. باید تفاوت بین بزرگراه را با خیابان و کوچه دانست ولی متأسفانه اینطور نیست.
در عرصهای که جامعه بمباران اطلاعاتی می شود، دیگر فرصت انتخابی کار کردن را نخواهیم داشت و هر پیامی که به افراد داده می شود، از آن استفاده میکنند و حتی نمیتوانند آن پیام را تجزیه و تحلیل کنند. این برای یک جامعه مثل زهر است.
خلاصه راهکارها:
1- برای سواد رسانهای تعریفی جامع باید ارائه شود تا مفاهیمی مانند عقل رسانهای و مسئله تجزیه و تحلیل و ذوق درونی را هم شامل شود.
2- باید به مردم آموزش داد علاوه بر مهارت دریافت و تحلیل پیام، در صدد تولید محتوا هم آموزش ببینند.
3- آموزش سواد رسانهای باید در مدارس به صورت اجباری باشد.
4- نخبگان و مسئولان کشور باید ابتدا آگاهی خود را در زمینه سواد رسانهای ارتقاء داده سپس اقدام به آگاهی بخشی نمایند.
5- ادبیات هماهنگ و دقیقی در حوزه سواد رسانه ای در کشور وجود ندارد لذا باید ترجمهها، گردآوریها، تألیفات و تحلیل ها در این زمینه بیشتر شود.
6- در حوزه اخلاق کاربردی باید اخلاق هنجاری در زمینه سواد رسانهای برای جامعه تدوین و عرضه شود.
7- باید رژیم مصرف رسانهای صحیح و استاندارد برای مردم تعریف و تدوین شود و مردم را نسبت به آن آگاه نمود.
8- برای مقابله با پیامرسانهای خارجی باید پیامرسانهای داخلی را تقویت کرده و زیرساختهای آن را برای فعالان داخلی مهیا ساخت و مسئولان پیگیر این قضیه باشند.
9- در حوزه رسانه فقط با نگاه سلبی نمی توان پیش رفت و اگر گزینه هایی حذف شدند باید گزینه های مناسب دیگری برای انتخاب وجود داشته باشند.
10- مسئولان باید کاری کنند که مردم به رسانههای داخلی اعتماد کنند و مردم تصور نکنند که مسئولین آنها را مانع میبینند.
11- برای اعتماد سازی بین مردم و رسانه باید اداره رسانهها به دست مردم و به صورت مردم نهاد باشد.
12- مردم باید طوری آموزش سواد رسانهای ببینند که قدرت تجزیه و تحلیل را پیدا کرده تا فریب ترفندهای رسانه ای معاند و دشمن را نخورند.
13- باید برای شبکه هایی که در آینده نه چندان دور ایجاد میشوند و با شبکه های اجتماعی فعلی متفاوتاند؛ برنامهریزی نمود و اقدام جدی صورت داد.
لزوم تقویت پیام رسان های داخلی برای مقابله با نمونه های خارجی
سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع وضعیت سواد رسانه ای
سواد رسانهای مهارتی است که اهميت آن در دنياي امروز كمتر از سواد خواندن و نوشتن نيست؛ زیرا به جهت فراگیری اطلاعات گسترده و در دسترس قرار گرفتن آسان حجم بالای اطلاعاتی، قرار گرفتن در دام معاندان با ترویج اخبار کذب یا اطلاعات مهندسیشده، ممکن الوقع است. این امر نشان از لزوم ترویج مهارت سواد رسانهای برای آحاد جامعه دارد. با نگاهی دقیق و عمیق به وضعیت موجود کشور در حوزه سواد رسانهای و همچنین با توجه به هجمه گسترده و تلاش شبانهروزی شبکههای رسانهای بیگانه و بعضاً معاند، روشن است که چندان مطلوب نبوده لذا اهمیت برنامهریزی و اجرای هماهنگ و دقیق برنامهها از سوی تمام آحاد مردم و مسئولان ضروری است. نهادهای حاکمیتی باید با تکیهبر دانش نخبگان و اندیشمندان خود در این مسیر حرکت کرده و اعتماد مردم را برای همراهی و کمک جلب نمایند و این طریق زمانی میسر میگردد که برنامه آنها براساس یک نقشه راه مشخص و راهبرد اصولی طراحیشده باشد. این نقشهراه و راهبرد اصولی زمانی مؤثر و کاربردی میشود که مسئله آسیبشناسی سواد رسانهای و عدم اقبال جامعه به آن و یافتن گره اصلی آن بهصورت روش نخبگانی شناسایی شود. بررسیها نشان داد میدهد که پرسش اصلی این تحقیق چنین است: «چگونه میتوان ضعف عملکرد نهادهای آموزشی در حوزه سواد رسانهای را برطرف کرد؟»
از همینرو موسسه مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با جناب آقای شعبانی استاد دانشگاه و مدیر ارزیابی برنامه های سیما انجام داده است تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.