به نظر شما شاخصهای یک هیئت عزاداری مطلوب چیست؟
آسیبشناسی هیئات عزاداری که در یک دهه اخیر خیلی به آن پرداخته شده است، خودش آسیب است یعنی ادبیات آسیبشناسی عملاً خودش تبدیل به یک آسیب شده است. خصوصاً وقتی زمان مناسبتهای مذهبی فرا میرسد، میبینید که رسانهها هم به بحثهای آسیبشناسی هیئات عزاداری میپردازند و آن را پررنگ میکنند. حتی اگر این آسیبشناسی در جهت تخریب فضای عمومی کار نکند، واقعاً به سختی میتوان برای آن فواید اصلاحگرانه مثال زد. اتفاقاً برعکس است و خود آن موجب آسیب شده است.
از منظر مطالعات اجتماعی، هیئت به عنوان یک سازمان اجتماعی با کارکرد مذهبی در نظر گرفته میشود و لذا همه شاخصههایی که برای مطلوبیت هر سازمان اجتماعی مردمی دیگر هست، از هیئت مطلوب هم انتظار میرود.
هیئت یک سازمان مردمنهاد با کارکرد مذهبی است که البته بخشی از کارکردهای هیئت است. وقتی به هر کدام از کارکردهای هیئت به درستی عمل شود، میتوان گفت که فعالیت این سازمان یک فعالیت مثبت و مطلوب است.
هیئت و اعضای آن باید به ارزشها و هنجارهای جامعه مادر وفادار باشند. اگر هیئت به یک نهاد ضداجتماعی تبدیل شود و فعالیت آن خلاف جهت منافع جامعه پیرامون خود باشد، نامطلوب میشود. همچنین اگر هیئت محلی برای تولید نیروهای ضد اجتماعی و ترویج رادیکالیسم شود، نامطلوب است.
دوم اینکه مجموعه کارکردهای دینی هم که هیئت دارد باید در چارچوب هنجار عرفی و پذیرفته شده اجتماع باشد. این موضوع در مورد هیئتها یک ارزش هست و طی این سالها با مداخلههایی که از جانب نهاد دولت و به صورت عام از جانب حاکمیت شده است، این مسئله کمی تحت الشعاع قرار گرفته است.
برای قالب هیئت، عمر کوتاهی در حدود یک قرن در نظر گرفته میشود. هیئات شکلی از سازماندهی فعالیتهای مردمی و غیردولتی بودند که خودبسنده و مستقل بودند یعنی تأمین اجتماعی، تأمین اقتصادی و یارگیری آن همواره کاملاً مستقل بوده است و میدان بازی آن، میدان بازی دولت نیست بلکه عرصه جامعه است. به عبارت دیگر در جامعه مدنی فعالیت میکند و بین بخشی از اعضای جامعه به عنوان اعضا و کسانی که تحت پوشش هستند، شبکهای از ارتباطات را تشکیل میدهد.
هیئت از این طریق که بخشی از اجتماع را تحت پوشش خود قرار میدهد، به انسجام اجتماعی کمک میکند و با مشارکت همین اعضا، به حیات خود ادامه میدهد. وقتی که هیئت تبدیل به سازمانی شود که در ارتباط مستقیم با دولت هست و یا منابع مالی آن به دولت وابسته است، در همان تعریف اول به چالش کشیده میشود.
هیئت وابسته به نهاد دولت یا حاکمیت که منابع آن غیرمردمی باشد، کارکردهای آن هم در جهت منافع سیاسی میشود. انتظاراتی که از چنین هیئتی میرود، انتظاراتی است که آن را از چارچوب یک نهاد اجتماعی و مردمی خارج میکند.
شدت و ضعف این شاخصهها در هیئات امروزی چگونه است؟
واقعیت این است که نمیتوان حکم کلی در مورد هیئات امروزی داد. در حال حاضر یک تنوع از گونهها و سنخهای مختلف هیئات وجود دارد که کاملاً امر مثبتی هست و فواید خودش را دارد. در این دستهبندی متنوع برخی هیئات هستند که کماکان به همان اسلوب کلاسیک پایبند هستند و در همان تعریف میگنجند. یعنی شکل و شمایل، هویت و کارکرد مذهبی خود را به عنوان یک سازمان مردمنهاد و یک سازمان اجتماعی حفظ کردهاند.
بخش دیگری از هیئات هستند که مشخصاً هیئات با غلبه کارکرد سیاسی و مذهبی هستند و وابستگیهایی به نهاد قدرت پیدا کردهاند. مشخص نمودن آمار این دو نوع هیئت در کشور خیلی سخت است ولی قطعاً وزن آنها و حوزه نفوذ و میزان حضوری که در رسانهها دارند، یکسان نیست.
به نظر میرسد در فضای رسمی و عمومی جامعه آن بخشی از هیئات که همراه یا بعضاً حتی وابسته به نهادهای سیاسی هستند، بیشتر ظهور و بروز دارند. اما وقتی در خود بدنه اجتماعی دینداران بررسی کنید، میبینید که هیئتهای سنتی فعالیت میکنند و مخاطبین قابل توجهی دارند.
کارکردهای هیئات مذهبی در جامعه را بیان نمایید، چه کسانی در این مسئله دخیل هستند؟
بستگی دارد که در مورد کدام گونه از هیئات صحبت میکنید؟ هیئات سنتی بیشتر از اینکه امر مناسک مذهبی را به عنوان یک امر دینی محسوب کنند، یک امر اجتماعی محسوب میکنند و وقتی اجتماعی شد، تابع شرایط اجتماعی میشود. بدنه اصلی که در اینجا نقشآفرین هستند، طبیعتاً دینداران هستند که البته وزن آنها مشخصاً متفاوت است.
در یک هیئت سیاسی طبیعتاً ممکن است نیروهای بیرون از هیئت هم در این سهمبندی دخیل باشند و در یک هیئت سنتی، سهم آنها ممکن است خیلی کمتر و یا ناچیز باشد که بستگی به مدل هیئت دارد. در حوزه داخل هیئت، یک بخش، اعضا هستند و بخشی هم بانیان و کارگزاران هستند که حوزه نفوذ بیشتری دارند. کارگزاران اعم از مجریان برنامههای مذهبی مثل خود وعاظ، روحانیون مرتبط با هیئت، مداح و روضهخوان را شامل میشوند.
بسترها و زمینههای بروز مداح محوری چیست؟ و چگونه می توان با آن مقابله کرد؟
حکم کلی در مورد هیئات معنا ندارد چون پدیده، پدیده یکدستی نیست. هر کدام از هیئات مثل هر سازمان اجتماعی دیگری، ممکن است آسیبهایی داشته باشند اما نکته این است که خطکش واحدی برای سنجش آنها وجود ندارد. مثلاً هیئات جدید که میتوان نام آنها را هیئات عامهپسند شهری و هیئات جوانان گذاشت، ماهیتاً با هیئتهای سنتی و هیئات سیاسی متفاوت هستند.
هر کدام از این هیئات از حیث کارویژه، سازماندهی، هنجارها و شبکه ارتباطاتی با یکدیگر متفاوت هستند و نمیتوان آنها را با هم سنجید و برای همه یک دستهبندی واحد تعریف کرد و همه را در آن ریخت.
مثلاً در مورد هیئات عامهپسند شهری نظر شما چیست؟
اساساً اگر پدیده هیئات جدید که هیئات نوین شهری هستند را در بستر و خاستگاه خود فهم کنید، اصلاً این سؤال پیش نمیآید! چون خاستگاه و میدان بازی اینها فرهنگ عامهپسند است و یک پدیده مدرن است. طبیعتاً الگوهای هنجاری اینها با دینداری قبلی که در هیئات سنتی بازتولید میشود یا حتی با آن دینداری که در هیئات سیاسی و منتسب به حاکمیت و یا هوادار حاکمیت تبلیغ و ترویج میشود، متفاوت است.
در این دینداری، تعریف گروههای مرجع متفاوت است و با پدیدهای متعلق به فرهنگ popular مواجه هستید. در این فرهنگ اساساً گروههای مرجع در قالب سلبریتی هستند. حال این سلبریتی میتواند در حوزه سینما مثل بازیگران سینما، در حوزه ورزش مثل بازیکنان فوتبال، در حوزه موسیقی مثل ستارههای موسیقی و یا در حوزه عزاداری مثل ستارههای مداحی باشد. اگر یک واعظی و منبری قصد ورود به گروههای مرجع این هیئات را داشته باشد، باید با همین ادبیات و متناسب با انتظاری که جامعه مخاطب از آنها دارد، فعالیت کند که تبدیل به سلبریتی سخنران شود.
اینکه نام مداح در این هیئات پررنگتر است، یک پدیده طبیعی است. البته طبیعی در اینجا به معنای مشروع نیست و از لحاظ جامعهشناختی یک پدیده طبیعی است و اتفاقاً در چارچوب خودش، خوب است. لزومی ندارد که این پدیده منفی دانسته شود. در عین حال برخی از منبریها هم اتفاقاً مورد پسند آنها هستند. منطقی که یک مداح در گروهها برجسته میشود و محوریت پیدا میکند، با آن منطقی که روحانی را برجسته میکند، یک منطق است. مهم این است که چه کسی متناسب با ذائقه، خواست و نیازی که جامعه مخاطب دارد، رفتار میکند و تابع سبک فرهنگ عامهپسند است؟
این فرد اگر روحانی یا منبری باشد، به عنوان سخنران تبدیل به سلبریتی میشود و اگر مداح باشد، او ستاره میشود. در واقع یک پدیده مدرن است که مختصات خودش را دارد. موضوع این است که این مختصات باید فهم شود. اگر این مختصات فهم شود، لزوماً مسائلی که به عنوان آسیب مطرح میشوند، آسیب تلقی نخواهند شد بلکه اتفاق نو و بدیعی محسوب میشوند که باید آن را به رسمیت شناخت. جدید بودن دلیلی بر آسیب بودن نیست.
سؤال دیگر این است که از کجا معلوم است که الگوی قبلی الگوی اصیلی است که الگوی جدید را با آن میسنجند؟ جامعه و شرایط زندگی عوض شده و سبک زندگی و فرهنگ متحول شده و زبان تغییر کرده است. نباید انتظار داشت که دینداری ثابت باشد! اساساً این انتظار، انتظار غیرواقعبینانهای است که تغییرات جامعه در حوزه اقتصاد، آموزش، مناسبات اجتماعی، ارزشها، فرهنگ و زبان پذیرفته شود ولی وقتی نوبت به دینداری میرسد، پرسیده شود که چرا دینداری تغییر کرده است؟
این بروزات جدید و نوین در رفتار دینی از جمله در هیئات جدید، صرفاً تفاوت هستند و آنچه که با آن روبهرو هستیم، اَشکال آسیبی نیست بلکه اَشکال جدید هستند. نکته این است که اینها را هم باید در کنار قبلیها به عنوان یک الگوی جدید پذیرفت.
ویژگی دینداری جدید اساساً این است که مرجعیت رسمی را قبول ندارد. امروزه دینداری، آن دینداری نیست که از نظام هنجاری و ارزشهای سنتی که روحانیت و نهادهای رسمی دارند، تبعیت میکرد بلکه دینداری است که به یک معنا، دینداری خودبنیاد و خودکفا است.
خیلی از اوقات یک مداح، کاری که یک روحانی میکند را انجام میدهد یعنی نقشها با هم تداخل پیدا کردهاند و دیگر لزوماً برای نقش روحانی در منطق جدید، نباید یک روحانی قرار داد. البته اگر یک روحانی هم پیدا شد که از قضا آن انتظار و نقش را برآورده کند، میتواند در همان جا قرار گیرد ولی اینکه لزوماً برای این نقش باید به دنبال یک روحانی بود، دیگر در جامعه یک گزاره مسلم فرض نمیشود.
فرد میخواهد یک فهم دینی داشته باشد که مشکلش حل شود. اگر آن فهم دینی را مداح به او دهد، دیگر نیازی به روحانی ندارد.
یعنی نفس مداحمحوری را یک آسیب نمیدانید؟
با یک مقوله یکدست مواجه نیستیم و تنوع باید لحاظ شود. یک آسیبشناسی وجود ندارد بلکه آسیبشناسیهای مختلف وجود دارد. ممکن است یک رفتاری در مورد یک هیئت سنتی، آسیب باشد و در مورد هیئات جدید آسیب نباشد و بالعکس. لذا باید دید که آسیبشناسی در مورد کیست؟ اگر در هیئتهای سنتی با آن ترتیب، جایگاه و تعریفی که هیئت سنتی دارد مداح، محوریت پیدا کرد، این مسئله آسیب است. اما چیزی نیست که به عنوان یک آسیب برای همه هیئات تعمیم داده شود. در مورد هیئات جدید شهری و هیئات جوانان چه بسا مداحمحوری یک امتیاز باشد.
برای هیئات سنتی به نظر نمیرسد که آسیب مداحمحوری پدید آمده باشد و نوعاً این موضوع در مورد هیئات جدید مطرح میشود که در مورد آنها هم آسیب نیست و چه بسا میتواند امتیاز باشد.
فکر نمیکنید یکی از علل بروز مداحمحوری حذف بقیه پیشههای مربوط به عزاداری مانند نقالی، پرده خوانی، درویشها و ... باشد؟
آیین و مناسک جامعه، آیینه و بازتاب شرایط دینی جامعه است. خود شرایط دینی جامعه نیز آیینه شرایط جامعه پیرامون است یعنی با یک امر پسینی مواجه هستید. جامعه، شرایط سیاسی، شرایط اقتصادی و شرایط اجتماعی آن، چیزی به نام دینداری میسازد. این دینداری اقتضائاتی دارد و در پاسخ به اقتضائات، مناسک ساخته میشوند.
همه مناسک در یک مقطعی، در پاسخ به یک اقتضاء و در یک شرایط محیطی مشخص ساخته شدهاند! هیچیک از اینها از ابتدا نبودهاند و در یک مقطع تاریخی ساخته شدهاند و همه هم در ابتدا یک امر بدیع و جدید بودهاند. تا زمانی که آن مناسباتِ مقوم آن شرایط، وجود داشته باشند، انتظار میرود که مناسک مرتبط با آن ادامه حیات دهد. وقتی شرایط دگرگون میشود، نباید این انتظار باشد که این مناسک و پیشهها باقی باشند.
چرا این پیشهها خود را بازتولید نکردهاند؟
مثل زمانی است که از عصر درشکه وارد عصر اتومبیل شده باشید و انتظار داشته باشید که چرا درشکه خودش را بازتولید نکرده است! درشکه چه بازتولیدی میتوانست داشته باشد؟ جامعه دیگر جامعه درشکهای نیست یعنی دیگر درشکه به نیاز افراد پاسخ نمیدهد و طبیعی است که همه باید به سراغ اتومبیل روند. در جایی که وسعت کمتری دارد و هنوز تکنولوژی در آنجا رشد نکرده و درشکه هنوز کارآیی دارد، مشکلی نیست و درشکه کار خودش را میکند. اما اینکه انتظار داشته باشید که در یک شهر چند میلیونی، مردم با درشکه رفت و آمد کنند این انتظار، انتظار نابهجایی است.
در ساختار جدید، درویشها مثل خیلی از قشرهای دیگر حذف و حل شدهاند و مناسبات اساساً متحول شده است. مثلاً کولیها و معرکهگیرها از بین رفتهاند و به دلایل مختلف، زمینه اجتماعی خیلی از اینها دیگر وجود ندارد و یا به شهرهای کوچکتر و روستاها رانده شدهاند. مثل اتفاقی که در مورد تعزیه افتاده و تعزیه کماکان در خیلی از روستاها هست. اینکه انتظار داشته باشید در شهری مثل تهران هم تعزیه به آن معنایی که در دوره ناصرالدین شاه بود، وجود داشته باشد، انتظاری عبث است. مگر این شهر همان شهر است که انتظار داشته باشید که تعزیه هم باشد؟ دینداری مردم متفاوت شده است و این دینداری دیگر دینداری نیست که دنبال دیدن تعزیه باشد.
تعزیه در تهران به تئاتر شهر رفته است و یک امر موزهای شده است ولی ممکن است در روستاهای زنجان، سمنان، اصفهان یا شهرهای کوچکتر هنوز ادامه داشته باشد. ولی وقتی شرایط در آنجا هم عوض شود، انتظار میرود که تعزیه در آنجا هم از بین رود.
نقش روحانیت هم میتواند اینطور شود؟
آن هم دقیقاً مثل همین است. هیئات جدید که یکدفعه به وجود نیامدهاند. دینداری تحول پیدا کرده است و این هیئات، بازتاب آن دینداری هستند. اگر روحانیت خودش را با مناسبات جدید وفق دهد، از بین نمیرود. البته ممکن است که شکل جدیدی پیدا کند همچنان که این اتفاق در حال رخ دادن است. بالأخره در نسل بعدی، دیگر این حوزه علمیه وجود نخواهد داشت. البته نمیتوان گفت که حوزه از بین میرود بلکه متفاوت میشود.
کارویژه، تعریف، شکل و شمایل و نقشهای حوزه علمیه در آینده متفاوت میشود. البته به خاطر اینکه حوزه صرفاً یک نهاد فرمی نیست و یک نهاد با خاستگاه اجتماعی و متکی بر نیروی انسانی است، امکان و زمینه برای نوسازی آن فراهم است. لذا در زمان خودش و به وقت خودش این نوسازی باید انجام شود.
چگونه میتوان کارکردهای هیئتها را در جامعه تقویت نمود، نقش نهادهای حاکمیت در این زمینه چیست؟
تلاش برای بروکراتیک کردن نهاد و سازمان هیئت، یک نقد اساسی به حاکمیت است. این سازمان یک سازمان مردمی با فعالیت مشخص مذهبی بوده است و همین مردمی و مستقل بودن آن از بدنه دولت، در خیلی از جاها و از جمله در خود پیروزی انقلاب اثرگذار بود و زمینهساز بسیج مردمی شد.
مردمی بودن باعث تنوع آن بود. یعنی حتی ممکن بود هیئات در یک منطقه واحد، با یکدیگر متفاوت باشند؛ این تفاوت یا تفاوتهای هویتی آنها بود مثل هیئت اصناف، هیئت مهاجران، هیئتهای محلی و یا تفاوتهای سنی و یا حتی گرایشی بود. قالب سازمان هیئت، کاملاً پتانسیل لازم را برای پوشش دادن تکثر جامعه دینی ایران داشت و دارد.
وقتی تلاش میشود که یک بروکراسی به وجود آید و هیئات به نام مهندسی فرهنگی، سازماندهی یا نامهای مختلف که همه ناظر به ارادهگرایی نهاد دولت است، تحت کنترل حاکمیت قرار گیرند، لازمه آن سطحی از تلاش برای یکسانسازی و تشکیل یک بروکراسی دولتی است. حتی اگر این کنترل کردن، خواسته حاکمیت هم نباشد.
این اتفاق گرچه در مورد همه هیئات صادق نیست چون برخی از هیئات مقاومت کردند و به این جریان نپیوستند ولی در مورد بخش دیگر، اتفاقی که افتاده این است که تحت الشعاع این روند بروکراتیزاسیون قرار گرفتهاند و اداری و سازمانی شدند و از حیث پشتیبانی و معرفتی هم به تبع آن، وابسته شدند. این یک اشتباه بزرگ و راهبردی بود.
حتی با آن نگاه که از هیئات و ظرفیت بسیجکنندگی این سازمان برای حفظ نظام و اهداف مذهبی نظام استفاده شود، این استراتژی غلطی بود. به خاطر اینکه پتانسیل و ذخیره معنوی هیئت را کاهش داده است. البته نمیتوان گفت که واقعاً به طور کلی از بین برده است. ولی وقتی به هیئت خودکفا گفته شود که اجازه دهید که وزارت بازرگانی به شما روغن و برنج، شهرداری هم بنر و سپاه، مکان دهد، اولاً دیگر نمیتوانید از آن انتظار کارآمدی یک نهاد مستقل، چابک و پویا را داشته باشید؛ ثانیاً اتفاق خطرناکتری که رخ میدهد، این است که وقتی که هیئات وابسته شدند، طبیعتاً تابع یک روند یکسانسازی میشوند و دیگر نمیتوانند آن تکثر را پوشش دهد. یعنی همه هیئات مشابه هم و وابسته، تحت پوشش و مرتبط به یکدیگر میشوند و همه دارای یک الگوی واحد مشخص میشوند و فقط تکثیر شدهاند! نتیجه این میشود که چند سخنران خاص به همه جا برای سخنرانی میروند و یا حرفهای آنها در همه جا تکرار میشود. همچنین یک یا چند مداح به عنوان معیار مداح انقلابی تکثیر میشوند.
در صورتی که یکی از امتیازات و ویژگیهای سازمان هیئت مذهبی همین بود که میتوانست تکثر و تنوع را که ذاتی جامعه دینداری است، پوشش دهد. البته هنوز هم پوشش میدهد گرچه کمی کمرنگ شده است و توان هیئت کاسته شده است.
یکی از دلایل این کمرنگی این است که مناسبات و توازن سرمایه را بر هم زدهاند. در واقع در جمع هیئات عملاً با یک بازار مواجه هستید. وقتی با سرمایه دولتی و با اتکای سازمانهای حاکمیتی یک هیئت میسازند و رانت رسانه و مالی را در اختیار آن قرار میدهند و از آن حمایت میکنند، طبیعتاً مخاطب آن به چند ده هزار نفر تبدیل میشود و دیگر بقیه هیئات نمیتوانند با آن رقابت کنند.
آن چیزی که در گذشته به هیئات کمک میکرد تا فضای رقابتی حفظ شود، شرایط کمابیش مشابه آنها بود ولی این شرایط بعد از انقلاب دستکاری شد یعنی با مداخله نهادهای حاکمیتی از جمله سازمان تبلیغات اسلامی، دیگر این شرایط یکسان نیست.
راهکار شما چیست؟ کمک به هیئات باید فقط از طریق مردم باشد؟
حکومت دینی میتوانست حالت پشتیبان داشته باشد ولی الآن پشتیبان نیست بلکه فراتر از پشتیبان است. قواعد اجتماعی و تقویت جامعه مدنی میتوانست سرلوحه کار سیاستگذاری باشد. حکومت باید به هیئات میگفت که شما فعالیت کنید و اگر کسری داشتند، به آنها کمک میکرد. اتفاقی که افتاد این بود که حکومت به هیئات گفت که شما بروید و من از این به بعد هستم!
بروکراسی مذهبی حاضر، بروکراسی جایگزین است و نه بروکراسی مکمل. حکومت میتوانست از فعالیت همین نهادهای مردمی حمایت کند. قبل از انقلاب موانعی برای آنها وجود داشت و حاکمیت جدید میتوانست فقط موانع را برطرف کند و اگر تزاحم ساختاری وجود داشت، تزاحم را مرتفع کند. اتفاقی که افتاد، ساختن بروکراسی جایگزین بود. یعنی شما سازمان جدیدی ساختید و جایگزین کردید، وقتی سازمان را جایگزین کردید دیگر از این سازمان نمیتوانید انتظارات سازمان قبلی را داشته باشید و این دیگر سازمانی تابع سازمان دولت است.
به عبارت دیگر جامعه مدنی دینداران روز به روز تضعیف شد که دولت دینی، فربهتر و بزرگتر شود. نقد اصلی و پایه این است که باید جامعه را تقویت میکردید و اگر این جامعه تقویت میشد، اتفاقاً میتوانست پشتوانه خوبی هم برای دولت دینی باشد! معنای قدرت نرم و پشتوانه مردمی میتوانست این باشد اما حاکمیت این جامعه دینداران را روز به روز کوچکتر کرد و قدرت این جامعه و سازمانهای مردمی را هم به دولت منتقل کرد.
اینطور است که امروزه یک بروکراسی فربه و یک جامعه دینی نحیف به وجود آمده است. در گذشته اگر مسئله جامعه دینداران بقا و استمرار بود، خودشان بدون اتکا و چشمداشت به نهاد دولت، چارهاندیشی میکردند. یعنی جامعه دینداران به عنوان دینداران فعال احساس خطر میکردند که مثلاً بچههای آنها در مدارس عمومی از حیث تربیت دینی در خطر قرار گیرند لذا مدارس مذهبی را راهاندازی میکردند. همینها بودند که در کنار بانک، قرضالحسنه، خیریه و سنت وقف را راهاندازی کردند. اینها چیزهایی است که هر کدام در طی چند قرن در یک بستر اجتماعی، شرایط ادامه حیات و بقای جامعه دیندارن را فراهم کرده است.
نگاه این جامعه همواره به خودش بوده و روز به روز خودش را در یک روند رو به رشد و در عین تعامل یا بازی با حکومتها و دولتهای سیاسی، تقویت و حفظ کرده است. اتفاق بدی که افتاد، این است که عملاً این میوه رسیده و این قدرتهای انباشت شده که به سطحی از تکامل رسیده بودند، بعد از پیروزی انقلاب به نهاد دولت تقدیم شد.
در واقع بعد از انقلاب به جای اینکه اینها را دوباره به جامعه دینداران بازگردانند و شرایط ادامه حیات خودجوش آنها را فراهم و یا تسهیل کنند، آنها را دولتی کرده و برای آنها بروکراسی ساختند و تبدیل به یک نهاد مستقر کردند. دولت هم تفاوتی ندارد که دولت اسلامی یا غیراسلامی باشد چون میل هر دولتی به یکسانسازی و ارادهگرایی و ندیدن تکثر است. به خاطر اینکه میخواهد قدرت خود را بسط دهد و به سمت اقتدار پیش رود. این اقتدار، مستلزم این هست که تکثرها را نبیند و منکر تنوع شود و استانداردسازی و معیارسازی کند.
همین مسئله آسیبشناسی، مسئلهای است که از دولت درآمده و از مردم و بدنه جامعه در نیامده است. دولت و نهادهای حاکمیتی هستند که متأسفانه چند سال است که به آن دامن میزنند. صداوسیما، سازمان تبلیغات، شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... به این موضوع دامن میزنند! چون هیئات جدیدی ظهور کردهاند و یکسری مداحان جدید آمدهاند که با آن خطکش دولتی یا حاکمیتی همخوانی ندارند، میگویند که رفتار آنها آسیب است. اصلاً در ادبیات فرهنگ، واژه آسیبشناسی وجود ندارد و آسیبشناسی برای ادبیات پزشکی است و این معنا از ادبیات پزشکی گرفته شده است.
مهندسی فرهنگی هم به همین معناست. یعنی میخواهند دقیقاً با همان نگاه مهندسی مقوله فرهنگ که اساساً مهندسیبردار نیست، فرهنگ را استاندارد و تحت کنترل خود درآورند و اگر از جایی از خطکش بیرون زد یا کوتاهتر شد، آن را اندازه کنند. در صورتی که به جای اینکه فرهنگ را مهندسی کنند و اینقدر آن را با مداخله کردن و تصدیگری دستکاری کنند، اساساً باید خود مقوله فرهنگ را به رسمیت شناخته و منطق آن را فهم کنند و با همان منطق رفتار کنند.
فرهنگ، میدانی است که منطق خودش را دارد. اجتماع و جامعه هم منطقهای درونی خود را دارند و اینطور نیست که لزوماً دولت به پشتوانه رانت نفت و استقلال اقتصادی از جامعه، الگوی فرهنگی مطلوب خود را در جامعه تسری دهد.
حاکمیت فکر میکند که میتوان با اتکا به قدرت، پول و منابع درآمدی در حوزه فرهنگ، هر کاری کرد. در صورتی که اینطور نیست و فرهنگ در جامعه در حال رقم خوردن است و شما باید منطق آن را فهم کنید و وقتی فهم نکنید، باعث ایجاد یک نیروی مخرب و ضد جامعه خواهید بود.
بنابراین خود آسیبشناسی، آسیب است یعنی باید در مورد آسیبشناسیِ آسیبشناسی صحبت کنید. فرهنگ کار خودش را میکند. با آسیبشناسی کردن، این ادبیات پررنگتر و برجستهتر میشود و اتفاقاً آن نقاط قوت و اثرگذاریها و امتیازاتی که وجود دارد، به تهدید و به نقاطی که باید در مقابل آنها هجمه صورت گیرد، تبدیل میشود. این هجمه، طرف مقابل را هم در موقعیت دفاعی قرار میدهد و کش و قوس ادامه خواهد داشت.
به نظر شما ادامه روند فعلی در موضوع هیئات و مداحان به کجا منتهی میشود و چه آیندهای را برای این مسئله تصور میکنید؟
یکی از همان قواعد اجتماعی، خودتنظیمی است. جامعه معطل دولت و نهاد دولت نمیماند که آن را تنظیم کند و اساساً چنین چشم داشتی هم از دولت ندارد و خودش این کار را میکند. از منظر جامعهشناسی دین، دینداری چیزی نیست که تابع نهادهای دینی باشد! این دینداران هستند که دینداری را میسازند. اگر نهادهای دینی در جایگاه خود به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر این فرآیند به درستی نقشآفرینی کنند، میتوانند در فرآیند تکوین و تطور دینداری مؤثرتر باشند. ولی اگر از روند تحولات و تغییرات اجتماعی عقب باشند، نقش آنها روز به روز کمرنگتر میشود.
اینکه فکر کنید با این تغییرات، هیئات عزاداری و دینداری از بین میرود، خیلی غیر واقعبینانه است و نشأت گرفته از همان نشناختن جامعه است. این تحولات حتماً در ظهور فرمهای تازه است و این فرم تازه ممکن است آنقدر بدیع باشد که وقتی به افراد نشان دهند، فکر کنند که این فرم، دینی نیست.
مثلاً در مورد هیئتهای جدید، اینها پدیدههای طبیعی هستند. البته این به معنای اینکه مطلوب یا مشروع هستند، نیست. در اینجا بحث ما مشروعیتسنجی نیست. طبیعی بودن آنها هم به این معناست که اگر عیبی دارند، دینداری که اینها را ساخته است، معیوب است. خود آن دینداری هم بازتاب شرایط اجتماعی است یعنی اقتصاد جامعه بیمار است یا مناسبات سیاسی و اجتماعی بههم ریخته است و محصول آن شرایط، یک جنس دینداری است که آن دینداری هم این هیئات را درست میکند.
اگر میخواهید با این هیئات مبارزه کنید و آنها را اصلاح کنید، باید با ریشه مبارزه کنید چون آن روند است که به اینجا انجامیده است تا پدیده نوظهور هیئات جدید آفریده شود.
باید طرفدار جامعه و اتفاقاتی بود که در جامعه میافتد! جامعه خودش، خودش را تنظیم میکند و اگر دولت نقش مؤثر و درستی داشته باشد و جای خود را به درستی انتخاب کرده باشد، میتواند در روند تنظیم جامعه نقشآفرینی مثبت داشته باشد وگرنه میتواند مخرب باشد.
البته نشانههایی از تأمل و بازاندیشی در این روند بعد از چهار دهه دیده شده است و اینکه چقدر اینها منجر به تغییر رفتار میشوند و چقدر صورت عینی و عملی پیدا میکنند، باید منتظر بود و دید.
واقعاً فرهنگ مناسکی که امروز وجود دارد با 10 سال پیش متفاوت است. امروز آیینهایی مثل پیادهروی اربعین خیلی جدی و پرطرفدار شدهاند که 10 سال پیش اصلاً نامی از آنها حداقل در میان تشیع ایرانی نبود.
همانطور که برخی از رسمها هم در حال احیا هستند. یعنی این تغییرات در فرم صورت میگیرد و دورنمای آینده هم تشدید همین تغییرات است. یعنی نباید انتظار ثبات و یکدست شدن داشته باشید. منتها روند تغییرات را شرایط جامعه، شرایط اقتصادی، سیاسی، سیاستهای دولت و مجموعه پارامترهای تأثیرگذار دیگر، تعیین میکنند.
خلاصه راهکارها:
1-آسیبشناسی هیئات عزاداری که در سالهای اخیر رواج یافته است، خودش تبدیل به یک آسیب شده است. این کار خاستگاهی حاکمیتی دارد و مسئله واقعی جامعه نیست. نیاز به آسیبشناسی ِ آسیبشناسی هیئات عزاداری به شدت احساس میشود.
2-کارکردهای دینی هیئت باید در چارچوب هنجارهای عرفی و پذیرفته شده اجتماع باشد. کارکردهای دینی هیئات متأثر از جهت گیریهای حاکمیتی، آن ها را از هویت اصلی خود خارج می کند.
3-تأمین اقتصادی و تأمین اجتماعی هیئات مانند گذشته تاریخی هیئات، باید کاملاً مستقل و خودبسنده باشد و نباید هیچگونه وابستگی به نهادهای حاکمیتی یا دولتی داشته باشند.
4-هیئات وابسته یا متأثر از نهادهای دولتی و حاکمیتی در رسانهها ظهور و بروز بیشتری دارند و از رانت قدرت و رسانه برخوردار هستند ولی هیئات سنتی که به مردم وابسته هستند، علیرغم اینکه در رسانهها حضور ندارند، قدرت و اقبال مردمی خود را حفظ کردهاند. این رانت باید از بین برده شود و به هیئات دسته دوم هم فرصت بروز و ظهور داده شود.
5-مداحمحوری در هیئات سنتی یک آسیب محسوب میشود ولی در آنها چندان شایع نیست. در هیئات عامهپسند و مدرن هم لزوماً امر مذمومی نیست. چرا که اساساً در این هیئات، دینداری جدیدی رخ داده است که گروههای مرجع در آنها، سلبریتیها هستند. مداحان هم سلبریتیهای عرصه عزاداری و مراسمهای دینی هستند. باید مختصات این نوع جدید از دینداری را درک کرد، تا صورت مسئله مداحمحوری در مورد آنان به کلی از بین رود.
6-روحانیون برای اینکه تبدیل به سلبریتی و عضو گروههای مرجع هیئات عامهپسند و مدرن شوند، باید خود را با فرهنگ عامهپسند(popular) وفق دهند و به روشهای جدید مجهز شوند.
7- باید دینداری جدید در هیئات عزاداری مدرن، توسط نهادهای دینی و حوزه علمیه به رسمیت شناخته شود. اینکه تغییرات در اقتصاد، فرهنگ، آموزش، بهداشت و ... پذیرفته شود ولی تغییر در دینداری موضوعی عجیب و غیرممکن محسوب شود، اشتباه است. ویژگی دینداری جدید اساساً این است که مرجعیت رسمی را قبول ندارد و خودبنیاد و خودکفا است و بیشتر به دنبال اندیشه و معرفت است و اشخاص و صنوف را کنار گذاشته است.
8-رفتارهای جدید در هیئات مدرن را نباید به عنوان اَشکال آسیبی دید بلکه باید به عنوان تفاوت به آنها نگریست.
9-روند بروکراتیزاسیون هیئات و وابستگی به نهادهای حاکمیتی باعث شده است که هیئات به سمت یک نوع یکسانسازی پیش روند. نتیجه این روند، آن شده است که وعاظ و مداحان مشابه و همفکری در هیئات حضور مییابند. این موضوع به مرور باعث میشود که هیئات نقش تاریخی خود را که میتوانستند تکثر دینی در جامعه را پوشش دهند، از دست دهند. با این روند اصل نهاد دین در معرض خطر قرار میگیرد. این سیاست باید در کشور متوقف شود.
10-بعد از پیروزی انقلاب با تقدیم پتانسیل هیئات و مساجد مردمی به حاکمیت، روز به روز جامعه دینداران نحیفتر و دولت دینی فربهتر شده است. باید پتانسیل هیئات را به جامعه دینداران بازگرداند.
11-حاکمیت باید عدم رقابتپذیری در بازار هیئات را که با تزریق امکانات به برخی از هیئات ایجاد کرده است، از بین ببرد.
12-میدان فرهنگ، جامعه است و فرهنگ هر روز در جامعه در بین مردم در حال رخ دادن است و کار خودش را میکند و به حاکمیت کاری ندارد. حاکمیت باید به جای مهندسی فرهنگ، خود مقوله فرهنگ را به رسمیت شناخته و منطق آن را فهم کنند و با همان منطق رفتار کنند. حاکمیت فقط باید مطابق با منطقی که فرهنگ دارد، جایگاه خود را پیدا کند. موضوع هیئات عزاداری هم یک موضوع فرهنگی است و در همین چارچوب باید با آن رفتار شود.
وابستگی هیئات به نهادهای حاکمیتی نقش تاریخی آن ها را در جامعه کم رنگ می کند
محسن حسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر مطالعات اجتماعی دین