مدعیان دروغین بهویژه در حوزه مهدویت چه شاخصههایی دارند و این مسئله تا چه میزان در جامعه ما جدی است؟
مهمترین شاخصهای که جریانهای مدعی دارند، دعوت کردن مرید به سمت خود است یعنی هوای نفس دارند و دوست دارند که بزرگ دیده شوند. گاهی هم میخواهند از نظر جنسی از مریدان سوءاستفاده کند. همه اینها به شاخصه خودمحوری و دعوت به خود برمیگردد. این یک ویژگی مطلق بین تمام جریانهای مدعی است.
شاخصه دوم مخالفت با وضع موجود است. امروز در نظام اسلامی ایران علیرغم مشکلاتی که وجود دارد، راه مبارزه این نیست که مخالفان، قیام و شورش کنند و یک دستهای را علیه نظام شکل دهند. شاخصه اصلی جریانهای مدعی در مجموع مخالفت با نظام و وضعیت موجود هست و به همین خاطر برای برخی جذابیت دارد.
یکی دیگر از شاخصههای جریانهای مدعی استفاده از جعل، تقطیع و تحریف در روایات است. شیوه و شگرد اینها در مورد قرآن این است که تأویلگرا هستند و استفاده از علوم غریبه هم ویژگی خاص آنهاست.
بسترها و زمینههای گرایش مردم به ادعاهای دروغین چیست؟ و چرا مردم به این جریانها گرایش دارند؟
در حوزه علل سیاسی باید گفت برخی مواقع مشکلات و تشتتهایی که از جانب یک حکومت اتفاق میافتد و درگیریهایی که وجود دارد، باعث میشود که بعضی از افراد نگاه بغضآلود به حاکمیت داشته باشند. این نگاه بغضآلود طبیعتاً باید در جایی خود را نشان دهد. فرد میبیند که اگر به صورت تنها اقدام کند، فایدهای ندارد و دستگیر یا محکوم میشود. اما در قالب یک گروه میتواند اعتراض خود را بیان کند که یکی از این گروهها جریانهای ادعایی مثل جریان احمد اسماعیل، سرخی، منصور هاشمی خراسانی و ... هستند.
در حوزه اقتصادی هم ممکن است برخی از افراد از جریانهای مدعی پولی دریافت کنند و به دنبال آنها روند یا اینکه پولی را مستقیماً دریافت نکنند اما به خاطر فشارهای موجود اقتصادی به دنبال یک محملی برای اعتراض هستند که این محمل را در مجموعههای انحرافی پیدا میکنند. این نقطه اشتراک باعث میشود که به مرور فرد به عقاید آنها جذب شود.
در حوزه فرهنگ مهمترین مورد جهل است. از جمله موارد ناشی از جهل، شخصیتزدگی در جامعه امروز ماست یعنی طلبه، محقق و استاد دانشگاه به جای اینکه روحیه آزاداندیشی و نقد داشته باشد، فقط از افراد خاصی تمجید و پیروی میکند. این آفت، امروز در حوزههای علمیه و مراکز تحقیقی وجود دارد که افراد به جای اینکه تولید علم کنند، حرفی را در کتاب خود ذکر میکنند و میگویند این را شیخ مفید و یا یک شخصیت بزرگ گفته است و دیگر هیچکس حق اعتراض به آن را ندارد! این شخصیتزدگی خیلی آسیبها را ایجاد کرده است.
مثلاً آیتالله بهجت فردی بسیار بزرگ و قابل احترام است ولی باید پذیرفت که ایشان فقیه و عارف است و اگر در مسائل مهدویت ورود کرد، نباید گفت که هر چه میگوید، درست است. این اشتباهی است که مردم و نخبگان دارند.
نکته دیگر موضوع عدم مراجعه به متخصص است. این موضوع هنوز در جامعه دینی و حتی در بین خود طلبهها جا نیفتاده است. بر فرض اگر فردی به خوبی در موضوعاتی سخنرانی میکند، نباید سؤالات دیگر در حوزههای دیگر را هم از وی پرسید. افراد هنوز این مهارت را یاد نگرفتهاند که در مورد سوابق و تخصص سخنران تحقیق کنند و یا از خود وی سؤال کنند! نباید هر کس با هر تخصصی در هر حوزهای که خواست، صحبت کند و مردم هم حرفهای وی را گوش دهند! متأسفانه خود سخنرانان هم این مسئله را رعایت نمیکنند و به صورت متخصص در هر زمینهای حرف میزنند! مردم هم این موضوع را یاد نگرفتهاند و وقتی به یک نفر اطمینان میکنند، دیگر برای هر کاری نزد او میروند! قرار نیست اگر روحانی محله فرد خوبی است، مردم برای مشاوره خانواده هم نزد او روند چون مشاوره خانواده یک فن، هنر و علم است. قرار نیست که چون او فرد خوبی است و میتواند کدخدامنشی کند، حتماً توانایی حل مشکل اختلال حواس کودک و یا دوقطبی بودن شخصیت او را هم داشته باشد. شاید این کارشناس مذهبی نتواند تشخیص دهد که بچه شما دچار اختلال شخصیت است و باید قرص مصرف کند. متأسفانه این اشتباه همچنان وجود دارد.
نکته سومی که وجود دارد، عدم مراجعه به فقها و فقاهت است. در حال حاضر حوزه علمیه دچار این بحران است که الهیات در حال خروج از حوزه است و دینداری مردم دیگر در اختیار آخوندها نیست. این یک آفت است. چرا کسی که در رشته تاریخ تخصص دارد، باید تفسیر قرآن درس دهد؟ چرا کسی که اصلاً پای او به حوزه هم باز نشده و فقط چند کتاب را خوانده است، در همه زمینههای عقیدتی سخنرانی میکند؟ نتیجه این میشود که همین آقایان حدیث جعلی میخوانند و بحثهای فرعی و اشتباه میکنند و روی این بستر آماده، یک جریان مدعی دروغین مینشیند.
بسترساز چهارم در حوزه فرهنگ، مراجعه به مصادر و منابع ضعیف است یعنی غالباً نوشتههای هیجانی برای مردم مطلوب میشود. کتاب «عصر ظهور» استاد کورانی علیرغم تمام احترام به آن، احساس میشود دچار ضعفهای تحلیلی است. CD «ظهور نزدیک است» هم تقریباً چیزی فراتر از کتاب «عصر ظهور» استاد کورانی نبود! متأسفانه حوزه علمیه نتوانست جلسات علمی و نقد خوبی با حضور استاد کورانی در مورد این کتاب برگزار کند. آن کتاب سالها پیش نوشته شد و در دست مردم قرار گرفت ولی حوزه علمیه هیچ تولید جدیدی ارائه نداد. در حالی که نباید اینطور باشد و باید آن مبانی و منابع معتبر و اصیل را در اختیار مردم گذاشت.
بستر دیگر پرداختن به مسائل غیراساسی به جای مسائل اساسی است. اینکه این همه نشانههای ظهور را برجسته کنند و سخنرانان مرتب تکرار کنند که مقام معظم رهبری سید خراسانی است، نتیجه این میشود که مدعی دروغین هم میتواند این کارها را انجام دهد.
باید بیشتر به این موضوع پرداخت که وظیفه مردم چیست و مسائل اساسی مهدویت چیست؟ نباید در سخنرانیها و گفتگوها به یک سری از مسائل بیخود پرداخت و مثلاً به جای اینکه سخنران در مورد ولایت امیرالمؤمنین(ع) و اهمیت تسلیم بودن در برابر مسائل اساسی دین سخن کند، از این موضوع صحبت کند که مقام امیرالمؤمنین(ع) از انبیاء اولوالعزم بالاتر یا پایینتر است! بردن افکار مردم به این سمت سودی ندارد!
در حوزه فرهنگ پایه مباحث، جهل است. حضرت ولیعصر(عج) هم میفرمایند: «قد آذانا جهلاء الشیعه و حمقاؤهم»یعنی حضرت مهدی(ع) را شیعیان جاهل و کسانی که دین آنها سست است، آزار میدهند! اینکه امام زمان(عج) شهید میشود یا نمیشود، کدام زن ایشان را به شهادت میرساند، فلانی سفیانی هست یا نیست، فلانی یمانی هست یا نیست، فلانی خراسانی هست یا نیست، در بحث معیار شناخت، هیچ دلیلی برای جستجو در مورد آنها وجود ندارد.
همه اینها در حالیست که امام صادق(ع) میفرمایند: « اگر در اختیار من بود، جوان شیعه را ولو با چوب میزدم تا تفقه در دین کند!» در برابر جهل، تفقه در دین، عقلانیت دینی، شناخت مباحث اساسی و اصیل، رجوع به متخصص و فقها باید تقویت شود.
یکی از دلایل دیگر جذب برخی از مردم به این جریانات، وجود هیجانات کاذب است. بیشتر قشر حزباللهی هستند که گرفتار مدعیان میشوند چون کسانی که اصلاً دین ندارند، سراغ مدعیان مهدویت نمیروند! متأسفانه برخی از خطبای معروف می گویند که تا سال 1400 ظهور اتفاق میافتد. یا مثلاً آقایی میگوید که مقام معظم رهبری سید خراسانی است مگر اینکه شما ثابت کنید که نیست! این حرف؛ خیلی عجیب است چون مدعی است که همیشه باید ثابت کند!
از کارهای عجیب دیگر این است که وقتی سال به 22 بهمن نزدیک میشود برخی ادعا می کنند که موضوع حکومت جمهوری اسلامی ایران در روایات آمده است. برخی هم میگویند که در روایت آمده است که مردی به نام روحالله خمینی از قم بر میخیزد! در حالی که فقط یک روایت هست که میگوید مردی از قم میآید و در روایتی دیگر از واژه روح الله در جایگاه صفت استفاده شده است! وقتی مردم را در این التهاب و این بستر هیجانی قرار میدهید که ظهور نزدیک است، خیلی راحت مدعیان دروغین میگویند چون ظهور نزدیک است، پس یک یمانی یا یک سید خراسانی هم باید باشد!
اگر در بازه زمانی خاصی که گفته میشود، ظهور اتفاق نیفتد و یا علائم و تطبیقهای ادعا شده توسط برخی منتسبین به نظام درست نباشد، سرخوردگی ایجاد میشود
بله! یک ناامیدی را به همراه خواهد داشت. وقتی این فضاسازی و ایجاد هیجان کاذب در جامعه اتفاق افتد، نتیجه این میشود که مردم به بیراهه روند. نمیتوان که بالای سر آنها مرتب مواظب آنها بود! وقتی این مفاهیم را به آنها القاء کنید، میخواهند مصداقی را پیدا کنند و گرفتار یک جریان منحرف و مدعی میشوند.
حاکمیت در مقابل مدعیان دروغین باید چه سیاستی را در پیش گیرد؟
گذشته از حوزه سیاسی و اقتصادی، در حوزه فرهنگ باید چند فاکتور رعایت شود و یک چشمانداز مشخصی باید بین تمام متولیان فرهنگی تبیین شود. دوم اینکه این موضوع با محوریت حوزه علمیه قم تقسیم کار شود. باید تمام نیروهای امنیتی، اطلاعات خود را به یک اتاق فکر در حوزه علمیه قم دهند که این اتاق فکر شامل افرادی که تخصص قرآنی، روایی، کلامی و فلسفی و ... دارند، باشد. این اتاق فکر می تواند در موارد مختلف، آنها را راهبری کند. مثلاً اگر اتاق فکر مشخصی وجود داشت، این را بیان میکرد که یکی از مشکلات فعلی مردم، گرایش به علوم غریبه است. اگر در مورد علوم غریبه تبیین صحیحی انجام ندهید و مردم را آگاهسازی نکنید، مردم به دنبال رمال و جنگیر میروند! در نتیجه یکی به پیشگویان متوسل میشود و دیگری هم میگوید بخت او را بستهاند و یا او را طلسم کردهاند! مراکز امنیتی باید اطلاعات و آمار را بیان کنند و این اتاق فکر روی آنها فکر کند و بعد نتیجه را به پایین دست خود ارائه دهد! این اتاق فکر باید بیان کند که مشکل کشور در یک دهه آینده چیست و باید چند نفر فرد نخبه در حوزه پیدا کرد که برای آن نسخه پیدا کنند و اینگونه، پیشاپیش پاسخ مشکلات مشخص باشد! حتی میتوانند برای مراکز تخصصی مثل مرکز تخصصی مهدویت، مرکز تخصصی نهجالبلاغه و دانشجویان و اساتید مسائل کاربردی را مشخص کنند تا آنها در پژوهشهای خود روی آنها متمرکز شوند. مثلاً میتوانند بیان کنند که در حوزه روایات مهدویت، یکی از مشکلات جامعه، تطبیقگرایی است یا یکی از مسائل مردم، باور به خواب است. می توان خواب را تحلیل و آنالیز کرد و حوزه علمیه موظف است که مراکز تخصصی خود را در این موضوعات فعال کند.
این مشکل اصلی است که نه نهادهای امنیتی با هم همکاری دارند و نه نهادهای علمی با هم همکاری دارند. مثلاً پژوهشکده X در قم هست که در مقابل آن پژوهشکده Y هست و اصلاً از کار هم خبر ندارند. این آسیب است ولی اگر یک اتاق فکر باشد و با تقسیمبندی نکات را ارجاع دهد، همه فعال میشوند و بودجهها هم هرز نمیرود و یک موضوع، دو بار کار نمیشود.
با چه راهکارهایی میتوان کمبودهای آموزشی و تبلیغی را برطرف کرد تا ضعف فکری و علمی مردم در پذیرش مدعیان دروغین مرتفع شود؟
باید پذیرفت که کشور از این منظر مورد آسیب قرار گرفته است. در تقسیمبندی کلی مدعیان را به چهار دسته تقسیم میتوان تقسیم کرد؛ اول مدعیانی هستند که ادعای امامت و مهدویت شخصی یا نوعی دارند. دسته دوم کسانی هستند که ادعای نیابت خاص دارند و خودشان را به عنوان نایب خاص امام زمان(عج) میدانند یعنی ادعا میکنند که میدانند امام زمان(عج) کجاست، با ایشان رفتوآمد دارند و به وسیله او جواب سؤالات را برای مردم میفرستند! شیعه معتقد است که این ویژگی منحصر در چهار نفر بوده است و پس از علی بن محمد سمری، دیگر به کسی اطلاق نمیشود. متأسفانه امروزه جریانهای انحرافی مثل علی یعقوبی و احمد اسماعیل بصری ادعا میکنند که نایب خاص حضرت هستند. دسته سوم کسانی هستند که ادعای زمینهسازی ظهور را میکنند یعنی میگویند یکی از زمینهسازان ظهور حضرت مهدی (عج) مانند یمانی، شعیب بن صالح یا نفس زکیه هستند. دسته چهارم هم کسانی هستند که صرفاً ادعای ارتباط با حضرت دارند. حال این ارتباط ممکن است به صورت نسبی یا در قالب دیدار باشد. مثلاً میگویند که در سال چند بار سهمیه دارند که حضرت را ملاقات کنند و یا در قالب خواب و مکاشفه حضرت را درک میکنند.
نظام آموزشی ما چه ضعفهایی دارد و چطور میتوان این ضعفها را برطرف کرد؟
اولین مشکل نظام آموزشی حوزه، طولانی بودن آن است. امروز دیگر روزگاری نیست که شما 20-15 سال سر کلاس درس روید تا یک مقاله را تولید کنید. سیستم موجود طلبگی باید کارآمد شود. باید به جای اینکه چندین بار موضوعات را در کتابهای مختلف آموزش دهند، در 2 سال یک کتاب را به خوبی آموزش دهند. باید فقط یک کتاب اصول، یک کتاب فروع فقهی، یک کتاب منطق و یک کتاب ادبیات عرب خوب را آموزش دهند.
دوم، ناکارآمدی و ندانستن چگونگی استفاده از متن دروس به وسیله طلبه است و سوم، نداشتن یک چشمانداز مشخص برای طلبه است. یعنی طلبه 10 سال درس خوانده است ولی هیچ جایی نمیتواند به راحتی رود! نه پژوهشگاهی میتواند او را جذب کند و نه همه طلاب قابلیت تدریس دارند! اگر به مراکز اداری و دولتی روند، دیگر نمیتوانند به درستی تحقیق وپژوهش کنند و مطالعه خود را بهروز کنند. حوزه باید به این موضوع فکر کند که این طولانی بودن دوره درسی، انگیزه طلاب را از بین میبرد. خیلی از طلبهها نمیدانند که چرا دیگر درس میخوانند؟ درسها، تکرار مکررات است که باید خلاصه و کاربردی شوند.
متأسفانه تعدد کتابها در دوره آموزشی حوزه باعث شده است که کتاب قرآن، کتب حدیث و مباحث عقیدتی، جنبی شوند. در حالی که از روز اول باید قرآن محور باشد و بعد از آن طلاب از طریق قرآن، صرف و نحو و استدلالهای منطقی را یاد گیرند. در همین جریانهای مدعی، طلابی دیده میشود که با ضریب هوشی بالا، اولیات مباحث حدیثی و منبعشناسی را هم نمیداند چون تاکنون اصلاً با حدیث کار نکرده است. در صورتی که کتاب رسائل را شخم میزند ولی وقتی به او حدیث میدهید، نمیتواند با حدیث تعامل کند و قواعدی را که در اصول یاد گرفته است، در مباحث حدیثی پیاده کند! پس طولانی بودن دوره درسی، تعدد متون، نداشتن چشمانداز و نبود انگیزه به این دلیل که نمیداند که متون خوانده شده کدام مسئله و مشکل جامعه را حل میکند، از مشکلات است. طلبه میبیند که این همه درس خوانده است و حال فقط باید به دنبال ادارهای باشد که فقط نماز را برگزار کند تا در آن اداره رسمی شود و از آنجا پول دریافت کند!
دیگر اینکه کتابهای عقیدتی کشور از نظر مفاهیم دچار ضعف هستند. این کتاب ها در مورد مباحث مهدویت که مرتبط با موضوع مدعیان دروغین است، کمترین بخش را دارند. آن مقداری هم که وجود دارد، کار کارشناسی مناسبی روی آن انجام نشده است. سوم اینکه معلم و دبیری که آمادگی انتقال این مفاهیم دینی را داشته باشد، کمتر دیده میشود.
باید به جای اینکه یک معلم ریاضی، علوم و جغرافیا به بچهها دینی درس دهد که ممکن است اصلاً خودش هم تخصصی نداشته باشد، در نظام آموزشی خود معلمهای دینی را در زمینه مهدویت کارآمد کرد.
به نظر شما نهادهای تبلیغی چگونه میتوانند ضعف فکری و علمی مردم را مرتفع سازند؟
مراکز تبلیغی مثل سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، میتوانند با تفاهمنامههایی که با هم مینویسند، یک تقسیم کار داشته باشند. باید دورههای آموزشی برای طلاب افزایش پیدا کند و به ویژه برای طلاب شهرستانها به دلیل محرومیت بیشتری که دارند، این دوره ها به وفور برگزار شود. البته باید به صورت مرتب برگزار کنند و از آنها طلب کنند که مشکلات موجود در روستا یا شهر خود را رصد کنند و به این نهادها انتقال دهند. این نهادها هم باید متناسب با آن مشکلات به طلاب بستههای آموزشی دهند. رصد کردن و نیازسنجی جامعهای که طلبه در آن تبلیغ میکند، خیلی مهم است. گاهی اوقات مردم به دنبال یک چیزی هستند و طلبهای که روی منبر میرود یک حرف دیگری برای مردم میگوید. این به درد مردم نمیخورد و باید آن چیزی که آنها نیاز دارند، بیان شود.
مراکز و نهادهای تبلیغی باید شبهات موجود در فضای مجازی یا شبهات خاص مردم یک روستا و شهر را آنالیز و تحلیل کنند و در اختیار مبلغین قرار دهند و بعد مبلغان خود را با توجه به آن سؤالات بهروز کنند. با این روش مبلغ هم با پاسخ جدی؛ دقیق و منطقی میتواند آن خلاء موجود در جامعه را پوشش دهد.
وظیفه طلاب و روحانیون در قبال مدعیان دروغین چیست؟
فقط باید مبانی و چارچوب دین را آرام آرام به مردم انتقال دهند. مشکل اصلی حوزه علمیه این است که مبلغین به جای اینکه سخن خدا و پیامبر(ص) را به مردم انتقال دهند، بعضاً حرفها و تحلیلهای خود را ارائه میدهند! فرد بعد از اینکه 10 سال پای منبر یک مبلغ نشسته است باید درک کند که هر حدیثی قابلیت تمسک ندارد. نباید خود آخوند هم هنوز گرفتار باشد.
آخوند باید به مردم انتقال مدهد که ای مردم! اگر کسی برای شما حدیث خواند، از او سؤال کنید که سند این حدیث کجاست؟ اگر آخوند جواب داد که مثلاً کتاب «یوم الخلاص» کامل سلیمان، مردم باید باز هم سؤال کنند که کامل سلیمان متولد چه سالی است؟ اگر گفته شود که متعلق به 50 یا 20 سال پیش است، باز هم مردم باید این سؤال را داشته باشند که این کتاب متأخر است و جزو کتب قدما نیست! مردم اینها را نمیدانند چون خود طلاب و روحانیون هم نمیدانند!
باید به مردم یاد داده میشد که وقتی یک نفر یک حرف غیبی میزند، فکر نکنند که لزوماً جزو اولیاء خداست! باید این کلید از امام صادق(ع) به مردم یاد داده میشد که اگر کسی از شرق و غرب عالم خبر داد، این دلیلی بر حقانیت او نیست چون ممکن است از طریق شر به او رسیده باشد! اینها مهارتهایی است که مبلغ و طلبه حوزه علمیه باید داشته باشد.
به نظرتان در صورت ادامه روال فعلی در بحث مدعیان دروغین با چه چالشهایی مواجه خواهیم شد؟
چالش اصلی این است که افراد متدین جامعه منتظر، در حال از دست رفتن هستند. یعنی اگر همین روال با بیان برخی از حرفهای عجیب و غریب در تریبونها پیش رود، اولاً بعضی از دینداران به وسیله فرَق انحرافی ربوده میشوند که همین امر در حال وقوع است.
دوماً آن دیندارانی هم که میمانند به دلیل اینکه به مسائل اساسی دین واقف نیستند، نمیتوانند برای دین کاری انجام دهند. مثلاً یک فرد حزباللهی یا دانشجوی بسیجی وقتی میخواهد کاری کند، سایتی درست میکند و خودش بعضی از حرفهای انحرافی و خرافات و اشتباه را در آنجا به نام مهدویت ترویج میدهد. درست است که به ظاهر جذب هیچ فرقهای نشده است ولی خودش بسترساز یک جریان انحرافی میشود. اتفاقی که میافتد این است که چند سال دیگر اشتباهات او آشکار میشود و خودش ناامید میشود.
خلاصه راهکارها:
1- شخصیتزدگی یکی از آفتهای مردم و جامعه ماست. به مردم باید آموزش داد که حرف هیچ شخصیتی وحی منزل نیست و قابل نقد است.
2-خیلی از افراد غیر متخصص در حوزه مهدویت نظر تخصصی می دهند و انحرافاتی را سبب شدهاند. باید به مردم آموزش داد که از هر کس در حیطه تخصصش سؤال کنند و حرف افراد غیر متخصص را هر چند افرادی بزرگ و محترم باشند، نپذیرند.
3-در حال حاضر الهیات در حال خروج از حوزه است و مردم کمتر دین و الهیات خود را از آخوندها میگیرند و به سمت برخی مدعیان و افراد غیر متخصص که ارتباط بهتری با مردم دارند، رجوع میکنند. حوزه و روحانیت باید این کمبود را جبران کند.
4-مراجعه به منابع و مصادر ضعیف در حوزه مهدویت یکی از مشکلات در حوزه تولید محتوا در بحث مهدویت است. این نقیصه باید در نظام پژوهشی حوزه علمیه و کشور اصلاح شود.
5-کتاب «عصر ظهور» نوشته استاد کورانی، باید با حضور خود ایشان در حوزه نقد شود که تا به حال این کار انجام نشده است. رجوع به برخی از منابع ضعیف، از مشکلات این کتاب است.
6-سخنرانان در موضوع مهدویت باید به مسائل اساسی مهدویت مانند وظیفه منتظر و قواعد ظهور بپردازند و از صحبت در مورد مسائل غیر اساسی مانند اینکه چه کسی امام زمان(عج) را شهید میکند و چه نشانههایی در حال حاضر بر عصر ظهور تطبیق دارد و ... پرهیز کنند.
7-ایجاد هیجانات کاذب در مردم به وسیله تطبیقهای غلط، از سمت کسانی که منتسب به نظام هستند موجب رواج کار تطبیق و سوء استفاده مدعیان دروغین شده است. اینکه مرتب بیان شود که مقام معظم رهبری همان سید خراسانی است، موجب سوء استفاده مدعیان از این فضا شده است. باید از تطبیق گرایی در بین سخنرانان و مردم در حوزه مهدویت، جلوگیری نمود.
8-حوزه علمیه قم باید یک اتاق فکر با استفاده از متخصصترین روحانیون در زمینه های مختلف فقهی، کلامی، فلسفی و ... ترتیب دهد و نهادهای اطلاعاتی هم باید اطلاعات خود را در پروندهها و مسائل مختلف در اختیار آن ها قرار دهند، تا برای هر مشکلی راهکار لازم پیدا شود.
9-گرایش به علوم غریبه و باور به خواب و رؤیا، دو تا از مشکلاتی است که در مردم وجود دارد و باید برای آن ها راهکاری پیدا شود.
10- باید دوره آموزشی طولانی حوزه کوتاه شود و کافیست در هر درس، فقط یک کتاب خوب خوانده شود نه اینکه چندین کتاب تدریس شود و تکرار مکررات شود.
11-نظام آموزشی حوزه باید با محوریت قرآن شروع شود و با مبنا قرار دادن قرآن در دوران آموزشی، طلاب به سمت آموختن صرف و نحو، اصول و عقاید هدایت شوند نه اینکه بقیه دروس محور شوند و قرآن، احادیث و اعتقادات در حاشیه باشند.
12-بسیاری از طلابی که جذب مدعیان دروغین شدهاند، حدیثشناس نیستند و اولیات علم حدیث را نمیدانند. باید پرداختن به احادیث و اعتقادات در حوزه ها تقویت شود.
13-نهادهای تبلیغی مانند سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات اسلامی باید با ایجاد تفاهمنامههایی با یکدیگر در امور مختلف همکاری کنند.
14-باید اهمیت منبع حدیث و بررسی آن را به مردم آموزش داد تا هر حرف باطلی را به عنوان حدیث از اهل بیت(ع) نپذیرند.
15-این موضوع باید به مردم آموزش داده شود که هر کس که قدرت ماورایی داشت، لزوماً اهل حق نیست چون ممکن است که از طریق شیطانی به این قدرت رسیده باشد. بنابراین مدعیان دروغین، ممکن است قدرت ماورایی هم داشته باشند و نباید فریب آنها را خورد.
مردم از مدعیان مستند بخواهند؛ آگاهی مردم مانع رشد مدعیان دروغین می شود
حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد شهبازیان؛ پژوهشگر و مدرس مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم