1.ضرورت تشكيل حكومت
ضرورت وجود حكومت در زندگى اجتماعى بشر، آنچنان روشن است كه نيازى به دليل و برهان ندارد. حكومتى كه آزادىهاى فردى را در چهارچوب مصالح اجتماعى حفظ كند و در پرورش استعدادها بكوشد، و مردم را به وظايف خود آشنا سازد و قوانين را اجرا كند. از اين جهت انديشمندان بزرگ جهان، مانند افلاطون، ارسطو، ابن خلدون «2» و برخى ديگر وجود دولت را يك پديده اجتناب ناپذير تلقى كرده اند.
در اين ميان «ماركس» وجود دولت را تا آنجا كه اختلاف طبقاتى در ميان است، ضرورى مىداند، ولى معتقد است كه پس از گسترش «كمونيسم» در سرتاسر جهان، دولت بايد از بين برود، وى
تصور مىكند كه مايه نزاع و اختلاف تنها اختلاف طبقاطى است و پس از محو آن، مايه نزاعى در كار نخواهد بود كه وجود دولت را ايجاب كند.
ولى «ماركس» به جامعه انسانى تنها از يك زاويه نگريسته است و آن زاويه اختلاف طبقاتى است درحالىكه جامعه انسانى زواياى ديگرى نيز دارد، كه اگر وى جامعهها را ازاين زاويهها نيز مورد مطالعه قرار مىداد حكم به انحلال دولت حتى پس از به اصطلاح او گسترش «كمونيسم» نمىداد، زيرا مايه نزاع و جدال تنها و تنها اختلاف طبقاتى نيست كه پس از محو آن، همه جهان بهشت برين گردد بلكه غرايز ديگر بشر مانند جاهطلبىها و خودخواهى هاى و ...،
كانون نزاع و سرچشمه جدال است. و از اين جهت قدرتى لازم است كه افراد را به وظايف قانونى خود آشنا كند، و متخلفان را مجازات نمايد، و حق را به حقدار بسپارد، و نظم و انضباط جامعه را كه زيربناى بقاى تمدن و مايه پيشرفت انسان در جهتهاى مادى و معنوى است، صيانت نمايد.
خلاصه براى حفظ نظام اجتماعى و تمدن انسانى، و براى آشنا كردن افراد به حقوق و وظايف و رفع هر نوع اختلاف و نزاع در جامعه، مرجع قوى، و نيرومندى لازم است كه به اين فريضه انسانى جامه عمل بپوشاند و زيربناى تمدن را كه همان حفظ نظم در اجتماع است، صيانت كند.
حقيقت اسلام، يك رشته اصول و فروع است كه از جانب خدا فرستاده شده است، و پيامبر صلى اللّه عليه و اله و سلم مأمور است كه مردم را به آن دعوت كند، و در شرايط مناسب همه را پياده نمايد ولى چون اجراى يك رشته از احكام كه حافظ نظم و انظباط در اجتماع است، بدون تشكيل حكومت امكانپذير نيست،- لذا- پيامبر به حكم عقل و خرد و به حكم ولايتى كه خدا به وى داده بود، دست به تشكيل حكومت زد و نظام توحيدى را در قالب يك حكومت اسلامى پياده كرد.
حكومت در اسلام هدف نيست، بلكه وسيله است براى اجراى احكام و قوانين و تأمين اهداف عالى آنكه بدون تأسيس سازمان سياسى امكان پذير نيست. از اين جهت، پيامبر شخصا دولت و حكومتى را پايه گذارى نمود.
خلاصه: اجراى حد بر سارق و زانى، رسيدگى به اختلافات مسلمانان در امور مالى و حقوقى، جلوگيرى از احتكار و گرانفروشى، گردآورى زكات و مالياتهاى اسلامى، گسترش تعاليم اسلام، و رفع دهها نيازمندىهاى ديگر جامعه اسلامى، بدون يك سرپرستى جامع و پيشرو و قاطع، و بدون يك زعامت و حكومت مورد پذيرش ملت، امكانپذير نيست.
اكنون كه مسلمانان وظيفه دارند كه اين احكام و تعاليم اسلامى را موبه مو اجرا كنند و از طرفى اجراى صحيح آنها، بدون تأسيس مركزى كه همه از آنجا الهام بگيرند، ممكن نيست، ازاين روى مسلمانان بايد در چهارچوب تعاليم اسلامى، داراى تشكيلات و سازمان سياسى باشند كه در هر زمان، پابه پاى نيازمندىها پيش برود.
اميرمؤمنان عليه السّلام در يكى از سخنان خود به لزوم تشكيل حكومت اشاره مىكند و وجود حاكم جائر را بر هرجومرج و زندگى جنگلى ترجيح مىدهد و يادآور مىشود كه اصولا حكومت، هدف نيست بلكه وسيلهاى است براى يك زندگى آرام، براى گردآورى ماليات، براى جهاد با دشمن، براى حفظ امنيت راهها و اخذ حق مستضعف از قوى و نيرومند، چنانكه مى فرمايد:
«إنّه لابدّ للنّاس من أمير برّ أو فاجر، يعمل في إمرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر، و يبلّغ اللّه فيها الأجل، و يجمع به الفيء و يقاتل به العدوّ، و تأمن به السّبل و يؤخذ به للضّعيف من القويّ حتّى يستريح برّ و يستراح من فاجر».»
«بايد براى مردم امير و رئيسى باشد، خواه نيكوكار و يا بدكار، تا مؤمن در حكومت او به كار خود مشغول گردد، و كافر بهره خود را ببرد. بر اثر برقرارى نظم و آرامش، خداوند هر فردى را به اجل خود برساند، به وسيله اين حاكم ماليات جمع گردد، با دشمن نبرد شود، و راهها ايمن گردد، و حق ناتوان از نيرومند گرفته شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران در امان باشند».
با اين بيان، و با يك محاسبه و مطالعه اجتماعى، روشن مىشود لزوم تشكيل دولت، در نظر عقل و خرد، يك پديده ضرورى و اجتنابناپذير اجتماعى است كه از آن چاره و رهايى نيست.
پندار خلأ رهبرى و پيامدهاى زيانبار آن
در جنگ «احد» حساسترين فراز تاريخ اسلام فرا رسيد، دشمن به شايعهسازى پرداخت و پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و اله و سلم را كشته اعلام كرد. در اين لحظه كه مسلمانان خود را بدون رهبر احساس كردند به فكر عقبگرد به دوران جاهيليت افتادند و به يكديگر گفتند ديگر براى چه جنگ كنيم؟ پيامبر كه كشته شد. در اين هنگام آيه زير در توبيخ اين گروه فرود آمد:
و ما محمّد إلّا رسول قد خلت من قبله الرّسل أفإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرّ اللّه شيئا و سيجزى اللّه الشّاكرين. «3»
«محمد صلى اللّه عليه و اله و سلم جز پيامآورى بسان پيامآوران پيشين نيست، آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به عصر پيشين (جاهليت) باز مىگرديد؟ هركس به دوران جاهليت بازگردد به خدا ضررى نمىزند خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد».
اگر شايعه كشته شدن پيامبر با ظاهر شدن او در ميان ياران خود تكذيب نشده بود چيزى نمىگذشت كه نظام سپاه اسلام از هم گسسته مىشد. گروهى كشته مىشدند و گروهى پا به فرار مىگذاشتند.
آيا زعامتى كه تا اين حد اهميت دارد، صحيح است كه به دست فراموشى سپرده شود، و مسلمانان درباره آن اقدام نكنند؟
پيروى از شيوه پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و اله و سلم
پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و اله و سلم، هرگاه گروهى را براى جهاد در راه خدا اعزام مىكرد، براى آنان فرماندهى تعيين مىكرد، كه همه بايد از فرمان او پيروى كنند، حتى گاهى به تعيين يك فرمانده اكتفا نمىكرد، زيرا امكان داشت اين فرمانده دچار سانحه يا كشته شود، از اين جهت فرمانده دومى را تعيين مىفرمود كه در صورت فقدان فرد اوّلى، زمام امور را به دست گيرد و گروه را رهبرى كند و گاه اينجانشينى را تا سه مرحله افزايش مىداد.
اين نشان مىدهد كه هيچ جامعه كوچك يا بزرگى بىنياز از رهبر و حاكم نيست، زيرا جامعهاى كه با روحيات و انديشههاى مختلف، تشكيل شده هر فردى در آن تنها خواهان منافع خويش است. براى تعديل اين خواستهها و اينكه همگان به صورت يكسان از حقوق خود استفاده كنند، چارهاى جز تشكيل دولت مقتدر، عادل و آگاه نيست.
قرآن دستور مىدهد كه ما از پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و اله و سلم پيروى كنيم، و او را الگو زندگى خود قرار دهيم آنجا كه مىفرمايد:
لقد كان لكم فى رسول اللّه أسوة حسنة لمن كان يرجو اللّه و اليوم الآخر و ذكر اللّه كثيرا. «4»
«پيامبر خدا، براى آن گروه از شما كه ايمان به خدا و روز ديگر دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند، مقتدا و الگوى خوبى است».
اكنون كه او پيشوا و الگوى همه مسلمانان است بايد در موضوع تشكيل حكومت نيز از وى پيروى كرد.
همه مسلمانان پس از درگذشت پيامبر، ضرورت وجود امام و رهبر اسلامى را لمس مىكردند. گروهى مىخواستند مشكل تعيين رهبر را از راه انتخاب و گزينش حل كنند، درحالىكه گروه ديگر مىگفتند كه پيامبر گرامى قبلا، نياز امت را با تعيين جانشين از جانب خدا برطرف كرده است، حتى يك نفر هم در ميان آنان، منكر لزوم زعامت و سرپرستى نبود.
روى اهميتى كه تأثير حكومت در اصلاح دين و دنياى مردم دارد امام صادق عليه السّلام در حديث كوتاهى چنين بيان مىكند:
«لا يستغني أهل كلّ بلد من ثلاثة، يفزع إليهم فى أمر دنياهم و آخرتهم فإن عدموا كانوا همجا. فقيه عالم ورع، أمير خير مطاع، و طبيب بصير ثقة». «5»
«هيچ جامعهاى در امور مادى و معنوى خويش از سه گروه بىنياز نيست: 1. دانشمندان آگاه و پرهيزگار، 2. فرمانرواى خيرخواه و متنفذ، 3. پزشك حاذق و مورد اعتماد».
امير مؤمنان عليه السّلام در يكى از سخنان خود به اين فريضه دينى تصريح مىكند و مىگويد:
هرگاه امام و پيشواى مسلمانان فوت كند، وظيفه آنان اين است كه پيش از انجام هر كارى براى خود پيشوايى عفيف و پرهيزگار، آشنا به قوانين قضاء و سنت پيامبر انتخاب كنند تا زمان كار آنان را به دست بگيرد و ميان آنان داورى كند، حق ستمديده را از ستمگر بازگيرد، مرزهاى اسلام را حفاظت كند، غنايم را گردآورد، و حج و جمعه را به پا دارد، زكات را جمع كند. «6»
البته سفارش امام، مربوط به دورانى است كه از جانب خدا، پيشوا و زعيمى معين نشده باشد. در هر صورت بيان امام در مورد اهميت وجود رهبر و زعيم (جهت تشكيل دولت) دليلى روشن و آشكار است.
پی نوشت ها
__________________________________________________
(1). مقدمه ابن خلدون، ص 41- 42.
(2). نهجالبلاغه، خطبه 40.
(3). آل عمران/ 144.
(4). احزاب/ 21.
(5). تحف العقول، صفحه 325.
(6). و الواجب فى حكم اللّه و الإسلام على المسلمين بعد ما يموت امامهم أو يقتل ضالا كان أو مهتديا، مظلوما كان أو ظالما، حلال الدم أو حرام الدم أن لا يعملوا عملا و لا يحدثوا حدثا، و لا يقدموا يدا و لا رجلا و لا يبدؤوا بشىء قبل أن يختاروا لأنفسهم اماما يجمع أمرهم، عفيفا، عالما، ورعا عارفا بالقضاء والسنة، يجمع أمرهم و يحكم بينهم و يأخذ للمظلوم من الظالم، و يحفظ. طرافهم و يجبى فيئهم و يقيم حجّهم و جمعتهم و يجبى صدقاتهم. (اصل سليم بن قيس، متوفاى سال 90، ص 182).