مسائل طبيعی بلكه عادّی، نظام احساسی و عاطفی، روابط اخلاقی در محيط خانوادگی و روابط اجتماعی، حتی اخلاق سياسی او هيچيك از ديد شارع مقدس اسلام خارج نيست، و هيچ مكتبی نمیتواند ادعا كند كه انسان را اين گونه جامع در تمام ابعادش مورد مطالعه قرار داده باشد.
بهتر آن كه بگوييم تنها مكتبی كه انسان را خوب شناخته، حتی پس از دنيا و در برزخ و قيامت هم او را در نظر داشته اسلام است. بلكه قبل از به دنيا آمدن، دستورات ظريف و عجيبی به والدين میدهد كه كودك با كنترل دقيق متكوّن و متولد شود.
اگرچه هريك از دانشمندان انسانشناس اين موجود پيچيده را در يكی از ابعادش مورد مطالعه قرار دادهاند، لكن نقاط مبهم بسياری هم درك ار است كه هنوز در ابهام خود باقی مانده است، اما بدانيم آن كه انسان را از آنگاه كه موجودی تك سلولی بوده تا آنگاه كه به صورت انسانی كامل درآمده و در هيچ لحظهای هرگز از نظر دور نداشته، خلّاق متعال است؛ به ديگر بيان همان كه او را اين چنين آفريد، قرآن را برای هدايت او نازل كرد و حتما چنين دستگاه قانونگذاری روابط سياسی و اجتماعی او را- كه از مهمترين لوازم زندگی او است- ناديده نگرفته و در چهارچوب معين، نظارت دقيق خود را در جميع شئون اساسی زندگی دنيوی و اخروی انسان اعمال كرده است.
اصل دوم: تحقق مدينه فاضله اسلامی با اجرای همه احكام دين
در هر نظام طبيعی يا علمی، مقررات و چهارچوبی حاكم است كه با كمترين تخلف از آن مقررات، اثر مطلوب، عايد و حاصل نخواهد شد. برای تبيين بيشتر مقصد، مثالی را بيان میكنيم.
حلّ يك معادله جبری امكان دارد صفحاتی را اشغال كند، اما نتيجه مطلوب در اين محاسبه آنگاه حاصل میشود كه در حلّ مسئله تمام قواعد و دقايق ظريف مربوط به اين نظام علمی كاملا رعايت گردد؛ به طوری كه اگر علامت مثبتی را به اشتباه منفی بگذاريم، هرگز معادله حل نخواهد شد.
اين اصل در تمام واقعيتها ثابت است. در پزشكی نيز همين پيوند دقيق حاكم است؛ زيرا در علم طب هرگز ادعا نشده كه مريض در موقعيت دلخواه خود معالجه شود، بلكه داروی تلخ و جراحی جانكاه و پرهيز مداوم و استرحات كافی لازم دارد تا بيماری معالجه شود.
همچنين مسائل بهداشتی تضمينكننده سلامتی از عفونتها و ويروسها به طور مطلق نيست، بلكه بايد ضابطه و مقررات فن بهداشت رعايت شود تا نتيجه مطلوب عايد گردد.
دين مبين اسلام نيز از اين واقعيت مستثنا نيست؛ يعنی اگر سؤال شود مسائل نماز و روزه كجای دنيا را آباد میكند يا قواعد و احكام كتاب طهارت در فقه چه مشكلی را در جامعه را مسلمانان حل مینمايد و يا چادر و حجاب كجا توانسته ملتی را از گرفتاریهای عالمگير نجات دهد؟
در پاسخ بايد گفت برای هر فرد به مقدار تلاش او مزد معنوی حاصل است، ولی در نظام اجتماعی بايد گفت كاربرد مثبت اسلام آنگاه است كه اين قانون الهی با تمام چهارچوبی كه خود برای مديريت جامعه را ارائه فرموده، پياده شود تا مدينه فاضله حاصل گردد. اگر مثلا برای زنان تحصيل را تجويز میكند بايد در چارچوب آن رعايت شود، نه آن كه خروج زنان را در هر موقعيت تجويز كنيم و ساير شرايط را رها كنيم. امروز بسياری از كشورها ادعای اعتقاد به اسلام را دارند، ولی از اسلام فقط نام آن را يدك میكشند.
پس مديريت الهی اسلامی با حفظ تمامی شرايط و دستورات و موازين خاص آن يگانه مكتبی است كه میتواند نسل انسانی را در تمام ابعادش لحاظ كرده و رهبری نمايد، اما اسلام التقاطی كه به قول قرآن كريم خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا، از آن تأثير جامع تام برخوردار نيست.
اصل سوم: حكومت و قدرت، لازمه اجرای احكام اسلامی
بافت احكام اسلام به شيوهای است كه برای اجرای دقيق آن بايد حكومت تشكيل شود؛ زيرا در غير اين صورت پيكرهای تقطيع شده و كم اثر به جای خواهد ماند كه امروزه در كشورهای اسلامی شاهد و ناظر وضع رقتبار و تأسفآور آن هستيم.
پس اگر در احكام الهی دقت كرده و آن را درست تحليل كنيم، درمیيابيم كه اجرای دقيق آن مستلزم قدرت و حكومت و تشكل خاص است؛ به ديگر بيان، در صورت بهكارگيری دقيق دستورات آن، خود قدرتآور و حكومتساز است.
احكامی از قبيل حدود، ديات، قصاص، قضا، جهاد، دفاع، ولايت بر انفال و اموال مجهول، خمس، زكوات، خراج، اموال مجهول المالك، نماز جمعه و جماعات، نماز عيدين، سرپرستی از اطفال بیسرپرست و سفها، نگهداری مهجور و مفلس، امر به معروف و نهی از منكر در تمام ابعاد آن، جملگی به نحوی است كه اجرای دقيق آن بدون در نظر گرفتن نظام حكومتی به خوبی ميسور نيست و تمام احكام آن اعم از مالی، حقوقی، نظامی، سياسی و بعض احكام عبادی آن احتياج تمام عيار به پشتوانه ای قدرتمند دارد.
تاريخ نيز گواه است كه پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و اله پس از ابلاغ رسالت و پايان دعوت سرّی، با اجرای احكام الهی، دولت تأسيس فرموده و خود آن حضرت در رأس حكومت قرار گرفته و از قبايل بيعت گرفته و با سلاطين آن زمان باب مراسلات را گشود و يا پيام داد و دعوت به اسلام فرمود و برای حفظ همين حكوممت مقرر داشتند 5/ 1 درآمد سالانه از بسياری فعاليتهای سودآور بايد به حاكم شرع پرداخت شود؛ زيرا به خوبی روشن است كه تدارك چنين ذخيره عظيم مالی و جذب و هزينه آن تشكيل دولتی عظيم را طلب میكند. آيا ممكن است شارع اين حكم را تشريع كند و پيشبينی دقيق جذب و هزينه آن را نكرده باشد؟! نه هرگز ممكن نيست، بلكه هزينه مناسب اين درآمد عظيم مالی را پيشبينی كرده است. «1» هم چنانكه مسائل حقوقی و قضايی اسلام نيز با نبودن قدرت، يك ذهنيت پوچ بيش نيست.
همچنين برای اجرای حدود يا اخذ ديه و يا سپردن ظالمان و گردنكشان به عدالت قانون و يا اجرای قصاص و يا اجرای تعزيرات چگونه میتوان بدون نظام دولتی حتی پياده شدن آن را تصور كرد؟
آيا اعدام قاتل به عمد و مفسد فی الارض و مهاجمان و ياغيان امكانپذير است؟ آيا میتوان تصور كرد كه شارع فقط به بحثهای علمی و نوشتن آنها اكتفا كرده ولی تمهيدی برای پياده شدن آنها نداشته بلكه به تعطيل جميع اين احكام كه قسمت اعظم دستورات الهی را تشكيل داده نينديشيده باشد و بر مردن نيز هيچ تكليفی برای جلوگيری از تعطيل شدن همه آنها ننهاده است؟!
آيا با آن كه شارع در مسائل نظامی همچون جهاد و دفاع، امر به تجمع قدرت و سلاح كرده و قوانين جنگی جعل فرموده، میتواند بدون وجود دولتی قدرتمند در مقابل فشار زياد دشمن و ورود تلفات سنگين در مواقع حساس، مانند نزديك بودن فتح و پيروزی مقاومت كرده و نيروهای خود را هدايت كند؟
آيا اجرای مقررات و قوانين جنگی مانند محاكمه فراريان از جنگ امكانپذير است؟
مديريت تجمع مردم، كنترل آنان و رعايت اعتدال پس از پيروزی جنگ و رعايت بسياری از احكام عاطفی در نظام بیباكانه ميدان رزم، همچنين انجام امر به معروف و نهی از منكر كه مرحله شديد آن قتل است به حكومت نياز دارد.
احكام عبادی، مانند خطبههای نماز جمعه «2» و نماز عيدين و الزام خطيب به بيان مطالبی كه بايد در آن پس از امر به تقوا، تمامی مصالح مسلمانان را بيان كند و خطرات تهديدكننده را هشدار دهد و دشمن توطئهگر را شناسايی كرده و به مردم بفهماند، همگی گواه و شاهد صدق لزوم حاكميت دينی است.
دعوت عموم مسلمانان برای انجام فرايض دينی به مسجد محل (روزی سهبار) و بازخوانی عمومی در هر هفته يكبار به سنگر نماز جمعه و در هر سال امر به تشكيل كنگره جهانی حج در مسجد الحرام و همچنين دعوت به تجمع در مراسم گوناگون همچون اعياد و وفيات بهتر از هر رسانه گروهی در با خبر كردن مردم از جريانهای سياسی و اجتماعی مهم مؤثر است. كه اين نمونهای از بافت حكومتی اسلام است كه حكم و حكومت چگونه با يكديگر درآميخته است.
مسلم است كه ضايعه نداشتن دولتی مقتدر با حاكميت لازم و نبودن تشكّل حكومتی به صورت رهايی مردم تصور واگذاری غير حكيمانه ای است كه به انهدام امت اسلامی منجر میشود؛ زيرا دور بودن دلها از هم ديگر و پراكندگی عمومی و تفرقه قدرت مردم، از هر آسيب كشندهای مهلكتر و به هر آفتی كه ريشه نظام الهی را از بيخ و بن میكند، قرين خواهد بود و معلوم است كه هرگز خاصيّت چشمگيری بر مكتبی كه خود را خاتم همه اديان دانسته و در راه احيای آن شهيدان بسيار جان باختهاند، مترتب نخواهد بود، بلكه ابلاغ شريعتی است كه به هيچ وجه بقای خود را تضمين نمیكند.
و از نكات بسيار مهم تاريخی، وضعيت عموم معصومين عليهم السّلام است كه دستگاههای حاكم و جبار زمان پيوسته آنان را در تبعيد، حصر و يا زجر و شهادت میآزردند، زيرا معصومين عليهم السّلام آنان را غاصب دستگاه حكومتی اسلام میديدند و آن جباران نيز میدانستند كه حكومت واقعی در اسلام از آن آنان است و برای حفظ مسند غاصبانه خود از هرگونه ستم و ظلم بر آنان خودداری نمیكردند. اگر آن بزرگواران ساكت بودند و هيچگونه ادعايی نداشتند، هرگز اين همه ترس و احتياط نسبت به آنان معنا نداشت. اگر تقيهای هم در احكام رعايت میشد برای حفظ جان شيعيان مقرر و جعل شده بود؛ زيرا خود معصومين عليهم السّلام در شرايط مناسب، مسئله غصب ولايت را با صراحت تمام بازگو میكردند.
بهترين دليل، خطبه شقشقيه در نهج البلاغه و نظاير آن و نيز حديث «سلسلة الذهب» از حضرت امام رضا عليه السّلام است كه آن حضرت را تحت الحفظ و محاصره نيروهای اطلاعاتی حكومت مأمونی حركت میدادند و در نيشابور در بين دهها هزار نفر رسما اعلام میكند: «قال اللّه تعالی: كلمة لا اله الّا اللّه حصنی، فمن دخل حصنی آمن من عذابی» و پس از اندكی تأمل فرمود: «امّا بشروطها و انا من شروطها» كه در حصن خدا قرار گرفتن مشروط به اقرار به ولايت آن امام معصوم است.
آن حضرت بدون هيچگونه ترسوهراس از دستگاه جبار زمان اعلان میفرمايد كه بدون ولايت او هيچكس در حصن كلمه توحيد نيست و از ولايت خدای خالق عالم خارج و محروم است. آيا اين گونه اظهار حق، با تقيه در نظام حكومت سازگار است؟
هرگز. امير مؤمنان عليه السّلام در خطبهای به همين مسئله اشاره فرموده است: بارخدايا تو آگاهی آنچه از ما صادر شده نه برای ميل و رغبت در سلطنت و خلافت بوده و نه برای به دست آوردن چيزی از متاع دنيا، بلكه برای اين بود كه آثار دين تو را بازگردانيم و در شهرهای تو اصلاح و آسايش را برقرار نماييم تا بندگان ستم كشيدهات در امن و آسودگی بوده و احكام تو كه ضايع مانده، جاری گردد. «3»
از اين فرمايش به خوبی روشن است اگر ولی امر نبود، معارف دينی تعليم داده نمیشد و اصلاح، امكانپذير نبود و مظلومان در امن نبودند و حدود تعطيل میشد؛ يعنی در صورتی امكان پياده شدن دين اسلام هست كه تشكيل حكومت با ولايت امام معصوم و يا وصیّ و نوّاب آن بزرگواران توأم باشد؛ زيرا ولايت جائران مستلزم نابودی دين است چنانكه میبينيم امام حسين عليه السّلام از رسول خدا نقل میكند.
هر كس سلطان جائری را ببيند كه حرام خدا را حلال مینمايد و عهد خدا را زير پا میگذارد و در ميان مردم با گناه و دشمنی رفتار میكند، و با كردار يا گفتار خود بر او اعتراض نكند، حق خداست كه او را در جايگاه سلطان جائر (جهنم) وارد كند. «4»
و نيز امير مؤمنان عليه السّلام میفرمايد: خداوند واجب گردانيد ايمان را، تا از آلودگی شرك پاك شويد ... و واجب گردانيد امامت و پيشوايی را برای نظم و آرامش مردم، و واجب گردانيد اطاعت و پيروی از امام را برای بزرگ شمردن مقام امامت. «5»
پس اگر تعليم معارف واجب و اصلاح در بلاد حتمی و امن مظلومان و نظام در امت واجب و تعطيل حدود حرام است، بر عموم مردم و علما واجب است كه برای طرد جور و ظلم و اقامه حدود بكوشند و كسانی كه میتوانند نظام اسلامی را برپاكنند؛ يعنی ولی فقيه را به زمامداری برانگيزند.
اصل چهارم: ضرورت معصوم و مصون بودن نظام (قانون) از خطا
خداوند متعال برای حفظ جامعه از لغزشها، خود امام نصب فرمود و در مدت تقريبا 250 سال، ائمه عليهم السّلام يكی پس از ديگری به روشهای مختلف شاگردانی را تربيت فرموده و دين خالص الهی را خالی از هرگونه شك و شبهه به آنان تعليم كردند و در حد امكان در هر زمان به تبليغ دين پرداختند. گاه به جنگ و گاهی شهادت و اسارت و يا نوشتن كتبی، مانند صحيفه سجاديه يا ترتيب دادن جلسان بزرگ درسی و يا به زندان رفتن و تا در نظام ولايت عهدی قرار گرفتن و گاهی به حصر و تبعيد درآمدن، جملگی رفتارهای معصومانهای بود كه هركدام نتيجه خاص خود را بخشيد، تا توانستند اسلام حق و ناب اهل بيت عصمت را در بين مردم زنده نگه دارند.
پس از غيبت ولیّ دوازدهم- عليه من الصلوات و التحيات افضل صلوات المصلمين- پرورشيافتگانی كه اسلام در جان آنان نشسته بود به حكم همان مكتب، برای هدايت امت نصب شدند و اين امانت عظيم به آنان سپرده شد. آن امام همام اشاره فرمود كه مردم اورع و اتقی و اعلم را برگزينند، و با سفارشهای اكيد نسبت به احتياط در فتوا و احتراز از قول بدون علم، حدود اسلام را بيمه فرموده و در حصن تقوای فقها قرار داد كه مبادا كمترين خللی در احكام الهی پيشآيد؛ به طوری كه در خلال قرون متمادی، تمام آنچه بر پيامبر صلّی اللّه عليه و اله نازل شد حذف چيزی از آن در زمان ما باقی ماند و چنانكه ديدهايم در اين مدت طولانی، پيوسته اعاظمی از فقها يكی پس از ديگری در بستر تاريخ درخشيدند كه گويی علم و تقوايی تجسّم يافته بودند به طوری كه روش آنان، زندگی معصومين عليهم السّلام را تداعی میكرد، ظهور و بروز اين مردان بزرگ پشنوانه عظيمی بود كه از حيات و توان عملی اسلام دفاع میكردند و هريك در حدّ اقتضای زمان به وظايف خويش قيام مینمودند و پس از رحلت هريك از آنان به حكم «ما ننسخ من آية او ننسها نأت بخير منها» اين وديعه به ديگری سپرده میشد.
ولی با كمال تأسف، جبر جباران و حكومت غيرقانونی حاكمان جور، مانع شد كه بتوانند آن چنانكه بايد، احكام نجاتدهنده الهی را به طور كامل اجراكنند، بلكه به طور پراكنده هر كسی در زندگی شخصی خود قيام به وظايف شخصی مینموده و عمل میكرد و در جامعه به طور عموم حاكميت از آن ستموجور بود و از اسلام اسمی بيش نبود و فقهای عالی قدر هيچيك مبسوط اليد نبودند؛ به طوری كه جبر جباران راه را برای تشكيل حكومت بسته بود؛ زيرا از شرايط قطعی و عقلی در بسط حاكميت، امكان حركت انقلابی و پس راندن قدرتهای زمان است كه بحمد اللّه در عصر ما اين جريان تحقق يافت و فقيه زمان مبسوط اليد شده و راه برای تشكيل حكومت اسلام باز شد.
اصل پنجم: در اسلام قانونگذاری و حاكميت از آن خداست
برای توضيح بيشتر چند نكته را يادآور میشويم:
نكته اوّل: اصل اولی در اسلام حرمت ولايت ديگری بر انسان است. چنانكه فطرت انسانی نيز به همين مسئله مجبول است، بلكه حاكميت فقط از آن خداست. خداوند متعال میفرمايد: «حكم و فرمان فقط به دست خداست و او به حق فرمان میدهد و او بهترين حكم فرمايان است». «6» و نيز میفرمايد: «سپس به سوی خدای عالم كه به حقيقت مولای بندگان است، بازگردانده میشوند. همانا حكم و فرمان به دست او است و او زودتر از هر محاسبی به حساب خلق میرسد». «7»
در نامه ای كه امير مؤمنان عليه السّلام به امام معصوم حسن بن علی عليهما السّلام فرزندش مینويسد، آمده: «بنده غير خود مباش، همانا خداوند تو را آزاد آفريده». «8»
نكته دوم: در جعل ولايت فقيه به خوبی روشن است كه ولايت مربوط به شخص نيست، بلكه ولايت مربوط به فقه و قانون است و در حقيقت تعليق حكم بر وصف، مشعر به عليّت مبدء اشتقاق است، و دليل اين مسئله آن است كه هرگز شخص فقيه خود مصونيت ندارد و بايد برحسب حكم فقهی به وظايف الهی عمل كند كه در صورت تخلف، خودبهخود منعزل است و فقط نقش شخص فقيه در استحصال احكام الهی است و سليقه شخصی او ابدا در احكام دخالتی ندارد؛ به عبارت روشنتر، فقه بر خود شخص ولی فقيه نيز حاكم است.
نكته سوم: خدای متعال در جعل احكام هيچچيز را جز مصلحت بشريت در نظام قانونی خود ملحوظ نفرموده است؛ زيرا ذات اقدس ربوبی غنی عن العالمين است.
صلاح و فساد انسانها و اطاعت يا طغيان آنان هيچ نسبتی به ذات اقدس او ندارد، بلكه در جعل احكام فقط مصالح انسانها ملاحظه شده و تمام حقوق آنان در جميع ابعاد وجوديشان در دنيا و آخرت رعايت گرديده كه اگر انسان را به حال خود واگذار میفرمود، هرگز قادر به دستيابی به آن مصالح نبود.
علم محيط خالق متعال بر جمله آنها وقوف داشته و حكمت و لطف خداوندی، آن احكام را جعل كرده و ايجاب فرموده است در صورت عدم اصابت فتوای مجتهد به واقع در لوح محفوظ، خدای متعال مصلحت تفويت شده را جبران خواهد كرد و انقياد بندگان اجرا فراوان دارد.
نكته چهارم: اگر نسل انسان كه پيوسته محكوم حب ذات است، به مصالح و مفاسد واقعی وقوف داشت و به خيروشر خود به طور دقيق مطلع بود، هرگز غير از احكام الهی را انتخاب نمیكرد و هرگونه تخلف از آنان را بر خود حرام میكرد؛ زيرا میدانست خدای متعال محتاج بندگان نيست و هرچه هست فقط مصلحت آنان است.
نكته پنجم: در صورت تحليل دقيق اين گونه دستورات درمیيابيم كه همان حكومت مصالح مردم بر خود مردم است كه ژان ژاك روس حقوقدان بزرگ گفت: بشر بايد آرزوی دموكراسی را به گور ببرد و هرگز آزادی مطلق را قابل تحقق نمی دانست.
اين نكته بر كسی مخفی نيست كه آزادی به معنای بیبندوباری و بوالهوسی نيست، بلكه به معنای انتخاب طبيعی به طور معقول كه از فطرت و طبيعت سليم و تربيت شده نشأت گرفته میباشد؛ به طوری كه با هيچگونه از خواستهای فطری ديگر منافاتی نداشته باشد.
نتيجه: حكومت الهی در واقع ولايت حقوق واقعی و راستين مردم بر خود آنهاست و هرگز بويی از استبداد و خشونت در نظام ان استشمام نخواهد شد. بدخواهان پيوسته از اجمال مسئله سوء استفاده كرده و مسائل را به صورت بسيار كريه و زننده به مردم ارائه كرده و نيت فاسد خود را با استفاده از بیخبری مردم اجرا میكنند.
نكته: ممكن است توهّم شود كه چه كسی میتواند تعهد كند متولّی راستين اين حاكميت دست به استبداد نزند؛ مثلا به صورت صرفنظر كردن از قانون يا نظر داشتن به حكمی كه عادلانه نيست؟
جواب آن كه، اين مسئله در قانون اساسی پيشبينی شده، گذشته از آن كه ضوابط قانونی فقاهت آن چنان است كه تخلف از آن كاملا پيداست و فقهای مجتهد در تشخيص آن تخلف با تيزبينی و دقت علمی آماده هستند و با تذكر به او و يا نعوذ باللّه اعلان فسق او از هرگونه فساد پيشگيی میكنند و اين مسئله ان شاء اللّه در فرع هشتم از مباحث ولايت فقيه بيان خواهد شد.
اصل ششم: خود نگهدار بودن دين و ضرورت حفظ اصل نظام
در طول تاريخ حكام هوسران و خودكامه كه در رأس كشورهای اسلامی، غاصبانه حكومت میكردند از ارزشهای واقعی اسلام به دور بوده و جز در مواقعی كه سياست مزورانه آنان ايجاب میكرد تعهدی به مقدسات از آنان سراغ نداريم، مگر عده كمی از آنان كه نسبت به ديگران، علاقه بيشتری از خود نشان میدادند.
حضرات معصومين عليهم السّلام كمترين اشارهای ندارند كه رفتار و كردار آنان را تأييد كند، بلكه در هر موقعيتی كه اقتضا داشت از نظام غاصبانه آنان اعتقاد نموده و به جامعه مسلمين میرساندند كه اين دستگاههای غاصبانه مورد قبول آنان نيست.
نكته: در تمام دوران زندگی حضرات معصومين عليهم السّلام اين تعهد محسوس بود كه آن بزرگواران هرگاه احساس مینمودند اصل نظام اسلامی و جامعه مسلمين مورد تهديد قرار گرفته و خطری متوجه آن شده، هرگز از كمك لازم خودداری نمیكردند.
مرحوم مجلسی «9» در كتاب بحار الانوار، قضيهای را نقل میكند كه دولت دوم، عبد الملك مروان را تهديد كرد كه لشكری دويست هزار نفری آراسته و در نظر دارد كه برای انهدام كشور اسلامی گسيل دارد، عبد الملك از اين واقعه سخت ترسيده مسئله را به خدمت حضرت باقر العلوم عليه السّلام عرضه كرد. امام باقر عليه السّلام دستور فرمودند كه به رئيس كشور روم نامهای نوشت و در آن نامه متذكر شود كه خدای تعالی را در هر روزی تقديرات فراوانی است و بسياری از مردم از تقديرات خود بیخبرند، درحالیكه بساط عمر آنان و زندگی آنها نزديك به تمام شدن است. اين نامه را ارسال داشتند و چون به دست او رسيد سخت ترسيده و از تصميم خود صرفنظر كرد و گفت اين طور سخن گفتن سبك سخنان انبياست.
در زندگی پرافتخار حضرت مولی الموحين امير المؤمنين عليه السّلام چه بسيار ديده شده كه در مواقع خطر، دستگاه حكومت زمان را مشفقانه راهنمايی میفرمودند، و اين گونه مسائل در حوادث مختلف از حضرتش معهود است.
حضرت در يكی از نامههای خود مرقوم فرمودند: پس دست خود نگاه داشتم تا اينكه ديدم گروهی از مردم مرتد شدند و از اسلام برگشته، میخواستند دين محمد صلّی اللّه عليه و اله را از بين ببرند، ترسيدم اگر به ياری اسلام و مسلمانان نپردازم، رخنه يا ويرانی در آن ببينم كه مصيبت و اندوه آن بر من بزرگتر از فوت شدن ولايت و حكومت بر شما باشد. «10»
و نيز فرمايد: به تحقيق، آنان [طلحه و زبير و پيروانشان] بر اثر راضی نبودن به خلافت من گردآمده، يكديگر را كمك میكنند و من صبر میكنم، مادام كه بر جمعيّت شما نترسيده باشم. «11»
ولی اين نصرت و ياری از نظام اسلامی از همان علی امير مومنان عليه السّلام است كه در خطبه ای ديگر فرموده:
خدايا من بر قريش و كسانی كه آنها را ياری میكنند از تو كمك میطلبم؛ زيرا آنها خويشی مرا قطع كردند و بزرگی مقام و منزلت مرا كوچك شمردند و در امر خلافت كه اختصاص به من داشت، بر دشمنی با من اتفاق كردند. «12»
همچنين ابن ابی الحديد در شرح خطبه 173 نهج البلاغه آورده كه حضرت فرموده است: خدايا از آن روزی كه رسول اللّه رحلت نمود تا كنون همواره مظلوم بودهام. «13»
راستی شكوههای امير مومنان عليه السّلام طوری است كه قلبها را میسوزاند. با وجود اين دردهای سوزان، هرگز دست از ياوری اسلام برنداشت و هرگز ناراحتیهای او موجب نشد كه كاری كند كه اصول نظام خدشهدار شود. از اين جريانهای تعجبآور تاريخی و روايی به خوبی در میيابيم كه شارع مقدس چهقدر تشكل و نظام اسلامی و جمعيت و شئون آنان را عظيم و پراهميت میداند. علی عليه السّلام در خانه مینشيند تا شعاير الهی باقی بماند و هرگز جايز نمیداند كاری كند كه حريم اسلام هتك شود.
حضرت صدّيقه طاهر پس از لطمهها و صدمات بسيار، آنگاه كه فرمود: «اشتملت شملة الجنين»، در جواب از مولا و امام خود شنيد كه اگر بخواهی شعار اسلام باقی بماند، دستور صبر حتمی است و هيچ چارهای جز سكوت نيست.
عجيبتر آن كه چه بسيار میديد كه مسئولين زمان مرتكب خلافهای بيّن میشوند و آنچه نبايد صورت گيرد، واقع میشود، عكس العمل امام عليه السّلام بسيار ملايم و با نصيحت مشفقانه بود، چنانكه فرمود: پس ابو بكر كارها را بر عهد گرفت ... من او را خيرخواهانه نصيحت میكردم ...
در هنگام احتضار، عمر را فراخواند و او را به ولايت نشاند و ما خيرخواهانه گوش كرديم و اطاعت نموديم. «14»
البته چنانكه گذشت در موارد مناسب نيز میفرمود: فرزند ابی قحاقه از همه بهتر میداند كه موقيعت من نسبت به خلافت همچون «محور سنگ آسيا» میباشد. علوم و معارف همچون سيل از من سرازير میشوند و هيچ پروازكنندهای در فضای علم و دانش به اوج رفعت من نمیرسد. «15»
اين سخن را نيز در جايی فرمود كه لازم میديد بايد حق و واقع را بيان كرد، ولی اصل نظام صدمه نمیبيند.
درس تاريخی: علی عليه السّلام اين درس را داد كه سليقهها و تشخيصهای شخصی مردم هرگز معيار مصالح نظام الهی نيست، بلكه بايد از خود گذشت و پيوسته به مصلحت اهم ارزش داد و در صورت لزوم در مقام تسليم قرار گرفت و حتما فرموده حضرت امام راحل از همين گونه مسائل نشأت میگرفت كه مكرر میفرمود: حفظ اصل نظام جمهوری اسلامی از اهمّ واجبات است. از نماز و روزه واجبتر و پراهميتتر است و تضعيف آن از معاصی كبيره خواهد بود.
گذشته از وجوب حفظ نظام الهی توسط امت اسلامی، پيكره احكام و دستورات الهی به گونهای است كه اگر به خوبی پياده شود و مردم بتوانند قوانين آن را به كار بندند، دين، هم حافظ امّت و هم نگهدارنده خويش است؛ بدان معنا كه جامعه را از بسياری لغزشها و سقوطها در امان نگاه میدارد و در سايه تعاليم قدرت آفرين آن، هيچ قدرتی بر او چيره و مسلط نخواهد گرديد و در سايه اين تعليم و تعلّم كه با شكل بسيار حساب شدهای امت به خودآگاهی رسيدهاند، ابقای آيين الهی تضمين شده است.
اصل هفتم: لزوم داشتن رهبری آگاه به مسائل اسلامی و سياسی
انقلابهای بسياری در كشورهای مختلف اسلامی صورت گرفت و گاهی هم تا حدّ مناسبی پيشرفت كرد، ولی قبل از به ثمر نشستن آن، اختلافات درون گروهی و داعيههای رهبری، شعارهای انقلاب را خاموش میكرد، يا با انتخاب فردی به عنوان رهبر و ارائه يك سلسله تئوری نوين مردم را گردآورده، ولی با رفتن او به هر دليل، فرد ديگری با الغار و ناديده گرفتن اصول رهبری فرد سابق و اعلان تئوریهای جديد خط قبل را خدشهدار میكرد و جنبش و جوشش انقلابی مردم به سكوتی حزنآور ختم میشد، و به تدريج دخالت بيگانگان و سپس سيطره استعماری چشم و عقل مردم را بسته و آنان را به وادی خاموشان گسيل میكرد.
اين سلسله حوادث غمآور نشأت گرفته از فقدان حاكميت الهی و ولايت فقهی است كه هرگز زاييده افكار و هوای نفسانی سياستمداران بازيگر نيست و دخالت افراد را در تصميمگيریهای غير مشروع ممنوع میداند.
شعوری برتر از شعور مردم و فوق افق زمان و مكان لازم است تا بتواند به دور از سياستها و جنجالهای غلط و هياهوی بيگانگان نظام قانونی بینقض و خالی از هر شائبه را پیريزی كند و فقيه و قانوندانی عادل و دور از هواوهوس و مسلط بر خود و عالم به قانون و زمان نيز بايد در رأس قرار گيرد، تا با زهد و دورانديشی و فقاهت، بر اجرای قانون نظارت كامل داشته باشد، كه اگر حاكم الهی در رأس هرم قرار گيرد، هرگز فقدان يكی و نصب ديگری هيچگونه اختلافی نمیزايد، بلكه زهد و تقوای رهبری از خلاقيت خاصی برخوردار است كه از جامعه پيكره واحدی میسازد و جملگی را به طرف نقطه اجتماع عقل و دين گسيل میدارد.
درست مانند همگرايی است كه شعاعهای ضعيفت غير مؤثر را در يك نقطه به گرد هم میخواند و دو كانون جامعه قدرتی ساخته میشود كه هيچگونه تزوير و نيروی مهاجم توان برابری با آن را نخواهد داشت.
البته اين مسئله در زمان ما به تجربه رسيده و ثابت شده است و انقلاب ما آن را ثابت كرده است كه اگر ملل اسلامی تعصبها را كنار میگذاشتند و اين قانون مترقی (حكومت حاكم الهی) را پياده و تبعيت میكردند، امروزه سيطره اسلامی فراگير بود، گذشته از آن كه قدرت مالی و توان چشمگير جمعيت مسلمين كمك فراوانی بود كه مردم بتواند بار استعماری سياستمداران كهن را از دوش خسته خود بر زمين بگذارند.
در همين زمينه نويسنده معروف فرانسوی كه انقلابهای مصر و بعض ديگر از كشورهای اسلامی را بررسی میكرده، مینويسد: يكی از چهرههای معروف حزب «الجماعة الاسلاميه» كه فيزيكدان سرشناسی هم بود، «عصام الدين» است.
او میگويد: نقش ما را بايد پيشتاز ثابت قدم و مصمم به عهده بگيرد. ولی اين پيشتاز در مصر تا كنون قادر به ايفای نقش ما نبود؛ زيرا ناسيوناليسم كه خود شكل جديدی از غربزدگی بود جای آن را گرفت و بنابراين كشور در فرايند مراحل بعدی در نوعی منجلاب باقی ماند و به عبث معتقد بود كه به آزادی دست يافته است.
همين نويسنده در كتاب ديگرش به نام «جنبشهای اسلامی در جهان عرب» آورده است كه 91 گروه اسلامی را در سراسر جهان عرب بررسی كرده و آنچه از مجموع استفاده میشود ان است كه تنها عامل ركود و شكست تمامی آن گروهها نداشتن رهبری الهی بود كه به طور دقيق بتواند آنان را در ضوء فقه اسلامی و الهی هدايت كند و اين توان را داشته باشد كه مردم را به دور از تقليد سيستمهای غربی رهبری بنمايد. «16»
ولی متأسفانه پيشآمدهای تاريخی و پیآمدهای شوم آن، هنوز مسلمين را بيدار نساخته است. ما امروز شاهد ناسيوناليسم عربی هستيم، درحالیكه از وحدت عربی دفاع كرده، ولی وحدت الهی و اسلامی را نايده گرفته، فرقهگرايی عربی را مترقی دانسته، ولی وحدت در عقيده الهام شده از منبع وحی را ارتجاعی به مردم معرفی كردهاند و آنان هم باور كرده اند!!
فرقه شوم صهيونيزم خود را به اسرائيل (لقب حضرت يعقوب) منتسب دانسته و نام سياسی خود را با توجه به لقب اسرائيل «17» تعيين كرده و دولت اسرائيل را تشكيل دادهاند، ولی به اعراب گفتهاند تشكيل دولت اسلامی ارتجاعی است!!؟
پی نوشت ها :
__________________________________________________
(1). البته ما اكنون درصدد تبيين نظام مالی و اقتصادی اسلام نيستيم؛ زيرا اين بحث محتاج به ارقام و آمار است.
فعلا درصدد همين اصل هستيم كه ذخيره عظيم مالی در يك نظام حكيمانه حتما هزينه متناسب دارد كه فقط تأمين فقرا نيست.
(2). ر. ك: پاورقی 1، ص 86.
(3). فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 131: «اللهم النك تعلم انه لم يكن الذی كان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام و لكن لنردّ المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فی بلادك فيؤمن المظلوم من عبادك و تقام المعطلة من حدودك».
(4). تاريخ طبری، ج 4، ص 304: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام اللّه ناكثا لعهد اللّه مخالفا لسنة رسول اللّه يعمل فی عباد اللّه بالاثم و العدوان، فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علی اللّه ان يدخله مدخله».
(5). فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، كلمات قصار امير المؤمنين عليه السّلام، شماره 244: «فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك ... و الامامة نظاما للأمّة و الاطاعة تعظيما للإمامة».
(6). انعام (6) آيه 57: «ان الحكم الّا اللّه يقصّ الحق و هو خير الفاصلين».
(7). انعام (6) آيه 62: «ثم ردوا الی اللّه مولاهم الحق الا له الحكم و هو اسرع الحاسبين».
(8). فيض الاسلام، ترجمعه و شرح نهج البلاغه، ص 929: «لا تكن عبدا لغيرك و قد جعلك اللّه حر».
(9). بحار الانوار، ج 46، ص 132.
(10). فيض الاسلام، ترجمه و نهج البلاغه، نامه 62، ص 1048: «فامسك يدی حتی رأيت راجعه الناس قد رجّت عن الاسلام، يدعون الی محق دين محمد صلّی اللّه عليه و اله فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله أن أری فيه ثلما او هدما تكون المصيبة به علیّ اعظم من فوت ولايتكم».
(11). همان، خطبه 169، ص 551: «ان هؤلاء قد تمالؤوا علی صخطة امارتی و سأصبر ما لم تخف علی جماعتكم».
(12). همان، خطبه 171، ص 555: «اللهم انی استعينك علی قريش و من اعائهم، فانهم قطعوا رحمی و صغّروا عظيم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی امرا هو، لی».
(13). ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه ج 9، ص 306: «مازلت مظلوما منذ قبض رسول اللّه حتی يوم الناس هذا».
(14). غارات، ج 1، ص 307: «... فتولّی ابو بكر تلك الامور ... فنصحته مناصحا ... و ما طمعت ان لو حدث به حدث و انا حيّ ان يردّ الیّ الامر الذی نازعته فيه ... فلمّا احتضر بعث الی عمر، فولّاه فسمعنا و اطعنا و ناصحنا».
(15). فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 3، ص 46: «اما و اللّه تقمصها ابن ابی قحافه و انه ليعلم ان محلّی منها محل القطب من الرحّی، ينحدر عنی السيل و لا يرقی الی الطير».
(16). بررسی جنبشهای نوين، ص 181.
(17). اسرائيل لقب يعقوب عليه السّلام به معنای بنده خدا است.