روحانیت و انقلاب اسلامی ایران

روحانيت و انقلاب اسلامی ايران «1»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد الله، قاصم الجبّارين، مبير الظالمين مدرك الحاربين صريخ المستصرخين موضع حاجات الطالبين و معتمد المومنين و الصلاة و السلام علی الرسول الامين و حبل الله المتين سيدنا و مولانا ابو القاسم محمد و علی ابن عمه و وصيه من بعده مولانا علی امير المومنين و علی الائمة الهداة من اهل بيته و الخيرة من آله و صحبه و السلام علينا و علی عباد الله صالحين. عظم الله و اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين و اولاده و اصحابه عليهم السلام.

با نثار بهترين سلام و درود بر همه شهيدان راه خدا، بر سالار شهيدان، سيد الشهدا، بر ياران جانباز و فداكارش و بر همه شهيدان عزيز و گرانقدر انقلاب اسلامی مان و بر شهيدان پاكباز ميدان های نبرد، كه هر گوشه اش كربلائی است و حسينيان و زينبيان در هر گوشه اش حماسه نوی كربلا را تكرار می كنند.

سلام بر همه مصدومان اين انقلاب خونين و اين نبردهای سرنوشت ساز و بر شما عزيزانی كه اينجا هستيد و نمونه ای از اين گلهای شكفته شده انقلاب، كه انشا الله همواره در حال شكفتن بمانيد و در اين حالتان الهام بخش برای همه ما باشيد.

همانطوری كه در سخنرانی روز تاسوعا در دانشگاه تهران وعده داده بودم، زمينه بحث و عرض امروزم مربوط به روحانيت و انقلاب اسلامی ايران است. البته از ديروز تا كنون در رابطه با مسائلی كه جديدا مطرح شده، مرتب مراجعه می شود، يادداشت داده می شود كه شما بايد به اين مسائل پاسخ بدهيد و برای ملت توضيح بدهيد.

من فقط يك توضيح دارم و آن اين است كه ما معتقدان سرسخت ولايت فقيه و امامت قاطع رهبر عاليقدرمان امام هستيم. ايشان فرمودند:

در اين زمينه ها مطلقا سخنی نگوئيد و من تا ايشا اجازه ندهند يك كلمه هم سخن نخواهم گفت: تكبير حضار ای امّت فداكار! و ای امام الهام بخش و الگو! و ای خلبانان هوانيروز!، كه در ايلام به من گفتيد: ما اينجا جانبازی می كنيم اما انتظار داريم كه در ميان مسئولان وحدت و يكپارچگی باشد، ای پاسدار كميته انقلاب! كه ديشب برنامه تلويزيونی تو را از حومه آبادان، اين صحنه قهرمانی ها پخش كردند و صدايت را شنيدم كه آنجا با آهنگ قرآن و با دل پراحساست گفتی ما اينجا جانبازی می كنيم، بگوئيد مسئولان باهم يكی باشند، به خدا سوگند! كه در برابر شما از نقل   
هر گونه جمله ای كه بوی اختلاف دهد، احساس شرم می كنم و به همين جهت تا آنجا كه ضرورت ايجاب نكند و امام و امت نخواهد، شعار من و ياران همفكرمان فقط يك شعار است: سكوت، سكوت، سكوت الهام بحش وحدت؛ ان شاء الله؛ [حضار: درود بر بهشتی ] و گمان مبر ای عزيزم! و شما ای عزيزان نور چشم همه ما! گمان مبريد كه ما ذّره ای فرصت را برای ايجاد هماهنگی ها و همكاری ها از دست می دهيم. در سخنرانی روز تاسوعا، زمينه سازنده اين وحدت و يكپارچگی را بر پايه اصول قانون اساسی بيان كردم؛ و اما در زمينه مسائل مربوط به قوه قضائيه، كه حتما توضيحاتی برای مردم لازم است، مقداری از آن را كه مربوط به همين دو روز اخير است، برای ملت قهرمان مان توضيح می دهم. اين فقط توضيح مسئله ای است كه مطرح شده و مباحث ديگر را به تفصيل در يك بيانيه كه به زودی منتشر خواهد شد، به اطلاع همه خواهيم رساند. درباره حمله به روزنامه ميزان، سخنی گفته شده بود. اين حمله بر طبق اطلاع مستندی كه داده شده، مربوط به صبح تاسوعا بوده است. بلافاصله بردار عزيزم جناب آقای موسوی اردبيلی، دادستان كل كشور، در جريان قرار می گيرند و جناب آقای دكتر يد الله سحابی به ايشان تلفن می كنند و اطلاع می دهند و آقای موسوی كه دادستان كل هستند و مسئوليت نهايی اين مسائل را بر عهده دارند، فورا اقدام كردند و به جناب آقای باقری، رئيس كميته مركزی، يعنی معاون جناب آقای مهدوی و اخوی ايشان و همچنين جناب آقای مير سليم، سرپرست شهربانی، اطلاع فوری داده اند و فورا اقدام کنند.

مسئله مربوط است به پريروز صبح، صبح تاسوعا، و اقدام هم بلافاصله همان صبح، انجام گرفته و گمان می كنم قوه قضائيه با قاطعيت و سرعت در اين زمينه اقدام كرده است. اين توضيحی بود كه پيرامون اين مسئله تازه روی داده، دادم تا نمونه ای از خروار باشد. ان شاء الله قوه قضائيه برای روشن كردن ذهن ملت مان و آرام كردن وجدان انقلابی اين امت قهرمان، توضيحات مفصل را پيرامون همه مسائل ديگر خواهد داد.

و اما اصل بحث، مسئله روحانيت و انقلاب اسلامی است. روحانی كيست؟ روحانی يك عالم دينی است كه در راه تزكيه و تعليم و تلاوت و خواندن آيات خدا بر مردم می كوشد و كار پيغمبران را ادامه می دهد.

«هو الذی بعث فی الّاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه ...» «1» روحانی مسئوليت تلاوت آيات خدا بر مردم، تزكيه و آموزش دادن اسلام به مردم و نشان دادن راه زندگی سالم و سعادت آفرين به مردم را بر پايه تعاليم خدا بر عهده گرفته است. اين روحانی است. ايفای اين مسئوليت خطير و سازنده انسانی بوسيله روحانی ايجاب می كند كه روحانی خودش اهل علم باشد.

خودش درباره قرآن و اسلام درس بخواند و مطالعاتی داشته باشد. كتاب و سنت را بفهمد و چون می خواهد ديگران را تزكيه كند اول بايد خودش را تزكيه كند. در راه تقوا باشد. خود را بسازد.

عادل، باتقوا، خداترس و دارای مكارم اخلاق باشد و چون می خواهد ديگران را بسازد و به آنها ياد بدهد بايد يك آدمی باشد دارای جوهر سازندگی و ياد دهندگی. سازندگی و ياد دهندگی خودش يك كار دشوار است و چون ساختن مردم و ياد دادن به مردم علاوه بر آگاهی بر اسلام، قرآن، سنت، سيره پيغمبر و عترت سلام الله عليهم اجمعين، نياز دارد به اينكه آدم خود، مردم و زمان خودش را درك كند.

ما تا زمان خودمان را نشناسيم، تا محيطخودمان را نشناسيم، تا مردم خودمان را نشناسيم، نمی توانيم مردم را به راه اسلام دعوت كنيم و آموزش بدهيم و بسازيم. پس بايد محيط و زمانه را هم درك كند. روحانی كسی است كه با اين اندوخته ها و با اين سرمايه ها می آيد ميان مردم و در متن مردم زندگی می كند وكار می كند.

اگر امام جماعت است، صبح و ظهر و شب يا ظهر يا شب در مسجد با مردم است، با مردم عبادت می كند، برای مردم صحبت می كند، مردم از او سوالات می كنند؛ دائما در تماس مستقيم با مردم است.

اگر منبری، واعظ و سخنران است، ميان همين مردم و توده ها سخنرانی می كند. سخنرانی اش به يك قشر معين، مربوط نيست به همه مربوط است. سخنرانی هم نيست كه بيايد حرفش را بزند و برود، يا همان وقت با مردم است يا شب مردم می آيند در خانه اش و با او معاشرت دارند.

روحانی و مردم، مثل ماهی می ماند و آب. روحانی، با مردم و در مردم زنده است. بدون مردم و دور از مردم نمی تواند رسالتش را ايفا كند. علاوه بر اين، روحانی در جامعه ما يك نقش ديگر را هم خودبه خود بر عهده دارد.

آن خدمت بی منّت به مردم است. مردم ما، بخواهيم يا نخواهيم از روحانی محله شان انتظار دارند. اگر گره ای در كارشان پيدا می شود، قدم جلو بگذارد و گره گشايی كند. اگر مشكلی پيدا می شود، حل كند. يادم می آيد در نجف آباد اصفهان، يك عالم مردمی فعال و محبوب مردم به نام مرحوم حاج شيخ ابراهيم، رحمت الله عليه، زندگی می كرد.

خوب يادم می آيد آن وقتها ما طلبه جوانی بوديم و دوست می داشتيم اين الگوهای خوب را بشناسيم، از آنها چيزی ياد بگيريم. پرسيديم: وضع آقا حاج شيخ ابراهيم در ميان مردم نجف آباد چطور است؟ گفتند: مردم، آقا حاج شيخ ابراهيم را از صميم قلب دوست دارند. چون ايشان هم امام جماعت است، هم مدرس. هم واعظ و هم خدوم كه به مردم خدمت می كند. بعد گفتند از باب مثال می گويم.

ايشان گاهی مثلا ساعت دوی بعد از نيمه شب يك كسی می آيد در خانه اش را می زند. آقا! چيه؟ بله؟ با زنم دعوايم شده، ريش سفيدهای فاميل خانه نتوانستند دعوا را حل كنند، كار بالا گرفته، ناچار شديم به شما زحمت بدهيم. لطفا بيائيد بين ما صلح بدهيد. آقای حاج شيخ ابراهيم با كمال خوشرويی با كمال خوشحالی می رود آنجا می نشيند، می گويد خوب يك چای درست كنيد باهم ديگر بخوريم.

می نشيند تا صبح اختلاف اينها را حل می كند و نماز می خواند و می رود.
بسياری از روحانيت آماده به خدمت، برای خدمات مردم زندگی می كنند، بدون اينكه ساعت معين داشته باشند. هميشه در اختيار مردم هستند.

اين ها خصلت های اساسی يك روحانی است. در اين بازار تهران يك بچه بازاری نفت فروش در زمان رضا خان قلدر، آن وقت كه روحانيت تحت فشار بود، آنوقت كه در پی ريشه كن كردن روحانيت بودند، تصميم می گيرد حالا كه روحانيون را اينقدر تحت فشار قرار می دهند من می آيم درس می خوانم و روحانی می شوم.

اين هم يك شجاعت است؛ ايشان می آيد درس می خواند در ضمن نفت فروشی هم می كرده، درسش را هم می خوانده تا كم كم يك طلبه درس خوانده ای می شود. تصميم می گيرد بچه های ديگر بازار، كارگرهای بازار را آموزش بدهد. عده ای از اين بچه ها الان جزو افراد موثر در تداوم انقلاب اسلامی ما هستند و در سال 1341- 1342 اينها در اداره و سازمان دهی نيروهای انقلاب نقش اساسی داشتند.

اين آقا روزهای جمعه بچه های كوچك را به صورت دونگی بيرون شهر، پيك نيك می برده و خودش هم دونگ می داده و آنجا باهم بودند. هم بازی و برنامه داشتند. هم برايشان حديث می گفت. هم با ايشان نماز می خواند. می گفت: اين بچه ها، روزهای جمعه فاسد می شوند. من بايد برای روزهای جمعه اينها برنامه ای داشته باشم كه اين ها فاسد نشوند.

اين ها، كارهای روحانيت است. در رابطه با اسلام، روحانيت يك وظيفه ديگر پيدا می كند. آن وظيفه اين است كه چون اسلام، دينی است كه مشتمل بر سياست است و سياست از ديانت و حتی از عبادت، جدا نيست. عبادتش، نماز جماعتش، نماز جمعه اش، نماز عيدش، حتی حجّش، همه اينها سياست است. حالا جهاد و امر به معروف و نهی از منكر كه جای خود دارد. در همه اينها الهام بخشی و عمل سياسی وجود دارد.

روحانی عالم اسلام در رابطه با سياست هم مسئول است. زمانی بود كه بيگانگان، آنهايی كه می خواستند روحانيت از صحنه اداره جامعه و سياست غايب شود تا بتوانند كارهايشان را بكنند، اينها يك فكر ضد اسلامی را در جامعه ما رونق داده بودند و آن اين بود كه روحانی ديگرچه كاری با سياست دارد؟ می گفتند: «فلانی خيلی روحانی جليل القدری است، اصلا كاری به كارهای مردم ندارد».

به بركت اين انقلاب، به بركت خود اسلام، به بركت قرآن، به بركت رهبر انقلاب، به بركت علمای بزرگ و جليل القدری كه قبل از آن اعلام كردند كه روحانيت و ديانت با سياست كار دارد، خيلی هم كار دارد.

من اينجا نه به مناسبت حضور برادر عزيزم آيت الله آقای حاج سيد محمد باقر خوانساری كه امام جماعت اينجا هستند، بلكه به مناسبت علاقه قلبی كه به مرحوم آيت الله العظمی مرحوم آقا حاج سيد محمد تقی خوانساری، رضوان الله عليه، داشتم اين را ياد می كنم.

مرحوم آيت الله حاج سيد محمد تقی خوانساری، رضوان الله عليه، در قم يك مرجع و يك مدرس عاليقدر و مورد اعتماد عموم بودند و نماز جماعت ايشان جزو با شكوه ترين نمازهای جماعت چه در مدرسه فيضيه چه در بيرون مدرسه فيضيه، بود، ايشان در سالهای 1330 تا 1332 در همان سالهای نبرد ملت قهرمان ما با استعمار اروپائی و غربی، رسما وارد ميدان شدند تا نشان دهند كه مرجعيت و روحانيت و قدس و تقوا، تعهد در برابر وظايف اساسی ايجاب می كند نه بی تفاوتی و از كنار مسائل بی تفاوت عبور كردن، و ما پيشگامان اين چنين داريم.

ولی همه ما می دانيم كه نقش سازنده و گسترده حضور وسيع در مبارزات اجتماعی، در پی قيام انقلابی متداوم و پی گير و سر سختانه سال 1341 به رهبری امام خمينی، صورت گرفت. [صلوات حضار] ايشان همه تلاش ها و زحمت های گذشته را توانستند شكرگزاری و قدردانی كنند و با پيشتازی و پيشگامی شان، به اين طلسم و افسانه باطل جدايی دين از سياست و روحانيت از سياست پايان دهند و اكثريت قاطع روحانيت در همه جا وارد عرصه سياست و ميدان نبرد و مبارزه شد.

 [تكبير حضار] همين الان صدها روحانی جوان در صحنه های نبرد در بيشتر جبهه ها حضور دارند و در كنار برادران ديگرشان می رزمند. يك برادر پاسدار به من گفت: در آن روزهائی كه در اين شهرهای خط آتش و در اين خطوط مقدم جبهه با برادرها فرصت انس داشتند، گفت: فلانی! چقدر زيبا بود و به قلب من آرامش می داد وقتی كه می ديدم در سنگر پهلوی من برادر پاسدار راجع به نمازش دارد سوال می كند، كه من در اين حالت چگونه نماز بخوانم؟ و ديدم هم سنگر او، يك روحانی جوان است كه دارد برای او مسئله عبادت و نمازش را در اين حال نبرد، بيان می كند.

حضور تمام عيار روحانيت در صحنه زندگی اجتماعی، برای خود روحانيت، بارها و مسئوليتهای جديدی را به همراه آورده است. روحانی حالا بايد صبح تا شب كار كند. آن موقع هم صبح تا شب بايد در اختيار مردم می بود. اما گاهی مراجعه كننده داشت و احيانا گاهی هم فرصت مطالعه و آرامش داشت. ولی حالا روحانی بايد صبح تا شب كار بكند، صبح تا شب آماده باشد.

در اين دوران انقلاب و در اين دوران ممتد بين سال 1341 تا حالا كه 1359 است، مسئوليت ها سنگين شده است. در اين 18 سال به تدريج روحانيت وارد ميدان و معركه شدند. عده ای پيشتاز بودند و زودتر وارد شدند. عده ای به دنبال آنها وارد شدند و در سال 1357 در آن چند ماه آخر، كه بايد ملت ما يكجا و يكپارچه در مقابل مزدوران رژيم بايستد، همه تان شاهد بوديد كه بيشتر مساجد ما پايگاه رزم و نبرد بود.

مردم، آنجا دورهم جمع می شدند. روحانی مسجد محل همراه با مردم، دوشادوش مردم كار داشت، حركت داشت، فعاليت داشت. البته چون می خواهم واقعيت ها را همانطور كه بوده مطرح كنم، در همان موقع هم گاهی جوانها گله می كردند كه روحانی محل ما آنطور كه بايد تحرك ندارد، همكاری ندارد. ولی اينها استثنا است.

در سال 1357 به خصوص از ماه رمضان به بعد حضور روحانيون با مردم در صحنه های نبرد روزبه روز گسترده تر می شد تا پيروزی بهمن 57. با پيروزی بهمن 57، روحانيت احساس می كرد نظام طاغوتی مزدور، سرنگون شده؛ رژيم منفور از بين رفته؛ اما اين را هم احساس می كرد كه خيلی خوب، اكنون پس از پيروزی مسائل زيادی هست كه تا ديروز به عهده رژيم بود، حالا به عهده كيست؟

مردم هر محل، از روحانی محل انتظاراتی داشتند؛ خيلی از اين آقايان روحانی، تماس می گرفتند: آقا همين مردمی كه در طول انقلاب شب تا صبح كار كردند تعطيل كردند، كارشان را رها كردند، راهپيمايی كردند، تداركات فراهم كردند پلاكارت نوشتند، شعار تهيه كردند؛ نيروها را برای حركت آماده كردند، می گفتند: اينها امروز مسائلی دارند اينها به طور طبيعی به ما مراجعه می كنند، همانطور كه ديروز به ما مراجعه می كردند، حل مشكلاتشان را از ما می خواهد.

حل گرفتاريهايشان را از ما می خواهند، تكليف چيست؟ اولا با همكاری مردم و اين روحانيون در مساجد و محله ها، كميته های انقلاب تشكيل شد. كميته های انقلاب، چه كار می كرد؟ همه به ياد داريد كه كميته های انقلاب چه كار می كردند كميته های انقلاب، بسياری از جاهای خالی حكومت را در آن دوره، بر كرده بود.

امنيت محله های را چه كسانی تامين می كردند؟ همين كميته های انقلاب، بسياری از آقايان می گفتند: ما شب و نيمه شب اين ور و آن ور می رويم ببينيم پاسداران و كميته مشكلی ندارند؟، نيازی ندارند؟ سر جايشان هستند؟

اگر كسی نيست چه كسی بايد جايشان بيايد؟ نصف شب گشت می دادند، وظيفه شان را انجام می دادند. وقتی قرار است روحانی بيايد توی گود، ديگه به قول مععروف «بايد لخت شود بيايد تو گود». برای همه سنگينی ها و دشواری ها و مسئوليت ها آماده باشد.

به اين ترتيب، روحانيت شانه اش روزبه روز زير بار مسئوليت های سنگين تر قرار می گيرد. دادگاههای انقلاب تشكيل شد؛ چه كسانی پذيرفتند كه در اين دادگاههای قاضی باشند، احكام دشوار و سخت را حكم كنند و برای خودشان دشمن بترشاند؟ چون بسياری از كسانی كه در اين دادگاههای انقلاب به اعدام يا زندان محكوم شدند حالا دوستان و بستگان و نزديكانش نسبت به آن روحانی كه قاضی آن دادگاه انقلاب بوده، احساس خشم و كينه می كنند و بدگويی می كنند.

ولی اين ها از ميدان در رفتند يا مسئوليت شان را پذيرفتند و عمل كردند؟ آيا اگر روحانی می خواست جنت مكان زندگی كند بهتر نبود كه بعد از پيروزی انقلاب بگويد: خيلی خوب، افتخار پيروزی انقلاب را كه همه برای ما هم سهمی قائل هستند و به ما هم از اين افتخارات سهم بالايی می دهند، پس برويم كنار كه همچنان جنت مكان و خوش نام بمانيم؛ خيال می كنيد كه روحانيون اين كار سرشان نمی شد؟!

يا خيال می كنيد اين قضات دادگاههای انقلاب كه اين همه مسئوليت الهی و مردمی سنگين را بر عهده گرفتند به آنان حقوق های كلان داده می شدود؟! تا چندی قبل اصلا به اندازه خرجيشان هم به آنها حقوق داده نمی شد.

چندی قبل ما يك سامانی به حقوق اينها داديم. و تازه بالاترين رقم حقوقی، به يك قاضی دادگاه انقلاب داده می شود معادل است تقريبا با حقوق اوليه يك قاضی معمولی كه در دادگستری خدمت می كند.

می شد بگويند آقا ما چه كار داريم به كميته های انقلاب برويم، می رويم به همان مسجد محله كه مردم هم می آيند و به ما محبت دارند و احترام می گذارند و خوشحال هستند؟ چرا اينها در كميته های انقلاب ماندند؟ برای اينكه مردم می خواستند بمانند.

برای اينكه اينها به جهت اعتمادی كه مردم به اكثرشان دارند، می توانند وسيله جمع كردن قوا و نيروها باشند. [تكبير حضار] چند نفر از روحانيون هم شانه شان رفت زير بار مسئوليت سنگين عضويت در شورای انقلاب.

خوب اينها خودشان عاشقانه خواستار اين بودند كه عضو شورای انقلاب باشند؟ اينها می دانستند كه قبول مسئوليت عضويت در شورای انقلاب چه سنگينی را بر دوش آنها می آورد. می دانستند كه ديگر بايد با زندگی و زن و بچه و خانه و همه چيز خداحافظی كنند تا بتوانند اين مسئوليت را با كار شبانه روزی ايفا كنند؛ اينها را می دانستند و اين را هم می دانستند كه عضويت شورای انقلاب نه حقوق دارد نه هيچ مزيّتی، فقط خدمت است.

هيچيك از اعضای شورای انقلابی برای سمتی كه داشتند و مسئوليتی كه داشتند، چيزی دريافت نكردند. بعدها چند نفرشان كه وزير شدند، حقوق وزارت را دريافت كردند. آنها هم كه آن موقع وزير نبودند كه هيچ.

چه چيز اينها را به سوی اين مسئوليت ها جذب می كرد؟ بينش اسلامی زنده امروز، كه «دين از سياست جدا نيست و روحانيت بايد همچنان با مردم در صحنه بماند». مردم و روحانيت بايد برای هميشه در صحنه بمانند تا اصالت و هويت اسلامی انقلاب و استقلال و مصونيت كامل انقلاب از دخالت عوامل مرئی و نامرئی بيگانه تضمين شود.

من به عنوان نمونه، عرض می كنم كه در حدود شايد ماه تير سال 58 بود، چهار يا پنج ماه از پيروزی انقلاب و شش يا هفت ماه از تشكيل شورای انقلاب می گذشت، چون شورای انقلاب رسما حدود دو ماه قبل از پيروزی انقلاب تشكيل شده بود، خدمت امام عرض كردم:

مسئوليت های فراوانی بر زمين مانده، اگر اجازه می دهيد فعلا كارها دارد راه می افتد ما برويم سراغ آن مسئوليت ها. امام فرمودند: نه شما و دوستانتان حتما بايد بمانيد و حضور داشته باشيد، وظيفه بود.

امروز هر روحانی كه در صحنه اداره كشور حضور دارد با احساس وظيفه حضور دارد و در همين قوه قضائيه وقتی كه ما از روحانيون واجد شرايط دعوت می كنيم، نمی آيند؛ می گويند: بار قضا مشكل است، می ترسيم در برابر خدا مسئول بمانيم و می ترسيم از عهده اين مسئوليت برنياييم.

تقوای آنها، در آنها اين همه نگرانی را به وجود آورده و بعد بايد مفصل بنشينيم و با آنها صحبت كنيم، بگوييم آقا قرار بود تقوای ما صرفا تقوای پرهيز نباشد، تقوای ستيز هم باشد. بايد با بی عدالتی ها نبرد و ستيز كنيم.

برادر! بيا در سنگر همكاری كن، و الا مگر به اين آسانی ها قبول می كنند. اگر قوه قضائيه ما، با اين فرصت كوتاه، به يك قوه قضائيه تمام عيار و بی عيب و نقص تبديل نشده، برای اين است كه قاضی پيدا نمی شود. مگر پيدا كردن قاضی و ساختن قاضی كار آسانی است؟ دادگاه انقلاب شيراز نابسامانی هايی داشت.

در چندی قبل، شش- هفت ماه قبل، يا پنج- شش ماه قبل كه آنجا دعوت كرده بودند، رفتم؛ گفتند: اينجا دادگاه انقلابش به همه كارها نمی رسد، اشكالاتی هم پيدا كرده، حل كنيد. گفتيم: بسيار خوب، اين اشكالات هم پيچيده بود. فقط اين نبود كه يك قاضی هست و كارش آن طور كه بايد برای مسائل پيچيده شيراز كافی نيست.

نه، مسئله دادگاه انقلاب به دهها مسائل ديگری گره خورده بود. به تهران برگشتيم و تهران با برادران و اعضای شورای قضائی صحبت كرديم. يادم نيست كه آن موقع اصلا شورا تشكيل شده بود يا نه؟ با آقای موسوی صحبت كردم و آن موقع شورای سرپرستی بود.

گفتيم: برای سامان دادن به كار دادگاه انقلاب شيراز بايد چه كار كنيم؟ مدتها وقت صرف شد تا اولا، به كار آن قاضی دقيقا رسيدگی كنيم ببينيم، نقص كارش در كجاست. ثانيا؛ نه يك قاضی بلكه چند قاضی برای فرستادن آنجا پيدا كنيم.

البته فرستاديم و حالا چند ماهی است بحمد الله كار دادگاه انقلاب شيراز رونق پيدا كرده، راه افتاد، به پرونده های عقب مانده رسيدگی شده است. خوب در طول اين ماه [...]، بی آنكه توانسته باشند به كار آنها برسند ولی نه آنكه منشأ آن بی اعتنايی و بی تفاوتی و سهل انگاری باشد منشأ اين كمبود، قاضی است و اين است كه دستگاه قضائی رشد كمی و كيفی اش متناسب با اين همه مسائل قضايی كه از انقلاب و غيرانقلاب داريم، نيست.

معلوم است كه اين، زمان می خواهد مگر نه اين است كه قرار بود ما شعار توخالی «يك شبه و دو شبه همه چيز را اصلاح می كنيم» را كنار بزنيم و قبول كنيم كه بايد همه باهم و همه به كمك هم تلاش كنيم تا نهادهای لازم برای تداوم انقلاب و اداره جامعه انقلابی ساخته شود خوب زمان می برد، كمك می خواهد. گاهی اين برادران جانباز پاسدار انقلاب ما چه در كميته ها و چه در سپاه پاسداران در انجام وظايفی كه از طرف دادستانها به آنها محول می شودد، اشتباه می كنند، تندروی می كنند و گاهی هم كندروی می كنند.

خوب، حالا چكار كنيم جز اينكه بايد وقت صرف كنيم تا اين برادر پاسدار را برای اين كار بسازيم؟ چه كسی اين كار را می كند؟ باز هم روحانيت. به يك يك اين آقايان قضات كه برای دادگاههای انقلاب می روند اين توصيه را كرده ايم كه برادر عزيز! هفته ای دو- سه ساعت هم وقت، صرف گفتگو با پاسداران جانباز و گرانقدری كن كه شب و روز جان خودشان را در معرض خطر می گذارند، برای اينكه اين انقلاب را پاسداری و نگهبانی كنند و خدای به آنها پاداش عنايت كند.

به اين ترتيب است كه می بينيد روحانيت، در جاهايی كه حضور دارد مسئوليتش سنگين است. روحانی در يك جا امام جماعت است، امام جمعه است، واعظ است، می آيد بين مردم. خوب، خودتان شما از اين مردم هستيد ديگر. تا می رسيد به يك روحانی می گوييد: آقا فلان گوشه مملكت نابسامانی دارد، كار عيب دارد.

اين شما مردم هستيد كه وقتی يك روحانی را در محل پيدا كنيد و ببينيد در كارهای مملكت اشكالی هست، دشواری هست، می آييد به او می گوييد. حالا اين روحانی چه بگويد، بگويد: آقا به من مربوط نيست. درست است اين گونه جواب بدهد؟ شما عزيزان و ضربت خوردگان پرافتخار برای انقلاب از روحانيون قبول می كنيد بگويد:

آقا به من مربوط نيست. قبول نمی كنيد. شما می گوييد: تو مسئول هستی.
تو بايد به مردم جواب بدهی. خوب، اين آقا می آيد به مسئولان مربوطه تلفن می كند، می گويد: آقا! گفته اند: در فلان گوشه شهر خرابی است. آقای مسئول برزن شهرداری، مسئله چيست؟

اگر دولت جمهوری اسلامی است، مسئول برزن شهرداری، مسئول ناحيه شهرداری، بايد با كمال خوشبختی به اين آقا توضيح بدهد، بگويد: آقا مسئله اين است، اين دشواری ها را دارد؛ شما هم برای مردم توضيح بدهيد. و اگر سهل انگاری كرده، غفلت كرده، نرسيده، بگويد: آقا! ببخشيد، غفلت كردم؛ امكاناتش نبود، به روی چشم، زود عمل می كنم. زود هم عمل بكند، غير از اين راهی هست؟

اينكه ما بگوييم روحانيت! در كارها دخالت نكن، دخالت دو معنی دارد يكی اينكه يك آقای روحانی بخواهد بيايد به جای شهردار امضا كند، دستور بدهد، فرمان بدهد، بله، اين دخالت غير مسئولانه است. نه فقط روحانی نبايد اين كار را بكند، غيرروحانی هم نبايد اين كار را بكند. هر كسی مسئوليتی دارد، وظايفی دارد.

اما اگر روحانی به اين آقا تلفن كرد و به او جواب سربالا داد. يكی از روحانيون می گفت: برای فلان كار اجتماعی نه شخصی به يكی از مسئولان مراجعه كردم- من عين تعبير او را نمی خواهم نقل كنم- می گفت: وقتی من از در اتاق اين آقا وارد شدم چنان قيافه اش درهم رفت كه گويی مثلا دشمنش را ديد، است. از اين آقا سؤال كنيد چه دشمنی بين من و او هست؟ اين آقا اين را از من می پرسيد.

چه سابقه كينه ای بين من و او هست؟ روحانی وظيفه دارد اين كارها را انجام بدهد. مسئول است. [تكبير حضار]. من اينجا اين را صريحا عرض می كنم: روحانيت آگاه متعهد مسئول، حداقل در حد نظارت همه جانبه و تمام عيار به عنوان معتمدان ملت در جريان كارهای كشور برای هميشه نظارت خواهد كرد.

كسانی در جمهوری اسلامی مسئوليت های خرد و كلان را قبول بكنند، كه با اين نظارت مزاجشان سازگار باشد. آنهايی كه اين نظارت را نمی توانند تحمل كنند، لطفا جايشان را به كسانی بدهند كه از اين نظارت، صميمانه استقبال می كنند

آقايان روحانيون بعد از پيروزی انقلاب مراجعه می كردند می گفتند: آقا! اين مردم در محله ما بيچارگی دارند، مشكلات دارند، سختيها دارند، اگر ممكن است ما يك امكاناتی در محل داشته باشيم تا يك گوشه ای از دردهای اين ها را دوا كنيم. در آن موقع سياست دولت وقت، خلاف اين بود. اينها می گفتند: بگوييد كار را به ادارات ارجاع بدهند.

مثل اينكه حالا ادارات ما همه ياقوتی شده بود. به اين آقايان روحانيون می گفتيم، می گفتند: ما اين كار را كرديم، ارجاع داديم ولی اينها هنوز به فرهنگ انقلاب خو نگرفته اند، ساخته نشده اند، عده ای از آنان هم پذيرای اين انقلاب نبوده اند و نيستند. ما نمی توانيم اين مردم را همين طور حواله به آنجا بدهيم، حواله به آنجا می دهيم ناراضی برمی گردند، می گويند بله اين هم جمهوری اسلامی ما.

ما آن موقع به دولت موقت می گفتيم: بايد زمينه های همكاری مردمی با اين مردم محل و با اين روحانيون مورد اعتماد مردم محل را فراهم كنيد تا اصولا راه برای سيستم جديد مديريت جمهوری اسلامی ايران گشوده شود. بايد يك راه جديدی داشته باشيم. ما نمی توانيم با همين نظام اداری كه مال زمان طاغوت است تا آخر برويم، نمی توانيم.

نمی گويم با اين كارمندها نمی توانيم نه خير بسياری از اين كارمندها خودشان عناصر انقلابی اند. عده زيادی ديگر انقلابی نيستند ولی انقلاب را پذيرفته اند و آماده ساخته شدن هستند و عده ای هم پابه پای انقلاب به هر حال می آيند. عده ای هم كه «نخود نپز» باشند خودبه خود تصفيه می شوند و پاكسازی می شوند.

نمی گويم با اين كارمندها نمی شود كار كرد. ما اكثريت اين كارمندان و خانواده های آنها را جزئی از جمهوری اسلامی می دانيم و وظيفه داريم برای سلامت و سعادت و انقلابی شدن آنها و ساخت انقلابی آنها تلاش كنيم.

همانطور كه مكرر عرض كردم وظيفه انقلاب اين است كه يك جريان سازنده برومند بوجود بياورد تا بتواند همه اينها را بسازد. اما، اين غير از اين است كه حالا كه هنوز ساخته نشده اند بگوييم آقايان، ديگران، روحانيان، معتمدان محل، شما كاری به كارها نداشته باشيد، دولت خودش كارها را انجام می دهد. ما اصلا می خواهيم دولت در بطن و متن ملت باشد.

ما می خواهيم ديگر ميان دولت و ملت دوگانگی و جدايی نباشد و اين راهش اين است كه راههای پيوند ميان دولت و ملت كشف شود و اين پيوندها تقويت شود و غير از اين راهی ندارد. اين مسير ماست.

برای اين منظور، روحانيت می خواهد در صحنه بماند.
دشمن چه كار می كند؟ (شما مثل اينكه بايد نوارتان را عوض كنيد بسيار خوب من دو سه دقيقه صبر می كنم كه شما نوارتان را عوض كنيد) خوب، برای اينكه روحانيت از اين نقش خلّاق و مردمی اش دور شود، دشمن شروع كرده است به توطئه، هرجا كمبود و نقصی هست به حساب روحانيت است. هركس دچار درد بی درمان يا سخت درمانی است، تنگ گوشش وز می زند بله ديگر، حكومت آخوندها بهتر از اين نمی شود. كجا حكومت آخوندها است؟

در اين مدت مگر چند نفر از روحانيت در مقام مسئول، مسئوليت قبول كرده اند؟ الآن كه ما دولت منتخب مجلس داريم، در كابينه يك وزير روحانی داشتيم، حالا هم وزير دوم پيشنهاد شده. چقدر به اينها اصرار و التماس شده كه آقا اين كار را قبول كنيد، چاره ای نيست جز اينكه شما قبول كنيد.

به اين برادر عزيزمان جناب آقای مهدوی كنی از همه طرف اصرار كردند كه چاره نيست شما اين وزارت كشور را همچنان قبول كنيد. يا اين برادر عزيزمان جناب آقای دكتر باهنر كه الان نماينده مجلس از طرف مردم تهران هستند، چقدر از همه طرف فشار آمد كه آقا برای آموزش و پرورش شما نامزد هستيد، رد نكنيد. حالا تازه مجلس گفته است كه ما نمی گذاريم كه چهره های برجسته مجلس از دست برود. حالا تا ببينيم مجلس رضايت می دهد يا نمی دهد؟

بنابراين، در كل كابينه مگر چند نفر روحانی هستند؟ در پست های ديگر مگر چند نفر روحانی هست؟ چطور شده است كه هرجا نقصی هست به حساب روحانيت، با تعبير حكومت آخوندها، می گذارند؟ چه حسابی در كار است؟ توطئه، توطئه اينكه ميان مردم و روحانيت بار ديگر فاصله بيفتد. همان قصه ای كه زمان رضاخان بود می خواهند تكرار كنند.

زمان رضاخان كار را به جايی رسانده بودند كه روحانی اگر سيد بود به احترام سيادتش ممكن بود او را در ماشين سوار كنند؛ اگر شيخ بود و عمامه اش سفيد بود او را سوار ماشينش نمی كردند؛ می گفتند: شوم است. همان سياست شوم را الان دارند تكرار می كنند. ملت مسلمان، روحانيت نمی گويد كه در كارش هيچ گونه نقص و كمبود نيست؛ معصوم نيست، هم نقص دارد و هم كمبود. روحانيت نمی گويد كه در لباس روحانيت كم وبيش عناصر ناصالح وجود ندارد؛ چنين عناصری وجود دارند، بايد به دست خود روحانيت، حساب اينها روشن شود و كنار زده شوند.

روحانيت می گويد من همان نهاد ديرينه قديم و همان يار مهربان امت می خواهم بمانم و در تداوم انقلاب و ساختن جمهوری اسلامی امان نقش خلاقی را كه می توانم داشته باشم، داشته باشم. همان خادم ملت و خدمتگزار بی منت باشم. بنگر به امام و رهبر كه حتی از كلمه رهبر كه به حق و بدون هيچ ترديد، شايسته آن است و احدی در دنيا در اين زمينه ترديد ندارد، از كلمه رهبر هم خوشش نمی آيد می فرمايد: به من بگوييد:

خدمتگزار، بهتر است تا بگوييد رهبر [تكبير حضار]. ملت قهرمان ايران! ما روحانيانی كه به حكم وظيفه، به خواست خدا كه شارع اسلام است، به خواست نبی اكرم و ائمه طاهرين، سلام الله عليهم اجمعين، به حكم آنچه ولی عصر، ارواحنا له الفدا، در روايت مأثور از او فرموده، به خواست امام و رهبر عزيزمان و به خواست آن قهرمان های جانباز صحنه انقلاب كه هر جا در جمع آنها هستيم احساس پيوند عاشقانه متقابل برادری مان عيان و آشكار است؛

ما بر اين اساس می خواهيم، همان طور كه رهبر فرمود، در جمع شما و در خط اصيل اسلامی انقلاب، خدمتگزار باشيم و نه هيچ چيز ديگر [تكبير حضار]. ما همان خادمان بی توقع از شما ملت، همان حافظان نواميس اسلام و امت و همان پاسداران استقلال جامعه در برابر نفوذهای مرثی و نامرئی ابرقدرتها و قدرتهای درجه دوم جهانی، می خواهيم بمانيم. نه اينكه بگويم ديگران چنين نقشی ندارند، دروغ است.

روحانيت انحصار طلب نيست. اين هم از آن دروغهای شاخدار تكبير حضار اما سخنی هم با برادران روحانی، برادران عزيز روحانی در سراسر جمهوری اسلامی ايران و در خارج از سرزمين جمهوری اسلامی، آنها كه الان همگام و يا پيشگام و پيشتاز نهضت های انقلابی در كشورهای اسلامی هستيد و گه گاه هم اينجا آمده ايد، بدانيد!

وظيفه يك يك ما اين است روی نسل جوان و نوجوان حساسيت هميشگی مان را داشته باشيم. دشمن درصدد شكار كردن اينهاست. دشمن درصدد گول زدن و فريب دادن اينهاست. دشمن می خواهد از دل پاك اينها سوء استفاده كند.

يك نوجوان، در اهواز در آن سفر چند ماه قبل، آمده بود پيش من، گفت فلانی، من می خواهم از تو طلب عفو كنم، دل من را نسبت به تو بدبين كرده بودند، اينجا آمدی در همان برخوردهای اول كه با تو داشتم، ديدم همه آن چيزهايی كه درباره تو از نظر كيفيت برخورد و كار و تماست می گفتند، عينا فهميدم دروغ است.

بعد اين را گفت، گفت: نمی دانيد دشمن چقدر درباره شماها نيرنگ بازی می كند. چند وقت قبل رفته بودم در يكی از محله های فقيرنشين اهواز، در يك خانه يك پيرزنی، برق خانه اش را قطع كرده بودند، بعد رفته بودند در خانه اش و گفته بودند به اينكه: می دانی چرا برقت را قطع كرده اند؟ بهشتی دستور داده برق خانه تو را قطع كنند.

ديروز به من گفت: همين ديروز، همين امروز صبح گزارش دادند، كه دو نفر دختر جوان در سن دانش آموزی يا دانشجويی در خانه ها می رفتند، سؤالات را يك طوری مطرح می كردند كه چه كسانی نمی گذارند در اين مملكت كار شود؟ و سؤال را طوری هدايت می كردند كه اين سؤال بيايد به طرف روحانيت و به طرف ماها كه اينها نمی گذارند در اين مملكت كار انجام بگيرد.

برادران روحانی در يك جوی چنين كه دشمن می خواهد با ايجاد اين جوهای نامساعد و جوسازی ها و سم پاشی ها جلوی نقش سازنده روحانيت متعهد مبارز را بگيرد، يك يك ما بايد مواظب باشيم، نسل نوجوان و جوان را به حساب آوريم؛ بيش از آنچه به حساب می آورده ايم. وقت صرف آنها كنيم.

پريروز من در كمال گرفتاری بودم، آمدند گفتند: در مدرسه مروی، پس پريروز، بچه ها خواسته اند تو بيايی آنجا با آنها صحبت كنی واقعا گرفتار بودم، كار داشتم، گفتم چون نزديك است و وقت از نظر آمد و شد خيلی نمی برد. چشم خواهم آمد. آنجا رفتم تا در ميان اين نوجوانها باشم، با آنها سخن بگويم.

البته برادرهای ديگر هم خبر شده بودند آمده بودند. به هر حال همه مان سعی كنيم با اين نوجوان های عزيز، پيوند نزديك داشته باشيم. كمی از آنها دور ماندن، كمی به حساسيت و ظرافت روح آنها كم توجهی كردن، آنها را در ميدان و در صحنه و در دسترس شكار دشمن، قرار می دهد.

حيف است از اين نيروهای عزيز پاك پرتوان، كه دست دشمن بيافتند و اين ما هستيم و اين شما روحانيون كه مسئول هستيد در اين رابطه، مسئوليت سنگينی را بر عهده داريد. سخنی هم با شما نوجوانان و جوانانی كه اين كلام را می شنويد، ای عزيزان اسلام و امت اسلام، آگاه باشيد! بسياری از ما از جمله خود من، بهترين سالهای زندگيمان را بيش از هر كس صرف شما كرديم.

الان هم بيش از هر چيز دوست داريم در جمع شما باشيم و با شما به سخن بنشينيم و با شما هم رزم و هم تلاش نزديك باشيم. با شما هم رزم هستيم، اما كمی سنگرهايمان با يكديگر جدا شده است. مسئوليت های تازه آمده، سنگرهای تازه ای را بر عهده ما گذاشته است، ولی عزيزان بدانيد!

قلب ما، دل ما و سراسر وجود ما مالامال از عشق و علاقه به هدايت نسل جوان انقلابی مان در خط پاك و اصيل اسلام و در خط امام است و آرمانمان اين است كه جوانان و نوجوانان ما همگی، همگی حتی آنها كه فريب خورده بودند به راه اصيل اسلام، به راه پاكی و فضيلت و تقوی و عدل اجتماعی و عدل اقتصادی و عدل سياسی بيايند و همگی در اين صراط مستقيم الهی باهم، هم حركت و هم تلاش باشيم و بدانيد و بدانيد كه تنها دشمن نيرنگ باز و به تعبير امام، بازی خورده های دشمن نيرنگ باز است كه می خواهد شما عزيزان را از اين سيل خروشان ملت قهرمان جدا كند و باز ديگر نغمه شوم جدايی جوان، از توده جامعه و تحصيلكرده ها و درس خوانده ها از روحانيت و توده جامعه را سر دهد.

مطمئن هستم هرقدر نزديكتر بياييد بهتر احساس خواهيد كرد كه آنچه به گوش ما خوانده اند افسانه دشمنان كينه توز بوده است نه خيرخواهی دوستان ناصح و دلسوز [تكبير حضار] باز ديگر با شما رزمندگان سنگرهای انقلاب در همه جبهه های نبرد سخن گويم: ای پاسداران انقلاب، ای سربازان و درجه داران و افسران رزمنده نيروهای زمينی، هوانيروز و هوايی و دريايی و ای داوطلبان فداكار پرخروش، و ای عشاير سلحشور جبهه های نبرد، و ای زنان و مردان پراستقامت شهرها و روستاهای خط آتش، مردانه با دشمن بجنگيد، مؤمنانه با دشمن ستيز كنيد و بدانيد كه ملت و روحانيت و مسئولان همه بر پيمان هم رزمی و هم گاهی و هم كاری با شما دلاوران قهرمان، استوارند.

خداوندا، ما اين پيمان را در برابر تو بار ديگر تجديد می كنيم و از تو می خواهيم به ما توفيق دهی در وفای به اين عهد و پيمانمان همواره موفق باشيم. [الهی آمين ] پروردگارا، امام امت را برای هدايت و رهبری انقلاب مستدام بدار [الهی آمين ] پروردگارا، بار الها، امت قهرمان ما را در پيكار با مزدوران استكبار جهانی يار و ياور باش.

ولی عصر امام زمان، سلام الله عليه، را از همه خرسند و خشنود ساز [الهی آمين ] عزيزان به مناسبت اين روز عزيز خواستند كه من اين سخن را با ياد بيشتری از شهيدان كربلا پايان دهم. صحنه كربلا و صحنه هايی كه به دنبال كربلا پيش آمد هريك از آنها درسی آموزنده برای همه ما دارد.

امروز، روز شروع نقش بی همتای زينب سلام الله عليها، در انقلاب كربلاست. زينب ديشب در صحرای كربلا نقش خاموشی داشت؛ بايد به اين بچه های بی سروسامان، به بچه هايی كه از خيمه های سوخته گريخته اند، زينب ديشب بايد به حال آن دختر بچه ها و پسر بچه ها و به حال آن امام در تب و بيماری برسد.

اما امروز پس از اين رسيدگی ها آماده يك سفر دور و دراز قهرمانانه می شود. زينب، اين بانوی قهرمان كربلا، می داند كه از امروز بايد نقش امام حسين (ع) را در صحنه جديد عهده دار شود. زينب ديگر صرفا پرستار كودكان و بيماران و بچه ها و زنها نيست، زينب عملا بايد قافله سالار باشد. زينب چه می كند؟

زينب در سخنش، در عملش، در رفتارش، در برخوردش با مسائل و مصائب و مشكلات نشان می دهد به همه آن فريب خورده ها كه اينهايی كه آمدند كربلا كشته شدند اينها يك مشت انسان های ياغی بر حكومت اسلامی نبودند. اينها ذريه رسول الله بودند. اين حسين جگرگوشه پيغمبر بود. اين حسين فرزند علی و زهرا بود.

اين فرزندان حسين، فرزندان اهل بيت پيغمبرند كه در صحنه كربلا به دست يزيد و يزيديان، خون پاكشان ريخته شده و مردم اين را از چه چيز می فهميدند؟ از رفتار زينب. آفرين بر شما خواهران، آفرين بر شما خواهران زينب گونه، كه در اين سالهای انقلاب يادآور نقش زينب شديد. عزيزان، در كربلا و در كربلاهای امروزمان اين دشمن صدام يزيدی و مزدورانش، می دانيد هرجا به دستشان بيفتد با اين خواهران زينب گونه چه وحشيانه برخورد می كنند.

زينب طاهر و پاك، می دانم كه می نگری امروز چگونه اين دختران و زنان باايمان و پاك و با فضيلت و فداكاری در ادامه راهت در صحنه های نبرد، در پشتيبانی و تأمين نياز جنگجويان اسلام و مدافعان اسلام چه نقش عجيب سازنده ای را دارند؛ اما زينب جان، امروز باقيماندگان فرهنگ يزيدی با اين دختران تو به مراتب وحشيانه تر از آن رفتار می كنند كه يزيديان در آن روز با تو و خواهران و بانوان حرم حسينی رفتار كردند. السلام عليكم يا اهل بيت النبوة. السلام عليكم ايها الشهداء الصديقون الصالحون و رحمة الله و بركاته.

روحانيت، ويژگی ها و مسئوليت ها «1»

بسم الله الرحمن الرحيم؛ الحمد الله رب العالمين و الصلوة و السلام علی جميع انبيائه و رسله و علی سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد [صلوات حضار] و ابن عمه علی و وصيه من بعده مولانا علی امير المومنين و علی الائمة الهداة من ولده و الخيرة من آله و صحبه و السلام علينا و علی عباد الله الصالحين.

اين بزرگداشت سراسری كه از يك عالم اسلامی خدوم، يك محقق، يك اهل بيان و قلم و تحقيق، يك عالم پرتلاش و يك يادواره در تهران و شهرها می بينيد نشانه بارزی برای ما با اسلام و رهروان اسلام است.

دوستان كه می خواستند قرار اين حضور من را در جمع شما بگذارند گفتند: موضوع سخن چه باشد؟ عرض كردم: درباره خاطره هايی كه در طول 33 سال آشنايی و دوستی و همفكری و بحثها و كارهای علمی و اجتماعی مشترك سخن می گويم.

اما در راه كه می آمدم، ديدم حيف است من به اين خاطره ها بسنده كنم؛ بخصوص كه در چند مصاحبه ای كه روزنامه ها داشتند، خواستند اين خاطره ها را بگويم و گفتم و دوستان هم می خوانند.

بنابراين بين دو چيز جمع كردم: يكی اينكه يكی از خاطره ها را نقل كنم و ديگر آنكه آن خاطره را به عنوان موضوع يك بحث تحليلی، اجتماعی برگزينم و اين فرصتی را كه در جمع شما هستم به خاطره گويی اختصاص ندهم.

يكی از مسائلی كه مرحوم آقا مطهری مكرر در جلسه ها و بحثها و ديدارها روی آن تكيه می كردند، مسئله رابطه ما و جامعه ما با روحانيت بود. ايشان مكرر می فرمود: كه من طرفدار سرسخت اصلاح روحانيتم و مخالف سرسخت اسلام منهای روحانيت.

غالبا هم ايشان مقيد بود اين دو را، به يك اندازه از نظر تاكيد، بيان كند و نشان بدهد كه به همان اندازه كه به بقای روحانيت در جامعه و دوام نقش روحانيت در جامعه معتقد است و علاقه دارد به همان اندازه هم به اصلاح روحانيت، معتقد است و علاقه دارد اين جزو تكيه كلام های اين برادر عزيز فقيد و محقق عاليقدر بود. شما می دانيد كه ايشان دو مقاله جالب و ارزنده دارند در يكی از مجموعه هايی كه بنده و ايشان و چند تن ديگر در تهيه اش شركت داشتيم، در سال 1340 به نام بحثی پيرامون مرجعيت و روحانيت. «1»

در آن مجموعه، بحثی كه من تهيه كردم عنوانش روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين است كه نقطه نظرها در آن تاريخ، يعنی 19 سال قبل، در آن مقاله منعكس است و هرچند جلو آمدم و در تجربه اجتماعی، می بينم آن نقطه نظرها با واقعيت هايی كه تجربه نشان می دهد، منطبق است.

مرحوم آقای مطهری هم در آن مجموعه دو مقاله جالب دارند. اين را هم برايتان بگويم كه تهيه آن مجموعه كم كم به خاطره تبديل شد.

آن مجموعه به اين صورت تهيه می شد كه آقای مهندس بازرگان و آقای دكتر سحابی، اين دو انسان با ايمان و درس خوانده متعهد مبارز، پس از فوت مرحوم آية ... بروجردی طاب ثراه، از عده ای دعوت كردند كه روزهای جمعه جلسه بحث و سمينارگونه ای درباره مسائل مربوط به روحانيت و مرجعيت داشته باشند و بعد هريك از حاضران متعهد بشود كه حداقل يكی از اين بحثها را بنويسد و در اين جلسه به معرض تبادل نظر بگذارد و بعد از اينكه پخته شد از مجموعه اينها يك كتاب كه راهنمای مردم در رابطه با مرجعيت و روحانيت باشد تنظيم بشود و منتشر بشود.

بنابراين كيفيت تهيه اين مجموعه اين گونه نبود كه چند موضوع را انتخاب كنند و بگويند هر كسی برود خودش يك مقاله بنويسد. بلكه موضوعات مطرح شد، بحث شد و بعد از يك بحث مقدماتی، هر كسی يك يا دو موضوع را انتخاب كرد، نوشت و نوشته را آنجا آوردند مطرح كردند و به اين صورت كه می بينيد، درآمد. جلسات هم تا آنجا كه يادم می آيد مركزش منزل جناب آقای دكتر سحابی، اين استاد با ايمانی كه با صفا و با اخلاص و با ايمان و پرارزش می باشد، بود. شايد حدود 8- 7 ماه اين جلسات طول كشيد.

بخوبی يادم هست كه در جلسات پيرامون مسائل روحانيت خيلی بحث شد و باز مرحوم آقای مطهری از اين موضع با مسئله برخورد می كردند كه روحانيت در يك جامعه اسلامی نقش بنيادی و اصلی دارد ولی بايد اصلاح شود. بايد برای اصلاح آن كوشش شود. پس اين به عنوان يكی از اصول فكری و خطوط فكری اين استاد بايد شناخته شود كه جامعه اسلامی با حفظ نهاد روحانيت و نهاد روحانيت با تلاش برای اصلاح آن.

من در آن مقاله:" روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين" مطلبی را مطرح كردم كه زمينه بحث امشب هم هست و آن اين است كه در اسلام و فرهنگ اصيل اسلام ما روحانی و روحانيت نداريم. آنچه در فرهنگ اصيل اسلام داريم عالم است، عالم متعهد آگاه، فقيه، اسلام شناس، اسلام دان. روايات ما در زمينه روحانی و روحانيت نيست. روايات ما در زمينه علما است.

نقش علما، وظايف علما، شرايط علما، مسئوليت سنگين علمای اسلام.
واژه" روحانی" يك واژه ای است كه از آئينهای هندی و بعد زردشتی و مسيحی به جامعه ما منتقل شده است بخصوص اين را آدم در جامعه مسيحيت خيلی خوب و روشن می بيند؛ آن هم در مسيحيت كليسای كاتوليك. در آيين مسيحيت كليسای كاتوليك، پاپ و كشيش ها، موجودات روحانی هستند؛ مثل اينكه يكپارچه روحند و لذا ازدواج هم نبايد بكنند؛ برای اينكه روح كه ديگر ازدواج نمی كند.

كشيشهای كليسای كاتوليك حق زن گرفتن ندارد راهبه هايشان هم حق شوهر كردن ندارند. اينها بايد يكپارچه روح باشند. در اسلام اين گونه نيست. در اسلام، اصلا قرآن با اين طرز فكر مبارزه می كند. به عنوان انتقاد، اين انديشه كج و غلط را از مخالفان پيغمبر اكرم، صلوة الله و سلامه عليه، نقل می كند؛ آنها می گفتند:

ما لهذا الرسول يأكل الطعام و و يمشی فی الاسواق" «1» آخر اين چه پيغمبری است كه هم غذا می خورد و هم در كوچه و خيابان راه می رود؟ آنها هم از پيغمبر يك برداشت روحانی داشتند؛ يعنی بايد يك پارچه روح باشد، نه غذا بخورد و نه مثل آقای معمولی توی كوچه و خيابان بيايد. قرآن اين انديشه را نفی می كند، می گويد: پيغمبر، عالم الهی، پيشتاز، پيشگام، رهرو و رهبر جامعه بايد مثل مردم باشد، مثل مردم غذا بخورد، مثل مردم توی كوچه و بازار بيايد، مردمی باشد، در ميان مردم باشد، با مردم باشد، همرنگ مردم باشد.

در يك آيه ای ديگر كه اعتراض می كنند كه: چرا خدا فرشته ای را به عنوان پيغمبر نفرستاد؟ خدا در جواب می گويد: اگر قرار بود روی زمين فرشته ها زندگی كنند و می خواستيم برای فرشته ها پيغمبر بفرستيم البته يك فرشته می فرستاديم؛ ولی برای شما آدميزادها، پسرها و دخترهای آدم و حوا، اگربخواهيم پيامبر بفرستيم و رهبر، خوب بايد كسی باشد كه مثل شما باشد، با شما بنشيند، با شما برخيزد و با شما زندگی كند، با شما حرف بزند، به زبان شما صحبت كند، با فرهنگ شما حرف بزند، با آرمانها با نيازها، با ضعف ها و با قوت های انسان روبرو بشود.

بنابراين، آنچه در اسلام داريم عالم اسلامی و عالم متعهد و فقيه عادل مخالف هوای نفس و مطيع امر مولاست. ولی به هر حال، بخواهيم يا نخواهيم، اين واژه به فرهنگ ما هم آمده است. امروز می گويند:
روحانيون، روحانيت، جامعه روحانيت.

سر كلمه هم كه نمی شود اينقدر ايستاد. سعی كنيم محتوی را درست كنيم. اكنون وقتی می گوييم روحانيت، يعنی علمای صاحب علم و تقوا كه توانايی الگو بودن برای جامعه داشته باشند، الگو در انديشه خالص اصيل اسلامی و الگو درعمل اسلامی.

پس وقتی می گوييم جامعه ما و اسلام ما، بدون روحانيت نمی شود يعنی بدون چه چيز نمی شود؟ يعنی بدون علمای اسلامی كه دارای بهره و سرمايه فراوان از علم و اسلام شناسی و فضيلت و تقوا و تجسم عملی اسلام باشند، نمی شود. خوب حالا اگر از شما بپرسند كه نظر مبارك چيست؟ آيا می شود ما يك جامعه اسلامی، يك جامعه مكتبی داشته باشيم، اما اين جامعه مكتبی بدون علمای متخصص، آگاه و با فضيلت و درست و قابل اعتماد راه اسلام را برود؟ جامعه، جامعه مكتبی اسلامی باشد؛ نظام، نظام مكتبی اسلامی باشد اما اين نظام و اين جامعه را با همين كتابهای حديث و كتاب آسمانی قرآن رها كرد؟

بگويند ما قرآن داريم، كتاب حديث هم داريم ديگر خودمان می توانيم اسلام را بفهميم و برويم جلو، نيازی به عالمان متخصص متعهد قابل اعتماد نيست؛ چنين چيزی می شود؟ دقت كنيد! جالب اينجاست كه همان افراد و گروه هايی كه درباره ضرورت و اهميت نقش روحانيت در جامعه ترديد می كنند و اين را به عنوان يك سؤال مطرح می كنند و يك علامت سؤال بزرگ جلوی آن می گذارند، می بينيد خود اين گروه ها، افرادی دارند به نام" ايدئولوگ" كه اين افراد غالبا هيچ شغل و كاری هم ندارند؛ يعنی زندگی شان را بايد آن سازمانشان اداره كند و الا خودشان كاری كه درآمد داشته باشد، ندارند و نقش خودشان را هم نقش ممتاز و برجسته می دانند.

خيلی هم علاقه دارند كه آن سازمان و آن تشكيلات اصلا به نام آنها شناخته بشود. خوب، فرق ميان رابطه جامعه و امت بزرگ اسلامی با علمای متعهد و آگاه و رابطه اعضای اين سازمانها و اين تشكيلات با آن آقايان چيست؟ چه فرقی با همديگر دارد؟ هيچ، اگر شما عالم و ايدئولوگ اين تشكيلات هستيد و كار اساسی تان شب و روز اين است كه روی مسائل ايدئولوژی و تشكيلاتتان كار بكنيد، زحمت بكشيد، مسائل ايدئولوژيك را استنباط كنيد و در اختيار اعضای تشكيلاتتان بگذاريد و اين را يك واجب، يك فرضيه، يك وظيفه و يك نقش بنيادی ارزنده می دانيد؛

خوب، مگر كار علمای آگاه و متعهد، مراجع تقليد دارای صلاحيت های برجسته اسلامی، چيست؟ غير از اين است؟ آنها هم همين كار را می كنند. آنها هم درباره مسائل اسلامی، كار می كنند، تحقيق می كنند عمری را در اين راه می گذرانند، زحمت می كشند، تلاش می كنند كه مسلمان بداند، اگر می خواهد مسلمان وار زندگی كند چگونه بايد زندگی كند و برنامه زندگی او چيست؟ اگر می خواهد عقايد و اصول و انديشه های اسلامی را در برابر حوادث زمان و زمانه زنده نگه دارد چگونه بايد آن را تغذيه كند و چگونه بايد بيان كند؟

اگر قرار است مسائل و محتوای اسلام را امروز با زبان و بيانی بگويد، متناسب با نياز اين عصر و مناسب با آن را پيدا كند بی آنكه محتوای آن عوض بشود.

بدون آنكه اصل اسلام دست بخورد. بدون آنكه اسلام دست خورده يا تحريف شده را تحويل مردم بدهد؛ اسلام اصيل ولی با زبان روز، با بيان روز و پاسخگو به سؤالات روز را به مردم ارائه كند.

خوب، می فرماييد كه اين كار هنر نمی خواهد، تخصص نمی خواهد، تلاش نمی خواهد، تمركز نمی خواهد وقت صرف كردن نمی خواهد يا می خواهد؟ جامعه ما اگر با اعماق وجدان اسلامی پاك خود درمی يابد كه بايد علمای آگاه، درس خوانده، با فضيلت، خداپرست، مردم دوست و خلق دوست، مهربان و خدمتگزار نسبت بهخلق و شيفته رضای خالق را پيدا كرد، و اگر با تمام وجود آنها را دوست دارد به آنها علاقه دارد، محبت دارد، و جای آنها را- بدون اينكه احتياج به اين همه بگو مگو داشته باشد- در جامعه خودش لمس می كند؛ به نظر شما اين جامعه ما، اين عوام الناس ما راه كج رفته اند يا راه درست و راست؟ جالب اينجاست كه می گويند: بله آقا، اين عوام نمی فهمند، ما بايد بياييم به آنها فهم صادراتی صادر كنيم تا بفهمند.

من قبول دارم كه عوام و توده مردم نياز به آموزش دارند ولی اين را هم قبول دارم كه در جامعه ای كه ما زندگی كنيم همين عوام نيازمند به تعليم و آموزش و هدايت و رهبری، با يك حس ششم، با يك قلب صاف، چيزهايی را می فهمند كه من و شما انسان های درس خوانده نمی فهميم، اين را هم من قبول دارم.

ما با توده مردم در دوره شكوفايی انقلاب تعارف نكرديم بلكه به آنها گفتيم ای مردم شريف انقلابی مسلمان ايران! باور كنيد شما در هدايت اين انقلاب سهيميد، شركت كنيد، با آنها تعارف نكرديم. آنها را ريشخند نكرديم.

من امروز می گويم، ديروز و ديروزها بارها گفته ام و اگر زنده ماندم تا زنده هستم بارها خواهم گفت و خواهم نوشت كه: خلق، ملت، عوام الناس و توده مسلمان ما در هدايت اين انقلاب سهمين بود. همين حالا هم سهيم است فردا هم سهيم است.

ما با شما مردم راه را پيدا كرديم و رفتيم باهم پيدا كرديم؛ گيريم يك گوشه هايی از آن را ما بهتر خبر داشتيم، ولی يك گوشه هايش را شما بهتر خبر داشتيد. امروز هم همين طور است يك گوشه هايی را ممكن است ما بهتر خبر داشته باشيم يك گوشه هايی را هم شما بهتر خبر داريد و می دانيد. تمام تلاش دشمن در كجاست؟

در اينجاست كه، يا در ما يك غرور جدايی افكن بيافريند، بگويد: البته همه اين پيشرفت ها از بركات وجود آقايان است؛ ولی به آنها بگوييد: هندوانه زير بغل نگذارند كه بغل ما جای هندوانه ندارد؛ يا به شما مردم بگويد كه: شما بوديد و هستيد كه در خيابان ها فرياد می زنيد و می زديد، در صحنه های نبرد كشته می داديد و می دهيد، مصدوم مبارزه و جنگ داشتيد و داريد. اينها چه كاره اند؟

نمی دانم، زير بغل شما جای هندوانه دارد يا ندارد؟ [حضار، ندارد] دشمن می كوشد تا اين پيوند سازنده حيات بخش نيروآفرين ريشه دار در فرهنگ شما مردم و در ايمان شما مردم را سست و متزلزل كند. شما ملت عزيز! به اين تلاش گران در راه تضعيف پيوند امت اسلام و امامتش و پيوند امامت و امتش، بايد هميشه پاسخ روشن و صريح بدهيد و بگوئيد.

برادر من، خواهر من! ممكن است از من در لباس و زیّ روحانيت حركتی ببينی كه خوشايند تو نباشد و رفتاری ببينی كه مطابق ايده آلی كه از عالم اسلامی داری نباشد، سخنی بشنوی كه دارای آن پختگی و عمق متناسب با عالم در نقش معلم و راهبر نباشد؛ خوب اين كاری ندارد، بگو من خيال می كردم فلانی ارج و منزلتش اينقدر است حالا می فهمم كه ارج فكری و منزلت فكری و علمی و ارج و منزلت عملی اش كمتر از اين حرفهاست.

اين عيبی ندارد بگو عمل كن و موضع بگير؛ اما اين كجا، يك پله آن طرف تر هم برويم تا روشن بشود چه می خواهيم بگوييم. برادر من، خواهر من، ممكن است به يك فردی يا افرادی در اين لباس برخورد كنی كه صلاحيت علمی و عملی و تقوايی و يا آگاهی اجتماعی آنها را اصولا آنقدر كم و نارسا بيابی كه بگويی: شايسته نيست اين فرد يا اين افراد در لباس روحانيت و در لباس علمای اسلام باشند و ممكن است؛ ولی من نمی گويم ممكن است، اصلا می گويم هست، واقعيت است؛ ولی خوب از اين چه نتيجه می گيريم از اين نتيجه می گيريد كه اسلام و جامعه اسلامی منهای علمای اسلام؛ منهای روحانيت؟ يا نتيجه می گيريد جامعه اسلامی با روحانيت، ولی با اصلاح روحانيت؟ كدام يك؟ چرا در نتيجه گيری كج برويم؟

مرحوم آقای مطهری درست همين مسئله را با همين بعد دنبال می كرد، می نوشت، می گفت و تلاش می كرد. ايشان در اين سالهای اخير، می دانيد، تصميم گرفته بودند در ابتدا هفته ای يك روز، بعد دو روز و اين اواخر، شايد همان چند روز قبل از شهادت باهم صحبت می كرديم ايشان می فرمود: بنا دارم روزهای رفتن به قم را زيادتر كنم، اگر بشود حداقل می خواهم سه روز هفته را در قم باشم.

ايشان درسهايی در قم شروع كرده بودند، به منظور اينكه در جهت دادن به اننديشه و بينش و برداشت اصيل اسلامی در مركز روحانيت شيعه، يعنی قم و ساختن طلاب جوان در اين مركز انقلاب و ستاد انقلاب اسلامی ايران نقش موثرتر و پربارتری را ايفا كنند. از قضا در آن روز كه شايد هم آخرين ديدار ما بود، منزل خود ايشان هم بود، اين صحبت به ميان آمد كه ما گرفتار مسئوليت های اجتماعی شده ايم، حضورمان در ميدان فعاليت های ايدئولوژيك، فعاليت های تحقيقی در شناخت اسلام و فعاليت های تبليغی در رساندن اين شناخت به مردم از طريق سخنرانی، از طريق مقاله و كتاب دارد ضعيف می شود.

خود مرحوم آقای مطهری ديگر چند ماه بود فرصت يك سطر نوشتن هم نداشت ايشان كه همواره زنده بود به مطالعه كردن و نوشتن. مطالعه می كرديم و می كنيم اما اكنون ناچاريم مطالب سياسی و اجتماعی روز را مطالعه كنيم. ناچاريم گزارش های روزانه را بخوانيم.

ناچاريم اخبار اين طرف و آن طرف را بخوانيم. ناچاريم نامه های مردم را بخوانيم، نامه هايی كه در برابرش هم غالبا خجليم برای اينكه كار فوری و علاج فوری از دستمان ساخته نيست. می خوانيم، مطالعه می كنيم، بحث می كنيم، تجزيه و تحليل می كنيم، جمع بندی می كنيم اما اينها در زمينه های ايدئولوژيك ديگر نيست.

به ايشان می گفتم: برادر عزيز، اين حد از فرورفتن و غرق شدن خودمان در اين گونه مسئوليت ها و اين گونه كارهای روزانه را خطرناك می بينم! و ايشان هم می فرمود: درست است و به همين دليل بعد می فرمود: كه من بنا دارم هرچه زودتر روزها و ساعات بيشتری را برای پرداختن به اين واجب بزرگ آزاد كنم.

من از اين سخن ايشان خيلی خوشحال شدم و به ايشان هم گفتم: اميدوارم تا وقتی كه ما فرصت پيدا كنيم عين اين برنامه را دنبال كنيم حضور خلاق و فعال و زنده و سازنده شما به مقداری زيادی اين كمبود و نارسايی را جبران كند، به همين دليل هم اول بار كه خبر شهادت ايشان را شنيدم گذشته از الم و رنج و دردی كه يك دوست چندين ده ساله در خودش احساس می كند اين خاطره، قبل از هر خاطره ديگر در ذهنم زنده شد.

به برادرها در همان جلسه ای كه صبح به منزل ايشان رفتيم گفتم: دوستان: اولين جمله ای كه به دنبال اين شهادت در ذهنم زنده شد، اين قرار استاد مطهری بود كه می خواست برای پر كردن اين خلاء وحشتناك، مثل گذشته پرتلاش و پرتوان حضورش را زيادتر كند اينكه می گويم، من به اين مسئله، سخت معتقد بودم درباره خودم هم از 9- 8 ماه قبل همين تصميم را گرفته بودم.

تصميم داشتم كه تا آنجا كه می شود در ميدان بحث و بررسی و تحقيق و تبليغ اسلام اصيل و خالص متمركز بشوم؛ به همين دليل از پذيرفتن هر مسئوليتی خودداری می كردم، مگر اينكه يك فريضه عينی و يك واجب عينی باشد و تشخيص عينی بودن اين واجب را هم گذاشته بودم در اختيار امت و امام.

حتی در اين مسئوليت اخير كه امام به عنوان واجب عينی فرمودند و پذيرفتم، همان موقع به دوستان گفتم قرار ما محفوظ، من صبح تا ظهر در اين مسئوليت خطير، خودم را متمركز می كنم ولی بعد از ظهر و شب بايد در آن مسئوليت حاضر باشم و خوشبختانه هم، از آن موقع اين برنامه را كم و بيش آغاز كردم و حالا هفته ای 12- 10 ساعت در اين كارهای ايدئولوژيك می توانم كار بكنم و برنامه ای را هم برای دوستان دانشجو آغاز كردم.

اين را برای اين می گويم كه بدانيد من با تمام وجود به اين آرمان معتقد بوده ام و هستم و امروز و اين روزها رنج می برم كه برادران روحانی، برادران دانشجو و خواهران دانشجو، پدر و مادرها، مردم معمولی می آيند می گويند كه: فلانی چه بايد كرد؟ نسل جوان ما در معرض هجوم ايدئولوژی های ضد اسلام يا التقاطی ممكن است آسيب پذير باشد. راست هم می گويند.

عرض من هم به آنها اين است كه اگر خدای عمری داد و توفيقی داد و توانستم از اين مهلكه ها و توطئه هايی كه دشمن بر سر راه انقلاب اسلامی عزيز شما ملت، يكی پس از ديگری، به وجود می آورد با ايفای نقش و مسئوليتی كه بر عهده داريم به سلامت عبور كنيم و به يك مأمن برسيم مطمئنا تمام نيرو و تلاش را در همين زمينه، متمركز خواهم كرد.

اميد و انتظار و آرزوی من اين است كه با حضور آگاهانه شما ملت مبارز و قهرمان ايران به زودی به اين روزها امن برسيم. امن چه چيز؟ امن كسب و كار؟ امن جان و مال؟ يا امن انقلاب و دين و آرمان. كدام يكی؟ [حضار: امن انقلاب ] امن انقلاب كه اگر آن باشد، امن جال و مال و كسب و كار هم به دنبالش هست. مردم عزيز ما، می دانم هوشيار و آگاهيد. آگاهيتان را نشان داديد. برای مقابله با اين توطئه ها چه انديشيده ايد؟ هنوز خلاقيت و ابتكار انقلابی در شما رو به اوج هست؟

همين امشب كماندوهای امريكا با ريزه خواران و دست پروردگار جهنمی شان، كه هنوز هم در اين جامعه لول می خورند، همين امشب در اين تهران دست به يك خيانت و جنايت خونبار زده اند. شما چه كار می كنيد؟ می جنگيد؟ من صريحا به شما بگويم با همان عشق و علاقه ای كه به آن كار ايدئولوژيك، به آن مسئوليت قضائی و اجتماعی، به اين مسئوليت سياسی شورای انقلاب و همه جانبه اش می پردازم، اين برادر شما، با همان عشق و علاقه، با تمام وجود آماده است به شما در همان ميدان ها بجنگد.

ديشب، كه بی وقت اين صدای هواپيماهای شكاری در آسمان تهران آمد، من تازه خوابيده بودم، از خواب بيدار شدم، آمدم خبر بگيرم ببينم چيست؟ خوب، فكر می كنيد كه آن احساس كه آن موقع در درون من بود، چه بود؟ احساس اين بود كه اگر يك حادثه، يك زمينه چينی برای كودتای امريكايی و يا روسی فرق نمی كند و يا چينی، يا از هر جهنم دّره ديگر، به دست خائنين و دشمن اين انقلاب چيده شده باشد، بايد همين الان، همين حالا حركت كرد و در همين دل شب از خانه ها بيرون آمد با پاسداران مراقب و آگاه كميته ها و سپاه پاسداران انقلاب و با آن گروه از ارتشيان مؤمن به انقلاب، همان كاری را بكنيم كه يكسال و نيم قبل می كرديم؛ هيچ فرقی ندارد.

آقا روز 21 بهمن چه كار كرديم؟ از شما می پرسم نيروی كودتای فرضی در تهران حضورش و كارش از نيروی روز 21 بهمن ديگر بالاتر می شود؟ دست من و شما امروز از روز 21 بهمن خالی تر است؟. پس چی؟ آن روز چه كار كرديم؟ مگر نه اين بود كه ساعت 4 بعد از ظهر به خيابان ريختيد و آن حكومت نظامی اعلام شده را شكستيد؟

حالا همين كار را می كنيد؛ نه ترس نه وحشت، فقط يك چيز است كه اين چيز را در همين چند روز مكرر با تاكيد و مطرح كرده ايم و آن اين است كه انقلاب اسلامی ما در تداوم پيروزی اش حالاحالا خون و شهادت می طلبد؛ منتها ما يك كاری بايد در اين 14- 10 ماه با موفقيت انجام می داديم و نتوانستيم انجام بدهيم و خيلی بد شد كه نتوانستيم انجام بدهيم و آن اين بود: قرار بر اين بود كه پس از پيروزی ملت هرچه در كيسه ملت است همه ملت بگيرد و خرج كند.

قرار بر اين بود كه وقتی پيروز می شويم هرچه در اين مملكت هست سر يك سفره گسترده بگذاريم و همه ملت دور سفره بنشيند و مصرف كند. اين كار نشد، دير هم شده، چندين بار اين اصل را در شورای انقلاب مطرح كرده ام، چندين بار با تاكيد در بحث های اجتماعی گفته ام حدود 9- 8 ماه پيش در دو تا سخنرانی كه برای بازرگانان و صاحبان صنايع، اين سخنرانی ها ترتيب داده شده بود همين را آنجا مطرح كردم و نوارهای آن هم ضبط شده كه ای صاحبان صنايع و ای بازرگانان! اگر انقلاب اسلامی ديگر نمی تواند سود سرشار تاجر و كاسب و صاحب صنعت را در كنار فقر، ضعف و ناتوانی محرومان تحمل كند، خودتان بياييد نظام جديد عدل اقتصادی اسلام را پذيرا باشيد.

در همان جا من اين فرمول را مطرح كردم- در همان 9- 8 ماه قبل- كه حداكثر آنچه كه ما فعلا می توانيم قبول كنيم اين است كه مديران و مسئولان و متخصصان، در مقايسه با كسانی كه كار ساده انجام می دهند مزدشان درآمدشان تا سه برابر باشد، بيش از اين قابل تحمل نيست.

متأسفم كه اين فكر، اين اصل، اين روند متناسب با عدل اقتصادی تا اين لحظه، پيشرفت چشمگيری نداشته است. البته به شما بگويم: بر طبق آماری كه ديشب می دادند تقريبا 73 درصد صنايع اين كشور، امروز ديگر مال ملت است؛ مال افراد نيست. فقط در حدود 27 درصد است كه در دست افراد و گروه های خصوصی است.

ولی فقط مسئله صنعت نيست؛ مسئله تجارت و كسب و كار هم هست؛ مسئله اين بالا رفتن نرخ ها و كم شدن قدرت خريد هم هست. بايد برای اينها فكر اساسی بشود. چون تعهد كرده ام كه تا كاری را انجام نداده ام به ملت وعده ندهم، ديگر چيزی به شما نمی گويم ولی اجمالا به شما می گويم كه با شتاب و تأكيد بيشتری داريم برای سال 59 در اين زمينه كار می كنيم.

ان شاء الله وقتی نتيجه اش روشن شد و به عمل نزديك شد آنوقت به اطلاع شما ملت قهرمان مسلمان خواهيم رساند. اين را بدانيد كه انقلاب ها معمولا در سال های اول و دوم و سوم، همه مسائلشان را حل نكرده اند. فقط اين را بدانيد كه انقلاب شما، اين را با قاطعيت و با صداقت و صميميت می گويم، تا آنجايی كه ما در طرح و هدايتش از طرف شما حضور داريم، با صميميت می گويم، سمت انقلاب همين سمتی است كه اشاره شد و هر روز كه خواست از اين سمت برگردد خود ما افشاگری خواهيم كرد. 

بنابراين همچنان با فداكاری، با شهامت، با قدرت، با حضور كامل، با آنچه كه در توان داريد و داريم بايد از اين انقلاب پاسداری كنيم. مبادا دشمن خيال كند كه به دليل اينكه سيستم رادار، دستگاه نيروی هوايی و سازمان نظامی دست پخت خودش است و از همه سوراخ و سنبه های آن، طبيعی است كه از قبل خبر دارد، همه نقشه ها را دارد، همه راههای ورود و فرار را در نقشه های پيش روی خود پيش بينی كرده و توانسته 10 تا هليكوپتر، 4 تا هواپيما به طبس بياورد يا به تهران بياورد، آنوقت فكر كند به اينكه من می توانم اين انقلاب بپا خاسته و برخاسته از متن امت را شكست بدهم.

زهی! زهی پندار خام! آنچه من حساس می كنم اين است كه زن و مرد انقلابی ما و به خصوص نسل جوان فداكار انقلابی ما، می فهمد و درك می كند و می يابد و اين تجربه را از تاريخ آموخته است يا می آموزد كه به ثمر رساندن يك انقلاب نيازمند به آن است كه همه ما سالهای سال چون سربازان آماده برای رزم و پيكار زندگی كنيم.

از امام سؤال شد كه ديشب موقعی كه اين صداهای هواپيما آمد شما به علت ناراحتی قلبی كه داريد، ناراحت كه نشديد؟ فرمودند: اولا، آنوقت كه آمد بيدار بودم. ثانيا فكر كردم خوب، پس چيزی نيست كه دو تا هواپيما حالا دارند می آيند و می روند؛ حالا اگر هم اين حرفها كه گاهی می گويند باشد، كودتا باشد، خوب؛ آن هم چيزی نيست. ملت هست ديگر، هستيم.

خوب، امام شما در سن هشتاد سالگی با قلب آسيب ديده از نظر فيزيكی، اما آسيب ناپذير از نظر روحی، با اينكه همه شما ديگر می دانيد نخستين نقطه حمله دشمن كجاست اينطور شجاعانه مثل يك سرباز فداكار جوان با اين رويدادها برخورد می كند.

برادران و خواهران، شما می خواهيد چه جور رفتار كنيد؟ ببينم از اينكه با مشت جلوی توپ و تانگ و مسلسل می رفتيد و فرياد می زديد كه: توپ، تانك، مسلسل، ديگر اثر ندارد؛ پشيمان كه نيستيد؟ از اين حماسه افتخارآميز كه در فرهنگ مبارزات بشری به وجود آورديد و آفريديد احساس سرفرازی داريد.

چيزی كه مايه سرافرازی است بايد دوام داشته باشد يا بايد زود از بين برود؟" و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين «1»

" نترسيد! سست نشويد! سستی را به خودتان راه ندهيد! حتی دچار غم و غصه هم نشويد! غم و غصه ندارد. از چه چيز؟ غم چه چيز را می خوريد؟ اگر غم جان است قرار نبوده ما غم جان را بخوريم. غم جان است يا غم نان يا غم زن و فرزند يا غم كسب و كار كدام يكی؟ [حضار: هيچ كدام ] پس چی؟

 [حضار: غم انقلاب ] اگر غم انقلاب است به شما بگويم: انقلاب با چهره ها و دلهای افسرده، تضمين شدنی نيست؛ انقلاب با دلهای پرشور و چهره های شاداب تضمين می شود [تكبير حضار] يك چيزی را كه از شما می خواهم، خود به آن عمل ميكنم، چون عمل می كنم ديگر اينجا واعظ غير متّعظ نيستم، هيچكس من را در اين دوره نشيب و فراز انقلاب، در سخت ترين مواقع نتوانسته است با قيافه افسرده ببيند. چرا افسرده باشيم؟

ما كه به دنبال" احدی الحسنيين" «2» يا شهادت يا پيروزی هستيم ديگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشيم، چهره ها شاداب باشد، نشاط داشته باشيد آنوقت شعار شما همين است كه امريكا و مزدوران او هيچ غلطی نمی توانند بكنند. [تكبير حضار] ما در زير بار سختی ها و مشكلات و دشواری ها قد خم نمی كنيم. ما راست قامتان جاودانه تاريخ خواهيم ماند.

تنها موقعی سرپا نيستيم كه كشته شويم يا زخم بخوريم و بر خاك بيفتيم و الا هيچ قدرتی پشت ما را نمی تواند خم بكند. اين را برای دوستان مكرر نقل كرده ام شايد هم نوارهای آن پخش شده باشد، نمی دانم شايد هم هنوز پخش نشده است.

چند روز قبل، سفير انگليس آمده بود. خوب بفرمائيد: تا كی می خواهيد اين گروگان ها را نگه داريد؟ گفتم: تكليف اينها را روشن كرديم، چند بار می پرسيد؟ گفيتم:

تعيين تكليف اينها با نمايندگان امت و مردم در مجلس شوراست. از اين بهتر هم می شود؟ چرا؟ مگر اينجا به اينها بد می گذرد؟ شما كه جوان ما را در زندان های آمريكای متمدّنتان كشتيد. اينها كه اينجا در هتل سفارت زندگی می كنند، ديگرچه مرگتان است؟ گفتم كه در اين مدت سعی می شد كه با اينها رفتاری متناسب با اخلاق اسلامی داشته باشند. اما اين هم واقعا مصيبتی است كه بهترين بچه های اين امت، پنج- شش ماه ناچار شدند كه نگهبان چهل- پنجاه تا آمريكايی باشند.

اين هم برای خودش يك مصيبتی است و به اين بچه ها هم گفتم، سيصد- چهار صد تن گاهی آنجا هستند. گفتم: باور كنيد حيفم می آيد دو تن از شما يك ساعت از وقتتان را آنجا بگذرانيد؛ آنقدر بيرون به شما نياز هست كه جايتان خالی است.

اين را مكرر به آنها گفتم. حالا به هر حال جنايت شاه و خيانت امريكا و جنايت امريكا سبب شد كه دانشجويان بپا خاسته برافروخته ما بروند سفارت را بگيرند. يك مشت آمريكايی را در آنجا بگيرند، حماسه ای تازه بيافريند اما به قيمت اينكه ماه ها گرفتار نگهداری اين لوس های بی جهت شدند. بی خود نق می زنند كه چرا روزنامه های روز آمريكا را برای ما نمی آوريد.

سفير انگليس گفت ولی كارتر و دولت آمريكا نمی توانند تا دو ماه ديگر صبر كنند، ولی ملت ما گفتند ما تصميم خودمان را می گيريم آنها هم تصميم خودشان را می گيرند. گفت: خيلی غيرواقع بينانه با مسائل سياسی برخورد می كنيد. گفتم: همين طور است، ما قرار است با مسائل، آرمان طلبانه برخورد كنيم. انقلاب ما انقلاب آرمان هاست نه انقلاب تسليم به واقعيت ها. ما انقلاب كرديم كه واقعيت ها را عوض كنيم نه اينكه واقعيت ها را هرچه هست بپذيريم.

صحبت از تشديد محاصره اقتصادی كرد. گفتم: ما از همان اول قرارمان بر اين بود كه انقلاب پيش برود و لو همان نان و پنير خودمان را كه در همين مملكت به دست می آيد بخوريم. خدا هم در اين دو ساله بركت داده است. مژده باد بر شما! تا الان محصول گندم ايران نسبت به سال گذشته بسيار عالی است ان شاء الله به سيلوها و نانوايی ها برود و همه مردم ايران نان خالی نوش جان كنند و با امريكا بجنگند.

در آخر اوقاتش تلخ شد و گفت كه آمريكا دخالت نظامی خواهد كرد. همين كار را كه كرد، و اين ديگر اتمام حجت شان به وسيله سفير انگليس، چون سفير ندارد، انجام گرفته بود. گفت: دخالت نظامی خواهد كرد. گفتم: ما از خيلی وقت پيش برای دخالت نظامی آماده ايم؛ خلاف انتظار ما نيست، ولی هر سرباز امريكايی كه به داخل مرزهای ايران بيايد در جمعيت مردم يك جا بيشتر برايش در ايران نيست آن هم گور و زير خاك است.

البته حالا معلوم شد خدا يك جای ديگر برايشان پيش بينی كرده بود و آن زغال سوخته شدن. گفت: اين ممكن است به يك جنگ تمام عيار تبديل شود.

گفتم: در اين حالت هم جنگ يك ملت فداكار با ايمان كه با كمترين سلاح حاضر است با دشمن مجهز به آخرين سلاح بجنگد، خواهد بود.

نخواستم به او بگويم مگر آمريكا تجربه ويتنام را زود فراموش كرد؟

ايران، اگر ايران اسلام است برتر از ويتنام است. [تكبير حضار] روحانيت عزيز، برادران روحانی، علمای اسلام، اين جامعه از من و شما همين انتظار را دارد كه در جريان انقلاب پرشكوه پابه پای مردم، چه می گويم، جلوتر از مردم به ميدان حوادث برويم، به استقبال خطرها برويم. مردم بايد فداكاری و شجاعت و نترس بودن را در ما مجسم ببينند؛ ايمان و آگاهی، عمل اسلامی و آگاهی سياسی و اجتماعی متناسب با اين زمان را در ما زنده ببينند و آنطور كه درخور يك عالم و فقيه مسلمان با ايمان است ببينند و مطئن باشيد تا آن روزی كه ما در ميان مردم و با مردم چنين رابطه ای را مجسم نشان دهيم، قلب اين مردم، عاطفه اين مردم، وجدان اين مردم، نگهبان پيوند سازنده و خلاق و پيروزی آفرين امت و امامت و ملت و روحانيت مسئول و آگاه و مبارز خواهد بود و مطمئن باشيد كه پيوند دانشجو و روحانی و روحانی و دانشجو، كارگر و كشاورز و كارمند و زن و مرد پيشه ور و روحانی و جوان و پير، تنها می تواند بر يك چنين محوری، زنده بماند.

اگر اين كار را بكنيم، ملت اين حضور و فداكاری را به صورت روزافزون از من و شما ببينند، مطمئن باشيد كه ديگر جای نفوذ برای وسواس های خنّاس كه" يوسوسون فی صدور الناس «1»

" چندان باز و فراخ نخواهد بود. هيچ زبانی و هيچ بيانی و هيچ استدلالی رساتر و گوياتر و نافذتر و قاطع تر از هم رزمی و حتی پيشاهنگی و پيشگامی روحانيت آگاه و مبارز، در تداوم انقلاب اسلامی امت مان و نبرد پرشكوه و درخشان از خون و شهادت جامعه مان، عليه امريكای جهانخوار نخواهد بود.

به اميد آن روز! [تكبير حضار] به اميد آن روز كه بار ديگر در برابر دشمنان مسلح در خيابان ها از پشت همين تريبون ها و از داخل همين شبستان های مساجد، با روحی سرشار از ايمان و اميد و عشق به شهادت در راه خدا، دست در دست يكديگر از در مسجدها بيرون برويم، و اين بار ديگر، تفنگ و مسلسل های سبك داريم كه بدست بگيريم.

اين بار با ژسه ها تفنگ ها، برنوها، همه اينهايی كه در اختيار داريم، برويم به جنگ فانتوم ها و هليكوپترهای دشمن غدار و خونخوار. مثل اينكه باز هم بايد شعار داد.

ديگر شاه مرده است، ديگر شما احتياجی به مرگ بر شاه نداريد. ولی بايد شعارتان را همان جای اصلی اش قرار بدهيد.

بايد باز هم عادت بكنيد از هر اجتماعی می خواهيد بيرون برويد تا آنجا كه باهم هستيد شعار مرگ بر آمريكا را دنبال كنيد [تكبير حضار] خوب، عرض من تمام شد.

سؤال: (عين سؤال را می خوانم) اولا، سؤالم اين است كه چرا هليكوپترهای آمريكايی، با توجه به آنكه، از طرف آمريكا گفته شد، اسناد طبقه بندی شده بسيار مهم در آن بوده، بمباران شد؟ آيا اين دستور رئيس جمهوری بوده؟ آيا شورای انقلاب هم در اين تصميم دخالت داشت و يا فرماندهان ارتش اين تصميم را گرفته اند؟

آيا هنوز هم اين سران ارتش امتحان خودشان را نداده اند كه دارند با آمريكا همكاری می كنند؟ آيا بهتر نيست هرچه زودتر تحقيق شود و جلوی خائنان داخلی گرفته شود؟ ثانيا، برای چندمين بار اعلام می كنيم تا آخرين قطره خون خود را در مبارزه با آمريكا و بارور ساختن انقلاب اسلامی به رهبری امام خمينی [صلوات حضار] با روحيه ای بسيار شاد ايستادگی خواهيم كرد. البته اين موضوع نبايد باعث شود كه خائنان داخلی همچنان اجازه داشته باشند با آمريكا همكاری كنند.

تا آنجا كه تحقيقات ما به صورت گسترده، پيرامون هر دو سه مطلب، با شركت فعال دو تن از برادران عضو شورای انقلاب خيلی زود آغاز شد و دنبال شده و امروز عصر از آخرين جمع بندی پرسيدم، گفتند: به طور جدی مشغول هستند كه با سرعت جمع بندی كنند، همه اسناد، همه قرائن و مدارك، شهودی كه می توانسته گزارش های آنها روشنگر باشد، حتی راننده آن اتوبوس يا آن مينی بوس را گفتند آمده به تهران و گزارشش را اينجا حضورا به اين گروه دوستان داده و اينها با جديت و هوشياری، دنبال می شود تا مسائل يكی يكی روشن بشود ولی بنا به آخرين اطلاعی كه به من داده شده هنوز دليل قاطعی بر خيانت فردی از امرای ارتش در اين زمينه به دست نيامده است؛ هروقت هم به دست بيايد با قاطعيت عمل می شود و با صراحت هم با مردم در ميان گذاشته می شود.

من اميدوار هستم كه به زودی، شايد تا فردا، كار اين گروه و بررسی های آنها به نتيجه نهايی برسد و يا لااقل بخشی از نتيجه، آنچنان روشن باشد كه بتوانيم در اولين گزارش رسمی به اطلاع مردم برسانيم. ولی آنچه روی داد اين است كه در موقعی كه رئيس جمهور، آقای بنی صدر، خبر شدند از اينكه اين هليكوپترها در خاك ايران است، همان طور كه خود ايشان هم گزارش دادند، وقتی بوده كه آقای بنی صدر در هواپيما از خوزستان به تهران برمی گشتند يعنی تقريبا چيزی بعد از ساعت يك می شود شايد، شايد هم بيشتر و بعد ايشان توانستند با همان هواپيما بروند بازديد هوايی كنند و در آن موقع هليكوپترها سالم روی زمين بوده است.

حدود ساعت 4 تا 30/ 4 از ارتش با ايشان تماس می گيرند. البته ايشان احتمال هم می دادند كه اين تماس در تماس دومی كه در حدود 5 و 30/ 5 بوده اين مطلب، گفته شده باشد، قرار شد اين را هم چك كنند و اطلاع دهند كه امكان فرود آمدن نيرو به دليل بدی وضع هوا نيست، مقداری نيرو از طريق زمين دارد می آيد ممكن است با وضع هوا و وضع راه تا شب بشود، نرسند.

بنابراين، اين خطر هست كه اينها بتوانند از تاريكی استفاده كنند خلبان ها پنهان شده باشند و بيايند اين هليكوپترها را ببرند در آن موقع بوده كه ايشان موافقت كردند به اينكه به هليكوپترها تيراندازی بشود به اين اميد كه با تيراندازی، آنها فقط از كار بيفتند نه اينكه از بين بروند. ولی همان طور كه می دانيد در اين تيراندازی عملا سه تا از هليكوپترها به كلی از بين رفته، يكی آسيب ديده و يكی هم سالم مانده سات. اين موضوع دارد دنبال می شود كه آيا در اين كار تعمّدی بوده يا نه؟ همينطور كه ظاهرا به نظر می رسد، هست و اين در گزارش به اطلاع ملت شريف خواهد رسيد.

در اينكه بايد جلوی خائنين اخلی در هر فرقه و گروه، گرفته شود كمترين ترديدی نيست؛ مهم اين است كه خائن را هرچه زودتر و هرچه سريع تر بشناسيم. مهم اين است كه صرفا به دنبال شايعات و آقای (فلان) گويند، افرادی را خائن نشناسيم كه اين خيلی خطرناك است. اگر صرفا براساس سوء ظن ها و بدگمانی ها يا يك قرائنی ضعيف خواستيم عمل بكنيم خطر اين، از خطر خيانت بيشتر است. به همين جهت است كه ما می كوشيم دستگاه های رسيدگی قابل اعتماد را زياد كنيم؛ چون فقط به كمك اين دستگاه هاست كه می شود خائن را بازشناخت و شناسايی كرد.

يك سؤال اين است كه آيا برای مسئله بيكاری در فكر هستيد يا خير و اگر نه، دولت چه وقت تصميم می گيرد؟ با عرض تشكر، ديپلمه های بيكار.

آری، برادران عزيز و خواهران عزيز، اين از آن مسائل حساس انقلاب است ما كاملا به آن توجّه داريم. تلاش هم می كنيم. اين كه عرض كردم يك تلاش تازه ای را مجددا داريم با فشار دنبال می كنيم كه در يك جلسه ای كه ديروز داشتيم و نزديك به 4 ساعت و نيم متواليا، غير از نماز كه وسطش خوانديم، درباره اش كار كرديم هميناست كه بايد امكانات زندگی و امكانات كار در اين جامعه طوری تقسيم شود كه همه مردم ما احساس عدالت اقتصادی و اجتماعی كنند و الا يا شعار، مسائل حل نمی شود.

بنده هم اينجا خدمتتان اين را می گويم، تكرار هم می كنم كه: من به اين مسئله اهميت فوق العاده می دهم. چندين ماه است مكرر اين را مطرح كرده ام بحث هايش آن هم گاهی شروع شده ولی به علت گرفتاری ها يا احيانا كم توجهی های بعضی ها خوب جلو نرفته ولی اين بار كه شروع كرده ايم صريحا اين را گفته ام كه: تا اين مسئله حل نشود ساير مسائل انقلاب ما حل شدنی نيست.

باز هم تكرار می كنم تا مسئله تقسيم عادلانه و برادرانه امكانات زندگی در اين كشور بر همه مردم، و امكانات كار بر همه مردم حل نشود ساير مسائل انقلاب ما حل شدنی نيست.

پيغمبر اكرم صلواة الله و سلامه عليه، وقتی از مكه به مدينه آمد و سيل مهاجران روانه مدينه شدند چه چيز مقرر كرد؟ مگر مقرر نكرد كه عقد اخوت بسته شود يك مهاجر و يك انصار باهم برادر باشند و بعد آنچه دارند برادرانه باهم مصرف كنند؛ ما الان درست در يك چنين زمانی هستيم؛ بايد ميزان مصرف كل جامعه متناسب با توليد واقعی كل جامعه باشد.

اما اين يك مصراع، يك فرد از اين بيت است، فرد دوم و مصراع دوم اين است كه بايد اين توليد كل بر همه جامعه تقسيم شود. الان يك ميليون، دو ميليون، سه ميليون، جامعه، نيمی از توليد را مصرف می كنند و 33 ميليون 34 ميليون ديگر را نيم ديگر، اين قابل دوام نيست، اين عادلانه نيست، اين اسلامی نيست، اين عملی نيست و اگر اين كار را كرديم آن وقت مسئله بيكاران هم حل می شود؛

برادر من! خواهر من! حالا كه كاری متناسب با تحصيلات تو، با رغبت تو نتوانستيم درست كنيم می توانی يك كار حداقل سودمند بكنی و بر وی در يك گوشه كشور انجام بدهی، حداقل مخارج زندگی را هم برای خودت و بستگانی كه نمی توانند كار بكنند بدست بياوری؛ آن وقت می توانيم با همديگر، مسئله بالا بردن سطح اشتغال را با برنامه ريزی حل كنيم.

چون اين مسئله همين ديشب مطرح بود كه آيا می خواهيد به مردم بگوييد كه ما با برنامه ريزی اشتغال صرفا می خواهيم مسئله را حل كنيم؟ اين را بنده قبول ندارم؛ يكسال هم هست تجربه كرديد، تجربه تان هم موفق نبود.

بايد امكانات و مقدار را اول عادلانه تقسيم كنيم. اگر مردم ما همه به عنوان حداقل زندگی، هرچه داريم باهم بخوريم، به اين صورت دربيايند، آن وقت بعد می شود گفت حالا می خواهيم برنامه ريزی كنيم تا سطح اشتغال را بالا ببريم، آن وقت نمی گذاريم كسی بيكار باشد.

هركس بيكار است، بگوييم برادر، حداقل بيل را در دست بگير اين جاده روستايی را با بيل درست كنيم؛ چه لزومی دارد حتما با ماشين آلات درست كنيم. در آن حالت می شود اين كار را كرد، بعد هم با همديگر ماشين می سازيم، بيل را كنار می اندازيم، اما ماشينی كه خودمان می سازيم؛ اين اصول برنامه است و اين اصول اقتصادی است كه ما دنبال خواهيم كرد ان شاء الله.

به ياری خدا من يادداشت های تحقيقی تنظيم شده ام را هم در اصول اقتصادی كه دو هفته ای است به صورت يك درس برای دوستان دانشجوی مان شروع كرده ام و هم درباره اين اصول اجرايی و تئوريك آن، اميدوارم اگر عمری بود بتوانم تنظيم كنم و در اختيار عموم قرار بدهم.

ولی با صراحت می گويم: جامعه ما جامعه اخلاق، عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی با همه اينهاست و الا اخلاق بدون عدالت اقتصادی آهنگ اسلام نيست.

اين سؤال هم كه سؤال روز است جواب می دهم: نظر خود را در مورد انقلاب فرهنگی بفرماييد. وظيفه ما در قبال آن چيست؟

انقلاب اسلامی، بدون انقلاب فرهنگی شوخی است. انقلاب اگر اسلامی است، مكتبی است و اگر مكتبی است فرهنگی است؛ نظر روشن من اين است. احساس تعهد و مسئوليت و شور و حركت و دست به عمل بردن اعضای انجمن های اسلامی دانشجويان و سازمان دانشجويان مسلمان را كه عموما در خط امام حركت می كنند با تمام وجود تقدير می كنم و تبريك می گويم تصميم شورای انقلاب كه دانشگاه ها تا 14 خرداد بازبماند، صرفا براساس يك جمع بندی عمومی در مديريت كشور صورت گرفت، نه در جهت ذره ای مخالفت با تصميم اين برادران و خواهران با ايمان مبارز؛ و لذا ما اين تصميم را با دليل با آنها در ميان گذاشتيم و باز هم در ميان می گذاريم و بدانند كه اين تصميم به عنوان تصميمی در مقابل آنها اتخاذ نشده است.

بنابراين شورای انقلاب، همچنان به تلاش سريع در راه انقلاب فرهنگی كامل نه فقط در دانشگاه، بلكه در دبيرستان، دبستان و كودكستان، راديو و تلويزيون، روزنامه ها، مطبوعات، كتابها، هنر، فيلم، سينما و تئاتر، ورزشگاه ها، تفريحات و در همه اين زمينه های فرهنگی با تمام وجود معتقد است و اميدوار است كه با شركت خلاق و فعّال و مخلصانه و پرابتكار اين جوان های عزيز، اين انقلاب با سرعت طريح ريزی و اجرا بشود و از همين حالا نيروها دست به كار شوند و روز 15 خرداد، كه سالگرد روز نقطه عطف در انقلاب اجتماعی ايران به سوی انقلاب اصيل اسلامی است، سالگردش را در سال 1359 اين هفدهمين روز يادبود اين انقلاب شكوهمند پانزده خرداد، روز آغاز شتاب انقلاب فرهنگی جامعه ما در خط مستقيم اسلام يعنی خط امام باشد ان شاء الله.

اين را هم بگويم اين هم مهم است درباره كردستان و غرب كشور، همين امروز خبرنگارها در اين مصاحبه هفتگی چهارشنبه گفتند: آتش بس. اين آتش بس چيه؟ گفتم: ما آتش بس نداريم اين لغت چيه كه شما به كار بی بريد؟ [تكبير حضار] گفتم: ما يك چيز داريم و آن اين است مجاهدان جان بر كف انقلاب اسلامی، آماده برای جانبازی، رفته اند تا كانون های توطئه را در غرب ايران، در كردستان عزيز، كانون هايی كه عليه ملت كرد، عليه بردران و خواهران كرد و عليه كل انقلاب، توطئه می كنند، خونريزی می كنند، جنگ افروزی می كنند اينها را بگيرند و تسخير كنند و توطئه گران را هم بگيرند و دستگير كنند. اين مأموريت اينها است.

حالا عرض می كنم اين مجاهدان كه آنجا هستند اينها هروقت ديدند می توانند بدون شليك حتی يك گلوله اين كانون های توطئه را بگيرند و توطئه گران را دستگير كنند و توطئه را از بين ببرند، البته عمل خواهند كرد. ولی آتش بس نيست. اين معنايش اين است كه مجاهد اسلام، آدم كش نيست.

بله، مجاهد اسلام آدمكش نيست. اين روشن است. مطلبی را كه بنده در روزنامه كيهان گفته بودم، همين است. نمی دانم متنش را خوانديد يا نخوانديد؟ متنش را اگر اينجا باشد می خواهم بخوانم. روزنامه اينجا نيست؟ كيهان ديروز نداريد اينجا؟ صفحه اولش را؟ به هر حال خواهش می كنم آن تيتر را، چه بگويم؟

بگويم اشتباه كردند؟ يا بگويم عمدا اشتباه كردند؟ عرض می شود كه اين تيتر را نابه جا زدند به هر حال آنچه بنده در متن گفتم آن را بايد می زدند.

خواهش می كنم همگی برويد متن چند سطری كه مربوط به كردستان است بار ديگر بخوانيد. پس اين را من در اولين فرصت در يك توضيح راديويی بيان خواهم كرد. خدا نگهدار.

روحانيت در اسلام و در ميان مسلمانان «1»

بررسی تاريخ نشان می دهد كه در ميان پيروان اديان بزرگ و كوچك، آسمانی و غيرآسمانی، غالبا طبقه خاصی به نام روحانی بوده كه موقعيت و وظائف مخصوص داشته و همواره از مزايای مالی و غيرمالی اجتماعی برخوردار بوده است.

روحانيون در اين گونه جوامع كم و بيش طبقه ای ممتاز در ميان طبقات ديگر و عنصر مؤثری در سازمان طبقاتی جامعه بوده اند. دريافت اين معنی برای كسانی كه با تاريخ، بخصوص تاريخ اديان و تحقيقات جامعه شناسان، سر و كار دارند بسی آسان و در شمار واضحات است. حتی مشاهده كننده دقيق و آشنا می تواند با بررسی اوضاع و احوال بسياری از جوامع معاصر، اين مطلب را دريابد و نمونه های زنده و گوناگون آن را به خوبی بشناسد.

ولی برای آنكه خوانندگان به جای ديگر حواله نشوند مطالب ذيل از جلد اول ترجمه تاريخ تمدن ويل دورانت نقل می شود:

در ميان يهود

... دستگاه روحانيت دستگاه بسته ای بود و جز فرزندان لاوی كسی نمی توانست در اين طبقه وارد شود. اين طبقه حق ميراث بردن نداشتند ولی از پرداخت ماليات و باج سرشماری و انواع ديگر عوارض معاف بودند. «1»

در ميان برهمائيان

..." قانون نامه مانو" به پادشاه اخطار می كند كه هرگز از برهمن ماليات نگيرد و لو همه منابع درآمد او از ميان رفته باشد. «2» زيرا اگر برهمن به خشم آيد می تواند در دم شاه و سپاهيان او را با لعن و نفرين و خواندن متون رمزی از ميان بردارد. «3»

... قدرت برهمن متكی بر پايه انحصار دانش بود، برهمنان متولی و مفسران سنت، مربيان اطفال، مؤلفان يا گردآورندگان ادبيات و كارشناسان آيات و وداهای مهم و خطاناپذير بودند. اگر يك نفر از طبقه سودره به تلاوت كتابهای مقدس گوش می داد بر طبق قوانين برهمن در گوش های او بايد سرب گداخته ريخته شود؛ و اگر نوشته های مقدس را تلاوت می كرد زبانش بايستی نصف شود و اگر مطالبی از آن را ازبر می كرد بايد پيكرش به دو پاره شود.«1»

... اگر برهمن مرتكب جنايت می شد نبايد كشته می شد. ممكن بود پادشاه او را تبعيد كند ولی بايد اجازه می داد كه اموال خود را همراه ببرد. «2»

مكرر خواندن وداها به تنهايی برهمن رااز سعادت ابدی برخوردار می كرد، و لو اينكه هيچ يك از آداب مذهبی را مورد عمل قرار نمی داد. اگر ريگ ودا را ازبر می كرد می توانست تمام دنيا را ويران كند بدون اينكه كمترين گناهی مرتكب شده باشد.

برهمن نبايد خارج از فرقه خود با كسی ازدواج كند. شايد اين انحصارات و امتيازات در روحانيت ايارن و روم و جامعه های بزرگ و كوچك ديگر در شرق و غرب به خصوص روحانيت مسيحی در قرون وسطی وجود داشته است.

چه بسا كه اين امتيازات و حقوق و حدود انحصاری به اصل اديان و مقررات اصلی دين ارتباطی نداشته و فقط خواسته های روحانيان جاه طلب و دنياپرست آنها را به وجود آورده است. بعد كم كم صورت عادت و سنت به خود گرفه و بعد در شمار مقررات و آئين های دين درآمده است. اكنون از ما می پرسند نظر اسلام دراين باره چيست؟

آيا اسلام هم خواسته است چنين طبقه ای در ميان مسلمانان بوجود آيد تا همواره نگهبانان خاص دين و علوم دينی بوده و آشنائی به قرآن و حديث، مخصوص آنان بوده و ديگران از آن محروم باشند؟ هم نگهبانی دين و نواميس دينی وظيفه اختصاصی آن ها است و بقيه در اين قسمت، وظيفه و تكليفی ندارند و هم در ازاء اين مسئوليت و اين گونه اختصاص ها و انحصارهای علمی و عملی در قوانين اسلام برای آنها مزايای مالی و غيرمالی خاص مقرر شده است؟

اسلام

پاسخ ما منفی است زيرا اسلام امتيازات طبقاتی را مانند امتيازات نژادی لغو كرده است و در سازمان اجتماعی اسلام، هيچگونه طبقه بالا و پائين توأم با انحصار علمی و عملی وجود ندارد.

برای اينكه اين پاسخ درست روشن شود، بايد نخست بدانيم طبقه و جامعه طبقاتی يعنی چه، امتيازات طبقاتی چيست و با امتيازات يعنی اختلافات طبيعی يا شبه طبيعی چه فرق دارد؟

امتيازات يا اختلافات طبيعی و شبه طبيعی

تا آنجا كه بررسی احوال انسان و دقت در اوضاع جوامع مختلف بشر نشان می دهد، افراد انسان در هر محيط و ميان هرجامعه از جهت برخورداری از مواهب مادی و معنوی صددرصد يكسان نيستند و ميان آنها امتيازاتی هست. برخی در يك يا چند جهت از ديگران بهره مندترند.

اين وضع در ساده ترين شكل جامعه های چند نفری ابتدائی يا نيمه ابتدائی، تا پيچيده ترين شكل جوامع متمدن و پيشرفته همواره وجود داشته است. در پرتو دقت علمی در ساختمان سلولی، استخوانی، عضلانی و عصبی انسان و تأثير شايان آن در سرنوشت او و تأثير عميق محيط طبيعی در تن و جان آدمی و تعيين مقدّرات و مقدورات او و اختلافات طبيعی بسيار كه در اين دو زمينه وجود دارد، می توان اين اصل را به روشنی دريافت كه اختلاف و تفاوت ميان انسان هائی كه بر سطح پهناور كره زمين زندگی می كنند، فی الجمله، امری ضروريست.

مقصود اين نيست كه همه وجوه اختلاف ميان افراد به همان حال و صورت كه در اجتماع هست ناشی از ضرورت طبيعی تخلف ناپذيری در خود آنها يا محيط طبيعی آنهاست و هيچ عامل انسانی كه ساخته دست انسانها يا قابل تغيير و تصرف به وسيله آنها باشد، وجود ندارد. به عكس بدون شك با كوشش در اصلاح محيط اجتماعی و تربيتی و با تصرف در شرايط محيط، بسياری از وجوه اختلاف ميان افراد را می توان به دست توانای انسان، به خصوص انسان مسلح به علم، از بين برد.

بسياری از محرومين جامعه، مردم مستعدی هستند كه نابسامانی های اجتماعی، آنها را به كنج بيغوله های تيره بختی افكنده است و عده زيادی از متنعّمين، عزيزان بی جهتی هستند كه بی نظمی و فساد دستگاه های اجتماعی آنان را به نعمت و شوكت و جاه و مال بی حساب رسانده است. اين گونه امتيازات كاذب نه تنها ضرورت طبيعی ندارد بلكه مخالف ضرورت های طبيعی نيز هست.

آنچه در اينجا می خواهيم بپذيريم اصل اختلافات طبيعی يا شبه طبيعی است كه مجالی برای انكار آن به نظر نمی رسد، زيرا به فرض آنكه گفته ها و آزمايش ها و آمارهای علمی طرفداران اصل توراث طبيعی را ناتمام بشمريم و در اصالت محيط و برد تاثير آن تا آنجا پيش رويم كه با تصرف در محيط هر موجود می توان كليه خواص و حتی ساختمان طبيعی او را تغيير داد و بنابراين در ساختمان جسمی و روحی يك انسان هيچ عنصر ارثی تغييرناپذير وجود ندارد، باز به دست آوردن چنين تسلط كامل و همه جانبه بر محيط همه افراد بسيار بعيد به نظر می رسد. آيا می شود انسان بر همه اختلافات محيطی تا آن پايه مسلط شود كه بتواند با حفظ محيطهای گوناگون طبيعت، انسانهای كاملا يكنواخت و يكسان بپرورد؟

يا كليه اختلافات طبيعی محيطها را از ميان بردارد تا در شرايط مساوی، همه يكسان پرورده شوند؟ با اينكه دليل قاطعی در دست نيست كه بگوئيم تسلط انسان بر طبيعت تا اين پايه ناممكن است، ولی اين تسلط آنقدر رويائی و بعيد به نظر می رسد كه ما در مطالعات اجتماعی خود فعلا ناچاريم لااقل به عنوان يك اصل موضوعی بپذيريم كه اختلاف ميان انسانها فی الجمله ضرورت طبيعی دارد.

از اين گذشته گردش چرخهای زندگی هرجامعه به هر شكل كه تصور شود، مستلزم آن استكه هر دسته به كار معينی بپردازد. پس ناچار بايد هركس برای كاری كه به عهده خواهد گرفت، تربيت و آماده شود. بنابراين بر فرض كه روزی همه افراد از جهت استعدادهای طبيعی يكنواخت شوند و در هركس آمادگی طبيعی برای همه گونه ترقی در همه كارها به يك اندازه باشد باز ضرورت های اجتماعی، اين يكنواختی را برهم می زند و چنان می كند كه از اين استعدادهای طبيعی متساوی، فعليت های گوناگون و نامتساوی پديد آيد و كارگردانان گوناگونی در درجات مختلف برای كارهای متنوع، پرورده شوند.

يكی كشاورز شود، يكی پزشك، يكی فلزكار، يكی بافنده، يكی معلم، يكی قاضی، يكی نظامی و ... حتی در يك رشته كار معين، يكی مهندس و طراح كه بيشتر مغزش بكار افتد و ديگری كارگر مباشر عمل كه عضلاتش برای حركت و كار آماده تر باشد.

پس اين اختلافات اگر معلول ضرورت های طبيعی نباشد لااقل معلول ضرورت های اجتماعی است و ضرورت های اجتماعی، گذشته از اينكه از ضرورت طبيعی كمتر نيست با يك نظر دقيق، از يك ضرورت طبيعی سرچشمه می گيرد.

اين است كه گفتيم برخی از امتيازات ميان افراد انسان فی الجمله طبيعی يا شبه طبيعی است.

امتيازات مزبور ميان افراد خواه ناخواه در جامعه، دسته های گوناگون بوجود می آورد، وقتی يك پزشك با يك كشاورز تفاوت هائی داشت بالطبيعه دسته پزشكان با دسته كشاورزان متفاوت و متمايز می شوند ولی اين تمايز دسته ها و اصناف غير از امتيازات طبقاتی است.

امتيازات طبقاتی: گاهی اين تمايز دسته های سازمان دهنده اجتماع با تمايز طبقاتی اشتباه می شود، درصورتی كه اينها امتيازات طبقاتی نيست؛ امتياز طبقاتی در اصطلاح به آن مزايای مصنوعی قراردادی گفته می شود كه در طول تاريخ زندگی بشر، تحت تاثير خودخواهی ها و خودپرستی های گوناگون به سود يك عده كم و زيان يك عده زياد، يعنی توده های وسيع مردم، به وجود آمده است. امتيازات طبقاتی، نوعا با مشخصات زير همراه است.

1- امتيازات ناروای حقوقی: در جامعه های طبقاتی بسياری از حقوق اجتماعی عموميت ندارد، يعنی مشاغل و مناصب بر حسب لياقت و كاردانی و داشتن صفات و معلومات لازم برای كار، تقسيم نمی شوند.

افراد هر طبقه حق دارند فقط خود را برای مشاغل خاص آن طبقه آماده كنند و راهی برای به دست آوردن مشاغل و مناصب بهتر، كه مخصوص طبقات بالاتر است، ندارند. مشاغل و مناصب پرارزش كه در آن جاه و مال و فراغت بال بيشتری يافت می شود، به خانواده های معينی اختصاص دارد كه طبقات عالی را تشكيل می دهند.

مشاغل پرزحمت و كم ارزش از آن بقيه مردم است كه طبقات عادی شمرده می شوند، حتی كسب علم و دانش مخصوص طبقات عالی است و همين انحصار دانش، پايه ای برای قدرت آنها است.

در مورد طبقه روحانی، ديديد كه چگونه برهمن هند، علوم دينی را حق منحصر به فرد خود می داند. اگر كسی از طبقه سودره نوشته های مقدس را تلاوت می كرد زبانش را نصف و اگر مطالبی از آن را ازبر می كرد پيكرش پاره پاره می شد!

2- قانون نابجای قانونی: در جامعه طبقاتی بسياری از قوانين عموميت ندارد. نمونه های آن را در مورد طبقه روحانی ملاحظه كرديد.

لاوی يهود از پرداخت ماليات معاف است حتی اگر خزانه مملكت نهی باشد. برهمن هند نه تنها ماليات نمی دهد بلكه از مجازات های سخت نيز معاف است. اگر مرتكب خلافی شود كه مجازات آن برای ديگران اعدام است، اواعدام نمی شود؛ فقط پادشاه حق دارد او را تبعيد كند.

برهمن حتی در عبادات نيز حريم هايی دارد. او می تواند هيچ يك از فرائض دينی را انجام ندهد و به جای آن پشت سر هم ودا بخواند.

در جامعه های طبقاتی از اين گونه امتيازات حقوقی و قانونی برای طبقات ديگری از قبيل خاندان های سلطنتی، نظاميان، اشراف، مالكين، سرمايه داران بزرگ و غيره نيز هست كه توده های مردم عادی و بی بهره از عناوين و القاب، نه تنها از آن محرومند بلكه بايد فشار فراوان اين امتيازطلبی طبقات عالی را نيز تحمل كنند.

3- بسته بودن يك طبقه و ميراثی بودن عضويت در آن: عضويت در هر طبقه از جامعه های طبقات ميراثی است. عناوين و القاب و مناصب و مشاغل به ارث از پدر به فرزند منتقل می شود. يك نمونه بارز آن را در روحانيت يهود ملاحظه كرديد. مقام روحانيت مخصوص يك خاندان، يعنی لاويين، فرزندان لاوی است كه يكی از اسباط دوازده گانه بنی اسرائيل اند. گاه نيز می شود كه با تشريفات خاصی، كسی را از يك طبقه به طبقه بالتر برند و عضو آن طبقه سازند.

محروميت هايی كه طبقات عالی به دست خود برای خود ايجاد می كنند

طبقه عالی برای حفظ امتيازات خود ناچار بود ميان خود و طبقات پائين حصاری از رسوم و آداب و قيود اشرافی به وجود آورد و به اين ترتيب خود را از بسياری از حقوق و آزادی های فردی از قبيل آزادی در انتخاب همسر و مسكن و لباس و غيره محروم سازد.

اينهاست امتيازات مصنوعی طبقاتی كه در ادوار مختلف حاكم بر قدرت بسياری از مردم بوده و برای برانداختن آن نهضت ها به پا خاسته است.

در اسلام

دين آسمانی اسلام، اين گونه امتيازات ناروا را به كلی الغا كرده است. در اسلام امتياز طبقاتی به هيچ وجه و هيچ رنگ وجود ندارد. افراد انسان، سفيد و سياه، عرب و عجم، شرقی و غربی، شهری و روستايی، عالم و جاهل، فقير و غنی، سردار و سرباز، شاه و رعيت و سايرين همه در استفاده از كليه حقوق و آزادی های اجتماعی برابرند.

ملاك به دست آوردن مشاغل و مناصب، شايستگی شخصی و معلومات و صفات و ملكات لازم برای تصدی آنها است و هيچ عامل خانوادگی و ارثی در آن دخالت ندارد. از هركس می پرسند خودت كيستی و چيستی؟

نمی پرسند پدرت كيست و از كدام قبيله، خانواده و طبقه هستی همه كس می تواند با پشتكار و كوشش و به كار انداختن استعدادهای خداداد خود به هر كار كه بخواهد و شايستگی آن را پيدا كند بپردازد. حتی عالی ترين مناصب و مقامات اجتماعی، حكومتی و عاليترين مدارج علمی و معنوی در گرو هيچ چيز، جز شايستگی نيست.

در اسلام كسب علوم و معارف گوناگون در انحصار طبقه معينی نيست. همه به كسب علوم و معارف دين، آشنائی به قرآن و روايات تشويق شده اند. زبان كسی برای خواندن آيات قرآن يا روايات بريده نمی شود. حافظ قرآن و حديث، هر كه باشد مورد تشويق و تكريم است و پيكر هيچ كس برای ازبر كردن آيات قرآن يا احاديث پاره پاره نمی شود. اين حقوق همگانی و تشويق عمومی از صدر اسلام تا كنون همواره برای همه محفوظ بوده است.

در اسلام همه مردم در برابر كليه قوانين و دستگاه های قانونی برابرند.
هركس از هر طبقه و دارای هر شغل و مقام و منصب باشد مشمول كليه قوانين هست. قوانين اسلام و دستگاه های قضائی و اجرائی آن، شغل و مقام و مزايای فردی نمی شناسد. رئيس حكومت با يك فرد عادی، مالك عمده با كشاورز، كارفرمای بزرگ با كارگر ساده، عالم و جاهل، مرجع تقليد و مقلدين او، شاه و رعيت و ... همه در برابر قانون ومجريان آن يكسانند. در دادگاه ها و سازمان های ديگر حكومتی حتی انجام تشريفات خاص برای اشخاص ممنوع است.

در دادگاه بايد جای طرفين دعوی و طرز صحبت قاضی با آنها كاملا مساوی باشد اگرچه يكی از آن دو فرمانروای مسلمين و ديگری يك فرد معمولی باشد. ماليات های اسلام عمومی است و هيچ كس به هيچ عنوان از پرداخت ماليات معاف نمی گردد.

در اسلام تنها چيزی كه به ارث منتقل می شود، املاك منتقول يا غيرمنقول اشخاص است. مناصب و مشاغل اشخاص به ارث به كسی نمی رسد. مقام و منصبی در اسلام يافت نمی شود كه از پدر به فرزند به ارث برسد. نه تنها وراثت بلكه هيچ عامل خانوادگی و طبقه ای در به دست آورن مقام و منصب دخالت ندارد.

برخی از اهل تسنن، خلافت را مخصوص قريش، برخی ديگر مخصوص بنی هاشم و برخی از فرق شيعه، مخصوص خاندان علی (ع) دانسته و به اين ترتيب پای حقوق خانوادگی و طبقاتی را در اسلام باز كرده اند؛ ولی طبق عقيده شيعه دوازده امامی، مطلب به صورت ديگری است؛ آنها امامت را حق انحصاری خانواده نمی دانند. به عقيده آنها امامت حق اختصاصی دوازده نفر معين از خاندان علی (ع)، آن هم به علت انحصار در موهبت الهی يعنی علم مرتبط به وحی و تقوا و مصونيت در درجه عصمت در آنها است ونظير انحصار مقام نبوت در افراد معينی با صفات و مشخصات معين است بی آنكه جنبه امتياز طبقاتی داشته باشد.

با غيبت امام دوازدهم حضرت ولی عصر (عج) و كوتاه بودن دست مردم از حكومت علم و عدل آن حضرت، شئون غيراختصاصی امامت به همه كسانی كه شرايط آن را داشته باشند، منتقل می شود. اين شرايط اكتسابی، و در دسترس همه هست و در به دست آوردن آن كمترين عامل خانوادگی يا ارثی دخالت ندارد.

نه فرزند مرجع تقليد، مرجعيت را از پدر به ارث می برد و نه فرزند قاضی، منصب قضا را. و اگر فرزند صفات و شرايط لازم برای شغل و منصب و مقام پدر را دارا نباشد هيچ اولويتی بر ديگران ندارد.

بنابراين در اسلام، هيچ چيز طبقاتی نيست و مناصب و مشاغل و حدود و حقوق اصناف گوناگون و مزايای هر صنف متناسب با وضع طبيعی يا شبه طبيعی افراد و امتيازاتی است كه واقعا دارا هستند و با كار و كوشش به كسب آنها نائل شده اند.

روحانيت و شئون گوناگون آن نيز مخصوص طبقه معين يا خانواده معين نيست و برای روحانی هيچ گونه امتياز طبقاتی مقرر نشده است.

از اين بالاتر:
از اين بالاتر، در اسلام سمت خاصی به نام روحانيت، نظير آنچه در ميان پيروان بسياری از اديان هست و تقريبا شغل و حرفه خاص روحانيون شمرده می شود، سراغ نداريم.

آنچه در اسلام هست؛ يك سلسله تكاليف واجب يا مستحب عمومی است كه برخی عينی و اغلب كفائی است بی آنكه كمترين رنگ شغل و حرفه ای برای يك دسته داشته باشد.

وجوب كفائی با مسئوليت مشترك اجتماعی

تأمين نيازمندی های مادی يا معنوی جامعه مسلمين، بر همه آنها واجب است. به اين صورت كه بايد با كوشش همه مسلمانان، كليه نيازمندی های عمومی تامين شود و هريك از آنها تامين نشود و زمين بماند، كليه كسانی كه می توانسته اند به تأمين آن اقدام كنند مسئول و مورد مؤاخذه خواهند بود.

اين مسئوليت مشترك اجتماعی برای انجام امور ضروری جامعه از عالی ترين تعاليم اسلام است و علمای ما برای بيان آن، اصطلاح وجوب كفايی را كه مختصر و درعين حال رسا است به كار برده اند.

اما يك نفر نمی تواند در تأمين همه نيامندی ها، مستقيما تلاش كند و شخصا به همه كارهای ضروری بپردازد، پس چطور ممكن است نسبت به همه كارها مسئول باشد؟ معنی اين مسئوليت چيست و از چه راه می توان از عهده آن برآمد؟ معنی اين مسئوليت آن است كه بايد همه مسلمانان بكوشند و طرحی بريزند تا هر دسته به كاری كه بهتر از عهده آن برمی آيد بپردازد و يك نوع مراقبت همگانی در كار باشد كه كارهای ضروری جامعه انجام شود و هر فرد يا دسته ای كه كاری را به عهده گرفته آن را درست انجام دهد.

رهبری و هدايت اين تعاون اجتماعی و تنظيم برنامه تقسيم كار، از وظايف حكومت است و اگر حكومت در كارهايی كه بر عهده اوست، مسامحه كند بر همه لازم است كوشش كنند و با استفاده از همه طرقی كه در قوانين اسلامی مقرر شده، حكومت را به انجام آنها وادارند و اگر نشد از پای نايستند تا حكومتی سر كار آيد كه برای انجام وظائف خود قادر و كوشا باشد.

اهميت واجب كفايی و تأثير فراوان آنها در پيشرفت جامعه و بهبود وضع و استوار ساختن پيوندهای اجتماعی با تفصيل بيشتر و شمردن يك يك آنها بهتر روشن می شود ولی چون دنبال بحث ديگری هستيم از آن می گذريم و فقط به آنچه مربوط به بحث فعلی است می پردازيم.

يكی از نيامندی های ضروری جامعه، ياد گرفتن و ياد دادن معارف و احكام دينی است. ياد گرفتن معارف و احكام دو مرحله دارد:

اول، در حدود احتياج شخصی. اين مرحله بر همه كس واجب عينی است: «طلب العلم فريضة علی كل مسلم».

دوم، افزون بر احتياج شخصی و به اندازه لازم برای ياد دادن به ديگران. اين مرحله واجب كفايی است و در اسلام بسيار به آن اهميت داده شده است. بايد در ميان مسلمانان عده كافی به معارف و دين آشنا و برای ياد دادن آن به ديگران مجهز باشند.

برای تأمين اين مقصود، دو جور ممكن است عمل شود: يكی آنكه هريك از افراد جامعه مقداری از وقت خود را به ياد گرفتن قسمتی از معارف و احكام اختصاص داده، يكی به يك قسمت آگاه باشد و ديگری به قسمت ديگر؛ به طوری كه همه باهم از مجموع معارف و احكام اسلامی آگاه باشند و هريك بتوانند آن قسمت را كه خود تحصيل نكرده از ديگری كه كرده بپرسد و به عكس. ديگر آنكه عده ای كوشش كنند و با صرف وقت بيشتر به همه معارف و احكام آگاه شوند و ديگران در مورد احتياج به آنها مراجعه كنند.

مطلب خود را بپرسند و جواب كافی بشنوند. نتيجه آنكه در هر گوشه از سرزمين اسلام بايد وسيله ياد گرفتن معارف و احكام دين به اندازه كافی در اختيار مسلمانان باشد. و اگر در يك محل اين وسيله نباشد لازم است عده ای بروند، معلومات لازم را فراگيرند و به محل خود برگردند و معلومات خود را در اختيار ديگران گذارند و برای آنكه انجام اين تكاليف الهی آنها را از كسب و كار و زندگی بازندارد، نوبت بعد عده ديگر بروند.

آيه 123 سوره توبه اين دستور را چنين بيان می كند:
 «ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا فی الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون». دستور اين نبود كه همه مؤمنان كوچ كنند. چرا از هر دسته چند نفر كوچ نكردند تا دنبال ياد گرفتن دين باشند و هنگام بازگشت، مردم «محل» خود را «از بی دينی و لااباليگری و عواقب بد آن» بترسانند به اين اميد كه بترسند «و از انحراف و آلودگی نجات يابند»؟

مفسرين نقل كرده اند بعد از نزول اين آيه، در هر نوبت يك دسته می رفتند و آنها كه دفعه پيش رفته بودند می ماندند تا هميشه عده لازم برای ياد گرفتن آيات قرآن و معارف و احكام دين نزد پيغمبر باشند.

تكليف خدا چنين انجام می گرفت. هريك از مسلمانان می كوشيد چيزی از اسلام ياد بگيرد و به ديگران ياد دهد و اگر آنها چيزی می دانند كه او نمی داند از آنها بپرسد و ياد بگيرد. هم ياد می داد و هم ياد می گرفت.

همه به سهم خود در انجام اين وظيفه خطير شركت می كردند.

بعضی كه استعداد و فراغت و علاقه بيشتری داشتند می كوشيدند تا به قرآن و حديث بيشتر آشنا باشند. بعضی همه قرآن را از حفظ داشتند و برخی بيش از يكی دو آيه نمی دانستند. كسانی صدها حديث ازبر داشتند و اشخاصی جز چند حديث به ياد نداشتند.

البته آنها كه قرآن و حديث بيشتر می دانستند عده خاصی بودند و اين فضيلت برای آنها امتيازی شمرده می شد؛ ولی نه آنكه به علت داشتن اين فضيلت امتيازات حقوقی و قانونی نظير آنچه در لاوی يهود و برهمن هند گفتيم به دست آرند. يا اينكه ياد گرفتن و ياد دادن حقايق اسلام شغل و حرفه برای آنها شود و از راه آن درآمدی به دست آرند و هزينه زندگی خود و عائله خود را تامين كنند.

در زمان پيغمبر (ص) و ائمه (ع) همين اندازه كافی بود. در عصر ما اين اندازه لازم است ولی كافی نيست.

بازهم بر مردم هر محل لازم است معارف و احكام اسلام را بدانند و اگر مطلب تازه ای پيش آمد كه هيچ يك از آنها نمی دانند يكی از آنها برود و بپرسد و برگردد. ولی از كه بپرسد؟ از پيغمبر يا امام؟ يا از كسی كه پيغمبر يا امام را ملاقات كرده و مطلبی از حضرتش پرسيده است؟ هيچ كدام؟

چون ديگر به هيچ يك از اينها دسترسی نيست. نه پيغمبر و نه امام و نه كسی كه بتواند مستقيما از آنها چيزی بپرسد. پس چه بايد كرد؟ در اينجا مرحله سومی پيش می آيد كه بايد برای آن هم فكری شود. بايد در ميان  مسلمانان كسانی باشند كه در پاسخ سؤالات و حل مشكلات دينی مردم از جهت علمی جانشين امام باشند.

پيغمبر اسلام (ص) بدرود حيات گفت، دوران ظهور ائمه سپری شد، امام دوازدهم از دسترس مردم بيرون رفت و وضع تازه ای پيش آمد. فهم قرآن و روايات، جدا كردن روايات درست از روايات مجعول و نادرست، مقايسه دلايل گوناگون درباره هر موضوع و استنباط حقايق از ميان آنها خود به صورت يك، بلكه چند علم و تخصص جديد درآمد.

تفسير، فقه، حديث، رجال و ... كه رسيدن به حد كمال در آنها متوقف بر كسب علوم ديگر نيز هست، دفاع از حقايق اسلام در برابر حملات گوناگون زبانی و قلمی مخالفان اسلام نيز به پيدايش علم تخصصی ديگر يعنی علم كلام اسلامی منجر گرديد.

بايد در ميان مسلمانان كسانی همت گمارند تا اين علوم پهناور را فراگيرند و در آنها مجتهد و صاحب نظر شوند و كمال علمی خود را به كمال تقوا و عدل بيارايند تا به مقام جانشينی علمی پيغمبر و امام برسند و مرجع مسلمانان در سؤالات مختلف دينی گردند.

تخصص در هريك از رشته های مذكور به اندازه مشكل ترين رشته های علمی ديگر، كوشش، فرصت، فراغت وكتاب و وسايل ديگر لازم دارد.

گذشته ما محققان پرارج و نامور در اين فنون داشته و رشته تتبع و تحقيق از نخستين قرون اسلامی تا عصر حاضر همواره كشيده و هيچ گاه قطع نشده است. در روايات ما اين مجاهدان راه حق، تكريم و تجليل و تشويق فراوان شده و ثوابهای بی مانند برای انجام اين وظيفه و جهاد مقدس نويد داده شده است. پاداش آنها مال دنيا نيست.

كسانی كه عمر خود را در راه انجام يك تكليف مقدس صرف می كنند مبادله محصول كار خود را با مال و جاه، پست و ناچيز می شمردند. علاوه بر اين، دنياطلبی از راه دين و علوم دينی در روايات ما سخت مذموم و بد فرجام شمرده شده است. تحصيل علوم دينی يك واجب كفايی است كه به استناد بعضی روايات بايد از اغراض مادی و امتيازطلبی منزده باشد.

تحصيل علوم و فنون لازم ديگر از قبيل پزشكی، داروسازی، فنی و نظاير آنها نيز وجب كفايی است؛ ولی در اين ميان فرقی هست. آنها كه اين فنون زندگی را تحصيل می كنند پس از فراغ از تحصيل می توانند آن را شغل و حرفه خود قرار دهند و كار و معلومات خود را با پول مبادله و هزينه زندگی خود را از اين راه تامين كنند ولی به كسانی كه علوم اسلامی تحصيل می كنند چنين حقی داده نشده است. كار آنها بايد برتر و منزه تر از آن باشد كه به صورت حرفه و كسب معيشيت درآيد. گرفتن مزد برای فتوی دادن يا بيان مسائل و احكام و معارف دين در فقه ما از محرمات شمرده شده است.

به اين جهت بايد كسانی كه به مطالعات تحقيقی در رشته های مختلف علوم دينی می پردازند هزينه زندگيشان از راه درآمدهای شخصی ديگری كه دارند تامين شود و اگر از اين قبيل افراد به اندازه كافی در ميان مسلمانان پيدا نشد بايد حكومت اسلامی كه مسئول تأمين مصالح عمومی است عده ای را به انجام اين مهم بگمارد و وسائل كار و هزينه زندگی آنان را از بيت المال مسلمين بپردازد.

و اگر حكومت، حكومت اسلامی و پايبند به مقررات اسلام نيست يا به وظيفه خود عمل نكرد، مسلمانان بايد همچون موارد ديگر، او را به اين اقدام وادارند وگرنه تشكيلاتی فراهم سازند كه انجام اين كار خطير را بعهده گيرد و هزينه تشكيلات را خودشان بپردازند.

بنابراين ياد گرفتن و ياد دادن احكام و معارف دين چه در مرحله دوم و چه در مرحله سوم، انجام يك وظيفه الهی و پاك از هر گونه مقاصد مادی است. اسلام در اين زمينه وضعی مقرر كرده است كه اگر مسلمانان بيدار و هشيار باشند، دين و علوم دينی هيچ گاه وسيله سوء استفاده و دنياطلبی اشخاص قرار نگيرد و از اين راه طبقه خاصی كه برای خود حريم اجتماعی و مزايای مخصوص مالی و غيرمالی فراهم آورند به وجود نيايد.

آيات قرآن، به خصوص آن قسمت كه مربوط به روحانيون يهودی و مسيحی است، و روايات ما در ابواب علم و مقام عالم و معرفی علمای حق و علمای باطل، علمائی كه اسلام می پسندد و آنها كه اسلام نمی پسندد و طرد می كند، راه را به روی سوداگران زهدفروش يا علم فروش كه بخواهند علم دين و تظاهر به تقوا را وسيله كسب مال و شهرت و تفوّق بر مردم ديگر قرار دهند، بسته است.

ولی ضامن اجرای هر طرح صحيح در هر زمان و مكان، بيداری افكار عمومی و مراقبت همگانی است. در اين مورد و موارد ديگر، اگر عملا انحرافاتی پيش آمد معلول ناآشنايی مسلمانان به حقايق و كوتاهی آنها در عمل است. به همين جهت، نخستين قدم برای مبارزه با اين انحرافات آن است كه حقايق اسلامی به همان صورت كه پيشوايان الهی گفته اند، بی پرده و صريح برای عموم گفته شود.

با وسائل ارتباطی امروز و با تسهيلات فراوان كه در كار طبع و نشر و طرق ديگر انتشار افكار پديد آمده، كمك به بيداری افكار در هر قسمت آسانتر و به همان اندازه ضروری تر شده است.

روحانيت در ميان مسلمين

بايد اعتراف كرد كه بهره مندی از علوم اسلامی و تظاهر به زهد و تقوا و افتخار مصاحبت با پيغمبر (ص) و نظاير اينها از همان آغاز مورد سوء استفاده قرار گرفت. ابو هريره ها برای گفتن يك حديث دروغ و مجعول كه به سود يك دستگاه يا زيان مخالفين آن دستگاه بود و گاهی برای كتمان حديث ديگر كه به زيان دستگاه يا سود مخالفين آن بود از معاويه و امثال او پول ها گرفتند و مقام ها و منصب ها يافتند. زاهدنمايان، دكان های تازه باز كردند.

كم كم كار به آنجا رسيد كه بسياری از آلودگی های دستگاه های روحانی اديان ديگر به مسلمانان نيز سرايت كرد. در گوشه و كنار سرزمين اسلام مردمی بيكاره به عنوان عابد و زاهد به جای آن كه تن به كار و كوشش دهند و به كسب و كار و حرفه ای پردازند، در گوشه ای خزيدند و نماز و عبادت خدا و گفتن اذكار يا خواندن آيات قرآن را حرفه خود قرار دادند و به عنوان اينكه بندگان مقرب خدايند به هيچ گونه وظيفه و مسئوليت ديگری در امور اجتماعی مسلمانان تن در ندادند؛ خود را مستجاب الدعوه و گره گشای مشكلات مردم در درگاه خدا شمردند و برای دعا كردن در حق اين و آن كه وظيفه دينی هر مسلمانی است با نوشتن ادعيه و طلسمات و نظائر اينها پول گرفتند.

برخی از آنها به خود حق دادند به نام رسيدن به مقام يقين، خود را از عبادات پروردگار بی نياز شمرند و از خواندن نماز و گرفتن روزه و انجام عبادات عملی ديگر نيز سرباز زنند و به عنوان اينكه كسب علوم صناعی مانع سير و سلوك و رشد و تكامل معنوی است، مردم را از كسب علم و دانش، حتی علم قرآن و حديث و سيره پيغمبر (ص)، منع كنند تا راه برای تسلط آنها بر مردم باز بماند.

آلودگی های ديگر از اين قبيل كه ناشی از خودپرستی و انحصارطلبی برخی از عناصر رياكار بود، پديد آمد تا آنجا كه در ميان برخی از فرق صوفيه، اسماعيليه، زيديه و نظاير اينها كه بيشتر پيرو آرا و عقايد مذاهب غيراسلامی بودند و روحانيتی بسيار شبيه به روحانيت همان مذاهب داشتند، رهبری دينی مردم را در دست گرفتند و كتابها و رسائلی پرداخته شد كه برای اين نوع روحانيت و مزايای طبقاتی آن اسناد و مدارك اسلامی تراشيده اند. ولی در ميان اكثريت مسلمانان، سنی يا شيعه، هيچ گاه انحطاط به اين پايه نرسيده است.

اگر عملا كسانی از عنوان و مقام روحانی سوء استفاده كرده و بدان رنگ شغل و حرفه داده اند، يا از اين راه امتيازاتی كسب كرده اند، اغلب تحت تاثير رسوم و عادات عصری و محلی يا عوامل سياست های داخلی و خارجی بوده و جهالت مردم و بی اطلاعی آنها از حقايق اسلامی نيز بدان كمك كرده و زمينه را برای اين گونه عناصر دنياپرست فراهم كرده است.

در كتب و رسالات مورد اعتماد، نه تنها به اين امتيازطلبی ها صحه نگذارده اند بلكه شديدا با آن مخالفت شده است. همه كس با مراجعه به كتابهای مربوط به علم و عالم و تقليد و امر به معروف و نهی از منكر و غيره حتی كتابها و رساله های عربی و فارسی ساده، كه برای استفاده عموم نوشته می شده، می تواند اين انحرافات را بشناسد و از منحرفين و آلوده ها اجتناب كند. در همه ادوار، علمای دينی پاك و منزه می زيسته اند و اغلب با وضع فساد و آلودگی و امتيازطلبی كه در عصر آنها رواج داشته مبارزه كرده اند.

حتی همان عناصر خودخواه هيچ گاه موفق نشدند علم دين را به خود و مشاغل دينی را به خاندان خود اختصاص دهند. آشنايی عموم به علوم دين، اغلب در حال گسترش بود. روستازادگان دانشمند در جامعه اسلامی هميشه فراوان بوده اند. هرگز كسی نتوانست راه كسب علم و دانش و ترقی و تعالی در مراحل روحانی را بر روی مردم و بر خانواده های گمنام و فقير و بی بضاعت ببندد.

به عكس بسياری از بزرگان علم و دانش، مراجع تقليد، وعاظ و خطبا و قضات بزرگ ادوار مختلف تمدن اسلامی از خانواده های فقير و گمنام برخاسته اند. از اين گونه رجال بزرگ كه از خانواده های عادی بيرون آمده اند، در همين قرن در مقامات گوناگون روحانی، فراوان می توانيد پيدا كنيد.

به جرأت می توان گفت كه اگر مردم درباره روحانی و وظايف و مشخصات و شرايط او به اشتباه می روند، علت آن فقط كوتاهی و مسامحه آنها در اين گونه امور است. در عصر ما بسياری از مردم، حتی برخی از خواص به جای آنكه اشخاص را به ملاك علم و فضيلت و تقوا بشناسند به لباس می شناسند.

در محيط ما لباس شخص، اساس روحانيت شمرده می شود. بسياری از مردم، هر كه را در اين لباس باشد روحانی می شمارند بی آنكه به خود زحمت دهند درباره علم و تقوای او كه در ركن اصلی روحانيت است به اندازه كافی تحقيق كنند. از يك طرف اگر از يك نفر كه از علايم روحانيت فقط لباس آن را دارد، گناه و خطايی سرزد يا خيانتی ديده شد به حساب همه كسانی كه در اين لباسند می گذارند و به اغلب آنها بدبين می شوند.

از طرف ديگر اگر مردی دارای كمال علم و فضل و تقوا بيابند، كه در اين لباس نيست، به ندرت اتفاق می افتد كه با او چون يك روحانی رفتار كنند و قدر علم و تقوايش را بشناسند و از او درست استفاده كنند. حتی اگر وقت نماز ظهر رسيد و همه به نماز ايستادند به ندرت به اين فكر می افتند كه با او نماز جماعت بخوانند؛ تو گويی چنين می پندارند كه فقط كسانی می توانند امام جماعت باشند كه لباس مخصوص داشته باشند.

ولی آيا می توان اين پندار بی اساس مردم را به حساب فقها و علما و دانشمندان گذاشت؟ در كدام كتاب، كدام رساله عملی ديده ايد و از زبان كدام عالم يا مسأله گو شنيده ايد كه در شرايط امام جماعت چنين يا چنان گفته باشد؟ اگر اين گونه پندارهای عاميانه كه ناشی از سهل انگاری مردم در شناخت حق و باطل است به علما نسبت داده شود آيا افترا و تهمت به آنها نيست؟

در همين موضوع لباس، مردم عملا آن قدر پايبند آن شده اند كه در بسياری از امور مانند اجرای صيغه عقد و طلاق، وعظ و اندرز دينی، تبليغ دين در ميان مسلمانان و غيرمسلمانان و امر به معروف و نهی از منكر، نماز بر مرده و بسياری از كارهای ديگر خود را مقيد می دانند كه از كسانی استفاده كنند كه در اين لباس باشند.

درصورتی كه در همان رساله های عملی شرائط صحت هريك از كارهای فوق با كمال صراحت بيان شده و يك كلمه درباره شرط بودن لباس نوشته نشده است. شما به همان صفحات اول رساله ها نگاه كنيد، ببينيد در كار خطير مرجعيت تقليد با كمال صراحت گفته شده است كه از هر مرد زنده آزاد پرهيزگار پاكزاد كه در فقه شيعه مجتهد و صاحبنظر باشد و در فقه داناتر از او شناخته نشود می توان تقليد كرد.

كدام يك از اين شرايط كه همه جوانب احتياط در آن مراعات شده با لباس ارتباط دارد؟ اين پندار مردم بی اطلاع است كه در همه امور دخالت می كنند و هزار و يك شرط من درآوردی بر هرچيز می افزايند. در مورد تقوا و عدالت، بيشتر مردم كسانی را عادل و پرهيزگار می شناسند كه تقريبا به هيچ كار دست نزنند.

به همين جهت يك شرط اساسی روحانيت در نظر آنها اجتناب از شغل و حرفه و فعاليت های اجتماعی، به خصوص اقدامات سياسی است. اگر در ميان كشاورزان يك دهكده، مردی با علم و تقوا و فضيلت يافت شود كه مانند ديگران در مزرعه كار كند، كمتر حاضرند با او چون پيشوای دينی ده رفتار كنند.

همينطور در ميان صنعتگران، پيشه وران، بازرگانان و اصناف ديگر مردم، اگر عالم يا پرهيزگاری هم شغل خود آنها يافت شود با او در همان حدود علم و تقوايش، معامله يك روحانی نمی شود؛ درصورتی كه هر كتاب دينی را باز كنيد به روشنی می ياييد كه ملاك روحانيت در همه جا تقوا و عدالت و در موارد لازم، علم و كاردانی و قابليت و اعتماد است و بس.

علما و فقها نيز نه تنها اين شرايط موهوم را نمی پذيرند بلكه اغلب از ناراحتی ها و محدوديت های كه همين اوهام برای آنها و خانواده آنها ايجاد می كند و موانعی كه چه در كارهای شخصی و چه در وظايف دينی و اجتماعی بر سر آنها می تراشند، رنج می برند.

آنها از اينكه استفاده دينی مردم از روحانيان، گذشته از تقليد و پرسيدن مسائل، به امامت جماعت، اجرای صيغه عقد و طلاق، نامگذاری مولود جديد، استخاره، خواندن دعا در گوش مسافر، نماز بر مرده، برچيدن مجالس ختم، روضه خوانی و نظاير اينها منحصر شده است، ناخرسندند. آنها از اينكه مردم بدون تحقيق درباره علم و تقوا اشخاصی كه به لباس روحانيت درآمده اند به آنها اعتماد دينی می كنند رضايت ندارند.

هركس مختصر مطالعه ای داشته باشد لااقل از طرز لباس پوشيدن مردم نقاط مختلف می تواند به آسانی بفهمد كه اولا عبا و عمامه و قبا در هيچ دوره لباس منحصر علمای دين نبوده و حتی در عصر ما مردم عادی بسياری از بلاد، قبا می پوشند و عمامه بر سر می گذارند.

ثانيا در هيچ زمان، از طرف روحانيون تشكيلات و مقرراتی وجود نداشته كه كسی را از پوشيدن اين لباس محروم كنند؛ هركس می تواند اين لباس را بپوشد بی آنكه كمترين فضيلت و تقوا و مايه علمی داشته باشد.

تنها يك رسم و عادت در اين چند قرن اخير بوده كه علمای دين به علت سادگی و بی آلايشی، يا به علت ديگر، معمولا اين لباس را پوشيده اند.

ولی اين عادتی بيش نبوده و هيچ گاه نبايد بيش از آنچه هست تلقی شود.
همانطور كه در كتب دينی و رساله های عملی صريحا ذكر شده، وظيفه همه آن است كه در هر مورد به دقت تحقيق كنند تا شخصا به صلاحيت اشخاص مطمئن شوند يا به گواهی دو نفر كه جزما به تقوا و كاردانی آنها مطمئن شده اند اعتماد كنند. يا صلاحيت كسی آنقدر محرز باشد كه جای تجسّس و تحقيق نماند.

اگر مردم ما در همه امور دينی و اجتماعی يا كارهای شخصی از همين راه بروند و به اين سنت اسلام مقيد باشند ديگر كمتر فريب لباس يا ظاهرسازی ها، عوام فريبی ها و جنجالهای بی اساس را می خورد. عادت دادن مردم به مراعات اين اصل راهی مؤثر برای جلوگيری بسياری از مفاسد است.

از آنچه به اجمال بيان كرديم معلوم شد كه:
1- بر طبق تعاليم اسلام، روحانيت جنبه سمت و مقامی كه در سايه آن روحانيون امتيازات مادی كسب كنند يا حرفه ای كه نظير حرفه های ديگر يك دسته آن را پيشه و وسيله امرار معاش خود قرار دهند ندارد. روحانيت اسلام به معنی آراسته بودن به فضيلت علم و تقوا و مجهز بودن برای انجام يك سلسله وظايف اجتماعی دينی و واجبات كفايی است بی آنكه علم و تقوا سرمايه ديناطلبی گردد.

بايد اعتراف كرد كه روحانيت در ميان مسلمانان عملا دچار انحرافاتی شده، به رنگ و شكل خاصی درآمده و آلودگی ها و نواقصی در آن راه يافته است كه مورد قبول اسلام نيست؛ ولی درعين حال بايد انصاف داد كه صرف نظر از دستگاه های روحانی برخی از فرق از قبيل اسماعيليه و غيره، روحانيت رايج در ميان اكثريت مسلمانان، هرگز به اندازه دستگاه روحانيت پيروان بسياری از اديان و مذاهب ديگر، دچار انحطاط و فساد و امتيازطلبی های طبقاتی نشده است.

3- برای مردم مسلمان در هر عصر، وسيله بازشناختن نيك از بد و درست از نادرست فراهم بوده و دانشمندان بزرگ و پرهيزگار، منزه از اين آلودگی ها در گوشه و كنار می زيسته اند. به علاوه، مراجعه ساده به كتاب ها و حتی رساله های عملی كه برای استفاده عموم نوشته می شود می تواند به مقدار زيادی راهنمای مردم در اين مورد باشد.

به اين ترتيب فسادهايی كه در روحانيت مسلمانان راه يافته، هميشه به عنوان فساد شناخته شده و عناصر فاسدی كه در اين دستگاه راه يافته اند، هرگز نتوانسته اند آيات و رواياتی را كه مشت آنها را باز می كند از دسترس مردم بيرون ببرند يا تحريف كنند، يا زبان و قلم دانشمندان منزّهی را كه با اين فساد مبارزه می كرده اند، از كار انداخته، راه را برای سلطه طبقاتی خود كاملا هموار سازند.

4- بی اطلاعی، بی توجهی و سهل انگاری توده مسلمانان و اوهام و پندارهای بی اساس كه بر فكر و عمل آنان مسلط شده، مشكل اساسی عصر ما در امر روحانيت و امور مشابه آن است. پس بايد در آشنا ساختن آنها به حقايق و عادت دادن آنان به تفكر صحيح و عمل صحيح قدم های موثری برداشته شود.

در شرايط حاضر و با توجه به امكانات موجود، برای فهم صحيح دين و غرس نهال ايمان در دل مردم و بارور كردن آن و تبليغ اسلام در خارج و بهتر ساختن وضع مذهبی مسلمانان، نيازمندی های ضروری فراوانی هست كه بر همه واجب است در تأمين آن ها بكوشند و برای هر قسمت افراد و سازمان های مجهزی به وجود آوردند كه به خوبی از عهده كار خود برآيند و به بی سروسامانی های موجود پايان دهند، به شرح ذيل:

الف) كارهای علمی:

1- اجتهاد در فقه و علوم وابسته به آن برای فتوا و مرجعيت تقليد.
2- تحقيق و اجتهاد د مسائل ديگر اسلامی مربوط به اصول، عقايد، اخلاق، تفسير و نظاير اينها.
3- تدريس علوم مذكور در درجات مختلف ابتدايی (مقدمات)، متوسطه (سطح)، و عالی (خارج) برای خواستاران اين علوم.

ب) تبليغات:

4- تبليغات اسلامی در خارج از كشورهای اسلامی، يك قسمت به منظور حفظ مسلمانان مقيم خارج و قسمت ديگر به منظور توسعه اسلام در خارج و جلب مردم ديگر به اسلام.
5- ادامه و بهتر ساختن وضع تبليغات دينی در داخل بلاد اسلامی به صورتهای موجود از قبيل: بيان مسائل و احكام، ايراد سخنرانی ها دينی در مساجد و تكايا و مجامع ديگر، نوشتن مقالات اسلامی ساده برای فهم عموم و نشر آنها به صورت كتاب، مجله، روزنامه و مانند اينها و پاسخ كتبی يا شفاهی به سؤالات دينی مردم.

ج) تعليم و تربيت:

6- تربيت دينی نوآموزان و دانش آموزان در كودكستان ها، دبستان ها و دبيرستان ها و راهنمايی و تهذيب دينی دانشجويان در دانشگاه ها به صورتهای اساسی و مؤثر و توأم با عمل.
7- تشكيل و اداره انجمن های تهذيب دينی برای عموم.

د) يك قسمت مهم ديگر:

8- وادار كردن مردم به انجام واجبات و جلوگيری آنها از ارتكاب محرمات از راه های مناسب و مؤثر و مراقبت عمومی بر جريان امور اجتماعی- مذهبی و به عبارت جامع، امر به معروف و نهی از منكر.
اينها قسمت های مهم و حساس از نيازمندی های دينی جامعه مسلمانان است. برای انجام هريك از اين امور بايد عده كافی تربيت شوند و به آن بپردازند.

تربيت افراد مناسب و مجهز برای هر قسمت موقوف بر ايجاد مؤسسات صحيح و متشكلی است كه هدف آنها روشن و روش آنها مشخص باشد.

برای انجام بسياری از اين امور می توان به آسانی در هر صنف، از افراد خود آن صنف، استفاده كرد و آنها را مدتی تحت تعليم و تربيت منظم قرار داد كه برای انجام وظيفه ای كه به عهده آنها قرار می گيرد آماده شوند؛ ولی انجام پاره ای از آنها كاری بدين پايه ساده و آسان نيست.

مثلا به عهده گرفتن مواد يك و دو و قسمتی از مواد سه و چهار و پنچ متوقف بر كسب معلومات بسيار وسيع و دامنه داری از علوم اسلامی است. مخصوصا برای مواد يك و دو بايد متخصصان ورزيده و متبحر تربيت شوند، زيرا اظهار نظر در مسائل اسلامی چه در فقه و چه در رشته های ديگر، كار فنی، پيچيده و دشواری است.

آنچه امروز در ميان مردم، مخصوصا تحصيل كردگان رشته های مختلف علوم ديگر رايج شده، اين است كه با مختصر اطلاع از قرآن و حديث و تاريخ اسلام به خود حق می دهند در مسائل فقهی و علمی فتوی دهند، در مسائل اعتقادی و تاريخی اظهارنظر كنند و گاهی نظرات دانشمندان بزرگ اسلامی گذشته يا معاصر را تخطئه نمايند كه اين انحرافی سخت ناپسندد و زيان آور است و بايد برای جلوگيری از آن اقدام مؤثری به عمل آيد.

اين انحراف تا حدودی عكس العمل يك انحراف ديگر است كه برخی از متدينين و حتی برخی از گويندگان و نويسندگان دنی هرچه را در هر كتاب به نام حديث و روايت بيابند به عنوان حقايق اسلام، نقل و بر آن تكيه می نمايند و هرچه مخالف آن بيابند بی تأمل تخطئه می كنند بی آنكه درست تحقيق كنند يا اصولا صلاحيت تحقيق داشته باشند؛ اين گونه انحرافات به هر شكل و از هركس و در هر لباس و عنوان، باشد زيانبخش است.

همان گونه كه يك پزشك به طبابت های سطحی افراد پرادعا كه اطلاعات مختصر و پراكنده ای از پزشكی دارند می خندد و آن را بی ارزش می شمرد، همان گونه كه يك مهندس ساختمان به اظهارنظرهای بی پايه و مضحك افراد ظاهربين و ناوارد به فنون معماری پوزخند می زند، همان گونه كهيك سياستمدار ورزيده به بحثها وسياست بافی های مردم پرچانه ای كه اطلاعات سياسی آنها از مسموعات و شايعات يا مندرجات چند روزنامه و مجله داخلی و خارجی تجاوز نمی كند به ديده تحقير می نگرد، همان گونه هم يك فقيه يا محقق اسلام شناس به اظهارنظر افرادی كه در علوم اسلامی تخصص ندارند و درباره مسائل اسلامی نظر می دهند، ارزش نمی گذارد و نمی تواند بگذارد، هرچند اظهارنظر كننده پزشكی دانشمند، مهندسی عالی مقام، يا سياستمداری دانا و ورزيده باشد.

بلی، اگر يك پزشك يا مهندس يا نظاير اينها دامن همت به كمر زند و پس از فراغت از تحصيل در رشته خود روزانه دو- سه ساعت به كار و شغل خود پردازد و بقيه وقت خود را در تحصيل يك رشته از علوم اسلامی صرف كند و پس از گذراندن دوران تحصيل، هدف اصلی زندگی را تحقيق در آن رشته قرار دهد و به مقام يك فقيه مجتهد صاحب نظر، يا مفسر عالم و محقق برسد، بدون شك حق اظهارنظر در مسائلی را كه تحقيق كرده، خواهد داشت و شغل يا عنوان پزشكی و مهندسی او اگر بر ارزش كار او نيفزايد از آن نخواهد كاست.

در گذشته، چه بسا افرادی از اين قبيل بوده اند و چه آثار تحقيقی پرارزش و سودمندی كه از آنها به يادگار مانده و در گنجينه آثار اسلامی درخشندگی خاصی دارد.

بدين جهت برخی از علاقمندان به اصلاحات دينی و اجتماعی طرح های روشن و نسبتا پخته ای برای تربيت اين گونه افراد تهيه كرده اند كه اگر هزينه و وسايل لازم در اختيار آنها قرار گيرد با انجام يك طرح كامل پانزده ساله افراد مجهزی را تربيت و آماده كار خواهند ساخت.

در مورد ماده هشت تذكر اين نكته لازم است كه امر به معروف و نهی از منكر چند مرحله دارد؛ برخی از مراحل آن، آنها كه به تصادم و اعمال قدرت قانونی كشيده می شود از وظايف خاص حكومت اسلامی و مأمورين است كه از طرف حكومت برای هر قسمت گمارده می شوند.

ولی مراحل ديگر آن يك وظيفه عمومی است، نه. آن طور كه پاره ای از مردم می پندارند تكليف خاص روحانيون باشد. شرط اساسی اين مراحل عمومی امر به معروف و نهی از منكر، يكی درست شناختن معروف و منكر و خوب و بد است نه آنكه كسی ندانسته در كار ديگران دخالت كند.

ديگر شناختن و بكار بردن روش صحيحی است كه در اشخاص حسن اثر داشته باشد، نه آنكه بدتر، آنها را عليه وظايف دينی را برانگيزد و بر عصيانشان بيفزايد يا ايمانشان را سستمم و از توجه به دين بيزارشان سازد.

برای انجام اين وظيفه بزرگ همگانی، كسب اطلاعات لازم دينی و صفات و ملكات فاضله نفسانی و آداب و عادات مؤثر و نفوذ صحيح و حسن تاثير در ديگران يكی از مواد اساسی برنامه تعليم و تربيت عمومی مسلمانان است. در هريك از قسمتهايی كه گفتيم بايد برنامه های اساسی و ريشه دار اغلب در هريك از قسمتهايی كه گفتيم بايد برنامه های اساسی و ريشه دار و اغلب كم عرض و طول، ولی عميق به وسيله افراد مطع و صلاحيت دار تنظيم و اجرا شود و كليه وسايل و هزينه های لازم با كمك و همكاری مسلمانان با ايمان و پر گذشت و علاقمند تهيه و پرداخت گردد.
                       

نمايه

- ابراهيم (ع)، 52، 53، 61، 155، 156، 157، 160، 233
ابو بكر، 18، 23، 26، 27، 102، 106، 108
ابو حنيفه، 282
ابو سفيان، 25، 26، 27، 93، 107
ابو طالب، 26، 86
ابو هريره، 385
اراكی، محسن، 300
اسامه بن زيد، 91، 104
اسلامی، 202، 211
اسماعيل (ع)، 156، 157، 233
امام حسن (ع)، 60، 84
امام حسين (ع)، 58، 60، 84، 140، 309، 333، 334
امام سجاد (ع)، 29، 164
امام صادق (ع)، 29، 62، 140، 271، 272، 282، 289
امام عسگری (ع)، 29، 30
امام كاظم (ع)، 29
امام مهدی (عج)، 100، 270، 329، 333، 376
امانی، صادق، 274
انگلس، 79
بازرگان، مهدی، 8، 337
باقری، 311
باهنر، محمد جواد، 328
بروجردی، سيد حسين، (آيت الله)، 27، 294، 337، 365
بلال حبشی، 103
- بنی صدر، ابو الحسن، 358
بطروس، 200
پهلوی، رضا شاه، 315، 328
تيمور، 227
جابر بن عبد الله انصاری، 32، 33، 34، 35، 84، 85
جزائری، سيد مرتضی، 8
جواهر لعل نهرو، 187، 188، 196، 225، 226
حائری يزدی، عبد الكريم، 28، 300
حسينی بهشتی، سيد محمد، 7، 128، 229، 330
خمينی، روح الله، 261، 294، 317، 357
خوانساری، سيد محمد باقر، 316
خوانساری، سيد محمد تقی، 316
دستمالچی، 97
ربانی شيرازی (آيت الله)، 294
روح القدس، 200
زرتشت، 231
زهرا (س)، 58، 60، 61، 62، 63، 103، 334
زينب (س)، 310، 333، 334
سجاح، 101
سحابی، يد الله، 311، 337
شيخ صدوق، 170
صدام حسين، 334
طالقانی، سيد محمود، 8، 265
طبرسی، 85
                        ولايت رهبری و روحانيت، ص: 400
- عباس بن عبد المطلب، 26
عبد اللّه بن عباس، 85
عثمان، 23، 24، 26، 27، 60، 106، 108
علامه طبرسی، 84
علامه كلينی، 108
علی (ع)، 9، 10، 18، 20، 21، 22، 23، 25، 26، 27، 28، 29، 33، 34، 35، 58، 60، 61، 62، 63، 64، 74، 82، 83، 84، 85، 86، 87، 88، 89، 90، 91، 103، 104، 106، 107، 108، 109، 125، 126، 138، 140، 147، 186، 192، 237، 246، 269، 286، 287، 291، 302، 309، 334، 335، 376
عمر، 18، 23، 26، 27، 86، 106، 108
عيسی (ع)، 51، 52، 54، 55، 56، 65، 69، 70، 156، 157، 235، 236
قمی، ابو القاسم، 28، 295
كالانتای، 81
جعفر كذّاب، 61
مسيلمه كذّاب، 101
گاندی، 186، 187، 188، 196، 225، 226، 227
گلپايگانی، سيد محمد رضا (آيت الله)، 294
لاوی، 366، 373، 381
لنين، 79، 80، 81، 92، 93
ماركس، 79
ماركف، 81
ماكسيم گوركی، 79، 80
مالنكوف، 92
مجتهد زنجانی، ابو الفضل، 8
- محمد (ص)، 70، 73، 82، 85، 88، 103، 106، 132، 140، 141، 142، 143، 144، 145، 153، 156، 159، 185، 222، 229، 231، 232، 233، 257، 269، 272، 291، 309، 334، 335
مرو دشتی، عبد الرحيم، 8
مروزی، عباس بن عبد الرحيم، 87
مشكينی، علی، 294
مطهری، مرتضی، 8، 285، 291، 307، 336، 337، 338، 344، 345، 346
معاويه بن ابو سفيان، 23، 24، 25، 27، 84، 93، 106، 107، 108، 125، 138، 385
معينی، محسن، 8
موسوی اردبيلی، عبد الكريم، 311
موسی (ع)، 156، 157، 231، 235، 236
مهدوی، 311
مير سليم، مصطفی، 311
ناپلئون، 227
ناطق نوری، علی اكبر، 305
نجف آبادی، ابراهيم، 299
نولدكه، تئودور، 229
نيكسون، ريچارد، 218
ويل دورانت، 366
هود (ع)، 156، 157
يزيد بن معاويه، 24، 69، 84، 107، 116، 334
يعقوب (ع)، 155، 156، 157

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
محتوای بیشتر در این بخش: « ولایت فقیه

پیام هفته

تهاجم فرهنگی به جامعه اسلامی
قرآن :  زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (سوره آل عمران، آیه 14)ترجمه: دوستىِ خواستنيها [ى گوناگون‏] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاى نشاندار و دامها و كشتزار [ها] براى مردم آراسته شده، [ليكن‏] اين جمله، مايه تمتّع زندگى دنياست، و [حال آنكه‏] فرجام نيكو نزد خداست. (آراستن لذات حرام دنیوی کار ظالمان و دشمنان جامعه اسلامی است)

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید