گرچه بحث پيرامون شخصيت بزرگ مردی هم چون اميرمؤمنان(عليه السلام) كاری بس دشوار است، لكن در حد توان، نگاهی گذرا به زوايايی از وجود اين نمونه كامل «خليفة الله» خواهيم داشت تا از اين رهگذر، بر معرفت خود نسبت به آن حضرت بيفزاييم
فضايل و مناقب اميرالمؤمنين علی(عليه السلام) به اندازهای است كه يكی از بزرگان در پاسخ به سؤالی در مورد آن حضرت، گفت:
«چه بگويم درباره كسی كه دشمنانش از روی حسد و كينه، و دوستانش از ترس جان خود، مناقب او را مخفی كردند و در عين حال فضايل او عالم را پر كرده است.» اين جا است كه بايد گفت:
كتاب فضل تو را آب بحر كافی نيست *** كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم
فضايل آن حضرت(عليه السلام) به گونهای است كه نه تنها شيعيان، بلكه پيروان مذاهب و اديان مختلف درباره آن به بحث و بررسی پرداخته و در اين زمينه كتابهای فراوانی به رشته تحرير در آورده و قصايد و غزلياتی زيبا سروده اند. شايد در طول تاريخ، فردی ديگر را نتوان يافت كه مانند اميرالمؤمنين(عليه السلام) از چنين محبوبيتی در ميان اديان، فِرَق و ملل گوناگون برخوردار باشد.
در يك تقسيم، فضايل و مناقب حضرت امير(عليه السلام) را میتوان به دو دسته تقسيم كرد:
الف) فضايل غير اكتسابی
ب) فضايل اكتسابی
فضايل غیر اكتسابی حضرت علی(عليه السلام):
فضايل غير اكتسابی نيز خود به دو قسمت تقسيم میشوند: فضايل غير مؤثر در شخصيت آن حضرت و فضايل مؤثر در شخصيت ايشان.
فضايل غير اكتسابی و غير مؤثر در شخصيت حضرت علی(عليه السلام)
مقصود از فضايل غير اكتسابی فضايلی است كه آن بزرگوار، خود نقشی در كسب يا ايجاد آنها نداشته و كاملا غير اختياری بوده است. از اين دسته برخی ـ گرچه برای آن حضرت شرف و افتخار محسوب میشوند ـ تأثيری در شكل گيری شخصيت ايشان نداشته است. تولد آن حضرت(عليه السلام) در كعبه معظّمه نمونه بارز چنين فضايلی است. از زمان خلقت حضرت آدم ـ علی نبينا و آله و عليه السلام ـ تا پايان خلقت انسان، شخص ديگری را نمیتوان يافت كه از چنين فضيلتی برخوردار باشد. خداوند اين ويژگی را تنها برای اميرالمؤمنين، علی(عليه السلام) ، قرار داده است. با وجود تلاشهای فراوانی كه برای تشكيك در مورد اين واقعه بی نظير و محو آثار آن انجام گرفته، اما دوست و دشمن آن را در كتب تاريخ خود ثبت كرده اند. به شهادت قطعی تاريخ، شخص ديگری غير از آن حضرت به عنوان «مولود كعبه» شناخته نشده است.
اين فضيلتی است كه به حضرت علی(عليه السلام) اختصاص دارد. هيچ يك از پيامبران، ائمه(عليهم السلام) و اوليای خدا ـ حتی شخص رسول الله(صلی الله عليه وآله) ـ در اين شرافت با آن حضرت شريك نيستند و از چنين فضيلتی برخوردار نشده اند. البته اين فضيلتی است كه خود آن حضرت در كسب آن نقشی نداشته و خداوند آن را به ايشان عطا فرموده است. هم چنين اين فضيلت به گونهای نيست كه كسی بتواند از آن تقليد كند يا توقع داشته باشد كه نصيب او يا فرزندش شود. اين فضيلتِ اختصاصی، موهبتی از طرف خدای متعال برای شخص حضرت علی(عليه السلام) است. البته ما نمیدانيم خداوند بر اساس چه حكمتی اين فضيلت را از ميان تمام انبيا و اوليا به آن حضرت اختصاص داده است. ترديدی نيست كه مقام پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) از اميرالمؤمنين(عليه السلام) بالاتر است، اما چه حكمتی اقتضا كرد كه خداوند اين فضيلت را حتی برای ايشان نيز قرار نداد، خدا خود بهتر میداند.
در اين جا اشاره به اين نكته لازم است كه اصولا كرامتهايی كه خدای متعال در اين عالم به بعضی از اوليای خود عطا میفرمايد بر اساس مصلحتهای خاصی است و لزوماً نشانه برتری صاحب آن كرامت بر تمام انسانها نيست. مثلا حضرت عيسی بن مريم(عليه السلام) پس از تولد، در گهواره لب به سخن گشود. هنگامی كه مردم اطراف گهواره او جمع شدند، نسبتی ناروا به حضرت مريم(عليها السلام) داده و گفتند: ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْء وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا؛1 در خانواده شما فردی نبود كه چنين كارهای ناپسندی از او سر زده باشد، چگونه در حالی كه هنوز شوهر نكردهای اين طفل را آورده ای؟ حضرت مريم به امر الهی با اشاره به گهواره به مردم فهماند كه از خود طفل بپرسيد. آنها با تعجب گفتند:
كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا ؛2 چگونه با طفلی كه تازه متولد شده است گفتگو كنيم؟!
در اين حال حضرت عيسی(عليه السلام) در گهواره به سخن در آمد و گفت:
إِنِّي عَبْدُ اللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا ؛3 من بنده خدا هستم، خدا مرا پيامبر قرار داده و به من كتاب عطا كرده است.
اين فضيلت در بين همه پيامبران مخصوص حضرت عيسی(عليه السلام) است و ساير پيامبران از آن بهرهای ندارند. حتی رسول مكرّم اسلام(صلی الله عليه وآله) نيز اين فضيلت را نداشت؛ لكن مصلحتی وجود داشت كه اين فضيلت بايد در مورد حضرت عيسی(عليه السلام) ظهور پيدا كند.
در مورد اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز همين گونه است. فضيلت تولد در خانه كعبه به اين معنا نيست كه ايشان از پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) افضل هستند. مصلحت چنين اقتضا میكرد كه برتری علی(عليه السلام) بر ديگران، قبل از تولد ثابت شود تا توجه همه مردم به او معطوف شود و آن حضرت تا روز قيامت شاخصی در ميان همه انسانها باشد. با بروز چنين فضيلتی برای آن حضرت، اگر كسی در جستجوی حق باشد او را راهنمايی كردهاند كه دلش بايد به كدام جهت تمايل پيدا كند. از آن جا كه حضرت علی(عليه السلام) میبايست بعد از پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) بار رسالت آن حضرت را به منزل برساند و الگوی كاملی از حكومت اسلامی را ارائه كند، حكمت الهی اقتضا میكرد كه آن بزرگوار از آغاز تولد به گونهای باشد كه مورد توجه قرار گيرد و همه مردم بدانند او تافتهای جدا بافته است.
در روايات، درباره اميرالمؤمنين(عليه السلام) چنين آمده است كه مَثَل علی(عليه السلام) در ميان مردم، مَثَل ملكه زنبور عسل نسبت به ساير زنبورها است؛ گرچه همه زنبورها از يك جنس هستند، اما ملكه با ديگر زنبورها تفاوت دارد. همه زنبورها به طفيل ملكه به وجود میآيند و همه خدمت گزار او هستند.
در هر صورت، دستهای از فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) به طور كامل مواهبی هستند كه از جانب خدای متعال به آن حضرت عطا شده است. بعضی از اين فضيلتها نيز تنها به حضرت علی(عليه السلام) اختصاص دارد و هيچ كس از ابتدا تا پايان دنيا در آنها شريك نبوده و نيست.
بيان مطالبی از اين قبيل درباره آن حضرت، برای اين است كه ما بدانيم خداوند چه گوهر گران بهايی آفريده و اين شخصيت بلند مرتبه تا چه حد نزد خداوند عزيز است؛ تا در يابيم كه رهبری او برای انسانها به اندازهای اهميت دارد كه خداوند تولد او را نيز به گونهای ديگر قرار داده است.
اما بسياری از مردم ـ حتی كسانی كه در زمان آن حضرت زندگی كرده و فضايل آن حضرت را از پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) شنيده بودند ـ چون دل روشنی نداشتند، نمیتوانستند برتری حضرت علی(عليه السلام) بر سايرين را درك كنند. آنان تصور میكردند آن حضرت نيز فردی مثل ديگران است و در نهايت، اندكی با افراد ديگر تفاوت دارد. چشم آنان از ديدن خورشيد حقيقت ناتوان بود.
فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛4 در حقيقت، چشمها كور نيست ليكن دلهايی كه در سينهها است كور است.
متأسفانه امروزه نيز حتی در ميان كسانی كه خود را پيرو حضرت علی(عليه السلام) میدانند چنين نادانیها و ضعف معرفتهايی وجود دارد و ديده میشود كه عدهای بين اميرالمؤمنين(عليه السلام) و سايرين تفاوت چندانی قايل نمیشوند.
در روزگار ما كه انواع شبهههای شيطانی رواج يافته است، در بعضی مجالس ـ حتی در دانشگاهها، مدارس و سخنرانیهای عمومی ـ گاهی برخی بی شرمانه ابراز میكنند كه شخصيتهايی كه برای پيغمبر(صلی الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) درست شده، افسانه و اسطوره است و واقعيت ندارد. میگويند، آنها نيز مثل ساير مردم بوده اند. حتی گاهی اعتراض میكنند كه چرا برای نام آنها صلوات میفرستيد و به آنها سلام میكنيد!
ما در مقابل اين قبيل افراد سخنی نداريم جز اين كه بگوييم:
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور؛5 و خدا به هر كس نوری نداده باشد او را هيچ نوری نخواهد بود. آری، فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللّهُ؛6پس آن كس را كه خدا گمراه كرده، چه كسی هدايت میكند؟
اما به هر حال بايد به شبهاتی كه القا میشود توجه كرد و برای اين كه نوجوانان و جوانان ما تحت تأثير آنها قرار نگيرند، بايد پاسخی روشن به آنها ارائه كرد.
فضايل غير اكتسابی و مؤثر در شخصيت حضرت علی(عليه السلام)
دسته دوم از فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) با اين كه منشأ الهی دارد، لكن در زندگی و كيفيت شكل گرفتن رفتارها، سيره و سنّت آن حضرت تأثير دارد. تولد در خانه كعبه، شخصيت حضرت علی(عليه السلام) را تغيير نمیدهد و تنها، كرامت و شرافتی الهی است تا مردم متوجه شوند كه اين انسان با ساير انسانها تفاوت دارد. لكن برخی موهبتهای خدادادی و غير اكتسابی كه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) و انبيا و اوليای ديگر عطا شده است، در شكل گرفتن شخصيت، زندگی، اعمال، سيرت و سنّت آن بزرگواران تأثير داشته است؛ موهبتهايی مثل درك و فهم، دلِ بيدار و روح با صفا. البته ما نمیدانيم حقيقت اين مواهب چه بوده است، اما آثار آنها را درك میكنيم. ما نمیتوانيم آن نورانيت دل و صفای باطن را درك كنيم؛ ولی قراين و آثار فراوانی از آن بزرگواران نقل شده كه تعبيری ندارد جز اين كه بگوييم اين آثار در نتيجه نورانيت قلب و صفای روح ايشان بوده است و وجود اين بزرگواران «وجودی نورانی» است. اين تعبير در قرآن و نيز در روايات بی شماری از طريق سنّی و شيعه آمده است. بر اساس روايات، پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) وجودی نورانی دارند و قبل از اين كه در اين عالم به صورت وجود جسمانی ظاهر شوند، خداوند متعال نور آنها را خلق كرده است.7 البته ما حقيقت اين تعابير را درك نمیكنيم و نمیدانيم كه آيا نور ايشان از جنس نوری است كه ما به چشم میبينيم يا نوری ديگر است؟ البته بعيد است از جنس اين نور باشد. همين قدر میدانيم كه اين بزرگواران حقيقتی بسيار متعالی، شريف و مقدس هستند و ما عنوانی پاك تر و ارزنده تر از «نور» نداريم كه در مورد آنها به كار بريم؛ همانطور كه درباره خداوند میگوييم: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»8، و لفظ مناسب ديگری نداريم كه بتوانيم با آن، رابطه خدا با عالم هستی را توضيح دهيم. خداوندمی فرمايد:
«خدا نور آسمانها و زمين است» و در روايات آمده است كه خداوند از نور خود نور واحدی را آفريد كه بعد از خلقت حضرت آدم(عليه السلام) در صلب او قرار داده شد.9 در اين جا نيز ما نمیتوانيم مفهوم قرار گرفتن نور در صلب حضرت آدم(عليه السلام) را درك كنيم؛ اما روايات زيادی وجود دارد كه بسياری از آنها را اهل تسنن نيز نقل كردهاند و در آنها چنين تعبيراتی نقل شده است. بر حسب روايات، اين نور از صلبی به صلب ديگر منتقل میشد تا زمانی كه به صلب عبدالمطلب رسيد. در اين مرحله نيمی از اين نور در صلب عبدالله قرار گرفت كه از آن پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) آفريده شد و نيم ديگر آن در صلب ابوطالب قرار داده شد و از آن اميرالمؤمنين(عليه السلام) آفريده شد؛ يعنی تا آن زمان اين دو نور اتحاد داشتند و نور واحد بودند.10
البته ما و حتی افرادی بزرگ تر از ما از درك حقيقت اين نور عاجزيم و نمیتوانيم توصيف كامل و بيان روشنی از آن ارائه دهيم. اين نور اختصاص به بزرگانی هم چون پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) و پس از آنها نيز ساير ائمه اطهار(عليهم السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) دارد. اين حقيقت نورانی به گونهای است كه حتی زمانی كه اين بزرگواران در شكم مادر بودند، بيش از من و شما كمالِ عقل و قدرت درك و فهم داشتند. ممكن است عدهای از امكان اين امر تعجب كنند؛ اما اين مسأله هيچ تعجبی ندارد. شبيه اين مسأله در مورد غير اين بزرگواران نيز نمونه دارد؛ مثلا، در شرايط عادی چندين سال وقت لازم است تا شخصی تندرست و سالم، تحت تربيت مربی و استادی قوی بتواند رياضيات عالی را فرا بگيرد؛ حال اگر به شما بگويند، طفلی سه ساله در فلان كشور رياضيات عالی را میداند، عكس العمل شما در برابر اين خبر چگونه خواهد بود؟ تحقق چنين امری محال نيست، گرچه بسيار كم و به ندرت اتفاق میافتد. اگر در مورد طفل سه ساله چنين چيزی ممكن است، آيا در مورد كودك دو ساله ممكن نيست؟ اگر در شرايطی، سن يادگيری چنين مطالبی از بيست سالگی به سه سالگی تنزل پيدا كند، تنزل آن به دو سال نيز ممكن است. اگر وجود چنين توانی برای طفل دو ساله امكان داشته باشد، آيا برای كودك يك ساله چطور؟ و بالأخره چه مانعی وجود دارد كه طفلی هنگام تولد چنين استعداد سرشاری داشته باشد؟
پس اين مسأله محال نيست، لكن چون ما نظاير آن را نديده ايم و به ندرت چنين مواردی يافت میشود، باور كردن آن تا حدودی مشكل است. اما هنگامی كه نمونههای كوچك تری از آن را در سطحی پايين تر و به صورتی محدودتر ببينيم، متوجه میشويم كه موارد برتر آن نيز ممكن است.11 پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) ، ائمه اطهار(عليهم السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) به گونهای بودند كه قبل از تولد و در شكم مادر بيش از فيلسوفان ما قادر به درك مطالب بودند. اين بزرگواران حتی قبل از تولد تسبيح خدا میگفتند و هنگامی كه متولد میشدند و به اين عالم قدم میگذاشتند، به سجده میافتادند. طبعاً درك حقيقت اين عوالم و مقامها، برای انسانهای عادی نظير ما ميسّر نيست.
فضايل پيامبر(صلی الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) در خطبه قاصعه
به هر حال، در مورد حضرت علی(عليه السلام) ممكن است بعضی تصور كنند كه ايشان هم طفلی مثل اطفال ديگر و انسانی مثل انسانهای ديگر بوده اند.
برای تحقيق اين مسأله بهتر است به كلام خود اميرالمؤمنين(عليه السلام) مراجعه كنيم و ببينيم خود آن حضرت درباره خودش چه میگويد؛ چرا كه ما معتقديم اين بزرگواران سخنی به گزاف نمیگويند.
در يكی از خطبههای معروف نهج البلاغه به نام «خطبه قاصعه» اميرالمؤمنين(عليه السلام) ابتدا به شخصيت پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) اشاره میكند. يكی از سؤالاتی كه درباره پيامبر(صلی الله عليه وآله) مطرح شده، اين است كه آن حضرت قبل از چهل سالگی و مبعوث شدن به رسالت، چه دينی داشته اند؟ اين سؤال در كتابهای گوناگون مطرح شده و فصول و ابوابی را به خود اختصاص داده است. در پاسخ آن نيز نظرهای مختلفی وجود دارد. بعضی گفتهاند كه پيامبر در اين مدت به دين حضرت مسيح بوده است. چون در آن زمان دين حق، دين حضرت مسيح بوده است، پس ايشان نيز بايد پيرو دين حضرت مسيح باشد. برخی نيز گفتهاند آن حضرت به دين حضرت ابراهيم بوده است. نظرهای مختلف ديگری نيز نقل شده است. اما اميرالمؤمنين(عليه السلام) پرده از اين راز برداشته و میفرمايد:
وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ ـ(صلی الله عليه وآله) ـ مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً أعظَمَ مَلَك مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم؛12 هنوز پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) شيرخوار بود كه خدا بزرگ ترين فرشتهاش را قرين او قرار داد،تا او را به بهترين كارها راهنمايی كند.
يعنی از آن زمانی كه پيغمبراكرم(صلی الله عليه وآله) به حسب ظاهر و در شرايط عادی قدرت درك مسايل را پيدا میكند، حرف و سخنی بر زبان میآورد و رفتاری را انجام میدهد، با راهنمايی بزرگ ترين فرشته خدا است. معنای اين سخن آن نيست كه ايشان لزوماً از همان ابتدا پيامبر بوده اند؛ از اين رو با
احاديثی كه میفرمايد پيامبر در سن چهل سالگی مبعوث به رسالت شدند، منافات ندارد. چنين كرامتهايی را خداوند نسبت به ديگران نيز دارد. حضرت مريم(عليها السلام) پيامبر نبود، ولی قرآن میفرمايد بافرشته سخن میگفت: قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لاَِهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا.13 حضرت مريم(عليها السلام) فرشته خدا را ديد كه به او میگفت: من رسول خدايت هستم و آمدهام تا به تو فرزندی عطا كنم. هم چنين مادر حضرت موسی(عليه السلام) پيامبر نبود لكن هنگامی كه میخواست فرزند خود را به دريا بيندازد با الهام الهی اين كار را انجام داد: فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ.43خدای متعال به او الهام كرد كه: فرزندت را در دريا بينداز، ما او را به تو باز میگردانيم و او را از پيامبران قرار خواهيم داد. اين بشارتها زمانی بود كه هنوز حضرت موسی(عليه السلام) شيرخوار بود و از ترس اين كه مبادا به چنگال فرعونيان بيفتد او را در دريا انداختند.
بنابراين ممكن است كسی پيامبر و يا حتی امام نباشد، اما بنده شايسته خدا باشد و خداوند او را به وسيله فرشتگان راهنمايی كرده، مطالبی را به او الهام كند. الهامِ ملك با وحی نبوت مساوی نيست. وحی نبوت امر ديگری است. اين الهامات برای ديگران نيز بوده و میتواند باشد. در امت اسلامی، حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) با وجود اين كه پيغمبر و امام نبود، اما جبرئيل بر ايشان نازل میشد و با آن حضرت سخن میگفت و مطالبی را به ايشان الهام میكرد. «مصحف حضرت فاطمه(عليها السلام)» بر اساس همين الهامات جبرئيل به حضرت فاطمه(عليها السلام) نوشته شد.
به هر حال، پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) نيز قبل از رسالت، از راهنمايی بزرگ ترين فرشته الهی برخوردار بود. اميرالمؤمنين(عليه السلام) میفرمايد: «خداوند فرشتهای عظيم را قرين و رفيق آن حضرت قرار داد.» طبق فرمايش حضرت امير(عليه السلام) پيغمبر(صلی الله عليه وآله) از زمان شيرخوارگی تحت تربيت و مراقبت بزرگ ترين ملك آسمانی بوده است. آن حضرت با برخورداری از اين تربيت الهی، قبل از رسالت نيز مرتكب سهو و خطا نمیشد و حتی لحظهای به خدا شرك نورزيده و از ياد خدا غفلت نكرد. در آن زمان هنوز شريعت اسلام نازل نشده بود، ولی آن ملك آنچه را كه آن حضرت میبايست انجام دهد، به ايشان الهام میكرد.
در اين جا اين سؤال به ذهن میآيد كه ذكر اين مطلب در اين خطبه چه مناسبتی داشته است؟ با دقت در ادامه خطبه مناسبت آن روشن میشود. حضرت در ادامه میفرمايد:
«زمانی كه من متولد شدم پيامبر(صلی الله عليه وآله) مرا در آغوش گرفت و به سينه خود چسبانيد، غذا را در دهان خود میجويد و به دهان من میريخت تا تناول كنم ...».
يعنی پيامبر(صلی الله عليه وآله) تربيت شده فرشته الهی بود و من تربيت شده پيغمبر(صلی الله عليه وآله) هستم. گوشت و پوست حضرت علی(عليه السلام) از آب دهان مبارك پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) روييد. زمانی كه آن حضرت هنوز دندان غذا خوردن نداشت، پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) غذا را در دهان خود میجويد و به دهان علی(عليه السلام) میگذاشت. حضرت امير در اين خطبه تعبيرات عجيبی دارد؛ از جمله میفرمايد:
«من در سن طفوليت، عطر بدن پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) را استشمام میكردم و از آن لذت میبردم. حضرت رسول(صلی الله عليه وآله) آن چنان مرا به سينه خود میچسباند كه من نفسهای او را احساس میكردم و از بوی بدن او لذت میبردم. از همان ابتدا پيامبر(صلی الله عليه وآله) به تربيت من همت گماشت و هر روز درسی به من میداد و علمی به من میآموخت.» حضرت رسول همان علومی را كه از ملايكه دريافت میكرد به حضرت علی(عليه السلام) تعليم میداد.
در جملهای ديگر از اين خطبه اميرالمؤمنين(عليه السلام) میفرمايد:
«قبل از اين كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) به رسالت مبعوث شود من ده سال خدا را عبادت كردم.»
آن حضرت ده ساله بود كه پيغمبر(صلی الله عليه وآله) مبعوث شد؛ با اين حساب معنای كلام مذكور اين است كه من از دوران شيرخوارگی خدا پرست و خدا شناس بودم! سپس اضافه میفرمايد:
«حتی زمانی كه بر پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) وحی نازل شد، من صدای عجيبی را شنيدم كه شبيه ناله سوزناكی بود. گفتم: يا رسول الله!(صلی الله عليه وآله) اين چه صدايی است؟ آن حضرت فرمود: اين ناله شيطان است كه بعد از بعثت من، ديگر از گمراه كردن بندگان خدا نااميد شده است.»
جالب اين است كه پيامبر(صلی الله عليه وآله) در ادامه فرمود:
اِنَّكَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ و تَری ما اَری اِلاّ اَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؛ هر چه من میبينم تو نيز میبينی و هر چه من میشنوم تو نيز میشنوی، جز اين كه تو پيامبر نيستی!
حضرت علی(عليه السلام) در همين قسمت از اين خطبه و كمی قبل از جمله فوق میفرمايد: من نور نبوت را در چهره پيغمبر(صلی الله عليه وآله) میديدم و صدای وحی را میشنيدم.
البته وحی بر پيغمبر(صلی الله عليه وآله) نازل میشد و مخاطب آن پيغمبر(صلی الله عليه وآله) بود، اما حضرت علی(عليه السلام) نيز صدای وحی را میشنيد. هنگامی كه شخصی با ديگری صحبت میكند ممكن است نفر سومی هم كه در كنار آنها نشسته است صدای ايشان را بشنود. جبرئيل با حضرت علی(عليه السلام) حرف نمیزند، زيرا او پيامبر نيست؛ اما علی(عليه السلام) گفتگوی جبرئيل با پيغمبر(صلی الله عليه وآله) را میشنود: اِنَّكَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ و تَری ما اَری اِلّا اَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ.
اين نيز كرامت و نورانيت ديگری بود كه خدا به آن حضرت عطا كرده بود و خود ايشان در كسب آن نقشی نداشت. مگر امكان دارد انسان در حالی كه طفلی شيرخواره است چنين كرامات و مقاماتی را به اختيار خود كسب كند؟! اين فضيلت از آن دسته موهبتهای الهی و غير اكتسابی بود كه در شكل گرفتن شخصيت، رفتار، سيره و سنّت آن حضرت مؤثر بود.
فضايل اكتسابی حضرت علی(عليه السلام)
دسته سوم از فضايل حضرت علی(عليه السلام) فضايلی است كه حضرت به اختيار خود آنها را كسب نموده است. عبادتهای آن حضرت، خدمات ايشان به مردم، تدبير امور امت و موارد ديگری از قبيل خون دل خوردنها و سكوت ايشان برای حفظ كيان اسلام، شمشير زدنها، فريادها، نالهها و اشك ريختنها، از جمله فضايل اختياری اميرالمؤمنين(عليه السلام) به شمار میروند.
________________________________________
1. مريم (19)، 28.
2. همان، 29.
3. همان، 30.
4. حج (22)، 46.
5. نور (24)، 40.
6. روم (30)، 29.
7. برای نمونه، ر.ك: بحارالانوار، ج 24، باب 33، روايت 3؛ ج 26، باب 8، روايت 18 و ج 35، باب 1، روايت 25.
8. نور (24)، 35.
9. ر.ك: بحارالانوار، ج 35، باب 3، روايت 33.
10. ر.ك: همان، ج 24، باب 67، روايت 59.
11. در زمان خود ما استعداد خارق العاده و شگفت آور دكتر محمد حسين طباطبايی، حافظ كل قرآن و نهج البلاغه، زبانزد خاص و عام است.
12. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 234 (مشهور به قاصعه).
13. مريم (19)، 19.
14. قصص (28)، 7.