در بررسی رابطه اسلام و حكومت، و نقش دولت در يك جامعه مبتنی بر قوانين اسلام، از سيره و روش زندگی پيامبر اسلام نيز میتوان كمك گرفت، و با مطالعه دوران پيامبری آن حضرت، و شعاع تأثيرش در دولت اسلامی، به تصور روشنی از نگرش اسلام در اين موضوع دست يافت.
میدانيم كه قبل از طلوع اسلام بر جزيرة العرب، در حجاز حكومت و دولتی وجود نداشته است، و اعراب بدوی تابع حكومتی نبوده و نظم سياسی خاصی بر زندگی آنها استقرار نداشته است. زندگی اجتماعی آنان، بر محور قبايل شكل میگرفت و هر قبيله، در اثر پيوندهای خويشاوندی و يا روابط خاص ديگری تشكيل میشد.
منطقه حجاز، چندان از مزايای فرهنگی و اجتماعی محروم بود كه به قول گوستاولبون «جهانگيران بزرگ از ايران، روم و يونان، كه تمام دنيا را زير و رو نموده بودند، كمترين توجهی به آن نداشتند.» البته اطراف جزيرة العرب و مناطق خوش آب و هوای عربستان، در تحت نفوذ يكی از دولتهای ايران، روم و حبشه بودند. شرق و شمال شرقی تحت نفوذ ايران، شمال غربی تابع روم، و جنوب تحت سيطره حبشه قرار داشت و در آنها دولتهای وابسته ای حكومت میكردند.
يكی از نويسندگان عرب، اوضاع سياسی حجاز را در آن عصر، چنين تبيين میكند:آنها از هيچ يك از حكومتهايی كه ما میشناسيم، برخوردار نبودند، لذا از مزايای حاكميت دولت، مثل تشكيلات قضايی و سازمان امنيّتی و انتظامی محروم بودند. هر قبيله و عشيرهای، گروهی جدا و مستقل به حساب میآمد، و از هيچ مركزيت و قدرتی تبعيّت نمیكرد.
اين نويسنده، سپس به پيمان «حلف الفضول» اشاره میكند كه فقط پنج قبيله از قريش در آن شركت نمودند و متعهد شدند كه از مظلومان حمايت نمايند. وی اين ماجرا را شاهدی بر عدم حاكميت سياسی در مكّه میشمارد و اضافه میكند:
در اثر عدم استقرار يك نظام سياسی بود كه قبايل مختلف برای قراردادن حجر الاسود در جای خود، در خانه خدا، به نزاع پرداخته، و بالأخره به حكم «محمد امين» راضی شدند.
پيامبر اسلام، مؤسس دولت اسلامی
با ظهور اسلام در مكّه، و پس از گسترش دعوت پيامبر و هجرت به مدينه، دولت اسلامی به وسيله پيامبر اسلام، تأسيس گرديد و آن حضرت، علاوه بر آموزش و تربيت، شخصا سرپرستی و رهبری جامعه اسلامی را به عهده گرفت و به اداره نظام اجتماعی مسلمين در بخشهای مختلف قضايی، فرهنگی، سياسی، نظامی و اقتصادی پرداخت. «3» اين مسئله، از نظر آيات قرآن و شواهد تاريخی، چندان واضح و آشكار است كه حتی شرقشناسان غير مسلمان نيز- تا حدودی با تاريخ اسلام آشنا شدهاند- بدان تصريح كرده اند.
دانشمند ايتاليايی، فل لينو میگويد:حضرت محمد صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در يك زمان، دين و دولت را پايهگذاری كرد و گستره اين دو، در دوران زندگیاش، همسان بود.
و به تعبير توماس ارنولد:پيامبر اسلام، پيشوای دين و رئيس دولت بود.
و به عقيده ستروتمان:اسلام پديدهای دينی و سياسی است؛ زيرا بنيانگذار آن، علاوه بر نبوت، حكومت را نيز در دست داشت و به شيوه حكومتداری كاملا آگاه بود.
براساس اعتقاد مسلمانان، پيامبر اسلام در جامعه اسلامی دارای سه نقش است:
الف) نبوت و رسالت؛ يعنی تبليغ احكام و قوانين الهی.
ب) ولايت؛ يعنی رهبری سياسی و اجتماعی. و البته مديريت جامعه و اداره نظام اجتماعی، غير از بيان احكام است.
ج) قضاوت و داوری.
اين بينش، هر چند در طول تاريخ تفكر اسلامی، مورد قبول قرار گرفته است، ولی در يك قرن اخير، و پس از سرايت شعار «جدايی دين از سياست» از غرب به جوامع اسلامی، برخی از مسلمانان، وحدت رهبری دينی و سياسی را حتی در مورد پيامبر اسلام مورد ترديد و انكار قرار دادند. و مسئوليت حضرت را به «تبليغ احكام دين» منحصر و محدود ساختند.
از جمله طرفداران و مروّجان اين طرز فكر در جهان تسنّن، علی عبد الرزاق است. او كه زاده مصر و فارغ التحصيل الازهر است، در سال 1925، كتاب «الاسلام و اصول الحكم» را برای اثبات اينكه «حكومت، از اركان شريعت نبوده، و در اسلام
سياست از دين جدا است، لذا ملتهای مسلمان در اين عصر بايد ارباب دين را از دخالت در سياست باز دارند»، منتشر ساخت.
او در اين كتاب، هر چند نمیتواند اقدامات حكومتی پيامبر را در رهبری جنگها و نصب قضات و جمعآوری صدقات، ناديده بگيرد و آنها را انكار نمايد، ولی در عين حال میگويد: همه اينها كارهايی برای اداره شئون دنيوی مسلمانان بوده و به اين جهت، خارج از دايره رسالت در دعوت اسلام قرار داشته است. ازاينرو، گفته ابن خلدون كه «در اسلام، سلطه دينی با سلطه سياسی درهم میآميزد»، سنديت شرعی ندارد و با طبيعت اسلام مغير است.
عبد الرزاق برای اثبات اينكه تشكيل حكومت و اداره دولت، از حدود رسالت الهی پيامبران خارج است و پيامبر اسلام، فراتر از رساندن وحی الهی به مردم، و در جهت دخالتهای سياسی، هيچگونه مسئوليت آسمانی و خدايی نداشته است، به اين آيات استشهاد میكند.
و من يطع الرسول فقد اطاع الله، و من تولّی فما ارسلناك عليهم حفيظا؛ هركس از پيامبر فرمان برد، از خدا فرمان برده است؛ و هر كه روی گردانيد، تو را نگاه دارنده آنان نفرستاديم.
قل لست عليكم بوكيل؛ بگو: بر شما وكيل نيستم.
و ما انا عليكم بوكيل؛من بر شما وكيل نيستم.
فان اعرضوا فما ارسلناك عليهم حفيظا ان عليكم الّا البلاغ؛ اگر روی گرداندند، تو را نگاهدارنده ايشان نفرستاديم، و بر تو جز رساند پيام ما وظيفهای نيست.
فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر الّا من تولی و كفر فيعذّبه الله العذاب الاكبر؛ پند ده كه تو تنها پنددهندهای، و بر آنان سلطهای نداری، مگر آن كس كه روی گردانيد و كافر شد، پس خدا او را عذابی بزرگ خواهد داد.
و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول فان توليتم فإنما علی رسولنا البلاغ المبين؛ خدا را فرمان بريد، و پيامبر را اطاعت كنيد، و اگر روی برگردانديد، بر پيامبر ما فقط رساندن آشكار است.
و ما ارسلناك عليهم وكيلا؛ و ما تو را وكيل بر آنها نفرستاديم.
وی در پايان اضافه میكند: از نظر قرآن، حضرت محمّد صلّی اللّه عليه و آله و سلّم هيچ حقی بر امت خود، غير از حق رسالت ندارد، درحالیكه برای حكومت، به حق ديگری بر مردم نياز است:
ان انا الّا نذير و بشير لقوم يؤمنون.
انما انت نذير و الله علی كل شیء وكيل.
انما انت منذر، و لكل قوم هاد.
نمونه افكار عبد الرزاق، در ديگر جوامع اسلامی نيز بروز كرده است؛ مثلا يكی از نويسندگان دانشگاهی، پس از اينكه هدف بعثت انبيا را به آخرت و خدا، منحصر میسازد، میگويد:حضرت رسول صلّی اللّه عليه و آله و سلّم و امامان عليهم السّلام مانند هر انسان و بندگان مؤمن، علاوه بر وظايف رسالت و امامت، معلّم و مصلح و موظف به خدمت و اعمال صالح بودند و میبايستی به مصداق «و لمكم فی رسول الله اسوة حسنة» الگو و نمونه باشند. بنابراين، در كنار وظايف نبوت و سوق دادن به خدا و آخرت، هرجا كه عهدهدار كاری برای زندگی شخصی يا عمومی شدهاند، به اصلاح و آموزش مردم و به دعوت به خير يا امر به معروف و نهی از منكر نيز پرداخته، به عنوان انسان مسلمان، مبادرت به خدمت و تربيت همنوعان كردهاند. تعليماتی كه از اين نظرها دادهاند، در عين ارزنده و ممتاز بودن، جزء دين و شريعت حساب نمیشودو مشمول «ان هو الّا وحی يوحی» نمیگردد.
همين نويسنده، در ادامه مینويسد:دلايل و قراينی كه طرفداران ادغام دين و سياست و يكی بودن نبوت و حكومت، اقامه میكنند، متعدد است. مهمتر از همه، استنادی است كه به زمامداری پيامبر گرامی به لحاظ دينی، سياسی، اداری و قضايی، در ده سال مدينه مینمايند ... (ولی) وقتی به قرآن نگاه میكنيم، میبينيم: احراز حكومت يا سلطنت از طرف خاتم الانبيا و بعضی از پيغمبران يهود، عموميّت به همه پيامبران نداشته و با توجه به تعداد كثير انبيای غير حاكم، يك امر استثنايی محسوب میشود، و اصولا نبوت و حكومت، دو امر يا دو شغل كاملا مجزا و متفاوت با دو منشأ يا دو مبنای مختلف غير قابل تلفيق در يكديگر بوده؛ آنجا كه پای دين و رسالت در ميان است قانون «و الله اعلم حيث يجعل رسالته» حاكم بوده، انبيا حتی حق دخالت دادن دانش و تجربه و تصميم خودشان را هم نداشته و دهان به كلامی میگشودند كه وحی الهی، كليات و جزئيات آنرا پيشاپيش ترسيم نموده، لحظهبهلحظه رهبریشان میكرده يا به زبانشان میگذارده است؛ اما آنجا كه پای اداره امت و امور دنيايی مردم پيش میآمد، قانون و دستور «و شاورهم فی الامر» حاكم بوده است.
در محيط حوزه های علميه نيز كسانی بودهاند كه ادّعای «اجلبودن شأن انبيا، از تشكيل حكومت» را بازگو كرده و گفته اند:حضرت محمد صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در قرآن به عنوان رسول، نبی، بشير، نذير، هادی و نظاير اين اوصاف معرفی گرديده و اين عناوين و مسئوليتها، ارتباطی با مسئله حكومت و سلطنت ندارد، و نامههای حضرت به سلاطين صرفا به عنوان دعوت به اسلام بوده، نه دخالت در حكومت آنها؛ چه اينكه مقاماتی كه به افراد سپرده میشد از قبيل فرماندهی جنگ و مانند آن، از قبيل مناصب متعارف در حكومتها نبوده است.
به طور كلی، طرفداران نظريه تفكيك سياست و حكومت، از رسالت و نبوت، در سيره پيامبر اسلام، به يكی از اين دو صورت، ديدگاه خود را مطرح ساخته اند.
1- رسالت پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در محدوده تبليغ و انذار بوده و حضرت، در شئون مربوط به حكومت دخالت نداشته اند.
2- پيامبر اسلام، هر چند فراتر از تبليغ دين، در امور اجتماعی نيز دخالت داشته و به مثابه يك رهبر سياسی در امت اسلامی عمل میكردند، ولی اين بخش از فعاليتهای حضرت، خارج از محدوده رسالت و نبوت بوده، و از طرف خداوند در اين زمينه، برخوردار از حقی نبوده، و مسئوليت الهی به عهده نداشته است.
اينك قبل از بررسی و ارزيابی استدلالهای اين نظريه، ابتدا به بازنگری سيره سياسی حضرت میپردازيم و سپس با تأمل در آيات قرآن، نقش اجتماعی حضرت را مورد مطالعه قرار میدهيم.
براساس شواهد فراوان تاريخی، با هجرت پيامبر اسلام به مدينه، جامعه اسلامی در تحت رهبری و ولايت حضرت قرار گرفته و پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم هدايت و اداره تمام شئون زندگی اجتماعی امت اسلامی، همچون سياست، فرهنگ، اقتصاد و قضاوت را به عهده گرفت. نصب حاكمان، اعزام مأموران مالياتی، تأسيس تشكيلات اداری، نظارت و كنترل بازار و تجارت، اجرای احكام قضايی و بخشهای گوناگون فعاليت حضرت است كه به نمونه هايی از آنها اشاره میكنيم:
زعامت سياسی امّت اسلامی
حاكميت سياسی پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم، گاه توسط نمايندگان و مأموران حضرت، كه به عنوان «حاكم» انتخاب و به مناطق گوناگون اعزام میشدند، و گاه مستقيما و به وسيله دستوراتی كه حضرت اعلام و به مرحله اجرا میگذاشتند، اعمال میگرديد. موارد زير نمونههايی از اين زعامت و رهبری است:
1- نصب حاكمان و فرمانروايان
الف) نمايندگان قبيله ثقيف، در سال هشتم هجری، به مدينه آمدند و پس از مذاكراتی با پيامبر اكرم، مسلمان شدند. پيامبر عثمان بن ابی العاص، يكی از اعضای همين گروه را كه از ديگران جوانتر و در فراگيری آيين اسلام جديّت بيشتری داشت، به عنوان «امير» آن قبيله انتخاب نمود. وی علاوه بر امارت، از سوی حضرت به عنوان امام جماعت نيز انتخاب شد. عثمان میگويد: از آخرين سفارشهای رسول خدا به من، هنگامی كه مرا بر قبيله ثقيف حكمرانی و امارت داد، اين بود:
«ای عثمان! نماز را زود بخوان، و با مردم به حساب آن كه از همه ضعيفتر است، رفتار كن.»
ب) يكی از نمايندگان قبيله جعفی از سرزمين يمن، پس از آن كه محضر پيامبر اسلام را درك نموده و اسلام آورد، به عنوان حاكم آن منطقه، از سوی حضرت انتخاب شد.
رسول خدا در حكم فرمانروايی او نوشتند: نوشته ای است از محمد، رسول خدا به قيس بن سلمة بن شراحيل: من تو را عامل خود ساختم بر قبيله مرّان و وابستگانش، قبيله حريم و وابستگانش، قبيله كلاب و وابستگانش و ....
ج) پيامبر اسلام، طی نامهای به بنی اسد، قضاعی بن عمر را به عنوان حاكم آنان معرفی نمود.
د) رسول خدا، معاذ بن جبل را به عنوان نماينده خويش و حاكم يمن به آنجا فرستاد و توصيههايی در زمينه برخورد با اهل كتاب و توجه به مظلومين و محرومين نمود.
ه) علاء بن حضرمی را رسول اكرم، حاكم قطيف در بحرين قرار داد.
و) قيس بن مالك را طی حكمی به امارت قوم خود منصوب نمود.
ز) عبادة بن اشيب را بر قوم خودش منصوب كرد و در حكم آن مرقوم نمود: بر هر كه اين نوشته من خوانده شود و اطاعت ننمايد، از سوی خداوند، ياری نخواهد شد.»
ح) پس از آن كه در سال دهم هجرت، خالد بن وليد را به منطقه نجران فرستاد تا بنی الحارث را به اسلام فراخواند و آنها همگی به اسلام روی آوردند و نمايندگانی به خدمت حضرت فرستادند. آن حضرت، قيس به حصين را كه از بزرگان آنان بود، به امارت ايشان برگزيد.
علاوه بر موارد فوق، رسول خدا فرمانروايان و حاكمان ديگری نيز برای مناطق مختلف انتخاب و نصب نمودند كه تفصيل آنرا بسياری از مورّخان، سيرهنويسان و ترجمهنگاران آوردهاند.
2- صدرو و ابلاغ بخشنامه های دولتی برای فرمانروايان
پيامبر اسلام، برای واليان و حاكمان خود، با توجه به منطقه فرمانروايی هريك، دستورات و راهنمايی هايی داشتند. برخی از اين دستور العملها كوتاه، و برخی نسبتا مفصّل و جامع است. همچنين اين بخشنامه ها از محدوده اختيارات و مسئوليتهای هر كدام از آنها حكايت دارد و نشان میدهد كه همه واليان، از اختيارات يكسانی برخوردار نبودهاند؛ مثلا وائل بن حجر از اختيارات بيشتری برخوردار بوده، و زمامداران يمن در حفظ شئون داخلی خويش استقلال داشته اند.
دستور العملهای صادر شده از سوی حضرت، شامل موارد و موضوعات گوناگونی است؛ مانند: تعليم و تذكر برخی از احكام اسلامی، روش اداره امور، شيوه برخورد با گروهها و فرقههای مختلف، بيان مسئوليتهای حاكم اسلامی و ...
يكی از اين عهدنامه ها، نامه آن حضرت به عمرو بن حزم است كه در هنگام نصب او برای حكمرانی نجران، نگاشته شده. در بخشی از اين نامه آمده است: اين عهدی است از رسول خدا برای عمرو بن حزم، در هنگامی كه او را به يمن اعزام كرد.
او را به تقوای الهی فرمان میدهد ... و او را فرمان میدهد كه: «حق را بگيرد»؛ چه اينكه بايد مردم را به خير نويد داده و آنها را به آن فرا خواند. قرآنرا به مردم بياموزد و آنها را به معانی قرآن، دانا و فهيم نمايد. مردم را از اينكه بدون طهارت قرآنرا مسّ كنند، بازدارد ... در حق با آنها مدارا كند، و در ظلم بر آنها سختگيری كند؛ چرا كه خداوند، ظلم را دشمن داشته و از آن نهی كرده است ... در هنگامی كه بين مردم آشوب و درگيری رخ میدهد، مردم را از فراخواندن قبايل خود برای پشتيبانی و حمايت بر حذر دارد، و هركس اين فرياد را سرداد، با شمشير به سراغ او برويد ... هريك از يهوديان يا مسيحيان كه با رغبت اسلام آورند، از مسلمانان بوده و همه احكام اسلام درباره آنها خواهد بود. و هر كدام كه بر آيين يهود يا مسيحيّت باقی بمانند، در دين خود مورد آزار و فشار نخواهند بود و با دادن جزيه، در پناه خدا و در پناه رسول خدا قرار میگيرند.
پس از فتح مكه، پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم، عتاب بن اسيد را فرمانروای مكّه قرار داد. البته مردم مكه، از اينكه حضرت، جوانی هجده ساله را بر شيوخ كهنسال و پرسابقه برتری داده و حاكم نموده است، اظهار گلايه داشتند. رسول خدا در بخشی از عهدنامه خود برای عتاب چنين نوشتند: و قد قلّد محمد رسول الله عتاب بن اسيد احكامكم و مصالحكم، و قد فوّض اليه تنبيه غافلكم و تعليم جاهلكم و تقويم أود مضطركم و تأديب من زال عن ادب الله منكم و .... و لا يحتج محتج منكم فی مخالفته بصغر سنّه فليس الاكبر هو الافضل، بل الافضل هو الاكبر، و هو الاكبر فی موالاتنا و موالاة اوليائنا و معاداة اعدائنا فلذلك جعلناه الامير عليكم و الرئيس عليكم ...؛ محمد فرستاده خدا، زمام فرمانها و مصالح شما را به عتاب داده است و هشيار كردن غافلان، آموزش دادن نادانان، متعادل ساختن ناموزونان، و ادب كردن آنان كه از ادب الهی انحراف يافتهاند را به او سپرده است ... هيچكس از شما اندك بودن سنّ او را بهانه سرپيچی از وی قرار ندهد؛ زيرا كه بزرگتر، برتر و باارزشتر نيست، بلكه آن كه با ارزشتر است، او بزرگتر است ...
عتاب، اين حكم را برای مردم مكه بازخواند، و در پايان سخنان خود گفت: قويّكم عندی ضعيف حتی اخذ الحق منه، و ضعيفكم عندی قوی حتی اخذ الحق له، اتقوا الله و شرّفوا بطاعة الله انفسكم و لا تذلوها بمخالفة ربكم؛ توانمند شما در نزد من، ناتوان است تا حق را از او بستانم، و ناتوان شما در نزد من، توانمند است تا حق را برای وی بستانم. از خدا پروا داشته و با پيروی از او، خويش را ارج نهيد، و در اثر سرپيچی، از پروردگارتان، خود را به ذلت و خواری نيفكنيد.
عتاب- همانگونه كه در ادامه اين نقل تاريخی، ذكر شده است- به خوبی در برابر قدرتمندان طاغوتی ايستاد و برای احقاق حقوق مستضعفان تلاش فراوانی كرد. مسلمانان رنجكشيده و ستميديده مكّه، كه قبل از فتح مكه، از خداوند، پيشوا و پشتيبان میخواستند تا بتوانند شاخ قدرتمندان را شكسته و با عزت د رامان زندگی كنند، با فرمانروايی عتاب، به اين خواسته دست يافتند. خداوند با فرمانروايی ا و، دعای آنها را مستجاب نمود تا ضعفا را در برابر توانگران، نيرو بخشيده و حمايت كند و آنان را به سربلندی و عزتی بینظير برساند.
همچنين رسول خدا عهدنامهای برای حضرت علی عليه السّلام صادر نمودند و در آن، نقش مهم كارگزاران حكومتی را در اصلاح جامعه تبيين نموده و ويژگیهای لازم آنها را چنين برشمردند:
كار مردم، تنها وقتی سامان میيابد و اصلاح میشود كه كارگزاران و دستاندركاران تو، شايسته گردند.
پس برای اداره كارهايت كسی را برگزين كه اهل ورع، فقه، دانش و سياست باشد و با انديشمندان و صاحبان تجربه همراه باش ....
3- عقد پيمانهای سياسی
بهترين نمودار ديپلماسی دولت اسلامی در عصر رسول خدا، عهدنامه ها و پيمانهايی است كه بين حضرت و اقوام و فرق مختلف به امضا رسيده است.
از مهمترين آنها پيمان حضرت با يهوديان مدينه است كه در بخشی از آن اين موارد به چشم میخورد:
1- مسلمانان و يهوديان مانند يك ملت در مدينه زندگی میكنند.
2- مسلمانان و يهوديان در انجام مراسم دينی خود آزاد هستند.
3- با وقوع جنگ، هر كدام ديگری را درصورتیكه متجاوز نباشد، عليه دشمن كمك میكند.
4- درصورتیكه مدينه مورد هجوم قرار گيرد، همه دفاع میكنند.
5- قرار صلح با دشمن، با نظرخواهی از هر دو انجام میگيرد.
6- در صورت بروز اختلاف، آخرين داور، شخص پيامبر اسلام است.
7- امضاكنندگان، با يكديگر به خيرخواهی و نيكوكاری عمل میكنند.
عهدنامه ديگر، پيمانی است كه در سال ششم هجری، بين آن حضرت و قريش در ماجرای صلح حديبيّه به امضا رسيد كه براساس آن، طرفين متعهد شدند: تا ده سال جنگ نكنند، هيچكدام نسبت به ديگری خيانت نورزد، امنيت مالی يكديگر را محترم شمارند، افراد در همپيمان شدن با پيامبر اسلام يا مشركين آزاد باشند، اسلام در مكّه علنی باشد، و هيچكس نسبت به آيينش مورد فشار قرار نگيرد.
يكی ديگر از اين معاهدات بينالمللی، پيمان آن حضرت با مسيحيان نجران است. آنان در اين معاهده پذيرفتند كه ساليانه مبلغی به عنوان ماليات به دولت اسلامی بپردازند، و در مقابل، پيامبر اسلام نيز مسئوليّت دفاع از آنان و جلوگيری از ظلم از جانب مسلمانان، آزادی مذهبیشان و ... را به عهده گرفت.
4- انتخاب نمايندگان سياسی، اجتماعی
علاوه بر فرمانروايان و حاكمان، كه با مسئوليتهای مشخص، برای اداره امور هر منطقه يا قبيله، از سوی پيامبر انتخاب میشدند، افراد ديگری نيز به عنوان «عريف» و «نقيب» عهدهدار پيوند و رابطه قبايل با آن حضرت بودند.
رسول خدا در بيعت عقبه دوم، پس از انجام بيعت، فرمود:دوازده تن «نقيب» از ميان خود بفرستيد تا كارهای شما را به عهده داشته باشند.
اين گروه توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پيامبر، اين گونه با آنان بيعت كرد: همانگونه كه عيسی بن مريم با حواريين بيعت كرد، من نيز با شما بيعت میكنم تا نسبت به آنچه در قومتان میگذرد، «كفيل» آنها بوده، و همانگونه كه از خانواده خود حمايت میكنيد، از من هم حمايت نماييد.
همچنين رسول اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم، در هر قبيله، افرادی را به عنوان «عريف» تعيين میكرد. انتخاب اين افراد در سال ششم هجری انجام گرفت. لذا علامه حلّی به استناد اين عمل حضرت میگويد:سزاوار است كه امام، برای هر قبيله، «عريفی» قرار دهد.
در جامعه آن روز، عريف مسئوليت گردآوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم را در جهت ارائه حاكم به عهده داشته است، و از اين طريق، در امور سياسی و اجتماعی دخالت، و اشراف داشته. و با مردم از رابطه نزديك و صميمی برخوردار بوده است.
ازاينرو، پيامبر اكرم برای نظرخواهی از مردم، به عريف هر قوم مراجعه میكرد، و در مواردی كه تصميمگيری و يا اجرای يك تصميم به هماهنگی با مردم و حضور آنان نياز داشت، اين هماهنگی توسط عريف انجام میگرفت؛ مثلا در جنگ حنين، پس از آن كه شش هزار نفر از هوازن و قبايل ديگر به دست مسلمانان اسير شدند، گروهی از مسلمانان هوازن خدمت پيامبر رسيده و تقاضای آزادی اسيران خود را كردند. مسلمانان با اين پيشنهاد موافقت كردند؛ ولی رسول خدا فرمود: من نمیدانم كه چه كسانی از شما به اين كار راضی شده، و چه كسانی با آن مخالف هستند. برگرديد تا عرفای شما مسئله را بررسی و به ما گزارش كنند. مسلمانان برگشتند و عرفا با آنان سخن گفته و نظراتشان را پرسيدند. پس از آن، به خدمت پيامبرصلی الله علیه واله آمده و گفتند: همه مردم نسبت به آزادی اين اسيران رضايت داشته و اجازه دادهاند.
5- اعزام مأموران اطلاعات و تحقيقات
رهبری اسلامی، برای آگاهی از توطئه های داخلی و خارجی، به اطلاعات دقيق و قابل اطمينان نياز دارد، به ويژه در برخوردهای نظامی، كه تنها با گردآوری اخبار صحيح از موقعيت و عملكرد دشمن، به اقدام مناسب میتوان دست زد و در غير اين صورت؛ نتيجهای جز غافلگير و مقهور قرار گرفتن مسلمانان رخ نخواهد داد. رسول خدا عدهای از مسلمانان را برای كسب خبر از شرايط دشمن و اطلاع از تصميمات و برنامههای آنان اعزام مینمود. در كتابهای تاريخ و سيره، نام برخی از اين مأموران و نوع مأموريتشان ثبت شده است؛ مانند:
- عدی بن ابی الزغبا را در واقعه بدر برای كسب اطلاع از ابو سفيان، اعزام فرمود.
- قبل از حركت از مدينه به بدر، طلحة بن عبيد الله و سعيد بن زيد را به سوی شام فرستاد.
- در جنگ خندق، حذيفة بن يمان را برای خبرگيری از قريش قرار داد.
- در قضيه هوازن، عبد الله بن حدرد را به ميان آنها اعزام نمود.
- در احزاب، جبلة بن عامر، مأمور اطلاعاتی حضرت بود.
همچنين در مواردی كه يكی از كارگزاران دولتی، مورد اتهام و سوءظن قرار میگرفت، افرادی جهت تحقيق و بررسی از سوی حضرت مأموريت میيافتند و اگر از فرماندهان جنگ، كسی مورد اتهام بود، رسول خدا برخی از اصحاب مورد اطمينان خود را، جهت بررسی و ارائه گزارش، همران آن سپاه اعزام مینمود.
- آزادی آنان اقدام كردند- آنگونه كه واقدی گزارش كرده- و در آن زمان، اسيران به ملكيت افراد مسلمان در آمده بود، لذا پيامبر از صاحبان آنان اجازه گرفته و آنها را آزاد نمودند و خود حضرت مستقيما در اموال مسلمانان تصرف نكردند (مجله نور علم، شماره 1، دوره سوم، ص 10، مقاله آية الله احمدی ميانجی).
6- سركوب فتنهگران
در مواردی كه دشمنان اسلام، به فتنه و توطئه روی میآوردند، رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم برای سركوب آنان اقدام میكرد؛ مثلا در آستانه جنگ تبوك، كه مسلمانان برای حضور در سپاه اسلام آماده میشدند، به حضرت خبر رسيد كه عدهای از منافقين در خانه سويلم يهودی، جمع شده و مسلمانان را از حضور در جنگ باز میدارند. پيامبر اسلام، به طلحة بن عبد الله و برخی از اصحاب خود دستور دادند تا به سراغ آنها رفته، خانه شان را آتش زده و بر سرشان ويران كنند.
در جريان برخورد حضرت با يهوديان بنی نضير نيز نمونه ديگری از اين شدّت عمل و سختگيری ديده میشود:بنی نضير، قبيلهای از يهوديان بودند كه در بيرون مدينه استقرار داشتند. آنان بعد از جنگ بدر، با پيامبر اسلام پيمان بستند و متعهد شدند كه عليه مسلمين اقدامی نداشته باشند؛ ولی پس از نبرد احد، پيمانشكنی كرده، با هماهنگی مشركين مكّه، دست به آشوبگری زده و برای قتل حضرت توطئه كردند. رسول اكرم، در برابر آنها اعلام جنگ نمود و حتی دستور داد كه نخلهای آنها را قطع نموده و آتش زنند.
بنی نضير، بالأخره برای حفظ جان خود، حاضر شدند تا آن منطقه را ترك كنند.
عدهای به خيبر و عدهای به شام كوچ كردند. در قرآن ماجرای آنها بازگو شده و تصريح شده كه قطع درختهای خرمايشان «باذن الله» بوده است.
نمونه ديگر، اقدام رسول خدا در ويران كردن مسجد ضرار است. مسجدی كه منافقين در كنار مسجد قبا بنا نمودند تا بدين وسيله، بين مسلمانان اختلاف افكنده و پايگاهی برای مقابله با اسلام در اختيار داشته باشند. با نزول آياتی از سوره توبه «4»،
پيامبر اسلام از انگيزه شوم آنان باخبر شد، و در بازگشت از تبوك، به چند نفر از مسلمانان دستور دادند تا آن مسجد را خراب و آتش زده، و آن مكان را محل جمعآوری زباله قرار دهند.
رياست قضايی
براساس متون اسلامی، ترديدی نيست كه پيامبر اسلام، داوری بين مردم را به عهده داشته است، و علاوه بر آن شخصا به اختلافات رسيدگی، و حكم صادر میكرد، افراد ديگری را نيز به عنوان «قاضی» منصوب، و اعزام مینمود همچنين حضرت، احكام قضايی را به مورد اجرا میگذاشت.
منصب قضايی رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم و مسئوليتهای ناشی از آن، از موارد زير استفاده میشود:
1- قضاوت و داوری
در جريانات فراوانی، پيامبر اكرم به عنوان مرجع داوری و حاكم، و در جهت رفع اختلاف و فصل خصومت، قضاوت نموده و ضوابط رويّه قضايی خويش را اعلام میكردند؛ مثلا میفرمودند:
من فقط با بيّنه و قسم، بين شما داوری میكنم.
در متون روايی، نمونههايی از احكام قضايی حضرت، ثبت شده است.
2- نصب و اعزام قضات
رسول اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم، علی بن ابی طالب عليه السّلام را به عنوان قاضی به يمن فرستادند و به او سفارش نمودند:
وقتی طرفين دعوا در نزد تو حاضر شدند، همانگونه كه سخن اوّلی را میشنوی، سخن ديگری را نيز گوش كن، و قبل از آن داوری نكن.
همچنين حضرت، در مأموريت ديگری، معاذ بن جبل را به يمن اعزام كرده، و علاوه بر جمعآوری صدقات، تعليم قرآن و احكام، قضاوت را نيز به وی سپردند.
3- زندانی كردن متّهم و مجرم
بر طبق احاديث و نقلهای تاريخی، رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم، برخی از افراد متّهم را زندانی میكردند و حتی برای زنان مجرم، زندان خاصی داشتند. و از آن جمله، دختر عدی بن حاتم را در آنجا حبس كردند. «3»
4- اجرای حدود
در مواردی كه گناهكار استحقاق اجرای حدّ داشت، پيامبر اسلام به آن اقدام می كرد؛ مثلا حضرت زناكار را سنگباران كردند. «4» همچنين جريان رجمزنی از قبيله غامد، كه با اقرار مكرر خود، خواستار اجرای حدّ بود و به محضر پيامبر میرسيد، در تاريخ ثبت شده است.
5- حكم به «حجر»، و تصرف در اموال محجور
در صورت ورشكستهشدن بدهكار، حاكم اسلامی، او را (به عنوان محجور) از تصرف در اموالش منع میكند. به علاوه، حاكم میتواند برای بازپرداخت ديون او، اموالش را به فروش برساند. پيامبر اسلام، نيز معاذ را محجوز دانسته، و پس از آن،
دارايیاش را برای ادای دين او فروخت.
6- مسئوليت پرداخت دين
درصورتیكه شخص مديون، قدرت ادای دين خود را نداشته باشد، حاكم اسلامی وظيفه دارد بدهی او را بپردازد و او را از زير بار بدهكاری بيرون آورد. پيامبر اسلام فرمود:
هر بدهكاری كه به نزد حاكم مسلمين رود، و درماندگی خود را برای او آشكار سازد، از پرداخت دين معاف بوده و حاكم اسلامی بايد بدهی او را بپردازد.
همچنين رسول خدا، در سخنرانی عمومی خود، اعلام میكردند:
هركس با بدهكاری از دنيا رفته (و مالی برای پرداخت بدهیاش به جا نگذاشته) دين او بر عهده من است.
امام صادق عليه السّلام فرمود كه اين اعلام عمومی باعث گرديد تا يهوديان به اسلام روی آوردند؛ زيرا با اين سخن پيامبر، خود و خانواده خويش را تأمين میديدند.»
علاوه بر موارد فوق، مسئوليتهای قضايی ديگری نيز برای حاكم اسلامی وجود دارد كه در فقه اسلامی ذكر گرديده است و در آن موارد نيز، پيامبر به عنوان حاكم اسلامی اقدام میكردند؛ همچون «ملاعنه» كه كيفيّت آن در قرآن تبيين شده است و بر طبق روايات متعدد، رسول خدا، اين دستور را چنانچه شوهری، همسر خود را مورد اتهام قرار داده و قذف میكرد، اجرا مینمود.
هدايت، تنظيم و كنترل اقتصاد
نقش دولت اسلامی در اقتصاد جامعه، ابعاد گوناگونی دارد، كه بخشی از آن مربوط به «اموال عمومی و بيت المال» و بخش ديگر، در ارتباط با روابط اقتصادی در سطح جامعه، تنظيم و كنترل فعاليتهای اقتصادی مردم است.
در بخش اول، اموال متفاوتی در اختيار پيامبر اسلام قرار میگرفت؛ مانند غنيمت، جزيه و زكات كه قوانين و مقررات آنها، از نظر شيوه جمعآوری و كيفيت تقسيم و مصرف در فقه اسلامی ذكر شده است و نيازی به پرداختن بدان در اينجا نيست.
اينك تنها نگاهی گذارا به نقش رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم به عنوان رهبر نخستين دولت اسلامی، در دو بخش فعاليتهای اقتصادی دولت و مردم میافكنيم:
1- تشكيلات گردآوری زكات
مهمترين منبع درآمد دولت اسلامی در صدر اسلام، زكات بوده است، كه پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم برای دريافت و جمعآوری آن، مأمورين خود را به مناطق مختلف اعزام مینمود:
- پيامبر، فروة بن مسيك را به عنوان عامل خود، بر قبيله های مراد، زبيد و مذحج، انتخاب كرد و خالد بن سعيد را به همراه او برای دريافت صدقات فرستاد، و به وی دستورالعملی درباره مقدرا زكات ابلاغ كرد. فروه تا زمان وفات حضرت، همچنان مأمور مالياتی حضرت، در آن قبايل بود.
- در سال نهم هجرت، رسول خدا بريدة بن حصيب را برای زكاتهای قبيله اسلم و غفار، عباد بن بشر را برای زكاتهای قبيله سليم و مزينه، عمرو بن عاص را برای گرفتن زكات فزاره، ضحاك بن سفيان را برای قبيله بنی كلاب، بسر بن سفيان را برای قبيله بنی كعب، عبد الله بن لتيبه را برای قبيله بنی ذبيان و مردی از بنی سعد را برای قبيله بنی سعد، جهت گرفتن زكات اعزام نمود. - همچنين در سال دهم هجرت، پيامبر اسلام مهاجر بن ابی اميه را به صنعا، زياد بن اسد انصاری را به حضر موت، عدی بن حاتم طائی را به طيی و اسد، مالك بن نويره را به حنظله، علاء بن حضرمی را به بحرين و علی بن ابی طالب را به نجران، برای جمعآوری صدقات فرستاد.البته مسئوليت جمعآوری زكات، معمولا با واليان و فرمانروايان هر منطقه بوده است، و پيامبر اسلام نيز افرادی را برای تحويل گرفتن اموال به نزد ايشان اعزام میكرد؛ مثلا در حكم مأموريت علاء بن حضرمی آمده است:او را به نزد منذر بن ساوی میفرستم تا آنچه را كه از جزيه و صدقات جمع كرده، تحويل گيرد. همچنين حضرت در نامه ديگری به امير بحرين (منذر) نوشت: قدامه و ابا هريره را فرستادم تا آنچه را كه جزيه در نزد تو جمع شده، به آنها بپردازی.
2- واگذاری منابع طبيعی
با تشكيل دولت اسلامی، بهرهبرداری از منابع ملّی و تملّك آنها، تنها با اجازه پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم امكانپذير بود؛ مثلا ابو سبره از يمن، به خدمت حضرت رسيد و پس از قبول اسلام، از رسول خدا درخواست كرد تا جردان را كه درهای در يمن است، به او واگذار شود، و حضرت، وادی جردان را در اختيار او قرار دادند.
اين گونه موارد نشان میدهد كه حيازت و بهرهبرداری از منابع طبيعی، در دولت اسلامی و در عصر رسول اكرم خودسرانه نبوده، و افراد بدون كسب اجازه از رهبر اسلامی، حق تصرف در اين گونه اراضی و اموال عمومی را نداشتند.
بخشی از اسنادی كه از سوی پيامبر اسلام صادر و مهر شده، و هم اينك نيز در متون تاريخی وجود دارد، مربوط به واگذاری اين گونه اراضی و معادن است. در اين اسناد، نام اين اشخاص، همراه با نام منطقه واگذاری ديده میشود:
حرام به عبد عوف، راشد بن عبد رب، اجب سلمی، هوزة بن نبيشه، وقاص بن قمامه، عبد الله بن قمامه، سلمة بن مالك، بنی جنال، عداء بن خالد، مجاعة بن مراره، عاصم بن حارث، زبير بن عوام، سعير بن عداء، جميل بن ردام، حصين بن نضله، رزين بن انس، عظيم بن حارث، حصين بن اوس، بنی قرة بن عبد الله، يزيد بن طفيل، بنی قنان بن ثعلبه، سعيد بن سفيان، عتبة بن فرقد، بنی شنخ بن جهينه، عوسجة بن حرمله، بلال بن حارث، بنی عقيل، داريين، نعيم بن اوس، عباس بن مرداس.
غير از افراد بالا، كه متن اسناد واگذاری آنها موجود است، نام افراد و گروههای ديگری نيز در تاريخ ثبت شده است كه اجازه استفاده از منابع طبيعی را داشتهاند، هرچند متن اسناد مربوط به آنها موجود نيست.
واگذاری اين گونه منابع طبيعی، در اصطلاح فقه، «أقطاع» نام دارد، و مبنای فقهی آن، اين است كه ثروتهای خام طبيعی، مثل اراضی موات و معادن، از آن پيامبر خدا است، و هيچكس بدون اجازه آن حضرت، حق تصرف و تملّك آنها را ندارد.
رسول اكرم، اين اراضی را در اختيار مردم قرار میدادند تا با آباد كردن آنها استخراج آب و بهرهبرداری از معادن، باعث آبادی زمين و رونق اقتصادی جامعه گردند.
3- قراردادهای اقتصادی
در دولت رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم قراردادهای اقتصادی با اقوام و ملل مختلف، توسط آن حضرت انجام میگرفت، مثلا پيامبر قراردادی با يهوديان خيبر امضا نمود كه تاريخچه اجمالی اين پيمان چنين است: با پايان يافتن درگيری خيبر و فتح آن توسط مسلمين، املاك يهوديان آنجا به عنوان غنيمت به مسلمانان رسيد؛ ولی يهوديان ساكن خيبر، كه به كشاورزی آشناتر بودند، از پيامبر اسلام خواستند كه حضرت املاك خيبر را بين آنها بالمناصفه تقسيم كند، تا آنان نيمی از درآمد اين اراضی را به مسلمانان بپردازند، و در ضمن، پيامبر حق داشته باشد كه هرگاه بخواهد، آن سرزمين را بازپس گيرد، و آنها را اخراج كند. اين پيشنهاد مورد موافقت حضرت قرار گرفت و چنين پيمانی بين يهوديان خيبر و پيامبر اسلام، به امضا رسيد.
رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم عبد الله بن رواحه را برای برآورد محصول خيبر میفرستاد، و هرگاه میگفتند: اجحاف كردی، میگفت: «با اين برآورد خواستيد، مال شما؛ نخواستيد، مال ما.» يهوديان هم عدالت او را میستودند. و با شهادت عبد الله در غزوه موته در سال هشتم هجری، جبار صخر، به اين سمت انتخاب گرديد. «2» اين قرداد اقتصادی، بين پيامبر اسلام و ساكنين خيبر، ريشه و مبنای «عقد مضارعه» در فقه اسلامی گرديد.
4- كنترل بازار و تجارت
در جهت جلوگيری از تخلفات اقتصادی و برای نظارت بر اجرای قوانين اسلامی، پيامبر اسلام صلّی اللّه عليه و آله و سلّم مأمورينی بر بازار میگمارد؛ مثلا پس از فتح مكه، علاوه بر نصب فرماندار، سعيد بن عاص را نيز برای كنترل و نظارت بر بازار، نصب نمود. همچنين بر طبق برخی نقلهای تاريخی، رسول خدا، عمر را به عنوان «عامل السوق» مدينه، انتخاب كرد. «4» علاوه بر آن كه، آن حضرت، شخصا بر اوضاع بازار و كسب و تجارت، نظارت و اشراف داشت، و در موارد لازم، دخالت مینمود. از آن جمله، وقتی كه به عدهای از محتكرين برخورد كرد، دستور فرمود تا مواد غذايی احتكار شده را به بازار آورده و در معرض ديد مردم قرار دهند.
همچنين در شرايطی كه گندم و جو، در مدينه كمياب شده بود، و تنها يك نفر در انبار خود ذخيره كرده بود، حضرت به او فرمود:مسلمانان گزارش دادهاند كه طعام در شهر تمام شده و تنها مقداری در نزد تو وجود دارد، آنرا بيرون آور و هرگونه كه میخواهی بفروش، ولی حبس نكن.
پيامبر اسلام صلّی اللّه عليه و آله و سلّم نسبت به كسانی كه در كار تجارت و بازرگانی به صورت كلان دست داشتند، مثلا برخی از مواد غذايی را به صورت عمده تهيه و در شهر توزيع میكردند، مراقبت خاصی داشت تا مبادا با احتكار، مردم را در فشار و سختی قرار دهند؛ مثلا حضرت به حكيم بن حزام كه از اين صنف بود، فرمود: ای حكيم، مبادا احتكار كنی!
لذا حضرت امير عليه السّلام به استاندار خود در مصر (مالك اشتر) سيره پيامبر را يادآوری میكند، و از او میخواهد كه در نظارت و كنترل بازار، همانگونه عمل كند: ای مالك! ... همانگونه كه پيامبر از احتكار جلوگيری میكرد، تو نيز مانع آن شو.
اين تعبير امير المؤمنين عليه السّلام حكايت از آن دارد كه پيامبر اسلام صلّی اللّه عليه و آله و سلّم به عنوان رئيس دولت اسلامی، در برخورد با محتكران به توصيه اخلاقی و نصيحت اكتفا نكرده، بكله عملا مانع سودجويیهای غير مشروع آنها میشده است.
علاوه بر احتكار، عامل ديگری كه میتوانست وضع بازار را آشفته نمايد و در بالارفتن قيمتها تأثير فراوان گذارد، «تلقّی ركبان» بود؛ به اين معنی كه برخی از بازرگانان و دلّالان كالا، قبل از اينكه كاروانهای تجاری به شهر مدينه وارد شوند و اجناس خود را مستقيما به مردم عرضه نمايند، به بيرون شهر میرفتند و كالای تجاری آنان را يكجا و با قيمت ارزان میخريند، و سپس در شهر آورده و با قيمت بالاتری در دست مصرفكنندگان و خردهفروشان میدادند، و چون تمام جنس را يكجا تهيه كرده بودند، و عموم مردم چارهای جز خريد از آنها نداشتند، مشكلاتی در وضع بازار پديد میآمد؛ از قبيل: انحصار كالا و تجارت به دست افراد خاص، رونق دلّالی، افزايش قيمتها، عدم عرضه كالا در مواقع و شرايط خاص و ...
از اينرو، «تلقی ركبان» از سوی رسول اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم، ممنوع اعلام شد تا جلوی چنين سوءاستفادهها گرفته شود، «1» به ويژه كه «تلقّی» بر طبق نظر برخی از دانشمندان، معمولا با فريب و نيرنگ همراه بوده است؛ مثلا ابن اثير، تلقی ركبان را اين گونه توضيح میدهد:
يعنی بازرگانان شهر به استقبال بدوی و روستايی، به بيرون شهر روند و به دروغ به او بگويند: اين كالای تو، در شهر بازار ندارد و كساد است.» تا اجناس او را با قيمت ارزان از دستش بيرون آورند. همچنين، پيامبر اسلام صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در جهت مقابله با اينگونه سودجويیها و نيرنگها، بازرگانان شهر را از اينكه اجناس باديهنشينان و روستاييان را كه به شهر آورده و به فروش برسانند، نهی فرمود تا صاحبان كالا بتوانند مستقيما اجناس خود را با قيمت مناسب در اختيار مشتريان واقعی قرار دهند. «3» علاوه بر آن كه حضرت با تجّاری كه با فريب و خيانت، اجناس خود را در بازار عرضه میكردند، برخورد مینمود.
نتيجه
در پرتو نصوص فراوان و متون غير قابل ترديد، اگر كسی ادعا كند كه تشكيل حكومت اسلامی توسط پيامبر اسلام صلّی اللّه عليه و آله و سلّم از بديهيّات تاريخ اسلام است، سخنی به گزاف نگفته است؛ چه اينكه ترديد در اين موضوع، حتی از نظر كسانی كه كمترين آشنايی با تاريخ اسلام دارند، ترديد در يك امر قطعی و مسلّم شمرده میشود. ازاينرو، تنها برای آگاهی كسانی كه هيچگونه آشنايی با تاريخ اسلام نداشته، و از سيره پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم بیخبرند، شواهدی تاريخی ذكر كرديم تا دورنمايی از نخستين دولت اسلامی، در ذهن آنان نقش بندد و بر ايشان آشكار گردد كه:
1- با طلوع اسلام، و به ويژه پس از هجرت پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم به مدينه، تحولی ژرف و عميق در زندگی سياسی و اجتماعی مردم جزيرة العرب پديد آمد، و افرادی كه قبل از اسلام، از نظم اجتماعی واحدی به صورت پايدار برخوردار نبوده، و يك رژيم سياسی، بر سرزمينشان حاكميت نداشته، و از حضور و اقتدار رهبری اجتماعی به صورت دولت، محروم بودند، برای اولين بار، سايه دولت اسلامی، به رهبری پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان گسترده گرديد و نهادهای مورد نياز دولت، در آن ديار و سرزمين تأسيس گرديد.
2- در نخستين دولت اسلامی، اداره حكومت، بر عهده شخص پيامبر بود و آن حضرت مستقيما در سامان دادن به امور اجتماعی و مديريت جامعه دخالت داشت. امور سياسی، فرهنگی، اقتصادی و قضايی، با نظر آن حضرت، و بر طبق صلاحديد او انجام میگرفت.
3- حق ولايت و سرپرستی رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در نظر مسلمانان صدر اسلام، يك اصل مورد قبول و پذيرفته شده بود و هركس كه با قبول اسلام، عضو امت اسلامی شمرده میشد، خود را موظف به اطاعت از دستورات حضرت میدانست. مسلمانان بين دستوراتی كه از طريق وحی به پيامبر ابلاغ میگرديد، مانند نماز، روزه و حج، با دستوراتی كه از سوی پيامبر، و در جهت اداره جامعه، صادر میشد، مانند نصب حاكمان و اعزام مأموران مالياتی، تفاوتی نبودند و همه آنها را به عنوان اوامر لازم الاجرا تلقی میكردند. تفكيك بين اين دو گونه فرمانها، و ترديد در مشروعيّت قسم دوم (اوامر حكومتی) مطرح نبود.
4- رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم برای غير مسلمانان نيز، به عنوان رئيس دولت اسلامی شناخته شده بود. ازاينرو، برای قراردادها و تعهدات بينالمللی، با آن حضرت مذاكره میكردند و نظر آن حظرت را به عنوان نظر جامعه اسلامی، و امضای پيامبر را به عنوان امضای رئيس دولت اسلامی، قلمداد كرده و حكومت اسلامی را نسبت به آن متعهد میدانستند.
دولت نبوی از ديدگاه قرآن
بررسی نظريه تفكيك رهبری دينی و دنيوی در سيره نبوی
تشكيل دولت اسلامی، به وسيله پيامبر اسلام صلّی اللّه عليه و آله و سلّم از نظر اسناد و مدارك تاريخی، چندان آشكار و واضح است كه حتی مخالفان و منتقدان حكومت دينی هم نتوانستهاند اصل آنرا انكار كنند. آنها برای توجيه ديدگاه خود، به ناچار راههای ديگری را پيمودهاند؛ مثل اينكه:
الف) نبوت و حكومت، دو مشغله جداگانه است، و فرماندهی امت، به عهده پيامبران خدا نبوده است. و اگر در مورد خاتم الانبيا، اين دو مشغله، در يكجا و در يك نفر، جمع شده و انطباق رخ داده است، حالت استثنايی و اختصاصی دارد.
ب) اقدام پيامبر در رهبری غزوات، نصب قضات، گردآوری صدقات و جزيه و غنايم، همگی كارهايی در جهت اداره شئون دنيوی مسلمانان و خارج از دايره رسالت بوده است. قرآن در آيات متعددی شهادت میدهد كه پيامبر، گذشته از رهبری دينی، رهبری سياسی را به عهده ندارد. او تنها وظيفه راهنمايی و اندرزگويی مردم را دارد.
البته توجيه اوّل، از نظر علمی، چندان سست و ضعيف است كه نمیتوان آنرا در سطح يك نظريه علمی، قابل بررسی دانست؛ زيرا اگر اين سخن را فرضا بپذيريم كه انبيای گذشته، معمولا فرماندهی امت را به عهده نداشتهاند، ولی از آنجا كه نسبت
به پيامبر اسلام، عكس آن ثابت است و آن حضرت در تمام شئون حكومت دخالت داشته اند. لذا برای پيروان آيين اسلام، با توجه به اصل «تأسّی» يگانگی و انطباق دين و دولت، يك اصل مطلوب، تلقی میشود؛ زيرا قرآن كريم، رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم را به عنوان «اسوه حسنه» به مسلمانان معرفی میكند و میفرمايد:لقد كان لكم فی رسول الله اسوة حسنة.
پس با قبول اسلام، همان چيزی كه حالت استثنايی و خصوصی، نام گرفته است، الگو و نمونه به حساب میآيد، و اگر رويه ديگری در انبيای گذشته رواج داشته، و در عصر آنان تفكيك و جدايی- با توجه به شرايط خاص هر كدام- قابل قبول بوده، و خداوند مسئوليتی درباره فرماندهی و رهبری سياسی بر عهده آنان نگذارده است اما در دوران اسلامی و عصر نبوی، چنين تفكيكی وجود نداشته و به اقتضای سيره نبوی، مطلوب نيست. ولی در بررسی توجيه دوم، كه استناد به آيات فراوانی نموده و در قالب مستدلتری ارائه شده، بايد مسئله را از نظر منطق قرآن تحليل نماييم و براساس آن، به داوری و ميزان صحت و سقم آن بپردازيم.برای به دست آوردن منطق قرآن كريم، درباره نقش پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در دولت اسلامی، سؤالهای زير را میتوان مطرح كرد:
1- قرآن كريم، پيامبر اسلام را به چه عنوانی معرفی میكند؟
2- قرآن كريم، چه وظايفی را بر عهده رسول خدا میگذارد؟
3- قرآن كريم، چه اموال و دارايیهايی را از آن پيامبر میداند؟
4- قرآن كريم، چه وظايفی را برای مردم، در مقابل حضرت برمیشمارد؟
1- قرآن و رهبری سياسی پيامبر
قرآن كريم، پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم را به عنوان فردی كه برای دخالت در زندگی مردم «اولی» است، معرفی میكند و میفرمايد:النبی اولی بالمؤمنين من انفسهم
اين آيه، از «اولويت» رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در مقايسه با ديگران، بر مؤمنين خبر میدهد. اين اولويّت، در نزد مسلمانان، از صدر اسلام تاكنون، مفهومی روشن داشته است. ابن عباس، كه در آغاز سلسله مفسّران قرار دارد، در توضيح آن میگويد:آنجا كه پيامبر مردم را به چيزی فرا میخواند، هر چند مردم تمايل نداشته باشند، بايد به متابعت حضرت تن دهند و از خواسته خويش چشم پوشی كنند.
شيخ طوسی، «اولی بالمؤمنين» را به «احق بتدبيرهم» معنا كرده است؛ يعنی پيامبر برای تدبير و اداره مردم، از ديگران شايسته تر است.
ابو الفتوح رازی، از زبان مفسّران نقل میكند كه:معنای آن، اين است كه رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در امضای احكام و اقامه حدود و فرمان دادن بر امت، از خود ايشان اولی است.
قرآن پژوهان و مفسّران تصريح كردهاند كه اين اوليت اختصاص به مسائل دينی نداشته، و همه امور دين و دنيای آنان را دربر میگيرد. لذا بر مردم لازم است كه از اوامر رسول خدا پيروی كنند و از آنچه كه او بازمیدارد، دوری نمايند و خواسته های او را بر اميال و تشخيصهای خود مقدم دارند. همچنين در تأئيد اين تفسير، برخی روايات نيز وجود دارد كه میگويد: مقصود از اولويت، مقام فرماندهی و منصب زعامت است؛ مثلا امام باقر عليه السّلام فرمود: اين آيه درباره رهبری و فرماندهی نازل شده است.»
شأن نزول آيه نيز مؤيّد ديگری برای آن است كه اولويت در اين آيه، رهبری اجتماعی و سياسی را نيز دربر میگيرد؛ زيرا بر طبق برخی از نقلهای تاريخی، وقتی رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم، تصميم به جنگ تبوك گرفت و فرمان بسيج عمومی صادر نمود، عدهای برای حركت در سپاه حضرت، به دنبار اجازه پدر و مادر خويش بوند. خداوند با فرو فرستادن اين آيه، رسول اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم را به عنوان عالیترين مقام زعامت و رهبری جامعه اسلامی، كه هيچ نظر و رأی ديگر، و يا هيچ ولايت و حق ديگر (مانند حقوق والدين) نبايد مزاحم آن تلقی شود، معرفی نمود.
قرآن كريم، در آيه ديگری نيز از پيامبر به عنوان «ولیّ» ياد میكند:انما وليّكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون.
معنای اصلی اين كلمه، آنگونه كه راغب در مفردات گفته است، قرار گرفتن چيزی در كناز چيز ديگری است به نحوی كه فاصلهای در كار نباشد؛ يعنی اگر دو چيز، آنچنان به هم متصل باشند كه هيچ چيز در ميان آنها نباشد، ماده «ولی» استعمال میشود. به همين مناسبت، طبعا اين كلمه در مورد قرب و نزديكی- اعم از قرب مكانی و قرب معنوی- به كار رفته است. و باز به همين تناسب در مورد دوستی، ياری، تصدی امر، تسلّط و معانی ديگری از اين قبيل استعمال شده است؛ چون در همه آنها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.
راغب درباره موارد استعمال اين واژه میگويد:ولايت به معنای نصرت است؛ امّا ولايت به معنای تصدی و صاحب اختياری يك كار است. گفته شده كه معنای هر دو يكی است و حقيقت آن، همان تصدی و صاحب اختياری است.
جوهری میگويد: هركس كه كار ديگری را به عهده گيرد، «ولیّ» او است. و در «معجم مقاييس اللغه» آمده است که همه معانی اين كلمه، به قرب و نزديكی برمیگردد، و آن كس كه به كار ديگری اقدام كند «ولیّ» او است.
علامه طباطبائی با توجه به موارد استعمال اين كلمه در قرآن، و نيز با اشاره به سمتهايی كه قرآن برای پيامبر ذكر كرد است، ولايت پيامبر را چنين توضيح میدهد:رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم بر همه شئون امت اسلامی، در جهت سوق دادن آنان به سوی خدا، و برای حكمرانی و فرمانروايی بر آنها و قضاوت در ميانشان، ولايت دارد. ازاينرو، پيروی مطلق، حقّی برای او، بر عهده امت اسلامی است. و البته اين ولايت، در طول ولايت خداوند، و ناشی از تفويض الهی است؛ يعنی چون اطاعت از او، اطاعت از خداوند است و در نتيجه، ولايت او «ولايت خدايی» است، بايد از او اطاعت كرد.
به بيان برخی بزرگان: با توجه به مجموع آيات قرآن میتوان فهميد كه آن حضرت، در آن واحد، دارای سه شأن بوده است:
اول اينكه، امام و پيشوا و مرجع دينی بوده؛ يعنی سخن و عملش برای مسلمانان سند و حجت بوده است: ما اتيكم الرسول فخذوه، و ما نهاكم عنه فانتهوا ؛ آنچه را كه پيامبر برای شما آورده است بگيريد، و از آنچه شما را بازدارد بايستيد.
دوم اينكه، ولايت قضايی داشته؛ يعنی حكمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات، نافذ بوده است: فلا و ربك لا يؤمنون حتی يحكموك فيما شجر بينهم؛ نه چنين است، به پروردگارت سوگند! ايمانشان واقعی نخواهد بود، تا در آنچه در بينشان اختلاف شود، داوردت كنند.
سوم اينكه، ولايت سياسی و اجتماعی داشت؛ يعنی گذشته از اينكه مبيّن و مبلغ احكام بود، و گذشته از اينكه قاضی مسلمين بود، سائس و مدير اجتماع مسلمين بود، ولیّامر مسلمين و اختياردار اجتماع مسلمين بود. آيه كريمه «النبی اولی بالمؤمنين من انفسهم» و همچنين «انما وليكم الله و رسوله» ناظر به اين شأن سوم است. براساس چنين ولايتی، پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم رسما بر مردم حكومت میكرد و سياست اجتماع مسلمين را رهبری مینمود.
2- قرآن و مسئوليتهای اجتماعی پيامبر
هريك از شئون سهگانه پيامبر در پيشوايی دينی، ولايت قضايی و رهبری اجتماعی، مسئوليّتهای خاصی را بر عهده حضرت میگذاشت. و رسول خدا برای انجام هر كدام، مأموريت و وظيفه ويژهای داشت؛ مثلا در ارتباط با عنوان اوّل، آن حضرت وظيفه تلاوت آيات بر امت، تعليم و تبيين كتاب و تزكيه آنان را بر عهده داشت:
يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة.
لتبيّن للناس ما نزّل اليهم.
و در ارتباط با عنوان دوم، حضرت وظيفه حكم كردن بين مردم را داشت: و ان احكم بينهم بما انزل الله.
همچنين در ارتباط با عنوان سوم نيز قرآن كريم مأموريتها و مسئوليتهايی برای رسول اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم برمیشمارد. اين وظايف كه مربوط به حوزه رهبری اجتماعی است، خود نمايانگر آن است كه آن حضرت، علاوه بر دو شأن فوق، عهدهدار زعامت سياسی مردم نيز بوده است؛ چه اينكه اين دستورات، چون از سوی خداوند ابلاغ گرديده و پيامبر نسبت به آنها، مأموريت الهی يافته است، ازاينرو، زعامت و ولايت حضرت نيز مانند دو مسئوليت ديگر، جنبه الهی داشته است. لذا، اين احتمال كه دخالتهای حضرت در زمينه مسائل اجتماعی و دولتی، خارج از محدوده وظايف دينی و دستورات الهی بوده، و خداوند چنين تكاليفی را بر دوش او نگذارده، و از وی نخواسته است، غير قابل اعتنا است.
آيات زير، نمونه هايی از مأموريتهايی است كه در ارتباط با «رهبری جامعه » و «اداره امت» میباشد:
1- فامّا تثقفنّهم فی الحرب فشرّد بهم من خلفهم.
آيه قبل از اين، از كسانی كه با پيامبر عهد و پيمان بستند و هر بار نقض نمودند، به عنوان بدترين جانوران ياد میكند، و سپس در اين آيه، خطاب به پيامبر میفرمايد:
اگر با چنين كسانی به كارزار و درگيری پرداختی، آنان را چنان سركوب كن كه ديگر احدی از دشمنان، جرأت و جسارت توطئه نداشته باشند، و محاربه با تو را رها سازند.
اين آيه، از يك سو بيانگر سياستی است كه امت اسلامی در برابر دشمنان متجاوز و پيمانشكن بايد اتخاذ كند و از سوی ديگر، بيانگر آن است كه مسئوليت برنامهريزی، آمادهسازی مقدمات، و بالأخره عينيّت بخشيدن به اين سياست، بر عهده پيامبر است.
2- و ان احد من المشركين استجارك فأجره حتی يسمع كلام الله ثم ابلغه مأمنه. در آيات پيش از اين آيه، دستوراتی به همه مسلمين، در برخورد با مشركين داده شده است؛ «فاقتلوا المشركين، ... خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم كل مرصد»؛ ولی در اين آيه، خصوص پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم دو مأموريت ويژه میيابد:يكی آن كه هرگاه يكی از مشركان اجازه بخواهد كه با امنيت و آرامش خاطر، كلام خدا را بشنود و با محتوای دين آشنا گردد، او را اجازه داده و امنيتش را تأمين نمايد و ديگر آن كه، پس از پايان مهلت فراگيری كلام خدا و گوش كردن به سخن حق، او را به محل امنش برساند.
از اين دو مأموريت پيامبر، و به ويژه مسئوليت دوم (ثم ابلغه مأمنه) فهميده میشود در مواردی كه اسلام، برای انسانها، «آزادی» را پذيرفته و آنرا محترم شمرده (مانند آزادی در بحث و تحقيق كه در اين آيه ذكر گرديده) مسئوليت تأمين و حفظ اين آزادی و حريت، به عهده پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم (رهبر امت اسلامی) است، و حتی در شرايط بحرانی مهدور الدم بودن مشركان، كه آنان با فتنهانگيزی و پيمانشكنی، امان را از خود سلب نمودهاند، درعينحال پيامبر موظف است كه برای حفظ آزادی و امنيّت مشركينی كه برای شنيدن كلام خدا میآيند، از دستورات ديگر الهی مانند «قاتلوا المشركين كافة» چشمپوشی كند، و امنيّت و آزادی آنان را تأمين نمايد.
3- يا ايها النبی حرّض المؤمنين علی القتال؛ ای پيامبر! مؤمنان را به جنگ ترغيب نما.
4- يا ايها النبی جاهد الكفّار و المنافقين و اغلظ عليهم؛ ای پيامبر! تمام تلاش خود را در نبرد با كفار و منافقان به كار گير، و بر آنان سخت بگير.
اگرچه تكليف جهاد، يك وظيفه عمومی برای همه مسلمانان است و اختصاص به شخص پيامبر ندارد، ولی از آنجا كه انجام اين وظيفه اسلامی، برای تكتك مسلمانان به صورت فردی ممكن نيست، و مسلمين بايد به صورت هماهنگ، متشكل و سازماندهی شده در جنگ شركت جويند، و اين مهم، بر دوش «فرماندهی» و از وظايف او است، ازاينرو، هنگامی مسلمانان میتوانند در صحنه جهاد توفيق يابند كه فرماندهی عالی امت اسلامی، پس از تصميم به جنگ، برنامه آنرا تدوين، و مقدمات آنرا فراهم سازد. اين آيه، چنين وظيفهای را بر عهده رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم میگذارد.
5- خذ من اموالهم صدقة؛ از اموال ايشان، صدقه (زكات) بگير.
بر طبق برخی از روايات معتبر، با نزول اين آيه، پيامبر آنرا به مردم ابلاغ نمودند، و پس از گذشت يك سال، مأمورين خود را برای جمعآوری زكات، گسيل داشتند.
براساس اين مأموريت، پيوسته رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم به جمعآوری زكات میپرداخت و- همانگونه كه در بخش قبل آورديم- مأمورين خاصی، برای گردآوری آن گمارده بود.
همچنين اين آيه، نشاندهنده آن است كه «زكات» يك وظيفه فردی، كه انجام آن صرفا به عهده اشخاص گذارده شده باشد، نيست، بلكه مسلمانان در برابر پيامبر اسلام- و پس از آن در نزد امام مسلمين- برای ادای آن، مسئول میباشند. ازاينرو، هم پيامبر مأمور گرفتن است، و هم مردم موظفند دستور و فرمان رهبر جامعه اسلامی را جدّی گرفته و با مطالبه مأمورين وی، به آنها بپردازند و از مصرف خودسرانه آن خودداری كنند. «3» لذا فتوای مشهور بين فقها آن است كه بر پيشوای مسلمين واجب است: مأمورينی برای جمعآوری زكات، قرار دهد.
6- و اما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم علی سواء؛ و اگر از خيانت گروهی بيم داشتی، به طور عادلانه، به آنها اعلام كن كه پيمانشان لغو شده است.
وقتی كه آثار خيانت دشمنان آشكار میشود، و رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم درمیيابد كه آنان درصدد پيمانشكنی و نقض عهد میباشند، آن حضرت نيز عهد و پيمان با آنان را ملغا اعلام میدارد. بر طبق اين آيه، درصورتیكه رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم بين مسلمانان حضور دارد، پيمانهای مسلمين با ملل ديگر، با امضای پيامبر ارزش و اعتبار دارد؛ چه اينكه در مواردی كه اين پيمانها لغو میشود، فقط شخص آن حضرت میتواند به اين كار اقدام نمايد. او علاوه بر آن كه بيانكننده شريعت و بازگوكننده قانون الهی است، تجسّم اراده امّت است، و چون قراردادهای بين المللی، با امضای رهبران سياسی ملتها منعقد میگردد، و يا از سوی آنان لغو میشود، چنين كاری مانند ديگر شئون رهبری، بر عهده رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم میباشد.
7- و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها؛ اگر ايشان به صلح تمايل داشتند، تو نيز آنرا بپذير.
همانگونه كه تصميم به جنگ، از سوی پيامبر گرفته میشود و مسلمانان نمیتوانند از سوی خود، بدان اقدام كنند، تصميم به ترك مخاصمه و قبول صلح نيز از اختيارات و مسئوليتهای فرماندهی عالی سپاه اسلام است. ازاينرو، خداوند در اين امر خطير، شخص حضرت را مخاطب قرار داده و به او دستور میدهد: «فاجنح لها».
8- انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله؛ ما قرآنرا به حق بر تو فرو فرستاديم تا در بين مردم براساس آنچه كه خداوند به تو ياد داده است، فرمان دهی.
«حكم» در تعبيرات قرآن و سنت، همانگونه كه «حكم قضايی» را- كه از سوی قاضی صادر میشود- دربر میگيرد، شامل «حكم ولايی و حكومتی» نيز- كه از سوی حاكمان و فرمانروايان صادر میگردد- میشود. لذا فرمان خداوند به اينكه:
«و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل؛ «3» در بين مردم به عدالت حكم كنيد. چنين تفسير شده است:
خداوند از فرمانروايان و حكّام خواسته است كه بر طبق عدالت، حكم كند.
همچنين به حضرت داود گفته شده: چون خداوند، تو را خليفه قرار داده است، به عدالت حكم كن.
يا داوود انا جعلناك خليفة فی الارض، فاحكم بين الناس بالحق.
در اين آيه، «حكم» به عنوان شأنی كه برخلاف و حكومت مترتب است، قلمداد شده است:
با توجه به اين استعمالها و چنين شواهدی، اختصاصدادن «حكم» به «حكم قضايی»، در سوره نساء، كه خداوند از پيامبر میخواهد كه بين مردم حكم نمايد:
«لتحكم بين الناس» وجهی ندارد. به علاوه، تأمل در مضمون خود اين آيه، نشان میدهد كه مقصود از حكم، صرفا حكم قضايی نيست؛ زيرا:
اولا، محور اصلی آيات قبل از آن، جهاد است، و در جهاد، مسلمانان با فرماندهی و حكم ولايی حضرت، كه نمايانگر زعامت مسلمين است، در ارتباطند، نه با حكم قضايی. ميدان جنگ، محكمه قضاوت نيست كه قاضی و حكم قضايی بطلبد. بلكه ميدان جنگ، صحنه فرماندهی است كه نياز به حاكم و فرمانده دارد و با حكم ولايی اداره میشود.
ثانيا، با صرفنظر از سياق آيات قبل، حكم پيامبر، برای از بين بردن اختلافات و درگيریهای مسلمين است. ازاينرو، دايره حكم رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در شعاع اختلافاتی است كه بين مسلمين بروز میكند: «يحكموك فيما شجر بينهم». «3» و پر واضح است كه رفع بسياری از اختلافاتی كه در سطح جامعه و در بين گروههای مختلف رخ میدهد، فراتر از كار قاضی و حلّ نزاعهای شخصی است. تنها رهبر سياسی امت میتواند به اين منازعات خاتمه داده و آرامش را به جامعه برگرداند.
ثالثا، در اين آيه، حكم كردن بين مردم به عنوان غايت و هدف فرو فرستادن قرآن، ذكر گرديده است، درحالیكه مسائل قضايی، بخش بسيار اندكی از محتوای قرآنرا تشكيل میدهد. لذا تبيين غايت نزول قرآن، تنها در محدوده اين بخش بسيار اندك غير مناسب است. برخلاف آن كه حكم به معنای حكومت و تشكيل دولت باشد، كه ذكر جامعه ايدهآل به رهبری رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم به عنوان آرمان نزول قرآن، با مجموعه آيات قرآن، دارای تناسب و ارتباط است.
3- قرآن و اموال پيامبر
قرآن كريم، اموال عمومی را از آن پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم میداند؛ چه اموالی كه از دست مردم به عنوان ماليات به بيت المال میريزد، و چه ثروتهايی كه به صورت طبيعی وجود دارد.
تأمل در اين دارايیها از نظر كميّت و مقدار آنها، و نيز نوع مالكيّت حضرت، و مسئوليتهايی كه متقابلا بر عهده پيامبر قرار گرفته است، نشاندهنده موقعيّت رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در زعامت و رهبری جامعه، و نقش آن حضرت، در دولت اسلامی است. در قرآن كريم، اموال زير، متعلق به پيامبر دانسته شده است:
1. خمس
و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و اليتامی و المساكين و ابن السبيل؛ بدانيد هرگونه غنيمتی به دست آوريد، خمس آن برای خدا و برای پيامبر و برای ذی القربی و يتيمان و مسكينان و در راهماندگان است.
در اين آيه، بخشی از «خمس»، از آن پيامبر دانسته شده است. ولی از آنجا كه براساس تفاسير اهل بيت عليهم السّلام، سهم خداوند و سهم ذی القربی- كه مقصود خصوص ائمه عليهم السّلام است- نيز، در اختيار پيامبر است، لذا در مجموع، نيمی از خمس، مربوط به آن حضرت است.
از نظر فقه شيعه، خمس اختصاصی به غنايم جنگی ندارد، و به همه درآمدها، از معادن گرفته تا توليد، تجارت و كشاورزی، تعلق میگيرد. ازاينرو، میتوان حدس زد كه نصف خمس (سهم پيامبر) چه رقم هنگفتی را تشكيل میدهد. رقمی كه در واقع، يك دهم كل ثروت و درآمد خالص يك كشور را تشكيل میدهد. اختصاص اين درآمد سرشار برای پيامبر چه حكمتی دارد؟ آيا در زندگی شخصی حضرت، نياز به چنين ثروت انبوهی است؟ آيا خداوند به اين وسيله خواسته است كه پيامبر خود را در رديف ثروتمندترين مالاندوزان جهان قرار دهد تا وی بهترين امكانات مادّی را از اين طريق برای خويش فراهم سازد؟ و يا خمس، بودجه دولت اسلامی است كه در برخی روايات، از آن به عنوان «وجه الاماره»»
تعبير شده است و اين بودجه در اختيار پيامبر اسلام قرار گرفته است تا به عنوان رهبر امت اسلامی و زمامدار مسلمين، به مصارف خاص آن برساند؟ به تعبير ديگر، خمس ملك شخصی حضرت نيست، بلكه بخشی از بيت المال است كه حق تصرف در آن، در جهت مصالح عمومی جامعه، با رسول خدا است.
فرضيه اوّل كه با نظام قانونگذاری اسلام و با سيره رسول اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم ناسازگار است، از نظر دانشمندان اسلامی، مردود است.
2. انفال
يسألونك عن الانفال، قل الانفال لله و للرسول. قرآن كريم تصريح میكند كه انفال نيز- مانند اراضیای كه بدون لشكركشی به تصرف مسلمين درآمده، اراضی موات، معادن و ارث كسی كه وارث ندارد- از آن پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم است.
در انفال، برخلاف خمس، مسئله تقسيم و سهام مطرح نبوده و تمام آن، يكجا در اختيار رسول خدا است؛ زيرا آنچه كه مال خدا نيز شمرده میشود، در اختيار ولیّ الهی است. در دو روايت، امام صادق عليه السّلام میفرمايند:و ما كان لله من حق فانما هو لوليّه.الانفال لله و للرسول فما كان لله فهو للرسول، يضعه حيث يحب.
بدون شك، اين ثروت عظيم نيز به عنوان مال شخصی پيامبر قرار داده نشده است، بلكه او به عنوان زمامدار مسلمين، بر نگهداری، مصرف در جهت مصالح عمومی و توزيع عادلانه آن، ولايت دارد. و لذا پس از وفات حضرت هم، به جانشين بر حق او، كه پيشوای لايق مسلمين است، منتقل میگردد. امير المؤمنين عليه السّلام میفرمايند:ان للقائم بأمور المسلمين بعد ذلك (ای الخمس) الانفال التی كانت لرسول الله.
3. فیء
ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فللّه و للرسول و لذی القربی و اليتامی و المساكين و ابن السبيل كيلا يكون دولة بين الاغنياء منكم. «4» آنچه را كه خداوند از اهل اين آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راهماندگان است.
اين آيه، و آيات ديگری از سوره حشر، ناظر به جريان برخورد پيامبر اسلام صلّی اللّه عليه و آله و سلّم با يهوديان بنی نضير است. آنان هر چند با حضرت، پيمان عدم تعرض و مصالحه امضا كرده بودند، ولی در پيمانشكنی پيشگام شده، نمايندگان خود را به نزد ابو سفيان
به مكه فرستادند و با او هم قسم شدند كه يك صدا و متّحد عليه اسلام، عمل نمايند.
به دستور پيامبر اسلام، گروهی از مسلمانان، آنان را محاصره كردند. و بالأخره، بنی نضير پذيرفتند كه سرزمين خود را رها كرده و از آن ديار كوچ كنند. اموال بنی نضير در اختيار پيامبر قرار گرفت و حضرت در پاسخ اين سؤال كه آيا اين اموال را نيز پس از آن كه خمس آنرا برمیداريد، بين سربازان، تقسيم خواهيد كرد، فرمود: خداوند، آنرا برای من قرار داده است.البته رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم اين اموال را نيز براساس مصلحتی كه تشخيص میداد، بين مهاجرين تقسيم كرد. در روايات اسلامی، از «فیء» يعنی اموالی كه از كفار، بدون درگيری نظامی به تصاحب مسلمانان درمیآيد، به «مال خالص» پيامبر، تعبير شده است. و از اين جهت، بين غنيمت كه فقط يك پنجم آن، از آن پيامبر است، با فیء تفاوت است.
علاوه بر خمس، انفال و فیء كه قرآن كريم متعلق به پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم میداند، بودجه های ديگری نيز در اختيار حضرت قرار دارد؛ زيرا زكات نيز به وسيله آن حضرت جمع آوری و به مصرف میرسد؛ چه اينكه ماليات سرانه كفار نيز كه «جزيه» نام دارد، در اختيار آن حضرت قرار میگيرد.
با كمترين آشنايی با منطق قرآن و فقه اسلامی، میتوان فهميد كه اين بودجه فراوان، به عنوان منبع هزينه زندگی شخصی پيامبر، و يا منبع هزينه تبليغ احكام توسط آن حضرت نيست. به بيان امام عسكری عليه السّلام: خداوند با سپردن نيمی از خمس به پيامبر، تربيت يتيمان، برآوردن نيازهای مسلمين، پرداخت بدهكاری آنان و تأمين هزينه حج و جهاد را، از او خواسته است.
سيره پيامبر اسلام نيز در دوران مدينه، به خوبی نشان میدهد كه اين درآمدها، در چه راههايی مصرف شده است و چگونه آن حضرت، نيازهای اساسی دولت اسلامی را از آن تأمين كرده است. لذا امثال علی عبد الرزاق كه پنداشتهاند رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در زمينه تشكيل دولت، وظيفهای نداشته و خداوند از او چنين كاری را نخواسته بود، بايد به اين سؤال پاسخ دهند كه پس چرا خداوند، اين اموال فراوان را در اختيار پيامبر قرار داد و در قرآن به آن تصريح نمود؟
آنچه را كه پيامبر از مالياتهای اسلامی، مانند خمس و زكات و جزيه و خراج دريافت نمود، و آنچه را كه از منابع ملّی ثروت مانند انفال، در اختيار داشت، مجموعا بيت المال و خزانه دولتی را تشكيل میداد، كه در برابر هريك از اين درآمدها، رديف خاصی از نيازهای جامعه اسلامی قرار داشت، نيازهايی از اين قبيل:
- تأمين امنيت مرزهای كشور اسلامی.
- تأمين حقوق كارگزاران مالياتی.
- تأمين نيازهای قضاوت.
- تأمين هزينه نيروهای مسلّح.
- تأمين زندگی از پاافتادگان.
- ادای دين.
- جبران خسارت بیگناهان.
- پرداخت ديه.
- عمران.
و آموزش و پرورش.
4- قرآن و مسئوليت مسلمانان در برابر پيامبر
جامعه اسلامی در برابر پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم چه وظيفهای دارد؟ آيا تنها مسئوليت مسلمانان اين است كه به احكام و دستورات خداوند كه آن حضرت ابلاغ میكند عمل نمايند، و برای رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم فراتر از بيان قانون الهی و «مسئلهگويی» شأنی وجود ندارد و در نتيجه، امت اسلامی فقط به فرمانبری از خداوند و دستورات او مأمورند؟ و يا جامعه اسلامی همانگونه كه از احكام خداوند تبعيت میكند، بايد دستورات پيامبر را نيز به اجرا درآورد، و همانطور كه در دايره تكاليف الهی، همچون نماز و روزه، موظف به اطاعت از خدا است، در دايره مقرراتی كه از سوی پيامبر به مرحله اجرا گذارده میشود نيز مؤظّف به اطاعت از پيامبر است؟
قرآن كريم در آيات فراوانی، مردم مسلمان را به فرمانبری از پيامبر فرا میخواند و برای آنان چنين وظايفی را برمیشمارد:
1- از پيامبر اطاعت كنيد.
2- در اختلافات به او مراجعه كنيد.
3- جريانات روز و رخدادها را با او در ميان بگذاريد.
4- تخلف از دستور حضرت روا نيست.
5- با دخالت حضرت در امور اجتماعی، احدی از خود اختياری ندارد.
6- در موقعيتهای خطير و مسئوليتهای مهم، فقط با جازه پيامبر میتوان صحنه را ترك كرد.
و ...
چنين وظايفی برای عموم مسلمانان، حكايت از آن دارد كه در بينش قرآنی، پيامبر اسلام صلّی اللّه عليه و آله و سلّم صرفا در جايگاه مسئلهگويی و بيان احكام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت او به ابلاغ وحی، محدود نمیگردد و مسلمانان نيز نبايد فقط برای فراگيری احكام، آن حضرت را مرجع خود بدانند، بلكه موظفند در عرصه مسائل اجتماعی، از خط مشی و سياستی كه توسط رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم ترسيم میشود، پيروی كرده، و در جريانات سياسی- اجتماعی، بر طبق نظر او عمل نمايند، و در برابر امر و فرمان او گردن نهند.
امام خمينی در اين زمينه میفرمايند: رسول الله صلّی اللّه عليه و آله و سلّم از آن جهت كه پيامآوری از سوی خداست، از خود امر و نهی ندارد، و اگر در زمينه احكام الهی، دستور دهد- مثلا به نماز امر كند- تنها ارشاد به فرمان الهی است؛ زيرا او نسبت به اوامر و نواهی خداوند، صاحب امر و نهی نمیباشد، و صرفا آنها را ابلاغ نموده و از طرف خداوند برای مردم گزارش میكند؛ چه اينكه دستورات ائمه عليهم السّلام نيز درباره احكام الهی چنين است و از اين نظر، اوامر پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه عليهم السّلام برای مردم، مانند اوامر مجتهد برای مقلد خويش است؛ مثلا وقتی فقيهی میگويد: «خون نجست است»، سخن او به مانند كلام پيامبر، ارشاد به حكم الهی است. ازاينرو، مخالفت با چنين اوامری، فقط مخالفت با خداست، نه مخالفت با پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم يا امام عليه السّلام و يا فقيه.
ولی اگر پيامبر از آن جهت كه رهبر جامعه اسلامی است فرمان دهد، پيروی و فرمانبری از خود او لازم است؛ مثلا وقتی سپاهی را برای حركت به سوی يك منطقه فرا میخواند، اطاعت از فرمان او به عنوان زمامدار، واجب است، و دستور او به مانند دستور الهی لازم الاجرا است، هر چند ارشاد به حكم الهی نبوده و مستقلا از سوی خود حضرت صادر شده است. دستور قرآن به «اطيعو الرسول» پس از «اطيعوا الله» ناظر به لزوم پيروی مسلمانان از چنين فرمانهايی است.
اينك برخی از آيات قرآنرا كه بازگوكننده وظايف مسلمانان نسبت به رهبری پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم میباشد، مرور مینماييم:
لزوم اطاعت از پيامبر
در آيات متعددی، از مسلمانان خواسته شده است كه علاوه بر اطاعت خدا، از پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم نيز اطعات كنند:اطيعوا الله و اطيعوا الرسول.
اين تكرارها كه خود، حكايت از اهميت موضوع دارد، میفهماند كه حركت جامعه اسلامی، براساس دو الگو مشخص میگردد: دستور خدا و دستور پيامبر. و اگر فرد يا گروهی به بهانه تمسك به قانون خداوند و عمل بدان، خود را از رهبری پيامبر و دستورات آن حضرت بینياز بداند و فرامين رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم را ناديده انگارد، زندگیاش صبغه دينی و اسلامی نداشته، مورد رضايت خداوند نيست.
اين آيات گروه آن است كه در جامعه ايدهآل اسلامی، كه قرآن اصول و مبانی آنرا مشخص نموده است، تفكيك بين قوانين الهی و دستورات نبوی- به عنوان حاكم اسلامی- غير قابل قبول است. و اگر شريعت از زبان پيامبر اخذ میشود و تدوين میگردد، ولايت و حكومت نيز بايد بر طبق نظر آن حضرت، شكل گيرد، و جامعه اسلامی با بودن شريعت خداوند، نبايد خود را از ولايت پيامبر مستغنی ببيند.
علامه طباطبائی: در تفسير آيه «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولی الامر منكم» میگويد:
جای ترديد نيست كه مقصود از اطاعت خداوند، اطاعت از او در مواردی است كه به وسيله وحی توسط پيامبرش به ما رسيده است؛ امام پيامبر در ميان امت، دو شأن دارد:يكی تبيين و توضيح كتاب اليه: «و انزلنا اليك الكتاب لتبين للناس ما نزل اليهم.» و البته جزئيات احكام را هم هر چند در كتاب نيامده است، ولی پيامبر از خداوند دريافت و ابلاغ میكند.و ديگری تشخيص و ارائه طريق در مسائل اجتماعی كه به اداره نظام مسلمين مربوط است، و آن حضرت براساس صلاحديد خود، نظر میدهد. و در اين بخش برای تصميمگيری، مأمور به مشاوره شده است: «و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوكل علی الله» و خداوند بدين وسيله، امّت را در مشورت شريك و سهيم، و پيامبر را در تصيمگيری مستقل قرار داده است. از اينجا روشن میشد كه اطاعت از پيامبر، مفهومی غير از اطاعت از خداوند دارد و هر كدام دارای معنای خاصی است، هر چند چون خداوند اطاعت پيامبر را لازم دانسته است، لذا اطاعت از پيامبر، در حقيقت اطاعت از خدا است. پس مفاد اين آيه چنين است: مردم بايد از آنچه پيامبر دستور میدهد، چه منشأ سخن حضرت، «وحی» و چه «رأی» باشد، پيروی نمايند.
تأمل در سياق آياتی كه امر به اطاعت از پيامبر شده است نيز اين برداشت قرآنی را تأييد میكند؛ مثلا در سياق آيات جنگ و جهاد، و به دنبال دستور «اطيعوا الله»، فرمان «اطيعوا الرسول» مطرح شده است:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالكم.
فلسفه اينكه در دعوت به جهاد و برای تحريك مسلمانان به حضور در ميدان نبرد، اين دو اطاعت، در كنار يكديگر ذكر شده است، آن است كه جهاد، از يك سو، «حكم الهی» است كه از طرف خداوند تشريع شده است، و از سوی ديگر، يك «حكم ولايی» و حكومتی است كه از طرف پيامبر، و با توجه به شرايط خاص زمان و مكان، صادر میگردد. ازاينرو، حضور در سپاه اسلام و حركت با تشوق مسلمين، با توجه به جنبه اوّل، اطاعت از خدا و با توجه به جنبه دوم، اطاعت از پيامبر است.
علامه طباطبائی، در اينجا نيز تأكيد میكند كه: براساس اين آيه، اطاعت از پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در زمينه دستوراتی كه برای اداره جامعه اسلامی و از موضع ولايت و حكومت صادر میكند، لازم است.
قابل توجه است كه در برخی آيات، به جای «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول»، دستور «اقيموا الصلوة و اتوا الزكوة و اطيعوا الرسول» داده شده است، كه از آن استفاده میشود اطعات خدا به معنای انجام تكاليف الهی، مانند نماز و روزه است، و فراتر از اين تكاليف، تكليف ديگری نيز به عنوان اطاعت از پيامبر وجود دارد.
حضرت امام خمينی دراينباره میگويند: اطاعت از اوامر خدای تعالی، غير از اطاعت از رسول اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم است. كليه عباديّات و غير عباديّات- احكام شرع الهی- اوامر خداوند است، و رسول خدا در باب نماز، هيچ امری ندارد و اگر مردم را به نماز وامیدارد تأييد و اجرای حكم خداست، ما هم كه نماز میخوانيم، اطاعت امر خدا را میكنيم. اطاعت از رسول اكرم، غير از «اطاعة الله» است.
اوامر رسول اكرم آن است كه از خود آن حضرت صادر میشود و امر حكومتی میباشد؛ مثلا از سپاه اسامه پيروی كنيد، مالياتها را از كجا جمع كنيد و ... اينها اوامر رسول اكرم است. خداوند ما را الزام كرده كه از حضرت رسول اطاعت كنيم ... البته از باب اينكه خدای تعالی فرمان داده كه از رسول و او لو الامر پيروی كنيم، اطاعت از آنان، در حقيقت اطاعت از خدا هم میباشد.»
لزوم ارائه اطلاعات و گزارشات به پيامبر
قرآن مسلمانان را موظف میداند كه اطلاعات و اخبار خود را- به ويژه در شرايط حسّاس جنگ، قبل از انتشار در بين مردم- به پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم ارائه نمايند تا هم رهبری جامعه در جريان تازهترين رويدادها قرار گيرد و هم بدين وسيله، از اشاعه اخبار بیاساس و شايعات جلوگيری شود. به علاوه، اگر پخش چنين اخبار حسّاسی، حساب شده و در زمان مناسب انجام نگيرد و هر خبر و گزارشی مستقيما و بدون ارزيابی و سنجش به مردم منتقل گردد، میتواند موجب بروز نگرانیهايی در جامعه شود:
و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به و لو ردوه الی الرسول والی اولی الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه؛ و هنگامی كه خبری ايمنیبخش يا ترسناك به آنها برسد، فوران آنرا پخش میكنند، درحالیكه اگر آنرا به پيامبر و او لو الامر خويش ارجاع دهند، اهل تحليل و بررسی، حقيقت مطلب را تشخيص خواهند داد.
در اين آيه از ارجاع اين امور به خداوند، سخن به ميان نيامده، و فقط از مسلمانان خواسته شده است كه چنين مسائلی را با پيامبر و اولی الامر در ميان بگذارند، درحالیكه در موارد اختلاف، مسلمانان مأمورند كه واقعه را به خداوند و پيامبر ارجاع دهند:
فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول.
رمز اين تفاوت آن است كه در اختلافات، نياز به «قانون» و «حكم شرعی» است، و اين قانون و حكم از مبدء وحی سرچشمه میگيرد و از سوی خداوند تشريع شده است، درحالیكه در بررسی اخبار و شايعات، كار حاكم اسلامی، صرفا موضوع شناسی و ارزيابی گزارشات است و او است كه با تحليل دقيق خود بايد نسبت به صحت و سقم اخبار نظر دهد. «3» پس اين آيه نيز صراحت دارد كه پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم صرفا ابلاغكننده احكام الهی و پيامرسان قانون خدا نيست، بلكه علاوه بر كارشناسی احكام، مسئوليت كارشناسی موضوعات، حوادث و رخدادهای سياسی- اجتماعی نيز بر عهده او است و همانگونه كه مسلمانان برای دريافت احكام به او مراجعه میكنند، برای دريافت تحليل صحيح مسائل جاری جامعه نيز بايد در نزد او زانو زنند و هرگز خودسرانه به قبول يا ردّ و يا بازگو كردن جريانات سياسی اقدام ننمايند.
لزوم استيذان از پيامبر
قرآن از مسلمانان میخواهد كه در مسائل مهم اجتماعی- سياسی، هرگز بدون اجازه از رسول اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم صحنه را ترك نكنند و از اين رهگذر، متذكر میشود كه در دايره مسائل اجتماعی، افراد نبايد با تشخيص و صلاحديد شخصی خود، تصميمگيری كرده و اقدام نمايند، بلكه در مسائل مربوط به نظام اسلامی، اصل اوّلی اين است كه با او باشند و بر محور او حركت كنند، و در شرايط استثنايی تنها با اجازه از او به محل ديگری رفته، و به كار ديگری بپردازند: انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا معه علی امر جامع لم يذهبوا حتی يستأذنوه ان الذين يستأذنوك اولئك الذين يؤمنون بالله و رسوله فاذا استأذنونك لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم؛ مؤمنين واقعی فقط كسانیاند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده و اگر در امر مهمّی با او باشند، بدون اذن او به جايی نمیروند. همانا آنان كه از تو اذن میخواهند ايمان به خدا و رسولش دارند، در اين صورت اگر از تو برای برخی كارهای خود اجازه خواستند، به هر كدام كه بخواهی اذن ده و برايشان طلب آمرزش كن.
آيات ديگر قرآن نيز دلالت دارد كه موضوع استيذان از پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم بهعنوان رهبر جامعه اسلامی، برای عدم حضور در هريك از صحنههای خطير اجتماعی، در بين مسلمانان صدر اسلام، امری پذيرفتهشده و رايج بوده و حتی منافقان بهانهگير و راحتطلب نيز كه پيوسته به دنبال عذرتراشی برای فرار از ميدانهای فداكاری بودند، خود را موظف به استيذان از حضرت دانسته و بدون آن، جرأت ترك صحنه را نداشتند. و اذا انزلت سورة ان آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استأذنك او لو الطول منهم و قالوا ذرنا نكن مع القاعدين؛ هرگاه سورهای نازل شد كه امر به ايمان به خدا و جهاد به همراه پيامبر كرد، منافقان توانمند و ثروتاندوز از تو استيذان و تقاضای معافی از جهاد كرده و گفتند: بگذار ما از معافشدگان باشيم.
در مجموع، اين آيات نمايانگر آن است كه امت اسلامی، در برابر رهبر و زمامدار خود- پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم- چه مسئوليتی بر دوش دارد، و خداوند از عموم مسلمانان خواسته است كه شعاع ولايت و رهبری آن حضرت را بر سراسر زندگی اجتماعی خود بگسترانند و هيچيك از صحنههای تلاش خويش را از حضور و هدايت پيامبر خدا بركنار ندارند. قرآن از مسلمانان میخواهد كه با دخالت رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در امور اجتاعی و پس از اعلام نظر حضرت، ترديدی به خود راه نداده، و يكپارچه تسليم باشند: ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلال مبينا؛ وقتی خدا و پيامبر او در كاری فرمان دادند، هيچ مرد و زن مسلمانی، اختياری در كار خود ندارد، و هركس با خدا و رسولش مخالفت كند، آشكارا گمراه شده است.
در اين آيه، مقصود از «قضای پيامبر»، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگی مردم و مسائل مختلف حكومت است و هر چند خداوند تأكيد میكند كه چنين مسائلی، مسائل خود مردم است: «من امرهم»، مربوط به زندگی ايشان بوده و سود و زيانش برای آنها است، و لذا حق مشاركت و دخالت دارند، ولی در همين مسائل هم وقتی پيامبر خدا، به عنوان رهبر دولت اسلامی، دخالت نمود و كار را به دست گرفت، جايی برای مداخله ديگران باقی نمیماند و هيچكس نبايد خود را صاحب اختيار بداند.
اين وظيفه اسلامی نيز نمايانگر آن است كه پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم در حكومت اسلامی، از موقعيت ممتازی برخوردار است و از طرف خداوند، حكم و نظر او برای اداره نظام اسلامی، نافذ قرار داده شده، تا جايی كه احدی در برابر قدرت رهبریاش، توان معارضه ندارد.
وظايف و مسئوليتهای مسلمانان نسبت به رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم، به موارد فوق محدود نمیشود و قرآن كريم در آيات ديگری نيز تكاليف آنان را بازگو نموده است. آيات زير نيز در اين رابطه قابل مطالعه و بررسی است:
- بر پيامبر پيشی نگيريد:
يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدی الله و رسوله. - از فرمان حضرت تخلف نورزيد:
ما كان لاهل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلّفوا عن رسول الله. - داوری پيامبر را قبول كنند:
فلا و ربك لا يؤمنون حتی يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فی انفسهم حرجا مما قضيت و يسلّموا تسليما.
در پايان، بدين نكته نيز بايد اشاره نمود كه هر چند در بسياری از آيات قرآنی، شخص رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم مورد خطاب قرار گرفته و رسالت او به عنوان رئيس دولت اسلامی تبيين گرديده است، ولی اين بدان معنا نيست كه اين گونه وظايف، اختصاص به حكومت نبوی داشته و پس از آن حضرت، قابل اجرا نمیباشد. اين آيات، نماينگر شأن اجتماعی رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم از سوی خداوند، و راهنمای حكومت آن حضرت است، و البته اين فصل، صرفا درصدد تبيين همين واقعيت است.