به عقيده اخوان الصفا بعد از هبوط انسان از بهشت به كره زمين و شروع زندگی دنيايی زمينه پيدايش دولت فراهم شد و به دنبال به وجود آمدن مشكلاتی در زندگی انسانها با يكديگر دولت شكل گرفت. سرآغاز اين مشكلات با توجّه به برخی مضامين موجود در رسائل، از زمانی است كه اولاد آدم در اثر زاد و ولد در بخشهای زيادی از زمين سكونت گزيده و روز به روز بر عده آنان افزوده شد كه افزايش جمعيت انسانها باعث سرازير شدن آنها به نقاط مختلف زمين شد. تا قبل از آن، هر كدام در محدوده زيست خويش، به نوعی در امن و امان بودند و از كمبود مواد غذايی و چراگاه ها و مزارع رنج نمیبردند.
زندگی همراه با مشقّت انسانی از زمانی آغاز شد كه روحيه بغی و عصيان كه در انسان وجود دارد، باعث سركشی آنها در مقابل يكديگر شد و روحيه فزونطلبی آنها باعث تعدّی و تجاوز به مصالح و منافع و چراگاه های سايرين گرديد. روحيه انس و الفت اوّليه در ميان اولادآدم از بين رفت و در واقع آدمیزادگان، هر كدام درصدد برآمد كه ديگری را به اطاعت و سلطه خويش وا دارد،(1) و از آن زمان، نفرت از يكديگر و عدم انس و الفت بالا گرفت. رهايی از وضعيت نفرت از يكديگر و پرهيز هر فردی از بندگی ديگری و تلاش هر كدام متقابلاً برای به بندگی كشيدن ديگران و نيز افزايش ضرورتهای زيستی و كثرت و تنوّع تخصصها و علوم، انسان را وادار به همزيستی اجتماعی برای كاهش مرارتها و نابه سامانی های اجتماعی نمود.(2) اين احساس همزيستی اجتماعی، نهاد اجتماعی گسترده تر از خانواده به نام دولت را كه در واقع عالی ترين اجتماع سياسی است شكل داد. خاستگاه اوّليه آن مُدُن است و از پيدايش مدن مختلف، اقاليم چندگانه به وجود آمد، پيشينيان، ربع مسكونی كره زمين را به هفت اقليم مختلف تقسيم میكردند.
در انديشه اخوان، مدينه محل اجتماع گروه های مختلفی از مردم است كه زبانها، رنگها، طبايع، آداب، عادات، مذاهب و اعمال گوناگون دارند.(3) از ويژگیهای اساسی اين مدن كه اخوان الصفا بر آن تأكيد كرده اند، عدم شباهت مدينه ها و مردمان آن به يكديگر است و هيچكدام از آنها مانند هم نيستند، علّت آن هم، اختلاف آب و هوا و تفاوتهای ديگر جغرافيايی و طبيعی و خاك و معادن و صنايع است.(4)
به هر حال عالیترين اجتماع انسانی در مدن، با هدف استقرار اصول مسالمت آميز زندگی اجتماعی شكل گرفت. امّا انواع آن كدام است و ويژگیهای هر يك چيست و بقا و زوال آن چگونه است، سؤالاتی است كه در اين فصل مورد بحث قرار میدهيم.
اخوان الصفا دولتها را به دو دسته دولت اهل خير و دولت اهل شرّ تقسيم كرده اند.(5) تفاوت اين دو دولت در ويژگی اهالی آن دو مدينه، علّت به وجود آمدن و نيز به وجود آورندگان آنهاست. اهميّت دولت اهل الخير، به بنيانگذاران و علت به وجود آمدن آن است، اساس شكلگيری اين دولت براساس فضيلت و وحدت رأی و اتفاق بر مذهب و دين واحد است و علّت اين وحدت به دليل وجود عالمان حكيم است، يعنی در شكلگيری دولت اهل الخير، ميثاق واحدی وجود دارد كه از فضيلتها نشأت گرفته و اين فضيلتها ريشه در ناموس و احكام الهی دارد. دولت اهل الخير بيانگر سياست كاملی است كه بايد در يك اجتماع عالی سياسی حاكم باشد و آن پرداختن به تدبير و سياست براساس سياست جسمانی و نفسانی است.
تفاوت دولت و اجتماع اهل الخير با اجتماع ابن خلدون كه براساس عصبيّت و در واقع ميثاق قومی است، در اين است كه ميثاق در دولت اهل الخير، ميثاقی براساس فضيلت است، ولی اجتماع ابنخلدون بر پايه عصبيّت قومی است كه به نوعی هدف آن رسيدن به مدينه و به دست گرفتن آن است، زيرا در باديه، گذران زندگی باديه نشينان با مشقّت همراه است و مجبورند برای رفع نيازها و حفظ زندگی و سدّ جوع با يكديگر متحّد شوند، در واقع رسيدن به زندگی در سطح مدينه، برای باديه نشينان جزء آمال و آرزوها و ارزشها محسوب میشود، زيرا در شهر راحتی و آسايش و ناز و نعمتی وجود دارد كه در باديه از آن خبری نيست. بنابراين برای دستيابی به آمال خويش، به سوی شهر تمايل پيدا میكنند و در اين راه، عصبيّت عامل انسجام و همبستگی آنان و دوری از تفرقه و تحمّل مشقّت است. به زبان اخوان الصفا اساس تشكيل دولت و اجتماع عالی در انديشه ابن خلدون، تدبير و سياست جسمانی است. امّا اجتماع مورد نظر اخوان الصفا در دولت اهل الخير در واقع در فرآيند تكامل يافته تر اجتماع صورت میگيرد، زيرا اين ميثاق در مدينه شكل میگيرد كه شكل تطوّر يافته اجتماع انسانی است، به اين معنا كه ميثاق براساس دين و مذهب، نشانه تكامل عقل اجتماعی و خرد جمعی انسانهاست.
به نظر میرسد در دولت اهل الخير، موضوع ميثاق برای اخوان الصفا از اهميّت ويژه ای برخوردار است، زيرا در بحث از دولت اهل الشرّ تنها به ويژگی غيرفاضلانه آن اشاره داشته و از ميثاق به مفهوم ارزش فضيلتی در آن بحثی نكرده اند. لذا اهميّت دولت اهل الخير از جهت جايگاه ميثاق و براساس فضيلت است و اين ويژگی خاصّی است كه در ديدگاه اخوان الصفا در بحث از دولت وجود دارد. تمايز ميثاق براساس فضيلت با بحث عصبيّت ابن خلدون، در ويژگی معنوی و ارزشی اين دو مفهوم است؛ اتّحاد براساس عصبيّت در باديه شكل میگيرد و علت آن تمايلات رفاه طلبانه در شهر است، ولی خاستگاه ميثاق، در مدينه و برای رسيدن به فضيلت براساس دين و مذهب است. مفهوم ميثاق بيانگر تكامل معنوی و عقلی و اجتماعی انسان است و پيدايش آن در مدينه است و نه در قريه يا باديه.
طرح بحث ميثاق در مدينه برای تشكيل دولت خير از سوی اخوان الصفا، از نظريه های مهمّ جامعه شناسی و فلسفه اجتماعی است كه در ميان فلاسفه اجتماعی مسلمان مطرح شده است و اهميّت ويژه آن به سبب تقدم اين نظريه بر فلسفه اجتماعی ابن خلدون است، ولی ديدگاه آنان در ميان پژوهشگران انديشه های سياسی ناشناخته مانده است. همچنين مباحث مربوط به زوال و انحطاط دولت از موضوعات مهمّی است كه اخوان الصفا آنرا به گونه ای متمايز از ساير انديشمندان مطرح كرده اند. برای بيان اهميّت و ويژگیهای دولت اهل خير و خاستگاه آن لازم است به ويژه از منظر جامعه شناختی به رسائل اخوان الصفا توجّه خاصی شود. به نظر نگارنده صرفنظر از مباحث كلی فلسفه و انديشه سياسی كه در آثار اخوان الصفا وجود دارد، بحث دولت و دولت خير و ميثاق فضيلتی موجود درآن، از شاخصه های مهم رسائل است كه بار ارزشی و فكری ويژه ای را به رسائل بخشيده است:
واعلم ... يا اخی انّ دولة اهل الخير يبدأ اوّلها من قوم علماء حكماء و اخيار فضلاء يجتمعون علی رأی واحد و يتفقون علی مذهب واحدٍ و دين واحدٍ و يعقدون بينهم عهداً و ميثاقاً اَن لا يتجادلوا و لا يتقاعدوا عن نصرة بعضهم بعضاً و يكونون كرجلٍ واحدٍ فی جميع امورهم و كنفس واحدةٍ فی جميع تدبيرهم فيما يقصدون من نصرة الدين و طلب الآخرة لا يبتغون سوی وجه اللَّه و رضوانه جزاءً و لا شكوراً؛(6) دولت اهل خير از گروهی از علمای حكيم و برگزيدگان فاضل آغاز میشود كه با رأی واحد، اجتماع مینمايند و بر مذهب و دين واحد اتفّاق دارند و عهد و ميثاق میبندند كه با يكديگر به مجادله نپرداخته و از ياری رساندن به همديگر كوتاهی نكنند و در جميع تدابيری كه مربوط به ياری رساندن به دين و طلب آخرت است، با هم متحد و يگانه باشند. به جز خدا و رضايت او را طلب نكنند.
دولت مورد نظر اخوان الصفا كه مكرراً در رسائل از آن ياد كرده اند و رئيس فاضل بر آن حكومت میكند، دولت اهل الخير است و ترغيب و تشويق آنان به دوستان و يارانشان برای پيوستن به اجتماعی است كه دارای چنين دولتی است:
ايها الاخ البار الحكيم ... باَن ترغب فی صحبته اخوان لك نصحاء و اصدقاء لك اخيار فضلاء و هذه صفتهم بان تقصد مقصدهم ... و تنجو بمفازاتهم؛ ای برادر نيكو كردار حكيم، در همراهی برادرانی كه برای تو ناصح هستند و برايت دوستانی برگزيده میباشند و اينها صفات آنهاست، ميل و رغبت داشته باشی تا نجات يابی.
فَاِن كنت عازماً علی طلب اصلاح الدين والدنيا، فهلُمَّ بنا نجتمع مع جماعة اخوان فضلاء؛(7) اگر خواهان اصلاح دين و دنيا هستی با برادران فاضل خويش همراه شو.
دولت اهل شر، نوع ديگر دولت است كه در رسائل اخوان الصفا از آن گاهی به دولت فُجّار يا بوار(8) نيز تعبير شده است. از نظر فكری، ماهيّت اين دولت در مقابل دولت خير است. اين دولت در برگيرنده تدبيرات مربوط به تمايلات مادی و غريزی انسانهاست، آنگونه كه قبلاً نيز بيان شد، تدبيرات مادی مربوط به سياستهای جسمانی است كه اخوان الصفا آنرا بخشی از سياست مربوط به انسان گفته اند و اكتفا به آن، سياست ناقصی است كه در تدابير سياسی حكومتهای سلاطين جور میتوان اينگونه تدابير را جست وجو كرد و تمثيل اخوان از اينگونه تدابير نيز مربوط به اعمال و افعال سلاطين جور است.
خاستگاه به وجود آمدن دولت اهل شرّ نيز، تأمين ضرورتهای طبيعی زندگی اجتماعی است، امّا در واقع محور اتّحاد و اجتماع در دولت شرّ، تنها تأمين حاجتهای مادّی زندگی بشری است. اضطرار به رفع نيازهای عديده مادّی كهاز طريق اجتماع بزرگ و عالی قابل برآورده شدن است، باعث پيدايش دولت شرّگرديده است. در اين دولت نيز نوعی ميثاق برای ياری رساندن به يكديگر وجوددارد، ولی عامل ميثاق برخلاف دولت خير، فضيلت نيست بلكه محور، امورمعيشتی دنيايی است و بنيانگذاران اين دولت نيز كسانی هستند كه از حكمتبرخوردار نبوده، بلكه علم و تدبير لازم را برای اداره معيشت دارا هستند.حكمت، ويژگی علمی خاصی است كه دارنده آن را به عقل فعّال ارتباطمیدهد و در نتيجه تدابير او حكيمانه خواهد بود كه نشانه های فيض در آنوجوددارد.
در دولت اهل شرّ از حكمت خبری نيست، بلكه دانش و معارف بشری است كهراهبردهای سياست جسمانی را در اجتماعی عالی به نام دولت با ويژگی خاصخود به اجرا درمیآورد. در اينجا نيز وحدت لازم برای اجتماعی در حدّدولت وجود دارد، امّا از پايداری لازم برخوردار نيست، زيرا ويژگی مدينه ای كه چنين دولتی در آن بنيان نهاده شده، تزلزل و عدم ثبات است. نام مدينه ای كه دولتشرّ در آن به وجود آمده، مدينه جائره است كه اعمال و رفتار در آن براساس سنّت حسنه نيست. علت فقدان اعمال حسنه نيز فقدان حكمت است، برعكس دولت اهل خير كه از مدينه فاضله بنيان میگيرد، ويژگی آن كريمانه بودن اعمال و رفتار است.
در انديشه اخوان، دولت شرّ واقعيتی است كه از يك طرف، حاصل شرايطاجتماعی زندگی انسان و نيز ماهيّت نفسانی و غريزی انسان است و از طرفديگر واقعيت نظام سياسی دوره اخوان و فساد سياسی حاكميّت آن دوره استكه آنان را به نظريهپردازی در مورد اين دولت واداشته است. ملاك شرّ بودندولت، افعال شرورانه است. بيان اخوان اين است كه اجتماع انسانی گاهی ازدولت شرّ و گاهی از دولت خير برخوردار است، اگر غلبه با فضيلتهای دينی والهی باشد و سياستگذاران حكيمان الهی باشند، دولت خير شكل میگيرد و در غيراين صورت، دولت شرّ ايجاد خواهد شد؛ قوّت يكی، ضعف ديگری را درپیدارد:
تارةً تكون الدولة والقوة ظهور الافعال فی العالم لاهل الخير، تارةً تكون الدولة والقوة و ظهور الافعال فی العالم لاهل الشرّ؛(9) گاهی دولت و قدرت و اعمال و رفتار در جهان از آن اهل خير است و گاهی دولت و قدرت و اعمال و رفتار در جهان از آن اهل شرّ است.
از نظر اخوان الصفا عالیترين اجتماع انسانی، مدينه است و آن دارای دو قسمفاضله و جائره است و دولت نيز به عنوان تشكل عالی اجتماعی از دو حالتفوقخارج نيست يا در اجتماع فاضله، شكل گرفته كه در اين صورت، دولتخيراست و يا در اجتماع جائره ايجاد شده كه در اين صورت، دولت فجّار وشرّ است.
ملاك مشروعيت و عدم مشروعيت حكومت نيز به افعال و كردار آن مربوطمیشود و از نظر اخوان الصفا تنها دولت خير، مشروعيّت دارد، زيرا از نظرآنان تنها اين دولت، سياست كامل را داراست. ملاك قضاوت آنان برای عدممشروعيّت دولت عباسی در عصر اخوان نيز شرّ بودن آن دولت و رواج فساد وظلم و جور در آن دوره است. از نظر اخوان الصفا دولتی كه شرّ است، زوال وانحطاط آن حتمی است و به ناچار دولت خير جایگزين آن خواهد شد. دليلی كه اخوان، ياران خويش را به برپايی دولت خير ترغيب میكردند، انتظار زوال دولتآن دوره بود و تحليل آنان اين بود كه چون دولت عباسی شرّ است، انحطاط آن حتمی است:
و قدتری ايها الاخ البار الرحيم ... اِنَّه قد تناهت دولة اهل الشرّ و ظهرت قوّتهم و كثُرتْ افعالهم فیالعالم فی هذا الزمان و ليس بعد التناهی فی الزيادة اِلّا الانحطاط والنقصان؛(10) میبينی ای برادر نيكو كردار، دولت اهل شرّ به پايان میرسد. دولت شرّ در اين زمان، توان و قدرت را نشان داده و اعمال و افعال (شرّ) او زياد شده و بعد از رسيدن به حدّ پايان، انحطاط و نقصان حتمی است.
مبنای تقسيمبندی دولتها به دو دسته خير و شرّ در انديشه اخوان، ريشه در افكارفلسفی آنان دارد و برگشت آن در واقع به سرشت طبيعی انسان است كه مركّباز جسمانيات و روحانيّات است و دولت خير و شرّ مثالی از دو خصيصه متضاد و ويژگی دوگانه ذاتی انسان است. اجتماع انسان و رفتار اجتماعی وسياسی او و در مرحله عمل و اجرا تدابير و سياستهای انسان، برآيند ماهيّت درونی اوست. از نشانه های تضاد و دوگانگی ماهيّت انسان، دوگانگی رفتار وتدابير اوست و در نتيجه اجتماع و تشكّل سياسی او در قالب دولت برای اداره امورمدينه نيز دوگونه خواهد بود، به عبارتی وجود دو نوع دولت، تجلّی ماهيّت انسان است. همانگونه كه انسانها، اعمال و رفتارهای متضاد دارند، دولت به عنوان عالیترين اجتماع سياسی بشر، نماد اين تضاد در اعمال و رفتار انسانهاست و دولت خير و شرّ در واقع تجسّم تمايلات و اعمال انسانها میباشد،زيرا اعمال آنهاست كه رفتار اجتماعی و سياسی آنان را شكل میدهد و رفتارها به وجود آورنده عادات و سنّتهای سياسی است. به دليل دوگانگی ماهيّت انسان، رفتارها و عادات و در نتيجه سنّتها و سيره اجتماعی و سياسی نيز دوگانه خواهد بود، از اينرو دولت شرّ در يك اجتماع، گويای غلبه سنّتهای مبتنی بر تمايلات جسمانی و مادّی است و دولت خير گويای رفتارهای روحانی است. بنابراين فلسفه اجتماعی اخوان مبتنی بر فلسفه ماوراءالطبيعی آنان و مرتبط با واقعيت رفتاری انسانهاست.
با تحليل فوق درباره دولت و شكلگيری آن روشن میشود كه رفتار كارگزاران و سياستمداران و مردم، مشروعيت يا بحران مشروعيت، قوانين اجتماعی، قدرت و توزيع قدرت و نيز برآيند رفتار و ماهيّت انسان، برگرفته از فلسفه اجتماعی دولت است.
در چهارچوب فلسفه سياسی اخوان، دولت برآيند واقعيت انسان است و همانگونه كه انسان مجموعه خوبیها و بدیهاست، دولت نيز از اين وصف خارج نيست. بنابراين دولت لزوماً شرّ مطلق يا خير مطلق نيست، آنگونه كه در برخی انديشه های غربی رايج است، ولی میتواند هم شرّ باشد و هم خير. در واقع دايره اختيار و اراده طبيعی انسانها در گزينش نوع دولت امری مهمّ و قابل توجّه است. شناخت دولت در انديشه اخوان الصفا، مستلزم شناخت انسان است؛دولت به نوعی تجلّی ويژگیها و خواستها و تمايلات انسان است، چوناساساً اجتماع انسانی و سپس گسترش آن به قريه و در نهايت به مدينه وشكلگيری دولت، ريشه در ويژگیها و تمايلات انسان دارد و چون تمايلات انسان، محدود به خواسته های معنوی و مادی است، دولت نيز محدود به دونوع خوب و بد خواهد بود، از اينرو دولت در هر اجتماعی برآيند رفتارانسانهاست.
البته در انديشه اخوان، تأثير عوامل عينی و محيطی نظير جغرافيا، آب و هوا و خاك را در نوع رفتار انسانها و عادات و سنّتها نبايد ناديده گرفت. بنابراين به نقش اين عوامل در نوع دولت نيز بايد توجّه داشت، زيرا رفتار مردمان مناطق آب و هوايی جنوب و شمال يا شرق و غرب(11) متأثّر از محيط است، از اين رو قوانين و رفتارها از جمله نهاد دولت با آن نوع رفتارها شكل خواهد گرفت، رفتارهايی كه در هر منطقهای متمايز از منطقه ديگر است.(12)
انديشه اخوان از اين منظر، قابل مقايسه با انديشه های منتسكيو و ابن خلدون است،زيرا منتسكيو نيز قائل به تأثير آب و هوا بر ارگانيسم انسان و در نتيجه بر شيوهقانونگذاری است، و برای هر سرزمينی، نوع خاصی از حكومت را تجويزكرده، مثلاً برای سرزمينهای گرمسيری فقط حكومت استبدادی را مناسب دانسته است.(13) در انديشه اخوان نيز هر امّتی دارای تدبير و سياست خاصی است كه از ديگران متمايز است.(14) همچنين در انديشه ابن خلدون، با توجّه به مقتضيات امور طبيعی و محيط جغرافيايی، برحسب نوع سكونت و شيوه معاش، بين اشكال زندگی و نهادهای اجتماعی سازگاری و تناسب برقرار است(15)، همچنانكه اخوان بدان معتقدند.
فصل چهارم: تحوّل دولت
در كنار بحث از عوامل و علل شكلگيری دولت از منظر فلسفی و جامعه شناختی، بحث از تكامل و ثبات و انحطاط و سقوط دولتها نيز از مهمترين مباحث در اين حوزه مطالعاتی است. در طول تاريخ، هيچگاه شكل دولت، يكنواخت، منظم و دايمی نبوده است و متناسب با شرايط اجتماعی و سياسی و ساير عوامل در طول زمان در تغيير و تحوّل بوده است و عوامل گوناگون، شكلهای گوناگونی از حكومت را در جامعه های متفاوت به وجود آورده اند.(16)
اخوان الصفا به زوال و توالی دولتها از ديدگاه فلسفی و جامعه شناسی نگريسته،زوال را برای هر دولتی در ايّام معيّن لازم و حتمی دانسته است. مفهومتوالی دولت در انديشه آنان، جایگزينی دولت خير به جای دولت شرّ و برعكس است؛ جایگزينی هنگامی به وقوع میپيوندد كه وضعيت و شرايط لازم برای تحوّل و زوال ايجاد شده باشد، برای هر دولتی آغاز و انتهايی است و دولت وقتی به نهايت خود رسيد، رو به اضمحلال و سقوط میرود. سقوط و انحطاط دولتی، روی كار آمدن دولت ديگر را در پی دارد. اين تحليل اخوان از دولت، بيانگر آن است كه اخوان دولت را موجود زنده ای در نظر گرفته اند كه تولّد، جوانی، كهولت و مرگ دارد(17) و پس از طیّ دوره لازم، دولت به سايرين منتقل میشود.
تحوّل دولت در چه سطحی صورت میگيرد و از چه كسانی و در چه قلمرويی منتقل میشود، از نكات قابل توجّه در بحث تحوّل دولت است. قبلاً بيان شد كه اخوان دولت را به دو دسته كلی دولت خير و دولت شرّ تقسيم كرده اند و تحوّل دولت گاهی در سطح كل و گسترده و گاهی در قلمروی محدود و در حدّ مثلاً دولت يك مدينه و يا چند مدينه است. بنابر اين ديدگاه اخوان، دولتها دارای اجزای كوچكتری هستند كه تحوّلات گاهی در سطح اجزای دولت گسترده و گاهی در سطح كلی دولت صورت میگيرد، زيرا اخوان الصفا در بحث از تحوّل دولت، انتقال قدرت دولت را در سطح امّت، خاندان و گروه و يا در سطح بلاد میدانند:
واعلم بانّ الدولة والملك تنتقلان فی كل دهرٍ و زمانٍ من امة الی امة، و من اهل بيت الی اهل بيت و من بلدٍ الی بلدٍ؛(18) بدان كه دولت و ملك در هر زمانی از امتی به امتی و از خاندانی به خاندانی و از شهری به شهری ديگر منتقل میشود.
علت اساسی تغيير دولت و انتقال قدرت، به دليل ماهيّت امور دنيايی است، امور اين عالم در معرض زوال و نقص است و بحث قدرت و حكومت و دولت نيز از امور اين جهانی است، لذا انتظار پايداری در امر دولت، با ماهيّت امور دنيا ناسازگار است، پس تغيير در دولت از لحاظ فكری و مبانی انديشهای، امری بديهی است. اعمال نيك و بد دولتها، در سرعت انحطاط يا كندی زوال مؤثّر میباشد.
در اينجا سؤالی به ذهن میرسد كه اگر دولت خير هم ناپايدار باشد و دچار انتقال و تحوّل شود، پس ايده نهايی اخوان برای نظام امور اين جهان چيست؟ و آيا اساساً دولت خير هم دچار تحوّل و تغيير میشود؟
در پاسخ اين سؤال بايد گفت كه ظاهراً دولت خير نيز ناچار از تحوّل است، زيرا ويژگی زوال و نقص امور دنيايی شامل دولت خير نيز میباشد. در واقع بحث از دولت و امور آن مربوط به امور دنيايی است و در امور دنيايی تحول و تغيير الزامی است. امّا اين ايده به ويژه در بحث از دولت انبيا و جانشينان آنان كه رياست آنها با حكمت و فضل همراه است، نوعی تناقض است و ناپايداری دولت آنان، اميد به برپايی دولت خير را آرمانی و رؤيايی خواهد نمود، در حالیكه آنان به دولت خير و تشكيل مدينه فاضله به صورت رؤيا و خيال نگاه نمیكنند و آن را عملی و منطبق با توان انسان میدانند، چون انسان كمال خيرات را میتواند به دست آورد. شايد بتوان اينگونه پاسخ داد: با وجودیكه دولت خير اعم از انبيا و اوليا هستند و آنها نيز خير هستند و نهايت تلاش خويش را برای انتظام امور براساس خير انجام میدهند، امّا ظرفيت و استعداد انسانها تا حدّ معينی كشش خير را دارد و در واقع نزاع خير و شرّ در وجود انسان امری ابدی و دايمی است و نزاع بيانگر عدم يكنواختی است. دولت خير و كارگزاران آن با حكمت به تدبير و سياست مشغولند، ولی دوگانگی ذاتی انسان و در واقع روحيه ناهمگون و نه لزوماً شرور او، مانعی در برابر انديشه و خِرَدْ حِكَمی دولت خير است.
از طرف ديگر، دولت انبيا مظهر دولت كامل خير است و افراد بشری آنرا الگوی جامعه و دولت كامل قرار میدهند و با عقل و حكمت كه در بينش اخوان از راه فلسفه به آن میتوان رسيد، به سوی كمالِ خير حركت میكنند. پس جوامع به سوی دولت خير میروند و اگر سياستشان با حكمت همراه باشد دولتشان پايدار، وگرنه آن دولت نيز به انحطاط و زوال میرسد. تدبير و سياست انسانها به ميزان آگاهی آنان از حكمت و توان به كار بستن تدبيرهای حكيمانه بستگی دارد. اگر با حكمت بينديشند و به نتيجه حكمت عمل كنند، حكومتشان پايدار خواهد بود وگرنه رو به انحطاط و زوال خواهد رفت.
اگر سياست، علمی ظريف و دقيق است كه در واقع نيز اينچنين میباشد، به دليل ارتباط آن با حكمت است، لذا سياست در واقع به حكما و فلاسفه ربّانی اختصاص دارد، چون دقّت و ظرافت از آن عقلا و اهل تأمّل است و سياستمداران حكيم از دقّت و ژرفنگری برخوردارند.(19) حدّ عالی اين حكمای ربّانی، «راسخون فی العلوم» میباشند كه در معارف ربّانی به بلوغ و معرفت رسيده اند.(20) هرچه سياستگذاران و سياستمداران، از دقّت و ظرافت ريشه گرفته از حكمت بيشتر برخوردار باشند، و نيز زمينه به كارگيری دقّتها و ظرافتها كه همان آمادگی امّت برای اجرای حكمتهاست فراهم باشد، دولت خير پايدارتر خواهد بود، وگرنه زوال آن حتمی است.
علايم زوال دولت در آرای اخوان، خروج از حدّ اعتدال است كه آنان تعبير به فزونی نحوستها و فساد زمان میكنند. نحوست عارض بر دولت در انديشه اخوان علاوه بر تأثيرات و آثار و احكام نجوم و افلاك، انقطاع وحی، كمی علما و اخيار، ظلم ملوك، فساد اخلاقی مردم، بدی اعمال و اختلاف در آراست.(21)
از آثار زوال دولت، خرابی مدن در بلاد و كمی نزول بركات آسمانی و هلاكت حيوانات و خشكی زمين است، اينها همه نشانه دولت شرّ و نيز از دلايل زوال دولت خير است. نشانه های دولت خير در رسائل اخوان چنين بيان شده است: اعتدال، وجود وحی و تواتر آن، زيادی علما، عدل ملوك، توجّه به مصالح امور مردم، نزول بركات آسمانی، آبادانی زمين و فراوانی، عمران و آبادی بلاد و افزايش و قوام شهرها.(22)
راهبرد اخوان برای بقای دولت خير، پایبندی به عدل در سياست است. مفهوم عدل در ديدگاه آنان اينگونه معنا شده است:
الذی ما نقص عنه كان ضعفاً و مازاد عليه كان اسرافاً؛(23) مفهوم عدل، يعنی چيزی كه كمِ آن ضعف و زيادی آن اسراف است.
در ديدگاه اخوان، جويندگان عدل در جامعه با دو طريقه متضاد روبه رو هستند: طريقه ای كه جهت حركت آن به سوی نقص و ضعف است كه به نوعی خروج از مسير عدالت محسوب میشود و طريقهای كه به افراط و زياده روی تمايل دارد.(24) نتيجه هر دو طريقه، ناخوشايند و نامناسب است. نكته ظريفی كه در انديشه اخوان میتوان به عنوان راهبرد سياسی آنان برای ثبات دولت خير و نجات از زوال و بقای دولت و حفظ مشروعيت آن، بر آن تأكيد كرد، توجّه به مفهوم عدل سياسی است. در نظر آنان سياست با عدل همراه است، خروج از عدل سياسی، اوّلين و آخرين خطا در امر تدبير و سياست به شمار می آيد. مفهوم عدل در سياست، دوری از سختگيری وحشتناك و پرهيز از سستی مدهش و ذلت بار است. به عبارت ديگر اعتدال سياسی اساسیترين عامل استحكام و قوام دولت است. با وجود اعتدال سياسی، امنيّت، آزادی، هدايت و ارشاد، جنگ، رفاه، قدرت و توزيع قدرت و هر آنچه كه مربوط به سياست و حكومت و دولت است در روندی منطقی و همراه با حكمت تأمين میشود:
والعدل فی السياسة ما لم يملِ الی عبوسٍ موحشٍ و لا ملق مدهشٍ؛(25) عدل در سياست اين است كه به خشونت و سختگيری وحشتناك و نرمی سستی آور تمايل پيدا نشود.
به هر حال بحث زوال و انحطاط و مدّت عمر دولتها از مباحثی است كه در رسائل اخوان الصفا به آن توجه ويژه ای شده است. در بحث از تغيير و تحوّل دولت، آنان به نقش احكام افلاك و تأثير نجوم توجّه داشته و لذا يكی از كاربردهای علم نجوم را شناخت تحوّل دولت دانسته و نجوم را در شناسايی تغيير و تحوّل در ملل و دول لازم برشمرده اند.(26) آنان زوال دولت را بعد از رسيدن به نقطه اوج تباهی حتمی دانسته اند كه به وسيله نجوم میتوان به آن پی برد:
و منها اَن تنتقل الملكة من امير الی امير و من امةٍ الی امةٍ و من بلدٍ الی بلدٍ و من اهل بيتٍ الی اهل بيتٍ آخر؛(27) از راه علم نجوم، ستارهشناسان به انتقال مملكت از اميری به اميری و از امتی به امتی و از بلادی به بلادی و از خاندانی به خاندان ديگر، خبر میدهند.
اخوان الصفا با استفاده از علم نجوم تحوّل عمده را در بلاد كبار، هر هزار سال يكبار و انتقال امارت را هر 240 سال يكبار و انتقال حكومت از فردی به فرد ديگر و وقوع جنگ و فتنه را هر بيست سال يكبار بيان كرده اند.(28)
صرفنظر از صحّت و سقم علمی اين نظرگاه ها راجع به دولت، اين مباحث بيانگر اهميّت دولت در انديشه اخوان الصفاست و آنها از جمله فلاسفه ای بودند كه در انديشه های كلاسيك، مفهوم دولت را به معنای تدبير و سياست و از منظر سياسی و فلسفه سياسی مورد بحث قرار داده اند، به ويژه بحث تحوّل و زوال و انحطاط دولت را كه به صراحت و شيوايی خاصی بيان كرده اند و اين نشانه اهتمام آنان به جايگاه بحث دولت در مباحث علم سياست است:
واعلم ... باَنَّ كل دولة لها وقت منه تبتدئ و غاية إليها ترتقی، وحدٌّ إليه تنتهی، فاذابلغت اقصی غاياتها و مدی نهاياتها تسارع إليها الانحطاط والنقصان و بداء اهلهاالشؤم و الخذلان، و استأنف فی الاخرين من القوة والنشاط والظهور والانبساطو جعل كل يوم يقوی هذا و يزيد و يضعف ذاك و ينقص، الی اَنْ يضمحلالاول المقدم و يتمكن الاتی المتأخر؛(29) بدان برای هر دولتی زمانی است:زمانِ آغاز، ايام مطلوب ومقصود آن، و مرزی كه نهايت آن است. وقتی كه دولت به نهايت مقصود و مطلوب خود و پايان مرزش برسد، با سرعت به سوی انحطاط و زوال پيش میرود وشومی و خواری در اهل آن به وجود می آيد، نيرو و نشاط و گشايش و پيروزی درطرف ديگر به وجود می آيد و هر روز قوی و قویتر میشود و ديگری ضعيف وضعيفتر، تا اينكه اوّلی از بين رفته و ديگری جانشين آن میشود.
در بحث اخوان الصفا از طول عمر دولتها و تأكيد بر وجود دوره های زندگی برای آن و نيز رابطه آن با تأثيرات افلاك و نجوم، میتوان اثری از افكار و انديشه های ارسطو در مورد حيات ستارگان و افلاطون در مورد چگونگی تأثير عالم عُلوی بر عالم سُفلی مشاهده كرد.(30) همچنين اين انديشه با نظرگاه های ابن خلدون در مقدمه در مورد وجود عمر طبيعی برای دولتها همانند عمر افراد انسانی قابل مقايسه است. ابن خلدون سه دوره حيات برای دولت قائل است و هر دوره را چهل سال دانسته كه عبارتند از: دوره شروع، اوج، صعود و نهايتاً پيری و سقوط.
در پايان ذكر اين نكته لازم است كه اخوان، ياران و اصحاب خويش را به برپايی دولت خير و زوال دولت شرّ ترغيب میكردند، از نظر آنها دستيابی به دولت خير با تعاون و ياری رسانی به يكديگر امكانپذير است و بشارت آنها به زوال دولت شرّ است. بشارت اخوان الصفا به ياران خويش نهايتاً دولتی است به نام «دولت اخوان الصفا» كه با وجود آن دولت - به عقيده اخوان الصفا - سعادت بهدنيا روی میكند، احكام دين برپا میشود، عالم بعد از تفرقه و تشتّت به وحدت كلمه میرسد:
فتظهر فی عالم السعادة و يستقيم امرالدين و تنظيم امر العالم علی كلمةٍ واحدةٍ و يجتمع بعد الشتات و تظهر دولة اخوان الصفا؛(31) در جهان سعادت ظاهر میشود و دين اقامه میشود و امور عالم براساس وحدت كلمه نظم میيابد و بعد از تفرقه، اجتماع حاصل میشود و دولت اخوان الصفا ظهور میكند.
اخوان الصفا مدت حكومت اين دولت را 159 سال ذكر كرده اند.(32) رياست دولت اخوان الصفا با رئيس هفتم است كه محيط به جميع علوم رؤسای قبلی است.(33) رئيس هفتم در انديشه اخوان در آخرالزمان ظهور كرده و دولت اخوان الصفا را ايجاد میكند. در ديدگاه آنان، اين دوره دوره از بين رفتن دولت جور و آغاز سرور و فرح پيروان اخوان الصفاست.
فصل پنجم: نظامهای سياسی در ديدگاه اخوان الصفا
در ديدگاه اخوان الصفا، واقعيت نظامهای سياسی از دو حالت خلافت و سلطنت خارج نيست. در واقع اين دو نوع نظام سياسی، ريشه در واقعيت ماهيّت وطبع انسانها دارد و هر يك بيانگر وجهی از تمايلات انسان يا تمام وجوه آنهاست.به عبارتی نوع حكومت و نظام سياسی تجلّی تمايلات دوگانه انسان و درواقع برآيند دوگانگی طبيعت انسان است. حكومت و نظام سياسی كامل، نظامیاست كه در برگيرنده دو بخش تمايلات او باشد، و اعتقاد به وجود نظام خلافت و سلطنت در واقع متجلّی دوگونگی روح انسانی است؛ خلافت مظهر كمال نظام سياسی است، زيرا تدبير در آن نظام، روحانی و جسمانی است، ولی در نظام سلطنت، آيينهای سياسی تنها نشانه تدبير جسمانی و در نتيجه نقص در سياست و تدبير است.
1. امامت و خلافت و وظايف دولت در آن نظام
مفهوم اصطلاحی امامت و خلافت عبارت است از رياست بر بندگان خدا در امور دنيايی و اخروی آنان. گروهی امامت و خلافت را به يك معنا بهكار برده اند كه مفهوم كلی آن دو رياست عامّه بر امور مسلمانان است و عدهای امامت را اعمّ از خلافت و جمعی خلافت را اعم از امامت برشمرده اند.(34)
در ديدگاه ابن خلدون، امامت و خلافت دو منصب است از طرف صاحب شريعت، كه حفظ دين و سياست دنيا از وظايف آن است.(35) كسی كه عهدهدار ايندو منصب باشد امام و خليفه نام دارد. علت نامگذاری صاحب آن منصب به امام به دليل لزوم اطاعت و اقتدای به او در امور است. اين مفهومِ از امامت از اطاعت مأمومين از امام در نماز جماعت اخذ شده و به امور جاری سياسی و مناصب اجتماعی گسترش پيدا كرده است. دليل نامگذاری صاحب منصب خلافت به خليفه، جانشينی وی از طرف پيامبر برای امور دنيايی و اخروی امّت پس از اوست. در معنای عام اين مفهوم از خلافت عامّه آدميان در كره زمين و عالم خلقت اقتباس شده است.(36)
در ديدگاه اخوان الصفا، امامت و خلافت هر دو به يك معنا به كار رفته است:
واعلم اَنّ الامامة اِنّما هی خلافة؛(37) بدان كه امامت، همان خلافت است.
از ديدگاه آنان، رياست به دو دسته جسمانی و روحانی تقسيم میشود و مفهوم امامت چون رياست عامّه است، بنابراين امام، بايد سياست روحانی و جسمانی داشته و تدبيرات او شامل امر دنيا و آخرت باشد.
بنابراين اخوان الصفا خلافت را به دو معنا به كار برده اند و در اين دومعناست كه شموليّت خلافت برای امور دنيايی و اخروی تبيين میشود. آنان خلافت را به خلافت در نبوّت و خلافت در مُلك تقسيم كرده اند:
والخلافة نوعان: خلافة النبوّة و خلافة المُلك؛(38) خلافت دو نوع است: خلافت در نبوت و خلافت در مُلك.
خلافت در نبوّت، گويای رياست الهی و تدبيرات اخروی و خلافت در مُلك، گويای رياست جسمانی و تدبيرات جسمانی و امور مربوط به دنياست.
در جايی ديگر اين تقسيمبندی را اخوان اينگونه توضيح داده اند:
خلفاء واضع الناموس، و هم طائفتان: احداهما خلفاؤه فیالملك والرئاسة فی امور الدنيا والتدبير والسياسة فی حفظ ظاهر احكام الناموس علی اهله ... و اما خلفاؤهُ فی اسرار احكام الناموس الذين هم الائمة المهديّون والخلفاء الراشدين؛(39) خلفای ناموس دو دسته هستند: يكی خلفا در ملك و رياست امور دنيايی و تدبير و سياست برای حفظ ظاهر احكام ناموس برای اهل آن و دسته دومِ خلفای صاحب ناموس، خلفای در اسرار و رموز احكام ناموس هستند كه امامان(ع) و خلفای راشدين میباشند.
ويژگیها و وظايف روحانی انبيا كه خلافت عامّه خداوند را دارا هستند و جانشينان آنان از ديدگاه اخوان الصفا به طور خلاصه عبارتند از:
1- برخورداری از وحی؛
2- دعوت و تبليغ آن در ميان امّت؛
3- تدوين كتاب با الفاظ موجز و مختصر و قرائت فصيح و تفسير معانی و تأويل آن؛
4- وضع سنن و آداب و قوانين؛
5- مداوای نفوسی كه به مذاهب فاسد، آرای سخيف، عادات پست و اعمال زشت مبتلا هستند از طريق آرای محكم، عادات نيكو، اعمال و اخلاق پسنديده، و از طريق تشويق و ترغيب به جزای آن اعمال در روز قيامت؛
6- شناخت چگونگی سياست و تدبير لازم برای نفوس شريره كه از طريق ارشاد امكانپذير است؛
7- اجرای سنّتهای شريعت و توضيح و تبيين راه های رسيدن به مرام شريعت؛
8- تبيين حلال و حرام و تفصيل حدود و احكام امور دنيا؛
9- زهد ورزی در دنيا و مذمّت شيفتگان آن.(40)
اين دسته از ويژگیها و وظايف، ناظر به وظايف و صفات سياستهای روحانی خلافت است كه نبی آنها را انجام میدهد.
دسته ديگر، وظايف و صفات دنيايی خلافت است كه در واقع امور مربوط به اجتماعيات و سياسات خلافت است كه نبیّ آنها را انجام میدهد. اين وظايف اجتماعی و سياسی را جانشينان پيامبر، به عنوان خلفای رسول میتوانند به مانند او انجام دهند و از چهارچوب وظايف و اختيارات آنان به حساب می آيد. اخوان اين بخش از وظايف را مسؤوليتهای عامّی دانسته اند كه در ميان رؤسا و ملوك نيز متداول میباشد اين ديدگاه گويای وجود شؤون و حيثيتهای مختلفی برای انبيا و جانشينان آنان است، يعنی جامعه مسلمانان مجموعه درهم تنيده ای از حيثيات سياسی، مذهبی و ... را شامل میشود.(41)
وظايف و مسؤوليتهای سياست جسمانی انبيا و خلفای آنان عبارتند از:
1- اخذ بيعت از شهروندان و اتباع كه درخواست تبعيت را اجابت میكنند؛
2- مشخص نمودن مراتب عوام و خواص؛
3- اخذ خراج و ماليات و جزيه از پيروان شريعت؛
4- تقسيم ارزاق ميان لشكريان و اطرافيان؛
5- حفظ مرزها و تقويت مبانی امّت؛
6- قبول صلح و ترك جنگ با ملوك و رؤسا و ارسال هدايا برای تأليف قلوب و افزايش اُنس و الفت، و وظايف ديگری كه معمولاً رؤسا و ملوك انجام میدهند.(42)
تفكيك بين خلافت و مُلك از ديدگاه اخوان الصفا، به سبب ويژگیهای تدبير خلفا و ملوك است، از ديدگاه آنان رتبه نهايی نفس جسدی انسان، رتبه ملوك و سلاطين است و رتبه نهايی نفس روحانی، رتبه نبوت است، و وجه تمايز نبوّت و مُلك از اين دو منظر قابل توجّه و مهمّ است. اما از ديدگاه آنان، گاهی در يكشخص، هم ويژگیهای نبوّت و هم ويژگیهای مُلك جمع شده است و گاهی در يك زمان، شخصی دارای ويژگی نبوّت از جنبه سياست روحانی است و ديگری دارای ويژگی مُلك از جنبه سياستهای جسمانی است، به عبارتی ديگر در ديدگاه اخوان لازم نيست كه در يك زمان، هم امور دنيا و هم امور آخرت در دست يك نفر به نام خليفه يا امام متمركز باشد:
ثم اعلم ربما تجتمع هذه الخصال فی شخص واحد من البشر فی وقت من الزمان فيكون هو النبی المبعوث و هو الملك و ربّما تكون فی شخصين اثنين: احدهما النبی المبعوث الی تلك الأمّة والآخر المسلّط عليهم؛(43) بدانكه گاهی اين خصال در شخص واحدی از افراد بشر در وقتی از اوقات جمع میشود كه در اين صورت او نبیّ مبعوث و همو سلطان نيز میباشد و گاهی در دو شخص جمع میگردد كه يكی از آن دو، نبی مبعوث به سوی آن امّت و ديگری فردی است كه بر آنان مسلّط شده است.
البته تدابير و سياستهای جسمانی كه ملوك انجام میدهند بايد براساس قواعد و اصول دين باشد. اين انديشه آنان، ناظر به عدم تفكيك دين از سياست و قوام سياست در سايه ارتباط با دين است و همچنين سياست و تدبير جسمانی را میتوان با قوانين دينی و با فردی غير از امام و خليفه به اجرا درآورد و او میتواند ملكی باشد كه پيرو دين نبیّ است. در انديشه اخوان، لزوم ارتباط بين دين و سياست از اين منظر قابل توجه است. انديشه آنان اشاره ای است به لزوم پيوستگی اين دو عرصه با يكديگر: سياست در صورت پيوند با دين از قوام لازم برخوردار میشود و دين نيز در سايه سياست، حفظ شده و قوانين آن به اجرا درخواهد آمد. اخوان الصفا برای اين انديشه خود به انديشه های ايرانشهری و تاريخ حكومت و سياست در ميان انبيا اشاره كرده اند، در انديشه های ايرانی، هميشه بين دين و سياست و حكومت پيوند و ارتباطی بوده كه در واقع مشروعيت حكومتهای ايرانی از آن به دست می آمده است:
واعلم اَنّه لا قوام لاحدهما الّا بالآخر كما قال ملك الفرس اردشير فی وصيته: اِنَّ الملك والدين اخوان توأمان لا قِوام لِاَحداهما اِلّا بالآخر و ذلك اَنّ الدين اُسُّ الملك والملك حارسه، فما لا اُسَّ له مهدوم و مالاحافظ له ضائعٌ و لابُدّ لِلْمُلك من اُسٍّ و لابد للدين من حارس؛(44) بدان كه برای دين و ملك قوامی وجود ندارد مگر با يكديگر بودن آنها، كمااينكه اردشير پادشاه ايرانی در وصيّت خويش گفته است: ملك و دين دو برادر همزادند كه قوام يكی با ديگری است، زيرا دين پايه و اساس ملك و مُلك نگهبان دين است. چيزی كه پايه نداشته باشد از بين رفتنی است و چيزی كه نگهبان نداشته باشد نابود شدنی است؛ مُلك نياز به پايه و دين نياز به نگهبان دارد.
سپس اخوان از پيامبرانی كه برخوردار از ملك و نبوّت يا يكی از آن دو بوده اند شاهد آورده اند، پيامبری مانند داود و سليمان از نبوّت و ملك برخوردار بودند و پيامبر اسلام(ص) نيز اين ويژگی را دارا بود، امّا در بينش آنان، پيامبراسلام(ص) ابتدا در مكه شأن نبوّت را قوام بخشيده و بعد از هجرت به مدينه، امر مُلك و مملكتداری را دارا شد، يعنی در زمانی پيامبر اسلام(ص) فاقد شأن مُلك و مملكت داری بوده و آن ايّامی است كه زمينه پرداختن به سياست و مُلك وجود نداشته است، لذا پيامبر اسلام در مدينه به امر سياست و امور امّت پرداخت:
ثم اعلم اَنّ اللَّه تعالی قد جمع لنبيّه محمد(ص) خصالَ الملك والنبوة جمعاً، كما جمعها لِداود و سليمان(ع) وكذلك جمع ليوسف الصّديق(ع)، و ذلك اَنّ النبی(ص) امام بمكة فی اوّل مبعثه نحواً من اثنتی عشرة سنةٍ يدعو الناس و يعلّمهم معالم الدين حتی استوفی خصال النبوّة و احكمها، ثمّ هاجر إلی المدينة و اقام بها نحواً من عشر سنين فی ترتيب امر الاُمة و تحذير الاعداء وجباية الخراج والعُسْر و مُصالحة الاعداء والمُهادنة، و قبول الهدايا و حملها والتزويج منهم و اليهم حتی الحكم امر المُلك؛(45) بدان كه خدا برای نبی خويش محمد(ص) مُلك و نبوّت را با هم قرار داده است همانطور كه برای داود و سليمان و يوسف اينچنين قرار داده است، زيرا پيامبر(ص) در اوّل رسالتش در مكّه حدود دوازده سال به دعوت مردم پرداخت و علايم و امور دين را به آنان تعليم داد تا نبوّت او قوام گيرد. سپس به مدينه مهاجرت نمود و حدود ده سال برای اداره امور امّت و انذار به دشمنان و گرفتن خراج و برقراری صلح و ترك جنگ با دشمنان و قبول هدايا و ارسال آن و تزويج با آنان و از آنان، كوشيد تا اينكه امر مُلك قوام گرفت.
در ديدگاه آنان مُلك و سياست امر دنيوی و نبوّت امر اخروی است، لذا بين دين و دنيا ضديّت وجود دارد.(46) جمع آن دو با زهد امكانپذير است كه پيامبران در مُلك و مملكتداری خويش از اين ويژگی برخوردار بودند و علّت آن نيز وجود بيش از چهل فضيلت بشری در وجود انبياست.(47) با اين شرايط مُلك و مملكتداری آنان متمايز از ملوك و افراد ديگر بشر است. تداوم حكومت پيامبران در صورتی امكانپذير است كه خليفهاش با شرايط او امّت پيامبر را راهنمايی كند و چنين فردی بايد خصال و ويژگیهای لازم را برای جانشينی دارا باشد. و نيز امّت وحدت را حفظ كرده و به فرد شايسته خلافت جهت ياری دين و حفظ شريعت و اقامه آداب و آيينهای دينی در تنهايی پيامبر كمك كند(48)، كه در اين صورت، دولت انبيا پايدار خواهد ماند وگرنه دچار زوال خواهد شد. در انديشه اخوان از علل مهم زوال امّت بعد از پيامبران، ترديد امّت در فرد شايسته خلافت از پيامبر و نيز پيدا شدن فرقه ها و مذاهب گوناگون است، لذا بايد جانشين پيامبر صرفنظر از شرايط خاص نبوّت، از شرايط و صفات نبی نيز برخوردار باشد كه يكی از اركان اصلی تداوم دولت پيامبر و خليفه شرايط ويژه ای است كه از ديدگاه اخوان الصفا اين شرايط هم در جهت تدبير امور اجتماعی و سياسی است و هم در جهت تدبير امور دينی، زيرا از صفاتی برایخليفه و جانشين نبیّ نام برده اند كه بيانگر شايستگیهای او در دو قلمرو سياست جسمانی و روحانی است. مهمترين شرايط خلافت دوازده مورد به قرار زير است:(49)
1 - برخورداری از صحّت و سلامت جسمی: ثمره اين شرط توانايی او برای اعمالی است كه لازمه آن صحت جسمانی است.
2 - فهم نيكو: اين شرط او را برای تصوّر و فهم سريع گفته ها و شنيده ها آماده میكند.
3 - قدرت حفظ و نگهداری فهميدنیها و شنيدنیها: اين شرط ثمره اش به فراموشی سپرده نشدن گفته ها و شنيده هاست، به عبارت ديگر خليفه بايد اهل غفلت و فراموشكاری نباشد.
4 - زيركی و هوشياری: به طوریكه با كمترين دليل به رأی پسنديده و محكمی در امور دست يابد و او را از استدلالهای طولانی و پيچيده بینياز كند.
5 - خوش بيان بودن: يعنی از بيان و كلامی برخوردار باشد كه آنچه در ضمير و روان خويش دارد با كلماتی موجز و مختصر به راحتی بيان كند.
6 - دوستدار علم و دانش بودن: خليفه بايد علاقه مند به علم و دانش باشد، ثمره علاقه مندی او اين است كه استدلال علمی را میپذيرد و از سختیهايی كه در فرا روی تعليم و تربيت و علم آموزی قرار دارد گريزان نمیشود.
7 - راستگويی و دوستدار صدق و راستی: ثمره راستگويی و محبّت به صادقان در تعاملات و رفتارها، از او حالتی پسنديده ايجاد میكند و ضمن اينكه او راغب به صادقان و راستگويان است، ديگران نيز به او راغب میشوند.
8 - پرهيز از آز و حرص (خوردن، آشاميدن و نكاح): افراط در اين سه مورد را اخوان الصفا از مظاهر آز و حرص میدانند، ولی دوری از هرگونه عيب برای خليفه لازم و ضروری است. به گفته اخوان نبی و جانشين او بايد از هرگونه لذّتی كه نشان آز و حرص است بپرهيزد.
9 - برخورداری از مناعت طبع: خليفه بايد دارای همّت عالی بوده و دوستدار كرامت باشد و اين با پرهيز از انجام امور زشت و ناپسند امكانپذير است، به عبارت ديگر از لحاظ نفسانی بايد در اعلا مراتب نفسانی باشد.
10 - بیتوجهی به درهم و دينار: اين شرط گويای اين است كه دنيا و دنياگرايی افراطی در نزد او ناپسند باشد و رسيدن به اين ويژگی با زهد امكانپذير است.
11 - دوستدار عدل و طرفداران آن و دشمن جور و طرفداران آن باشد: زيرا دوست داشتن عدل و اهل آن، جامعه را به سوی روابط و اعمال و كردار نيكو سوق میدهد و دوست داشتن جور، باعث رواج اعمال قبيح در اجتماع و زندگی اجتماعی میشود.
12 - برخورداری از اراده قوی برای انجام امور: لازمه اراده قوی، پيدايی جسارت لازم برای انجام امور بدون ترس و لرز است و اين حالت در صورتی تحقّق میيابد كه نبیّ و خليفه ضعيف النفس نباشد. ثمره اين ويژگی روحی و روانی، برخورداری از قدرت و توانايی لازم برای تصميمگيری در فرآيند سياستگذاری جسمانی و روحانی است.
در ديدگاه اخوان الصفا خلفای الهی بعد از پيامبر اسلام(ص) ائمه اطهار از اهلبيت هستند، زيرا آنان شرايط لازم برای جانشينی را كه همانا آشنايی به امور دين و ظواهر و بواطن آن است دارا میباشند و آنان امامانی هستند كه به حق دعوت میكنند.(50) اهلبيت(ع) از علوم ويژه ای برخوردارند كه آنان را از سايرين ممتاز میكند.(51) در ديدگاه اخوان الصفا ولايت اميرالمؤمنين علی(ع) و دوستی اهلبيت(ع)(52) عامل مشترك اجتماع ياران و اصحاب بعد از پيامبر اسلام(ص) است. حقّ ولايت الهی اهلبيت را دشمنان آنان غصب كرده و خون اهلبيت به دليل غصب اين حقّ ريخته شد و وقايعی مانند واقعه كربلا در اثر غصب حق اهلبيت بعد از پيامبر(ص) به وجود آمد.(53) علّت اختلاف در ميان امّت نبیّ(ص) وجود جانشينان ناحق بوده كه عالم به احكام دين نبودند.(54)
به هر حال در انديشه اخوان، خلافت الهی شامل امر نبوّت و امر مُلك و تدبير است. كسی كه اين دو ويژگی را دارا باشد خليفه حقيقی است و دايره وظايف او شامل امور جسمانی و روحانی است. در نقطه مقابل انديشه خلافت الهی، حكومت ملوك است كه تنها به سياستهای جسمانی میپردازند. وجود حكومتی به نام حكومت ملوك واقعيتی است كه ريشه در طبايع و فطرت انسان دارد، لذا گروه زيادی از مردم متمايل به حكومت و سيره و آداب ملوك هستند.(55) علت اين تمايل ريشه در خصلتهای مادی انسان دارد و لذا حكومت ملوك و سلاطين براساس آن شكل میگيرد، و در واقع مسيری است خلاف مسير انبيا و خلفای الهی، ولی واقعيتی در اجتماع و حيات اجتماعی انسانها.
2. سلطنت و پادشاهی و وظايف دولت
آنگونه كه در مباحث پيشين به آن اشاره شد انسان دارای دو ويژگی متضاد بوده و براساس آن دو، سياست جسمانی و روحانی و يا مركب از آن دو در رفتار سياسی و اجتماعی انسانها شكل میگيرد.
نماد و تجلّی حكومت مبتنی بر سياست جسمانی، حكومت شاهان و امراست. سلطنت، برخورداری از مُلك و حكومتی است كه از طريق سلطه و قهر و غلبه شكل گرفته. در انديشه اخوان، تدبيرات دنيايی امّتها را گاهی غير نبیّ و فرد و يا كسانی انجام میدهند كه بر آنان سلطه يافته اند.(56) اينگونه حكومت، شكلی از نظام سياسی موجود در تاريخ زندگی بشری بوده كه بنابر مصالح و واقعيتهای اجتماعی زندگی انسان شكل گرفته است.
در بينش اخوان الصفا نظام سياسی شاهان اساساً فكری است در جهت تفرقه بين خلافت الهی و خلافت ابليس، زيرا از زمانی كه آدم از امر خداوند تخطّی كرد و اطاعت ابليس را نمود از قرب الهی خارج شده و گرچه توبه كرد امّا همواره حيله ها و دسيسه های ابليس برای آدم بوده واين حالتی در وجود انسان است كه او را به طرف ابليس سوق میدهد و براساس آن به طرف عداوت و شرّ میرود و سبب ظلم و ستم در ميان امّت میشود. اين در حقيقت خلافتی است در برابر و مخالف خلافت الهی كه انبيا و اوليا و امامان عهدهدار آن هستند. در مفهوم تدبير و سياست مربوط به دنيا، تجلّی اين تقابل و تضادّ در روابط اجتماعی انسانها، حكومت ملوك و جباران است كه تنها به تدبير سياست جسمانی اهميّت میدهند. اخوان الصفا از اين گروه از حاكمان با عنوان گروه سلطه نام برده اند كه برعكس انبيا بر مردم سلطه يافته اند، لذا اخوان در توصيف وظايف انبيا به دو وظيفه نبوّت و ملك اشاره كرده اند كه بخش دوم وظيفه يعنی مُلك و دنياداری را گاهی غير انبيا هم انجام میدهند، اينها همان ملوكند و به اين منصب از طريق سلطه دست يافته اند. در بينش آنان، گرچه ملوك به دو دسته جائر و غير جائر تقسيم میشوند، اما سلطنت و مملكتداری به غير از طريقه پيامبران، حتماً از طريق زور به دست میآيد، نه با ميل و رغبتی كه شاخصه حكومت و خلافت پيامبران و جانشينان آن است:
و ربّما تكون فی شخصين اثنين احدهما النبی المبعوث الی تلك الامَّة والآخر المسلّطُ عليهم؛(57) گاهی امر مُلك در دست دو نفر است، يكی از آن دو، نبیّ مبعوث به سوی امّت است و ديگری كسی كه بر آنان سلطه پيدا كرده است.
از نظر اخوان الصفا اين نوع از حكومت در غايت بدی و شرارت است و اجتماعی را كه در آنْ حكومت سلاطين جور قرار دارد به اجتماع وحوش و درندگان تشبيه كرده اند.(58) علت تشبيه جامعه انسانی به جامعه حيوانی، فقدان علم و دانش است و جهل شاخصه حكومت سلطان جائر میباشد و همانندی آن به وحوش و درندگان نيز به همين دليل است:
اَنّ كلّ جبّار و سلطان ظهر فيه الجهل و لم يوجد فيه العلم فهو مثل السباع والوحوش يأخذ من زمانه ماقدر عليه و من وقته ما وصل اليه والمجاورون له فی تعب و نصب و خوف منه و مشقَّةٍ مِمَّا يحملهم من مُؤمنة و فی مذّلته من مملكته؛(59) هر جبّار و حاكمی كه جهل در او ظهور نمايد و علم در او يافت نشود به مانند درندگان و وحوش است كه از زمان خويش به اندازهای كه قدرت گيرد بهره میگيرد و از ايّام خود به مقداری كه به آن دست يافته باشد. همراهان او به سبب تحمّل بار گران او و مذلّتهای مملكتش در سختی و ناراحتی و خوف و مشقّت هستند.
اخوان الصفا در يك تحليل عام و كلی، حكومت سلاطين جور را به منزله قهر طبيعت تلقّی كرده كه انسانها به دليل غرق بودن در ظلمت دنيا و شهوات آن به حكومت آنها تن در میدهند و تا زمانیكه چنين هستند سلطه حكومت جور بر آدميان با سياستهای جسمانی ادامه دارد. اخوان به سلطه حكّام پنجگانه بر انسان قائل هستند كه انسانها را از آن گريزی نيست:
مُسلّطاً علينا خمسة حُكّامٍ يسوموننا سوء العذاب ينفّذون احكامهم علينا، شئنا أو أَبينا، ليست لنا حيلةٌ فی الخروج عن احكامهم و لا دفع سلطانهم؛(60) بر ما پنج دسته از حكّام احاطه دارند كه ما را به سوی عذاب سوق میدهند، احكام آنان بر ما نافذ است، بخواهيم يا نخواهيم، و برای ما راه و چاره ای در خروج از سلطه آنان نيست.
پنج دسته حكّام از نظر اخوان الصفا عبارتند از:(61)
1. فلك دوّار كه انسان در درون آن محبوس بوده و مقهور گردش ايّام و گذشت زمان و فصول و بادها و باران و طوفان و رعد و برق و ... آن است.
2. طبع انسانی كه انسان به صورت طبيعی از آن برخوردار است و چاره ای برای او نيست، گرسنگی، تشنگی، آتش شهوات، دردها، امراض و كثرت حاجات از اين ويژگیهای طبيعی هستند.
3. ناموس كه دارای احكام و حدود، اوامر و نواهی، وعد و وعيد و تهديد و توبيخ بوده كه برای انسان گريزی از آن احكام نيست، گريز او باعث افتادن او در بلا يا و سختیهاست و انجام آن احكام نيز همراه با سختی و مشقّت است.
4. شدّت نياز به موادی كه تأمين كننده و قوامبخش هيأت وجودی انسان است. خوردنیها، آشاميدنیها، پوشيدنیها، مسكن، مَرْكَب و اثاثيه از جمله اموری است كه باعث قوام زندگی دنيايی است، طلب آنها به سختیهای انسان افزوده و رها كردن آن نيز برای او تَعَبْ آور است. بنابراين ناگزير از يادگيری صنايع، تجارت، كسب، زرع، خريد و فروش و نظاير آن میباشد. جمع كردن اموال لازمه اش حفظ و حراست از دزد و راهزن و آفات و عوارض است،(62) لذا ناچار است به سلطانی پناه برد كه او را در اين امور ياری رساند، ولی خود سلطان نيز سبب تعب و ناراحتی او میشود، از اينرو دسته پنجم حكّام، سلطان جور است كه متناسب با خواست و شرايط مادی گرايانه جامعه مادی مذكور به وجود میآيد.
5. سلطان جائر دسته پنجم از حكّام است كه بر زندگی انسانها احاطه دارد،(63) امّا همانگونه كه بيان شد زمينه شكلگيری حكومت سلطان جائر، واقعيت اجتماعی است كه در آن تمايلات مادیگرايانه شكل میگيرد. ويژگی حكومت سلطان جائر، قهر و غلبه و اكراه و به خدمتگيری است:
السلطانُ المُسلَّطُ الْجائرُ الّذی قَدْ مُلِكَ رِقاب النّاس بالقهر والغلبة واستعبدهم جبراً و كُرهاً، يتحاكم كما يشاء، و يرفع و يكرم من يريد ممّن يخدمه و يطيعه و يتصرف بين يديه و يمتثلُ امْره و نهيه و يضع و يبعد من خالفه و يعذّب و يَقتل من خانه او غشه؛(64) سلطان مسلّط جائری كه از راه قهر و غلبه بر مردم چيره شده و آنان را با اجبار و اكراه به بندگی كشيده است، هرگونه كه میخواهد بر آنان حكمرانی میكند، كسانی را كه به او خدمت كرده و از او اطاعت میكنند و مطيع اوامر و نواهی او هستند اكرام كرده و آنان را بالا میبرد و كسی را كه با او مخالفت كند از خود دور كرده و او را پست مینمايد. و كسی را كه به او خيانت كرده و او را فريب دهد، عذاب داده و به قتل میرساند.
توصيفات اخوان الصفا از حكومت سلطان جائر، بيانگر حكومتی ناعادلانه و مبتنی بر زور و قدرت است كه به هيچكدام از اصول لازم برای حكومت مطلوب پایبند نيست. گرچه بنابر فلسفه اخوان الصفا چنين حكومتی زوال و سقوط خويش را سرعت میبخشد و از ثبات و بقا برخوردار نيست، ولی برگشت ديدگاه آنان در مورد حكومت سلطان جائر به ويژگیهای رفتار و تمايلات مادی انسان، بيانگر ناگزيری انسان از وجود چنين حكومتی در مقابل حكومت و خلافت انبياست، وگرنه زندگی اجتماعی انسان همراه با سختی بوده و مصالح زندگی او برآورده نخواهد شد.
به عبارت ديگر، فلسفه وجود حكومتی در كنار و برخلاف ويژگیهای حكومت پيامبران، تأمين مصالح معيشتی است كه برای برخی جوامع، واقعيت معيشت، اوّلين و آخرين مصلحت است، لذا ناچار از سلطانی است كه امر معاش انسان را تدبير كند. فلسفه وجود حكومتی براساس صفات و ويژگیهای سلطان جائر، حفظ مصالح مادی جوامع است، در واقع هنگامی كه انسان از رياست رئيس فاضل محروم شد يا خود را محروم كرد، ناچار از رياست رئيس غير فاضل است. به عبارت ديگر جوامع انسانی يا براساس تمايلات روحی و مادی و يا مادی تنها، نيازمند همبستگی و توافق جمعی است، يكی از علل بقای اجتماعات در سطح مُدُن و قُرا وجود نيازهای مادی است. از اجتماعاتی كه براساس تأمين ضرورتهای صرفاً مادی شكل گرفته به تعبير اخوان جماعت غنيه(جماعت انبوه) است كه برای سامان دادن به معاش خويش به رئيسی به نام سلطان پناه میبرند؛ سلطان در چنين جامعهای ناظم امور مردم بوده و برای ايجاد امنيت راه ها و حلّ اختلافات و جلوگيری از تصدّی ظالمان تلاش میكند.
به نظر میرسد چنين اجتماعی در واقع ضرورتی به پایبندی به آداب و سنن ناموس نمیبيند و يا اصلاً آن را نمیشناسد، لذا اخوان اين دسته از حكومتها را در دسته سياستهای عاميه (توده) قرار داده اند كه صرفاً رياست بر جماعت در بلاد و مدينه هاست و به رتق وفق امور دهقانان و جيوش و حلّ و فصل امور معاش و ... میپردازد. اگر اجتماعات براساس سياستهای ملوكيّه كه نوعی سياست براساس منش و كردار انبياست شكل گرفته باشد، حفظ شريعت و عمل براساس آن، شيوه حكومتی آن است كه از نظر اخوان الصفا حكومتی مشروع بوده و براساس اصول سياسی مشخص و معيّن و برطبق سياستهای شريعت به وجود آمده است. بنابراين اجتماع مدنی مبتنی بر حكومت سلطان جائر، اجتماعی جبری و تنها برای تأمين ضرورتهای معاش است:
قد نحتاج فی لذّة العيش و صلاح المعاش الی الجمّ الغفير من المتعاونين فی المُدن والقُری، فی اصلاح امرالمعاش و لابُدّ لَهُمْ من سُلْطانٍ يملكهم و يرأسهم و يَحْكُمُ بينهم فيما يختلفون فيه و يتنازعون و يمنع الظالم القویّ من التعدّی علی الضعيف المظلُوم و يأمَنُ السُبُل و ... و حفظها صلاح الجميع؛(65) برای لذّت زندگی و مصلحت آن به جماعت توده ياری رسان به يكديگر نيازمند هستيم كه در شهرها و قريه ها برای اصلاح معاش بكوشند و ناگزير از سلطانی كه بر شهرها و قرا حكم براند و بر اهالی رياست كرده و در اختلافاتشان بين آنها حكم كند و مانع از تصدّی و تجاوز بر ضعيف و مظلوم گردد و راه ها را امن نمايد و ... و مصلحت عمومی را حفظ كند.
اوصافی مانند سلطه و قهر و غلبه و حكومت كردن از راه جبر و اكراه و ساير ويژگیهای لازم حكومت سلطان جائر و نيز كارويژه های آن، بيانگر وجود نظام سياسيی به نام سلطنت است كه سياستهای آن جسمانی است. اين نظام سياسی متناسب با كارويژه های خاص خود از اصول محكم برای اداره امور برخوردار است. نظام سياسی سلطنت نيز در تدابير دنيايی بايد به اصولی پایبند باشد و در واقع هدف آن تأمين معاش است و در اين هدف بايد از اصول لازم پيروی نمايد تا به آن هدف برسد. مهمترين اين اصول را اخوان الصفا چنين بيان كرده اند:
«... حسن السياسة، والعدل فی الحكومة، و مراعة امر الرّعية و تفقد احوال الجنود والاعوان و ترتيبهم مراتبهم، والاستعانة بهم فی الامور المشاكلة لهم».(66)
لازمه اجرای اين سياستها، شكلگيری نهادهايی است كه پاسخگوی سياستهای سلطان در قبال رعيّت باشد. اين نهادها در جهت سياستهايی است كه در چنين نظامی سياستگذاری میشود، به طور كلی تأمين امنيت، توزيع خدمات اقتصادی، نهاد قضا، عدالت، فرهنگ و دين، نهادهای اصلی اجراكننده سياستهای حكومت و دولت هستند.
امنيت را نيروهای نظامی تأمين میكنند كه با مخالفان سلطان و راهزنها و خوارج و ياغيان حكومت به ستيز برمیخيزند؛(67) نهاد ديوانی و اداری عهده دار امور اداری مربوط به توزيع خدمات است كه به طور گسترده رسيدگی به امور ارزاق، گرفتن خراج و ماليات، رسيدگی به كارگزاران و كاتبان و ديوانيان، كشاورزی و صنعت و آبادانی بلاد را در دست دارد. در اين دسته وزيران و نويسندگان و كارگزاران اداری و مالی قرار میگيرند،(68) كه وظيفه كلی اينها قوام بخشی به امر معاش است؛(69) قضات در نهاد قضا قرار دارند و قوام عدالت به وجود آنهاست؛ فقها و علما در نهاد فرهنگی از كيان دين دفاع میكنند و قوام دين و حكم شريعت به دست آنهاست.(70)
در بينش اخوان الصفا، سلطان جائر به دليل ظلم و ستم بر رعيّت دارای عمر كوتاهی است و كوتاهی عمرش به علت جبّاريت اوست و انتقام گيرنده از جبّار خداوند است.(71) سلطان برای سلامت حكومت و بقای آن بايد از ظلم بپرهيزد. راهبردهای عملی اخوان برای تداوم حكومت به قرار زير است:(72)
1 - تفقّد و جستوجو از احوال مردم تحت حكومت: حاكم و سلطان بايد از جزئيات امور آگاهی يابد به گونه ای كه هيچ چيز از او پوشيده نماند، و به همه اعمال احاطه داشته باشد. لازمه عمل به اين توصيه اخوان، تأسيس سازمانهای خبر رسانی و اطلاعاتی قوی و سالم است كه منبع اطلاعاتی حاكم و رابط او با اهالی مملكت باشد. اِشراف سلطان به جزئيات امور، دست او را برای سياستهای خردمندانه و اجرای عدل باز میكند. برای اين منظور، حاكم بايد از هر امكانی كه برای افزايش آگاهیهای او مؤثّر است استفاده كند. ثمره اين توصيه، غافل نماندن سلطان از خواسته ها و تمايلات و عيوب درون نظام سياسی است به طوری كه او به موقع میتواند تصميمگيریهای لازم را برای كل امور و مشكلات بگيرد.
2 - با هر كدام از رعيّت متناسب با ميزان عمل او برخورد شود، يعنی به تناسب اعمال مردم به آنان پاداش داده شود يا عقوبت گردند. مفهومی از عدل، رعايت اعتدال در بذل و بخششها و عتاب و عقابهاست كه در هر دو مورد بايد اعتدال رعايت شود. متناسب با اين بينش، اخوان الصفا عدل سياسی را دوری از سختگيری وحشتناك و همچنين پرهيز از عطوفت سستی آور دانسته اند. به هر حال اعتدال در رفتار و كردار از شرايط اساسی تداوم حكومت است.
3 - عدالت ورزی از شرايط ديگر تداوم حكومت است. در اين مورد توصيه كاربردی اخوان، عموميّت عدالت برای تمام پيكره نظام است. از اموری كه به عدالتِ حاكميّت و حكومت لطمه میزند، خروج از مسير عدالت است، دليل عمده آن، اختصاص دادن منابع قدرت به فرد يا گروهی خاص از افراد تحت حكومت است. در چنين حالی حاكميّت، بخشها و گروه های بیشماری از افراد جامعه را ناديده میگيرد و اقليّتی را مستحق خدمات رسانی و بهره گيری از منابع و حقوق معنوی و مادّی میداند، كه بايد همه به طور مساوی از آن برخوردار شوند. آسيب در بدنه دولت از آنجا شروع میشود كه عدل آن عام و شامل نباشد و به برخی بدنه های نظام سياسی اختصاص يابد.
4 - ظلم و ستم نكردن.
5 - فرق گذاشتن بين عالمان و جاهلان در اعطای مقام و منزلت و عطايا: اين شرط گويای اهميّت علم و بهره گيری از عالمان در دستگاه سياسی است. برای نيل به اين هدف سياستگذاران بايد از اهل رأی و عقل(73) باشند تا بتوانند دستگاه سياسی را در مسير علمی و همراه با تعقّل و خرد سياسی اداره نمايند، البته پادشاهانی میتوانند در دستگاه سياسی خويش از عالمان و انديشمندان و عاقلان و به عبارت ديگر از اهل علم و دانش بهره گيرند كه خود عاقل و لبيب بوده باشند.(74) به طور كلی در بينش اخوان الصفا عامل اصلی تداوم حكومت، استفاده از اصول عقل است.(75) با توجّه به اين اصل كلی، مشاوران حكومت و سفيران حكومت در كنار جميع شرايط بايد از حُسن عقل(76) برخوردار باشند، فلسفه اهميّت دادن به جايگاه دانشمندان در حكومت بهرهمندی آنان از عقل است.
6 - جلوگيری از تسلّط بردگان و رعيّت و زنازادگان بر اخيار و برگزيدگان: اين شرط بيانگر اهميّت گروه نخبه و برگزيدگان در درون پيكره سياسی است، چون اخيار دارای ويژگی فضيلت هستند و اين صفت خاصی است كه همه انسانها نمیتوانند از آن برخوردار شوند، لذا حكومتها به اين جايگاه ويژه بايد توجه نموده و جايگاه افراد عادی و غير عادی را مشخص و معيّن كنند. در بينش اخوان، جامعه مركّب از طبقات اجتماعی متفاوت و گوناگونی است كه هر كدام از آنها شأن اجتماعی خاصی دارد كه بايد رعايت شود.
7 - مراقبت و مواظبت از عمّال و كارگزاران: اعمال عادلانه يا جائرانه كارگزاران هر نظام سياسی، ملاك قضاوت در مورد حاكميت و نيز حاكم آن نظام سياسی است، لذا در هر حكومتی، حاكم بايد با دقّت مراقب اعمال و رفتار ناشايست كارگزاران خود باشد، چون اعمال سوء آنان قضاوت منفی را نسبت به كل نظام و شخص حاكم و سلطان موجب خواهد شد. با ايجاد نهادها و گماردن ناظران و بازرسان مورد اعتماد، از اعمال سوء كارگزاران و رواج فساد در پيكره نظام جلوگيری توان كرد.
8 - استفاده از مشاوران هم دين: از اركان مهم حكومت، مشورت و حضور مشاوران در دستگاه سياسی است. ثمره مشورت بهره گيری از انديشه های متعدد و با نگرشها و بينشهای متنوّع در موضوع واحد است، كه در اينصورت هم تصميمگيری آسان شده و هم در اجرا مجريان امور با مشكلات كمتری روبه رو خواهند شد.
در قضايای مهم و امور پيچيده، مشاوره، رأی مشتركی است كه بر بصيرت عاقلان می افزايد و معرفت آنان را تبديل به يقين میكند و به متحيّران راه را نشان داده و سبب رشد انديشه آنان میگردد.(77) لذا در ديدگاه اخوان شرايط اصلی و اساسی مشاوران، حكيم بودن است، زيرا حكيم میتواند با حكمت خويش بر معرفتها افزوده و ذهن متحيّر را از آشفتگی و ترديد نجات دهد. علاوه بر اين شرايط كلی، اخوان به استفاده از مشاوران هم دين و هم آيين توصيه كرده اند، زيرا مشاوری كه آيينی متفاوت از سلطان دارد و مخالف دين اوست، اوّلاً كه نصيحت و نقد و بررسی نمیكند و اگر هم نصيحت كند سعی خواهد كرد او را فريب داده و گمراه نمايد.
9 - گزينش صالحترين وزير: علم و دانش و تقوای دينی و خرد و سعه صدر و ديگر ويژگیها از دلايل صلاحيت برتری فردی به عنوان وزير برای مدد رسانی به سلطان در اداره امور است، امّا از نظر اخوان وزيرِ با صلاحيت كسی است كه از «اخيار» باشد. منظور آنان از اين مفهوم اين است كه بايد شايسته ترين افراد در هر زمان از جهت ويژگیهای دنيايی و دينی وزير سلطان شود.
10 - جلوگيری از ظلم: از مهمّترين اموری كه باعث دوام حكومت میشود، رسيدگی به ظلم و ستمی است كه ظالمان به زيردستان میكنند، لذا توصيه اخوان الصفا اين است كه حاكم بايد به انصاف و عدل به ظلمی كه بر مظلوم میشود رسيدگی نمايد و مهمتر از آن جلوگيری از تعدّی بر ضعيفان در جامعه است.
11 - برگرداندن حق به اهل آن: وظيفه حاكمْ عمل براساس حق است و لذا بايد برای ياری حق بكوشد. از امور مهمی كه بايد انجام دهد برگرداندن حق به صاحب حق است، اين توصيه اخوان توصيه عامی است كه در صورت عمل كردن به آن، ظلم از جامعه ريشه كن میشود و وزير شايسته و به حق بر كرسی وزارت قرار میگيرد و مشاوران شايسته و خردمند به كار گمارده میشوند. بين عالم و جاهل تمايز ايجاد میشود و هركس به ميزان عملش از پاداش برخوردار گشته و به عقوبت میرسد و نهايتاً سلطان به ريز و درشت امور مملكت خويش آگاهی میيابد.
موارد فوق مهمترين توصيه های اخوان الصفا از ميان حدود سی توصيهای است كه برای پايداری سلطنت و حكومت به صاحبان مُلك و حكومت داده اند. از ديدگاه آنان، عمل به اين توصيه ها، ملاك عدالت سلطان و حاكم سياسی است و علل ظهور فساد در يك نظام سياسی، خروج از مسير عدالت است.
پی نوشت ها
________________________________________
1. اين نكات برداشتی است از رساله هشتم اخوان الصفا كه گفتوگوی ميان انسان و حيوانات بوده و به صورت رمزی، مشكلات و نيز اهداف اجتماعی و سياسی زندگی انسان در آن ترسيم شده است.
2. در اين مورد به فصل انسان و اجتماع و بحث ضرورت تعاون اجتماعی انسان در همين كتاب مراجعه شود.
3. رسائل، ج 1، ص 190.
4. همان.
5. همان.
6. همان، ص 191.
7. همان.
8. بوار به معنای هلاكت و تباهی است (رسائل، ج 2، ص 199).
9. رسائل، ج 1، ص 191.
10. همان.
11. رسائل، ج 1، ص 292.
12. همان.
13. و . ت . جونز، خداوندان انديشه سياسی، ترجمه علی رامين، ج 2، ص 136.
14. رسائل، ج 1، ص 292.
15. غلامعلی خوشرو، شناخت انواع اجتماعات از ديدگاه فارابی و ابن خلدون، ص 102.
16. عبدالرحمن عالم، بنيادهای علم سياست، ص 217.
17. محمدفريد حجاب، الفلسفة السياسية عند اخوان الصفا، ص 329.
18. رسائل، ج 1، ص 191.
19. همان، ص 161.
20. همان.
21. همان.
22. همان.
23. همان، ج 3، ص 98.
24. همان.
25. رسائل، ج 1، ص 161.
26. همان، ص 168 - 169.
27. همان.
28. همان.
29. همان.
30. محمدفريد حجاب، الفلسفة السياسية عند اخوان الصفا، ص 333.
31. رسائل، ج 5، رساله جامعه، ص 222.
32. همان. تعيين سال را در ارتباط با احكام گردش عالم ذكر كرده اند. برای اطلاع بيشتر به رسائل اخوان الصفا مراجعه شود.
33. همان، ص 159.
34. محمدفريد حجاب، الفلسفة السياسية عند اخوان الصفا، ص 333.
35. همان.
36. همان.
37. رسائل، ج 3، ص 406.
38. همان.
39. همان، ج 1، ص 310.
40. رسائل، ج 3، ص 406 - 407.
41. حاتم قادری، تحول مبانی مشروعيت خلافت از آغاز تا فروپاشی عباسيان، ص 59.
42. رسائل، ج 3، ص 407.
43. همان.
44. همان.
45. رسائل، ج 3، ص 407.
46. همان.
47. همان.
48. همان، ج 4، ص 109.
49. همان، ص 111.
50. همان، ج 5، ص 266.
51. همان، ج 4، ص 312.
52. رسائل، ج 4، ص 162.
53. همان، ص 224.
54. همان، ص 265.
55. همان، ج 3، ص 408.
56. همان، ص 407.
57. رسائل، ج 3، ص 407.
58. همان، ج 4، ص 314.
59. همان.
60. همان، ج 3، ص 251.
61. همان.
62. رسائل، ج 3، ص 253.
63. اخوان در رسائل، سلطان جائر را در مرتبه چهارم حكّام مسلّط آورده اند.
64. رسائل، ج 3، ص 252.
65. همان.
66. همان، ج 2، ص 238.
67. همان.
68. همان.
69. رسائل، ج 2، ص 238.
70. همان.
71. همان، ج 3، ص 138.
72. همان، ص 140.
73. همان، ج 2، ص 204.
74. همان.
75. همان.
76. همان.
77. رسائل، ج 2، ص 193.