متن آیه: أُولَـئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُوا وَاللَّـهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (بقره/202)
ترجمه: آنها (گروهی از مردم که کار نیک انجام داده و پاداش اعمال خود را طلب می کنند) از کار (و دعای) خود، نصیب و بهرهای دارند؛ و خداوند، سریع الحساب است.
1-هرگونه بهره ای ناشی از اکتساب است
خداوند متعال در آیه 202 سوره بقره قاعده ای را بیان می کند که بر اساس آن، بهره ای که انسان به دست می آورد ناشی از تلاش او است؛ خواه این بهره اقتصادی باشد، خواه غیر اقتصادی (أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا) توضیح آن که عدالت خداوند، اقتضا می کند که به اندازه شایستگی هرکسی، به او نعمت دهد چراکه در غیر این صورت، تبعیض لازم خواهد آمد که نوعی ظلم است و خداوند نیز هیچگاه مرتکب ظلم نمی شود.
در آیه مورد بحث، با اشاره به این موضوع، در واقع قاعده ای تاسیس شده است مبنی بر این که بهره هرکس، ناشی از اکتساب او است. کلمه «نصیب» به معنی بهره در این آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هرگونه بهره ای اعم از اقتصادی و غیر اقتصادی می گردد. یعنی نه تنها در امور اقتصادی و تولید ثروت، «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد» بلکه در بهره های معنوی نیز چنین است و به تعبیر قرآن، آنچه موجب پذیرش اعمال انسان می شود، تقوای او است « إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِين»(مائده/27) پس هرچقدر میزان تقوای انسان بیشتر باشد، میزان مقبولیت عمل او نیز بیشتر خواهد بود.
همچنین در امور اجتماعی نیز این قاعده جاری می گردد، یعنی میزان برخورداری یک جامعه از نعمت های الهی ارتباط مستقیم دارد با میزان تلاش آنها، چنان که قرآن می فرماید: « إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم»(رعد/11) در پاره ای از موارد، این قاعده با استثنا مواجه شده است مانند ارث که بر اساس آن وارث بدون ان که تلاش کرده باشد، از اموال مورث خود برخوردار می گردد. واضح است که فقط در مواردی می توان استثنا را پذیرفت که دلیل خاصی برای آن موجود باشد، در غیر اینصورت باید بر اساس قاعده عمل کرد.
در برخی روایات، قاعده مورد بحث با یک استدلال عقلی، اثبات شده است؛ به عنوان مثال، روزی امام رضا(ع) وارد مجلسی شد که در آن افراد با یکدیگر مشغول گفتگو بودند. زید بن موسی برادر امام رضا(ع) نیز در گوشه ای از مجلس مشغول صحبت با گروهی از مردم بود و ضمن مباهات به نسب خویش، آن را عامل سعادت خود می دانست. امام رضا(ع) پس از شنیدن چنین ادعایی از جانب برادرش، فرمود: اگر قرار باشد پدر تو(موسی بن جعفر علیه السلام) با آن همه عبادت و بندگی خدا، با تو که در معصیت بوده ای در پیشگاه خداوند متعال برابر باشید، خلاف عدل الهی خواهد بود چراکه در اینصورت خدای متعال تورا بیشتر دوست داشته است که بدون دارا بودن عمل صالح بر موسی بن جعفر(ع) با آن همه عمل صالح ترجیح داده است(1)
2-انسان، مالک قسمتی از دستاوردهای خود می باشد نه تمامی آنها
خداوند متعال درآیه 202 سوره بقره این مهم را نیز مطرح می کند که تنها قسمتی از بهره ای که انسان از تلاش خود می برد مربوط به خود او است و این مطلب را با نکره آوردن کلمه «نصیب» تفهیم می نماید، توضیح این که بسیاری از دستاوردهای آدمی حاصل تلاش او نیست بلکه ظرفیت ها و زمینه های اجتماعی زیادی در این بهره وری دخیل هستند. به همین دلیل است که می بایست هر شخص قسمتی از درآمد خود را به عنوان مالیات یا خمس و زکات بپردازد تا بدین ترتیب، سهم جامعه را در بهره وری اقتصادی خود، ادا کند.
3-سرعت رسیدگی به حساب مطلوبیت دارد
خداوند در آخرین جمله آیه مورد بحث میفرماید : والله سریع الحساب .
بی تردید بهترین صفات ، صفتهای خداوند است بنابر این هر فرد و جامعه ای برای رسیدن به تعالی باید بکوشند تا صفات الهی را در وجود خود ، تحقق بخشند . آیه 202 سوره بقره یکی از صفات خداوند را سرعت او در رسیدگی به حساب مخلوقات میداند پس میتوان نتیجه گرفت که از باب تخلق به اخلاق الهی ، جامعه و دولت اسلامی نیز باید در حسابرسی های خود ، سرعت را رعایت کنند چراکه سرعت عمل در حسابرسی باعث می شود پاداش یا کیفر برای یک شخص ، سریع تر نصیب او شده و از حالت انتظار که مجازات مضاعفی می باشد ، خلاصی یابد ؛ همچنین موجب میشود که مردم به دقت، سرعت و قاطعیت دولت اسلامی در رسیدگی به امور امیدوار شوند .
از سوی دیگر ، تأخیر در رسیدگی به حسابها و پرونده های مختلف اجرایی ، تقنینی و قضایی ، موجب دلزدگی و بی اعتمادی مردم به دولت اسلامی خواهد شد.
به همین دلیل است که معصومان علیهم السلام در دوران کوتاه حکومت خود ، با سرعت به امور مختلف رسیدگی کرده و از انباشته شدن کارها به شدت ، پرهیز میکردند . نمونه ای از این شیوه را در سیره امیرالمؤمنین (ع) میتوان دید که در مواجهه با زنی به نام سوده ، اتفاق افتاد :
سوده دختر عماره همدانيه كه از دوستداران امیرالمؤمنین (ع) بود پس از شهادت آن حضرت بر معاويه وارد شد. معاويه که از حضور سوده در جنگ صفین و کنایه هایی که به او زده بود ، اطلاع داشت شروع به سرزنش سوده كرد و سپس به او گفت: نياز تو چيست؟
سوده پاسخ داد : به درستى كه خداوند از تو درباره امور مسلمانان و آنچه به تو واگذارده، سؤال خواهد کرد . همواره از سوى تو كسى نزد ما میآيد كه مقامت را بزرگ میشمارد، اقتدار تو را میگستراند، ما را مانند خوشه گندم، درو میكند، و چون اسپند میكوبد و خوار میكند و مرگ را به ما میچشانَد. اين بُسر بن ارطاه است كه به سوى ما آمد، مردان ما را كشت و ثروتهاى ما را گرفت. اگر (لزوم) اطاعت (از فرمانروای مسلمین) نبود، عزّت و سربلندى (را) که در ميان (قبیله) ما حاكم است (می دیدی). پس اگر او را عزل كنى، تو را سپاس گوييم؛ وگرنه، به خداوند شِكوه بريم.
معاويه گفت: مرا تهديد میكنى؟! تصميم گرفتهام تو را بر شتر سركش سوار كنم و به سوى بُسر برگردانم تا فرمانش را درباره تو به اجرا گذارد.
سوده خاموش شد و چنين سرود:
درود خداوند بر بدنى كه قبر، او را در برگرفت
و عدالت در آن قبر، دفن شد.
او با حقيقت، همقسم شد و چيزى را جايگزين آن نمیكرد
او با ايمان و حقيقت، همراه بود.
معاويه پرسيد: اين شخص كيست اى سوده؟
سوده گفت: به خدا سوگند، اين امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است. نزد او آمدم تا درباره مردى كه او را سرپرست [گرفتن] مالياتها كرده بوده و ستم كرده بود، گفتگو كنم. هنگامی که به نزد حضرتش رسیدم او را ايستاده يافتم كه قصد نماز [خواندن] داشت. وقتى مرا ديد، از نماز منصرف شد و با روى گشاده و مهر و مدارا به سوى من آمد و گفت: خواستهاى دارى؟
گفتم: بلى؛ و جريان را به وى گفتم.(حضرت که با شنیدن سخنان من و قرائن و شواهد موجود به صدق کلامم پی برد) گريست و (سر به آسمان بلند کرده ، عرضه داشت) : «بار خدايا! تو گواهى كه من به آنها فرمان ستمگرى بر بندگانت و رها كردن حقوق تو را ندادم». آنگاه (بلافاصله) از جيب خود، قطعهاى چرم درآورد و در آن چنين نوشت:
«به نام خداوند بخشنده مهربان! در حقيقت، شما را از جانب پروردگارتان ، بُرهانى روشن آمده است ، پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد و اموال مردم را كم مدهيد و در زمين، پس از اصلاح آن، فساد مكنيد. اين [رهنمودها] اگر مؤمنيد، براى شما بهتر است». هنگامی كه نامهام را خواندى، كارهايى را كه در دست توست، سامان ده تا كسى را روانه كنيم از تو باز ستاند. والسلام!»
آنگاه اين نامه را به من داد و آن را آوردم و به فرماندارش سپردم و او بركنار شد.
معاويه ( که با شنیدن این سخنان ، تحت تأثیر قرار گرفته بود و از سوی دیگر می خواست تظاهر به رعایت عدالت نماید، به مأمورانش) گفت: آنچه میخواهد برايش بنويسيد و او را به شهر خود بازگردانيد كه شكايتى نداشته باشد. (2)
چنانکه ملاحظه میشود امیرالمؤمنین(ع) در رسیدگی به درخواست و شکایت سوده ، اوّلاً با مهربانی و عطوفت با او برخورد کرد و سخنانش را به خوبی شنید ؛ ثانیاً وقتی که برای حضرت ، صحت سخنان سوده آشکار شد بلافاصله اقدام نمود و رسیدگی عملی به موضوع را به تأخیر نینداخت ؛ و ثالثاً از نحوه برخورد مأمور جمع آوری مالیات ، ابراز ناراحتی کرد تا دیگر کارگزاران حکومتی نیز بدانند که در رفتار خود هیچگاه نباید حق احدی را ضایع نمایند و بدین ترتیب چگونگی اجرای عدالت را به همگان تعلیم داد .
_________________________________________________
پی نوشت:
(1)بحارالانوار، جلد 43، ص230
(2)بحار الانوار ، جلد 41 ، ص 119