إلی قُثَمَ بن العبّاس، وهو عامله علی مكّة
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ عَيْنِيـ بِالْمَغْرِبِـ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَی المَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، الْعُمْيِ الْقُلُوبِ، الصُمِّ الاََْسْمَاعِ، الْكُمْهِ الاََْبْصَارِ، الَّذِينَ يَلْتَمِسُونَ الْحَقَّ بِالبَاطِلِ، وَيُطِيعُونَ الْـمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ، وَيَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَادَرَّهَابِالدِّينِ، وَيَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الاََْبْرَارِ الْمُتَّقِينَ، وَلَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ، وَلاَ يُجْزَی جَزَاءَ الشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ. فَأَقِمْ عَلَی مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ وَالنَّاصِحِ اللَّبِيبِ، التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ، الْمُطِيعِ لاِِِمَامِهِ. وَإِيَّاكَ وَمَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ، وَلاَ تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِبَطِراً وَلاَ عِنْدَ الْبَأْسَاءِعـ فَشِلاً وَالسَّلاَمُ
ترجمه
از نامه های امام عليه السلام به«قثم بن عباس»فرماندار امام در شهرمكه [1]
اما بعد!مامور اطلاعات من در مغرب(شام)برايم نوشته و مرا آگاه ساخته كه گروهی از مردم«شام»به سوی«حج»گسيل داشته شده اند:گروهی كوردل،ناشنوا،و كورديده كه حق را با باطل مشوب میسازند،و در طريق نافرمانی خالق از مخلوق اطاعت میكنند،با دادن دين خود،شير از پستان دنيا می-دوشند و آخرت را كه در انتظار نيكان و پاكان استبه متاع اين دنيا میفروشند،درحاليكه هر كار نيك نتيجه اش عايد عامل آن میشود،و جزای شر جز به فاعلش نمیرسد!.
بنابر اين در مورد آنچه در اختيار داری سخت قيام كن!قيام شخصی دور انديش و نيرومند، قيام شخصی عاقل و نصيحتگر،قيام كسی كه از سلطان خويش اطاعت میكند،و مطيع فرمان امام و پيشوايش میباشد،از اين بپرهيز كه عملی انجام دهی كه در برابرش عذر بخواهی،نه به هنگام اقبال نعمت مغرور و خوشحال باش،و نه به هنگام شدائد سست و ترسو و ضعيف!و السلام
توضيحات
[1]«ابن ابی الحديد»مينويسد:معاويه گروهی را بمكه فرستاده بود تاپنهانی مردم را بسوی خود دعوت كنند و افراد را از همكاری با علی(ع)با شايعهپراكنی باز دارند و اين شبهه را در بين مردم رواج دهند كه علی(ع)يا قاتل عثماناست و يا از او حمايت نكرده،هر كدام از اين دو باشد شايستگی خلافت را ندارد.
امام(ع)با آگاهی از اين مطلب نامه بالا را به«ابن عباس»فرماندارش در مكه نوشت تا با آگاهی كامل تبليغات آنها را خنثی نمايد.
از نقل اين شان و رود در شرح ابن ابی الحديد روشن ميشود كه نويسنده كتاب مدرك ديگری غير از نهج البلاغه داشته است چرا كه اين شان ورود را شريفرضی نقل نكرده است.
(ابن ابی الحديد ج16 ص139)
ولی مرحوم خوئی در شرح خود مينويسد شان ورود نامه اين بوده كه معاويه يزيد ابن شجره را سردار سه هزار نظامی آزموده كرد و باو دستور داد آشكارا بمكه رود و اقامه حج از ناحيه معاويه را بنمايد،و فرماندار امام(ع)را از آن سرزمين خارج كند و از مردم برای او بيعت بگيرد ولی با او شرط نمود كه اينكار بدون خونريزی در حرم انجام شود.
خبر ورود اين سپاه بسرزمين جحفه به قثم ابن عباس رسيد و او تصميم درپناه بردن بكوهها را گرفت اما«ابو سعيد خدری»صحابی بزرگ او را از اين كارباز داشت.
يزيد با سپاهيانش وارد مكه شد،در منی منزل گرفت،ابو سعيد«را خواست و گفت نه من حاضرم قثم را به امامت حاجيان پذيرم و نه او حاضراست مرا بامامت قبول كند.
لذا قرار بر اين شد كه شخص سومی را كه شيبة ابن عثمان عبدی است به امامت بپذيرند تا برای حاجيان اقامه حج كند و برای هر دو گروه نماز بخواند،جريان بدون درگيری پايان يافت و يزيد پس از پايان مراسم حج بسوی شام حركت كرد،در رابطه با اين جريان بوده كه امام نامه بالا را به قثم نوشت.
(شرح خوئی ج 2 ص 50)
قثم كيست؟
قثم فرزند عباس بن عبد المطلب پسر عموی رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم است و مادرشام الفضل لبابه دختر«حارث ابن حزن هلالی»است او دومين زنی است كه اسلام آورده است(قثم كه در بين ياران رسول خدا بود)و بهنگام دفن پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم حضور داشت و طبق فرموده امير مؤمنان عليه السلام آخرين كسی بود كه با رسول خدا وداع نموده و از قبر او بيرون آمد.او از طرف امام(ع)فرماندار مكه شد و همچنان تا هنگام شهادت امير مؤمنان(ع)بفرمانداری مكه باقی بود،قثم در زمان حكومت معاويه همراه سعيد ابن عثمان ابن عفان به سمرقند رفت و در آنجا شهيد گرديد.
قثم خيلی شبيه به پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم بود،هنگاميكه خبر شهادت او ببرادرش عبيد الله ابن عباس رسيد او كلمه استرجاع را بزبان آورد،دو ركعت نماز خوانده سپس آيه «و استعينوا بالصبر و الصلوة و انها لكبيرة الاعلی الخاشعين»(سوره بقره(2)،آيه45) را قرائت نمود.
(اسد الغابه جزء چهارم صفحه197)