2. چرا در بين 124 هزار پيامبر و 14 معصوم، فقط يك زن وجود دارد؟
يكم. معلوم نيست كه فقط يك زن معصومه وجود مُطهره زهرای مرضيهٍّ داشته باشيم و دليلی برای عدم عصمت بعضی زنهای ديگر، نظير زينب كبرا و حضرت فاطمه معصومه (سلام اللّه عليهما) وجود ندارد.
دوم. درباره اين مسئله كه همه 124 هزار پيامبر مرد هستند، بايد گفت كه نبوّت و رسالت به كارهای اجرايی نياز دارد و خصوصيات بدنی و جسمی مردها به گونهای است كه تاب تحمل اين وظيفه سنگين را دارند.
از طرفی، پشتوانه نبوت و رسالت مقام ولايت است و كمال انسان، رسيدن به مقام «ولی اللّه» است كه اين مقام، به مرد يا زن اختصاص ندارد. زنان بزرگی چون آسيه، مريم، حضرت زهرا، زينب كبرا و حضرت معصومه (سلام اللّه عليهنّ) بودهاند كه هر يك با حفظ مرتبه و درجه خاص خود، میتوانند به مقام ولايت رسيده باشند.
نبوت و رسالت امری اجرايی است و دليل اينكه زنی به مقام نبوت نرسيد، اين است كه پيامبر بايد با همه افراد جامعه تماس بگيرد يا در جنگ و مسائل ديگر، فرماندهی را به عهده بگيرد كه اين كار برای زنان دشوار است، پس اگر همه پيامبران مرد بودند، به اين معنی نيست كه اين مقام، كمال معنوی مخصوص مرد است، بلكه كمال معنوی به ولايت اختصاص دارد كه در ولايت الهی ميان زن و مرد تفاوتی نيست و هر دو میتوانند «ولیاللّه» باشند.
3. در روايتها و زيارت نامهها آمده است كه ائمه (عليهمالسلام) از «اصلاب شامخه» و «ارحام مطهره» اند؛ چنانكه میدانيد دو تن از ائمه ما از مادرانی غير مسلمان متولد شدند: يكی دختر يزدگرد ساسانی و ديگری از فرزندان پادشاه روم. گرچه در هنگام زوجيت، اين دو بزرگوار در لباس اسلام بودند؛ ولی كلمه ارحام جمع است و به رحم پيش از ايشان هم اطلاق میشود. آيا اين روايت ضعيف است؟ در صورت صحت، آيا اطلاق «مطهّره» بر ارحام غير مسلمان جايز است؟ نياكان پدری و مادری اهلبيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) از طهارت توحيد برخوردار و از لوث شرك مصون بودهاند؛ يعنی اين بزرگواران، در هر عصری كه به سر میبردند، بر دين توحيدی همان زمان موحّد بودند و پس از دسترسی به اسلام ناب، به دين حنيف و شريف رسول اكرمصلی الله عليه و آله و سلم مشرّف میشدند و هيچگاه بر خلاف حجّت، تكليف و اصل عمل نمیكردند.
4. ميزان علم معصوم (عليهالسلام) به غيب چقدر است؟ آيا در مسائل دنيوی نيز از اين علم بهره میگيرد؟ در صورت بهرهگيری از علم غيب در مسائل دنيوی، چرا امام علی (عليهالسلام) مدتی پس از قبول خلافت فرمود: اگر میدانستم چنين اتفاقاتی میافتد، نمیپذيرفتم؟ معصوم به اذن خدا از غيب با خبر است و از همه آنچه درمصالح امّت اسلامی دخالت دارد، آگاه است. با اين همه بايد به چند نكته توجه داشت:
يكم. علم غيب تكليفآور نيست؛ يعنی اگر انسان از راه شرايط حجيّت و مانند آن، تحصيل علم كند، در برابر آن تكليف دارد؛ ولی علمی كه از ناحيه غيب به دست آمده، تكليف نمیآورد.
دوم. سنّت خداوند چنين اقتضا میكند كه معصومان (عليهمالسلام) هم، مانند انسانهای ديگر، آزموده شوند و آسيب ببينند، بنابراين نبايد از اين علم استفاده كنند يا به استفاده از آن مأمور نبودهاند؛ البته گاه برای ياری دين از غيب كمك میگرفتند؛ ولی اصل بر اين بود كه در جريان امور عادی از علم غيب استفاده نكنند.
5. حضرت موسی (عليهالسلام) در شهود خداوند قویتر بود يا اهلبيت (عليهمالسلام)؟ خدای سبحان با چشم ديده نمیشود، صوت و آهنگ هم نيست تا با گوش شنيده شود، رايحه هم نيست تا با بينی حس گردد؛ او از ماديات منزّه و مجرّد محض است. انسان تنها از طريق مشاهده دل، میتواند آن وجود مجرد محض را در حد وسعت ذات خود، نه در حد شناخت ذات خداوند بشناسد؛ يعنی حقيقت انسان با حقيقت حضرت حق، به همان اندازهای كه محدود با نامحدود رابطه برقرار میكند، پيوند وجودی برقرار میسازد و او را مشاهده میكند. مسئله مهم اينكه هر چه درجه شهودی شاهد قویتر باشد، آن ذات مقدس را قویتر مشاهده میكند.
وجود مبارك موسی (عليهالسلام) به اندازه سعه وجودی خود با خدای سبحان مرتبط بود. اهلبيت (عليهمالسلام) در اين زمينه به مقام والاتری بار میيابند، زيرا هر پيامبر به اندازه كتاب خود پيام میآورد و درجه وجودی او معادل همان كتاب است و قرآن كريم افزون بر آنكه مصدّق كتابهای گذشته است، مهيمن بر آنها نيز است (1)؛ يعنی بر همه آنها برتری و سيطره دارد.
اهلبيت (عليهمالسلام) همتای قرآن هستند و در هيچ درجه از درجات وجودی خود از قرآن عقب نيستند، چون در غير اين صورت افتراق حاصل میشد. در حالی كه پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم فرمود: «لَنْ يفترقا حتّی يردا علیّ الحوض». (2)
موسی (عليهالسلام) در حد تورات بود و اهلبيت (عليهمالسلام) در حد قرآن، و قرآن بر تورات مهيمن است، پس همتايان قرآن كريم هم بر همتايان كتابهای آسمانی ديگر مهيمن هستند. با اين براهين، میتوان دريافت كه مقام اهلبيت (عليهمالسلام) از انبيای گذشته برتر و در نتيجه شهود ايشان قویتر و بيشتر است.
6. آيا همه ذريه صالح و عادل حضرت ابراهيم (عليهالسلام) به مقام امامت رسيدند؟ آيا حضرت زهراٍّ هم به مقام امامت رسيد؟ بر اساس دعای حضرت ابراهيم (عليهالسلام) همه ذريه صالح و عادل آن حضرت به مقام امامت رسيدند؛ البته امامت دو قسم است: امامت ملكوتی كه به ولايت مربوط است و امامت مُلكی كه رهبری و اداره امور را برعهده دارد.
مهمترين مقام همان امامت ملكوتی است؛ امامت ملكوتی به معنی عقايد، اخلاق، اعمال و عبادات انسانهاست كه به عالم بالا صعود میكند: اليهِ يصعدُ الكلمُ الطيّبُ. (3) امامت ملكوتی سلوكی معنوی است كه به مسلك، راهنما، صراط مستقيم و رهبر نياز دارد. صراط مستقيم همان حق ممتدی است كه بين عبد و مولا كشيده شده است.
راهنمای قافله عظيم عقايد، اخلاق و عبادات، عقيده، خُلق و عبادت معصوم است؛ يعنی نماز امام پيشاپيش همه نمازهاست و نمازهای امّت به دنبال آن بالا میرود. عقيده امام پيشاپيش حركت میكند و عقايد امّت به دنبال آن است. دليل اينكه گفته میشود، كسی كه اول وقت نماز میخواند، به امام زمانش اقتدا كرده، اين است كه چون امام زمان (عليهالسلام) اول وقت نماز میخواند، مثل اين است كه انسان به آن حضرت اقتدا كرده است. در غير اين صورت، ممكن است امام در جايی باشند كه افق آن متفاوت باشد، بنابراين در شرق و غرب عالم، هركس نماز اول وقت بخواند، به امام زمانش اقتدا كرده است.
پس امامت ملكوتی، يعنی رهبری اخلاق، عقايد و اعمال، و بالاتر از همه، رهبری ارواح امت به عقيده، خُلق و عملِ امام موصوف است، چون همه اين امور صفات ارواح است و ارواح اگر بخواهند صعود كنند، روح طيّب امام معصوم (عليهالسلام) پيشاپيش و راهنمای اين كاروان است.
پس امام ارواح، روح امام است و امام عقايد و اخلاق، عقيده و خُلق امام؛ همه ذرّيه صالح و معصوم ابراهيم (عليهالسلام) چنين امامت ملكوتیای را دارا هستند كه بالاترين و برجستهترين آن به اهلبيت (عليهمالسلام) مربوط است كه وجود مبارك صديقه كبراٍّ از مصاديق بارز اين انوار پاك به شمار میآيد.
امّا امامت مُلكی كه به معنی رهبری امور اجرايی است، به تماس با مردم و شركت در جنگ و صلح نياز دارد و به مردها مربوط است و شامل زنها نمیشود.
7. فرق خداوند و اهلبيت (عليهمالسلام) چيست؟ آيا اين عبارت كه میگويند: «خداوند خالق و اهلبيت مخلوق، ديگر هيچ فرقی ندارند» درست است؟ يكم. انبيا و اوليای الهی (عليهمالسلام) آيات بزرگ خدای سبحان و مظاهر اسمای حسنای او هستند.
دوم. انبيا و اوليای الهی (عليهمالسلام) مخلوقان خداوند و بندگانِ محتاج او هستند.
8. خلافت و امامت چه فرقی با هم دارند؟ از نظر شيعه خلافت پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم و امامت فرقی با هم ندارد و خليفه پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم همان امام معصوم (عليهالسلام) است؛ البته خلافت الهی شامل پيامبران نيز خواهد بود.
9. نظر حضرتعالی در مورد كرامات و كارهای خارق العاده امامزادهها، علمای كرام و سادات معظم چيست؟
يكم. كرامات مزبور صحيح است و انكار آن نادرست.
دوم. وقوع كرامات ياد شده بايد با دليل معتبر همراه باشد.
10. چرا بر صلوات پيش و پس از دعا تأكيد شده است؟ تفاوت صلوات خدا بر پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم و صلوات خدا بر مؤمنان چيست؟ يكم. معنی صلوات بر پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم اين است: «خدايا رحمتت را بر پيامبر و آل او نازل فرما». وقتی رحمت بر پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم نازل شود، به ديگران هم میرسد، چون او مجرای فيض است و اگر قرار است خيری به ديگران برسد، نخست بايد به عنوان رحمت خاصه، بر آن حضرت نازل شود و سپس بر ديگران فرود آيد.
امام علی (عليهالسلام) میفرمايد: دعاها يا حاجتهای خود را به صلوات بر رسول خدا محفوف (دربرگرفته و پيچيده) كنيد، زيرا صلوات بر آن حضرت دعايی مستجاب است و چنين نيست كه خداوند يكی از دو حاجت را بر آورد و ديگری را رد كند. (4)
امام سجاد (عليهالسلام) در صحيفه سجاديه، روش دعا و طلب حاجت را به ما میآموزد. در بسياری فقرات ادعيه آن حضرت، صلوات بر پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم مشاهده میشود و هرچه از خدا میخواهد، پيش يا پس از آن صلوات است، چون خدا در پرتو صلوات، دعای همراه آن را هم مستجاب میكند.
دوم. مؤمن به جايی میرسد كه خدای سبحان و فرشتگان بر او صلوات میفرستند. اين مسئله در سوره مباركه احزاب بازگو شده است؛ يعنی هم صلوات خدا و ملائكه بر پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم و هم صلوات آنان بر مؤمنان آمده است.
صلوات خدا كه صفت فعل اوست، همان نورانی كردن است. وقتی توفيقی نصيب انسان شد و در فضای دل تاريكی احساس نكرد، معلوم میشود كه صلوات خداوند و فرشتگان نصيب او شده است.
خدای متعال در تجليل از پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم میفرمايد: انّ اللّه و ملئكته يصلّون علی النبی .... (5) وقتی خدا بخواهد بر پيامبر بزرگ خود صلوات بفرستد، همه فرشتگان را با خود همراه میكند؛ مانند اينكه وقتی مهمان عزيزی وارد شهری میشود، شخصی كه میخواهد از او به بهترين وجه تجليل كند، با همه دوستان و آشنايان به ديدار او میرود.
همچنين خدای متعال در تجليل از مؤمنان و صلوات بر آنان میفرمايد: هُوَ الّذی يُصلّی عليكم و ملئكتهُ ليُخرجكُمْ من الظُلماتِ الی النّور (6)؛ يعنی خدا و فرشتگان، جداگانه بر مؤمنان درود میفرستند.
تفاوت اين دو صلوات اين است كه چون پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم، خود نور و مصداق كامل و جعلنا له نوراً يمشی به فیالناس (7) است، خدای سبحان درباره ايشان به مسئله خروج از ظلمتها و رسيدن به نور مطلبی بيان نفرمود؛ ولی درباره مؤمنان فرمود: خداوند و فرشتگان بر شما درود میفرستند تا شما را از ظلمتها به نور برسانند، پس صلوات خدا به معنی نورانی كردن و به نور رساندن است.
بنابراين، اگر توفيق اطاعت و انجام تكاليف شرعی نصيب ما شد و از احكام و آداب عبادات، كم و بيش به حكمت آنها راه يافتيم، بايد بدانيم كه صلوات خدا و فرشتگان نصيب ما شده است، در غير اين صورت دچار لغزش و گرفتار گناه شدهايم.
وقتی مؤمن نورانی شد، هم راه خود را میبيند و هم میتواند راهبر ديگران باشد. امام علی (عليهالسلام) میفرمايد: «ليسَ فی البرقِ الخاطفِ مستمتعٌ لمنْ يخوضُ فی الظلمهِ» (8)؛ برای انسانی كه در تاريكی فرو رفته و مسافری كه در شب تاريك ره گم كرده، رعد و برقِ لحظهای مفيد نخواهد بود. انسان دنيازده مانند كسی است كه در تاريكی فرو رفته باشد، برای چنين شخصی نوری كه گاهی در دل میجهد و خاموش میشود، چندان مفيد نيست.
در روايتی شريف از معصوم (عليهالسلام) ذيل آيه وَ ما تشاؤون الّا انْ يشآء اللّهُ (9)، نقل شده است: «بَل قُلوبنا أوعيهٌ لمشيّه اللّهِ» (10)؛ دلهای ما ظرف اراده خداست. خدای سبحان اگر بخواهد كار مشخصی انجام دهد. با اراده انجام میدهد. اراده خدا صفت فعل و زايد بر ذات اوست و در موجود ممكن و مظهر ظهور میكند. آن مظهر، قلب معصوم اوليای الهی است.
لذا مرحوم استاد علامه طباطبايی (قدسسرّه) میفرمود: معنای صلوات بر محمد و آلمحمد (عليهمالسلام) اين است كه خدايا رحمتت را بر آنان فرو فرست تا از آنان به ما برسد. (11) اگر قرار است رحمتی ببارد، ابتدا بر اين خاندان نازل میشود و سپس به ديگران میرسد، از اينرو طلب رحمت مستلزم اجابت دعاست.
اين سخن بلند از مرحوم سيد حيدر آملی نقل شده است (12) كه درباره حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) گفته میشود: «بيُمنهِ رُزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض و السماء» (13)؛ به يمن وجود امام عصر (عج) جهانيان روزی میخورند و به پاس وجود او آسمان و زمين برجاست، پس همه بركات از اين خانواده به سايرين میرسد.
11. صلوات بر اهل بيت پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم چه فايدهای دارد؟ آنها به درود و صلوات ما نيازی ندارند؟! مرحوم علامه طباطبايی در پاسخ به فردی كه از ايشان چنين پرسيده بود، با بيان لطيفی فرمودند: نخست اينكه ما با صلوات چيزی از خود اهدا نمیكنيم، بلكه به خدا عرض میكنيم و از او میخواهيم كه بر پيامبر و خاندانش رحمت ويژه بفرستد. (14) دوم اينكه گرچه اين خاندان به صلوات ما احتياجی ندارند؛ ولی به خدای سبحان نيازمند هستند و فيض الهی بايد به صورت دائم بر آنها نازل شود.
ما با اين صلوات، در واقع خود را به اين خاندان نزديك كردهايم؛ برای مثال اگر باغبانی در باغی كه همه گلها و ميوههايش مِلك صاحب باغ است، كار میكند و از صاحب باغ حقوق میگيرد، روز عيد دستهای از گلهای باغ تهيه كند و به حضور صاحب باغ ببرد، آيا عمل او موجب نزديكی به صاحب باغ نمیشود؟ اين عمل نشانه ادب باغبان است. صلوات هم ادب ما را ثابت میكند، در غير اين صورت ما از خود چيزی نداريم، بلكه از خدای سبحان مسئلت میكنيم كه بر مراتب و درجات اين بزرگواران بيفزايد كه همين عرض ادب موجب تقرب ما میشود.
12. دليل سلام كردن به اهل بيت (عليهمالسلام) چيست؟ يكی از آداب مجلس علم اين است كه معلم به متعلّمان و مخاطبان درود و سلام بفرستد. خدای سبحان در سوره مباركه انعام اين ادب را به ما آموخت: وَ اذا جاءك الّذين يُؤمنون باياتنا فقُلْ سلام عليكم (15)؛ يعنی وقتی مؤمنان برای فراگيری علوم الهی نزد تو آمدند، بگو: «سلام عليكم».
مخاطبان مجلس رسول اكرمصلی الله عليه و آله و سلم، دو گروه بودند: متوسطان سلام را از پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم و برخی نيز سلام را از خدا دريافت میكردند. البته سلام خدا همان اعطای سلامتی است؛ يعنی خدا به صورت لفظی به كسی سلام نمیكند. مهمترين سلامتی نيز سلامتی دل است. اگر دلی از ياد غير خدا خالی بود، سالم است. وقتی ظرف دل سالم بود، جا برای مظروف وجود دارد و علوم و معارف الهی در آن جای میگيرد، بنابراين خدای سبحان نخست به انسان ظرف، سپس ظرفيت و در نهايت مظروف عطا میكند.
از طرف ديگر، سلامت دل در شكستن آن است، پس اگر انسان با توجه دلشكسته شد يا مطلبی فراگرفت، بايد سپاسگزار باشد، چون همه اينها از عطايای الهی است؛ به هر حال، سلامت دل نيمی از راه است، زيرا ظرف سالم، تا زمانی كه از مظروف تهی باشد، سودی ندارد.
اگر ما در عرض ادب به پيشگاه معصومان (عليهمالسلام) عرض میكنيم: «السلامُ عليكم و رحمه اللّه وبركاته» به سلامت قلب و ظرف مربوط است و رحمتی كه مسئلت میكنيم، به مظروف نظر دارد؛ يعنی از خدا دو چيز طلب میكنيم: سلامت ظرف دل و داشتن مظروف خوب؛ به عبارتی از خدا میخواهيم كه رحمت و بركات خود را بر قلب ما نازل كند و قلب ما را از ياد غير خود تطهير نمايد.
13. چرا وقتی در نماز، تير از پای حضرت علی (عليهالسلام) بيرون میكشيدند، ايشان متوجه نشدند؛ ولی وقتی در همين حال، فقير از ايشان درخواست كمك كرد، انگشتر مباركشان را به فقير بخشيدند؟ اوليای خدا مقامات مختلف و حالات گوناگونی دارند. در حال فنا، از همه چيز، حتی بدن خود غافل هستند و در حال بقای بعد فنا، تمام آثار كثرت را ادراك میكنند. اميرمؤمنان (عليهالسلام) هنگام بيرون كشيدن تير در «حال نخست» و هنگام اعطای انگشتر در «حال دوم» بودهاند.
14. چندی پيش برای شفای بيماری به امام رضا (عليهالسلام) متوسل شديم؛ ولی متأسفانه آن بيمار دار فانی را وداع گفت. چرا دعای ما تأثيری نداشت؟ انسانها از مصالح خود آگاهی ندارند. خداوند جهان را بر اساس حق آفريد و در آن تصرّف میكند و علیبن موسی الرضا (عليهالسلام) هم بر اساس مصلحت الهی، وسيله شفای بيماران قرار میگيرد.
15. آيا امام حسين (عليهالسلام) فرزندی به نام «علی اصغر» داشته است؟ آيا نام ديگر علی اصغر «عبداللّه» بوده است؟ معروف است امام حسين (عليهالسلام) فرزندی به نام «عبداللّه رضيع» داشت كه به «علی اصغر» شهرت يافت.
فصل دوم. امام زمان (عج)
1. مسئله وجود مقدس امام زمان (عج) از نظر فلسفی چگونه توجيه میشود؟ آيا دليل فلسفی بر اثبات وجود آن حضرت وجود دارد؟ درباره وجود مبارك حضرت حجّت (عج) «برهان عقلی بر امكان» اقامه میشود؛ يعنی بر اساس حكم عقل، ممكن است انسان كاملی عمر طولانی داشته باشد.
ما به ديدن عمرهای كوتاه عادت كرديم. اما اگر شخصی، از همه علل و عوامل طبيعی آگاه باشد و آنچه برای او سودمند است، فراهم كند و از آنچه برای او زيانبار است بپرهيزد، میتواند عمر طولانی داشته باشد. اين مسئله خارق عادت است؛ نه خارق عقل. معجزه هم چيزی خارق عادت است، نه خارق عقل. علم نيز به چنين چيزی راه نيافته است، زيرا علم به امور عادی راه دارد؛ نه امور غير عادی. كرامت نيز در امور خلاف عادت جاری است.
2. حيات حضرت ولی عصر (عليهالسلام) از نظر علمی چگونه توجيه میشود؟
يكم. حيات طولانی امام زمان (عليهالسلام) بر خلاف عادت است، نه بر خلاف علّيّت؛ يعنی به طور عادی كسی نمیتواند، هزار يا ده هزار سال زندگی كند؛ اما به صورت غير عادی (خرق عادت) اين كار ممكن است.
دوم. اگر بدانيم انسان چيست و چه كسی بدن او را اداره میكند، اصلًا اين پرسش برای ما مطرح نمیشود؛ برای مثال برای عرفا و حكمای بزرگ، اصلًا چنين پرسشهايی مطرح نمیشود.
بنده زمانی به دندانپزشك محترمی مراجعه كردم. او میگفت دندانهای بعضی صد سال سالم میماند و نمیپوسد؛ ولی اگر فولاد صد سال شب و روز كار كند، فرسوده میشود. چون اگر فولاد و آهن فرسوده شود، ديگر چيزی جايگزين آن نمیشود؛ امّا دندان انسان هر روز عوض میشود و هر روز سلولهای جديدی جای سلولهای مرده و قديمی را میگيرد.
با اين توضيح، همه ذرات بدن در حركت و تعويض است و روح آدمی همه حركات اين ذرات را تحت كنترل دارد. حال اگر روح انسان كاملی، بر خلاف عادت (نظم عادی)، بهترين سلولها را جايگزين كند و دقيقترين كنترلها را روی قسمتهای مختلف بدن داشته باشد، يك انسان كامل میتواند، ميليونها سال زنده بماند (اين مطلبی است كه در علم پزشكی امروز به اثبات رسيده است).
مُلای رومی طی مثالی میگويد: اگر شما روز يا شبی در كنار نهر روانی كه آب آن به آرامی در حركت است، بنشينيد و تصوير خورشيد يا ماه را در آن ببينيد، متوجه میشويد كه صدها عكس میآيد و میرود و شما همچنان خيال میكنيد كه ساعتها با عكس نخست روبهرو بودهايد، در حالی كه آينهها و عكسهای متعدد، هر لحظه میآمدند و میرفتند.
آب مبدَل شد در اين جو چند بار عكس ماه و عكس اختر برقرار (16) اين بزرگوار در جای ديگر میگويد: ای برادر تو همان انديشهای ما بقی تو استخوان و ريشهای (17) بنابراين، اگر كسی روح و سلطه آن بر بدن خود را بشناسد، و سَيَلان، حركات و تعويض ذرات بدن را تحت كنترل روح بداند و نيز كمی با حكمت و عرفان آشنا شود، اين اشكال كه چگونه يك انسان میتواند يك يا دو ميليون سال يا بيشتر بماند، برای او مطرح نمیشود. اگر پيوند روح با خالق جهان هستی به اندازهای بود كه قدرت خاصی ما فوق قدرت افراد عادی يافت، میتواند همان طور كه بدن خود را میگرداند، خارج از بدن خود را هم اداره كند، زيرا خارج از روح او هم حكم بدن او را دارد.
وجود مبارك اميرمؤمنان (سلام اللّه عليه) در خطبه قاصعه نهجالبلاغه میفرمايد: من در حضور پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم بودم كه مشركان حجاز به پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم گفتند، اگر تو پيامبری معجزهای (حسّی) بياور تا تو را بپذيريم. آنگاه گفتند: دستور بده نيمی از درختی كه روبروی تو است، از نيمه ديگر جدا شود و به حضور تو بيايد. حضرت فرمود: اگر اين كار را انجام بدهم، ايمان میآوريد؟ گفتند: بلی. حضرت علی (عليهالسلام) در ادامه میفرمايد: من ديدم كه اين درخت دو نيم شد و نيمی از آن در جای خود ايستاد و نيم ديگر حركت كرد و جلو آمد، به طوری كه شاخههای آن روی دوش ما قرار گرفت.
مشركان گفتند: دستور بده نيمه ديگر آن هم از جای خود حركت كند و نزد تو بيايد. پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم اين كار را هم انجام دادند. بعد گفتند: دستور بده دو نيمه درخت به هم متصل شود و در جای اول قرار گيرد؛ با اين همه، مشركين باز هم ايمان نياوردند. (18)
همه كرامات محال عادی هستند؛ نه محال عقلی كه محال عقلی (مانند 5/ 2* 2) كرامت يا اعجازبردار نيست؛ به هر حال، حيات حضرت ولیعصر (عج) محال عادی است؛ نه محال عقلی.
3. دليل قرآنی وجود حضرت حُجّت (عج) چيست؟ مرحوم كلينی (رضوان اللّه عليه) در كتاب شريف كافی (19) طی بابی از ائمه (عليهمالسلام) نقل كرده است كه به سوره قدر احتجاج كنيد، زيرا در سوره قدر آمده است، هر سال ليله القدری دارد و فرشتگان در شب قدر، هر سال با همراهی روح (جبرئيل سلام اللّه عليه)، همه احكام و امور را به زمين نازل میكنند.
وقتی فرشتگان احكام و امور را به زمين میآورند، بايد آن را به كسی بسپارند، چون افراد عادی نمیتوانند ميزبان فرشتگان باشند و احكام صادره را تحويل بگيرند، پس تنها كسی كه در روی زمين مهماندار فرشتگان و تحويل گيرنده اين امور و مقدّرات است، وجود مبارك ولی عصر (عليهالسلام) است، بنابراين با توجه به رواياتی كه مرحوم كلينی نقل كرد، از نظر قرآن، در شب قدر كه همه فرشتگان به همراهی جبرئيل (سلام اللّه عليه) يا روح، مقدّرات امور را نازل میكنند، بايد آن را به كسی بسپارند و به او گزارش بدهند؛ گيرنده اين امور وجود مبارك ولی عصر (ارواحنا فداه) است.
4. چگونه میتوان امام زمان (عج) را شناخت؟ شناخت بر دو قسم است: «شناخت تاريخی» و «شناخت واقعی» كه از قسم نخست مهمتر است. مسئله مهم اين است كه ما آن حضرت را به حقيقت بشناسيم و ايشان نيز ما را ببيند؛ نه اينكه ما حضرت را ببينيم.
در زمان پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم (كه مقامش از همه امامان بالاتر است) عده زيادی آن وجود مبارك را میديدند، اما خدای سبحان درباره آنها فرمود: و تراهم ينظُرُون اليك و هُم لايُبصرون (20)؛ آنها را میبينی كه به تو مینگرند؛ ولی تو را نمیبينند. اهل نظر هستند، اما اهل بصيرت نيستند. هنر اين است كه به گونهای باشيم كه وجود مبارك امام زمان (عليهالسلام) ما را ببينند.
در قرآن كريم آمده است: خدا كه بر همه چيز بصير است، در روز قيامت به عدهای نگاه نمیكند: ولايُكلّمهم اللّه و لاينظرُ اليهم يومَ القيامهِ و لايزكّيهم (21) و نگاه تشريفی خود را نسبت به عدهای اعمال نمیكند.
اگر ما در مسير صحيح حركت كنيم، آن حضرت ما را میبيند.
ديدن و نظر تشريفی ايشان برای ما شرف است، در غير اين صورت نگاه فيزيكی كارساز نيست، چنان كه بسياری پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم، اميرمؤمنان (عليهالسلام) و حضرت زهراٍّ را میديدند؛ ولی بصيرت نداشتند. نگاههای تشريفی مهم است، نه نگاه صوری. البته گاهی همان نگاه صوری هم موجب میشود كه انسان وجود حضرت را از نزديك زيارت میكند و فيض میبرد يا خداوند مشكلات او را به بركت آن حضرت حل میكند؛ اما مهم همان ديدن از روی بصيرت است.
__________________________________________________
1- ر. ك: سوره مائده، آيه 48.
2- قال رسول اللّهصلی الله عليه و آله و سلم فی آخر خُطبته يوم قبضه اللّه عزّوجلّ إليه: «إنّی قد تركتُ فيكم أمرين لنتضلّوا بعدی ما إن تمسّكتم بهما كتاب اللّه و عترتی أهل بيتی، فإنّ اللطيف الخبير قد عهد إلیّ أنّهما لنيفترقا حتّی يردا علیّ الحوض كهاتين و جمع بين مسبّحتيه و لا أقول كهاتين و جمع بين المسبّحه و الوسطی فتسبق إحداهما الاخری فتمسّكوا بهما لاتزلّوا و لاتضلّوا و لاتقدّموهم فتضلّوا» (الكافی، ج 2، ص 415). در روايت ديگر نيز از پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم چنين آمده است: «إنّی تاركٌ فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتی أهل بيتی فإنّهما لن يفترقا حتّی يردا علیّ الحوض» (بحار الانوار، ج 23، ص 133؛ ر. ك: الدر المنثور، ج 7، ص 349).
3- سوره فاطر، آيه 10.
4- ر. ك: نهج البلاغه، حكمت 361.
5- سورهاحزاب، آيه 56.
6- سوره احزاب، آيه 43.
7- سوره انعام، آيه 122.
8- الكافی، ج 8، ص 23؛ شرح نهج البلاغه ابنابی الحديد، ج 20، ص 435.
9- سوره انسان، آيه 30.
10- بحار الانوار، ج 25، ص 337.
11- ر. ك: الميزان، ج 16، ص 338.
12- البته اين سخن به محقّق طوسی هم منسوب است.
13- مفاتيح الجنان، دعای عديله.
14- ر. ك: الميزان، ج 16، ص 338.
15- سوره انعام، آيه 54.
16- مثنوی معنوی، دفتر ششم، بيت 3178.
17- همان، دفتر دوم، بيت 277.
18- ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه).
19- الكافی، ج 1، ص 242 (باب فی شأن «انّا انزلناه فی ليله القدر» و تفسيرها).
20- سوره اعراف، آيه 198.
21- سوره آلعمران، آيه 77.